خبر مرگ علی علیه السلام معاویه را شادمان نمود.بدان حد که بیاختیار از جایبرخاست و از شدت شادی چنین سرود:به خرگوشان بگوئید که از این پس بهر کجا که بخواهند بروند و بچرند و به آهوان بگوئید که بدون خوف و وحشتی (از شیر) بهر کجا که دوست دارند بروند: قل للارانب ترتع حیث ما ملکت و للظماء بلا خوف و لا حذر او خود را آزاد دید و رها یافت.میدانست که عرصه برای او خالی استبویژه که لشکریان امام را میشناخت و میدانست آنها خسته و فرسودهاند،رمق کافی ندارد،در مقایسهها خود را نسبتبه سربازان او که دستشان به مال و چپاول دارائیهای مردم و حتی ناموسشان باز بود احساس فروتری و غبن میکنند. او پس از شهادت امام علیه السلام برای اینکه احساس دوستی و مودت مردم را نسبتبه علی علیه السلام بکاهد برنامهای تهیه کرد که در آن برخی از بزرگان و سران لشکر او را با وعدهها و وعیدها بنزد خود میکشاند و میکوشید از آنها علیه امام علیه السلام اعتراف بگیرد ولی در این راه در بسیاری از موارد شکستخورد و یا در مواردی با افراد دون طبعی مواجه میشد که یاوه گوئیهایشان شخص معاویه را به نفرت وا میداشت.آن نانجیب را به نزد او آوردند پرسید از کجا میآئی؟گفت از نزد علی علیه السلام که گنگترین و لالترین افراد است!و حرف روزمره خود را نمیتواند بزند!!معاویه برآشفت و گفت علی علیه السلام از افراد گنگ و لال است؟وای برتو،چه میگوئی؟عرب پیش از او از فصاحت و بلاغت آگاهی نداشت.علی به آنها درس فصاحت داد و…و آن فرد را از خود راند. با عدی بن حاتم برخورد کرد که سه فرزندش (طرفه،طریف،طارف) در صفین در رکاب علی علیه السلام به شهادت رسیده بودند-معاویه برای اینکه خاطره تلخ مرگ فرزندان را در ذهن عدی تجدید کند پرسید این الطرفات؟بچههای تو کجایند؟گفت در صفین پیش روی علی علیه السلام کشته شدند-معاویه گفت علی علیه السلام در مورد تو انصاف بخرج نداد-بچههای او زندهاند و فرزندان تو در قبر-گفت من انصاف را درباره علی رعایت نکردم-او کشته و در زیر خاک است و من زنده.آنگاه بر اثر اصرار معاویه به توصیف علی پرداخت و معاویه گریست-پرسیددر فراق او چه میکنی و چقدر او را به یاد میآوری گفت در فراقش چون مادری که جگر گوشهاش را سر ببرند میسوزم و روزگار مگر میگذارد فراموشش کنم؟ (1) پینوشتها: 1- سفینه البحار ج 2 ص 170 در مکتب امام امیرالمؤمنین(ع) صفحه 427 ،دکتر علی قائمی