از اولین روز بعد از شهادت پیامبر در تعلم علوم و معارف اسلامی ودرک حقایق اصول فروع دینی به اهل بیت پیوسته از دیگران بگسست.
کمیت قابل توجهی که به ده ها هزار حدیث میرسد از ایمه ی اهل بیت تلقی کرد و از روز اول طبق تعلیم اهل بیت به کتابت و تالیف قیام نمود (اگر چه نظر به منبع مقام خلافت ، این کار ،مخفیانه بود ) و در جمیع شؤون دینی، از اول اصول معارف گرفته ،تا اخر فروع و جزییات انها ،به بحث و انتقاد پرداخت ، و فر اورده های روایتی انها به حد کفایت ، پاسح هر گونه سؤال دینی را میداد و میدهد.
در این اخبار اصول معارف دینی ، اخلاق عالیه ی انسانی ، سنن و قوانین اجتماعی و فردی اسلام، و همچنین سیره ی مرضیه ی پیغمبر اسلام در نهایت درجه ، واضح و تشریح شده است.
با اتکا به دلالت قران و هدایت همین اخبار قطعیه ،شیعه معتقد است که در معارف اسلامی ، حجت معتبر سه جیز است که به هر یک از انها می توان اعتماد نمود ، و به غیر انها نمی توان گروید: کتاب ، سنت قطعیه و عقل صریح ، و در حقیقت همه ی انها به حجیت کتاب بر میگردد زیرا ممیز روش مذهبی از روش فلسفی این است که فلسفه ، حقایق را از راه عقل بدست می اورد ومذهب، از راه وحی اسمانی ووحی اسمانی قطعی در دست مسلمین ، همانا قران شریف می باشد ، ولی همان قران شریف ، بیان پیغمبر اسلام را صریحا اعتبار داده و پیغمبر اسلام نیز بیان اهل بیت خود را با بیان صریح متواتر ، حجیت داده است .
همچنین کتاب و سنت ، به مؤدای عقل سلیم و صریح ، در ایات بسیار و روایات زیادی ارجاع نموده و در نتیجه ، سنت قطعیه و عقل صریح ، مانند خود کتاب ، سمت حجیت پیدا کرده و قابل اعتماد گشته اند .
ما در اصول معارف ، به اجملع اعتماد نمی کنیم ، زیرا حجیت اجماع ( چنان که در فن اصول روشن شده ) از این را است که خبر واحد یا در حکم خبر واحد می باشد ، و چون خبر واحد ، بیشتر از ظن چیزی را افاده نمی کند و در اصول معارف ، علم قطعی لازم است اعتباری برای اجماع ، در اصول معارف باقی نمیماند ، تنها احکام فقهیه که اجماع در مورد انها حجیت دارد .
در صورتی که کتاب صریحا نظر عقل را امضا و تصدیق نموده و به ان حجیت داده است ، هرگز اختلاف نظر در میان انها پیدا نخواهد شد و برهان عقلی نیز در زمینه ی فرض حقیقت کتاب و واقع بینی عقل صریح، همین نتیجه را می دهد ، زیرا فرض دو امر واقعی متناقض ، متصور نیست ، و اگر احیا نا فرض شود که دلیل عقلی قطعی با دلیل نقلی ، معارض بیفتد ، چون دلالت دلیل نقلی ، از راه ظهور ظنی لفظ خواهد بود ، با دلیل قطعی الدلاله معارضه نخواهد نمود و عملا نیز موردی برای چنین اختلافی وجود ندارد .
افریده شدن روح پیش از بدن ، در قران شریف مذکور نیست بلکه در حدیث وارد است و حدیث نام برده – چنان که اهل فن تصریح کرده اند – از اخبار احاد می باشد ، و ما در اصل معارف ، به اخبار احاد عمل نمی کنیم ، مگر این که محفوف به قرینه ی قطعیه بوده باشد البته با قیام حجت قطعی بر خلاف مدلول خبر ، وجود قرینه ی قطعیه نسبت به سند و دلالت معنی ندارد . البته این گونه روایات را طرح نیز نمی کنیم ، بلکه در صورت امکان به وجه صحیحی تاویل می شود، و در صورت عدم امکان ، مسکوت عنه می ماند .
خلاصه این که : شیعه طبق تعلیم اهل بیت (ع) که شارح نحوه ی تعلیم قران می باشند ، جز حجت های سه گانه « کتاب ، سنت قطعیه ، عقل صریح » به چیزی اعتماد نمی کند و چنان که گفته شد ، مرجع اعتماد به هر سه ، همان اعتماد به وحی اسمانی است که رویه ی مخصوص مذاهب و ادیان اسمانی است حدیث از نظر شیعه
شیعه بر حسب تعلیم اهل بیت به ضبط اخبار و احادیث پیفمبر اسلام و اهل بیت گرامش پرداخت و در سه قرن اول هجری ، از پیشوایان خود ده ها هزار حدیث در فنون مختلفه ی اسلامی به دست اورده ، و در صد ها و هزار ها تالیف (اصل و کتاب ) گنجانید .
با ایکه مقدار زیادی از انها را به واسطه ی عدم مساعدت زمان ، و ناگواری اوضاع حکومت ها ، در محیط شکنجه و زیر تازیانه و شمشیر گم کردند ، بار هم ده ها هزار حدیث که در همه یفنون اسلامی کفایت کلیات ابحاث را نماید ، مصون مانده است ، و با این که در اخبار شیعه نیز دست های مرموزی – مانند اخبار اهل سنت – به کار افتاده و دس و جعل و تحریف در انها راه یافته است ، ولی شیعه طبق دستور پیشوایان خود ، اهل بیت ، به همان دستور پیغمبر اسلام ، عمل نموده و صحیح و سقیم حدیث را ، با عرض به کتاب و تطبیق به قران ، تمیز می دهند .
شیعه به همان ترتیب که بذر همه ی علوم و معارف حقیقیه در تعلیمات پیشوایانشان کاشته شده ، و روح بحث و انتقاد ازاد ،در کالبدشان پرورش داده شده ، تدریجا به سیر و سلوک علمی اشتقال ورزید ، البته چنان که بیان حواهد شد ، پیشرفته ان در همه ی فنون یکسان نبوده ، و به واسطه ی تاثیر مساعد و نا مساعد اسباب و عوامل بیرون حق بحث را در همه ی فنون استیفا نکرده ، و از پاره ای به طور متوسط یا ناقص بهر برداری نموده است .
روش کلامی شیعه ، طبق تعلیم اهل بیت ، بحث دفاعی از اصول معارف اسلامی است با منطق صحیح و حجت عقل و نقل . روش فقهی شیعه ، استنباط و استخراج احکام فرعیه و قوانین عملیه اسلامی است از ادله ی انها ، که عبارت است از کتاب و سنت که بیانات و پیغمبر اسلام و ائمه اهل بیت او بوده باشد ، این استنباط به واسطه ی اعمال یک سلسله قواعد و موازین عقلانی انجام می گیرد که انسان اجتماعی با اعمال انها احکام و نوامیس مولوی و عبودی خود را استنباط می کند .
این قواعد همان ها هستند که به نام فن اصول فقه تدوین شده اند ، و به کار انداختن این قواعد ، همه ی وظایف اجتماعی و انفرادی یک فرد را تشخیص می دهد – درهرمحیطی که بوده باشد و با هر شرایط و خصوصیاتی که زندگی کند – چه در مسایلی که در کتاب و سنت دلیلی در دست می باشد ، و چه در مسایلی که دلیل ظاهری در دست فقیه نیست ، و دیگر در فقه شیعه نیازی به استفاده ی از امثال قیاس و استحسان نیست . روش تاریخی شیعه ، رویه ی تحلیل می باشد ، و اگر چه این رویه را به حسب تماس احتیاج ، تنها در وقایع تاریخی صدر اسلام اعمال کرده اند ولی در هر حال مبتکر این روش ، شیعه می باشد .
روش تفسیری شیعه ، به نحوی که از بیانات پیشوایان شیعه روشن و هویدا است ، این است که قران با قران تفسیر شود ، یعنی قران شریف ، در تادیه مقاصد خود ، هیچ گونه نیازی به ضم ضمایم خارجیه نداشته ، و منظور ابتدایی و نهایی هر ایه ، از خود همان ایه ، به تنهایی ، یا به انضمام ایات مربوطه دیگر ، به خوبی و روشنی پیدا است . بیانات اهل بیت که طبق دستور پیغمبر اکرم در تفهم ایات قرانی باید به انها رجوع کرد ، تنها جنبه تعلیم و تربیتی و یاد دادن روش تفسیر حقیقی و صحیح را دارد ، نه این که قران شریف ، در بیان مقاصد عالی خود ، گنگ و ناکافی بوده ، و مقاصد مرموزه او را به طریق کشف رمز ، ایمه اهل بیت کشف کرده باشند ، و اخبار انها اگر چه مخالف کتاب هم بوده باشد حجت تلقی گردد زیرا خود اهل بیت دستور داده اند که اخبارشان را بدون عرض به کتاب نپذیرند . به علاره در موارد بی شماری ، به ایات شریفه ی قرانی تمسک جسته ، و به انها احتجاج نموده اند ، و اگر قران فی نفسه گنگ بود ، و مقاصدش بعینه همان بیان اهل بیت بود ، این گونه استد لال ها معنی نداشت . بلی قران مجملاتی از قبیل احکام کلیه مانند نماز ،روزه، حج و غیره دارد که تفاصیل انها حهجت به بیانی خارج از قران دارد و به همین منظور ، بیان پیغمبر اکرم را به موجب ایات زیادی حجیت داده و پیغمبر اکرم نیز بیان اهل بیت خود را به جای بیان خود نشانیده است و در نتیجه ، خبر متواتر ، یا محفوف به قراین قطعیه ، قابل و ثوق در تفسیر یک ایه ، به منزله یک ایه می باشد که که ایه مورد نظر را توضیح می دهد .
این روش ، در نقطه مقابل روشی است که در صدر اسلام در میان علما دایر بود ، و ان اینکه که تفسیرقران همان قراعت ان است و در تفسیر یک ایه از ایات قرانی ، از روایت یا قول صحابه و تابعین از قبیل مجاهد، قتاده، سدی، و غیر انها نمی توان تعدی کرد و قدمی فراتر گذاشت ، و تظریات صحابه و تابعین را اخبار موقوفه تلقی می کردند ، نظیر روشی که نصاری در تفسیر تورات و انجیل داشتندو طبق حکمی که کلیسا صادر کرده ، تفسیر عهدین در انحصار کلیسا بوده و دیگران حق هیچ گونه اظهار نظری ندارند .
کتاب اسمانی دیگران هر گونه می خواهد باشد ، ولی کتاب اسمانی اسلام که قران شریف بوده باشد ، جهان و جهانیان را مخاطب قرار داده و با انها مستقیما سخن می گوید و در مقام تحدی بر امده ، خود را معجزه پیغمبر اسلام معذفی می کند ، چنین کتابی هر گز در انحصار فهم عده معدودی ( هر که باشند ) در نخواهد امد ، روش فلسفی شیعه ، همان است که در کتاب و سنت ، نمونه های بارز و بسیاری از بحث های ان موجود است ، البته به خلاف توهمات جمعی ، مراد از بحث فلسفی این نیست که معتقدات امثال ارسطو ، افلاطون و سقراط را جمع اوری کرده و بی چون و چرا و کورکورانه بپذیرند ، چنان که در بحث های مذهبی در هر یک مذاهب ، انطار رجال ان مذهب ، به عنوان تسلیم پذیرفته و حجت گرفته می شود ، زیرا این تفسیر در واقع بحث فلسفی را تبدیل به بحث کلامی می کند . در بحث فلسفی ارزش از ان نظر است ، نه از ان رجال و صاحبان نظر ، و هرگز در نظریه ای از نظریات فلسفی ، به شخصیت صاحب نظریه ، هر که
می خواهد باشد ، و کثرت جمعیت طرفدار یک نظریه ، اگر چه به حد اجماع و اتفاق رسیده ، و همه جهانیان ، از گذشتگان و ایندگان در ان وحدت نظر داشته باشند، وقعی گذاشته نمی شود .
معرف یک بحث فلسفی این است که با استمداد از یک سلسله قضایای بدیهی یا نظری که مولود همان بدیهیات است ( افکاری که شعور و درک انسانی نمی تواند در انها به خود شک و تردیدی راه دهد ) با منطق فطری ، در کلیات جهان هستی بحث کرده و به این وسیله به مبدا افرینش جهان و کیفیت پیدایش جهان و اغاز و انجام ان پی برده شود ، این گونه بحث را در کتاب و سنت به حد وفور می توان پیدا کرد ، زیرا چنان که از ایات قرانی پیدا است ، در بسیاری از اصول معارف ، گاهی به عنوان اعلام و مجرد گزارش اسمانی و بیان خدایی سخن گفته می شود ، و گاهی از راه استدلال عقلی و احتجاج برهانی که همان روش فلسفی است ، بحث می شود . همچنین در سنت ، اخبار بی شماری در اقسام معارف اسلامی ، از مبدا و معاد ، از طرق شیعه ، از پیغمبر اکرم و اهل بیت گرام او ، به سبک و روش فلسفی نقل شده است ، بلکه پیشوای اول شیعه ، نخستین کسی است در اسلام که این راه را باز کرده ، در حالی که در مجموع دوازده هزار صحابی که تاکنون نامشان ضبط شده ، یک حدیث روشن ، با این روش نقل شده است .
بیانات زیادی از ان حضرت در حطب و احادیث ضبط شده که پاره ای از انها به اندازه ای دقیق و عمیق اند که با موجودی نظریات فلسفی گذشتگان حل نشده و پس از ده قرن که دست به دست می گردید ، در قرن یازدهم هجری حل شده است ، و در کلام پیشوای ششم وهفتم و هشتم شیعه نیز مطالب زیادی از این قبیل پیدا می شود و و به بقیه علوم عقلی نیز در کتاب و سنت ، تحریض و ترغیب شده است . این است خلاصه روش های علمی که در تعلیمات پیشوایان شیعه یافت می شود، ولی در اثر گرفتاری های عمومی که این طایفه در طول تاریخ ، داشته فرصت و موفقیت پیدا نکرده است که در همه ی این فنون و علوم ، پیشرفتی را که در خور این روش های اساسی و صحیح است، به دست اورد . موفقیت شیعه در پیشرفت دادن به علوم
شیعیان در حدیث و کلام و فقه ، نظر به این که دائما گرفتار مشاجره های مذهبی با مخالفین خود بوده و از جهت انجام وظایف دینی هم نیاز روزانه به فقه و حدیث داشته اند ، با تمام قوا کوشیده و این علوم و علوم مر بوطه به انها را مانند درایه ، رجال و اصول به سر حد کمال می رسانیدند و اخرین نظریات دقیقه و وقت را ضبط می کردند و قرن ها با همین رویه پیش می رفتند ولی از قرن دهم به این طرف نظر به این که تا حدی از استقلال بر خوردار شدند دیگر نیاز و حاجت شدیدی به دفاع از عقاید مذهبی حس نکردند در نتیجه بحث کلامی حالت رکود پیدا کرده و از پیشرفت باز ماند و بحث های کلامی امروز ما همان محصول افکار سیصد ، چهار صد سال پیش است که دست به دست می گردد لیکن فقه و مقدمات فنی ان مانند اصول حدیث رجال به واسطه بقای احتیاج عمومی ، در حال پیشرفت بوده و سال به سال به نشو و نمای مناسب خود ادامه می دهد . در تفسیر ، در حدودی که فقه و کلام ایجاب می کرد ، اشتغالاتی پیدا کرده اند و چنان که گفته شد ، گرفتاری های اجتماعی مذهبی از اشتغال بیشتر از حد حاجت یومی ، مانع می شده است و از طرف دیگر ، اخبار زیادی از پیشوایان خود در تفسیر ایات داشتند که حوایج ابتداییشان با انها قابل رفع بوده و به همان اندازه ( بدون تحمل رنج بحث های دقیق و عمیق ) قناعت می کرده اند . قدر مسلم این است که در عین حال که در شیعه بلکه در اسلام ، تفاسیر نفیسی بر قران کریم نوشته شده است ، نظر به اینکه مذاق های ویژه مؤلفین ، در بحث های قرانی انها تاثیر داشته ، هنور ذخایر و کنوز غیر متناهی معارف قرانی ، به حد لزوم ، استخراج و از انها در رفع نیازمندی های واقعی ، به حد کفایت ، بهر برداری نشده است . در تاریخ نیز چنان که گفته شد ، به تحلیل و انتقاد در وقایع و حوادث داخلی اسلام قناعت شده و از این حدود تجاوز نکرده اند . در فلسفه ، نظر به اینکه بحث شیعه در حقایق معارف ، با روش تحلیل و انتقاد و کنجکاوی عقلی ازاد بود ،و بحث های عمیق فلسفی در کلام پیشوایان این طایفه به حد وفور وجود داشت ، این طائفه نسبت به بقیه ی طوایف اسلامی ، استعداد بیشتری به فراگرفتن فلسفه داشتند .، و از این رو هنگامی که کتب فلسفی یونان و غیر ان ، به عربی ترجمه شد وکم و بیش در میان مسلمین رواج یافت ،( با این خصوصیت که مطالب فلسفی در خور افهام همگانی نیست ) در نفوس شیعه نسبت به دیگران تاثیری عمیق تر داشته و نقشی روشن تر می بست . در ابتدای حال ، مکتب اشراقیین در اسلام رواجی نیافت و حکما و فلاسفه اسلامی به مکتب مشائین( اتباع ارسطو ) اقبال نمودند ، ولی دیری نگذشت کهخ به نزدیکی رابطه ی فلسفه و دین پی برده و درصدد توفیق میان فلسفه و دین بر امده ، و بحث هایی که تا اندازه ای ساده و ابتدایی بود ، انجام دادند ، این حقیقت را در تالیفات معلم ثانی ، ابی نصر محمد بن طرخان فارابی و پس از ان در تالیفات تفسیری شیخ الرئیس ابن سینا میتوان یافت . با تامل کافی در کلمات این دو فیلسوف بزرگ اسلامی ، بسیار روشن است که اینان پی برده بودند که به حقایق کلیه افرینش، با هر یک از سه راه ، یعنی از راه دین و ظواهر بیانات انبیا (ع) و راه فلسفه و برهان ، و راه ذوق وکشف می توان نایل گردید. البته چون راه ظواهر دینی ، منتهی به وحی اسمانی است که به منظور تکمیل و هدایت عمومی مردم به انبیا رسیده و انان ماموریت تبلیغ ان را به عموم مردم از عالم و جاهل و حضری و بدوی یافتند ، در نتیجه حقایق افرینش و دقایق اسرار هستی با ساده ترین بیان در همان ظواهر دینی ذکر شده که هرکس به اندازه سطح فهم خود چیزی دریافت داشته باشد ، ولی مطالب فلسفی، درخور فهم عامه- غیر اخصائیین این فن – نبوده و در انحصار جمعی است که با ریاضیات عقلی ورزیده شده و میتوانند میان برهان منطقی و میان افکار اجتماعی و میان قیاسات جدلی و خطابی تمیز دهند
همچنین مطالب کشفی و ذوقی ، مخصوص کسانی است که با تعلیمات دینی و ریاضات شرعی ، بدون ضم ضمایم ، ائینه نفوس خود را صیقل زده ، و طبق عنایت های باطنی خدایی ، حقایق را مشاهده نمایند . باری ، در اثر همین انتقال فکری ، این دو فیلسوف ، قدم های نخستین را در این راه برداشتند ، و پس از انها در قرن ششم هجری ، شهاب الدین سهروردی ، شیخ اشراق میان ذوق و برهان جمع کرد ، و فلسفه اشراق را تجدید نمود ، و پس از ان در قرن هفتم هجری ، فیلسوف و متکلم ریاضی دان معروف خواجه نصیرالدین طوسی به توفیق میان شرع و عقل پرداخت و پس از ان در قرن هشتم هجری ، شمس الدین محمد برکه همین مسلکرا با طرزی عمیق تر ، پی ریزی کرده و اثاری از خود به یادگار از خود گذاشت . پس از اینها در قرن یازده هجری ، میر محمد باقر داماد ، مسلکی قریب به مسلک اشراقیین پیمود ، و پس از ان صدر المتالهین شیرازی به تحدید فلسفه اسلامی پرداخته و حقایق افرینش را از هر سه راه ( ظواهر دینی و برهان و کشف ) مورد بحث قرار داد و کتبی در توفیق میان ظواهر دینی و برهان، و کشف ، و همچنین میان ظواهر دینی و کشف تالیف نمود . مکتب صدر المتالهین هنوز زنده است و سه قرن و کمی بیشتر که از عهد این فیلسوف میگذرد ، فلسفه او مورد بحث و فحص بوده و جمع کثیری را پرورش داده است که دسته ای از انها مباحث فلسفی را از راه توفیق میان ظواهر شرع و برهان تعقیب می کنند ، و از مشاهیر این دسته ، قاضی سعید قمی و اخوند ملا علی نوری و اقا علی ذنوری را باید شمرد ، و دسته ای از انها از راه توفیق میان عقل و ذوق وارد شده اند ، مانند اقا محمد بید ابادی و اقا محمد رضا قمشه ای ، و دسته ای از انها از راه توفیق میان ظواهر دینی و ذوق بحث می کنند مانند فیض کاشانی و بعضی مانند حاجی سبزواری به هر سه قسمت پرداخته اند .
این مکتب ، به واسطه نزدیک کردن این سه مسلک به همدیگر ، موفقیت هایی بافته که فلسفه در تاریخ چند هزار ساله خود از انها محروم بوده و از مشکلاتی که از هر جانب به واسطه تهیدستی خود دامنگیرش می شد و بن بسته هایی که پیش می امد ، پیوسته در شکنجه بود کلید رمزهایی به دست فلسفه اسلامی افتاده که هرکز در فلسفه های کهن کلده ، مصر ، یونان و اسکندریه به دست نمی اید.
در نتیجه اولا : مسایل فلسفی که به حسب انچه که از کتب فلسفی گذشتگان ، به عربی ترجمه شده و به دست مسلمین رسیده ، تقریبا دویست مساله بوده ، در این مکتب فلسفی تقریبا به هفتصد مساله بالغ می شود . ثانیا:مسایل فلسفی که مخصوصا در مکتب مشائین از یونانی ها به طور غیر منظم توجیه شده و نوع مسایل از همدیگر جدا و به همدیگر نامربوط بودند ، در این مکتب فلسفی ، حالت مسایل یک فن ریاضی را پیدا کرده و به همدیگر و بر یکدیگر مترتب شده اند ، به نحوی که با حل دو سه مساله اولی که فلسفه را افتتاح می کنند ، همه ی مسایل فلسفی را می توان حل و توجیه نمود .
به همین جهت به اسانی می توان رابطه فلسفه را از طبیعیات قدیم و هیات قدیم قطع کرد و در نتیجه هیچ گونه برخورد و منافاتی میان این مکتب فلسفی و علم امروز اتفاق نمی افتد. ثالثا : فلسفه (تقریبا) جامد و کهنه ، به واسطه روش این مکتب فلسفی ، به کلی تغییر وضع و قیافه داده و مطبوع طبع انسانی و مقبول ذوق و عقل و شرع می باشد ، و مسایلی را که علم جدید ، ، تازه موفق به کشف انها شده یا امید حل انها را دارد ، این مکتب فلسفی با مایه ی شگرف خود به طور عموم و کلیت ، به حل انها موفق شده یا شالوده حل انها را میریزد ، چنان که به واسطه حل شدن مساله حرکت جوهری که سیصد سال پیش با این روش فلسفی حل شده است ، مساله بهد چهارم در اجسام ، به طور روشن به دست امده و مساله نظریه نسبیت ( البته در خارج از افکار نه در افکار ) روشن گردیده است ، و مسایل دیگری که هنوز از راه علم ، مورد بحث واقع نشده ، به طور کلیت خاتمه یافته است .اختلاف نظر علمی در میان شیعه
چنان که سابقا اشاره کردیم در عین حال که شیعه نسبت به برخی از سیرت ها و روش های اکثریت ، انتقاد و اعتراض داشت و تلاش فراوان در اصلاح این گونه مفاسد می نمود ، پس از قرن ها ، وقتی که تا اندازه ای از نعمت امنیت و استقلال برخوردار شد ، به واسطه ریشه های عمیقی که این روش ها و سیرت ها در اجتماع اسلامی دوانیده و در میان عامه ، عادت و طبیعت ثانیه شده بود ، موفقیت نیافتند که این ریشه ها را از بن زده ، و سیرت اسلامی پاک اولی را به جای خود برگردانند و یکی از مهمترین انها فکر اجتماعی بود که قران شریف دستور اکیده به وجود ارودن و نگهداشتن ان را داده و نبی اکرم (ص) در دعوت و توصیه به ان هیچ فروگذار نمی کرد .
مسلمین موظف بودند که در هر نظریه ای که با کتاب و سنت به نحوی تماس داشته باشد، فکر اجتماعی کرده و به واسطه هر گونه تماس ممکن ، از بروزاختلاف نظر ، به هر قیمتی باشد ، جلوگیری نمایند ، ولی با رحلت پیغمبر اکرم و بروز اختلافات آ این رویه متروک شد و اختلاف نظر در همه ی شؤون اسلامی ، حتی در فرهنگ پیش امد و هرکس راه جداگانه ای اتخاذ نموده و خود را قهرا به زندگانی فردی اشنا می ساخت و روز به روز اتش اختلاف به واسطه دامن هایی که به ان زده می شد ، مشتعل تر گردیده و خانه خرابی بیشتری به بار می اورد و به همان شکل ادامه پیدا کرده و تا امروز ، نه تنها در میان اکثریت مخالف شیعه ، حتی در میان خود شیعه نیز رحل اقامت انداخته است .
در نتیجه روش تفکر انفرادی ، اختلافاتی در مسایل کلامی در میان شیعه پدید امده که منتهی به وجود امدن مذاهب مختلفه ای مانند کیسانیه و زیدیه و اسماعیلیه گردیده است ، چنان که این اختلاف کلامی در میان اکثریت مسلمین نیز کار خود را کرده و مذاهب زیادی مانند مجبره و مفوضه و مجسمه و حروریه و خوارج وغیر انها به وجود اورد همچنین اختلافاتی در روش فقهی مانند اخباریت و اجتهاد میان شیعه به وجود امده ، چنان که نظیر ان در میان اکثریت نیز مانند فقه حنفیه و حنبلیه مشاهده می شود .
همچنین اختلافاتی در میان برخی از علوم با برخی دیگر ( نه در داخل یک عالم )پیدا شده ، مانند اختلاف و بد بینی که میان متکلمین و فلاسفه و عرفا موجود است و نظیر این اختلافات را نیز عینا در میان اکثریت می توان بافت ، و این خود بهترین گواهی است بر این که همه اختلافات مذاقی و مذهبی در میان شیعه ، جوانه هایی است که ار ریشه اختلافات و اختلال نظم دینی در صدر اسلام رویده است و همه به یک اصل برمی گردند و ان به زمین خوردن دستوری از دستورات قران می باشد که به موجب ان مسلمین موظف بودند که تفکر اجتماعی نموده و وحدت کلمه را در فکر و اعتقاد حفظ نمایند . البته نمی توان تردید کرد که جذابیت معنوی اسلام و نیروی منطقی قران که یک تجلی و تشعشع اسمانی است ، هرگز مرگ و میر نپذیرفته و پیوسته زنده بوده و خواهد بود .
البته نیروی شگرفی که مسلمین روز اول ، با پیروی از تعلیمات قران و اتباع کتاب و سنت بدست اورده و در پرتو ان ، در کمتر از یک قرن ، فرمانروایی معظم معموره را بدست اورده بودند ، در اثر اختلاف کلمه و از دست دادن فکر اجتماعی ، به کلی از دست داده و ثروت واقعی و موجودیت حقیقی شان به تاراج رفت .