1. پیرامون استمرا نظام امامت سوال: جواب: 2- چگونگی تسخیر جهان با یاران معدود سؤال: جواب: 3- نحوه پیروزی امام زمان(ع) بر سلاحهای ویرانگر سؤال: جواب: 4- مکان حضرت مهدی(ع) در غیبت کبری سؤال: جواب: 5- وظایف حضرت مهدی(ع) در عصر غیبت سوال: جواب: 6 – زندگانی شخصی حضرت مهدی(ع) سؤال: جواب: 7- پیرامون ظهور جزئی حضرت مهدی(ع) در ایام غیبت کبری سوال: جواب: 8- بحثی پیرامون امکان شرفیابی به خدمت حضرت امام عصر(ع) در غیبت کبری سوال: جواب: 9 چگونگی غیبت حضرت مهدی(ع) سؤال: جواب: 10- علت غیبت امام عصر(ع) با وجود آمادگی شرایط ظهور سوال: جواب: 1. پیرامون استمرا نظام امامت سوال: آیا رژیم و «نظام امامت»، با پایان یافتن دوره غیبت صغری و آغاز غیبت کبری ( سال 329 هجری قمری) پایان یافت، و پس از ظهور حضرت مهدی(ع) این نظام از نو بر قرار میشود یا اینکه «نظام امامت» استمرار دارد. جواب: نظام امامت، رژیمی است الهی و انقطاع ناپذیر و دوره فترت ندارد و در هر زمان و هر عصر وجود دارد؛ از عصر حضرت رسول اعظم(ع) تا حال تشکیل و برقرار بوده و هست؛ و تا دنیا باقی است، بر قرار خواهد ماند؛ چنانکه امیر المؤمنین(ع) فرمود:
«الا تخلو الارض من قائم لله بحجه؛ اما ظاهراً مشهوراً، و امّا خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حجج الله و بیناته(129)
«زمین از قائمی که برای خدا حجت باشد خالی نخواهد ماند (و این حجت) یا ظاهر مشهور است و یا بیمناک و مستور، برای اینکه حجتهای خدا و بینات او باطل نگردد و از بین نرود».
بر هر کس واجب است که «نظام امامت» را بشناسد و به آن ایمان داشته باشد؛ و در هر زمان و هر مکان، فقط مردم باید از این نظام اطاعت کنند؛ و هر کس، در هر کجا و هر نقطهای از دنیا که باشد و هر شغل و کاری که داشته باشد – لشکری باشد یا کشوری، بازرگان باشدیا پیشه ور، دانشمند باشد یا دانشجو – باید مطیع این رژیم و فرمانبر این نظام و برنامههای آن باشد، تفاوت نمیکند که این نظام مسلط بر اوضاع باشد یا مسلط نباشد؛ و حکومتهای غاصب در امور مداخله داشته باشند یا نداشته باشند.
این حکومت و دین و سیاست است و رژیم و نظام؛ پس اگر یک فرد مسلمان در دورترین نقاط چین یا اروپا یا آمریکا یا هر منطقه دیگر باشد که حکومتهای غیر شرعی قدرت سیاسی و اداره امور را در دست داشته باشند، همان یک فرد باید مطیع نظام الهی امامت باشد تا در نظام حکومت خدا باشد و باید دستور العمل و برنامه کارش را از طریق نظام امامت تعیین کند، حتی اگر در منطقه تحت حکومت رسمی کفار زندگی میکند و کارمند موسسات و وزارتخانهها و ادارات آنها نیز باشد باز هم باید فرمانبر نظام امامت باشد و از آن نظام دستور بگیرد و تابعیت آن را داشته باشد.
دور بودن از حریم و منطقه نفوذ رسمی این رژیم، شخص را از اطاعت و تابعیت آن، معاف نخواهد کرد.
ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و اینگونه شخصیتها، در حال تسلط نظام غاصب، فرمانبر نظام امامت بودند؛ و امثال علی بن یقطین و محمد بن اسمعیل بن بزیع نیز، اگر چه به ظاهر در دستگاه هارون و حکومت بنی عباس وارد بودند، اما در عین حال از نظام امات اطاعت میکردند.
هر کس باید مشخص سازد و تعیین کند که در زندگی و تمام شؤون و امور خود، از چه رژیم و نظامی اطاعت میکند و تابع چه حکومتی است.
باید معلوم کند که تابعیت حکومت خدا را قبول کرده یا حکومت طاغوت را پذیرفته است، و مومن به خدا میباشد، یا مؤمن به طاغوت.
متأسفانه بیشتر مسلمانان به این مسأله بسیار مهم توجه کافی نکرده و معنی «ولایت» را درک ننموده و از اهمیت این بعد آن، که اطاعت باشد غفلت کردهاند و آنانکه خیلی مذهبی و متعهد هستند، به انجام یک سلسله فرائض و واجبات، و ترک محرمات، اکتفا میکنند.
اما از اینکه در حال حاضر چه تابعیتی باید داشته باشند، غفلت دارند و اگر تابعیت حکومتهای غیر شرعی را قبول نکرده باشند، تابعیت حکومت شرعی را هم آگاهانه نپذیرفتهاند و به تعهدات و مسؤولیتهائی که در برابر آن دارند، توجه ندارند و تابعیت حکومت شرعی را یک مسأله و وظیفه اسلامی نشمردهاند.
طبق مذهب اهل سنت که تشکیل حکومت شرعی، ممکن است به فترت و سستی بر خورد نماید و در بعضی از زمانها به عللی نظام حکومت اسلامی تعطیل شود، و ممکن است در زمانی که حکومت شرعی تشکیل نشده مسأله تابعیت از آن هم مطرح نباشد، و بلکه بی موضوع گردد.
امام طبق مذهب «شیعه» که نظام امامت، رژیم دائم و مستمر است، همیشه و در تمام شرایط، تابعیت حکومت شرعی یک فریضه اساسی و عمده است. حکومت مخصوص ذات خدا است
و باید فقط خدا پرستش و اطاعت شود و اطاعت برای او خالص باشد و مردم در برابر حکومت و سلطنت و رژیم او خاضع و فرمانبر باشند: «امر الا تعبدوا الا ایاه مخلصین له الدین» دین قیم و مستقیم، این است: «ذلک الدین القیم»(130)
رژیم امامت، یعنی حکومت خدا؛ و تابعیت این رژیم، تسلیم حکم خدا بودن و در منطقه حکومت خدا زیستن و به حکومت غیر خدا عقیده نداشتن است.
تفاوت نمیکند در اعصاری که ائمه(ع) حضور داشتند و غاصبان حکومت، مانع از مداخله رسمی آنها در کارهای بودند؛ یا در عصر غیبت کبری که امام(ع) غایب میباشند، باید هر مسلمانی در این رژیم (نظام امامت) ثبت نام کند و از اینجا فرمان ببرد و شناسنامه حقیقی خود را از این حکومت بگیرد.
حکومت شرعی همیشه بر پا است و مرز و منطقه و کشور ندارد هر کجا یک فرد متشرع و یک مسلمان متعهد باشد، آنجا در قلمرو فرمان این حکومت محسوب است.
امروز مهمترین چیزی که باید به شیعیان خصوصاً و به مسلمانان عموماً تفهیم کرد، مسأله رژیمی است که باید از آن تبعیت داشته باشند، و نظامی که باید از آن اطاعت نمایند.
این موضوع اگر کاملا درک شود یگانه وسیلهای است که از آن برای اصلاح امور و مبارزه با عوامل بیگانه استعمار و استعباد و استبداد، میتوان استفاده کرد.
این حکومت و نظام امامت بود که در واقعه تحریم تنباکو، حکومت انگلستان را به زانو در آورد و رشته استبداد ناصر الدین شاه را قطع کرد و استعمارگران را در بیم و هراس انداخت.
و این ملت مسلمان و شیعه ایران بود که در این واقعه به دنیا اعلام کرد که تابعیت رژیمی را دارد که رهبری آن با آیت الله مرحوم «میرزای شیرازی» – اعلی الله مقام – است و تابعیت رژیم استبدادی ناصر الدین شاه را ندارد.
نظام امامت یکی از انقلابیترین و سازندهترین برنامههای اسلامی است(131) که متأسفانه از آن بطور کامل در پیشبرد مقاصد و اهداف اسلام، امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با تجاوز و استضعاف، استفاده نمیشود؛ و چنانچه باید به عموم تبلیغ نشده و ایمان به این نظام و ابعاد آن و تعهداتی که مؤمن به این نظام دارد، در یک سطح همگانی و با اهمیت عرضه نمیشود.
به نظر اینجانب تمام یا عمده نقاط ضعف و عقب ماندگیهای جامعه، از عدم توجه به این برنامه و مشخص نکردن و تابعیت و ملتزم نبودن به لوازم عقیده به امامت و نشناختن آن، مایه گرفته است؛ و اینکه بسیاری امامت را در عصر حاضر یک امر اعتقادی خارج از عمل میشمارند و آن را مربوط به دوران و عصر حضور امام میدانند؛ و نمیدانند که هم اکنون نیز نظام امامت قائم و بر پا است و فقط تبعیت از آن، راه نجات دنیا و عقبی است.
عقیده به نظام امامت و حکومت شرعی، در تمام شؤون، قدرت سازندگی دارد، و شعبهای از عقیده توحید خالص است که از آن انفکاک ندارد؛ و حدیث شریف معروف:
«من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه»(132)
همین استمرار و همین لزوم اطاعت دائم و در تمام اعصار و ازمنه و مناطق را تأیید مینماید و چون عقیده به نظام امامت رشتهای از عقیده به توحید و حکومت خدا و سلطنت حق است، هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشاخته باشد، به مردن جاهلیت مرده است.
و چون اطاعت داشتن از نظامات دیگر، یک نوع شرک فکری و عملی است، حضرت صادق(ع) در ضمن حدیثی میفرماید:
«لا دین لمن دان الله بولایه امام جائر لیس من الله(133)»
دینی نیست از برای کسی که خدا را به ولایت پیشوای ستمکاری که از جانب خدا نیست، عبادات کند».
و حضرت امام باقر(ع) میفرماید:
«قال الله تبارک و تعالی: لاُ عذبن کل رعیه فی الاسلام دانت بولایه کل امام جائر لیس من الله، وان کانت الرعیه فی اعمالها بره تقیه؛ و لا عفون ّعن کل رعیه فی الاسلام دانت بولایه کل امام عادل من الله، و ان کانت الرعیه فی أنفسها ظالمه مسیئه(134)
«خداوند متعال فرموده است: البته عذاب خواهم کرد هر رعیتی را که در اسلام متدین گردد به ولایت هر پیشوای ستمکاری که از جانب خدا نیست، اگر چه رعیت در کارهای خود نیکوکار و پرهیزکار باشد و البته عفو میکنم از هر رعیتی که در اسلام متدین گردد به ولایت امام عادلی که از جانب خدا باشد، اگر چه آن رعیت در ذات خود ستمگر بدکردار باشد».
از امثال این احادیث(135) اهمیت امامت و رهبری سیاسی، و نقش آن در اجتماع معلوم میگردد و اینکه اگر ملتی و فردی در این اصل مسامحه کند به نظامی که بر اوضاع مسلط است و به شرعی بودن آن، اعتنا نداشته باشد و در این موضوع خود را مسؤول نشمارد (اگر چه در کارهای دیگرش مواظب دستورات شرع باشد) مستحق باز خواست و عذاب خواهد شد.
و نیز از این احادیث استفاده میشود که نظام امامت، نظام محدودی نبوده و مستمر و جاودان میباشد و به عصر حضور منحصر نیست همیشه منعقد است و هیچگاه تعطیل نشده و نخواهد شد.
در عصر ما نیز حکومت شرعی بر این اساس بر قرار است و هیچ کس در ترک اطاعت آن و قبول نظامات دیگر معذور نیست وعقیده به وجود امام عصر(ع) و حیات آن حضرت معنایش اعتقاد به وجود حکومت شرعی و لزوم اطاعت از اوامر و پیشنهادها و دستورات فقهای جامع الشرایط است.
باز تکرار میکنیم که: منطقه نفوذ این حکومت مرز ندارد و تا هر کجا مسلمان و شیعه باشد، باید نفوذ داشته باشد و هر کس ما بین خود و خدا، باید از این نظام تبعیت کند، اگر چه این نظام، به حسب ظاهر استیلاء بر امور و تسلط حکومتهای ظاهری را نداشته باشد.
خلاصه، التفات به این مطلب بسیار لازم است که ما یک عقدهای توحیدی داریم که:
«له الحکم و له الامر، و هو الحاکم، و هو السلطان و هو الولی، و هو المولی، و هو… و هو…»
حکم برای خداست، و فرمان مختص ذات او است و حاکم او است و سلطان و ولی و مولی او است و…».
بنابر این، هیچکس و هیچ گروه بر کسی نمیتواند حکومت کند، ولایت و سلطنت ندارد، مگر باذن الله و به حکم خدا؛ و همه مردم باید در تحت حکومت خدا و داخل در سلطان الله، و مطیع احکام الله و ساکن مملکت الله باشند.
پس حکومتهائی که من جانب الله نیستند، طبق هر رژیم و برنامهای که باشند، باطل، و اطاعت و از آنها بالذات حرام است؛ و فقط حکومت خلفای الهی و کسانی که از جانب آنها نیابت دارند، شرعی و واجب الاتباع است و این منصب برای احدی غیر از آنها ثابت نیست. 2- چگونگی تسخیر جهان با یاران معدود سؤال: چگونه با جمعیت روز افزون بشر که اکنون طبق آمارگیریهای دقیق از سه میلیارد بیشتر است، حضرت صاحب الزمان(ع) با سیصد سیزده نفر دنیا را مسخر میفرماید؟
و چگونه ممکن است مثلا سه میلیارد نفر تسلیم یک جمعیت اندک معدود شوند و از عادات و اخلاق و برنامهها سنن خود دست بردارند؟
آیا غلبه آن حضرت بطور اعجاز و خرق عادت است یا آنکه با ملاحظه اسباب و علل و عوامل ظاهری نیز غلبه و پیروزی آن جناب ممکن است؟جواب: بر حسب روایات و احادیث شریفه، وقتی حضرت صاحب نموده و فاتح و پیروز و موفق میشوند و هیچ نیروئی نمیتواند در برابر آنها مقاومت کند.
و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اکرم(ص) و پیشرفت سریع دین اسلام و فتوحات محیر العقول مسلمین در قرن اول اسلام است، که یکی از علل ظاهری آن پیروزیهای پی در پی و درهم شکسته شدن ارتشهای انبوه دولت شاهنشاهی ایران و امپرطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی و اداری ایران و روم بود که مردم این کشورهای پهناور را برای قبول یک دعوت صحیح و حکومتی متکی به مبانی عدالت و مساوات آمده کرده بود.
مردمی که در برابر دستگاههای دیکتاتوری و استبداد بسیار خشن و غیر انسانی سلاطین و امرای خود، از بنده هم خوارتر بودند و از حقوق انسانی محروم شده بودند ،مردمی که به هرکس و هر مقام نظر میکردند، یک نقطه روشن در او نمیدیدند؛ نه فرهنگ داشتند نه اقتصاد، نه عدالت، نه امنیت و نه… و نه…
از آنهمه تعظیم و نیایش و بشر پرستی و استعباد سلاطین، خسته شده بودند وعلاوه بر اینها ناراحت کنندهترین اختلاف طبقاتی نیز در بین آنها حاکم باشد که مملکت متشکل شده باشد از اکثریت قریب به اتفاق محروم و استضعاف شده و جمعیت معدود بر خوردار و اختیار دار و مطلق العنان و بی جهت عزیر…
مسلم است وقتی به گوش مردم چنین مملکتی صدای روحانی و آزادی بخش:
«تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا لله و لانشرک به شیئاً ولا یتخد بعضنا بعضاً أرباب من دون الله»(136)
«ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی»(137)
«همانا خدا فرمان به عدل و احسان و به عطا بذل به خویشان امر میکند و از کارهای زشت و منکر و ظلم نهی میکند».
«یا اینها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی و جعلنا کم شعوباً و قبائل لتعار فوا ان أکر مکم عند الله أتقاکم»(138)
«ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم، آنگاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، بزرگواترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است».
و آیات دیگر را بشنوند، با نهایت استقبال به آن ایمان آورده و راه را برای پیشرفت آن باز میکنند.
مردمی که از ظلم و ستم و خودخواهی سلاطین و ستمکاران آن عهد، به جان آمده بودند، به طور قطع یک دعوت خدائی و یک بانگ گوش نواز توحیدی را که بر اساس عدالت والغای امتیازات و مساوی بودن آقا و نوکر، شاه و رعیت، سیاه و سفید، در برابر قانون و عدالت است قبول میکند و از این جهت آنهائی که این دعوت بر خلاف منافعشان بود هر چه خواستند از آن جلوگیری کنند یا مردم را منابع از گرویدن به آن شوند، نتوانستند، همه جا انقلاب میشد و در همه جا رژیم ظالم و وضع سابق را محکوم میکردند و اوضاع تغییر میکرد.
اوضاع جهان برای قبول دعوت حضرت امام زمان مهدی(ع) که همان دعوت به اسلام و قرآن است، مطابق اخبار، به مراتب از اوضاع عالم در زمان بعثت پیغمبر(ص) آمدهتر خواهد شد و همان طور که کلمه اسلام در آغاز ظهور اسلام به سرعت پیشرفت کرد و صدای توحید بر همه صداها غالب شد، و اسلامی که در مقداری از تاریخش منحصر پیغمبر اکرم(ص) و علی و خدیجه(ع) بود، با فقدان وسایل در جهاد و دفع یورش مشرکان، بزودی موفق گردید، و لشکرهای منظم مسلحی را که در دنیای آن روز مجهزترین سلاحها را در دست داشتند درهم شکست و نابود ساخت.
همین طور امام زمان(ع) نیز با اصحاب و یاورانش که از ابتداکار به تعداد مجاهدین میدان جهاد بدر میباشند میتوانند دنیای منقلب و ناآرام آن روز را آرام و مردم را چنان امیدوار به آینده در خشان و پر از خیر و رحمت و برکت نمایند که در سریعترین فرصت همه به دین اسلام گرویده آمادگی خود را برای قبول یک سازمان الهی اسلامی محکم و پایدار، در تحت سر پرستی امام عصر(ع) نشان دهند.
و ما ذلک علی الله بعزیز 3- نحوه پیروزی امام زمان(ع) بر سلاحهای ویرانگر سؤال: در موقع ظهور امام زمان(ع) بطوری که از ترقی کنونی بشر در صنعت و تکنیک ملاحظه میشود، دنیا مجهز به سلاحهای بسیار مهیب و خطرناک خواهد بود.
آن حضرت در برابر این سلاحهای مخوف، چگونه مانند جدش با شمشیر قیام خواهد کرد؟ و چگونه با سلاحهای قدیم، مثل شمشیر غیره با ارتشهای دنیای آن روز جهاد مینماید؟و آیا میشود تصور کرد که کسی بتواند به وسیله شمشیر با بمبهای ئیدروژنی و امثال آن جنگ و نبرد کند؟جواب:اولا: مقصود از خروج با شمشیر، مأموریت به جهاد و توسل به اسلحه برای اعلاء کلمه حق است.
بنابر این قیام با شمشیر، کنایه از قیام با اسلحه و پیکار و جهاد و تعیین نوع مأموریت آن حضرت است و اینکه آن حضرت مأمور به مصالحه باکفار نیست.
بدیهی است با هر اسلحهای که لازم باشد، آن حضرت و اصحابش با کفار و ستمگران جهاد مینمایند و از هر گونه اسلحهای که در زمان ظهور آن حضرت متداول باشد، و به استعمال آن حاجت داشته باشند، استفاده مینمایند.
ثانیاً: از کجا که در زمان ظهور آن حضرت، این اسلحههای مهیب در اختیار بشر باقی باشد؛ زیرا ممکن است که در اثر حوادث و آشوبها و انقلابات شدید و جنگهای خانمانسوز جهانی، که پیش از ظهور آن حضرت واقع میشود دو ثلث بشر نابود شود، این اسلحههای جهنمی معدوم گردد و شاید کسی باقی نماند که بتواند از این اسلحهها استفاده کند، یا آنها را تهیه نماید و این احتمال هم کاملاً بجا و قابل توجه است.
یکی از اموری که در احادیث از آن خبر داده شده و اوضاع کنونی آن را ممکن الو قوع نشان میدهد، جنگهای جهانگیری است که در اثر آن، بیشتر نقاط زمین از سکنه خالی میگردد و شهرها ویران میشود، و صدها میلیون بشر را رهسپار دیار عدم میسازد.
تا یک قرن پیش، وقوع چنین جنگهایی بسیار بعید به نظر میرسید، زیرا با آن اسلحههای سابق و با نبودن وسایل ارتباط جمعی بین شهرها و کشورها، اگر جنگی واقع میشد، اولاً پیش از آنکه خبرش به کشورهای همسایه و یا دورتر برسد و دامنه جنگ گسترش یابد، آن جنگ به پایان میرسید، و ثانیاً درآن زمانها، تعیین غالب از مغلوب، خاتمه یافتن جنگ، تسلط یکی از دو طرف یا از بین رفتن طرفین، متوقف بر کشتارهای عمومی و استعمال بمب و غیره نبود.
اما در عصر حاضربطوری که همه پیش بینی مینمایند با وسائل ارتباطی که همه عالم را به منزله یک شهر و یک محله نموده؛ و با اسلحه و تجهیزاتی که در دست زمامداران بی ایمان است و هیچ وسیلهای برای کنترل خشم و شهوت و جاه پرستی آنها نیست، اگر جنگ شروع شود، علاوه بر آنکه غالب از مغلوب تشخیص داده نمیشود و طرفین از بین میروند، اکثر ملل و سکنه کره زمین ممکن است در ظرف چند ساعت فانی و نابود شوند.
پس اگر در احادیث شریفه فرمودهاند: ظاهر نمیشود مهدی(ع) مگر آنکه ثلث مردم کشته شوند و ثلث آنها بمیرند و ثلث آنان باقی بمانند. و فرمودهاند: این ظهور واقع نخواهد شد، تا وقتی دو ثلث مردم از بین بروند(139) نباید تعجب کرد، بلکه باید آن را نشانه علوم بی پایان حضرت رسول اکرم و ائمه طاهرین(ع) و آگاهی آنها از آینده و اطلاعشان بر مغیبات به اذن و تعلیم خدا دانست و از معجزات و کراماتشان به شمار آورد.
«فهم موضع سره و لجأ أمره و عیبه علمه، وموئل حکمه و کهوف کتبه، وجبال دینه»(140)
«ولا یدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه ولا یدخل النار الا من أنکر هم و أنکروه»(141)
جعلنا الله من محبیهم و خدام شیعتهم. 4- مکان حضرت مهدی(ع) در غیبت کبری سؤال: عصر غیبت کبری، حضرت مهدی – أرواحنا فداه – در چه مکانی اقامت دارند؟و چگونه زندگی مینمایند؟خوراک، غذا، لباس و خوابگاره ایشان چگونه است و از کجا تهیه میشود؟جواب: اصولا باید توجه داشت که اگر در موضوع غیبت، اینگونه نقاط مکتوم بماند، ایجاد شک و شبههای نمینماید؛ چنانکه روشن شدن آن نیز در ثبوت و اثبات اصل غیبت مداخلهای ندارد؛ و وقتی غیبت شخص امام(ع) و مخفی بودن ایشان معقول و منطقی باشد ( چنانکه هست و به آن ایمان داریم) مخفی بودن این خصوصیات به طریق اولی معقول و منطقی خواهد بود و جهل به این گونه امور، دلیل بر هیچ مطلبی نخواهد شد.
این پرسشها، با پرسش از اینکه امام هم اکنون در چه نقطهای است؟یا با ما چند متر یا چند هزار کیلومتر فاصله دارد؟یا امروز چه غذائی میل فرموده است؟یا چند ساعت استراحت کرده و چه مقدار راه پیمائی نموده فرقی ندارد و بی اطلاعی ما از آن به جائی ضرر نمیزند، و عقیدهای را متزلزل نمیسازد، خدائی که به حکمت بالغه و قوه قاهره و مصلحت تامه خود، امام را در پرده غیبت قرار داده است، قادر است این خصوصیات را نیز طبق مصلحت از مردم پنهان سازد.
مع ذلک برای اینکه به این پرسش، پاسخ مختصری داده شود، عرض میکنیم بر حسب آنچه از بعضی از احادیث، و حکایات معتبر استفاده میشود، امام – روحی له الفدا – در غیبت کبری در مکان خاصی و در شهر معینی استقرار دائم ندارند که از آن مکان و آن شهر خارج نگردند و به محل دیگر تشریف نبرند، بلکه برای انجام وظایف تکالیفی به مسافرت و سیر و حرکت، انتقال از مکانی به مکان دیگر، میپردازند؛ و در اماکن مختلف بر حسب بعضی از حکایات، زیارت شدهاند. و از جمله شهر هائی که مسلم به مقدم مبارکشان مزین شده است، مدینه طیبه؛ مکه معظمه، نجف اشراف، کوفه، کربلا، کاظمین، سامرا، مشهد، قم(142) و بغداد است؛ و مقامات و مکانهایی که آن حضرت در آن اماکن تشریف فرماشدهاند، متعدد است؛ مانند مسجد جمکران قم، مسجد کوفه، مسجد سهله، مقام حضرت صاحب الامر در وادی السلام نجف و در حله.
و بعید نیست که اقامتگاه اصلی ایشان، یا اماکنی که بیشتر آمد و شدشان در آنجاها است، مکه معظمه و مدینه طیبه و عتبات مقدسه باشد. اگر پرسش شود: پس حضرت امام زمان – عجل الله تعالی فرجه – باکوه رضوی و ذی طوی چه ارتباطی دارند که در دعای ندبه است:
«لیت شعری أین استقرت بک النوی، بل ای أرض تقلک أو ثری أبرضوی أو غیرها أم ذی طوی»(143). پاسخ داده میشود: راجع به این موضوع در کتاب فروغ ولایت (در بخش دوم) توضیح دادهایم، در اینجا هم بطور مختصر اشاره مینمائیم که: این دو مکان بر حسب کتب معاجم و تواریخ نیز از اماکن مقدس است و محتمل است که حضرت بعضی از اوقات شریف خود را در این دو مکان به عبادت و خلوت گذارنده باشند و این جمله هیچ دلالتی بر این که این دو مکان، یا یکی از آنها، اقامتگاه دائمی آن حضرت است، ندارد.
چنانکه در کتاب فروغ ولایت شرح دادهام، این استفهامها استفهام حقیقی نیست، بلکه به انگیزه بیان سوز هجران و اظهار تأسف و تلهف از فراق و حرمان از فیض حضور و تأخیر عصر ظهور گفته شده است؛ علاوه بر اینکه بعضی از عبارات دعای شریف ندبه دلالت دارد بر این که ایشان در بین مردم میباشند و از بین مردم خارج نمیباشند، مثل این جمله:
«بنفسی أنت من مغیب لم یخل منا بنفسی أنت من نازح لم ینزح (ما نزح) عنا»(144). اگر کسی سؤال کند: پس این که در بعضی زبانها است و مخصوصاً برخی از علمای اهل سنت آن را بازگو میکنند و گاهی آن را بهانه حمله و جسارت به شیعه قرار میدهند که اینان حضرت صاحب الامر(ع) را در سرداب سامرا مخفی میدانند، چه مصدری داد؟ جواب داده میشود که: جز جهل بعضی از اهل سنت و غرض ورزی و خیانت برخی دیگر که شیعه اهل بیت(ع) را متهم میسازند و از دروغپردازی وتهمت و افترا کوتاهی نمیکنند، هیچگونه مصدری ندارد؛ و تمام اخبار و احادیث و حکایات این موضوع را که امام(ع) در سرداب سامرا مختفی میباشند، رد مینمایند و در کتاب منتخب الاثر و نوید امن و امان، نیز کذب این افتراء ثابت شده است، و در اخبار و احادیث حتی خبر رشیق، خادم معتضد عباسی اسمی از سرداب نیست(145).
فقط در یک روایتی که بر حسب آن، خانه آن حضرت بار دیگر مورد حمله سپاهیان دولتی قرار گرفت، از سرداب، صدای قرائت شنیدند اسمی از سرداب برده شده است(146) و طبق این روایت هم امام(ع) در حالی که فرمانده نظامیان با سربازانشان در سرداب را گرفته بودند حضرت از سرداب بیرون آمدند و تشریف بردند.
پس از آنکه سربازها همه رسیدند، فرمانده فرمان ورود به سرداب را داد سرباز هائی که دیده بودند آن حضرت بیرون آمدند، گفتند: مگر آن کس نبود که بیرون رفت و برتو عبور کرد؟ گفت: او را ندیدم، چرا او را رها کردید؟ گفتند: ما گمان میکردیم تو او را میبینی.
حاصل اینکه موضوع مختفی بودن آن حضرت در سرداب، یکی از دروغهای بزرگی است که به شیعه بستهاند، ولی قابل انکار نیست که خانه حضرت امام حسن عسکری(ع) سالهای ( در دوران غیبت صغری) مقر آن حضرت بوده است، و بعضی از خلفا هم این مطلب را میدانستند. و الذ در روایت رشیق خادم است که معتضد، نشانی خانه و خادمی را که بر در آن ایستاده است به رشیق داد.
چنانکه از بعضی حکایات و تورایخ استفاده میشود، معتمد خلیفه و راضی، بلکه احتمالاً مقتدر نیز، از جریان امور، کم و بیش مطلع بودهاند؛ و امام(ع) و نواب او را میشناختند، و بعد هم، از خلفای دیگر که در عصر غیبت کبری بودهاند، ناصر خلیفه که از اعاظم و علمای خلفای بنی عباس است، عارف به آن حضرت بوده است و دری که هم اکنون بر صفه سرداب است و از آثار باستانی و نفایس اشیای عتیقه است، در عصر او و به امر او، ساخته است.
به این جهت که خانه و سرداب موجود، از بیوت مقدس است و بدون شک و شبهه محل عبادت ومقر و منزلگاه سه نفر از ائمه اهل بیت(ع) بوده است، از آغار مورد نظر شیعیان و دوستان و حتی خلیفهای مثل «ناصر» بوده، و عبادت و اطاعت خدا را در آن اماکن شریفه مغتنم میشمردند و آن را از مصادیق مسلم آیه شریفه ذیل میدانستند:
«فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال»(147)
«در خانههایی خدا رخصت داده که آنجا (انبیاء و اولیاء) رفعت یافته و ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند».
و ما هم امروز، بر اساس همین ملاحظات، این اماکن رفیع را حترام میکنیم و عبادت در آن اماکن را فوز عظیم میشماریم و آرزومند زیارت سرداب و نماز و عبادت در آنجا میباشیم.
اما پاسخ این پرسش که: لباس و غذا و خوابگاه ایشان چگونه است؟
آنچه مسلم است این است که در امور و کارهای عادی، حضرت ملتزم به توجیهات و تکالیف شرعی میباشند و آداب و برنامههای واجب و مستحب این کارها را مو به مو رعایت مینمایند و محرمات و مکروهات را ترک میفرمایند.
بلکه در مورد مباحات نیز، ترک و فعل ایشان، بر اساس دواعی عالی و مقدس است و برای دواعی نفسانی، کاری از آن حضرت، اگر چه فائده آن جسمانی و اشباع غرائز جسمی باشد، صادر نمیشود، به عبارت دیگر هر یک از اعمال و افعال، برای آن حضرت وسیله است نه هدف.
و اما اینکه امور معاش و تهیه غذا و پوشاک برای امام (ع) در عصر غیبت بطور عادی است یا به نحو اعجاز؟ جوابش این است که: بطور عادی بودن این امور، امکان دارد و مانعی ندارد، چنانکه بر حسب بعضی از حکایات در برخی از موارد نیز به نحو اعجاز جریان یافته است.
در حالی که خداوند متعال، حضرت مریم مادر حضرت عیسی – علی نبینا و آله و علیهالسلام – را مخصوص به عنایت خود قرار دهد و از عالم غیب او را روزی دهد، چنانکه قرآن مجید صریحاً میفرماید:
«کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً، قال یا مریم أنی لک هذا قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب» (148)
«هر وقت زکریا به عبادتگاه میآمد، روزی شگفت آوری مییافت، میگفت: ای مریم، این روزی از کجا برای تو میرسد. پاسخ داد: این از جانب خداست که همانا خدا به هرکه خواهد روزی بی حساب میدهد».
استبعادی ندارد که وصی اوصیاء و خاتم اولیاء و وارث انبیاء را از خزانه غیب خود رزق و روزی دهد و تمام وسایل معاش او را به هر نحوی که مصلحت باشد، فراهم سازد. 129) نهج البلاغه، حکمت 147؛ و به تذکره الحفاظ ذهبی، ج 1، ص 12، نیز مراجعه شود.
130) سوره یوسف، آیه 40.
131) ایمان و عقیده به این نظام کمترین فائدهاش بازداری و کنترل هر نظام دیگر است که بر اوضاع مسلط شده باشد؛ عقیده به نظام امامت، آن نظامات غیر شرعی را نیز محدود میکند و از دیکتاتوری و مطلق العنانی آنها جلوگیری مینماید؛ و افراد را زا اینکه دربست خود را در اختیار آنها بگذارند، مانع میشود. نظام امامت در هر مرحلهای از نفوذ که باشد در همان مرحله نظام بازداری از ظلم و فساد و استضعاف است که بیشتر از این در اینجا مجال شرحش نیست.
132) منتخب الاثر ص 15.
133) کافی ج 1، ص 375.
134) کافی، ج 1، ص 376، ح 4.
135) مخفی نماند که احادیث بسیار در موضوع ولایت اهل بیت(ع) و اینکه هیچ عملی بدون ولایت نفع نمیدهد وارد است، که قسمتی از آنها را در کتاب «امان الامه» نقل کردهام، و همه بر اهمیت نظام امامت و اینکه باید امت آن را تعظیم نموده و از آن اطاعت داشته باشند، دلالت دارند.
136) سوره آل عمران آیه 64.
137) سوره نحل آیه 90.
138) سوره حجرات آیه 13.
139) رجوع شود به منتخب الاثر، ف 6، ب 5، ص 452 و 453.
140) نهج البلاغه خطبه 2.
141) نهج البلاغه خطبه 3.
142) از حکایات جالب و مورد اطمینان که در زمان ما واقع شده، این حکایت را که در هنگام چاپ این کتاب برایم نقل شد و در آن نکات و پندهائی است، جهت مزید بصیرت خوانندگان که به خواندن این گونه حکایات علاقه دارند، در اینجا یادداشت را ضمیمه کتاب مینمایم:
چنانکه اکثر مسافرینی که از قم به تهران و از تهران به قم میآیند، و اهالی قم نیز اطلاع دارند، اخیراً در محلی که سابقاً بیابان و خراج از شهر قم بود، در کنار راه قم – تهران، سمت راست کسی که از قم به تهران میرود – جناب حاج یدالله رجبیان از اخیار قم، مسجد مجلل و با شکوهی به نام مسجد امام حسن مجتبی(ع) بنا کرده است که هم اکنون دائر شده و نماز جماعت در آن منعقد میگردد.
در شب چهار شنبه بیست و دوم ماه مبارک رجب 1398 – مطابق هفتم تیرماه 1357 – حکایت زیر را راجع به این مسجد شخصاً از صاحب حکایت جناب آقای احمد عسکری کرمانشاهی که از اخیار بوده و سالها است در تهران متوطن میباشد، در منزل جناب آقای رجبیان با حضور ایشان و برخی دیگر از محتر مین، شنیدم.
آقای عسکری نقل کرد: حدود هفده سال پیش، روز پنج شنبهای بود، مشغول تعقیب نماز صبح بودم در زدند. رفتم بیرون، دیدم سه نفر جوان که هر سه میکانیک بودند، با ماشین آمدهاند. گفتند: تقاضا داریم امروز روز پنج شنبه است، با ما همراهی نمائید تا به مسجد جمکران مشرف شویم، دعا کنیم؛ حاجتی شرعی داریم.
اینجانب جلسهای داشتم که جوانها را در آن جمع میکردم و نماز و قرآن میآموختم. این سه جوان از همان جوانها بوند. من از این پیشنهاد خجالت کشیدم، سرم را پائین انداختم و گفتم: من چکارهام بیایم دعا کنم. بالاخره اصرار کردند؛ من هم دیدم نباید آنها را رد کنم، موافقت کردم. سوار شدم و بسوی قم حرکت کردیم.
در جاده تهران ( نزدیک قم) ساختمانهای فعلی نبود، فقط دست چپ یک کاروانسرای خرابه به نام «قوه خانه علی سیاه» بود، چند قدم بالاتر، از همین جا که فعلا «حاج آقارجیبان» مسجد امام حسن مجتبی(ع) بنا کرده است، ماشین خاموش شد.
رفقا که هر سه میکانیک بودند، پیاده شدند، سه نفری کاپوت ماشین را بالا زدند و به آن مشغول شدند. من از یکنفر آنها به نام علی آقا یک لیوان آب گرفتم برای قضای حاجت و تطهیر، رفتم که بروم توی زمینها مسجد فعلی، دیدم سیدی بسیار زیبا و سفید، ابروهایش کشیده دندانهایش سفید، و خالی بر صورت مبارکش بود، با لباس سفید و عبای نازک و نعلین زرد و عمامه سبز مثل عمامه خراسانیها، ایستاده و با نیزهای که به قدر هشت نه متر بلند است زمین را خط کشی مینماید. گفتم اول صبح آمده است اینجا، جلو جاده، دوست و دشمن میآیند رد میشوند، نیزه دستش گرفته است.
(آقای عسکری در حالی که از این سخنان خود پشیمان و غذر خواهی میکرد گفت:)
گفتم: عمو! زمان تانک و توپ و اتم است، نیزه را آوردهای چه کنی، برو درست را بخوان. رفتم برای قضای حاجت نشستم.
صدا زد: آقای عسکری آنجا ننشین، اینجا را من خط کشیدهام مسجد است.
من متوجه نشدم که از کجا مرا میشناسد، مانند بچهای که از بزرگتر اطاعت کند، گفتم چشم، پا شدم.
فرمود: برو پشت آن بلندی.
رفتم آنجا، پیش خود گفتم سر سؤال با او را باز کنم، بگویم آقا جان، سید، فرزند پیغمبر، برو درست را بخوان. سه سؤال پیش خود طرح کردم.
1 – این مسجد را برای جن میسازی یا ملائکه که دو فرسخ از قم آمدهای بیرون زیر آفتاب نقشه میکشی؛ درس نخوانده معمار شدهای؟!
2 – هنوز مسجد نشده، چرا در آن قضاء حاجت نکنم؟.
3 – در این مسجد که میسازی جن نماز میخواند یا ملائکه؟.
این پرسشها را پیش خود طرح کردم، آمدم جلو سلام کردم. بار اول او ابتدای به سلام کرد، نیزه را به زمین فرو برد و مرا به سینه گرفت. دست هایش سفید و نرم بود. چون این فکر را هم کرده بودم که با او مزاح کنم و (چنانکه در تهران هر وقت سید شلوغ میکرد، میگفتم مگر روز چهارشنبه است) عرض کنم روز چهارشنبه نیست، پنج شنبه است، چرا آمدهای میان آفتاب.
بدون اینکه عرض کنم، تبسم کرد.
فرمود: پنج شنبه است، چهار شنبه نیست. و فرمود: سه سؤالی را که داری بگو. ببینم!
من متوجه نشدم که قبل از اینکه سؤال کنم، از مافی الضمیر من اطلاع داد. گفتم: سید فرزند پیغمبر، درس را ول کردهای، اول صبح آمدهای کنار جاده، نمیگوئی در این زمان تانک و توپ، نیزه بدرد نمیخورد، دوست و دشمن میآیند رد میشودند، برو درست را بخوان.
خندید، چشمش را انداخت به زمین، فرمود: دارم نقشه مسجد میکشم. گفتم: برای جن یا ملائلکه؟فرمود: برای آدمیزاد، اینجا آبادی میشود.
گفتم: بفرمائید ببینم اینجا که میخواستم قضای حاجت کنم، هنوز مسجد نشده است؟
فرمود: یکی از عزیزان فاطمه زهرا(ع) در اینحا بر زمین افتاده، و شهید شده است، من مربع مستطیل خط کشیدهام، اینجا میشود محراب، اینجا که میبینی قطرات خون است که مومنین میایستند، اینحا که میبینی، مستراح میشود؛ و اینجا دشمنان خدا و رسول به خاک افتادهاند. همینطور که ایستاده بود برگشت و مراهم برگرداند، فرمود: اینجا میشود حسینیه، و اشک از چشمانش جاری شد، من هم بی اختیار گریه کردم.
فرمود: پشت اینجا میشود کتابخانه، تو کتابهایش را میدهی؟ گفتم: پسر پیغمبر، به سه شرط؛ اول اینکه من زنده باشم. فرمود: ان شاء الله.
شرط دوم این است که اینجا مسجد شود.
فرمود: بارک الله.
شرط سوم این است که بقدر استطاعت، و لو یک کتاب شده برای اجرای امر تو پسر پیغمبر بیاورم، ولی خواهش میکنم برو درست را بخوان: آقا جان این هوا را از سرت دور کن.
دو مرتبه خندید مرا به سینه خود گرفت. گفتم: آخر نفرمودید اینجا راکی میسازد؟فرمود
یدالله فوق أیدیهم.
گفتم: آقا جان، من اینقدر درس خواندهام، یعنی دست خدا بالای همه دستها ست.
فرمود: آخر کار میبینی، وقتی ساخته شد به سازندهاش از قول من سلام برسان مرتبه دیگر هم مرا به سینه گرفت و فرمود: خدا خیرت بدهد.
من آمدم رسیدم سر جاده، دیدم ماشین راه افتاده. گفتم: چطور شد؟ گفتند: یک چوب کبریت گذاشتیم زیرا این سیم، وقتی آمدی دست شد. گفتند: با کی زیر آفتاب حرف میزدی؟گفتم: مگر سید به این بزرگی را با نیزه ده متری که دستش بود، ندیدید؟ من با او حرف میزدم. گفتند: کدام سید؟ خودم برگشتم دیدم سید نیست، زمین مثل کف دست، پستی و بلندی نبود، هیچ کس نبود.
من یک تکانی خوردم. آمدم توی ماشین نشستم؛ دیگر با آنها حرف نزدم. به حرم مشرف شدم، نمیدانم چطوری نماز ظهر و عصر را خواندم، بالاخره آمدیم جمکران، ناهار خوردیم. نماز خواندم. گیج بودم؛ رفقا با من حرف میزدند، من نمیتوانستم جوابشان را بدهم.
در مسجد جمکران، یک پیر مرد یک طرف من نشسته، و یک جوان طرف دیگر، من هم وسط ناله میکردم، گریه میکردم. نماز مسجد جمران را خواندم؛ میخواستم بعد از نماز به سجده بروم، صلوات را بخوانم، دیدم آقائی سید که بوی عطر میداد، فرمود: اقای عسکری سلام علیکم. نشست پهلوی من.
تن صدایش همان تن صدای سید صبجی بود. به من نصیحتی فرمود. رفتم به سجده، ذکر صلوات را گفتم. دلم پیش آن آقا بود، سرم به سجده، گفتم سر بلند کنم بپرسم شما اهل کجا هستید، مرا از کجا میشناسید. وقتی سر بلند کردم، دیدم آقا نیست.
به پیر مرد گفتم: این آقا که با من حرف میزد، کجا رفت، او را ندیدی؟گفت: نه. از جوان پرسیدم، او هم گفت: ندیدم. یک دفعه مثل اینکه زمین لرزه شد، تکان خوردم، فهمیدم که حضرت مهدی(ص) بوده است. حالم بهم خورد، رفقا مرا بردند، آب به سر و رویم ریختند. گفتند: چه شده؟ خلاصه، نماز را خواندیم، به سرعت بسوی تهران بر گشتیم.
مرحوم حاج شیخ جواد خراسانی را هنگام ورود در تهرای ملاقات کردم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم و خصوصیات را از من پرسید، گفت: خود حضرت بودهاند؛ حالا صبر کن، اگر آنجا مسجد شد، درست است.
مدتی قبل، روزی یکی از دوستان پدرش فوت کرده بود، به اتفاق رفقای مسجدی، او را به قم آوردیم به همان محل که رسیدیم، دیدیم دو پایه خیلی بلند بالا رفته است پرسیدم، گفتند: این مسجدی است به نام امام حسن مجتبی(ع)، پسرهای حاج حسین آقا سوهانی میسازند، و اشتباه گفتند.
وارد قم شدیم، جنازه را بردیم باغ بهشت، دفن کردیم. من ناراحت بودم. سر از پا نمیشناختم به رفقا گفتم: تا شما میروید ناهار بخورید، من الان میآیم. تا کسی سوار شدم، رفتم سوهان فروشی پسرهای حاج حسین آقا پیاده شدم به پسر حاج حسین آقا گفتم: اینجا شما مسجد میسازید؟ گفت: نه گفتم: این مسجد را کی میسازد؟
گفت: حاج یدالله رجبیان. تا گفت «یدالله»، قلبم به تپش افتاد. گفت: آقا چه شد؟ صندلی گذاشت، نشستم. خیس عرق شدم، با خود گفتم «یدالله فوق أیدیهم»، فهمیدم حاج یدالله است. ایشان را هم تا آن موقع ندیده و نمیشناختم. برگشتم به تهران به مرحوم حاج شیخ جواد گفتم.
فرمود: برو سراغش، درست است.
من بعد از آنکه چهار صد جلد کتاب خریداری کردم، رفتم قم، آدرس محل کار تلفن (پشمبافی) حاج یدالله را پیدا کردم رفتم کارخانه، از نگهبان پرسیدم، گفت: حاجی رفت منزل. گفتم: استدعا میکنم تلفن کنید، بگوئید یک نفر از تهران آمده با شما کار دارد. تلفن کرد، حاجی گوشی را برداشت، من سلام عرض کردم، گفتم: از تهران آمدهام، چهار صد جلد کتاب وقف این مسجد کردهام، کجا بیاورم؟
فرمود: شما از کجا اینکار را کردید و چه آشنائی با ما دارید؟گفتم: حاج آقا، چهار صد جلد کتاب وقف کردهام.
گفت: باید بگوئید مال چیست؟.
گفتم: پشت تلفن نمیشود، گفت: شب جمعه آینده منتظر هستم کتابها را بیاورید منزل چهار را شاه، کوچه سرگرد شکر اللهی، دست چپ، در سوم. (لازم به تذکر است که این آدرس مال زمان سابق بوده که هم اکنون تغییر نام یافته است).
رفتم تهران، کتابها را بسته بندی کردم. روز پنج شنبه با ماشین یکی از دوستان آوردم قم، منزل حاج آقا، ایشان گفت: من اینطور قبول نمیکنم، جریان رابگو. بالاخره جریان را گفتم و کتابها را تقدیم کردم. رفتم در مسجد هم دو رکعت نماز حضرت خواندم و گریه کردک.
مسجد و حسینیه را طبق نقشهای که حضرت کشیده بودند، حاج یدالله به من نشان داد و گفت: خدا خیرت بدهد، تو به عهدت وفا کردی.
این بود حکایت مسجد امام حسن مجتبی(ع) که تقریباً بطور اختصار و خلاصهگیری نقل شد. علاوه بر این، حکایت جالبی نیز آقای رجبیان نقل کردند که آن را نیز مختصراً نقل مینمائیم:
آقای رجبیان گفتند: شبهای جمعه، حسب المعمول، حساب و مزد کارگرهای مسجد را مرتب کرده و وجوهی که باید پرداخت شود، پرداخت میشد. شب جمعهای، «استاد اکبر»، بنای مسجد، برای حساب و گرفتن مزد کارگرها آمده بود، گفت: امروز یک نقر آقا (سید) تشریف آوردند در ساختمان مسجد و این پنجاه تومان را برای مسجد دادند، من عرض کردم: بانی مسجد از کسی پول نمیگیرد، با تندی به من فرمود: «میگویم بگیر، این را میگیرد»، من پنجاه تومان را گرفتم روی آن نوشته بود: برای مسجد امام حسن مجتبی(ع).
دو سه روز بعد، صبح زود زنی مراجعه کرد و وضع تنگدستی و حاجت خودش و دو طفل یتیمش را شرح داد، من دست کردم در جیب هایم، پول موجود نداشتم، غفلت کردم که از اهل منزل بگیرم، پنجاه تومان مسجد را به او دادم و گفتم بعد خودم خرج میکنم و به آن زن آدرس دادم که بیاید تا به او کمک کنم.
زن پول را گرفت و رفت و دیگر هم با اینکه به او آدرس داده بودم، مراجعه نکرد، ولی من متوجه شدم که نباید پول را داده باشم و پشیمان شدم.
تا جمعه دیگر استاد اکبر برای حساب آمد، گفت: این هفته من از شما تفاضائی دارم، اگر قول میدهید که قبول کنید، بگویم. گفتم: بگوئید. گفت: در صورتی که قول بدهید قبول کنید، میگویم. گفتم: آقای استاد اکبر اگر بتوانم از عهدهاش برایم، گفت: میتوانی. گفتم: بگو. گفت: تا قول ندهی نمیگویم. از من اصرار که بگو، از او اصرار که قول بده تا من بگویم.
آخر گفتم: بگو قول میدهم. وقتی قول گرفت، گفت: آن پنجاه تومان که آقا دادند برای مسجد، بده به خودم. گفتم: آقای استاد اکبر، داغ مرا تازه کردی. (چون بعداً از دادن پنجاه تومان به آن زن پشیمان شده بودم و تا دو سال بعد هم، هر اسکناس پنجاه تومانی به دستم میرسید، نگاه میکردم شاید آن اسکناس باشد).
گفتم: آن شب مختصر گفتی، حال خوب تعریف کن بدانم. گفت: بلی، حدود سه و نیم بعد از ظهر هوا خیلی گرم بود. در آن بجران گرما مشغول کار بودم، دو سه نفر کارگر هم داشتم، ناگاه دیدم یک آقائی از یکی از درهای مسجد وارد شد، با قیافهای نوارانی، جذاب، با صلابت، که آثار بزرگی و بزرگواری از او نمایان است، وارد شدند دست و دل من دیگر دنبال کار نمیرفت، میخواستم آقا را تماشا کنم.
آقا آمدند اطراف شبستان قدم زدند تشریف آوردند جلو تختهای که من بالایش کار میکردم، دست کردند زیر عبا پولی در آوردند. فرمود: استاد این را بگیر، بده به بانی مسجد.
من عرض کردم: آقا بانی مسجد پول از کسی نمیگیرد، شاید این پول را از شما بگیرم و او نگیرد و ناراحت شود. آقا تقریباً تغییر کردند، فرمودند: «به تو میگویم بگیر. این را میگیرد». من فوراً با دستهای گچ آلود، پول را از آقا گرفتم، آقا تشریف بردند بیرون.
پیش خود گفتم: این آقا در این هوای گرم کجا بود؟ یکی از کارگرها را به نام مشهدی علی، صدا زدم، گفتم: برو دنبال این آقا به بین کجا میروند؟ با چه کسی و با چه وسیله آمده بودند؟ مشهدی علی رفت. چهار دقیقه شد، پنج دقیقه شد، ده دقیقه شد، مشهدی علی نیامد، خیلی حواسم پرت شده بود، مشهدی علی را صدا زدم پشت دیوار ستون مسجد بود، گفتم: چرا نمیآئی؟
گفت: ایستادهام آقا را تماشا میکنم، گفتم: بیا، وقتی آمد، گفت: آقا سرشان را زیر اندختند و رفتند، گفتم: با چه وسیلهای؟ماشین بود؟گفت: نه، آقا هیچ و سیلهای نداشتند، سر به زیر انداختند و تشریف بردند. گفتم: تو چرا ایستاده بودی؟ گفت: ایتساده بودم آقا را تماشا میکردم.
آقای رجبیان گفت: این جریان پنجاه تومان بود، ولی باور کنید که این پنجاه تومان یک اثری روی کار مسجد گذارد خود من امید اینکه این مسجد به این گونه بنا شود و خودم به تنهائی آن را به اینجا برسانم، نداشتم. از موقعی که این پنجاه تومان به دستم رسید، روی کار مسجد و روی کار خود من اثر گذاشت.
(پایان حکایت)
نگارنده گوید: اگر چه متن این حکایتها، بر معرفی آن حضرت، غیر از اطمینان صاحب حکایت به اینکه سید معظمی که نقشه مسجد را میکشید و در مسجد جمکران با او سخن فرمود، شخص آن حضرت بوده است، دلالت ظاهر دیگر ندارد، اما چنانکه «محدث نوری» در باب نهم کتاب شریف «نجم ثاقب» شرح داده است، وقوع این گونه مکاشفات و دیدارها، برای شیعیانآن حضرت، حداقل از شواهد صحت مذهب و عنایات بواسطه یا بلا واسطه آن حضرت به شیعه است. و بالخصوص که مؤید به حکایات دیگری است که متن آنها دلالت بر معرفی آن حضرت دارد. بعضی از آن حکایتها در همین عصر خود ما واقع شده است و به یاری خداوند متعال در کتاب جدیدی که مخصوص تشرفهای معاصرین است، در اختیار شیعیان و ارادتمندان آن غوث زمان و قطب جهان – أرواحنا فداه – قرار خواهد گرفت، ان شاء الله تعالی، و ما توفیقی الا بالله. 5- وظایف حضرت مهدی(ع) در عصر غیبت سوال: امام(ع) در غیبت کبری چه مسؤولیت هائی را بر عهده دارند؟و به چه کارها و اعمالی اشتغال دارند؟
و این عمر طولانی را در چه شغل و عملی میگذرانند؟و در برابر جوامع و افراد و شیعیان، چه برنامهای را اجرا مینمایند؟جواب: در غیبت کبری کارها و مشاغل و مسؤولیتهای امام عصر (ع) بسیار حساس و مهم است و اگر چه تصرف و بسط ید و حکومت ظاهری بر اوضاع ندارند و رتق و فتق امور را دیگران در اختیار گرفته، مع ذلک امام(ع) ناظر بر اوضاع میباشند و عنایت هائی دارند و تصرفاتی مینمایند. و بالجمله شؤون امامت و رهبری و زعامت را در حدود امکان متصدی شده و وظایف خود را به نحو احسن و اکمل انجام میدهند؛ خلاصه، عمر طولانی ایشان در اطاعت خدا میگذرد، هم تکالیف فردی خویش را انجام میدهند و هم بر حسب حکایات متواتر، تکالیف اجتماعی را، آنچه مقتضی و مصلحت باشد، انجام میدهند؛ مانند هدایت اشخاص، یاری دادن مؤمنین بر مخالفین در بحث، شفاعی امراض و هدایت گم شدگان و رساندن آنها به مقصد، تعلیم ادعیه، کمک مالی به نیازمندان، فریادرسی گرفتاران و درماندگان و زندانیان، یاری بیچارگان، که بیشتر این اعمال در ضمن ظهور معجزات، از آن حضرت صادر شده است.(149)
به نظر اینجانب، یکی از اموری که نشانه تصرف آن حضرت در قلوب و توجه نفس قدسی و اثر عنایت ایشان است، همین بقاء سازمان رهبری و تشکیلات علمی و تبلیغی شیعه فعالیت حوزههای علوم دینی و تألیف کتابها، مجالس تبلیغ، استمرار رشته اجتهاد و استنباط احکام و تأییداتی است که علی الدوام علماء و فقهاء از آن بر خوردارند که در واقع اگر چه رسماً حکومت از فقهاء که از جانب امام(ع) حکام شرعی میباشند غصب شده است، مع ذلک حکومت آنها بر قلوب باقی است و موارد اطاعت اختیاری جامعه شیعه از علماء، به مراتب بیشتر از مواد اطاعت اجباری آنها از رژیمی است که در هر منطقه و ناحیه برقرار است و از راه ناچاری از آن اطاعت مینمایند.
اگر با دقت ملاحظه شود، رژیم رهبری امام(ع) به واسطه علما در سرتاسر زمین، در هر نقطهای که یک نفر شیعه باشد، مورد قبول و احترام است، و حاکم همه، شخص حاکم الهی، یعنی حضرت صاحب الزمان(ع) میباشد.
مسأله این است که تأسیسات رهبری شیعه که با یک تعبیر بسیار کوتاه و غیر جامع و نارسا، در زمان ما آن را روحانیت و جامعه روحانیت میگویند – با تمام موانعی که از آغاز عصر غیبت کبری تا حال برای بقاء و عرض وجود – و اجرای برنامهها و مداخله در کارها و امر به معروف و نهی از منکر، مبارزات ایجائی و سلبی، تربیت علماء و هدایت جوامع شیعه، داشته است، در هر عصر و زمان به عنوان قویترین بنیاد، و ظائف بزرگی را انجام داده و حافظ شیعه از انقراض بوده و هست.
هیچ جمعیت و هیأتی، مثل جامعه روحانیت، هدف تیرهای خطرناک بیگانگان داخلی و خارجی نبوده و نیست. فرق مختلف و اقلیت هائی که بیگانگان آنها را به وجود آورده؛ یا فعلاً به مزدوری و خیانت گرفتهاند، با روحانیت، سخت دشمن هستند و از زدن هیچ ضربت کشندهای به این جامعه خود داری نمیکنند و حتی با تهمت و بهتان و افترا میکوشند تا اذهان عوام و جوانان را نسبت به آنان مشوب، و ایمان مردم را به آنها ضعیف سازند.
تبشیر و استعمار و الحاد و کمونیسم و مکتبهای مختلف، همه با این طبقه به شدت وارد پیکار شدهاند، و تمام امکانات مادی و قوائی را که دارند در این پیکار وارد کردهاند، و پولهای گزاف و مبالغ سرسام آوری که در راه از پای در آوردن روحانیت، و تزلزل آن صرف میشود بیش از حد تصور است.
فقط گاهی آمارهائی که از دستشان در میرود و منتشر میشود، به ما نشان میدهد که بیگانگان خصوصاً حکومتهای آنها، تا چه حد از اسلام و نفوذ علمای اسلام در قلوب مردم نگران هستند و آن را ضد منافع خود و مانع در استیلای آنان بر مسلمانان و معادن و ذخائر آنها میدانند.
از یکسو زورمندان و طبقه حاکمه که همواره میخواستهاند به شکل یک واحد ممتاز، انسانها را استعباد نمایند و حکومت فردی داشته باشند و از دیگران حق اظهار رأی و حقوق انسانی دیگر را سلب نمایند و مردم را به تعظیم و تکریم خود و اظهار کوچکی و تملقهائی که ننگ انسانیت است وادار نمایند این طبقه را برای این مقاصد کثیف، خطر میدانستند و برای محو آنها و بی ثمر ساختن تبلیغات و اعتراضات آنها، فعالانه کوشش میکردند و حتی اگر میتوانستند اشتباه کاری کنند، افرادی را میساختند و تحت عناوین و القابی در برابر جامعه روحانیت به اسم عالم و روحانی معرفی میکردند!
این اقویا و حکومتها، از ظهور مفاهیم اسلامی و روشن شدن حقایق قرآن سخت بیمناکند، زیرا آنجا که قرآن است و آنجا که اسلام است و آنجا که ندای برابری و مساوات
«انّ أکرمکم عند الله أتقاکم»(150)
«همانا گرامیترین شما در نزد خدا پرهیز کارترین شما است».
بلند است، و آنجا که بانگ:
«ولقد بعثنا فی کل امه رسولاً أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت»(151)
«و همانا مادر میان هر امتی پیغمبری فرستادیم تا به خلق ابلاغ کند که خدای یکتا را بپرستید و از بتان دوری کنید».
شب و روز به گوشها میرسد، برای حکومت فردی و این تشریفات و تکریمها و فردپرستیها و این امتیازات و این همه فاصلهها و جدائیها جائی و حسابی نیست.
و این روحانیت است که رساندن و ابلاغ این نداها، و پیاده کردن این برنامه را به عهده گرفته است.
از سوی دیگر میبینیم روحانیت شیعه چون به اصطلاح امروز دولتی نیست یعنی نمیتواند در نظامات غیر اسلامی (که متأسفانه در همه نقاط دنیا مسلط هستند) خود را ادغام کند که از آنها حقوق و بودجه بگیرد، و مجری برنامهای خاص و معین شده باشد.
اگر چه در نظام اسلامی همه چیز تحت نظر حکومت و نظام اسلام است و رهبر اسلام بر همه امور نظارت دارد، و باید حسن جریان تمام رشتهها را کنترل کند و اداره نماید که از جمله رشته تبلیغات و ارشادات و علوم اسلامی و گسترش دادن آن در بین تمام مردم است بطوری که همه و همه، در مسائل اسلامی وارد گردند، و محققان عالیقدر بتوانند به تحقیق و بررسی مشغول باشند.
حاصل اینکه امام(ع) در عصر غیبت بر امور نظارت دارند، بطور مطلق از کارها کنارهگیری ندارند.
اگر گفته شود، حال که چنین است، اگر چه ظهور کلی حضرت صاحب الامر – أرواحنافداه – متوفق بر حصول شرایط و مقدمات اذن خداوند متعال است؛ ولی اگر اینگونه مداخلات و توجیهات و مقابلات و تشرف دادن اشخاص به سعادت لقاء و شرفیابی به حضور آن حضرت بیشتر باشد، که یک ظهور جزئی همیشه در بین باشد، اصلاحات مهمی انجام خواهد شد و بسیاری از مصالح تأمین و مفاسد زیادی دفع میگردد.
مثلا اگر آن حضرت با علماء و زعماء، به نحوی که او را هنگام ملاقات نشناسند و بعد بشناسند، دیداری کند و آنها را راهنمائی بنماید، جریان امور مستقیم میشود؛ پس چرا چنین برنامهای نیست البته خود آن حضرت داناتر به وظایف خود هستند و آنچه را وظیفه دارند و به مقداری که مصلحت باشد، این کارها را انجام میدهند و یقیناً بهر نحو عمل فرمایند همان عین و ظیفه مصلحت است.
پاسخ این است که: سخن تمام همین است که گفته شود وظایف و تکالیف حضرت بیشتر از آنچه انجام میدهند نیست؛ و آن حضرت، عالم به مصالح و موارد هستند، و در حدودی مصلحت باشد و به نظام غیبت و تربیت امت و آمده ساختن آنها برای ظهور کلی، خلل وارد نشود، اقدام میفرمایند.
و اگر بنا باشد که امور تحت نظر مستقیم ایشان قرار بگیرد و استناد علماء و خواص، و بلکه عوام، در اعمال و اقدامات به راهنمائیهای شخصی و خاص ایشان باشد، یک باب دیگر باز میشود، و نظام دین و نظامی که در عصر غیبت کبری در نظر گرفته شده است، اختلال مییابد، و برای هر لقاء و دیدار و استنادی، خرق عادق و ظهور معجزه لازم میگردد، و ارتباط با امام(ع) در غیبت کبری از غیبت صغری هم بیشتر میشود!
بنابر این برنامه و نظام غیبت کبری، همین نظامی است که اجرا میشود و از پیش معین شده است، و بیش از این سخن را در این بحث طولانی نمیکنیم و به این بیانات بلاغت نظام حضرت امیرالمؤمنین(ع) کلام را تمام میکنیم:
«در پیدایش تباهیهایی که واقع خواهد شد و انتظار آن میرود، شتاب نکنید و آن را دیر مپندارید که چه بسیار شتاب کنندهای در امری که چون آن را دریابد، آرزو میکند کهای کاش به آن نرسیده بود. و امروز، چه بسیار به علائم و آثار فردانزدیک است.
ای گروه مردم، این زمان، موقع آمدن هر موعود، و گاه نزدیک شدن دیدار فتنه هائی است که از آن آگاه نیستید. آگاه باشید که هر کس از ما اهل بیت (حضرت صاحب الزمان(ع)) که آن فتنهها را درک کند، در تاریکی آن حوادث، باچراغی نور دهنده ( هدایت الهی) حرکت میکند و بر روش نیکان رفتار مینماید، تا آنکه در آن گرفتاریها، ریسمان گمراهیها را بگشاید و اسیر جهل و نادانی را آزاد کند و جمعیت اهل باطل را پراکنده سازد، و تفرقه اهل حق را پیوسته گرداند، در حالی که در پرده و پنهانی از مردم است، و حتی جوینده او نیز او را نمییابد، هر چند که در پی او نظر افکند». (152)
پس از آن گروهی (جهت برابری با اهل باطل و حمایت از دین و امر به معروف و نهی از منکر و استقامت در را حق) تیز و نافذ و مؤثر شوند، مانند شمشیری که آن را شمشیر ساز، تیز گرداند، بطوری که دیدههای آنان به نور قرآن جلا داده شود و تفسیر قرآن در گوش ایشان القا گردد، و شبانگاه، جام حکمت بدانان نوشانند، بعد از اینکه در بامداد هم آشامیده باشند. 6 – زندگانی شخصی حضرت مهدی(ع) سؤال: آیا حضرت صاحب الامر(ع) همسر دارند و صاحب عائله و فرزند میباشند. اگر دارند کجا اقامت دارند و آیا آنها شناخته شدهاند یا بطور ناشناس زندگی میکنند و کسی آنها را نمیشناسد؟جواب: باید متذکر بود که جواب این پرسش، در هاله قدس غیبت امام(ع) قرار دارد و خفاء امر امام(ع) که یکی از نشانههای و خصایص آن حضرت است، در پاسخ این سؤال نیز اثر میگذارد، لذا بطور تحقیق و یقین نمیتوان به آن پاسخ داد، چون در این زمینه احادیث و روایات اطمینان بخشی در دست نداریم، یا اینکه به نظر حقیر نرسیده است؛ و اگر در عصر ائمه(ع) و در وقت صدور سایر روایات، اینگونه پرسشها مطرح شده باشد، شاید بعضی از روات احادیث برای اینکه در جوهر مطلب دخالت نداشتهاند، به حفظ و ضبط احادیث آن همت نگماشتهاند.
بعضی از روایاتی هم که در دسترس است با چشم پوشی از وضع سند و متون آنها، یا از جهت اختلاف نسخه یا غرابت متن، ضعف دارند. مانند روایت شیخ الطائفه ( شیخ طوسی قدسسره) در کتاب ( غیبت) از (مفضل بن عمر» از حضرت صادق روایت کرده که اگر چه این جمله آن:
«لا یطلع علی موضعه أحد من ولده و لا غیره»(153)
«بر مکان ایشان هیچ کس، حتی فرزندی از فرزندانش اطلاع ندارد».
که با قطع نظر از مناقشه بعضی در آن، بر وجود فرزند برای آن حضرت دلالت دارد. اما «غیبت نعمانی» این جمله را چنین روایت کرده است:
«لا یطلع علی موضعه أحد من ولی و لا غیره»(154)
«از مکان ایشان هیچ کس حتی دوستدارانشان نیز خبر ندارند».
با وجود این اختلاف، استناد به نقل «غیبت شیخ» اطمینان بخش نیست؛ بلکه نقل «غیبت نعمانی» از برخی جهات، مانند علو سند و لفظ حدیث، معتبرتر به نظر میرسد.
بعضی از روایات، مثل خبر «کمال الدین انباری» و خبر «زین الدین مازندرانی» از جهت غرابت وضعف ظاهری که در متن آنها است، قابل استناد نمیباشند.
و بعضی دیگر، همچون فقرات برخی از «ادعیه و زیارت» نیز صراحت ندارند؛ و قابل حمل بر عصر ظهور میباشند. علاوه بر این، با فرض قبول دلالت، متعرض خصوصیات و تفصیلات نبوده و فقط بطور اجمال، اصل متزوج بودن و فرزند داشتن آن حضرت را بیان میکنند.
خلاصه سخن آنکه:
اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسی اخبار و احادیث به حدیث معتبری که موچب اطمینان باشد، و خصوصاً متضمن تفاصیل این موضوع باشد، نرسیدیم، و دنبال کردن و تعقیب این موضوع هم لزومی ندارد.
چنانکه وضع جناب «خضر» که به اتفاق شیعه و سنی در حیات است، و بنابر تفاسیر، همان بندهای است که در سوره کهف، سرگذشت حضرت «موسی» با سرگذشت ایشان آمده است، از این جهات نیز بر ما نامعلوم است.
و همچنین وضع حضرت «عیسی» با اینکه زنده است، در این امور عادی، از جهات متعدد نا معلوم است. بلکه وضع «دجال» بنابر قول آنانکه فعلاً او را زنده میدانند، و «ابن صائد» و «ابن صیاد» که مسلم در «صحیح» و ترمذی و ابوداوود و ابن ماجه هر یک در «سنن» خود روایت نمودهاند(155) از این جهات همه مجهول است؛ و با وجود این، اهل سنت به وجود آنها و حیات فعلی آنها معترفند. 7- پیرامون ظهور جزئی حضرت مهدی(ع) در ایام غیبت کبری سوال: چرا حضرت ولی عصر – عجل الله تعالی فرجه – برای رفع ظلم و ارشاد مردم، تا حدودی که ممکن است، ظاهر نمیشوند؟ مگر امکان ندارد که تاوقت ظهور کلی که در شرایط خاص و آمده شدن طبیعت جهان و جهانیان واقع میشود، امام(ع) در مناسبات و فرصتهائی ظاهر شوند و راهنمائیهائی بنمایند؟و به دوستان و شیعیان و حق پرستان مددهائی بدهند، و هر زمان خطری برای ذات شریفشان جلو آمد، یا مصلحتی اقتضا کرد، غایب شوند؟ و به همین نحو، ظهورهای جرئی، یکی بعد از دیگری داشته باشند تا آن ظهور کلی فرارسد؟جواب: این نحو ظهور و غیبت، خلافت مصلحت نبوات و خلاف مصالح تربیتی جامعه است؛ و مانند مداخله یک قوه مستمر غیبی در کادر اختیار بشر و سلب اختیار از انسان میباشد؛ و بالاخره با هدف خلقت انسان، تکامل عادی و اختیاری و سیر ارادی و تدریجی او بسوی کمال که:
«انا خلقنا الانسان من نظفه أمشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً»(156)
«ما او را از آب نطفه مختلط خلق کردیم و دارای قوای چشم و گوش گردانیدیم».
آن را بیان میدارد، سازگار نیست؛ و موجب و قوف و بازماندن بشر از سیر ترقی و کمال است؛ و مانند آن است که همه چیز، وابسته به معجزه گردد، و جریان طبیعی و عادی که سنت خدا بر آن قرار دارد، متروک شود.
ما میدانیم که شرایط و مقدمات ظهور، دفعتاً و بطور ناگهان حاصل نمیشود(157)، بلکه از قرنها پیش و به تدریج فراهم میگردد و دنیا بسوی آن پیش میرود و از آن استقبال مینماید. بلکه ظهور، نتیجه حرکت و سیر جامعه انسانی و تحولات فکری مختلف و دیدن مکتبها و کلاسهای متعدد بسیاری است.
چناننکه میدانیم، از مقدمات و شرایط ظهور آن حضرت، این است که باید سطح اندیشه و طرز تفکر مردم، آمادگی برای ظهور و قبول حکومت واحد و جهانی اسلام را داشته باشد و این ویژگی در اثر سیر عادی جامعه در جهات علم و فکری و سیاسی و اجتماعی حاصل میگردد و این نحو غیبت و ظهور ( غیبت در هین ظهورهای پراکنده) مانع از حصول این اهداف و موجب غیر عادی شدن وضع رشد و ترقی افراد و جوامع خواهد شد. به علاوه، این ظهور و اختفا، اگر ملازم با شناختن سخص امام(ع) باشد، لازمه آن این است که هر وقت در بین حوادث، به حسب وضع عادی، اهل باطل بحسب ظاهر غلب شده و آن حضرت در خطر افتادند، او که برنامهاش یک سلوک عادی و رهبری متعارف رهبران الهی است، برای حفظ جانش (که ودیعه خدا بری ظهور کلی است) مختفی گردد و مردم را تنها بگذارد. بدیهی است که این برنامه، عکس العمل مساعدی نخواهد داشت، و اگر با شناختن ایشان ملازم نباشد و بطور ناشناس باشد، این ظهور و غیبت نیست، بلکه استمرار غیبت است؛ زیرا که با مداخله داشتن در امور بحسب امکان و مصالح، (که البته هست، هر چند ما نحوه دخالت ایشان را ندانیم) از کجا که آن حضرت مثلا در جنگهای طلیبی شرکت نک
رده باشند منتهی تحت فرمان کسی نبودهاند؟ و یا اینکه اصحاب و خواص ایشان به فرمان ایشان شرکت نجستهاند.
ما در حوادث بسیار، تأثیر غیبی میبینیم، که اگر عنایت غیبی نبود، وضع آن حوادث طور دیگر گشته بود و فاتحه اسلام خوانده شده بود یا صدمات جبران ناپذیری وارد میشد. این حوداث بسیار است، حتی در عصر خود ما نیز میتوانیم مواردی را نشان بدهیم.
یک پزشک، داستانی از یک نفر از مجروحین، در یکی از جنگهای نواحی خراسان ( که او را از اوتاد و وابستگان به حضرت شناخته و عجایب مهمی از او دیده بود) نقل میکرد؛ که متأسفانه، هم از جهت اینکه حکایت طولانی بود و هم از جهت مرور زمان و اینکه در وقتی که این حکایت را برای مرحوم آیت الله والد – طاب ثراه – نقل مینمود، من طفل بودم و کاملاً آن را در ذهن نسپردم، نمیتوانم به نحو صحیح و خالی از تحریف نقل کنم؛ ولی این حکایت این موضوع را کاملا روشن میساخت که افرادی هستند که در بعضی از امور و کارها و حوادث وارد میشوند.
حال اسم آنها هر چه باشد، رجال الغیب یا ابدال یا اوتاد یا اصحاب خاص امام(ع) بالاخره معلوم است که تحت نظر و فرمان ولی امر – عجل الله تعالی فرجه – انجام وظیفه مینمایند.
حاصل این است که: آنچنان نیست که امام(ع) در عصر غیبت بطور کلی از امور رعیت خود و جریان اوضاع بر کنار و بی تفاوت باشند؛ و شاید فرمایش رسول اکرم(ص) در حدیث جابر، اشاره به همین نکته باشد، آنجا که عرضه داشت:
«و هل یقع لشیعته الانتفاع به فی غیبته؟ قال: أی و الذی بعثنی بالنّبوه انهم لیستضیئون بنوره، و ینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس با لشمس ان سترها سحاب»(158)
«جابر پرسید آیا شیعه او در عصر غیبتش از او نفع میبرند؟ حضرت فرمود: آری، سوگند به آن کس که مرا به پیغمبری بر انگیخت در دوران غیبت او، به نور او روشنی میگیرند و به ولایت او بهرهمند میشوند، مانند سودبری مردم از افتاب پشت ابر».
یکی از اقسام استضائه و انتفاع از وجود امام(ع) همین مداخلات و تصرفات است که دلیل بر این است که امام(ع) امر شیعیان را مهمل نگذارده و رها نفرموده است چنانکه از آن حضرت در «احتجاج طبرسی» روایت شده است، فرمودند:
«انا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین لذکر کم، ولو لا ذلک، لنزل بکم اللاواء، و اصطلمکم الاعداء»(159)
«ما در مراعات شما کوتاهی نمیکنیم و شما را فراموش نمینمائیم، و اگر این نبود، شر وبدی بر شما نازل میگشت و دشمنان بر شما مستولی میگردیدند».
در اینجا مناسب است به این مساله هم توجه شود که این درک شیعه، و ایمان به اینکه حضرت در پشت پرده، پشتیبان آنهاست و آنها را در مقاصد و اهداف اسلامی به انحاء مختلف و مناسب یاری میدهد، نهضتها و حرکات اسلامی و جنبشها را مایه میدهد، و انسانها را امیدوار میسازد و به جهاد و کوشش بیشتر برای بر قراری نظام اسلام تشویق مینماید. آخرین نکته:
آخرین نکتهای که در اینحا تذکر آن لازم است این است که: این طرحها و پرسشها در برابر یک امر واقع شده (غیبت امام(ع)، از جانب افرادی که در تعیین برنامه آن حضرت صلاحیت دخالت ندارند، اگر از جنبه فکری تاحدی مفید شمرده شود، از جنبه عملی اثری ندارد و واقعیت را عوض نمیسازد.
غیبت به این نحو که واقع شده، واقع شده است؛ مثل اینکه انسان یا مخلوقات دیگر، همه و همه، به همین نحو که آفریده شدهاند، آفریده شدهاند، و گفتن اینکه: «چرا این چنین شده و چرا آنچنان نشده است؟» در کار دیگری و در دائره اختیار و سلطنت و مالکیت و آزادی دیگری، خصوصاً خدای عالم قادر مختار حکیم، دخالت بیهوده است؛ و به فرمایش حکیم طوسی:
هر چیز که هست آن چنان میباید
و آن چیز که آنچنان نمیباید نیست
بنابر این، از جنبه عملی باید به برنامه این امر واقع شده، توجه داشت و تکالیف و وظایفی را که داریم انجام دهیم. آنچه واقع نشده است، نه با حیات و نه با معاش ما، و نه با دنیا و نه با آخرت ما، ارتباط ندارد.8- بحثی پیرامون امکان شرفیابی به خدمت حضرت امام عصر(ع) در غیبت کبری سوال: چنانکه میدانیم اشخاص جلیل القدر و مورد وثوق و اعتماد، در حکایات بسیاری که حد تواتر هم گذشته است، تشرف بسیاری را به فیض حضور انور حضرت مهدی(ع) نقل نمودهاند که با سندهای معتبر، در کتابهای مشهور ثبت و ضبط است. در همین عصر خودمان نیز برخی به این سعادت عظمی نایل گردیدهاند، با اینکه در توقیع صادر به نام جناب «علی بن محمد سمری» نایب چهارم از «نواب اربعه» در عصر غیبت صغری، اعلام شده است که:
«وقعت الغیبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره… وسیاتی لشیعتی من یدعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه و هو کذاب مفتر…»(160)
«غیبت کامل آغاز شده و هر کس پیش از «خروج سفیانی» و «صیحه آسمانی» ادعای مشاهده نماید، کذاب و مفتری است».
بنابر این چون آن حکایات به هیچ وجه قابل خدشه نیست، این توقیع را چگونه باید تفسیر کرد؟جواب: این توقیع، اعلام پایان یافتن «غیبت صغری» و شروع «غیبت کبری» است، در آن به جانب «علی بن محمد سمری» – رضوان الله علیه – امر شده است که به احدی وصیت ننماید که بعد از او قائم مقام او و نایب خاص باشد.
و نیز اعلام صریح بطلان ادعای افرادی است که در غیبت کبری، ادعای نیابت و سفارت خاصه و وساطت بین امام(ع) و مردم مینمایند.
بنابر این، چنانکه بعضی بزرگان هم فرمودهاند. ممکن است مراد از اینکه «مدعی مشاهده» کذّاب و مفتری خوانده شده است، کسانی باشند که ادعای نیابت کنند و بخواهند با دعوی مشاهده و شرفیابی، خود را واسطه بین امام و مردم معرفی نمایند؛ و همین حکایات و وقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرینه و دلیل است بر اینکه در این توقیع، نفی مطلق مشاهده و شرفیابی مراد نیست، بلکه مقصود نفی ادعائی است که دلیل بر تعیین شخص خاصی به نیابت باشد.
و ممکن است مراد از توقیع مذکور نفی ادعای اختیاری بودن مشاهده و ارتباط باشد؛ یعنی اگر کسی مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا کند، به این صورت که هر وقت بخواهد خدمت امام(ع) شرفیاب میشود، یا ارتباط پیدا میکند، کذاب و مفتری است و این ادعاء از احدی در غیبت کبری پذیرفته نیست، یا اینکه چنین کسی که این سمت را به راستی داشته باشد، پیدا نخواهد شد؛ و اگر هم کسی آن را دارا باشد، از دیگران مکتوم میدارد، و به کسی اظهار و افشا نمینماید.
علاوه بر این، پیرامون این توقیع، توضیحات دیگری نیز علمای اعلام دادهاند و در کتابهائی مثل «جنه المأوی» مرحوم محدث نوری نقل شده است.
اجمالاً با این توقیع، در آن همه حکایات و وقایع مشهور و متواتر نمیتوان خدشه نمود، و بر حسب سند نیز، ترجیح با این حکایات است.
اگر خواننده عزیر، خود به کتابهائی مثل نجم الثافب رجوع نماید، میبیند که در این حکایات، وقایعی است که هرگز شخص عاقل در صحت آنها نمیتواند شک کند.
بنابر این، هم شرفیابی اشخاص به حضور آن حضرت ثابت است و هم کذب و بطلان ادعای کسانی که در غیبت کبری ادعای سفارت و نیابت خاصه و وساطت بین آن حضرت و مردم را مینمایند، معلوم است. 9 چگونگی غیبت حضرت مهدی(ع) سؤال: غیبت حضرت صاحب الامر(ع) چگونه است؟ آیا جسم شریف ایشان از نظرها پنهان است؟ جسم حضرت اگر شناخته نشوند، دیده نمیشود؟ یا اینکه جسم آن حضرت دیده میشود، ولی کسی ایشان را نمیشناسد؟جواب: باید دانست که غیبت جسم شخص یا اشیای دیگر، و مخفی ماندن فعل و عمل انسان از انظار حاضرین، در تاریخ معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء خواص مؤمنین، بی سابقه نیست، و مکرر اتفاق افتاده است.
از جمله در تفسیر آیه کریمه:
«واذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لا یومنون بالاخره حجاباً مستوراً»(161).
علاوه بر آنکه ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه خدای متعال، رسول اعظم(ع) را در هنگامی که قرائت قرآن مینمود، از کفار که قصد ایذای آن حضرت را داشتند، پنهان و مستور میداشت، در برخی از تفاسیر است که خداوند متعال، پیغمبر(ص) را در هنگام قرائت قرآن، از ابوسفیان، نضر بن حارث، ابو جهل، و حماله الحطب، مستور میفرمود. آنان میآمدند و از نزد آن حضرت میگذشتند و ایشان را نمیدیدند(162).
ابن هشام در «سیره» حکایتی از مستور ماندن و جود مقدس پیغمبر(ص) از نظر ام جمیل (حماله الحطب) روایت کرده که در پایان آن، این جمله را از پیغمبر(ص) نقل نموده است:
«لقد أخذ الله ببصرها عنی»(163)
«خداوند دید او را از من گرفت و مرا از او پنهان نمود».
در وقت هجرت از مکه معظمه به مدینه طیبه نیز، بر حسب تواریخ معتبر، مشرکین که بر در خانه پیغمبر(ص) برای کشتن او اجتماع کرده بودند، آن حضرت را ندیدند. بدین ترتیب که پیغمبر(ص) بعد از آنکه حضرت علی(ع) را مأمور فرمود تا در بستر او بخوابد، بیرون آمد، و مشتی خاک برگرفت و بر سر آنها پاشید و «یس والقرآن الحکیم» را تا «فهم لا یبصرون» قرائت کرد، و از آنها گذشت و کسی آن حضرت را ندید(164).
و در تفسیر الدر المنثور جلد 4، صفحه 186، حکایتی است طولانی راجع به خبری که حضرت امام جعفر صادق(ع) آن را از پدر بزرگوارش، و آن حضرت از امام زین العابدین و او از امیرالمؤمنن(ع) روایت کرده است که از شواهد این موضوع است.
و نیز در تفسیر آیه کریمه:
«و جعلنا من بین أیدیهم سداً و من خلفهم سداً فأغشینا هم فهم لا یبصرون»
«و در مقابل و پشت سر آنها مانعی قرار دادیم و آنها را به وسیله آن مانع، پوشاندیم، پس آنها نمیبینند».
در کتب تفاسیر، روایاتی است که دلالت بر این موضوع دارند(165).
در تاریخ زندگی ائمه(ع) نیز بر این موضوع، شواهد متعددی وجود دارد؛ مانند غایب شدن حضرت امام زین العابدین(ع) از نظر مأموران عبدالملک مروان، که علاوه بر علمای شیعه، علمای اهل سنت مثل «ابن حجر» نیز آن را روایت کردهاند. پس مسأله غایب شدن شخص، مسألهای واقع شده و سابقه دار میباشد.
و اما خفا عنوان و ناشناخته ماندن انسان، بدون غایب شدن بدن بسیار بسیط و ساده است و در بسیاری از موارد، محتاج به اعجاز و خرق عادات نمیباشد، و همواره اشخاصی را میبینیم که کاملا در نظرها آشکارند، ولی آنها را نمیشناسیم.
پس از این مقدمه، در جواب سؤال گفته میشود:
اگر چه فلسفه و صحت و فائده غیبت، به هر یک از دو نحو (غایب شدن جسم و ناشناس بودن) حاصل میشود و این جهات که امر امام(ع) مخفی باشد و کسی او را نشناسد، یا نتواند متعرض ایشان گردد و سائر هدفها و مقاصدی که در غیبت آن حضرت است، در هر دو حال حاصل است؛ امام از جمع بین روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و استفاده تفسیر بعضی از آنها از برخی دیگر، دانسته میشود که غیبت آن حضرت به هر دو شکل ( ناپیدا شدن و ناشناس بودن) وقوع دارد، و بلکه گاهی در زمان واحد هر دو شکل واقع شده است؛ یک نفر ایشان را دیده و نشناخته است، و دیگری در همان حال، اصلاً آن حضرت را ندیده است. چنانکه پیغمبر اکرم(ص) را در بعضی از وقایعی که به آن اشاره شد، بعضی میدیدند و بعضی نمیدیدند.
نهایت این است که در «غیبت صغری» در برخی مواقع که مکان آن حضرت معلوم بوده است؛ غیبت غالباً به صورت غایب شدن جسم و بدن آن حضرت، و بلکه در بعضی حکایات، به صورت غایت شدن مکان و منزل ایشان نیز، بوده است؛ و بساکه حتی بعضی از نواب خاص – رضی الله عنهم – که از مکان آن حضرت مطلع بوده، و میدانستهاند که آن حضرت کجا تشریف دارند، با وجود این، آن حضرت را در آن مکان رویت نمیکردند.
در «غیبت کبری» هم امکان داد که نسبت به اغلب و اکثر مردم، غیبت به همین صورت باشد و در بعضی فرصتها و مناسبات و بعضی ازمنه و امکنه، نسبت به بعضی از افراد، امکان رؤیت جسم حاصل باشد، چه آنکه در حال رؤیت، آن حضرت را بشناسند ( که به ندرت اتفاق میافند) یا اینکه بعد از تشرف و سعادت دیدار ملتفت این موضوع شوند، یا اصلا توجه پیدا نکنند.
اخبار و حکایات معتبر، این تفصیلات را روشن میسازد، البته بر حسب بعضی از اخبار، در «موسم»، مانع رویت جسم مرتفع میشود، ولی با دیدن جسم ایشان، کسی آن حضرت را نمیشناسد.
مطلبی که توجه به آن لازم است این است که: غیبت جسم، بدون اعجاز و خرق عادت واقع نمیشود، اما پنهان شدن نام و عنوان و ناشناخته بودن، به طور عادی نیز واقع میشود، هر چند در بعضی مواقع، استمرار آن یا جلوگیری از التفات اشخاص به استعلام و طلب معرفت، محتاج به خرق عادت و تصرف در نفوس است که خداوند قادر متعال برای تحقق اراده خودو حفظ ولی امر – عجل الله تعالی فرجه الشریف – تمام اسباب عادی و غیر عادی آن را به توسط خود آن حضرت و یا مستقیماً – هر طور که مصلحت باشد – فراهم میسازد.
«و ما ذلک علی الله بعزیز» 10- علت غیبت امام عصر(ع) با وجود آمادگی شرایط ظهور سوال: «دوایت م.نلدسن» خاور شناس، پیرامون غیبت حضرت مهدی(ع) بیاناتی دارد و در آن به مناسبات متعدد اشاره کرده است. از جمله مطالب او این است که: شیعه دورانهای گوناگونی را پشت سر گذاشته، گاهی تشیع در اعتلا قوت بوده است، مانند عصر «آل بویه» و «صفویه» و زمانی ظلم و جنگ و فتنه و فساد، در ممالک اسلامی شایع بوده است، مثل اعصار جنگهای صلیبی و دوران هجوم و یورش مغول به شهرهای ایران؛ مع ذلک امام مهدی ظهور نکردهاند، مانند آنکه علائم ظهور آشکار شده ولی امام ظاهر نشده باشند(166). او در این زمینه سخنان دیگری از این قبیل گفته و در اذهان مردم پارهای شبهه ایجاد کرده است. جواب: اصولاً باید توجه داشت که سخنان خاور شناسان در مسائل اسلامی بخصوص در مواردی که بر خلاف نظر محققان و دانشمندان مسلمان باشد، مورد اعتماد نیست؛ و به اعترافات و سخنان آنها، صرفاً در برابر خودشان و برای ملل دیگر، و در مقام تأیید و آراء علمای اسلام میتوان استشهاد کرد، ولی در مقام تحقیق و کشف حقیقت، به چند جهت که ذیلاً یادآور میشویم، گفتار آنان اصل نبوده و قابل استناد نمیباشد:
1 – بسیاری از خاورشناسان، عمال استعمار و صهیونیسم و تبشیر و دستگاه پاپ هستند و از جانب وزارتهای مستعمرات و یا مراکز دیگر حتی «یونسکو» – که تحت نفوذ کامل «صهیونیسم» قرار دارد – مأموریت دارند که علیه مسلمانان کتاب و رساله و مقاله بنویسند.
این دسته از خاور شناسان، پیشقیراول استعمار و غرب زدگی بوده و در جدا کردن مسلمانان از فرهنگ و آداب اسلام و تضعیف علائق اسلامی و کم کردن التزام مسلمانان از فرهنگ و اداب اسلام وتضعیف علائق اسلامی و کم کردن التزام مسلمانان به احکام و تعالیم دین نقش مؤثری داشته و نقشه هائی که علیه مسلمانان طرح کرده و پیشنهادهائی که بسا به صورت دلسوزی و دعوت به ترقی و تعالی میدهند، از «سوء نیت» و خبث باطن آنها حکایت میکند؛ و متأسفانه گفتههای آنها در مطبوعات و جرائد و مجلات غرب زده و مقلد مزدور مسلمانان نیز منعکس میگردد.
مثلا یکی از آنها مردی است به نام «ماسینیون» که مأمور وزارت مستعمرات فرانسه بود. وی همان کسی است که پیشنهاد داد تا برای تجزیه و تفرقه ملل عرب و برای متروک کردن لغت قرآن و بیگانه کردن مسلمانان از منطق قرآن و هدایتها و ارشادات آن، باید در هر منطقه از بلاد عرب، لغتهای محلی را رسمیت داد، تا به تدریج زبان قرآن و منطق و تعلیمات قرآن مهجور گردد و کسی چیزی از آن را درک نکند و همه از آن بیگانه شوند(167).
بعضی از این مستشرقان مانند «جولد تسیهر» در کتابهائی که نوشتهاند، مغرضانه مطالب را تحریف کردهاند و مانند «لامنس» سعی میکنند که در تاریخ اسلام تصرف نموده و واقعیات را انکار کنند و افرادی را که خیانت کرده و با مسیحیت همکاری داشتهاند تبرئه نمایند، و حکومت هائی مثل حکومت «بنی امیه» را شرعی و نمونه نظام اسلام معرفی کنند!
برخی دیگر فریبکارانه پیرامون اسلام کتاب نوشته و قصدشان این بوده است که در یک یا دو مورد حساس، حقیقتی را مسخ یا تهمتی را به اسلام وارد کنند و بطوری آن را عرضه بدارند که حتی بسیاری از مسلمانها هم ملتف سوء نیت و غرض آنها نگردند.
برخی هم به منظور سابقه سازی برای اقلیتهائی که اختراع کرده یا تحت الحمایه و مزدور و جاسوس خود قرار دادهاند، به استشراق میپردازند و برای این اقلیتها، تاریخ و نفوذ و دین جعل مینمایند چنانکه در مورد و هابیها، قادیانیها، بهائیها، شیخیها و حتی صوفیها کوتاهی نکرده و در خیانتها و جاسوسیهای بزرگ، از آنها بهره بردهاند.
2 – گروه دیگری از «خاورشناسان» به واسطه قلت اطلاع، و ضعف بررسی، اظهار نظرهای غلط و جاهلانه و دور از حقیقت مینمایند؛ و بساکه صلاحیت علمی و حدود اطلاعاتشان، از حد مسافرت عادی به چند کشور شرقی و کارمندی یک سفارتخانه یا یک مؤسسه در یک کشور شرقی، تجاوز نکند.
بدیهی است که بررسیها و آراء این افراد عامیانه و مبتذل و بی ارزش است. ولی با اینهمه، غرب زدگان شرق، چون شیفته هر رأی و نظری میباشند که صاحبش اسم فرنگی داشته باشد و به او «مستر» یا «مسیو» یا «مسیس» یا «مادام»بگویند، به گفتار و نوشتههای آنان به نظر احترام نگریسته و مثل اصل مسلمی میپذیرند.
3 – گروه دیگری را تعصب مسیحیت ،کور و کر کرده و بر اساس تعصب، از تحریف و قلب حقایق و بستن هرگونه تهمت و افترا به مسلمانان، باک ندارند.
4 – بعضی از «خاورشناسان» به کاوش و تجسس از آراء غیر مشهور پرداخته و اسامی و نامهای فرقههای از بین رفته یا وجود نیافته را زنده مینمایند و این کار را به به نظر خود کشفی شمرده و مسلمانان را متهم میسازند.
5 – برخی دیگر در مقام ایجاد تفرقه بین مسلمانان و آنان را در برابر و مقابل یکدیگر قرار دادن و به اتحاد اسلامی ضربه زدن، در بلاد اسلامی گردش میکنند؛ و از این فرقه یا اهل این منطقه چیزی را شنیده یا نشنیده، به فرقه دیگر و اهل منطقه دیگر میرسانند و تخم عداوت و کینه و بدبینی را بین آنها میپاشند.
6 – بعضی دیگر برای اینکه وضع موجود را متزلزل ساخته و شعائر اسلامی را تعضعیف نمایند در گذشتهها و سوابق بسیار دور ملل و جوامع تجسس میکنند؛ و سپس با تجدید آن گذشتهها، فرهنگ مرده و کهنه را به آنها عرضه میدارند و مردم را عقب گرا مینمایند و التزام و تعهد شان را به سنن و شعائری که به آن ملتزم و متعهد هستند، ضعیف میسازند و سرگردان و بی علاقه و بی شخصیتشان کرده، خصائص دینی و قومی آنها را از آنان سلب مینمایند.
7 – معدودی مستشرقین بی غرض نیز هستند که تا حدودی صلاحیت بررسی و کاوش دارند و مقصودشان کشف حقایق و تحقیق ساده است که بر حسب درجات معلومات و تخصصی که دارند، نوشتههای آنها ارزش دارد؛ ولی با وجود این، نوشتههای این افراد نیز خالی از اشتباه نیست و نیاز به تحقیق و تلخیص دارد، هر چند بررسیهای آنها در بعضی از رشتهها مفید، و مخصوصاً برای رفع تهمتهائی که قرنها مسیحیت متعصب و خود خواه به اسلام زده است، سودمند میباشد.
پس از این مقدمه میگوییم: از بررسی کتاب «عقیده الشیعه» استفاده میشود که نویسنده، با اینکه شانزده سال در «مشهد مقدس» اقامت داشته است، ولی مسائل را با عینک حقیقت بینی مطالعه ننموده و حتی مانند یک فرد نه مسلمان و نه مسیحی دنبال تحقیق نبوده، بلکه اسلام و مجامع اسلامی و برنامه و آداب مسلمانان را، از دیدگاه یک نفر مسیحی مأمور و گزارشگر، مطالعه میکرده است.
لذا، اگر چه در بعضی موارد به ناچار اعترافاتی دارد و از خلال نوشته هایش حقایق بسیار روشن میشود؛ ولی چون حقانیت اسلام را قبول نداشته و بررسی او هم برای حقیقتشناسی و رسیدن به دین حق نبوده است، در توجیه و تفسیر مسائل و حوادث، چنان روشی را پیش گرفته است که به «آشکار شدن بطلان کلیسا و مسیحیت کنونی و حقانت اسلام» منتهی نگردد.
اینگونه بررسی و تحقیق در عقاید و آراء و جهات افتراق فرق، کار سازمانهای شرقشناسی تبشیر و استعمار را آسان میسازد و آنان را در راه گسترش نفوذ و تسلط برکشورهای شرقی یاری میدهد.
کتاب «عقیده الشیعه» باید مورد نقد و بررسی دقیق محققان شیعه قرار بگیرد؛ و پیرامون اشتباهات و فرض ورزیهائی که در آن است، توضیحات لازم داده شود.
نویسنده در قسمتهای مختلف این کتاب، به گفتههای خاور شناسان مغرض یا اشتباهکاری همچون ارنولد، لامنس، نیکلسون، جولد تسهیر، براون، مویر، مرغلیوث، نیکلین، لسترینج، برتن، ماکدونالد فریدلاندر، بروکلمن، ستانلی لین بول، سریری سایکس، بر دلیم رمزی و هیوارث و نیز استناد کرده و به نتایج بررسیهای آنها اعتماد نموده است.
در بین خاور شناسان نامبرده، افرادی هستند که در قلب حقایق و تحریف مطالب و غرض ورزی و دشمنی با اسلام و مسلمین، مشهور و معروفند.
این مطالبی که او پیرامون غیبت امام(ع) در صفحه 348 و 349 کتاب مزبور نگاشته است، نمونهای از اشتباهات او یا غرض ورزیها و دشمنیهای او با شیعه و مسلمانان است.
زیرا هر کسی در عقاید شیعه و اخبار و احادیث راجع به غیبت حضرت صاحب الامر(ع) و کتابهائی که در این موضوع نوشته شده، بررسی مختصر هم کرده باشد، میفهمد که مسأله انتظار و شرایط و برنامه آن، از دید شیعه و منطق احادیث و اخبار، از این مناسبتها که «نلدسن» ذکر کرده است، گستردهتر بوده، با اوضاع عمومی جهان ارتباط دارد و یک مسأله طائفهای و منطقهای، و مربوط به گوشهای از جهان نیت، بلکه مسأله تمام زمین و تمام جهان و انقلاب جهانی مطرح است؛ مسأله مهدیت با حکومت «آل بویه» و سلطنت «صفویه» با فرض اینکه برنامه کار آنها تاحدودی به نظام حکومت اسلام نزدیک بوده و احکام اسلام و نظام اسلام را تا آنجائی که حکومت و استبداد آنها در مخاطره قرار نگیرد پیاده میکردند ارتباط ندارد .
در مسأله آمادگی برای ظهور حضرت مهدی(ص) بایستی غیر از منطقه حکومت «آل بویه» و «صفویه»، وضع سائر مناطق و امکانات بسیار دیگر را نیز در نظر گرفت، تامعلوم شود که این ظهور، در آن زمانها انجامپذیر نبوده است. علاوه بر آنکه حضور آن حضرت یک ظهوری است که حصول تمام شرایط و زمینهها و وقت آن را، فقط خدا میداند.
همچنین از نظر جنگ و فتنه و فساد و بیداد گری و خونریزی، وضع منطقهخاصی را نمیتوان در نظر گرفت و شرایط ظهور را مساعد شمرد: زیرا که همیشه کم و بیش این حوادث بوده و هست، در منطقهای حکومت شر و ظلم وفساد وجود دارد و در منطقه دیگر حکومت بالنسبه معتدلتر به چشم میخورد. اینها مناسباتی نسبت که در آن، برای آن، ظهور کلی عدل و آرامش و نظام اصلح صورتپذیر باشد.
در «جنگهای صلیبی»، ظلم وجور به اصطلاح عرفی، حتی در مناطق طرفین و جود نداشت، اگر چه ظلم وجور به معنی حقیقی وجود داشت – چون همه آن حکومتها بر اساس استضعاف و استبداد بودند – اما رشد جوامع به حدی نبود که آن را درک کنند، و سنگینی و فشاری را که آن حکومتها بر روح انسان دارد، احساس نمایند؛ و معدودی هم از مردمان آشنا با منطق حقیقی قرآن اگر چه درک میکردند، ولی در اقلیت محض بودند و جنگهائی را هم که آتشش روشن بود، عدل و حق خواهی میشمردند.
در «هجوم مغول» نیز وضع به همین گونه بود، تأسیس حکومت جهانی اسلام و انقلاب عظیم توحیدی آن، امکانپذیر نبود؛ و همان مردمی که گرفتار این حمله بودند، این مسائل عالی را درک نمیکردند.
بر افرادی که به نسبت از اخیار شمرده میشدند، افکار ضعیف پرور و از بین برنده شهامت و شجاعت و طرز تفکر درون گرای صوفیانه مسلط بود، که از عالم پهناور اسلام، حال مقاومت و دفاع از چنین یورشی را سلب کرده بود.
چنانکه داستان قتل شیخ «نجم الدین صوفی» در مسجد جامع و اهانتهائی که از جانب مغول به قرآن مجید و مقدسات اسلام شد، نمونهای از این وضع اسفناک و افکار منحرف و راکد مسلمانان است.
غرض اینکه، زمینه برای حکومت جهانی اسلامی فراهم نبود؛ نه افکار و اندیشهها و سطح بینش و بصیرت و رشد مردم آماده بود، و نه مردم، حاضر به فداکاری و همکاری در این سطح جهانی بودند.
چنانکه گفتیم ما نمیتوانیم این شرایط را از هر جهت به دست بیاوریم، و حصول تمام آن مقدمات را در یک عصر معین پیش بینی کنیم، که مثلا در چند قرن و چند هزار سال فراهم میشود. و اینکه بشر باید چه کلاسها و مکتبهائی را بیند و چه رژیمهائی را پشت سر بگذارد، از اینکه آنها بتوانند اصلاحات را در سطح واحد و به نفع تمام بشریت انجام دهند، مأیوس گردد و خود را برای استقبال از آن عصر علم و پاکی و عصر فضیلت و عدالت آماده کند. حضرت امیرالمؤمنین (ع) میفرماید:
«ما اطول هذا العناء و أبعد هذا الرجاء»(168)
«چه طولانی و دراز است این رنج و چه دور است این امید».
این همه اخبار که در آنها این جمله وارد شده است:
«یملا الله به الارض قسطاً وعدلا بعد ما ملئت ظلماً وجوراً»(169)
«خدا پر میکند به وسیله او زمین را از قسط و عدل بعد از اینکه پر شده باشد از ظلم و جور».
و مانند این فرمایش امیر المؤمنین(ع) که میفرماید:
«ذاک حیث تکون ضربه السیف علی المومن أهون من الدرهم من حله ذاک حیث یکون المعلی أعظم أجراً من المعطی ذالک حیث تسکرون من غیر شراب بل من النعمه و النعیم و تحلفون من غیر اضطرار و تکذبون من غیر احراج ذاک اذا عضَّکم البلاء کما یعضّ القتب غارب البعیر»(170)
«این (ظهور و فرج) هنگامی به وقوع میپیوندد که ضربت شمشیر بر مؤمن آسانتر است از بدست آوردن یک درهم حلال. این وقتی است که عطا شونده اجر و مزدش، از عطا کننده عظیمتر باشد. این هنگامی است که مست میگردید از غیر شراب، بلکه از نعمت و نعیم و سوگند یاد میکنید نه از روی ناچاری، دروغ میگوئید، نه از چهت ضرورت. این در زمانی است که بلاء شما را بگزد، چنانکه پالان، کوهان شتر را میگزد».
این احادیث دور نمائی از وضع آن زمان است. اما چه اسباب و شرایطی فراهم میشود که زمین پر از ظلم وجور شود، و این سختیها و تغییرات پیش بیاید و این اسباب و شرایط، مقدماتش از چه زمان فراهم میشود؟به نظر میرسد که مرور اعصار و تحولات و پیدایش مکتبهای گوناگون و رژیمهای و نظامات در قرنها و دورنها، این اسباب را آمده میسازند و جهان را برای این ظهور عظیم آماده مینمایند.
«نلد سن» بدون توجه و بررسی این دقایق و نکات و جواب موضوع یا با توجه به اینها و بصورت مغرضانه مانند آنکه علائم و نشانیهای ظهور آشکار شده باشد و امام(ع) ظاهر نشده باشد، در اینجا سخن گفته است و افکار افراد بی اطلاع و شیعه نشناس را گمراه کرده و تحقیق و بررسی را بدنام ساخته است.
بدیهی است که مسلمانان آگاه، در مورد نوشتههای و کتابهای «خاورشناسان» که بیشتر یا مغرض، یا بی اطلاع هستند، به دستور:
«فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه، اولئک الذین هداهم الله واولئک هم اولوا الالباب»(171)
«(ای رسول ما) بشارت رحمت ده بر آن بندگانی که چون سخن بشنوند نیکوتر آن را عمل کنند، آن کسانی که خدا آنان را به لطف خاص خود هدایت فرموده و آنان نیز به حقیقت، خردمندان عالمند». لطف الله صافی گلپایگانی
28 جمادی الاولی 1398 ه.ق
مطابق 15 خرداد 1357 ه.ش 143) کاش میدانستم که کجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت، آیا در کدامین سرزمین اقامت داری در زمین «رضوا» یا غیر آن در دیار ذی طوا متمکن گردیدهای؟
144) جانم به قربانت، ای حقیقت پنهانی که از ما دور نیستی، وای دور از وطن که کنار از ما نیستی.
145) منتخب الاثر، ف 4، ب 1، ص 370، ح 14.
146) منتخب الاثر، ص 373.
147) سوره نور، آیه 36.
148) سوره ال عمران، آیه 37.
149) رجوع شود به «دار السلام» عراقی، «نجم ثاقب»، «جنه المأوی»، «عبقری الحسان» و بحار و غیره.
150) سوره حجرات آیه 13.
151) سوره نحل آیه 36.
152) نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 150.
153) غیبت شیخ، ص 102.
154) منتخب الاثر، ص 252.
155) به کتاب متخب الاثر ص 274 و 275 مراجعه شود.
156) سوره دهر آیه 2.
157) این نکته با مسأله دفعی و ناگهانی بودن ظهور آن حضرت، که بر حسب روایات، اصل مسلم ظهور آن حضرت است، منافات ندارد؛ زیرا غرض ما از این شرایط و مقدمات، اموری است که بر حسب اراده و حکمت باری تعالی، قبل از ظهور، باید تحقق یافته باشد بطوری که آن ظهور ناگهانی، موجب آن تحول عظیم و تغییر مسیر حرکت جهان گردد.
158) متخب الاثر، ف 1، ب 8، ص 101، ح 4.
159) همان ج 2، ص 323.
160) منتخب الاثر، ف 4، ب 3، ص 400، ح 13.
161) و هنگامی که قرآن را قرائت مینمائی ما در میان تو و کسانی که ایمان به آخرت نمیآورند، پرده پوشیده و پنهانی قرار میدهیم. سوره بنی اسرائیل آیه 45.
162) مجمع البیان، روح المعانی، و الدر المنثور.
163) سیره ابن هشام، ج 1، ص 378 و 379، و روایات دیگری از «ابن مردویه»، «بیهقی»، «ابی یعلی»، «ابی نعیم»، «ابی شیبه»، و «دارقطنی»، در الدر المنثور در تفسیر آیه شریفه نقل شده است.
164) سیره ابن هشام، ج 2، ص 95 و 96. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 228. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 103. و از کتب معاصر ین: مع الانبیاء فی القرآن، ص 367.
165) التبیان، الدر المنثور، نور الثقلین. مجمع البیان و تفاسیر دیگر.
166) کتاب «عقیده الشیعه»، ص 348 و 349.
167) چناکه تغییر خط و الفبا که در ترکیه عملی شد و اکنون هم استعمار آن را در نقاط دیگر زمزمه میکند، به همین منظور بود که جامعه «ترک» از اسلام و قرآن مجید و کتابها و معارف اسلام بیگانه گردد و خیال استعمار و غرب و مسیحیت از جانب او راحت باشد و «سلطان محمد فاتح» دیگر پیدا نشود.
168) نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 187.
169) منتخب الاثر، ف 2، ب 1.
170) نهج البلاغه، صبحی الصالح، خطبه 187.
171) سوره زمر آیه 17 و 18. امامت و مهدویت ، جلد 3 ، لطف الله صافی گلپایگانی