مقدمه خدای سبحان در آیه 157 سوره اعراف چنین فرموده است: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر… .» از این آیه شریفه استفاده میشود که اهل کتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اکرمصلی الله علیه وآله را در کتابهای خود مییافتهاند. همچنین بر اساس آیه سوره مبارکه صف، حضرت عیسیعلیه السلام خود را مبشر پیامبری به نام «احمد» میداند: «و اذ قال عیسی بن مریم یا بنیاسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوراه و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین.» (صف: 6) این آیات و نظایر آن ما را از مراجعه به تورات و انجیل موجود بینیاز میسازد. گذشته از آن، کسی که اندک آشنایی با عهدین موجود داشته باشد به یقین میداند که این کتب اندک شباهتی با تورات و انجیل مورد نظر قرآن ندارند، حتی ترکیب و صورت محرفی از آنها نیز نمیتوانند باشند. عهدین موجود «سیره مانندی» بیش نیستند که در طول قرنهای متمادی، نویسندگان بسیاری آنها را به رشته تحریر در آوردهاند. بنابراین، جستجو از بشارتهای قرآنی در این کتابها اساسا خطاست. با وجود این، شواهد و قراینی در آنها وجود دارد که به خوبی، بر پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیری است.
پیامبر موعود در عهد عتیق در عهد عتیق بشارتهای بسیاری وجود دارد. در میان آنها، مواردی هست که در طول تاریخ تنها بر پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله قابل تطبیق است. از این نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسیعلیه السلام در سفر تثنیه از عهد عتیق آمده است: «نبیای را از برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر کسی که سخنان مرا، که او به اسم من میگوید، نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (1) مسیحیان به بیانی که در کتاب اعمال رسولان آمده است، (2) مصداق این بشارت را حضرت عیسی مسیحعلیه السلام میدانند. اما آیا حضرت عیسیعلیه السلام میتواند مصداق این بشارت باشد؟
نقد درونی در این عبارت چند خصوصیت مهم برای «پیامبر موعود» وجود دارد که قابل تامل و بررسی است:
الف- پیامبری نظیر موسیعلیه السلام: مسیحیان این عبارت را بر حضرت عیسیعلیه السلام تطبیق میدهند. حضرت عیسی مسیحعلیه السلام چند شباهتبا حضرت موسیعلیه السلام داشت: 1- هر دو یهودی بودند. 2- هر دو پیامبر بودند. ظاهرا این دو خصوصیتبرای «نظیر موسی» بودن کافی نیست; زیرا اگر حضرت عیسیعلیه السلام با داشتن این دو شباهت، نامزد این بشارت باشد، هر کدام از انبیای بنی اسرائیل پس از حضرت موسیعلیه السلام نیز همین دو خصوصیت را داشتهاند و حضرت یوشع، سلیمان، اشعیا، یحییعلیهم السلام و برخی دیگر از این بزرگواران نیز هم یهودی بودهاند و هم پیامبر، اما کسی این بشارت را بر آنها تطبیق نکرده است. از سوی دیگر، دلایلی وجود دارد که حضرت عیسیعلیه السلام «نظیر موسی» نبود، بلکه تنها پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله «نظیر موسی» بودند: 1- طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسیعلیه السلام خداست! او یکی از اقنومهای سهگانه اقدس است! اما حضرت موسیعلیه السلام نزد آنان از مقام الوهیتبرخوردار نبود، او تنها پیامبر خدا بود. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نیز با معجزه جاوید خود – قرآن – فقط پیامبر بود. پس او نظیر موسی است. 2- طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسیعلیه السلام برای گناهان بشریتبر صلیب مرد و دفن گردید، ولی پس از سه روز به آسمانها رفت. او قیام پس از مرگ داشت و این حادثه مهمی در زندگی حضرت عیسی مسیحعلیه السلام به شمار میرود. اما حضرت موسیعلیه السلام اینگونه نمرد و به آسمانها نیز نرفت. پس حضرت عیسی مسیحعلیه السلام «نظیر موسی» نبود. در مقابل، پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله همانند حضرت موسیعلیه السلام از دنیا رفت. 3- حضرت موسیعلیه السلام و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در یک روند طبیعی و عادی، در اثر مباشرت طبیعی یک زن و مرد به دنیا آمدند. اما حضرت عیسیعلیه السلام با معجزه خاصی خلق شد. انجیل متی درباره ولادت حضرت عیسیعلیه السلام چنین آورده است: «اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنکه با هم آیند او را از روحالقدس حامله یافتند.» (3) لوقا در این باره چنین نوشته است: «پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارک هستی. اینک حامله شده پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید… مریم به فرشته گفت: این چگونه میشود و حال آنکه مردی را نشناختهام; فرشته در جواب وی گفت: روحالقدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند…; زیرا در نزد خدا هیچ امری محال نیست.» (4) قرآن کریم نیز خلقتحضرت عیسیعلیه السلام را با شکوه هر چه تمامتر، چنین بیان کرده است: «اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیها فی الدنیا و الآخره و من المقربین… قالت رب انی یکون لی ولد و لم یمسسنی بشر قال کذلک الله یخلق ما یشاء اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون.» (آل عمران: 45 – 47). بنابراین، حضرت عیسیعلیه السلام تولدی همانند حضرت موسیعلیه السلام نداشته است. پس نظیر او نیست. 4- حضرت موسیعلیه السلام و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله هم پدر داشتند و هم مادر، همچنین تشکیل خانواده دادند و دارای فرزندانی نیز گردیدند. اما حضرت عیسیعلیه السلام فقط مادر داشتند و خلقت ایشان همانند خلقتحضرت آدمعلیه السلام بود، تا پایان عمر هم تشکیل خانواده ندادند و مجرد باقی ماندند. پس او «نظیر موسی» نبودند. 5- حضرت موسیعلیه السلام و پیامبر کرمصلی الله علیه وآله نزد مردم خود پذیرفته شدند. شکی نیست که یهود مزاحمتهای فراوانی برای حضرت موسیعلیه السلام ایجاد کردند و در دوران سرگردانی در بیابان پیوسته بهانهجویی میکردند. اما در عین حال، حضرت موسیعلیه السلام را به عنوان پیامبری الهی قبول داشتند. به نحو مشابهی، قریش عرصه را بر پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در مکه تنگ گرفتند و آن حضرت پیوسته مورد اذیت و آزار آنها بودند تا پس از سیزده سال از محل تولد خود به مدینه هجرت کردند، اما پیش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پیامبر قبول داشتند. ولی بر اساس اناجیل موجود، یهود حضرت عیسیعلیه السلام را نپذیرفتند (5) و در نهایت، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی کردند. حتی امروز پس از دو هزار سال، ملتیهود حضرت عیسیعلیه السلام را رد میکنند و قبول ندارند. بنابراین، حضرت عیسیعلیه السلام «نظیر موسی» نبود. 6- حضرت موسیعلیه السلام و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله پیامبر بودند و در عین حال، حکومت و رهبری جامعه را نیز برعهده داشتند، وحی الهی را دریافت میکردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمایی مردم میپرداختند. علاوه بر آن، حاکم بر مردم نیز بودند. حضرت موسیعلیه السلام همچون سلطان مقتدری فرمان میراند و – به اصطلاح – حیات و مرگ قوم در دستش بود. او دستور داد مردمی را که حرمت روز سبت را شکسته بود و در آن روز، هیزم جمع کرده بودند سنگسار کنند. (6) کم نبود گناهانی که مرتکبان آنها به مجازات مرگ محکوم میشدند و حضرت موسیعلیه السلام دستور اجرای حکم الهی صادر میکردند. به نحو مشابهی، حضرت محمدصلی الله علیه وآله نیز از چنین قدرتی برخوردار بودند. اما متاسفانه همه انبیاعلیهم السلام فرصت اجرای فرامین الهی را نیافتند. افراد بسیاری بودند که از موهبت نبوت برخوردار بودند، اما هرگز فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نکردند. حضرت عیسیعلیه السلام نیز از این دسته بودند. ایشان نه تنها حکومت عام پیدا نکردند، حتی شاگردان بسیار نزدیک و حواریونشان نیز به ایشان خیانت ورزیدند، (7) او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی کردند. آنها او را به سخریه گرفتند، آب دهان بر رویش انداختند، بر صورت او سیلی زدند و حتی او را عریان ساختند، لباس قرمزی بدو پوشانیدند، تاجی از خار بافتند و بر سرش گذاشتند و استهزا کنان به او گفتند: ای پادشاه یهود. در نهایت نیز او را به دار کشیدند. (8) بنابراین، حضرت عیسیعلیه السلام «نظیر موسی» نبود. 7- حضرت موسیعلیه السلام و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، هر کدام شریعت جدیدی آوردند. حضرت موسیعلیه السلام علاوه بر «ده فرمان»، شریعت جامعی برای هدایت قوم بنیاسرائیل آوردند. پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نیز در بین مردمی که غرق در جهل و وحشیگری بودند مبعوث شدند و آنها را از حضیض ذلتبه اوج عزت رسانیدند. ایشان مصدق و مهیمن تعلیمات انبیای سلفعلیهم السلام بودند، ولی در عین حال، شریعت جدیدی آوردند. اما حضرت عیسیعلیه السلام شریعت جدیدی نیاوردند و بر اساس نقل اناجیل فرمودند: «گمان مبرید آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامدهام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. (9) همچنین در انجیل لوقا آمده است: «آسانتر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد.» (10) بنابراین، حضرت عیسیعلیه السلام «نظیر موسی» نبود و تنها پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در تمام این موارد «نظیر موسی» بودند.
ب از میان برادران ایشان: کتاب مقدس از حضرت ابراهیمعلیه السلام به عنوان دوست و خلیل خدا یاد میکند. حضرت ابراهیمعلیه السلام دو همسر به نامهای ساره و هاجر داشت. هاجر اولین پسر حضرت ابراهیم، اسماعیلعلیه السلام، را به دنیا آورد. در این زمان، حضرت ابراهیمعلیه السلام هشتاد و ششساله بودند. (11) هنگام عهد خدا با حضرت ابراهیمعلیه السلام، حضرت اسماعیلعلیه السلام یگانه فرزند ایشان بود. (12) همسر دیگر حضرت ابراهیم، ساره، نیز در ایام پیری حامله شد و پسری زایید و حضرت ابراهیمعلیه السلام نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهیمعلیه السلام صد ساله بودند. (13) عهد عتیق فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق را در مقابل یکدیگر با هم برادر خوانده است. (14) فرزندان اسحاق یهودی و فرزندان اسماعیل عرب زبان بودند. حضرت محمدصلی الله علیه وآله از نژاد اسماعیل، فرزند اول ابراهیم خلیل اللهعلیه السلام، بود که خداوند او را از میان برادران اسرائیل – یعنی از نژاد اسماعیل – برگزید و این دقیقا همان چیزی است که در خطاب به حضرت موسیعلیه السلام آمده است. (15)
ج- خداوند کلام خود را در دهان او گذاشت: در کتاب اشعیای نبیعلیه السلام چنین آمده است: «و آن طومار را به کسی که خواندن نداند، داده، گویند: این را بخوان و او میگوید: خواندن نمیدانم.» (16) پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله چهل ساله بودند که در غار حرا، در شب بیست و هفتم ماه رجب، جبرئیل امین ایشان را با زبان مادریشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: بخوان، او فرمود: من خواندن نمیدانم. به او گفته شد: به نام خداوند کریم خود بخوان. (17) اینچنین فرشته وحی، کلمات الهی را بر دهان مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله گذاشت و ایشان نیز به همان صورتی که به ایشان وحی و القا شده بود، تکرار کردند و به مردم ابلاغ نمودند. در قرآن کریم، سورههای متعددی وجود دارد که با کلمه «قل» آغاز شدهاند. همچنین آیات فراوانی وجود دارد که در ابتدای آنها کلمه «قل» وارد شده است. تمام اینها نشانگر آن است که فرشته وحی کلام الهی را بر دهان حضرت رسولصلی الله علیه وآله گذاشته است. آن حضرت مکتب ندیده بودند و در تمام عمر شریف خود هرگز قلم به دست نگرفتند. معلم او فقط قادر توانا بود: «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی.» (نجم: 3-5))( نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مساله آموز صد مدرس شد (18)
د- او از خدا و به نام خدا سخن خواهد گفت: در سراسر قرآن کریم، که معجزه جاوید پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله است، یک اظهار نظر و تفسیر و حتی یک کلمه و اشاره از خود پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله یا از یاران مؤمن و صدیق او دیده نمیشود. قرآن کریم، به تمامی، وحی و کلام خدا و از زبان خداست. 113 سوره از 114 سوره قرآن کریم با «به نام خداوند بخشنده مهربان» شروع شده است. تنها در ابتدای سوره مبارکه «توبه» است که «بسم الله الرحمن الرحیم» وجود ندارد. دلیل آن هم خطاب خاص این سوره مبارکه به مشرکان است. مسلمانان به تبع پیامبر خود، هر امری را با نام خدا شروع میکنند و هر کاری را که با نام اقدس خدا شروع نشود ابتر میدانند. اما مسیحیان امور خود را با نام خدا شروع نمیکنند، بلکه با نام «پدر، پسر، روح القدس» شروع میکنند، در حالی که خدا اسمی است که جنسیتبردار نیست. بنابراین، پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله که از خدا و به نام خدا سخن میگفت، مصداق اتم این بشارت است.
نقد بیرونی
الف- تفسیر فرهنگ کتاب مقدس: در فرهنگ کتاب مقدس (19) ذیل مدخل موسی، (Moses) آمده است: «موسی به عنوان یک زمامدار و قانونگذار، مؤسس ملتیهود است. او تجمعی سست از افراد سامینژاد را یافت که هیچکدامشان چیزی بیش از یک برده نبودند. اندیشهها و دینشان یک مجموعه کاملا مغشوش بود. او آنان را از این وضعیتبیرون برد و با تلاش بسیار به صورت ملتی در آورد که دارای قانون، غرور ملی و نیز احساس جذاب برگزیده بودن از طرف خدایی متعالی برخوردار بود. در طول تاریخ، تنها کسی که – ولو در حد پایینی – با موسی قابل مقایسه است محمد(ص) است.» (20)
ب- نامههای پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله: پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در نامههایی که برای بزرگان و رهبران یهود و نصاری فرستادهاند، به این حقیقت اشاره کردهاند. بنابراین، حقایقی وجود داشته که اینک بر ما پوشیده مانده است و اگر ذکری از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در کتب عهدین نبود هرگز پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله آنچنان محکم با اهل کتاب محاجه نمیکرد. در ذیل، به دو نامه از نامههای پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، که برای سران یهود فرستادهاند، اشاره میکنیم:
1- کتابهصلی الله علیه وآله الی الیهود: «من محمد رسول الله(ص)، اخی موسی و صاحبه، بعثه الله بما بعثه به. انی انشدکم بالله و ما انزل علی موسی و یوم طور سیناء و فلق لکم البحر و انجاکم و اهلک عدوکم و اطعمکم المن و السلوی و ظلل علیکم الغمام. هل تجدون فی کتابکم انی رسول الله(ص) الیکم و الی الناس کافه؟ فان کان ذلک کذلک، فاتقوا الله و اسلموا، و ان لم یکن عندکم فلا تباعه علیکم.» (21)
2- کتابهصلی الله علیه وآله الی یهود خیبر: «بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله، صاحب موسی و اخیه المصدق لما جاء به، الا ان الله قال لکم یا معشر اهل التوراه، و انکم لتجدون ذلک فی کتابکم “محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التوراه و مثلهم فیالانجیل کزرع اخرج شطاه فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظیما.” و انی انشدکم بالله و انشدکم بما انزل علیکم و انشدکم بالذی اطعم من کان قبلکم من اسباطکم المن و السلوی و انشدکم بالذی ایبس البحر لآباءکم حتی انجاکم من فرعون و عمله الا اخبرتمونی; هل تجدون فیما انزل الله علیکم ان تؤمنوا بمحمد فان کنتم لاتجدون ذلک فی کتابکم فلاکره علیکم “قد تبین الرشد من الغی” فادعوکم الی الله و نبیه.» (22) در این نامهها، رسول اکرمصلی الله علیه وآله خود را دوست و برادر حضرت موسیعلیه السلام معرفی نمودهاند. اگرچه تمام انبیاعلیهم السلام به تعبیری، برادر یکدیگر محسوب میشوند، اما بعید نیست که این مورد خاص اشاره به مورد سفر تثنیه 18:18 باشد.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در عهد جدید در قرون اولیه میلادی، مردم در انتظار پیامبری نظیر موسیعلیه السلام بودند. برای کسانی که با عهد جدید آشنایی داشته باشند این مطلب غیر قابل انکار است. بر اساس عهد جدید و اسناد به دست آمده در سواحل بحرالمیت، مردم در عصر حضرت یحیی و حضرت عیسیعلیهما السلام در انتظار چند نفر بودند. این انتظار در مواقع گوناگونی ظهور و بروز داشته است:
1- اشاره (23) به «آن نبی»
الف- «آن نبی» پس از موعظه روز عید: در روز عید بزرگی که حضرت عیسیعلیه السلام مردم را موعظه میکردند، پس از اتمام موعظه، در بین مردم اختلاف افتاد که او چه کسی است. بعضی او را همان پیامبری دانستند که حضرت موسیعلیه السلام و دیگران به آن بشارت داده بودند و بعضی دیگر او را مسیح موعودعلیه السلام دانستند: «آنگاه بسیاری از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند: در حقیقت، این شخص همان نبی است و بعضی گفتند: او مسیح است و بعضی گفتند: مگر مسیح از جلیل میآید؟… پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد.» (24) از این عبارت به خوبی هویداست که مردم در انتظار یک مسیح و یک پیامبر موعود بودند. به عبارت دیگر، آنها در انتظار دو نفر بودند به همین دلیل در بینشان اختلاف افتاد; زیرا بعضی گفتند این است و بعضی گفتند آن!
ب- «آن نبی» پس از معجزه اطعام: در طبریه، آن سوی دریای جلیل، گروه بسیاری به پیشواز حضرت عیسیعلیه السلام آمدند. آن حضرت با پنج قرص نان و دو ماهی کوچک تمام آن جمعیت را، که در حدود پنج هزار نفر بودند، اطعام کردند. «چون سیر شدند حضرت دستور دادند که پارههای باقیمانده را جمع کنند تا چیزی ضایع نشود. پس جمع کردند و از پارههای پنج نان جو، که از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر کردند. چون مردمان این معجزه را، که از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: “این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید” و اما عیسی چون دانست که میخواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به کوه برآمد.» (25)
ج- «آن بنی» در تفحص یهود و شهادت حضرت یحییعلیه السلام: وقتی حضرت یحییعلیه السلام به ارشاد و موعظه مردم پرداختند، درباره او به تحقیق و تفحص پرداختند. در انجیل یوحنا، در این باره چنین آمده است: «این استشهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی. معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند: پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت: نیستم، آیا تو «آن نبی» هستی؟ جواب داد که نی. آنگاه بدو گفتند: پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادهاند جواب بریم؟ درباره خود چه میگویی…؟ فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال کرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و «آن نبی» نیستی پس برای چه تعمید میدهی…؟ یحیی در جواب ایشان گفت:… او آن است که بعد از من میآید، اما پیش از من شده است. من لایق نیستم بند نعلینش را باز کنم.» (26) «او از من تواناتر است.» (27) چنان که مکرر بیان شده است، انبیای بنیاسرائیل پیوسته از ظهور «مسیح» و «پیامبری نظیر موسی» خبر داده بودند. بنابراین، طبیعی بود که مردم گمان کنند حضرت یحییعلیه السلام همان «مسیح موعود» و یا پیامبر موعود باشد. بدین سبب، حاکمان اورشلیم برخود لازم و واجب میدانستند که از این موضوع تحقیق کنند. آنها افرادی ساده لوح و زودباور نبودند; اگر کسی ادعای نبوت میکرد به خوبی، تحقیق میکردند. تحقیق در مورد دعاوی کسانی که ادعای نبوت میکردند و یقین به صحت و سقم ادعاها از وظایف شورای بزرگ سنهدرین بود. این شورا از 71 نفر عضو مشاور تشکیل میشد. (28) از اینرو، شورای مزبور، که انجیل یوحنا آن را «یهود» مینامد، هیئتی اعزام کرد تا درباره دعاوی یحییعلیه السلام تحقیق کنند. هیئت اعزامی سه سؤال از حضرت یحییعلیه السلام پرسیدند: 1- آیا تو «مسیح موعود» هستی؟ 2- آیا تو الیاس نبی هستی؟ 3- آیا تو «آن نبی» – پیامبر موعود – هستی؟ حضرت یحییعلیه السلام در جواب سؤال اول، اقرار کرد که مسیح نیست. سؤال دوم درباره حضرت الیاسعلیه السلام بود. یهودیان طبق کتاب دوم پادشاهان (29) معتقد بودند که حضرت الیاسعلیه السلام پیامبری است که بر گردباد سوار شده و به آسمان عروج کرده و شخصا به زمین رجعتخواهد کرد. چون حضرت یحییعلیه السلام مسیح بودن خود را منکر شد، به نظر هیئت اعزامی چنین رسید که وی باید حضرت الیاس نبیعلیه السلام باشد که رجعت کرده است. بنابراین، از حضرت یحییعلیه السلام سؤال کردند که آیا تو الیاس نبی هستی؟ حضرت یحییعلیه السلام پاسخ دادند که من الیاس نیستم. (30) سپس فرستادگان با خود گفتند که اگر او مسیح و الیاس نیست، آیا همان نبیای است که حضرت موسی و انبیای دیگرعلیه السلام به ظهور او بشارت دادهاند؟ لذا، سؤال سوم را مطرح کردند. حضرت یحییعلیه السلام به این پرسش نیز پاسخ منفی دادند و فرمودند پیامبر موعود «از او نیرومندتر است» (31) و او حتی خود را لایق نمییابد که بند نعلین او را باز کند. (32) این مطلب معلوم است که کلیسا همواره حضرت یحییعلیه السلام را منادی ظهور حضرت عیسیعلیه السلام، وابسته و تابع وی معرفی کردهاند. در این باره چند نکته قابل توجه است: 1- حضرت یحیی و حضرت عیسیعلیهما السلام معاصر و با تفاوت شش ماه، (33) همسن یکدیگر بودند. حضرت یحییعلیه السلام در این پرسش و پاسخ میفرماید: آن که بعد از من میآید نیرومندتر از من خواهد بود. قید «بعد» نشان میدهد که آن پیغمبر در زمان نامعینی در آینده خواهد آمد. این کلمه در زبان انبیاعلیهم السلام در عهد عتیق معمولا به معنای یک یا چند دوران است. 2- حضرت یحییعلیه السلام به دنبال بررسیهای هیئت اعزامی، آشکارا اعلام کرد که پیامبر دیگری در راه خواهد بود. شان و جلال او در پیشگاه قادر متعال آنچنان است که او – یحیی – حتی شایسته بازکردن بند کفشهایش نیست. بدیهی است که آن پیامبر، با چنان مشخصاتی، حضرت عیسیعلیه السلام نبود; زیرا اگر حضرت عیسیعلیه السلام «آن نبی» بود، حضرت یحییعلیه السلام مانند یک شاگرد و مرید و حواری باید دنبالهرو او میشد و البته حضرت یحییعلیه السلام هرگز در مورد حضرت عیسیعلیه السلام چنین نکرد. او بدون آنکه کوچکترین توجهی به حضور پسر خالهاش، حضرت عیسیعلیه السلام، در یهودیه و جلیلیه داشته باشد، موعظه میکرد و همچنان مردم را تعمید میداد و شاگرد و حواری جدید میپذیرفت. (34) او با هردویس در افتاد، (35) فریسیان و صدوقیان را سخت مورد حمله قرار میداد (36) و پیشگویی میکرد که پس از او پیامبری خواهد آمد که «بس نیرومندتر» از اوست. (37) البته در تمام این مدت، حضرت عیسیعلیه السلام هم، که از قبل به آنجا آمده بود، در آن حوالی، سرگرم فعالیتهایی بود. (38) 3- هنگامی که حضرت یحییعلیه السلام را نزد خود مجسم کنیم که در بیابانهای یهودیه و در سواحل رود اردن برای تودههای مؤمن یهودی، که چند هزار سال سابقه خداپرستی داشتهاند، با فریاد موعظه میکرد و با وجود آن، راه به جایی نمیبرد و آنگاه که حضرت محمدصلی الله علیه وآله را در نظر آوریم که آرام و با وقار، آیات آسمانی قرآن کریم را به گوش اعراب بتپرست و جاهل دیرباور میرساند و وقتی که تاثیر و نفوذ این مواعظ دوگانه را بر شنودگان آن دو بزرگوار ارزیابی کنیم و به نتایج نهایی آنها بنگریم میتوانیم تفاوت عظیم میان آنان را حس کنیم و به اهمیت و معنای این کلمات که «او از من نیرومندتر است» پی ببریم. هنگامی که به دستگیری و زندانی شدن آن تعمیدگر بیگناه بیندیشیم که به فرمان هرودیس آنتیپاس بیرحمانه و ستمگرانه به دلیل رذالت رقاصه زناکاری سر از بدن مبارکش جدا میکنند (39) و یا وقایع در هم و مغشوش و در عین حال، غمانگیز و دردآور زندگی حضرت عیسیعلیه السلام را طبق نقل انجیلنویسان، پیش چشم خود مجسم کنیم که به فرمان استاندار چکمهپوش روم – به نام پیلاطوس – شلاق میخورد، اطرافیان بر رویش آب دهان میانداختند و حتی شاگردان و حواریون نزدیک نیز به او خیانت و یا از او فرار کردند و یا او را انکار نمودند و به دستور هرودیس به رسم تاجگذاری، تاجی از خار بر سرش گذاشتند و یا فاجعه بزرگی که در تپه جلجته حادث شد (40) و هنگامی که با چشم باطن حوادث دیگری را نظاره کنیم; ورود ظفرمند اشرف انبیا به مکه، نابودی کامل همه اصنام و تماثیل باستانی شرک و بتپرستی، تطهیر خانه مقدس کعبه، منظره شورانگیز مقهور شدن دشمن خطرناک به ریاست ابوسفیان را که به پای رسول خداصلی الله علیه وآله میافتاد و به رحمت و بخشایش او پناه برد و اسلام آورد، پرستش صادقانه خدای واحد، فداکاریها و مجاهدتهای مسلمانان در راه خدا و خلاصه، آخرین موعظه خاتمالانبیاصلی الله علیه وآله و کلمات ملکوتی او که فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» (مائده: 3)، در چنین لحظاتی است که به مفهوم واقعی گفتار حضرت یحییعلیه السلام پی میبریم که فرمود: «او از من نیرومندتر است.» (41) 4- مردم به شدت در انتظار ظهور «پیامبر موعود» بودهاند و این مطلب در جای جای عهد جدید آمده است. در بعضی جاها «پیامبر موعود»، حضرت عیسیعلیه السلام دانسته شده، اما از آنجا که بر خود آن حضرت پوشیده نبوده که شخص دیگری در راه استبه درخواست مردم توجه نکردهاند. حتی ممکن استحضرت عیسیعلیه السلام در تعیین او مطالبی گفته باشند، ولی انجیلنویسان آن را نقل نکرده باشند. اما اجمالا نقل شده است که «و چون مردمان این معجزه را، که از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید و اما عیسی چون دانست که میخواهند بیایند و او را به زور برده، پادشاه سازند باز تنها به کوه برآمد.» (42) اگر حضرت عیسیعلیه السلام همان پیامبر موعود بود نباید به درخواست مردم پشت پا میزد. تعداد جمعیتبسیار زیاد بوده است; دست کم، پنج هزار نفر به استقبال حضرت عیسیعلیه السلام شتافتند و آن حضرت با معجزه، تمام آنها را اطعام کرد. (43) بنابراین، بهترین فرصتبرای اجابت دعوت مردم فراهم بوده است، ولی حضرت عیسیعلیه السلام به اصرار آنها پاسخ منفی میدهد و به تنهایی به کوه میرود تا خدا را عبادت کند. (44) پس چون مردم در تطبیق پیامبر موعود با حضرت عیسیعلیه السلام دچار اشتباه شده بودند، آن حضرت با عدم اجابت دعوت آنها تفهیم کرد که او آن «پیامبر موعود» نیست و باید در انتظار دیگری باشند. در نتیجه، فرمود که تسلیدهنده دیگری در راه است و او شما را به جمیع راستی هدایتخواهد کرد.
2- اشاره به تسلیدهنده یا فارقلیط تسلیدهنده یا فارقلیط معروف، در ابواب چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم انجیل یوحنا آمده است: «من از پدر سؤال میکنم و او تسلیدهنده دیگری به شما اعطا خواهد کرد… .» (45) «و لکن چون تسلیدهنده که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم، آید… او بر من شهادت خواهد داد.» (46) «و من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلیدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم.» (47) در توضیح کلمه «تسلیدهنده» باید بگوییم: این کلمه در این عبارتها ترجمه واژه «فارقلیط» است. کلمه فارقلیط از طریق زبان سریانی به زبان عربی راه یافته و اصل آن «پارکلیتوس» به زبان یونانی است. در زبان یونانی، این کلمه به معنای تسلیدهنده میباشد، اما کلمه ستایش شده یعنی «محمد» و مشتقات آن نظیر «احمد» ترجمه پرکلیتوس است. بعید نیست که این دو کلمه در اصل، یکی بوده و با افزودن «الف»، تعریف شده باشد. در این نوشته ما همان معنایی را لحاظ میکنیم که خود مسیحیان در نظر گرفتهاند. مسیحیان معتقدند که مقصود از تسلیدهنده «روحالقدس» است که پنجاه روز پس از عروج حضرت عیسیعلیه السلام نزد حواریون آمد و آنان را تقویت روحی کرد، به شرحی که در آغاز کتاب اعمال رسولان آمده است. (48) ولی مسلمانان اعتقاد دارند که شواهد و قراین کافی وجود دارد که تسلیدهنده مورد نظر نمیتواند روحالقدس مورد نظر مسیحیان باشد.
نقد درونی: در عبارت مربوط به تسلیدهنده چند فراز مهم وجود دارد که قابل تامل و بررسی است: الف «تسلیدهنده دیگری به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند.» (49) ملتیهود همیشه شرایط دشواری را تحمل کرده است. سراسر تاریخ یهود با جنگ و گریز، آوارگی، اسارت و انواع و اقسام بلاهای دیگر آمیخته بوده است. پس از بشارت انبیای بنیاسرائیلعلیهم السلام به فردی نجاتبخش، آنان در انتظار پادشاه قدرتمندی بودند که پیروزمندانه وارد اورشلیم شود، التیامبخش شکستهدلان و تسلیبخش همه ماتمیان باشد. (50) با ظهور حضرت عیسی مسیحعلیه السلام انتظار یهود – به هر دلیل – برآورده نشد. خود حضرت عیسیعلیه السلام نیز مردم را به تسلیدهنده دیگری بشارت میدادند و مکررا تاکید میکردند که هر کس مرا دوست دارد وصیت مرا حفظ کند: «اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید.» (51) «هر کس احکام مرا حفظ کند مرا محبت نموده است و هر کس به من محبت نماید خدا به او محبتخواهد نمود.» (52) سپس فرمودند: «من از پدر سؤال میکنم و تسلیدهنده دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند.» (53) از قید «دیگر» استفاده میشود که حضرت عیسیعلیه السلام به پیامبر دیگری همانند خود بشارت داده است. ب «من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلیدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم.» (54) در این عبارت، حضرت عیسی مسیحعلیه السلام میفرماید، من باید بروم تا او بیاید. ایشان آمدن تسلیدهنده را منوط به رفتن خود دانسته است. بنابراین، اگر تسلیدهنده روحالقدس باشد، همانگونه که ارباب کلیسا تفسیر میکنند، لازم نبود که حضرت عیسیعلیه السلام بروند تا او بیاید; زیرا روحالقدس همراه آن حضرت و آن حضرت در معیت روحالقدس بود. حضرت یحییعلیه السلام شهادت دادهاند که حضرت عیسیعلیه السلام همراه با روحالقدس بوده است: «پس یحیی شهادت داده، گفت: روح را دیدم که مثل کبوتری از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت.» (55) بر مادر حضرت عیسی، حضرت مریمعلیه السلام، نیز روحالقدس وارد شده بود. (56) علاوه بر آن، خود حضرت یحییعلیه السلام، که با تفاوت شش ماه (57) همسن حضرت عیسیعلیه السلام بود، «در شکم مادر پر از روح القدس بود.» (58) همچنین پدر بزرگوارش، حضرت زکریاعلیه السلام، نیز «از روح القدس پر شده بود و نبوت میکرد.» (59) بنابراین، تسلیدهنده مورد نظر به طور قطع، باید غیر از روحالقدس مصطلح باشد; زیرا حضرت عیسیعلیه السلام فرمودند: «تا من نروم تسلیدهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم.» (60) بعضی همانند نویسنده قاموس کتاب مقدس پذیرفتهاند که روحالقدس به دو معناست. بنابراین، واضح است که در اینجا روح قدسی مطرح است، نه روحالقدس مصطلح و آن کاملا با پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله قابل تطبیق است. ج- «او از طرف خود سخن نخواهد گفت، بلکه آنچه شنیده استسخن خواهد گفت.» (61) حضرت عیسیعلیه السلام نیز همانند انبیای سلفعلیهم السلام میفرمایند: آن روح راستی که پس از من خواهد آمد از پیش خود سخن نمیگوید، بلکه از آنچه که شنیده استسخن خواهد گفت. در سراسر قرآن کریم یک اظهار نظر و تفسیر و حتی یک کلمه و اشاره از خود پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله یا از یاران صدیق و مؤمن او دیده نمیشود. قرآن کریم سراسر وحی و کلام خداست و پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله کلام خدای تبارک و تعالی را آنچنان که جبرئیل امین بر او فرومیخواند و او میشنید، بر زبان میآورد و بر جهانیان آشکار میساخت. کلمات، جملات و تعالیم خود آن حضرت، علیرغم ارزش قدسیاش، کلام خدا محسوب نمیشود و تحت مقوله جداگانهای به نام احادیث گردآوری شدهاند. د- «او بر من شهادت خواهد داد… او مرا جلال خواهد داد.» (62) پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله بر حضرت عیسیعلیه السلام و حواریون او شهادت دادند و از مادر مکرمه ایشان به خوبی هرچه تمامتر یاد کردند. قرآن کریم از زنان، با لقب و کنایه یاد میکند و اسم هیچ زنی در قرآن یافت نمیشود، اما نام مبارک حضرت مریمعلیها السلام بیش سی مرتبه در قرآن کریم تکرار گردیده و سورهای از قرآن به نام آن حضرت نامگذاری شده است. این به دلیل عظمت مقام این بزرگوار و شاید به دلیل جفایی است که در حق ایشان رواداشتند. ه- «بسیار چیزهای دیگر نیز دارم که به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لکن چون او – یعنی روح راستی – آید شما را به جمیع راستی هدایتخواهد کرد.» (63) شکی نیست که همه انبیای الهیعلیهم السلام در هدایت مردم مؤثر بودهاند و هر یک از آن بزرگواران کاروان بشریت را گامی به جلو هدایت کردهاند. دین خدا به تدریج، کاملتر شده و در نهایت، به صورت کامل به مردم عرضه گردیده است. حضرت عیسیعلیه السلام چنان که بیان شد، فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نکرد، مردم نیز استعداد و آمادگی لازم برای پذیرش نداشتند. آن حضرت خود به این حقیقت اشاره کردهاند که «بسیار چیزهای دیگر نیز دارم که به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لکن چون او روح راستی آید شما را به جمیع راستی هدایتخواهد کرد.» (64) یکی خط است ز اول تا به آخر بر او خلق جهان گشته مسافر در این ره انبیا چون ساربانند دلیل و رهنمای کاروانند و از ایشان سید ما گشته سالار هم او اول هم او آخر در این کار (65) و «او از آینده خبر خواهد داد.» (66) پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله از طریق وحی الهی از آینده خبر دادند. در سال 615 میلادی، هنگامی که ایران روم را شکست داد و موجب خوشحالی قریش شد، قرآن کریم با قاطعیت کامل فرمود در کمتر از ده سال دیگر روم ایران را شکستخواهد داد. بر این قضیه بعضی مسلمانان و کفار با یکدیگر شرطبندی کردند. سرانجام، همان شد که قرآن کریم خبر داده بود. (67) قرآن کریم همچنین با قاطعیت کامل خبر داد آن کسی که پیامبرصلی الله علیه وآله را «ابتر» میخواند، خودش «ابتر» است. (68) بعضی به پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله به دلیل آنکه فرزند مذکر نداشت، مقطوعالنسل میگفتند. نسل چنین کسانی به طور کلی، منقرض شد، اما شجره طیبه ائمه اطهارعلیهم السلام و فرزندان آنها از نسل پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله روز به روز در حال فزونی است. قرآن کریم به مناسبتهای گوناگون پیشگوییهای فراوانی ذکر کرده است; در سوره قمر از شکست کفار در جنگ بدر خبر داده، (69) در سوره آل عمران از شکست کفار در برابر مسلمانان، (70) در سوره فتح، از فتح مکه و تحقق یافتن رؤیای پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله (71) و در سوره بقره فرموده: هرگز کسی نخواهد توانست نظیر سورهای از قرآن بیاورد و تا امروز نیز کسی نتوانسته است. (72) علاوه بر آن، پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله با معجزه قرآن کریم، افق دیگری در مورد آینده حتمی گشود که در کتب انبیای گذشتهعلیهم السلام از عهد عتیق و جدید اثری از آنها نیست. ایشان درباره مرگ، برزخ، قیامت و حوادث روز قیامت آیات فراوانی آوردند. در قرآن کریم کمتر صفحهای است که در آن ذکری از معاد، قیامت، منازل آخرت و آینده حتمی مؤمنان و غیر مؤمنان خبر نداده باشد. حتی در قرآن کریم، سورههایی تحت عناوین قیامه، واقعه، حاقه، نبا، تکویر، انفطار، زلزال و قارعه وجود دارند که در تمام آنها از آینده خبر داده شده است. ز اتمام حجت: حضرت عیسیعلیه السلام در نهایت، با حواریون و پیروان خود اتمام حجت کرد و فرمود: «اگر نیامده بودم و با ایشان تکلم نکرده بودم گناه نمیداشتند و اما الآن عذری برای گناه خود ندارند.» (73) حضرت موسیعلیه السلام نیز با پیروان خود اتمام حجت کرد. در عهد عتیق پس از بشارت به پیامبری نظیر موسی چنین آمده است: «و نبیای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر کسی که سخنان مرا، که او به اسم من میگوید، نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (74) در قرآن کریم نیز پیوسته به کسانی که دین اسلام را نپذیرند وعده عذاب داده شده است. بنابراین، بر تمام کسانی که این موارد را پس از قرنها در کتب مقدس خود مییابند لازم است که در آن تامل کنند. شاید به نتایج تازهای نایل آیند!
نقد بیرونی:
الف- برداشت متاخران حضرت عیسی مسیحعلیه السلام: معاصران و حتی متاخران از حضرت عیسیعلیه السلام تا قرنها بعد، از کلمه «فارقلیط»، روحالقدس مصطلح را نمیفهمیدند. در قرون اولیه میلادی، مردم اعتقادات گوناگونی داشتند. ویل دورانت مینویسد: «پیروان مسیح در سه قرن اول، جز در مبنای اساسی، صدگونه اعتقاد داشتند.» بعضیها حضرت عیسی مسیحعلیه السلام را انسان و پیامبری همانند انبیای دیگر میدانستند، بعضی دیگر او را فقط فرشته میدانستند که به شکل و هئیت انسان بود، بعضی دیگر میگفتند: او نه انسان است و نه فرشته، او فقط خداست ولی در شکل و هیئت انسان. (75) سرانجام، کلیسا بر اثر تفوق سازمان خود، بر همه این جنبشها چیره گشت و نظریه چهارمی مطرح کرد که حضرت عیسی مسیحعلیه السلام به نحو تجزیهناپذیری، هم انسان و هم خداست. این نظریه در شورای نیقیه در سال 325 میلادی تثبیتشد و از آن زمان به بعد تثلیثبه عنوان اعتقاد رسمی کلیسا اعلام گردید. خدای پدر به عنوان اقنوم اول، حضرت عیسی مسیحعلیه السلام، پسر خدا، اقنوم دوم و روحالقدس، اقنوم سوم شناخته شد. بنابراین، در قرون اولیه میلادی مردم فارقلیط موعود را با روحالقدس یکی نمیدانستند. آنها در انتظار فارقلیط موعود بودند. بر همین اساس بود که افراد متعددی آمدند و ادعا کردند که فارقلیط موعودند. در حدود سال 156 میلادی شخصی به نام مونتانوس در آسیای صغیر قیام کرد و خود را «فارقلیط موعود» دانست. وی دنیاپرستی روزافزون مسیحیان و خودکامی اسقفها را در کلیسا تقبیح کرد و خواستار بازگشتبه سادهزیستی و زهد مسیحیان نخستین و همچنین استقرار مجدد حق غیبگویی یا گفتار الهامشده برای اعضای محافل مذهبی شد. وی با حالتخلسه چنان شیوا غیبگویی میکرد که شاگردانش به او به عنوان «فارقلیط موعود» حضرت مسیحعلیه السلام درود میفرستادند. (76) از دیگر افرادی که ادعا میکرده «فارقلیط موعود» عیسی مسیح است، جوانی پارسی به نام مانی از اهالی تیسفون است. وی در قرن سوم میلادی، هنگام تاجگذاری شاهپور اول، در سال 242 میلادی خود را مسیحعلیه السلام خواند و گفت که خدای حقیقی، او را برای اصلاح حیات مذهبی و اخلاقی بشر به زمین فرستاده است. (77)
ب- اسناد مکشوفه بحرالمیت: براساس اسناد مکشوفه در سواحل بحرالمیت نیز مردم در انتظار پیامبر موعود (آن نبی) بودند و این غیر از «مسیح موعود» بود. این پیامبر موعود را در زبان عبری گبر به معنای «انسان» میخواندند. (78) اگرچه پس از حضرت عیسی مسیحعلیه السلام «آن نبی» در میان مسیحیان با مسیحعلیه السلام یکی دانسته شد، اما یکی دانستن این دو با پیشفرضی کلامی همراه بود، ولی از حیث تاریخی و بر اساس اسناد و مدارک موجود، این تطبیق بیمورد است. پینوشتها: 1) تثنیه، 18:18 و 19 2) اعمال رسولان، 3:22 3) متی، 1:18 4) لوقا، 1:28، 31، 34، 35، 37 5) او در جهان بود… جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند.» یوحنا، 1:10 و 11 6) اعداد، 15:32، 36 7) یهودای اسخریوطی برای سی پاره نقره او را تسلیم رؤسای کهنه کرد (متی، 26:15) و پطرس، حواری دیگر، پس از دستگیری آن حضرت، سه مرتبه او را انکار کرد. (متی، 26:34))( 8) ر. ک. به: انجیل متی باب 26 ; قابل توجه است که قرآن مصلوب شدن حضرت عیسی(ع) را نپذیرفته است. 9) متی، 5:17 10) لوقا 16:17 11) پیدایش، باب 16 12) پیدایش، 17:15 – 1 13) پیدایش، 21:2 – 5 14) پیدایش، 16:12 و 25:18 15) تثنیه، 18:18 قابل توجه است که در ترجمههای جدید، که به نام ترجمه تفسیری از سوی کلیساها انتشار یافته است، در این عبارات، لفظ «از میان برادران» ایشان را حذف کردهاند. ر. ک. به: کتاب مقدس، ترجمه تفسیری، انجمن بینالمللی کتاب مقدس، 1995م، تثنیه، 18:18 16) اشعیا، 29:12 17) آیات 1 – 5 سوره علق 18) شیخ محمود شبستری، گلشن راز 19) Rev. James L. Dow M. A., Dictionary of the Bible, p. 402-403 20) 21) علی بن حسینعلی الاحمدی، مکاتیب الرسول، چ سوم، نشر امین، 1363، ص 172 22) علی بن حسینعلی الاحمدی، همان، ص 174 23) آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکتهها هستبسی محرم اسرار کجاست(حافظ) 24) یوحنا، 7:40 – 43 25) یوحنا، 6:10 – 14 26) یوحنا، 1:19 – 27 27) مرقس، 1:7 28) در اسرائیل سه دادگاه وجود داشت که مهمترین آن دادگاه سنهدرین کبیر بود. اعضای آن هم وظیفه قضاوت را به عهده داشتند و هم وظیفه هئیت منصفه را، این دادگاه مسئولیتهای سنگینی داشت. پیغمبر دروغین و کاهن اعظم را تنها در این دادگاه میتوانستند محاکم کنند. ر.ک. به: گنجینهای از تلمود ص 302. 29) کتاب دوم پادشاهان، 2:11 30) بر اساس اناجیل موجود، نظریه عیسیعلیه السلام در اینجا مخالف نظریه یحیی است. حضرت یحییعلیه السلام میفرماید که او الیاس نبی نیست، اما حضرت عیسیعلیه السلام، حضرت یحییعلیه السلام را همان الیاس نبیعلیه السلام میدانست. ما هر دو بزرگوار را پیامبر خدا و راستگو میشماریم، لکن اناجیل موجود را هم مخدوش میدانیم اما کلیسا که هم وثاقت اناجیل را پذیرفته و آن را الهام و تحت اشراف روحالقدس میداند باید این تناقص را حل کند، لابد میگویند یکی نمیدانسته است! (ر. ک. به: متی 17:11 – 13) 31) مرقس، 1:7 و لوقا، 3:16 32) یوحنا، 1:27 33) لوقا، 1:26 34) متی، 3:5 و لوقا، 3:18 35) مرقس، 6:21 – 29 / لوقا، 3:19 – 20 36) متی، 3:7 / لوقا، 3:7 37) متی، 3:11 / مرقس، 1:7 38) متی، 4:12 ، 13 ، 23 و ابواب دیگر 39) مرقس، 6:21 – 29 40) ر. ک. به: متی، 27:28 – 34 41) متی، 3:11 / مرقس، 1:7 42) یوحنا، 6:14 و 15 43) یوحنا باب 6. 44) یوحنا، 6:15 45) یوحنا، 14:17 و 18 46) یوحنا، 15:26 و 27 47) یوحنا، 16:7 و 8 48) اعمال رسولان، بابهای 1 و 2 49) یوحنا، 14:16 50) اشعیا، 61:1 و 2 51) یوحنا، 14:15 52) یوحنا، 16:5 53) یوحنا، 14:16 54) یوحنا، 16:7 55) یوحنا، 1:37 56) لوقا، 1:35 57) ر. ک. به: لوقا، 1:26 58) لوتا 1:15. 59) لوقا، 1:67 60) یوحنا، 16:7 61) یوحنا، 16:13 62) یوحنا، 15:26 63) یوحنا، 16:12 و 13 64) یوحنا، 16:12 و 13 65) شیخ محمود شبستری، همان 66) یوحنا، 16:13 67) سوره روم: 2-4 68) سوره کوثر: 4 69) سوره قمر: 44 و 45 70) سوره آل عمران: 12 71) سوره فتح: 27 72) سوره بقره: 24 73) یوحنا، 15:23 74) تثنیه، 18:18 75) 76) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 708 77) ویل دورانت، همان، ج 3، ص 709 / همچنینن ر. ک. به: جفری بارندر، المعتقدات الدینیه لدی الشعوب، ترجمه د. امام عبدالفتاح، کویت، 1413 ، ص 129 78)
محسن پور احمد