ابن سکیت معلم سربدار
«اسلام، کلام والا و نیز سخنران خداجوی را ارج مینهد.» اندکی تامل در تاریخ سرخ تشیع برهمگان آشکار میسازد کهبسیاری از انسانهای پاک سیرت و والا در مسلخ عشق با شوق وافرسربه تیغ جلاد سپردند و عزت وجاودانگی خریدند. اینان حتی داغ یکآه را برغاصبان مقام عظمای ولایت الهی نهادند ودرختخونین شیعهرا با خون سرخ خود آبیاری کردند. در این مقال زندگانی یکی ازاین «سربداران ولایت» را بررسیمیکنیم. در یکی از روزهای گرم خوزستان در سال 186 هجری قمری در شهر«دورق» کودکی چشم به جهان گشود. کودکی که از تبار سربدارانخوزستان گردید. دورق یکی از مراکز علمی و فرهنگی کهن ایران اسلامی است وعلما، خطبا و شعرای شهیری از این منطقه قد برافراشتند; چنانکهامروزه کلمه «دورقی» را در پی نام بسیاری از علمای بزرگمیبینیم. البته برخی بغداد را محل ولادت این شخصیتبزرگ شیعی میدانند. کودک را یعقوب نام نهادند و به کنیه «ابویوسف» آراستند. پدرش اسحاق نام داشت. این مرد صالح و درستکار در فنون ادبیاتعرب، به ویژه لغت و شعر، استاد شمرده میشد; دوستدار دانشمندانبود. و از اصحاب کسائی، یکی از قراء سبعه، به شمار میآمد. اسحاق ادیبی فرزانه و شاعری زبردستبود; ولی براساس آموزههایاسلامی سکوت را برسخن ترجیح میداد. به تدریج درسایه افراط درسکوت، به «سکیت» (بسیار سکوت کننده)شهرت یافت.بدین سبب،فرزندش را «ابن سکیت» خواندهاند. اسحاق، پس از مهاجرت به بغداد که شاید به انگیزه تحصیلفرزندش انجام گرفت. در آن شهر مکتبخانهای برپاساخت و به تربیتکودکان همت گماشت. او در کنار آموزش علوم و معارف،، آرام آراممعارف شیعی را در قلب پاک شاگردانش جای میداد. دعای پدر اسحاق به تحصیل و عالم شدن فرزندش یعقوب بسیار علاقه داشت. بدین سبب، وقتی توفیق زیارت خانه خدا به دست آورد، بعد از ادایمناسک پرشکوه حج، بادلی شکسته خداوند را خواند و از وی خواستپاداش تلاشهایش را استاد شدن فرزندش در «علم نحو» قرار دهد. خداوند دعای پدر را به هدف اجابت رسانید و یعقوب به زودی درشمار بزرگان ادبیات عرب جای گرفت. نقطه پرواز اسحاق که از تربیت دینی فرزندش غافل نبود. از همان دورانکودکی او را با مسایل مذهبی و رازها و مظلومیتشیعه آشناساخته، برای آزمایشهای سخت زندگی آماده کرد. استادان ابن سکیتیعقوب علوم و فنون عرب را در محضر «فراء» و «ابیعمروشیبانی» و «اثرم» و «ابن اعرابی» که همگی از مشاهیر وبزرگان علم و ادب روزگارش بودند. فراگرفت. ابن سکیت، به منظور آشنایی بیشتر بازبان فصیح و اصیل عربی،به رسم آن روزگار مدتی در صحرا نزد اعراب بدوی به سربرد و بادقت در گفتار آنها معارف و علوم عربی خود را کامل کرد. احترام به استاد هنگامی که ابن سکیت نزد ابن اعرابی به تحصیل فن لغت اشتغالداشت، روزی ابن اعرابی حکایتی را که احتمالا شاهد مثالی در آنبود. برای شاگردان بیان کرد. ابن سکیت که نظرش مخالف رایاستاد بود. برای دفاع از رای خود از راوی آن حکایت پرسید تابه صحیح بودن آن اطمینان یابد. استاد عصبانی شد و در جوابشاگردش گفت: کیفر گستاخی و جسارت تو این است که شخصی گوشهایترا گرفته، گوشمالت دهد و پیاپی برگردنتبزند تا دیگر در مقابلاستاد مرتکب چنین بیاحترامی نگردی. ابن سکیت که هیچ گونه بیادبی و گستاخی انجام نداده بود. به احترام استاد ساکتشد و چیزی نگفت. بعد از مدتی، وقتی خشمابن اعرابی فرو نشست، به استاد گفت: ای استاد! بسیار شادمانم که من در باره راوی آن حکایتپرسیدم; زیرا اگر شخص دیگری میپرسید و چنین مورد سرزنش قرارمیگرفت، نمیتوانست تحمل کند; ناگزیر لب به گفتار زشت میگشود وبا توهین به شما مرا میآزرد. کرسی استادی دعای خیر پدر درکنار بیتالله الحرام به زودی ثمرداد و یعقوببه جرگه دانشمندان بزرگی چون ابن اعرابی و ابوالعباس ثعلبپیوست. این شخصیتبرجسته قبل از این که مجلس درسی مستقل داشتهباشد، پدرش را در تربیت کودکان و نوجوانان مسلمان یاری میداد. او چون پدرش در محله «درب القنطره» بغداد تدریس میکرد. ابوالعباس ثعلب میگوید: ابن سکیتبرای بیان مسایل و علوم ادبیمجلسی دایرکرده بود. مردم بسیار پیرامونش گردآمده، از سخنانشبهرهمند میشدند. به گونهای که موفقیتخوبی به دست آورد. یکی ازدلیلهای موفقیتش این بود که اشعار «ابوالنجم عجلی» را موردبحث و بررسی قرار میداد… روزی از او خواستم نسخهای از دیوان«ابوالنجم» را به من دهد; گفت: سوگند خوردهام اگراین نسخه رابه کسی دهم، طلاق دادن همسرم برمن واجب شود; ولی برای این کهشما نیز از این دیوان بهرهببرید، میتوانید نزد من بیایید و یکنسخه از آن را برای خود استنساخ کنید. من قبول کردم و روز دوشنبهای نزد وی رفته، دیوان را استنساخکردم. او مرا به کسانی که در مجلس درسش بودند، معرفی کرد. جالب این که وقتی ابن سکیتبرکرسی استادی نشست، تحصیل را رهانکرد و همواره درکنار تدریس، به تحصیل اشتغال داشت. او علومگوناگون از جمله نحو، لغت، شعر، روایت و علوم قرآنی را تدریسمیکرد. شاگردان نام گروهی از معروفترین شاگردان وی عبارت است از: 1- ابوالبشر بندنیجی. 2- حرانی، که به گفته خود او از سال 225 قمری تا هنگامشهادت ابن سکیت از محضر وی استفاده کرد. 3- ابوسعید سکری. 4- ابوعکرمه ضبی. 5- ابوحنیفه دینوری. بسیاری نیز از ابن سکیت روایت کردهاند. نامهای شماری از آنهاچنین است: 1- ابوالعباس ثعلب، نحوی معروف. 2- احمد بن فرج مقری. 3- محمدبن عجلان اخباری. 4- میمون بن هارون کاتب. اشعار ابن سکیتاین دانشمند بزرگ شیعی در نهضت گردآوری و تدوین اشعار عربکه از نیمه دوم قرن دوم هجری تا اواخر قرن سوم با شور و شوق درشهرهای بصره، کوفه و بغداد ادامه یافت. نقشی مهم داشت. او از شاگردان اصمعی و ابوعبیده معمربن مثنی بود و از آن دوکه از پیشگامان نهضت گردآوری بودند. روایت میکرد. گردآوریدیوانها و آثار پراکنده بسیاری از شعرای کهن ازجمله امروالقیس،زهیر بن ابی سلمی، نابغه ذبیانی، اعشی، عنترهبن شداد، طرفه بنعبد و عمروبن کلثوم که ذخایر گرانبهای ادبیات عرب محسوبمیشوند. ثمره بخشی از تلاشهای این ادیب بزرگ است. ابن ندیم 30شاعر قدیم را یادآور شده که دیوانهایشان را ابن سکیت گردآوردهو شرح کرده است. این ادیب گرانقدر، علاوه برگردآوری آثار به شرح و تفسیر برخیاز آنها نیز میپرداخت. کمتر دیوانی است که او آن راروایت(شفاهی یاکتبی)یا شرح و تفسیر نکرده باشد. این دانشمند بزرگ شیعه ذخایر گرانبهای یاد شده را از خطرنابودی نجات داد و ادبیات عرب را وامدار ساخت. بیتردید ابنسکیت، در مقایسه با همگنانش، در این عرصه از بیشترین سهمبرخوردار است. نمونهای از اشعار این «شاعر شهید ولایت» چنین است: اذا اشتملت علی الیاس القلوب وضاق لما به الصدرالرحیب و او طنت المکاره و استقرت ودارست فی امکانها الخطوب و لم ترلانشکاف الضر وجها و لااعنی بحیلته الاریب اتاک علی قنوط منک غوث یمن به اللطیف المستجیب و کل الحادثات اذا تناهت فموصول بها فرج قریب چون دلها را یاس و نومیدی فراگیرد و سینهها وسیع و مصیبتهاو شدایدی که در آنها فراهم آمده تنگ شود و ناملایمات درمیاندلها بارگشاید و دانشمندان چاره جویی ندانند و برای کشف زیانهاراهی نیابند، در آن هنگام خدای دانای مهربان البته فریاد رسیمیکند و درعین ناامیدی، امیدوار میسازد; زیرا وقتی حادثهها وتلخیها به بینهایت رسند، گشایش از راه میرسد. ذهبی شعر ابن سکیت را ستوده است. حدود 20 بیت از اشعار وی درآثار ابوحیان توحیدی(الامتاع الموانسه)، خطیب بغدادی(تاریخبغداد)، شمشاطی(الانوار و محاسنالاشعار)، ابن خلکان(وفیات)، ابنشاکر و ابوحیان غرناطی(تذکرهالنحاه)برجای مانده است. راوی نور همان طور که در ابتدا متذکر شدیم، این دانشمند خوزستانیدرکنار تعلیم و تعلم علوم عربی هیچ گاه از فراگیری و تعلیممعارف شیعی غفلت نکرد; چون به خوبی میدانست که سعادت و عزت درآثار ائمه اطهار(علیهم السلام)نهفته است. بدین سبب، هرگز از اینمنبع فیض الهی دور نمیشد و همواره چون پروانهای پیرامون شمعولایت میچرخید. نجاشی در کتاب «الرجال» درباره وی چنین مینویسد: او نزد ابوجعفر حضرت جواد و ابوالحسن هادی(علیهما السلام)مقرببود… و به خاطر ایمان به اهلبیت(علیهم السلام)به دست متوکلکشته شد. او شخصی ثقه است و طعنی براو وارد نیست. محمدبن احمد ذهبی نیز درکتاب «سیراعلام النبلاء» وی را بسیاردیندار و نیکوکار خوانده است. گفتار دانشمندان رجال نشان میدهدکه او درنقل روایت استادی مورد اعتماد بود. در این که او در شمار یاران نزدیک حضرت جواد و امامهادی(علیهما السلام)جای داشت، اختلافی نیست; ولی در مورد این کهآیا توفیق نقل حدیث از حضرت رضا(ع) داشته یاخیر، اختلاف وجوددارد. برخی معتقدند او حضرت رضا(ع)را ملاقات و این روایت را ازوی نقل کرده است: از حضرت امام رضا(ع)پرسیدم: چرا خدای متعال موسی بنعمران(ع)را با عصا و یدبیضا و بطلان سحر مبعوث گردانید ولی حضرتعیسی بن مریم را با طب و پیامبر اسلام(ص)را با کلام و فصاحت؟ حضرت در جواب فرمود: زیرا حضرت موسی بن عمران وقتی مبعوث شدکه موضوع رایج در میان مردم سحر و ساحری بود; از این جهت، خدایبزرگ به او قدرتی داد که درتوان مردم آن زمان نبود. او به یاریاین قدرت، سحرساحران را باطل و حجت را برآنان تمام کرد. اماحضرت عیسی(ع)زمانی بر انگیخته شد که بیماری فلجشایع بود ومردم به پزشک نیاز داشتند. خداوند به حضرت عیسی معجزهای داد کهمردم از انجام مثل آن عاجز بودند; زیرا حضرت عیسی مرده را زندهمیکرد، نابینای مادرزاد را شفا میداد و پیسی را به اذن خدا ازمیان میبرد. بدین وسیله، حجتبرمردم کامل گردید. هنگام بعثتپیامبر اسلام(ص)فصاحت و بلاغت در میان مردم بسیار رواج داشت. بدین سبب، خدا مواعظ و احکامش را در قالب کتابی فصیح و بلیغفرو فرستاد; کتابی که مردم از آوردن مثل آن عاجز بودند و حجتبرآنان تمام شد. ابن سکیت گفت: به خدا سوگند هرگز مثل شما ندیدهام. سپس پرسید: امروز حجتبرمردم چیست؟ امام(ع)فرمود: عقل حجتخدا است که به وسیله آن کسی که به خدا نسبت درست میدهد تشخیصمیدهی و تصدیقش میکنی و آن که به خدا دروغ میبندد تشخیص میدهیو تکذیبش میکنی. ابن سکیت گفت: به خدا سوگند همین طور است. مخالفان این نظریه معتقدند ابن سکیت امام رضا(ع)را ملاقاتنکرده، احتمالا در سند حدیث ابوالحسن هادی با ابوالحسن الرضااشتباه شده است. گروهی پا از این فراترگذاشته، معتقدند ابن سکیت از حضرت امامحسن عسکری(ع) نیز روایت کرده است. منشا اشتباه آنان نام«یعقوب بن اسحاق» است. از آنجا که ابن سکیت توسط متوکل بهشهادت رسید و متوکل نیز در زمان امام هادی(ع)درگذشت، مسالهنقل روایت از امام عسکری قابل پذیرش نمینماید. احتمالا مراد از«یعقوببن اسحاق» در سند روایات امام عسکری، یعقوب بن اسحاقکندی است. در اینجا برای نمونه یکی از روایتهای ابن سکیت را متذکرمیشویم: محمدبن ابیعبدالله عن علی بن ابیالقاسم عن یعقوب بن اسحاققال: کتبت الی ابی محمداساله کیف یعبد العبد ربه و هو لایراه. فوقع(ع): «یا ابایوسف، جل سیدی و مولای و المنعم علی و علیآبائی ان یری. قال و سالته: هل رای رسول الله(ص)ربه؟ فوقع(ع): ان الله تبارک و تعالی اری رسوله بقلبه من نور عظمتهما احب.» ابن سکیت میگوید: به امام جواد(ع)نامه نوشتم و پرسیدم: چگونهبندهای پروردگارش را میپرستد در حالی که او را نمیبیند؟ امامجواد(ع)جواب داد: ای ابویوسف! پروردگار و مولا و نعمت دهنده به من و اجداد منبزرگتراز آن است که دیده بشود. ابن سکیت پرسید: آیا رسول الله(ص)پروردگار را دیده است؟ فرمود: خداوند از نور عظمتخود هرچه دوست داشتبه قلب پیامبرشنشان داد. گیاه شناسی فواد سزگین، مولف کتاب «تاریخ نگارشها و تالیفات» ، درجلدچهارم از ابن سکیت و ابوحنیفه دینوری به عنوان دوتن از گیاهشناسان مسلمان نام میبرد و میگوید: «زیلبربرگ» که از زیبایی توصیفات ابن سکیت درباره گیاهانبه شخصیت علمی وی پیبرده بود. تنها وی را استاد اصلی ابوحنیفهدینوری درگیاه شناسی میشناخت. ابن سکیت در این زمینه بسیارتلاش کرد و کتابهایی نیز نگاشت. کتاب «النبات و الشجر» یادگار او در این عرصه است. ابن ندیمدر «فهرست» خود این کتاب را از آثار وی میداند; ولی چوناکنون دردسترس نیست، اکثر پژوهشگران آن را از آثار منسوب به ویشمردهاند. قرائنی نیز بردرستی این انتساب گواهی میدهد; برایمثال ابوحنیفه دینوری، شاگرد ابن سکیت، درکتاب هفت جلدی النباتخود به طور مکرر از این اثر استادش استفاده کرده است. «ابن سیره» ، مولف کتاب «المخصص» ، در فصول 10، 11، 12،این اثر بیش از 200 بار از «النبات و الشجر» ابن سکیت نقلقول میکند. این که «زیلبربرگ» در رساله دکترای خود، ابن سکیت را بهخاطر خوب توصیف کردن نباتات مورد ستایش قرار میدهد، برگرفته ازهمین اقوال پراکنده است. این سخنان باید جمع آوری گردد تامرجعیت ابن سکیت را در گیاه شناسی اسلامی وجامعیت «النبات والشجر» یا «الشجر و النبات» نشان دهد. ستاره شناسی ابن سکیت درنجوم نیز صاحب نظر بود. یکی از محققان در اینمورد میگوید: ابن سکیت در مسایل مربوط به احکام نجوم و منازل قمر صاحب نظربود… صاحب کتاب «المخصص» در مبحث اول کتاب به نام«الانواء» پیرامون «صفهالشمس و اسمائها» (ص 18 23)دوازدهبار، در موضوع «طلوع الشمس و کسوفها و غروبها» (ص 23 26)نهبار و در خصوص «صفهالقمر و اسمائها» (ص 2826)سیزده بار… از ابن سکیت نقل قول کرده است. در بار خلیفه به تدریجشهرت ابن سکیتبه دربار رسید. بنابراین، وقتی بهسامرا رفت، مورد توجه عبدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر متوکل،قرار گرفت. عبدالله بن یحیی، متوکل را از مقام علمی «ابنسکیت» آگاه ساخت. خلیفه از او خواست تا فرزندانش معتز و مویدرا به شاگردی قبول کند و به آنها دانش آموزد. ابن سکیت که در پذیرش این پیشنهاد تردید داشت. با برخی ازشخصیتهای آن زمان مشورت کرد. احمدبن عبید میگوید: ابن سکیت درمورد همنشینی و استادی فرزندان متوکل با من مشورت کرد. من اورا از مجالست و منادمتبا متوکل نهی کردم; ولی او گمان کرد بهسبب حسادت وی را از همنشینی با خلیفه باز میدارم; به سخنان ونصیحت من گوش فرا نداد و با متوکل همنشین شد و در مجالسخصوصیاش شرکت کرد. عبدالله بن عبدالعزیز نیز میگوید: ابن سکیت در مورد تعلیمفرزندان متوکل با من مشورت کرد ومن او را نهی کردم. او تصورکرد به سبب حسد او را نهی میکنم. سرانجام «ابن سکیت» تعلیم فرزندان متوکل را به عهده گرفت. کسی از نیت و هدفش چیزی نمیداند; ولی باتوجه به فضل و تقوای ویشاید بتوان گفت: او میخواست در دربار نفوذ کند و با تربیتفرزندان خلیفه در روند ستمهایی که به شیعیان میشد، تغییر پدیدآورد. البته، باتوجه به شیعه ستیزی متوکل و وزیرش، میتوان چناناستنباط کرد که آنها میخواستند ابن سکیت را در کنار خود داشتهباشند تا نتواند در پیشبرد اهداف شیعی فعالیتهای چشمگیری داشتهباشد. ذهبی در «سیراعلام النبلاء» مینویسد: متوکل ماهیانه دوهزاردرهم به ابن سکیت میداد و افزون برآن، گاه از پاداشهایگرانبهایی نیز بهرهمندش میساخت; چنانکه در مجلسی پنجاه هزاردرهم به او بخشید. به گفته ابن زبیر در «الذخایر و التحف» مقام ابن سکیت چنانمورد توجه خلیفه قرار گرفته بود که در شمار ندیمان و خاصانمتوکل قرار گرفت. گویند: اولین روزی که ابن سکیتبرای تدریس وارد محل مورد نظرگردید، فرزندان متوکل دیرتر از وی وارد شدند. ابن سکیتبه معتزگفت: ایهاالامیر، شما دوست دارید درس را از چه بحثی شروع کنیم؟ معتز به استاد گفت: دوست دارم، امروز مرا مرخص کنید تاآزادانه به گردش و بازی بپردازیم. ابن سکیت گفت: پس برخیزم و بروم؟ معتز با گستاخی تمام گفت: من از شما سبکترم و زودتربرمیخیزم. آنگاه با شتاب برخاست و دوید تا از اتاق بیرون برود;در اثر شتاب بیش از حد، در راه برزمین افتاد و چهرهاش از خجالتسرخ شد. ابن سکیتبیدرنگ چنین سرود: یصاب الفتی من عثره بلسانه ولیس یصاب المرء من عثره الرجل فعثرته فی القول تذهب راسه و عثرته بالرجل تبری علی مهل لغزش زبان سخت مصیبتی است;برخلاف لغزش پا که مصیبتش چنان سخت نیست; زیرا لغزشزبان(گاهی)سررا به باد میدهد ولی لغزش پا گاه در اندک زمانیبهبودی مییابد. شهادت استاد در این که ابن سکیتبه دست متوکل ملعون به شهادت رسید، هیچاختلافی وجود ندارد; اما در چگونگی شهادتش اختلاف است. عبدالرحمان بن محمدابن انباری در کتاب «نزههالالباء» و محمدبناحمد ازهری در کتاب «تهذیب اللغه» چنین آوردهاند: علتخشم متوکل که باعث قتل ابن سکیتشد. این بود که روزیمردی قرشی و ابن سکیت و متوکل مشغول حبتبودند. خلیفه که درپی آزار مرد قرشی بود. ابن سکیت را فرمان داد تا وی را دشنامدهد. ابن سکیت که این را خلاف اخلاق میدانست. به امر خلیفه توجهنکرد و ناسزا نگفت. خلیفه این عمل ابن سکیت را ناپسند شمرده،به مرد قرشی گفت: همان کاری که ابن سکیت در باره تو انجامنداد، انجام ده. مرد قرشی که از متوکل میترسید. به فرمانش عمل کرده و لببه یاوهگویی گشاد. ابن سکیتبا مشاهده این بیاحترامی از کردهخود پشیمان شد و گفت: ای خلیفه! اینک به فرمانت عمل میکنم و اورا ناسزا میگویم. متوکل گفت: آنچه اکنون میگویی، انتقام است نه اطاعت امر من. سپس به نوکران ترکش فرمان داد ابن سکیت را بزنند. آنها چنانلگد برشکمش کوفتند که بیهوش گردید. سپس او را بردوش گذاشته، بهخانهاش بردند. استاد دو روز بعد، به سبب صدمات و جراحات عمیقدرگذشت. در باره شهادت این بزرگمرد روایت دیگری نیز وجود دارد. براساس این روایت مشهور که اکثر منابع نیز آن را تاییدمیکنند. روزی متوکل وارد کلاس فرزندانش شده، با ایشان گفتگوکرد و به ابن سکیت گفت: از تو میخواهم آنچه در دلت پنهانکردهای آشکار کنی. بگو بدانم آیا فرزندان مرا بیشتر دوست دارییا فرزندان علیبن ابیطالب حسن و حسین را؟ ابن سکیت از این سخن گستاخانه سخت عصبانی شده، گفت: به خدایعلی اعلی سوگند، رتبه و مقام کمترین غلامان آن حضرت که قنبرحبشی است. از تو و فرزندانتبسی بالاتر و عظیمتر است. اینعقیده با وجودم آمیخته و از من جدا نمیشود. متوکل که انتظار چنین صراحتی را نداشت. خشمگین شد و بهغلامانش دستور داد زبان استاد را از پشتسرش بیرون آورند. گروهی براین عقیدهاند که گردآوری اشعار «کمیت اسدی» ، بزرگشاعر شهید شیعه، توسط «ابن سکیت» سبب شهادت او شد; این کارمذهب واقعیاش را نمایان ساخت. متوکل در پی بهانهای بود تا ابنسکیت را به اظهار عقیده ناگزیر سازد. بنابراین، به کلاس درسفرزندانش رفت و آن پرسش را مطرح کرد. افزون براین، گروهی سودجوو شیعه ستیز که چه بسا به مذهب واقعی ابن سکیت پی بردهبودند. در پی تحریک متوکل علیه او بودند. «ازهری» در «تهذیب اللغه» میگوید: پس از شهادت استادبیدرنگ ده هزار درهم دیه او را به خانوادهاش پرداخت کردند. این کردار نشان میدهد که نقشه قتل ابن سکیت از پیش طراحی شدهبود. ممکن است کسی بپرسد چرا استاد طبق روال همیشگی تقیه نکردوجان خود را از مرگ حتمی نرهانید؟ آیا این کردار وی با معارفشیعی مطابقت دارد؟ در پاسخ باید گفت: عمل ابن سکیت در صدر اسلام نیز سابقه داشت. این مرد فرزانه همانند جمعی از اصحاب امیرمومنان(ع)مانند حجربنعدی و عمروبن حمق بود. معاویه آنان را به بیزاری جستن ازاهلبیت(علیهم السلام)و لعن آنها تکلیف کرد و آنان معاویه وخاندانش را لعن کرده، به استقبال شهادت شتافتند. البته گروهینیز راه تقیه پیمودند و خواست معاویه را انجام دادند. وقتیاخبار این دو دسته به امامان بزرگوار حضرت امام حسن و امامحسین(علیهما السلام)رسید، درباره دسته اول فرمودند: «قد اسرعالی الجنه» ; تبهشتشتافت. آن پاکان درباره دسته دومفرمودند: «و قداحرز دمه» ; خون و زندگانی خود را حفظ کرد. این اخبار نشان میدهد عدم رعایت تقیه و برسر محبتاهلبیت(علیهم السلام)جان باختن به معنای ارتکاب خلاف شرع نیست. مرحوم دکتر شریعتی در این مورد میگوید: ابن سکیت(بعد از پرسش متوکل)باید انتخاب میکرد. اینجا دیگرتقیه پلیدی و خیانت است. در تشیع علوی، تقیه تاکتیک بوده است. تقیه برای حفظ ایمان است و نه مثل امروز حفظ مومن. شهادت آن بزرگوار در دوشنبه پنجم رجب سال 243، 244 یا 246هجری تحقق یافت. آثار استاد ابن سکیت، علاوه برتربیتشاگردان وارسته، کتب متعددی نگاشت. تالیفات ابن سکیت در شمار مهمترین منابع علم لغت جای دارد وپدید آورندگان معجمهای بزرگی چون «لسان العرب» و «القاموسالمحیط» از آن بهره بسیار بردهاند. عبدالرحمان همدانی در کتاب«الالفاظ» برابن سکیت تکیه دارد و سیوطی در «المزهر» بسیاریاز اقوال او را نقل میکند. 1- اصلاح المنطق یکی از معروفترین آثار ابن سکیت، اصلاح المنطق است. در اینکتاب بسیاری از واژههای عربی به صورت صحیح ضبط شده و ازجنبههای صرفی، فصاحت و غیر آن مورد بررسی قرار گرفته است. ایناثر از معتبرترین کتابهای لغتبه شمار میرود و شرحهای بسیاربرآن نگاشته شده است. اصلاح المنطق نخستین بار در سال 1368ق(1949 م)به کوشش «عبدالسلام محمدهارون» و «احمدمحمد شاکر» در قاهره به چاپ رسید; و در 1956 م تجدید چاپ شد. مبرد که از دانشمندان ادبیات عرب شمرده میشود. در مورداین کتاب میگوید: از پل بغداد(در علم لغت)کتابی همانند آننگذشته است. این کتاب را «ابوالقاسم بن حسین» معروف به «ابن مغربی» تلخیص کرده است. «خطیب تبریزی» این اثر ابن سکیت را منقحساخته و «ابن سیرافی» ابیات آن را مورد بررسی قرار داده است. 2- الاضداد این کتاب که به شرح معانی متضاد اختصاص دارد. در 1912 مبه کوشش «اگوست هافنر» همراه دو اثر دیگر «اصمعی» و«سجستانی» با عنوانهای «ثلاثه کتب فی الاضداد» در بیروت بهچاپ رسید و در 1980 م تجدید چاپ شد. 3- الالفاظ کتابی در باره واژههای متشابه است و 148 فصل دارد. روش کارابن سکیت در این اثر براساس تقسیم بندی موضوعی است. این کتابباعنوان «تهذیب الالفاظ» همراه اضافاتی از نسخههای گوناگون درسال 1896 م در بیروت به چاپ رسید. چند نسخه خطی از این اثر گرانبها در کتابخانههای «لندن» و«پاریس» موجود است. 4- القلب و الابدال این کتاب در سال 1903 م به کوشش «اگوست هافنر» در بیروت ودر سال 1905 م در «لایپزیک» در مجموعهای به نام «الکنتراللغوی فی اللسان العربی» و نیز در سال 1978 م با عنوان«الابدال» به کوشش «محمدشرف» در قاهره به چاپ رسید. 5- شرح دیوان الحطیئه این کتاب برای اولین بار در سال 1958 م در قاهره منتشر شد وباردیگر در سال 1987 م به کوشش «نعمان محمدامین طه» به چاپرسید. 6- شرح دیوان الخنساء این کتاب به کوشش «لویس شیخو» در سال 1896 م در بیروت بهچاپ رسید. 7- دیوان طرفه بن عبد(به روایت ابن سکیتاین کتاب در 1909 م به اهتمام «احمد امین شنقیطی» در قازانچاپ شده است. 8- شرح دیوان عروهبن ورد این کتاب نخستین بار در سال 1923 م همراه چهار دیوان دیگر درقاهره و سپس به کوشش «عبدالمعین الملوحی» در دمشق به چاپرسید. 9- شرح دیوان مزرد این کتاب به کوشش «خلیل ابراهیم عطیه» در سال 1962 م دربغداد به چاپ رسید. علاوه براین آثار که به زیور طبع آراسته شده است و در صحتانتساب آنها به ابن سکیت تردید نیست. آثار فراوانی نیز دردسترس است که صحت انتساب برخی از آنها مورد تردید است. مهمتریناین کتابها عبارت است از: 1- الابل 2- الاجناس الکبیر 3- الاصوات 4- الارضین و الجبال و الادویه 5- الامصال 6- الانساب 7- الانواع 8- البیان 9- الایام و اللیالی 10- التصغیر 11- معانی الابیات 12- معانی الشعرالکبیر 13- معانی الشعر الصغیر 14- النبات و الشجر 15- الطرق 16- سرقات الشعراء 17- الوحوش 18- الحشرات 19- المذکر و المونث20- فعل و افعل 21- النوادر 22- المثنی نام آثارخطیمربوط بهابنسکیت چنیناست: 1- البحثسه نسخه از آن در دارالکتاب(قاهره)و یک نسخه دیگر درکتابخانه تیموریه موجود است. 2- منطق الطیر و منطق الریاحین نسخهای از آن در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است. 3- المقصود و الممدود نسخهایاز ایناثردر کتابخانهعارفحکمت در مدینه به کتابت«ابویوسف» موجود است. البته صحت انتساب المقصود و الممدود بهابن سکیت دقیقا روشن نیست. ماهنامه کوثر شماره 37
مصطفی محمدی اهوازی