آغاز پیدایش«شیعه»را که برای اولین بار به شیعه علی علیه السلام (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت علیهم السلام) معروف شدند،همان زمان حیات پیغمبر اکرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامی در 23 سال زمان بعثت،موجبات زیادی در بر داشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتی را در میان یاران پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایجاب میکرد (1) . الف:پیغمبر اکرم در اولین روزهای بعثت که به نص قرآن ماموریتیافت که خویشان نزدیکتر خود را به دین خود دعوت کند (2) صریحا به ایشان فرمود که هر یک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد،و زیر و جانشین و وصی من است.علی علیه السلام پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت ووعدههای خود را (3) تقبل نمود و عادتا محال است که رهبر نهضتی در اولین روز نهضت و قیام خود یکی از یاران نهضت را به سمت وزیری و جانشینی به بیگانگان معرفی کند،ولی به یاران و دوستان سر تا پا فداکار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیری و جانشینی بشناسد و بشناساند ولی در تمام دوره زندگی و دعوت خود،او را از وظایف وزیری معزول و احترام مقام جانشینی او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقی میان او و دیگران نگذارد. ب:پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواتر-که سنی و شیعه روایت کردهاند-تصریح فرموده که علی (4) علیه السلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است،هر سخنی که گوید و هر کاری که کند با دعوت دینی مطابقت کامل دارد وداناترین (5) مردم استبه معارف و شرایع اسلام. ج:علی علیه السلام خدمات گرانبهایی انجام داده و فداکاریهای شگفتانگیزی کرده بود،مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت (6) و فتوحاتی که در جنگهای بدر و احد و خندق و خیبر به دست وی صورت گرفته بود که اگر پای وی در یکی از این وقایع در میان نبود،اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق،ریشه کن شده بودند (7) . د:جریان«غدیر خم»که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا علی علیه السلام را به ولایت عامه مردم نصب و معرفی کرده و او را مانند خود متولی قرار داده بود (8) . بدیهی است این چنین امتیازات و فضائل اختصاصی دیگر که مورد اتفاق همگان بود (9) و علاقه مفرطی که پیغمبر اکرم بهعلی علیه السلام داشت (10) ،طبعا عدهای از یاران پیغمبر اکرم را که شیفتگان فضیلت و حقیقتبودند بر این وا میداشت که علی علیه السلام را دوست داشته به دورش گرد آیند و از وی پیروی کنند،چنانکه عدهای را بر حسد و کینه آن حضرت وا میداشت. گذشته از همه اینها نام«شیعه علی»و«شیعه اهل بیت»در سخنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسیار دیده میشود (11) . سبب جدا شدن اقلیتشیعه از اکثریتسنی و بروز اختلاف هواخواهان و پیروان علی علیه السلام نظر به مقام و منزلتی که آن حضرت پیش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و مسلمانان داشت مسلم میداشتند که خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اکرم از آن علی علیه السلام میباشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جزء حوادثی که درروزهای بیماری پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به ظهور پیوست (12) نظر آنان را تایید میکرد. ولی بر خلاف انتظار آنان درست در حالی که پیغمبر اکرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عدهای از صحابه سرگرم لوازم سوگواری و تجهیزاتی بودند که خبر یافتند عدهای دیگر-که بعدا اکثریت را بردند-با کمال عجله و بی آنکه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اکرم و هوادارانشان مشورت کنند و حتی کمترین اطلاعی بدهند،از پیش خود در قیافه خیرخواهی،برای مسلمانان خلیفه معین نمودهاند و علی و یارانش را در برابر کاری انجام یافته قرار دادهاند (13) .علی علیه السلام و هواداران اومانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابی و کارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتی نیز کردهاند ولی پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود (14) . این انتقاد و اعتراف بود که اقلیتی را از اکثریت جدا کرد و پیروان علی علیه السلام را به همین نام«شیعه علی»به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضای سیاست وقت،مراقب بود که اقلیت نامبرده به این نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقلیت و اکثریت منقسم نگردد بلکه خلافت را اجماعی میشمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمانان مینامیدند و گاهی با تعبیرات زشت دیگر یاد میکردند (15) . البته شیعه همان روزهای نخستین،محکوم سیاست وقتشده نتوانستبا مجرد اعتراض،کاری از پیش ببرد و علی علیه السلام نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروی کافی دستبه یک قیام خونین نزد،ولی جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند و جانشینی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مرجعیت علمی را حق طلق علی علیه السلام میدانستند (16) و مراجعه علمی و معنویرا تنها به آن حضرت روا میدیدند و به سوی او دعوت میکردند (17) . دو مسئله جانشینی و مرجعیت علمی «شیعه»طبق آنچه از تعالیم اسلامی به دست آورده بود معتقد بود که آنچه برای جامعه در درجه اول اهمیت است،روشن شدن تعالیم اسلام و فرهنگ دینی است (18) و در درجه تالی آن،جریان کامل آنها در میان جامعه میباشد. و به عبارت دیگر اولا:افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقع بینی نگاه کرده،وظایف انسانی خود را (به طوری که صلاح واقعی است) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواهشان باشد. ثانیا:یک حکومت دینی نظم واقعی اسلامی را در جامعه حفظ و اجرا نماید و به طوری که مردم کسی را جز خدا نپرستند و از آزادی کامل و عدالت فردی و اجتماعی بر خوردار شوند،و این دو مقصود به دست کسی باید انجام یابد که عصمت و مصونیتخدایی داشتهباشد و گرنه ممکن است کسانی مصدر حکم یا مرجع علم قرار گیرند که در زمینه وظایف محوله خود،از انحراف فکر یا خیانتسالم نباشد و تدریجا ولایت عادله آزادیبخش اسلامی به سلطنت استبدادی و ملک کسرایی و قیصری تبدیل شود و معارف پاک دینی مانند معارف ادیان دیگر دستخوش تحریف و تغییر دانشمندان بلهوس و خودخواه گردد و تنها کسی که به تصدیق پیغمبر اکرم در اعمال و اقوال خود مصیب و روش او با کتاب خدا و سنت پیغمبر مطابقت کامل داشت همان علی علیه السلام بود (19) . و اگر چنانچه اکثریت میگفتند قریش با خلافتحقه علی مخالف بودند،لازم بود مخالفین را بحق وادارند و سرکشان را به جای خود بنشانند چنانکه با جماعتی که در دادن زکات امتناع داشتند،جنگیدند و از گرفتن زکات صرفنظر نکردند نه اینکه از ترس مخالفت قریش،حق را بکشند. آری آنچه شیعه را از موافقتبا خلافت انتخابی باز داشت،ترس از دنباله ناگوار آن یعنی فساد روش حکومت اسلامی و انهدام اساس تعلیمات عالیه دین بود،اتفاقا جریان بعدی حوادث نیز این عقیده (یا پیش بینی) را روز به روز روشنتر میساخت و در نتیجه شیعه نیز در عقیده خود استوارتر میگشت و با اینکه در ظاهر با نفرات ابتدائی انگشتشمار خود به هضم اکثریت رفته بود و در باطن به اخذ تعالیم اسلامی از اهل بیت و دعوت به طریقه خود،اصرار میورزیدند در عین حال برای پیشرفت و حفظ قدرت اسلام،مخالفت علنی نمیکردند و حتی افراد شیعه،دوش به دوش اکثریتبه جهاد میرفتند و در امور عامه دخالت میکردند و شخص علی علیه السلام در موارد ضروری،اکثریت را به نفع اسلام راهنمایی مینمود (20) . روش سیاسی خلافت انتخابی و مغایرت آن با نظر شیعه «شیعه»معتقد بود که شریعت آسمانی اسلام که مواد آن در کتاب خدا و سنت پیغمبر اکرم روشن شده تا روز قیامتبه اعتبار خود باقی و هرگز قابل تغییر نیست (21) و حکومت اسلامی با هیچ عذری نمیتواند از اجرای کامل آن سرپیچی نماید،تنها وظیفه حکومت اسلامی این است که با شورا در شعاع شریعتبه سبب مصلحت وقت،تصمیماتی بگیرد ولی در این جریان،به لتبیعتسیاست آمیز شیعه و همچنین از جریان حدیث دوات و قرطاس که در آخرین روزهای بیماری پیغمبر اکرم اتفاق افتاد،پیدا بود که گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابی معتقدند که کتاب خدا مانند یک قانون اساسی محفوظ بماند ولی سنت و بیانات پیغمبر اکرم را در اعتبار خود ثابت نمیدانند بلکه معتقدند که حکومت اسلامی میتواند به سبب اقتضای مصلحت،از اجرای آنها صرفنظر نماید.و این نظر با روایتهای بسیاری که بعدا در حق صحابه نقل شد (صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحتبینی خود اگر اصابت کنند ماجور و اگر خطا کنند معذور میباشند) تایید گردید و نمونه بارز آن وقتی اتفاق افتاد که خالد بن ولید یکی از سرداران خلیفه، شبانه در منزل یکی از معاریف مسلمانان«مالک بن نویره»مهمان شد و مالک را غافلگیر نموده، کشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانید و همان شب با زن مالک همبستر شد!و به دنبال این جنایتهای شرم آورد،خلیفه به عنوان اینکه حکومت وی به چنین سرداری نیازمند است،مقررات شریعت را در حق خالد اجرا نکرد (22) !! و همچنین خمس را از اهل بیت و خویشان پیغمبر اکرم بریدند (23) و نوشتن احادیث پیغمبر اکرم به کلی قدغن شد و اگر در جای حدیث مکتوب کشف یا از کسی گرفته میشد آن را ضبط کردهمیسوزانیدند (24) و این قدغن در تمام زمان خلفای راشدین تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز خلیفه اموی (99-102) استمرار داشت (25) و در زمان خلافتخلیفه دوم (13-25 ق) این سیاست روشنتر شد و در مقام خلافت،عدهای از مواد شریعت را مانند حج تمتع و نکاح متعه و گفتن«حی علی خیر العمل»در اذان نماز ممنوع ساخت (26) و نفوذ سه اطلاق را دایر کرد و نظایر آنها (27) . در خلافت وی بود که بیت المال در میان مردم با تفاوت تقسیمشد (28) که بعدا در میان مسلمانان اختلاف طبقاتی عجیب و صحنههای خونین دهشتناکی به وجود آورد و در زمان وی معاویه در شام با رسومات سلطنتی کسری و قیصر حکومت میکرد و خلیفه او را کسرای عرب مینامید و متعرض حالش نمیشد. خلیفه دوم به سال 23 هجری قمری به دست غلامی ایرانی کشته شد و طبق رای اکثریتشورای شش نفری که به دستور خلیفه منعقد شد،خلیفه سوم زمام امور را به دست گرفت.وی در عهد خلافتخود خویشاوندان اموی خود را بر مردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و سایر بلاد اسلامی زمام امور را به دست ایشان سپرد (29) ایشان بنای بیبند و باری گذاشته آشکارا به ستم و بیداد و فسق و فجور و نقص قوانین جاریه اسلامی پرداختند،سیل شکایتها از هر سوی به دار الخلافه سرازیر شد،ولی خلیفه که تحت تاثیر کنیزان اموی خود و خاصه مروان بن حکم (30) قرار داشت،به شکایتهای مردم ترتیب اثر نمیداد بلکه گاهی هم دستور تشدید و تعقیب شاکیان را صادر میکرد (31) و بالاخره به سال 35 هجری،مردم بر وی شوریدند وپس از چند روز محاصره و زد و خورد،وی را کشتند. خلیفه سوم در عهد خلافتخود حکومتشام را که در راس آن از خویشاوندهای اموی او معاویه قرار داشت،بیش از پیش تقویت میکرد و در حقیقتسنگینی خلافت،در شام متمرکز بود و تشکیلات مدینه که دار الخلافه بود جز صورتی در بر نداشت (32) خلافتخلیفه اول با انتخاب اکثریت صحابه و خلیفه دوم با وصیتخلیفه اول و خلیفه سوم با شورای شش نفری که اعضا و آیین نامه آن را خلیفه دوم تعیین و تنظیم کرده بود،مستقر شد.و روی هم رفته سیاستسه خلیفه که 25 سال خلافت کردند در اداره امور این بود که قوانین اسلامی بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت که مقام خلافت تشخیص دهد،در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامی این بود که تنها قرآن بی اینکه تفسیر شود یا مورد کنجکاوی قرار گیرد خوانده شود و بیانان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (حدیث) بی اینکه روی کاغذ بیاید روایتشود و از حدود زبان و گوش تجاوز نکند. کتابت،به قرآن کریم انحصار داشت و در حدیث ممنوع بود (33) پس از جنگ یمامه که در سال دوازده هجری قمری خاتمه یافت و گروهی از صحابه که قاری قرآن بودند در آن جنگ کشته شدند،عمر بن الخطاب به خلیفه اول پیشنهاد میکند که آیات قرآن در یک مصحف جمع آوری شود،وی در پیشنهاد خود میگوید اگر جنگی رخ دهد و بقیه حاملان قرآن کشته شوند،قرآن از میان ما خواهد رفت،بنابر این،لازمست آیات قرآنی را در یک مصحف جمع آوری کرده به قید کتابت در بیاوریم (34) ،این تصمیم را درباره قرآن کریم گرفتند با اینکه حدیث پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که تالی قرآن بود نیز با همان خطر تهدید میشد و از مفاسد نقل به معنا و زیاده و نقیصه و جعل و فراموشی در امان نبود ولی توجهی به نگهداری حدیث نمیشد بلکه کتابت آن ممنوع و هر چه به دست میافتاد سوزانیدهمیشد تا در اندک زمانی کار به جایی کشید که در ضروریات اسلام مانند نماز،روایات متضاد به وجود آمد و در سایر رشتههای علوم در این مدت قدمی بر داشته نشد و آنهمه تقدیس و تمجید که در قرآن و بیانات پیغمبر اکرم نسبتبه علم و تاکید و ترغیب در توسعه علوم وارد شده بی اثر ماند و اکثریت مردم سرگرم فتوحات پی در پی اسلام و دلخوش به غنایم فزون از حد که از هر سو به جزیره العرب سرازیر میشد،بودند و دیگر عنایتی به علوم خاندان رسالت که سر سلسلهشان علی علیه السلام بود و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را آشناترین مردم به معارف اسلام و مقاصد قرآن معرفی کرده بود نشد، حتی در قضیه جمع قرآن (با اینکه میدانستند پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مدتی در کنجخانه نشستند و مصحف را جمعآوری نموده است) وی را مداخله ندادند حتی نام او را نیز به زبان نیاوردند (35) . اینها و نظایر اینها اموری بود که پیروان علی علیه السلام را در عقیده خود راسختر و نسبتبه جریان امور،هشیارتر میساخت و روز بهروز بر فعالیتخود میافزودند.علی نیز که دستش از تربیت عمومی مردم کوتاه بود به تربیتخصوصی افراد میپرداخت. در این 25 سال،سه تن از چهار نفر یاران علی علیه السلام که در همه احوال در پیروی او ثابت قدم بودند (سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد) در گذشتند ولی جمعی از صحابه و گروه انبوهی از تابعین در حجاز و یمن و عراق و غیر آنها در سلک پیروان علی درآمدند و در نتیجه پس از کشته شدن خلیفه سوم،از هر سوی به آن حضرت روی نموده و به هر نحو بود با وی بیعت کردند و وی را برای خلافتبرگزیدند. انتهای خلافتبه امیر المؤمنین علی (ع) و روش آن حضرت خلافت علی علیه السلام در اواخر سال 35 هجری قمری شروع شد و تقریبا چهار سال و پنج ماه ادامه یافت.علی علیه السلام در خلافت،رویه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را معمول میداشت (36) و غالب تغییراتی را که در زمان خلافت پیشینیان پیدا شده بود به حالت اولی برگردانید و عمال نالایق را که زمام امور را در دست داشتند از کار بر کنار کرد (37) .و در حقیقتیک نهضت انقلابی بود و گرفتاریهای بسیاری در بر داشت. علی علیه السلام نخستین روز خلافت در سخنرانی که برای مردم نمود چنین گفت:«آگاه باشید! گرفتاری که شما مردم هنگام بعثت پیغمبر خدا داشتید امروز دوباره به سوی شما برگشته و دامنگیرتانشده است.باید درست زیر و روی شوید و صاحبان فضیلت که عقب افتادهاند پیش افتند و آنان که به ناروا پیشی میگرفتند،عقب افتند (حق است و باطل و هر کدام اهلی دارد باید از حق پیروی کرد) اگر باطل بسیار است چیز تازهای نیست و اگر حق کم است گاهی کم نیز پیش میافتند و امید پیشرفت نیز هست.البته کم اتفاق میافتد که چیزی که پشتبه انسان کند دوباره برگشته و روی نماید» (38) . علی علیه السلام به حکومت انقلابی خود ادامه داد و چنانکه لازمه طبیعت هر نهضت انقلابی است،عناصر مخالف که منافعشان به خطر میافتد از هر گوشه و کنار سر به مخالفتبر افراشتند و به نام خونخواهی خلیفه سوم،جنگهای داخلی خونینی بر پا کردند-که تقریبا در تمام مدت خلافت علی علیه السلام ادامه داشت-به نظر شیعه،مسببین این جنگهای داخلی جز منافع شخصی منظوری نداشتند و خونخواهی خلیفه سوم،دستاویز عوامفریبانهای بیش نبود و حتی سوء تفاهم نیز در کار نبود (39) .سبب جنگ اول که«جنگ جمل»نامیده میشود،غائله اختلاف طبقاتی بود که از زمان خلیفه دوم در تقسیم مختلف بیت المال پیدا شده بود،علی علیه السلام پس از آنکه به خلافتشناخته شد،مالی در میان مردم بالسویه قسمت فرمود (40) چنانکه سیرت پیغمبر اکرم نیز همانگونه بود و این روش زبیر و طلحه را سختبر آشفت و بنای تمرد گذاشتند و به نام زیارت کعبه،از مدینه به مکه رفتند و ام المؤمنین عایشه را که در مکه بود و با علی علیه السلام میانه خوبی نداشتبا خود همراه ساخته به نام خونخواهی خلیفه سوم!نهضت و جنگ خونین جمل را بر پا کردند (41) . با اینکه همین طلحه و زبیر هنگام محاصره و قتل خلیفه سوم در مدینه بودند از وی دفاع نکردند (42) و پس از کشته شدن وی اولین کسی بودند که از طرف خود و مهاجرین با علی بیعت کردند (43) و همچنین ام المؤمنین عایشه خود از کسانی بود که مردم را به قتل خلیفه سوم تحریص میکرد (44) و برای اولی بار که قتل خلیفه سوم را شنید به وی دشنام داد و اظهار مسرت نمود.اساسا مسببین اصلی قتل خلیفه،صحابه بودند که از مدینه به اطراف نامهها نوشته مردم را بر خلیفه میشورانیدند. سبب جنگ دوم که جنگ صفین نامیده میشود و یک سال و نیم طول کشید،طمعی بود که معاویه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهی خلیفه سوم این جنگ را بر پا کرد و بیشتر از صد هزار خون ناحق ریخت و البته معاویه در این جنگ حمله میکرد نه دفاع،زیرا خونخواهی هرگز به شکل دفاع صورت نمیگیرد. عنوان این جنگ«خونخواهی خلیفه سوم»بود با اینکه خود خلیفه سوم در آخرین روزهای زندگی خود برای دفع آشوب از معاویه استمداد نمود وی با لشگری از شام به سوی مدینه حرکت نموده آنقدر عمدا در راه توقف کرد تا خلیفه را کشتند آنگاه به شامبرگشته به خونخواهی خلیفه قیام کرد (45) . و همچنین پس از آنکه علی علیه السلام شهید شد و معاویه خلافت را قبضه کرد،دیگر خود خلیفه سوم را فراموش کرده،قتله خلیفه را تعقیب نکرد!! پس از جنگ صفین،جنگ نهروان در گرفت،در این جنگ جمعی از مردم که در میانشان صحابی نیز یافت میشد،در اثر تحریکات معاویه در جنگ صفین به علی علیه السلام شوریدند و در بلاد اسلامی به آشوبگری پرداخته هر جا از طرفداران علی علیه السلام مییافتند میکشتند،حتی شکم زنان آبستن را پاره کرده جنینها را بیرون آورده سر میبریدند (46) . علی علیه السلام این غائله را نیز خوابانید ولی پس از چندی در مسجد کوفه در سر نماز به ستبرخی از این خوارج شهید شد. پینوشتها: 1-اولین اسمی که در زمان رسول خدا پیدا شد،«شیعه»بود که سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با این اسم مشهور شدند (حاضر العالم الاسلامی،ج 1،ص 188) 2- و انذر عشیرتک الاقربین (سوره شعرا،آیه 214) 3-در ذیل این حدیث،علی (ع) میفرماید:«من که از همه کوچکتر بودم عرض کردم:من وزیر تو میشوم،پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته فرمود:این شخص برادر و وصی و جانشین من میباشد باید از او اطاعت نمایید،مردم میخندیدند و به ابی طالب میگفتند:تو را امر کرد که از پسرت اطاعت کنی»، (تاریخ طبری،ج 2 ص 321.تاریخ ابی الفداء،ج 1،ص 116.البدایه و النهایه،ج 3،ص 39.غایه المرام،ص 320) 4-ام سلمه میگوید پیغمبر فرمود:«علی همیشه با حق و قرآن است و حق و قرآن نیز همیشه با اوست و تا قیامت از هم جدا نخواهند شد.»، (این حدیثبا پانزده طریق از عامه و یازده طریق از خاصه نقل شده و ام سلمه و ابن عباس و ابو بکر و عایشه و علی (ع) و ابو سعید خدری و ابو لیلی و ابو ایوب انصاری از راویان آن هستند.غایه المرام بحرانی،ص 539 و 540) پیغمبر فرمود:«خدا علی را رحمت کند که همیشه حق با اوست»، (البدایه و النهایه،،ج 7،ص 36) 5-پیغمبر فرمود:«حکمت ده قسمتشده،نه جزء آن بهره علی و یک جزء آن در میان تمام مردم قسمتشده است» (البدایه و النهایه،ج 7،ص 359) 6-هنگامی که کفار مکه تصمیم گرفتند محمد (ص) را به قتل رسانند و اطراف خانهاش را محاصره کردند،پیغمبر (ص) تصمیم گرفتبه مدینه هجرت کند،به علی فرمود:«آیا تو حاضری شب در بستر من بخوابی تا گمان برند من خوابیدهام و از تعقیب آنان در امام باشم»،علی در آن وضع خطرناک،این پیشنهاد را با آغوش باز پذیرفت. 7-تواریخ و جوامع حدیث. 8-«حدیث غدیر»از احادیث مسلمه میان سنی و شیعه میباشد و متجاوز از صد نفر صحابی با سندها و عبارتهای مختلف آن را نقل نمودهاند و در کتب عامه و خاصه ضبط شده،برای تفصیل به کتاب غایه المرام،ص 79 و عبقات،جلد غدیر و الغدیر مراجعه شود. 9-تاریخ یعقوبی (ط نجف) ج 2،ص 137 و 140.تاریخ ابی الفداء ج 1،ص 156. صحیح بخاری،ج 4،ص 107.مروج الذهب،ج 2،ص 437.ابن ابی الحدید،ج 1،ص 127 و 161. 10-صحیح مسلم،ج 15،ص 176.صحیح بخاری،ج 4،ص 207.مروج الذهب،ج 2،ص 23 و ج 2،ص 437.تاریخ ابی الفداء،ج 1،ص 127 و 181. 11-جابر میگوید:نزد پیغمبر بودیم که علی از دور نمایان شد،پیغمبر فرمود:«سوگند به کسی که جانم به دست اوست!این شخص و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود»،ابن عباس میگوید وقتی آیه: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه نازل شد،پیغمبر به علی فرمود: «مصداق این آیه تو و شیعیانت میباشید که در قیامتخشنود خواهید بود و خدا هم از شما راضی است»،این دو حدیث و چندین حدیث دیگر،در تفسیر الدر المنثور،ج 6،ص 379 و غایه المرام،ص 326 نقل شده است. 12-محمد (ص) در مرض وفاتش لشکری را به سرداری اسامه بن زید مجهز کرده اصرار داشت که همه در این جنگ شرکت کنند و از مدینه بیرون روند،عدهای از دستور پیغمبر اکرم (ص) تخلف کردند که از آن جمله«ابو بکر و عمر»بودند و این قضیه پیغمبر را بشدت ناراحت کرد (شرح ابن ابی الحدید،ط مصر،ج 1،ص 53) پیغمبر اکرم (ص) هنگام وفاتش فرمود:«دوات و قلم حاضر کنید تا نامهای برای شما بنویسم که سبب هدایتشما شده گمراه نشوید»،عمر از این کار مانع شده گفت:مرضش طغیان کرده هذیان میگوید!!! (تاریخ طبری،ج 2،ص 436.صحیح بخاری،ج 3.صحیح مسلم،ج 5.البدایه و النهایه،ج 5،ص 227.ابن ابی الحدید،ج 1،ص 133) همین قضیه در مرض موت خلیفه اول تکرار یافت و خلیفه اول به خلافت عمر وصیت کرد و حتی در اثنای وصیتبیهوش شد،ولی عمر چیزی نگفت و خلیفه اول را به هذیان نسبت نداد در حالی که هنگام نوشتن وصیت،بیهوش شده بود،ولی پیغمبر اکرم (ص) معصوم و مشاعرش بجا بود (روضه الصفا،ج 2 ص 260) 13-شرح ابن ابی الحدید،ج 1،ص 58 و ص 123-135.یعقوبی،ج 2،ص 102.تاریخ طبری،ج 2،ص 445-460. 14-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 103-106.تاریخ ابی الفداء ج 1،ص 156 و 166.مروج الذهب،ج 2،ص 307 و 352.شرح ابن ابی الحدید،ج 1،ص 17 و 134. 15-عمرو بن حریثبه سعید بن زید گفت:آیا کسی با بیعت ابی بکر مخالفت کرد؟پاسخ داد:هیچ کس مخالف نبود جز کسانی که مرتد شده بودند یا نزدیک بود مرتد شوند! (تاریخ طبری،ج 2، ص 447) 16-در حدیث معروف ثقلین میفرماید:«من در میان شما دو چیز با ارزش را به امانتمیگذارم که اگر به آنها متمسک شوید هرگز گمراه نخواهید شد.قرآن و اهل بیتم تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد»،این حدیثبا بیشتر از صد طریق از 35 نفر از صحابه پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است،رجوع شود به طبقات حدیث ثقلین.غایه المرام.ص 211. پیغمبر فرمود:«من شهر علم و علی درب آن میباشد پس هر که طالب علم است از درش وارد شود»، (البدایه و النهایه،ج 7،ص 359) 17-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 105-150 مکررا ذکر شده است. 18-کتاب خدا و بیانات پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اهل بیتبا ترغیب و تحریص به تحصیل علم تا جایی که پیغمبر اکرم میفرماید:«طلب العلم فریضه علی کل مسلم»طلب دانش به هر مسلمانی واجب است (بحار،ج 1،ص 172) 19-البدایه و النهایه،ج 7،ص 360. 20-تاریخ یعقوبی،ص 111،126 و 129. 21-خدای تعالی در کلام خود میفرماید: و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه یعنی:«قرآن کتابی است گرامی که هرگز باطل از پیش و پس به آن راه نخواهد یافت»، (سوره فصلت،آیه 41 و 42) میفرماید: ان الحکم الا لله یعنی:«جز خدا کسی نباید حکم کند»، (سوره یوسف،آیه 67) یعنی شریعت تنها شریعت و قوانین خداست که از را نبوت باید به مردم برسد و میفرماید: و لکن رسول الله و خاتم النبیین ، (سوره احزاب،آیه 40) و با این آیه،ختم نبوت و شریعت را با پیغمبر اکرم (ص) اعلام میفرماید. و میفرماید: و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون . یعنی:«هر کس مطابق حکم خدا حکم نکند،کافر است»، (سوره مائده،آیه 44) 22-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 110.تاریخ ابی الفداء،ج 1،ص 158. 23-در الذر المنثور،ج 3،ص 186.تاریخ یعقوبی،ج 3،ص 48،گذشته از اینها وجوب خمس در قرآن کریم منصوص میباشد: و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی ، (سوره انفال،آیه 41) 24-ابو بکر در خلافتش پانصد حدیث جمع کرد،عایشه میگوید یک شب تا صبح پدرم را مضطرب دیدم،صبح به من گفت:احادیث را بیاور،پس همه آنها را آتش زد (کنزل العمال،ج 5،ص 237) عمر به همه شهرها نوشت:نزد هر کس حدیثی هستباید نابودش کند (کنز العمال ج 5،ص 237) محمد بن ابی بکر میگوید:در زمان عمر،احادیث زیاد شد،وقتی به نزدش آوردند دستور داد آنها را سوزانیدند (طبقات ابن سعد،ج 5،ص 140) 25-تاریخ ابی الفداء،ج 1،ص 151 و غیر آن. 26-پیغمبر اکرم (ص) در حجه الوداع عمل حج را برای حجاج که از دور به مکه وارد شوند (طبق آیه: فمن تمتع بالعمره الخ) به شکل مخصوص مقرر داشت و عمر در خلافتخود آن را ممنوع ساخت.و همچنین در زمان رسول خدا متعه (ازدواج موقت) دایر بود ولی عمر در ایام خلافتخود آن را قدغن کرد و برای متخلفین مقرر داشت که سنگسار شوند.و همچنین در زمان رسول خدا در اذان نماز«حی علی خیر العمل»،یعنی مهیا باش برای بهترین اعمال که نماز است»، گفته میشد،ولی عمر گفت:این کلمه مردم را از جهاد باز میدارد و قدغن کرد!و همچنین در زمان رسول خدا به دستور آن حضرت در یک مجلس یک طلاق بیشتر انجام نمیگرفت ولی عمر اجازه داد که در یک مجلس سه طلاق داده شود!!قضایای نامبرده در کتب حدیث و فقه و کلام سنی و شیعه مشهور است. 27-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 131.تاریخ ابی الفداء،ج 1،ص 160. 28-اسد الغابه،ج 4،ص 386.الاصابه،ج 3. 29-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 150.تاریخ ابی الفداء،ج 1،ص 168.تاریخ طبری،ج 3،ص 377 و غیر آنها. 30-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 150.تاریخ طبری،ج 3،ص 397. 31-جماعتی از اهل مصر به عثمان شوریدند،عثمان احساس خطر کرده از علی بن ابیطالب استمداد نموده اظهار ندامت کرد،علی به مصریین فرمود:شما برای زنده کردن حق قیام کردهاید و عثمان توبه کرده میگوید:من از رفتار گذشتهام دستبر میدارم و تا سه روز دیگر به خواستههای شما ترتیب اثر خواهم داد و فرماندارانستمکار را عزل میکنم،پس علی از جانب عثمان برای ایشان قراردادی نوشته و ایشان مراجعت کردند. در بین راه،غلام عثمان را دیدند که بر شتر او سوار و به طرف مصر میرود،از وی بدگمان شده او را تفتیش نمودند،با او نامهای یافتند که برای والی مصر نوشته بود بدین مضمون:به نام خدا، وقتی عبد الرحمان بن عدیس نزد تو آمد،صد تازیانه به او بزن و سر و ریشش را بتراش و به زندان طویل المده محکومش کن و مانند این عمل را درباره عمرو بن احمق و سودان بن حمران و عروه بن نباع اجزاء کن!! نامه را گرفته و با خشم به جانب عثمان برگشته اظهار داشتند:تو به ما خیانت کردی!عثمان نامه را انکار نمود.گفتند غلام تو حامل نامه بود.پاسخ داد بدون اجازه من این عمل را مرتکب شده. گفتند مرکوبش شتر تو بود،پاسخ داد شترم را دزدیدهاند!گفتند:نامه به خط مشی تو میباشد، پاسخ داد بدون اجازه و اطلاع من این کار را انجام داده!! گفتند پس به هر حال تو لیاقتخلافت نداری و باید استعفا دهی،زیرا اگر این کار به اجازه تو انجام گرفته خیانت پیشه هستی و اگر این کارهای مهم بدون اجازه و اطلاع تو صورت گرفته پس بی عرضگی و عدم لیاقت تو ثابت میشود و به هر حال یا استعفا کن و یا الآن عمال ستمکاران را عزل کن. عثمان پاسخ داد:اگر من بخواهم مطابق میل شما رفتار کنم پس شما حکومت دارید،من چه کاره هستم؟آنان با حالتخشم از مجلس بلند شدند (تاریخ طبری،ج 3،ص 402-409.تاریخ یعقوبی،ج 2 ص 150 و 151) 32-تاریخ طبری،ج 3،ص 377. 33-صحیح بخاری،ج 6،ص 89.تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113. 34-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 111.تاریخ طبری،ج 3،ص 129-132. 35-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113.شرح ابن ابی الحدید،ج 1،ص 9:در روایات زیادی وارد شده که بعد از انعقاد بیعت ابی بکر،وی پیش علی فرستاد و از وی بیعتخواست،علی پاسخ داد که من عهد کردهام که از خانه بجز برای نماز بیرون نروم تا قرآن را جمع کنم.و باز وارد است که علی پس از شش ماه با ابی بکر بیعت کرد و این دلیل تمام کردن جمع قرآن میباشد.و نیز وارد است که علی پس از جمع قرآن مصحف را به شتری بار کرده پیش مردم آورده نشان داد.و نیز وارد است که جنگ یمامه که قرآن پس از آن تالیف شده،در سال دوم خلافت ابی بکر بوده است،مطالب نامبرده در غالب کتب تاریخ و حدیث که متعرض قصه جمع مصحف شدهاند یافت میشود. 36-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 154. 37-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 155.مروج الذهب،ج 2،ص 364. 38-نهج البلاغه،خطبه 15. 39-پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) اقلیت انگشتشمار به پیروی علی (ع) از بیعت تخلف کردند و در راس این اقلیت از صحابه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند و در آغاز خلافت علی (ع) نیز اقلیت قابل توجهی به عنوان مخالف از بیعتسر باز زدند و از جمله متخلفین و مخالفین سر سختسعید بن عاص و ولید بن عقبه و مروان بن حکم و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاه و سمره بن جندب و مغیره بن شعبه و غیر ایشان بودند. مطالعه بیوگرافی این دو دسته و تامل در اعمالی که انجام دادهاند و داستانهایی که تاریخ از ایشان ضبط کرده،شخصیت دینی و هدف ایشان را به خوبی روشن میکند.دسته اولی از اصحاب خاص پیغمبر اکرم و از زهاد و عباد و فداکاران و آزادیخواهان اسلامی و مورد علاقه خاص پیغمبر اکرم بودند.پیغمبر فرمود خدا به من خبر داد که چهار نفر را دوست دارد و مرا نیز امر کرده که دوستشان دارم.نام ایشان را پرسیدند سه مرتبه فرمود:علی سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 66) عایشه گوید رسول خدا فرمود:هر دو امری که بر عمار عرضه شود حتما حق و ارشد آنها را اختیار خواهد کرد (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 66) پیغمبر فرمود:«راستگوتر از ابوذر در میان زمین و آسمان وجود ندارد»، (سنن ابن ماجه،ج 1،ص 68) از اینان در همه مدت حیات،یک عمل غیر مشروع نقل نشده و خونی به نا حق نریختهاند،به عرض کسی متعرض نشدهاند،مال کسی را نربودهاند یا به افساد و گمراهی مردم نپرداختهاند. ولی تاریخ از فجایع اعمال و تبهکاریهای دسته دوم پر است و خونهای نا حق که ریختهاند و مالهای مسلمانان که ربودهاند و اعمال شرم آور که انجام دادهاند،از شماره بیرون است و با هیچ عذری نمیتوان توجیه کرد جز اینکه گفته شود (چنانکه جماعت میگویند) خدا از اینان راضی بود و در هر جنایتی که میکردند آزاد بودند و مقررات اسلام که در کتاب و سنت است در حق دیگران وضع شده بوده است!! 40-مروج الذهب،ج 2،ص 362.نهج البلاغه،خطبه 122.تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 160 شرح ابن ابی الحدید ج 1،ص 180. 41-تاریخ یعقوبی،ج .تاریخ ابی الفداء،ج 1،ص 172.مروج الذهب،ج 2،ص 366. 42-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 152. 43-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 154.تاریخ ابی الفداء،ج 1،ص 171. 44-تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 152. 45-هنگامی که عثمان در محاصره شورشیان بود به وسیله نامه از معاویه استمداد کرد،معاویه دوازده هزار لشکر مجهز تهیه کرده به سوی مدینه حرکت نمود ولی دستور داد در حدود شام توقف نمایند و خودش نزد عثمان آمد آمادگی لشگر را گزارش داد،عثمان گفت:تو عمدا لشگر را در آنجا متوقف کردی تا من کشته شوم سپس خونخواهی مرا بهانه کرده قیام کنی (تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 152.مروج الذهب،ج 3،ص 25.تاریخ طبری،ص 402) 46-مروج الذهب،ج 2،ص 415. شیعه در اسلام صفحه 25 تالیف: علامه سید محمد حسین طباطبایی