روایاتی که در آنها به نام امام و خلیفه پس از پیامبر تصریح شده است در احادیث یاد شده، چنانکه دیدیم از فرد فرد خلفا نام برده نشده است. اینک به احادیثی میپردازیم که به نام خلیفه و زمامدار بعد از پیامبر (ص) تصریح دارد و با بررسی آنها دامنه سخن را جمع میکنیم.پیامبر در اولین دعوت علنی جانشین آینده خویش را معرفی مینمایداولین متن مورد استناد ما در این زمینه، حدیث انذار یا حدیث یوم الدار است که مربوط به اولین تبلیغ آشکار پیغمبر (ص) بوده است. این حدیث در بسیاری از مصادر و مدارک تاریخی و روائی معتبر مکتب خلفا، چون تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر و ابوالفداء، مسند احمد، کنزالعمال، تاریخ ابن الوردی، دلائل النبوه بیهقی و… وجود دارد که البته از نظر اجمال و تفصیل با هم اندک فرقی دارند. ما حادثه مزبور را از تاریخ طبری نقل میکنیم که از قدیمیترین مصادر ما در این زمینه، و در شمار معتبرترین متون تاریخی مکتب خلفا میباشد: امام امیرالمؤمنین (ع) میگوید: آنگاه که آیه کریمه «اَنْذِر عشیرتک الاَقربین» 1 نزول یافت، رسول اکرم (ص) مرا احضار کرده فرمود: ای علی، خداوند به من فرمان داده است که خویشان و عشیره نزدیک خویش را به سوی خدا دعوت کنم، و آنها را انذار نمایم. من توان این کار را نداشتم و میدانستم که هرگاه آغاز آن نمایم، با آنچه آن را ناخوش دارم (یعنی انکار و ستیزه نزدیکان) روبرو میگردم. در نتیجه (هنوز) اقدامی نکرده بودم؛ تا اینکه جبرئیل بر من نازل شده گفت: ای محمد، اگر آنچه را بدان فرمان داده شدهای عمل ننمائی (و باز هم به تأخیر بیندازی) پروردگارت تو را عقاب خواهد نمود. بنابراین (ای علی، دیگر جای درنگ نیست، برخیز و) اندکی طعام آماده ساز… سپس فرزندان عبدالمطلب (بنی هاشم) را گردآور تا من با آنان سخن گویم و آنچه را بدان مأمور شدهام ابلاغ نمایم. 2علی (ع) میگوید: آنچه را حضرتش فرموده بود انجام دادم، و سپس آنان را به میهمانی فراخواندم. آنان در آن زمان چهل تن – یک تن بیشتر یا کمتر – بودند. هنگامی که همگی نزد آن حضرت گردآمدند، ایشان طعامی را که آماده ساخته بودم طلبید. چون آن را بیاوردم و بر زمین نهادم، رسول خدا (ص) قطعهای از گوشت را برداشت و آن را با دندان خویش تکه تکه نمود و در اطراف ظرف غذا بیفکند. سپس فرمود: به نام خدا بردارید و شروع کنید.حاضران بخوردند تا سیر شدند… و قسم به خدائی که جان علی به دست اوست، آنان چنان بودند که یک نفرشان به تنهایی (بایستی) تمامی آنچه را که من برای همه آورده بودم میخورد( تا سیر گردد).پس از آن پیامبر به من فرمود: ایشان را سیراب ساز. دوغی را که آماده کرده بودم بهر آنان بیاوردم و از آن بیاشامیدند تا اینکه همگی سیراب شدند. و قسم به خدا که یک نفر از آنان (بایستی) همه آن دوغ را مینوشید (تا سیراب شود).وقتی رسول خدا (ص) خواست با آنان سخن گوید، ابولهب بر آن حضرت پیشدستی نمود و گفت: او سخت شما را سحر کرده است !وقتی ابولهب چنین گفت، حاضران بدون اینکه رسول خدا با آنان سخن گفته باشد، پراکنده گشته برفتند.در اینجا میبینیم که پیامبر سکوت فرمود و چیزی نگفت. او مأمور به دعوت بود، و بدین منظور نیز آنان را جمع کرده بود، ولی در مجلسی که بر کار او نام «سحر» نهاده شد، دیگر سخن گفتن صحیح نبود. 3 بنابراین مجلس پایان یافت و همه به خانههایشان رفتند.روز دیگر نیز امام مأمور به دعوت شد، و مجلس مهمانی با همان شرایط و افراد تکرار شد. و البته این بار پیامبر اجازه سخن به ابولهب نداد، و جمع خویشانش رامخاطب قرار داده فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! سوگند به خداوند! من جوانی را در عرب سراغ ندارم که چیزی برای قوم خود آورده باشد، بهتر از آنچه من برای شما به ارمغان آوردهام. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آوردهام. خداوند تعالی به من امر فرموده است که شما را به سوی او دعوت کنم. اینک کدامیک از شما شریک رنجهای من و کمک کار در اداء رسالت من میشود تا او برادر و وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟امام میفرماید: همه افراد سکوت کردند و کسی ندای پیامبر را پاسخ مثبت نداد. اما من که کوچکترینشان بودم… گفتم: «انا یا نَبِیّ اللّه اَکُونُ وَ زیرَکَ عَلَیْه»: من ای پیامبر خدا وزیر و مدد کار تو میشوم در تحمل بار رسالت. 4پیامبر گردن مرا گرفت، و فرمود: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم. فاسمعوا له و اطیعوا»: این برادر من و وصی من، و خلیفه من است در میان شما. از او فرمان برید، و به گفته و دستورش گوش فرا دهید.پیرمردان بنی هاشم و بزرگان قوم از جای برخاستند، و در حالی که ازسر تمسخر و استهزاء میخندیدند، به ابوطالب گفتند: این برادرزادهات به تو امر میکند که از کودک خردسالت فرمانبردرای کنی! (با این که توشیخ و رئیس قریش هستی!)5این اولین روزی است که پیامبر (ص) علی (ع) را به عنوان امامت بر امت مشخص میکند. در این روز که نخستین روز دعوت رسمی و علنی اسلام و پیامبر میباشد، آن حضرت به سه چیز اساسی دعوت میکند: 1- خداوندی حق تعالی
2- پیامبری آن حضرت .3- وزارت و خلافت و وصایت علی بن ابی طالب؛ که اولین عنوان (وزارت) مربوط به دوران حیات آن حضرت است، و دومین و سومین عنوان (وصایت و خلافت) مربوط به بعد از رحلت وی میباشند.«وزارت» همکاری علی (ع) را با پیامبر (ص) در تحمل مشاق تبلیغ در عصر حیات او میفهماند؛ و «وصایت و خلافت» مفهوم عهدهدار شدن تحمیل این بار گران را به تنهائی، بعد از رحلت خود آن حضرت .این حقیقت را گفته بودیم که خلیفه هر کس، همان کاری را میکند که او کرده است. خلیفه پیامبر کار پیامبر را به عهده دارد؛ شریک پیامبر است در کار خاص او یعنی تبلیغ؛ و بعد از وی ادامه دهنده راه اوست، نه این که حکومت کند. البته حکومت و رهبری ازشؤون جدائی ناپذیری پیامبر است 6 نه تمام آن، و بنابراین از شؤون خلیفه پیامبر است نه تمام شخصیت خلیفه. پیامبر باید حاکم باشد، و در عصر او حاکم بر حق وجود ندارد، و حکومت دیگری صحیح و مشورع نیست؛ ولی پیامبر نیامده است که حاکم باشد، که اگر حکومت نیافت، به پیامبری او لطمه و ضرری وارد گردد، و نقض غرض شود. عیسی (ع) در تمام دوران پیامبریش حکومت و قدرت مادی نیافت، اما سراسر عمر خویش را به تبلیغ رسالات الهی گذارنید. آیا در پیامبری او خللی وارد آمد؟! پیامبر خاتم (ص) در مکه به مدت سیزده سال پیش از هجرت حاکم نبود و قدرت حکومتی نداشت، اما به پیامبری وی کمترین نقص و خدشه و خللی وارد نیامده است .بنابراین علی (ع) آن روز که زعیم امت و زمامدار و حاکم است، و یا آن وقت که نیست، در خلافت او فرقی نمیکند و به اساس امامت او صدمهای وارد نمیآید.این که پیامبر در این جا امیرالمؤمنین علی (ع) را به خلافت خویش معرفی نمود چه معنائی در نظر داشت؟ آیا میخواست آن حضرت را به زمامداری و زعامت جامعه اسلامی معرفی کند، و حکومت او را پس از خویش تثبیت نماید؟ نه خیر، او فقط حاکم تعیین نکرد، بلکه بالاتر و برتر از حاکم را معین نمود. او وصی و وزیر پیامبر و مبلغ رسالت الهی پس از خود را معرفی کرد.خلافت پیامبر با این مفهوم که مقامی بس بلند را نشان میدهد، هم شامل حفظ و نشر اسلام دست ناخورده و خالص است، و هم شامل حکومت عدل اسلامی، و هم شامل منصب بزرگ قضاوت، و هم شامل امامت جمعه و جماعت. اما مساوی با هیچکدام به تنهائی و منهای بقیه نمیباشد.سرپرست بعد از پیامبر (ص) در یک روایت دیگر که در گذشته (جزء اول) بدان اشاره داشتیم، دیدیم که پیامبر (ص) دو دسته سرباز به یمن فرستاد: یکی به سرکردگی امام (ع) و دیگری به فرماندهی خالدبن ولید، و فرمود که اگر دو لشکر بهم رسیدند، فرماندهی با علی (ع) خواهد بود. خالد که عادات و خصائل جاهلی را بکمال داشت از این سخن ناراحت شد. لذا پس از پایان مأموریت، چند نفر را نزد پیامبر فرستاد تا شکایتنامهای از آن حضرت به نزد پیامبر (ص) برند.بریده، صحابی حامل نامه، میگوید: من نامهای را که به همراهم بود، به محضر پیامبر تقدیم داشتم. نامه را برای وی خواندند .آن حضرت چنان به خشم اندر شد که من اثرات آن را در سیمای مبارکش مشاهده کردم. در اینجإ؛ ّّ بود که عرضه داشتم: یا رسول الله من به تو پناه میآورم. نامه را خالد فرستاده و به من دستور رسانیدن آن را به محضرتان داده است. من اطاعت او را کردهام که فرمانده من بوده است. پیامبر (ص) فرمود: از علی بدگوئی نکن! او از من است، و من از اویم. و او ولی و سرپرست و صاحب اختیار شماست پس از من .7در یکی از متون حدیثی، علاوه بر حدیث بالا، اضافهای وجود دارد. و آن این که بریده پس از این که رفتار پیامبر و خشم شدید او را میبیند، گویا در اسلام خویش شک میکند؛ بنابراین عرض میکند: یا رسول الله! شما را به حقوق هم صحبتی که در میان ماست، سوگند میدهم (که چون من شما را به خشم آوردهام) دوباره شما دست مبارک را دراز کنید، تا من دیگر بار با شما بر اسلام بیعت کنم، و گناهم آمرزیده شود. 8براساس این روایت، امام علی (ع) سرپرست و صاحب اختیار و ولی مسلمانان پس از پیامبر است؛ یعنی به طور دقیق جانشین آن حضرت میباشد در مقام ولایتی که بر جان و مال مردم دارد، که البته این نیرو و اختیار را در همه جوانب به مصلحت دینی و دنیائی ایشان به کار میبرد.در روایت دیگر از ابن عباس میخوانیم که پیامبر به امام امیرالمؤمنین فرمود: «انت ولیّ کُلّ مُؤمِنٍ بَعْدی»: تو ولی و سرپرست و صاحب اختیار هر مؤمنی هستی پس از من.9و در روایتی دیگر میبینیم که چون راوی از امام به نزد پیامبر (ص) شکایت میبرد، آن حضرت میفرماید: نه! این گونه در مورد علی سخن نگو! او بعد از من، از همه کس بر مردم ولایت و نفوذ حکم و اراده بیشتری دارد. 10براساس روایاتی که تاکنون دیدیم، پیامبر مقاماتی مانند خلافت و وزارت و وصایت خویش را درباره آن حضرت بیان و تصریح میکند، و او را بدان درجات و مراتب معرفی مینماید، و نیز میفرماید: علی ولی همه مؤمنان پس از من است .در داستان انگشتری و بخشیدن آن به سائل در مسجد و نزول آیه شریفه «اِنّما وَلِیّکُم اللّهُ و رسولُه و الذین آمنوا الذین یُقیمُون الصّلوهَ و یُؤتُونَ الّزکوهَ وهم راکعون» 11 نیز به ولایت عامه امام تصریح شده، و در روایات فراوان از کتب مکتب خلفا بدین مطلب اشاره گشته است .اینها همه روایاتی بود از مصادر معتبر مکتب خلفا، و نشان میداد که چگونه پیامبر در زمانهای گوناگون وصیت کرده است. و در گذشته ملاحظه کردید که در آخرین بیماری پیامبر (ص) داستان وصیت کردن آن حضرت به کجا منتهی شد: آن حضرت در آن لحظات خطیر، میخواست آخرین سخنان خویش را که در مورد خلیفه و وصی و زعیم مردم بود بنویسد، و بر آن شاهد بگیرد.هرگاه پیامبر (ص) میخواست نامهای بنویسد، یکی از اصحاب بنا به فرمان پیامبر (ص) نامه را مینوشت و حضرتش آن را مهر میکرد، و بر آن شاهد میگرفت. آنگاه برای قبایل عرب یا سران غیر عرب میفرستاد.حضرتش در آخرین ساعات عمرش نیز چنین قصد داشت و میخواست وصیتنامهای بنویسد که مانع گمراهی مردم در آینده شود… اما نگذاشتند… و چنان با او سخن گفتند که اساس پذیرش پیامبری او در جامعه در معرض خطر قرار گرفت. و در اینجا بود که آن حضرت سکوت را ترجیح داد.آری، چنانچه مشاهده کردیم، مسأله جانشینی، تنها در چنین لحظهای مطرح نشده بود؛ بلکه در سراسر عمر آن حضرت، و در تمام لحظات حساس؛ جنگها، صلحها، و ساعات خطیر از حیات اسلام، این مسأله در تمام ابعادش اعلام گشته بود. تا آنجا که با همه اختناق دوران بعد از وفات پیامبر (ص) و با همه قتل و غارتهای امویان و عباسیان، و با همه جنایتها و دست و پا بریدنها – برای این که این میراثها نقل نشود و محبتها در نسلها جریان نیابد – باز هم میبینیم امروز این نصوص معتبر از مصادر درجه اول مکتب خلفا به دست ما رسیده است .برای اینکه این بحث «ختامه مسک» شود در اینجا دو حدیث از مکتب خلفا درباره وصی و وصیت پیامبر نقل مینمائیم.* * *حدیث اول: طبرانی و دیگر محدثین بزرگ مکتب خلفا، از سلمان، صحابی بزرگوار پیامبر (ص) روایت کردهاند که گفت: به پیامبر عرض کردم: یا رسول الله هر پیامبری را وصیی میباشد. پس وصی شما کیست؟پیامبر (ص) در جواب من سکوت فرمود؛ تا اینکه بعد از آن مرا ملاقات کرد و مرا خوانده و فرمود:«ای سلمان!» من به سرعت به سوی او شتافتم و گفتم: لبیک! فرمود: «میدانی وصی موسی که بود؟»گفتم آری! یوشع بن نون بود. فرمود: «به چه سبب او – وصی موسی – بود؟»گفتم: برای آنکه در آن زمان او (یوشع) اعلم ایشان بود. پیامبر فرمود: «پس وصی من، و محل اسرار من، و بهترین کسی که بعد از خود باقی میگذارم، و وعدههای مرا وفا میکند، و دین مرا ادا میکند، علی بن ابی طالب است.»بررسی حدیثسائل از پیامبر در این حدیث، «سلمان» صحابی بزرگوار پیامبر (ص) میباشد.سلمان پیش از آنکه درک صحبت پیامبر (ص) را بنماید، نخست در «جی» اصفهان زندگی میکرده، و فرزند یک نفر از بزرگان مجوس بوده است. سپس طی برخورد با قافلهای از نصاری، به دین نصرانیت رغبت مینماید، و از خانه پدر گریخته، همراه با آن قافله از ایران خارج میشود.پس از آن، سالیان دراز در دیرهای راهبان نصاری در شام و عراق درک صحبت بزرگان علماء نصاری نموده، نزد ایشان کتابهای انبیاء گذشته – مانند تورات و انجیل و زبور – و سیره و روش پیامبران و اوصیا و امم ایشان را میآموزد، و به راهنمائی ایشان رهسپار مدینه میشود تا درک صحبت پیامبر خاتم (ص) بنماید.12پس از درک این فیض عظیم، و اسلام آوردن، و از نزدیکترین صحابه پیامبر (ص) شدن، از حضرتش چنین سؤال میکند: «هر پیامبری را وصیّی میباشد، وصی شماکیست؟»پیامبر (ص) جواب سؤال او را نمیدهد.آیا سکوت پیامبر (ص) در اینجا بدین سبب بوده است که تعیین وصی بر جماعتی از اصحاب بسی گران بوده، و پیامبر از ایشان نگرانی داشته است!؟ و شاید سلمان در برابر ایشان سؤال نموده باشد.ما در سیره پیامبر (ص) مواردی از اینگونه نگرانیها را دیدهایم؛ مانند داستان نکاح آن حضرت با زینب دختر جحش، مطلقه زید – پسر خوانده پیامبر (ص) – که خداوند در این باره به حضرتش چنین میفرماید: «و در نفس خود پنهان میداری آنچه را که خدا آشکار میسازد، و از مردم بیم داری.» 13سکوت پیامبر (ص) در جواب سلمان، میتواند مانند داستان نکاح زینب باشد.به هر حال پیامبر (ص) پس از آن، سلمان را ملاقات نموده و او را صدا میکند: سلمان !سلمان میگوید: به سوی حضرتش شتافتم و گفتم: لبیک! فرمود: «میدانی وصی موسی که بود؟».سلمان میگوید: گفتم: آری! یوشع بن نون.پیامبر (ص) دوباره از سلمان میپرسد: «چرا یوشع وصی موسی بود؟»سلمان در جواب میگوید: یوشع آن روز اعلم ایشان – یعنی بنی اسرائیل – بود.در این هنگام پیامبر میفرماید: «پس وصی من، و نگاهدارنده سر من، و بهترین بازمانده بعد از من، و آنکه وعدههای مرا وفا مینماید، و دین مرا ادا میکند، علی بن ابیطالب است.» در این گونه جوابگوئی پیامبر چند حکمت است: الف: از سلمان که به فرموده امیرالمؤمنین: «علم اول و علم آخر را آموخته بود» – یعنی علم کتابهای گذشته و علم سیره و سنت پیامبران گذشته را از علمای اهل کتاب آموخته بود، و از پیامبر خاتم علم قرآن و سنت را فرا گرفته بود – میپرسد:وصی موسی که بود؟پس از آنکه سلمان گفت: «یوشع» از او میپرسد: چرا یوشع وصی موسی بود؟دوباره سلمان جواب میگوید: به سبب آنکه او اعلم ایشان – امت موسی – بود.ب: پیامبر پس از یادآوری سلمان به سبب وصایت یوشع، و اینکه چون او اعلم اهل زمانش بود، وصی موسی گردید، فرمود: «پس علی وصیّ من است.» یعنی بنابر آنچه گفتی که به سبب اعلم بودن یوشع وصی موسی شد، علی نیز بدین سبب وصی من میباشد.ج – در این پرسش و پاسخ بین پیامبر (ص) و سلمان، مقصود اصلی آگاهانیدن مسلمانان است که: وصایت علی از پیامبر (ص) نه به سبب آن بوده که خویشاوند پیامبر و عموزادهاش بوده؛ چه عموی او عباس نیز بوده است .- و نه به سبب دامادی پیامبر (ص) بوده؛ که شاید در آن روز پیامبر (ص) داماد دیگری نیز داشته است .- و نه به سبب فداکاریهای او در جنگ با مشرکان بوده؛ گرچه مانند او کسی در جنگها فداکاری مؤثّر نداشته است .- و نه به سبب پیشی گرفتن او در اسلام آوردن بوده .- و نه به سبب اینکه او – بر خلاف بقیه صحابه – هرگز بت نپرستیده است…گرچه همه آنها و غیر آنها که در حضرتش بوده، در حساب اسلام فضیلت است، لیکن وصیّ پیامبر در درجه اول مسؤول حفظ شریعت آن پیامبر است، پس باید اعلم ایشان به شریعت پیامبر باشد، و حضرت علی (ع) اعلم صحابه به اسلام بوده است .د – در گفتار سلمان شهادت است بر آنکه پیامبران گذشته را وصیّی بوده است، و چنین شهادتی از سلمان برای بعضی از مسلمانان از قبیل «بَلی وَلکنْ لِیَطمئنّ قَلْبی» میباشد، و برای بعضی از مسلمانان که از منافقان بودهاند، روشنگرتر از فرمایش شخص پیامبر (ص) است .حدیث دوم: صحابی دیگر پیامبر بریده 14 نیز چنین روایت میکند و میگوید: پیامبر فرمود: هر پیامبری را وصیّی میباشد و علی وصیّ من و وارث من میباشد.15اهمّیّت تعیین امام علی (ع) به عنوان وصیّ بلافصل پیامبر (ص) دانشمندان مکتب خلفا در طول قرنهای گذشته، کوششهای فراوانی داشتهاند تا آنچه نصّ حدیث از پیامبر (ص) درباره امامت حضرت علی (ع) روایت شده است – مانند حدیث غدیر، و حدیث منزلت: «اَنتَ مِنّی بِمَنزِلَهِ هاروُنَ مِنْ موُسی» را تأویل نموده، و در دلالت آن بر امامت حضرتش خدشه وارد آورند، و این نصوص را به معنای فضیلت آن حضرت تأویل نمایند.سپس در برابر این احادیث، درباره دیگر خلفا، احادیثی بسیار برتر و بالاتر، آنقدر ساخته و پرداخته و روایت کردهاند که احادیث فضائل امام علی (ع) در برابر آن بسیار ناچیز مینماید. 16از آنجا که احادیث وصایت امام علی (ع) و اخبار آن دلالت قاطع دارد بر تعیین پیامبر ایشان را به جانشینی پس از خود و نیز دلالت همه احادیث دیگر را بر امامت آن حضرت مشخّص و آشکار میسازد، مکتب خلفا، از زمان أم المؤمنین عایشه تا هفتصد سال بعد از او، در تحریف و کتمان الفاظ احادیث وصایت امام علی (ع) کوشش فراوانی داشتهاند، که ده نوع از فعالیتهای ایشان را، در بیش از هشتاد صفحه از جزء اول معالم المدرستین – به لطف باری تعالی – بررسی نمودهایم. 17در نتیجه کوششهای مکتب خلفا لقب «الوصی» که مشهورترین لقب آن حضرت بوده است، اکنون فراموش شده است !* * *اینک پس از بحثهایی که گذشت در آینده نزدیک – به خواست خدا – نمونههایی از احادیثی را که تحریف یا جعل گشته و به دروغ به پیامبر اسلام (ص) نسبت داده شده است، بررسی مینمائیم. در نتیجه نشر اینگونه احادیث، بینشها و اعتقادات غلط و باطلی در صفات ربوبی و سیره انبیاء عظام و احکام اسلام، در میان گروههای بسیاری از مسلمین پدیدار گشته، و عقاید و احکام اسلامی تحریف و دگرگون شده است. 18پینوشتها: 1- شعراء /214. 2- این اولین باری است که پیامبر دعوت را از خانه خویش که در آن خود آن حضرت و علی و خدیجه زندگی میکردند، بیرون برده است. تا این روز، در سال سوم بعد از بعثت، اسلام در خانه پیامبر (ص) بوده و تنها مسلمانان روی زمین افراد این خانه بودهاند.3- معقول است که در چنین هنگامی که پیش از سخن گفتن پیامبر (ص) کسی او را تکذیب کرده است، و اثر کلام را خنثی نموده، وی نباید چیزی بگوید. ولذاست که میبینیم همان حضرت در برابر سخن عمر نیز که گفت: «ان الرجل لیهجر» این مرد هذیان میگوید، سکوت میکند.4- همچنانکه هارون وزیر موسی بود. قرآن کریم: «واجعل لی وزیراً من أهلی هارون اخی اشدد به أزری و أشرکه فی أمری» طه /29 – 33.( و لقد آتینا موسی الکتاب وجعلنا معه اخاه هارون و وزیراً» فرقان /35.5- طبری: تاریخ الرسل و الملوک 319/2، 321، چاپ دارالمعارف مصر 1968 م و تفسیر طبری 75/19 – 74؛ و ابن اثیر: الکامل فی التاریخ 42/2 – 41، چاپ دارالکتاب العربی .6- مقصود از پیامبری در اینجا «رسالت» میباشد که با نبوت در معنی تفاوت دارد. ممکن است یک نبی در تمام عمر خود فقط مأمور ابلاغ یک پیام باشد و هیچگونه وظیفه دیگری دارا نباشد؛ ولی صاحب مقام رسالت به نص قرآن کریم (نساء /64، و…) مأمور تبلیغ شریعت الهی و مفترض الطاعه میباشد، و لذا حکمرانی جامعه نیز از شؤون اوست .7- مسند احمد 356/5 ؛ و خصائص نسائی /24؛ و مجمع الزوائد 127/9 ؛ و کنزالعمال 207/12 و 212.8- مجمع الزوائد 128/9.9- مسند طیالسی 360/11، و در عبارت دیگری: «انک ولی المؤمنین بعدی».10- اسدالغابه 94/5؛ و مجمع الزوائد 109/9.11- مائده /55.12- رجوع شود به شرح حال سلمان در: الاستیعاب، و اسدالغابه، والاصابه .13- احزاب /37.14- بریده بن عبدالله اسلمی، کنیهاش ابوعبدالله است. وی پس از غزوه احد به مدینه هجرت نمود و سایر غزوات پیامبر (ص) را درک کرد و در زمان بنای شهر بصره به آنجا هجرت نمود. سپس در غزوه خراسان شرکت نمود و در مرو وفات یافت. اسدالغابه 175/1.15- اسناد دو حدیث سلمان و بریده و احادیث دیگر در مورد وصایت امام علی (ع) به همراه اشعار و احتجاجاتی که در این باره در طول چند قرن شده است، در جزء اول المعالم المدرستین (اثر مؤلف) آمده است .16- رجوع شود به بحثهای گذشته مانند احادیث غنا و موسیقی و حیاء و شرم عثمان و موافقات عمر.17- نمونههائی برجسته از این موارد را میتوانید در پیوست شماره 2 ملاحظه فرمائید.نقش ائمه در احیاء دین، علامه عسکری، ج 11، ص 88 – 103.
امام علی از منظر پیامبر – بخش دوم
درباره امیرالمؤمنین (ع) فضائل و کراماتی از حضرت رسول (ص) نقل شده که از مختصات آن بزرگوار است و درباره هیچ یک از صحابه نقل نشده است. این فضائل در بسیاری از کتب شیعه و اهل سنت نقل شده ولی برای مختصر بودن، در هر یک فقط به دو محل از شیعه و دو محل از اهل سنت اشاره خواهیم کرد.1- حدیث الرایه در یکی از روزهای جنگ خیبر فرماندهی عملیات با ابوبکر بود، متأسفانه او فرا کرد و به وقت برگشتن، نفرات خود را متّهم بهترس و فرار میکرد، و نفراتش او را، روز دوم فرماندهی با عمر بود، اونیز مانند ابوبکر فرار کرد، 1 رسول خدا (ص) که از این پیشامد بسیار ناراحت شده بود فرمود: فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد، هجوم کننده است، فرار کننده نیست، از حمله بر نمیگردد تا خدا به دست او قلعه را فتح کند، فردای آنروز که همه انتظار حیازت و به دست آوردن این مقام را داشتند، آن حضرت علی بن ابیطالب را خواست و پرچم را به او داد و خدا در دست او فتح به وجود آورد:
«قال: لأطینّ الرایهَ غداً رجلاً یحبّه اللّهُ و رسولُه و یُحبّ اللّهَ وَ رسولَه کّرارٌ غیرُ فّرارٍ لا یَرجعُ حتّی یَفتح اللّه علی یدیه فاعطاها علیّاً ففتح علی یدیه» 2
آنچه در این حدیت بیشتر مورد دقت است کلمه «یُحبّه للّهُ و رسولّه» میباشد که رسول خدا (ص) به طور قاطع فرموده: علی کسی است که خدا و رسولش او را دوست میدارند این منقبت در حق احدی از صحابه نقل نشده و فریقین در آن اتفاق دارند.2- حدیث المنزله
در سال نهم هجرت رسول خدا (ص) به «تبوک» لشکر کشید، چون این جریان طول میکشید، وانگهی آن حضرت تا مرزهای شام از مرکز حکومت دور میشدند. لذا لازم بود مردی توانا در مدینه جانشین آن حضرت شود تا مرکز حکومت کاملا در امان باشد، بدین جهت آن حضرت صلاح دید که علی بن ابیطالب (ع) را در مدینه بگذارد.
پس از حرکت رسول الله (ص)، منافقین در شهر شایع کردند که رسول خدا نسبت به علی بن ابیطالب قهر کرده و بی مهر شده و به دلیل او را با خود به جنگ نبُرد، این سخن بر علی (ع گران آمد، لذا در راه تبوک خودش را به آن حضرت رسانید و عرض کرد یا رسول الله (ص) مردم چنین شایع کردهاند؟ حضرت فرمود:
«أنت منّی بمنزلهِ هارونَ من موسی إلاّ انّه لانبیّ بعدی»3
تو نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به موسی مگر آنکه بعد از من پیامبری نیست، یعنی: ماندن تو در مدینه برای آنست که: موسی وقتی که به میقات پروردگار رفت برادرش هارون را در جای خود گذاشت: «و قال موسی لا خیه هارون اخْلُفنی فی قومی و اَصْلِح و لاتتبّع سبیل المفسدین» .4 تو هم نسبت به من در جای هارون هستی، فرق فقط آنست که هارون پیامبر هم بود ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد.
این منقبت منحصر به فرد از دلائل خلافت امیرالمؤمنین (ع) میباشد و فریقین در صحت آن اتفاق دارند.* * * 3- حدیث سد الابواب
وقتی که رسول خدا (ص) مسجد مدینه را ساخت، منزلهائی در کنار آن بنا نهاد که زنان خویش را در آن مسکن داد، برای علی بن ابیطالب (ع) نیز منزلی در کنار منزل خود ساخت، یاران آن حضرت نیز هر یک حجرهای ساخته و ساکن شدند، درهای همه آن منازل به مسجد باز میشد و آنها به خانههای خویش از مسجد رفت و آمد میکردند.
از جانب خدا وحی آمد که بجز در منزل رسول خدا و در منزل علی بن ابیطالب باید همه درها گرفته شود، به دنبال این فرمان رسول خدا (ص) فرمود:
«سُدّوا هذه الأَبواب إلاّ باب علیّ» یعنی: همه این درها را بگیرید مگر باب علی بن ابیطالب را، مردم در این باره به گفتگو برخاستند حضرت در میان قوم بپاخاست، بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود: من از طرف خدا به گرفتن و بستن این درها بجز باب علی بن ابیطالب مأمور شدهام، و شما پشت سر من گفتگو کردهاید، من از پیش خود نه چیزی بستهام و نه باز کردهام، لیکن به چنین کاری مأمور شدم و اطاعت کردم. 5
پس از بیانات رسول خدا (ص) همه درها گرفته و بسته شد. بجز دری که امیرالمؤمنین (ع) به مسجد داشتند، در زمان بنی امیه که مسجدالنبی را وسعت دادند همه آن حجرهها جزء مسجد گردید.
شیعه و اهل سنت در این قضیه اتفاق دارند و آن از مناقب منحصر به علی (ع) و خانواده اوست که مشمول «أَذهبَ اللّه الرّجسَ و طهرّهم تَطهیراً» بودند. جهت آگاهی بیشتر رجوع شود به الغدیر ج 3 ص 202.* * * 4- حدیث مدینه العلم حدیث مدینه العلم یکی از مناقب مخصوص امام و از احادیث متواتر است و آن چنین است که رسول الله (ص) در حق آن حضرت فرمود:
«انا مدینهُ العلم و علیّ بابُها فمنْ أَردالعلمَ فلیأتِ بابَها» یعنی: من شهر علم هستم، دروازه آن شهر علی بن ابیطالب است هر که علم بخواهد به دروازه شهر بیاید، در ارشاد مفید بجای «فَلْیاتِ بابها» نقل شده «فلْیَقتبسْهُ من علیّ» و هر دو تعبیر مالاً به یک معنی هستند. 6.
منظور رسول خدا (ص) از این حدیث آنست که: من آنچه میدانم به علی بن ابیطالب منتقل کردهام و علوم من در وجود وی متمرکز است و من در او خلاصه میشوم، اگر برای دانستن علوم به علی مراجعه کنید مانند آنست که به من مراجعه کردهاید. خواه در زندگی من باشد و خواه بعد از مرگم، مخصوصاً این روایت بیشتر به بعد از رحلت رسول خدا (ص) مربوط میشود، که خواسته علی بن ابیطالب (ع) را به صورت یک پناهگاه علمی برای بعد از خود معرفی فرماید، چنانکه در غدیر خم و جاهای دیگر معرفی فرمود.
در بسیاری از روایات آمده که رسول خدا (ص) با علی (ع) خلوت کرد، بعد به او گفتند: رسول خدا (ص) چه چیز به شما عهد کرد؟ فرمود: «عَلّمنی أَلف بابٍ من العلم فتح لی من کلّ باب الف باب» 7 یعنی هزار نوع علم به من آموخت که از هر نوع هزار علم بر من مکشوف گردید روایات نشان میدهد که همه این علوم به فرزندان معصوم آن حضرت و امامان یازده گانه یکی پس از دیگری رسیده است .* * * 5- حدیث مؤآخاهاز مناقب منحصر به فرد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حدیث مؤآخاه و علقه برادری میان او و رسول خدا (ص) است، در میان همه مهاجرین و انصار تنها علی بن ابیطالب شایستگی آنرا داشت که با رسول الله (ص) برادر شود.
علامه مجلسی در بحارالانوار فرموده: در سال اوّل هجرت آن حضرت میان مهاجرین و انصار پیمان برادری برقرار نمود، این برادری آنها را بر سه چیز ملزم میکرد: مقاومت برای حق، مواسات و کمک به یکدیگر و ارث بردن از یکدیگر. آنها نود نفر بودند، چهل و پنج تن از مهاجرین و چهل و پنج تن از انصار… این پیش از جنگ بدر بود و چون واقعه «بدر» پیش آمد خداوند آیه «و اُولواالأَرحام بعضُهم أَوْلی ببعض فی کتاب اللّه» 8 را نازل فرمود، جریان ارث بردن نسخ گردید .9
به هر حال: رسول خدا (ص) در این اقدام بین تمامی افراد مهاجر و انصار عقدا خوت و پیمان برداری برقرار ساخت ولی علی بن ابیطالب را با کسی برادر نکرد. آن حضرت از این کار بسیار غمگین شد و گفت: یا رسول الله (ص) پدر و مادرم فدای تو باد، مرا با کسی برادر نکردی؟ فرمود: یا علی تو را برای خود نگاه داشتم، تو برادر منی و من برادر تو هستم «أَنتَ اَخی و اَنا اَخوک یا علیّ»10.
حضرت رضا از پدران خود از علی علیهم السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: «انا عبدُاللّه و اخو رسوله لایُقولها بعدَی الاّ کذّابٌ» 11* * * 6- حدیث قَسیُم الجنّه و النّاراز مناقب منحصر به فرد امیرالمؤمنین (ع) حدیث «قسیم الجنّه و النّار» است که با عبارات مختلف از رسول الله (ص) نقل شده است از جمله با این عبارت: «قال: (ص) یا علیّ اَنت قَسیمُ الجنّهِ و النّارِ و اَنت یَعسوبُ الدّین» یا علی تو قسمت کننده بهشت و جهنم و تو پیشوای دین هستی.
در اکثر روایات معنی این حدیث آنست که: خداوند چنین مأموریتی را در روز قیامت به آن حضرت خواهد داد که در حشر کبری بعد از تصویب خداوند، به اهل بهشت اجازه رفتن به بهشت و به اهل آتش فرمان رفتن به دوزخ بدهد. نظیر آنکه در تفسیر: «و اَذّنَ مُوذّنٌ بینهم انّ لعنهَ اللّه علی الظّالمین» 12 نقل شده که این مؤذن و اعلام کننده، علی بن ابیطالب (ع) خواهد بود.
در این هیچ بعدی نیست و چه مانعی دارد که خداوند چنین مأموریتهائی به آن حضرت در قیامت بدهد مگر نعوذ بالله آن حضرت از ملائکه الله کمتر است که روز قیامت به امر خدا تمشیت امور خواهند کرد.
در روایتی آمده که مفضل بن عمر از امام صادق (ع) معنی این حدیث را پرسید؟ امام فرمود: چون حب علی (ع) ایمان و بغض او کفر است و بهشت برای اهل ایمان و آتش برای کفر میباشد، آن حضرت بدین علت قسیم الجنه و النار است…13
ولی در روایت ابوالصلت هروی از امام رضا (ع) آمده که آن حضرت نظیر همین جواب را به مأمون عباسی داد و سپس به ابی الصلت فرمود:
مطابق درک او جواب دادم ولی از پدرم شنیدم که از پدرانش از علی (ع) نقل میکرد که آن حضرت گفت: «قال لی رسول الله (ص) یا علی اَنت قسیمُ الجنه و النار یوم القیامه تقول للنار: هذا لی و هذا لک» 14* * * 7- حدیث علی مع الحقاز جمله احادیث مسلم و مقبول بین شیعیه و سنّی آنست که رسول خدا (ص) درباره امیرالمؤمنین (ع) فرموده: علی با حقّ است و حق با علی است از هم جدا نمیشود تا در حوض کوثر پیش من آیند، و در نقل دیگر آمده : علی بإ؛ّّ حق است و حق با علی است هر جا که علی برود حق هم با او میرود، اینک عین این دو تعبیر را نقل میکنیم:
«قال رسول الله (ص) علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ ولنْ یَفترقا حتّی یردا علیّ الحوض یومَ القیامه»
«علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و الحقّ یَدور حیثما دارَ علیّ» 15.
این حدیث متواتر که تنها درباره حضرت ولی ذوالجلال (ع) صادر شده، دلالت بر عصمت آن حضرت دارد و اینکه حق به هیچ وجه از او جدا نمیشود و حق در وجود وی خلاصه شده است الغدیر ج 3 ص 176.* * * 8- حدیث علی مع القرآنحدیث «علیّ مع القرآن…» مانند حدیث «علیّ مع الحقّ…» از مختصات امیرالمؤمنین (ع) است که درباره هیچ یک از صحابه رسول الله (ص) نقل نشده و این حدیث گوشهای از شخصیت بزرگ آن حضرت را حکایت میکند که رسول خدا فرمود:
«علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ لَنْ یفترقا حتی یردا علیّ الحوض» 16.
این حدیث نظیر حدیث متواتر ثقلین است که درباره قرآن و اهل بیت (ع) فرمود: «انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً انّهما لن یفترقا حتی یردا عَلَیّ الحوض »* * * 9- حدیث لاُیحبّه الا مؤمنٌ…خلاصه این حدیث شریف آن است که علی بن ابیطالب (ع) معیار ایمان و کفر است فقط مؤمنان میتوانند آن حضرت را دوست بدارند از طرف دیگر فقط منافقان آن جناب را دشمن میدارند، این حدیث شریف که کتابهای شیعه و اهل سنت را پر کرده و از حد تواتر گذشته است از مناقب منحصر به فرد. مولی امیرالمؤمنین (ع) میباشد که بإ؛ّّ تعبیرهای مختلف از رسول خدا (ص) نقل شده است از جمله:
«قال رسول الله (ص) یا علیّ لایُحبّک الا مؤمنٌ و لا یُبغضک الاّ منافقٌ» 17.
حارث همدانی گوید: روزی علی (ع) را دیدم که بالای منبر رفت پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:
«قضاء قضاه الله تعالی علی لسان النبی (ص) انه لایحبنی الا مؤمن و لایبغضی الا منافق قدخاب من افتری» 18
مؤمن اگر علی بن ابیطالب را دشمن بدار، توحید، ایمان، تقوی، حق پرستی، عدالت، انصاف و سائر فضائل و حقائق را دشمن داشته زیرا وجود امیرالمؤمنین (ع) در آنها خلاصه میشود و این بر مؤمن محال است و اگر منافق علی را دوست بدارد چیزی را که از ته دل قبول ندارد دوست داشته است و این شدنی نیست.* * * 10- حدیث علی وصیّی و خلیفتی ابن اثیر در تاریخ کامل نقل میکند: چون آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» 19 نازل شد رسول خدا (ص) طعامی آماده کرد و فرزندان عبدالمطلب را که حدود چهل نفر بودند به طعام دعوت کرد، پس از طعام خوردن پیش از آنکه شروع به صحبت کند، ابولهب با سروصدا مجلس را به هم زد، حاضران متفرق شدند.
بار دیگر آن حضرت طعامی آماده کرد و آنها را دعوت نمود و زبان به سخن گشود و فرمود: فرزندان عبدالمطلب! والله نمیدانم کسی به قوم خویش چیز بهتری بیاورد که من برای شما آوردهام، من برای شما خیر دنیا و آخرت آوردهام و خدایم امر کرده شما را به سوی آن بخوانم. کدام یک از شما در این دعوت به من کمک میکند تا برادر من، وصی من، و خلیفه من در میان شما باشد.
«فأَیّکم یُوازرُنی علی هذاالامر علی ان یکون اخی و وصیّی و خلیفتی فیکم» .
همه ساکت شدند علی بن ابیطالب (ع) میفرماید: من که از همه جوانتر بودم گفتم: یا نبی الله من در این دعوت یار شما هستم، آن حضرت دست به گردن من نهاد و فرمود:
«ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوا» مدعوین به حالت خنده و مسخره پراکنده شدند و به ابی طالب میگفتند: تو را امر کرد که از فرزندت علی فرمان شنوی و اطاعت کنی، حدیث شریف از روایات مسلم فریقین و از دلائل امامت امیرالمؤمنین (ع) است و نشان میدهد که رسول خدا (ص)، از اول امر، امامت را از نبوت جدا نکرده است تا جائی که مورد مضحکه هم قرار گرفته است .
رجوع شود به تاریخ کامل ج 2 ص 42 فصل انذار عشیره، سیره حلبیه ج 1، ص 461 باب استخفائه فی دارالارقم، مسند احمد ج 1 ص 111 و 159، مختصر کنزالعمال هامش مسند احمد ج 5 ص41 و 43 شرح ابن ابی الحدید ج 13 ص 244 شرح خطبه 238 قاصعه و مشروح منابع آن در المراجعات مراجعه 20 ص 110، تفسیر برهان ذیل آیه شریفه، بحارالانوار ج 38 ص 1- 26 و الغدیر موجود است .* * * 11- حدیث علیّ یعسوب الدینلفظ یعسوب به معنی رئیس بزرگ و سرپرست بزرگ است، در لغت آمده: «الیعسوب: الرئیس الکبیر یقال هو یعسوب قومه» در اصل رسول خدا (ص) درباره امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «یا علیّ انّک سیّدالمسلمین و یعسوبُ المؤمنین و امام المتقین و قائد الغُرّ المحجّلین»20.
ابن ابی الحدید در شرح کلام امیرالمؤمنین که فرمود: «انا یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الفجار» گوید: این کلمه را رسول خدا (ص) درباره آن حضرت فرموده یک دفعه به لفظ: «انت یعسوب الدین» و یکدفعه بلفظ «انت یعسوب المؤمنین» هر دو به یک معنی بر میگردد گویا او را رئیس مؤمنین و سید آنها قرار داده است 21 نگارنده گوید: «گویا» درست نیست بلکه آن حضرت با این کلام او را رهبر مؤمنان قرار داده است نظیر لقب امیرالمؤمنین که به او داد.
و در مقدمه شرح خویش گفته: در اخبار اهل حدیث کلامی درباره علی (ع) از رسول الله (ص) نقل شده که معنای امیرالمؤمنین میدهد و آن اینکه فرمود: «اَنتَ یعسوب الدین و المال یعسوب الظّلمَه» و در روایت دیگری «هذا یعسوب الدین» این دو روایت را احمد بن حنبل در مسند خود و ابونعیم در حلیه الاولیاء نقل کرده است 22 ناگفته نماند: این منقبت از مناقب منحصر به فرد امام و از دلائل خلافت اوست .* * * 12- حدیث علیّ ولیّ کلّ مؤمنٍ بَعدیاین منقبت نیز از مناقب منحصر به فرد حضرت علی صلوات الله علیه و از دلائل امامت و خلافت آن حضرت است، حاکم در مستدرک ج 3 ص 134 نقل کرده «قال ابن عباس و قال له رسول الله (ص) انت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنه» آنگاه گفته: این حدیث سندش صحیح است ذهبی نیز در تلخیص مستدرک ج 3، ص 134 آنرا نقل نموده است، احمد بن حنبل در مسند خود ج 1، ص 331 و ترمذی در صحیح خود ج 5، ص 632 باب مناقب علی بن ابیطالب آنرا نقل میکند و نیز در کنزالعمال هامش مسند احمد منقول است مشروع مطلب در الغدیر ج 3 ص 215 – 217 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 46 – 52 دیده شود.* * * 13- حدیث علی امام المتقین حاکم نیشابوری در مستدرک صحیحین ج 3ص 136 به سند خود از رسول الله (ص) نقل کرده که: «قال رسول الله (ص) اَوحی الیّ ربّی فی علیّ بثلاث انه سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغرالمحجلین» آنگاه گفته: این حدیث سندش صحیح است ولی بخاری و مسلم آنرا نقل نکردهاند، با آنکه در عقیده آنها نیز صحیح است. در مختصر کنزالعمال هامش مسند احمد ص 34 به لفظ «فاوحی الیّ ربّی فی علیّ بثلاث انه سیدالمسلمین و ولی المتقین و قائد الغر المحجلین» نقل شده است .
شرف الدین عاملی رحمه الله آنرا در المراجعات ص 150 از کتابهای بسیار معتبر نقل کرده است .* * * 14- حدیث علیّ امیُرالمؤمنین رسول خدا (ص) به علی بن ابیطالب (ع) لقب مبارک «امیرالمؤمنین» داد که حاکی از امامت و خلافت آن حضرت و از القاب منحصر به فرد آن جناب میباشد.
شیخ مفید در ارشاد ص 20 یک فصل را منحصر به این مطلب کرده و به سند متصل خود ازانس بن مالک نقل کرده: که گوید من خادم رسول الله بودم شبی که بنا بود آن حضرت درمنزل ام حبیبه باشد، آبی برای وضویش آوردم فرمود: ای انس الان از این در امیرالمؤمنین و خیرالوصیین… بر تو وارد میشود.
«قال یا انس یدخل علیک الساعه من هذا الباب امیرالمؤمنین و خیرالوصیین اقدمُ الناس سِلْماً و اکثرُهم علما و ارجحهم حلماً» انس گوید: گفتم خدایا این شخص از قوم من باشد، کمی نگذشت که دیدم علی بن ابیطالب (ع) داخل شد، رسول خدا وضوع میگرفت مقداری از آب وضو را بصورت آن حضرت پاشید…
در روایت دیگری به سند خود از ابن عباس نقل میکند رسول خدا (ص) بهام سلمه فرمود: «إسمعی و إشهدی هذا علیّ امیرالمؤمنین و سیدالوصیین» .
و در روایت سوم به سند خود از معاویه بن ثعلبه نقل میکند: که به ابیذر گفته شد: وصیت بکن، گفت: وصیت کردهام، گفتند: به کدام کس؟ گفت: به امیرالمؤمنین. گفتند: به عثمان بن عفان؟ گفت: نه، به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که او قوام زمین و ربانی این امت است…
و نیز فرموده: خبر بریده بن خضیب اسلمی که میان علما مشهور است با سندهائی که شرح آنها طولانی میشود، گوید: رسول خدا (ص) مرا امر کرد ما هفت نفر بودیم از جمله ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر بودند که به ما فرمود: «سَلِمّوا علی علیّ بامرهِ المؤمنین» به علی با کلمه امیرالمؤمنین سلام کنید، ما به او به لفظ یا امیرالمؤمنین سلام کردیم، با آنکه رسول الله زنده و در کنار ما بود (ارشاد ص 20).
مجلس رضوان الله علیه در بحار ج 37 ص 290 – 340 پنجاه صفحه باین مطلب اختصاص داده است، علامه امینی در الغدیر ج 8 ص 87 آنرا از حلیه الاولیاء ابی نعیم ج 1 ص 63 با سه طریق از انس و ابن عباس و نیز درج: 6 الغدیر ص: 80 از حلیه الاولیاء و مناقب خوارزمی، و فرائد السمطین و غیر آن نقل کرده است .* * *
در پایلن این سخن لازم است بدانیم: عیاشی در تفسیر خویش نقل میکند: مردی به محضر امام صادق (ع) داخل شد و گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین (ع) امام صادق (ع) بپاخاست و فرمود: این اسم جز به امیرالمؤمنین (ع) صلاحیت ندارد، خدا او را باین اسم نامیده است، هر که جز او به این اسم نامیده شود و خوشش آید مفعول است و اگر مفعول نباشد به این مبتلی میشود…گفتم: امام قائم شما با کدام نام خوانده میشود؟ فرمود: به او گویند: «السلام علیک یا بقیه الله السلام علیک یا ابن رسول الله .23و در روایتی از امام باقر (ع) نقل است که به فضیل بن یسار گفت…«یا فضیل لم یسم بها و الله بعد علی امیرالمؤمنین الا مفتر کذاب الی یوم الناس هذا» 73 ای فضیل به خدا قسم جز علی بن ابیطالب به این اسم خوانده نشده مگر افتراگر و دروغگو…پی نوشتها:
1- این جریان بسیار مشهور است حتی ابن ابی الحدید آنرا به شعر درآورده است .
2- ارشاد مفید ص: 57، اعلام الوری 62 و 63 به نقل بحار ج 21 ص 21، صحیح بخاری ج 5 ص 171 باب عزوه خیبر، صحیح مسلم ج 2 ص 360 باب من فضائل علی بن ابیطالب (ع).
3- معانی الاخبار صدوق ص 74 از جابربن عبدالله و سعد بن ابی وقاص، مناقب آل ابی طالب ج 3 ص 16، صحیح بخاری ج 5 ص 24 باب مناقب علی (ع) صحیح مسلم ج 2 ص 360 باب فضائل علی (ع) الغدیر ج 3 ص 199.
4- سوره اعراف: 142.
5- علل الشرایع باب 154 ص 201، بحارالانوار ج 39 ص 19 – 35 بطور مشروح، مسند احمد ج 2 ص 26، مستدرک حاکم ج 3 ص 125، در علل الشرایع آمده: «عن ابن عباس قال لما سدّ رسول الله (ص) الابواب الشارعه الی المسجد الاباب علی (ع) ضبحّ اصحابه من ذلک فقالوا یا رسول الله لم سددتَ ابو ابنا و ترکت باب هذا الغلام! فقال (ص) ان الله تبارک و تعالی امرنی بسد ابوابکم و ترک باب علیّ…»
6- ارشاد مفید ص 15، بحارالانوار ج 40 ص 200 – 207 بطور مشروح، مستدرک حاکم ج 3 ص 126، از باب ابن عباس و جابربن عبدالله، تذکره سبط ابن جوزی ص 51.
7- ارشاد مفید ص 15، بحار ج 40 ص 213 – 218.
8- انفال: 75، احزاب: 6.
9- بحار ج 19 ص 130.
10- بحارالانوار: ج 38 ص 330 – 347، صحیح ترمذی ج 5 ص 636 باب مناقب علی بن ابیطالب (ع)، اسدالغایه ج 4 ص 16 الغدیر ج 3 ص 174.
11- بحارالانوار ج 38 ص 334.
12- اعراف: 44.
13- علل الشرایع باب 130 ص: 162، الغدیر: ج 3 ص 299.
14- عیون اخبارالرضا به نقل بحار ج 39 ص 194 و نیز حدیث قسیم الجنه و النار در بحار الانوار ج 39 ص 193 – 210، شرح ابن ابی الحدید ج 9 ص 165 ذیل خطبه 154، صواعق محرقه ابن حجر ص 124 ذیل حدیث 40.
15- بحارالانوار ج 38 ص 27 – 40 به طور مشروح از شیعه و اهل سنت نقل کرده است ابن ابی الحدید در شرح خود ج 9 ص 88 ذیل خطبه 144 گوید: «ثبت عندی ان النبی (ص)» قال «انه مع الحق و ان الحق یدور معه حیثما دار».
16- مستدرک حاکم ج 3 ص 134 باب مناقب علی (ع)، صواعق محرقه ابن حجر ص 122 باب فضائل علی (ع)، مختصر کنز العمال هامش مسند احمد ج 5 ص 30، ینابیع الموده باب 20 ص 90.
17- ارشاد مفید ص 18، ایضاً بحارالانوار ج 39 ص 346 – 310 صحیح مسلم ج 1 ص 48 باب الدلیل علی حب الانصار، صواعق محرقه ابن حجر ص 120 حدیث هشتم از فضائل آن حضرت، شرح ابن ابی الحدید ج 18 ص 173 ذیل حکمت 42 و گوید: «هذاالخبر مروی فی الصحاح».
18- ارشاد مفید ص 18، ایضاً بحارالانوار ج 39 ص 346 – 310 صحیح مسلم ج 1 ص 48 باب الدلیل علی حب الانصار، صواعق محرقه ابن حجر ص 120 حدیث هشتم از فضائل آن حضرت، شرح ابن ابی الحدید ج 18 ص 173 ذیل حکمت 42 و گوید: «هذا الخبر مروی فی الصحاح»
19- شعراء: 224.
20- در بحارالانوار ج 38 ص 126 – 166 حدود ده روایت از شیعه و اهل سنت در این رابطه نقل شده است .
21- شرح ابن ابی الحدید ج 19 ص 224 ذیل حکمت 322.
22- شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 12 مقدمه، کنزالاعمال هامش مسند احمد.
23- تفسیر عیاشی ج 1 ص 276 ذیل آیه 117 سوره نساء.
24- بحار ج 37 ص 318.(خاندان وحی، سید علی اکبر قریشی، ص 253 – 266)