پاسدار حریم امامتدر روزگاری که ائمه معصومین(علیهم السلام) در اختناق شدیدحکام جور به سر میبردند شیفتگان اهل بیت عصمت(ع) به وسیله افرادی آگاه و ازجان گذشته با پیشوای محبوب خود در ارتباط بودند و جواب مسائل و مشکلاتخویش را بدین طریق از امام(ع) دریافت میکردند. یکی از افرادی که با شیوه خاصی توانست ارتباط برادر بزرگوارش امام کاظم(ع)را با مردم حفظ کند و پاسخ سوالات شیعیان را از امام(ع) درافت دارد فرزندبرومند امام صادق(ع) است. گرچه در کتابهای رجالی و تاریخی از تاریخ تولد وی ذکری نشده، با دقت در بعضیاز روایات (1) آشکار میشود که او از برادر والامقامش امام موسی بنجعفر(ع) بیشاز یکی دو سال کوچکتر نبوده است و تولدش نزدیک سالهای129 یا 130 هجریمیباشد. پدر ارجمندش امام جعفر صادق(ع) در سال83 ه .ق متولد و در سال148ه .ق در 65 سالگی به تحریک منصور خلیفه عباسی مسموم و شهید گردید. (2) آنحضرت پنج فرزند داشت که علی کوچکترین آنها بود و در همان اوائل زندگی، پدررا از دست داد و در کنار برادرش امام کاظم(ع) رشد نمود و به درجات عالی علمیو اخلاقی رسید. (3) القاب ابوالحسن علی بنجعفر به سبب انتسابش به خاندان وحی وامامت «حسینی»، «هاشمی» و «علوی» خوانده میشد. و به موجب رشد و نمو درمدینه وی را «مدنی» میخواندند. اما مشهورترین القابش که جز بر او اطلاق نمیشود «عریضی» است. چون بیشتر عمرشریفش را در قریه «عریض» (در یک فرسخی مدینه) سپری نموده و فرزندان وی نیزبه عریضیون معروفند. (4) عصر امام کاظم(ع) در آن ایام، گروههای انحرافی زیادیچون اسماعیلیه، سمیطیه، فطحیه(5) به وجود آمدند و نیز جو اختناق شدیدی کهحاکمان وقتبه وجود آورده بودند تشخیص حق یعنی امامتحضرت موسی بنجعفر(ع) رابر بسیاری دشوار ساخته بود. و پیروی از امام بدون گذشت و فداکاری ممکن نبود. از اینرو شمار انبوهی از مردم حتی بعضی از نزدیکان امام(ع) به دشمنانپیوستند. علی بنجعفر در گفتاری چنین اظهار میدارد: عمره رجب را گزارده و در مکه بودیم. محمد بناسماعیل [نوه امام صادق(ع)] نزدش آمد و گفت: عموجان، میخواهم بهبغداد بروم و دوست دارم با عمویم ابوالحسن [موسی بنجعفر] خداحافظی کنم. میخواهم تو نیز همراهم باشی! من با او به سوی برادرم که در منزل «حوبه»بود رهسپار شدیم. اندکی از مغرب گذشته به آنجا رسیدم. من در زدم، برادرمجواب داد و در را باز کرد. … حضرتش پیش آمد در حالی که پارچه رنگ کردهایی به گردنش بسته بود. پایینآستانه در نشست. من به جانب او خم شدم و سرش را بوسیدم و گفتم: برای کاری آمدهام که اگرتصدیق فرمایی از توفیق خداست [بر ما] و اگر غیر از آن باشد چنین معلوم شودکه ما خطای بسیار داریم. فرمود: چه کار است؟ گفتم: این برادرزاده شماست که میخواهد با شما خداحافظی کند و به بغداد رود. فرمود: بگو بیاید. من او را که در کناری ایستاده بود، صدا زدم. نزدیک آمد و سر حضرت را بوسید وگفت: قربانت، مرا سفارشی کن. فرمود: سفارشت میکنم که در باره خون من از خدا بترسی! او پاسخ داد: هر کسبدی شما را بخواهد خدا آن بدی را به خودش رساند. آنگاه به بدخواه او نفرین کرده و باز سر حضرت را بوسید و گفت: عمویم، مراسفارش کن. فرمود: تو را سفارش میکنم که در باره خون من از خدا بترسی! گفت: هر که بدشما را بخواهد، خدا به خودش رساند. باز سرش را بوسید و گفت: ای عمو! مراسفارش کن. فرمود: سفارشت میکنم که در باره خون من از خدا بترسی! باز او بربدخواهان حضرت نفرین کرد و به کناری رفت. من نزدیک برادرم رفتم، وی به من فرمود: علی، اینجا باش! من ایستادم. حضرت بهاندرون خانه رفت و مرا صدا زد، به نزدش رفتم. پس کیسهای که صد دینار در آنبود به من داد و فرمود: به پسر برادرت بگو این پول را در سفر کمک خرجش سازد. من آن را گرفتم و در گوشه عبایم گذاشتم. باز صد دینار دیگرم داد و فرمود: این را هم به او بده. سپس کیسه دیگری داد و فرمود: این را هم به او بده. گفتم: قربانت، اگر به آنچه فرمودی از او میترسی چرا او را علیه خود کمکمیکنی؟ ! فرمود: هرگاه من به او بپیوندم و او از من ببرد، خدا عمرش را قطعمیکند. سپس کیسه دیگری که سه هزار درهم خالص در آن بود برگرفت و فرمود: اینرا هم به او بده. من نزد محمد رفتم و صد دینار اول را به او دادم. بسیار خوشحال شد و عمویش رادعا کرد، سپس کیسه دوم و سوم را دادم. چنان خوشحالی کرد که گمان کردم منصرفشده و به بغداد نمیرود. در آخر سه هزار درهم را نیز به او دادم. ولی او راهخود را در پیش گرفت و نزد هارون رفت و با عنوان خلیفه به او سلام کرد و گفت: من گمان نمیکردم که در روی زمین دو خلیفه باشد، تا آنکه دیدم مردم به عمویمموسی بنجعفر به عنوان خلافتسلام میکنند. هارون صد هزار درهم برایش فرستاد ولی خدا او را به بیماری خنازیر و خناقمبتلا کرد و نتوانستبه یک درهم از آن اموال دستبرساند. (6) پس از آن بود کههارون با شنیدن سخن محمد و امثال او برای از بین بردن امام موسی بنجعفر(ع) نقشه کشید و حضرت را به وسیله سم شهید گردانید. اما علی بنجعفر هرگز از برادر بزرگوارش امام کاظم(ع) جدا نشد و همیشه همراهو پشتیبان وی بود. او میگوید: همگام با برادرم در حالی که اهل و عیالش را همراه داشت چهارمرتبه پیاده به عمره مشرف شدم. یک بار26 روز، بار دگر 25 روز، دگربار 24روز و بار آخر 21 روز طول کشید. (7) بعد از شهادت امام کاظم(ع) نیز گروهکهایانحرافی چون «واقفه» و امثال آن مردم را به سوی گمراهی سوق دادند. اما علیبنجعفر پیرو هیچ یک از این گروهها نشد و امامتبحق فرزند برادرش امام رضا(ع)و بعد از او فرزندش امام جواد(ع) و سپس امام هادی را پذیرفت و از مدافعانآنها بود. دو روایت زیر بیانگر این عقیده صحیح و راسخ وی میباشند. حسن بنفضال میگوید: از علی بنجعفر شنیدم که میگفت: «نزد برادرم موسیبنجعفر(ع) بودم در حالی که او به خدا سوگند بعد از پدرم حجتخدا رویزمین بود. ناگاه فرزندش علی [بنموسی(ع)] وارد شد. برادرم به من فرمود: ایعلی! این صاحب [امام] تو است. او نسبتبه من منزله من است نسبتبه پدرم. خداوند تو را بر دین او ثابت قدم بدارد. من گریستم و با خود گفتم به خدا سوگند، پیام مرگ خود را میدهد. باز فرمود: ای علی، ناچار حکم پروردگار در باره من جاری میشود. من نیز بهراه رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین(ع) میروم. آن حضرت سهروز قبل از اینکه هارون الرشید دوباره او را جلب نماید این سخنان را با مندرمیان گذاشت». (8) زکریا بنیحیی میگوید: شنیدم که علی بنجعفر به حسن بنحسینفرزند علی بنالحسین(ع) میگفت: خداوند ابیالحسن، علی بنموسی الرضا(ع) را یارینمود زمانی که برادرها و عموهایش بر او ستم روا داشتند … (9) تسلیم ولایتبرجستهترین فضیلت علی بنجعفر این است که نه تنها امر امامت و ولایت را خوبشناخت و آن را از دیگر ارزشها ظاهری دنیا بسی والاتر دانستخود را تسلیم ولایتامامان معصوم(ع) ساخت از این رو با افتخار، امامتبرادرش امام کاظم(ع) وفرزندش حضرت رضا را پذیرفت و چون کمترین مردمان در مقابل آنها سر اطاعت وتسلیم فرود آورد. تبلور این فضیلت هنگامی است که وی در کهنسالی بعد ازآنکه خود عالمی بزرگ، دارای منزلتی عظیم و شخصیت اجتماعی والایی است درمقابل فرزند فرزند برادرش امام جواد(ع) در حالی که کمتر از هشتسال دارد، سرتعظیم فرود آورده است، او امام را چنان معرفی میکند که برای دوستانشتعجبانگیز است و بر او خرده میگیرند. اما وی بر صحت رفتار و اعتقاد خویشتاکید میکند. محمد بنحسن بنعمار میگوید: من دو سال نزد علی بنجعفر (عموی امام رضا«ع») بودم و هر خبری که او ازبرادرش امام کاظم(ع) شنیده بود، مینوشتم. روزی در مدینه به خدمتش نشسته بودمکه ابوجعفر محمد بنعلی [حضرت جواد(ع)] در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. علیبنجعفر برجست و بدون کفش و عبا نزد او شتافت و دستش را بوسید و احترامش کرد. ابوجعفر به او فرمود: ای عمو! بنشین. خدایت رحمت کند. او گفت: آقای من، چگونه بنشینم و شما ایستاده باشی؟! چونعلی بنجعفر به جایگاه خود برگشت اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند: شما عمویپدر او هستید، با او اینگونه رفتار میکنید؟! او دستبه ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید! اگر خداوند متعال [صاحب] این ریش سفید را سزاوار [امامت]ندانست و این کودک را شایسته دانست و به او چنان مقامی داد، من فضیلت او راانکار کنم؟! از سخن شما به خدا پناه میبرم. من بنده او هستم. (10) نمونهای از احادیث علی بنجعفر «علی بنجعفر میگوید: از برادرم موسی بنجعفر(ع) چنینشنیدم: کسی که حاجتشخص ضعیفی را به صاحب قدرتی برساند، در حالی که خودش بهتنهایی چنین قدرتی ندارد، خداوند متعال وی را بر صراط ثابتقدم میدارد.» (11) علی بنجعفر میگوید: برادرم امام موسی بنجعفر(ع) فرمود: پدرم دستم را گرفت وفرمود: پدرم امام سجاد(ع) اینچنین دستم را گرفت و فرمود: پسرجان، هر کس از تو خیری خواستبجای آور. اگر از اهل خیر باشد که بجا انجامدادهای و اگر از اهل خیر نباشد تو از اهل خیر هستی و اگر شخصی از طرف راستتو را دشنام داد سپس از طرف چپ قرار گرفت و عذرخواهی کرد، عذرش رابپذیر. (12) در منظر اهل نظر علی بنجعفر یکی از راویان بزرگواری است که فقهاو محدثان در فضیلت و ثاقت و اعتماد به روایتش اتفاق نظر دارند. ابوالحسن محمد بناحمد بنداود (متوفای 378ه .ق) وی را در ردیف موثقین نامبرده است و او را ستوده است. (13) شیخ مفید(ره) (متوفای413 ه .ق) چنینمیگوید: «علی بنجعفر و برادرش اسحاق دو شخصیتاند که هیچ کس در فضل وتقوایشان اختلاف نکرده است.» و در جای دیگر از او اینگونه یاد کرده است: «علی بنجعفر از کسانی است که حدیث فراوان نقل کرده و روشی استوار داشتهاست. بسیار پارسا و دانشمند و ملازم خدمتبرادر ارجمندش امام موسی بنجعفر(ع)بود و خبرهای زیادی از آن حضرت نقل نموده است.» (14) شیخ طوسی(ره) (460385ه .ق) در باره وی چنین اظهار نظر کرده است: «علی بنجعفر برادر موسی بنجعفر(ع) شخصیتی بزرگوار و مورد اطمینان است. کتاب مناسک و مسائل از اوست». (15) علمای متاخر از اینها نیز همه وی رامورد وثوق دانستهاند. (16) اساتید فرزند برومند امام صادق(ع) علی بنجعفر عصرپنج امام معصوم(ع) را درک کرده و از محضر سه تن از آن بزرگواران بهرهمندگردیده است. 1 پدرش امام صادق(ع) 2 برادرش امام کاظم(ع)، که حاصل بهرهمندیوی از حضرتش در کتابی به نام مسائل علی بنجعفر جمعآوری شده است. 3 فرزند برادرش، امام رضا(ع). وی زمان امام جواد(ع) و امام هادی(ع) را نیز درک کرد اما مشاهده نشده است کهاز آن دو بزرگوار حدیثی نقل کرده باشد. (17) دیگر مشایخ علی بنجعفر عبارتند از: 1 حسین، فرزند زید بنعلی بنالحسین(ع) که تا اندازهای شناخته شده است.کنیهاش ابوعبدالله و ملقب به مدنی است. (18) 2 سفیان بنعیینه، فرزند عمرانهلالی است که جدش ابوعمران، از عمال خالد قسری بود. (19) 3 محمد بنمسلم، مشهور است. 4 عبدالملک بنقدامه. 5 معتب غلام امام صادق(ع) اهل مدینه و مورد وثوق بود. در روایتی آمده است کهامام صادق(ع) فرمود: ده غلام دارم که معتب بهترین آنهاست. وی مرا از دیگراناحق میداند. (20) معتب از غلامانی است که برای امام صادق(ع) بسیار خدمتکرد. (21) 6 ابوسعید مکی. شاگردان چنانچه در کتابهای رجالی و مجموعههای روایی آمده است، بیش از چهلراوی از خوان نعمت علمی وی بهرهمند شدهاند که اسامی بعضی از آنها از اینقرار است: 1 احمد بنعلی بنجعفر (فرزندش) 2 احمد بنمحمد بنابینصر بزنطی 3 اسحاق بنمحمد بناسحاق بنجعفر 4 اسحاق بنموسی بنجعفر (فرزند برادرش) 5 اسماعیلبنمحمد بناسحاق بنجعفر (فرزند پسر برادرش) 6 حسن بنعلی بنعثمان بنعلیبنحسین بنعلی بنابیطالب (حسن بنعلی بنعمرو عمرکی) 7 حسین بنزید بنعلیبنالحسین 8 حسین بنموسی بنجعفر (پسر برادرش) 9 عبدالعظیم حسنی 10 زیدبنعلی بنالحسین 11 عبدالله بنحسن بنعلی بنجعفر (نواده وی) 12 عمرکی بنعلیبوفکی خراسانی 13 محمد بنعلی بنجعفر (فرزندش) 14 نصر بنعلی جهضیمی. (22) رحلتدر تاریخ وفات علی بنجعفر اتفاق نظر وجود ندارد. بعضی رحلت او را درسال 210 ه .ق دانستهاند. (23) و عدهای سال 220ه .ق و برخی دیگر، طولحیات وی را تا سال 252 نیز بعید نشمردهاند. (24) اما با دقتی که به عمل آمدروشن شد که تولد وی حدود سال 130ه . ق و وفاتش نزدیک سال 220ه .ق و سنشریف وی هنگام وفات حدود 90 سال بوده است. مرقد شریف محدث نوری(ره) میگوید: «مرقد شریف علی بنجعفر در عریض (حدود یک فرصخی مدینه) است و من در بعضی ازسفرها آنجا را زیارت کردهام. دارای قبه و بارگاه مجللی است.» (25) محدثقمی(ره) و جمعی از نسبشناسان نیز بر همین عقیدهاند. (26) مزار علی بنجعفر در قم! ملا محمدتقی مجلسی(ره) (1003 1070ه .ق) مینویسد: «قبر علی بنجعفر درشهر قم مشهور و معروف است. شنیدم که اهل کوفه از او تقاضا کردند به کوفهبیاید، علی بنجعفر دعوت آنها را پذیرفت و به کوفه رفت و مدتی در آنجا ماندهمردم کوفه از وی احادیثی آموختند و او نیز از آنها روایاتی نقل کرد. سپس مردم قم از وی خواستند به قم بیاید. او به قم آمد و تا آخر عمر در آنجاماند و بعد از رحلت در قم به خاک سپرده شد.» (27) محدث نوری(ره) با چند دلیلاین نظر را نادرستشمرده و مرقد علی بنجعفر را در عریض میداند. (28) محدثقمی(ره): وقتی فرزندان علی بنجعفر را میشمارد چنین میگوید: «از او چهار پسربه نامهای محمد، احمد اشعری، حسن و جعفر باقی ماند. از جعفر اصغر نیز فرزندیبه وجود آمد که علی نام داشت و حال وی پوشیده است. احتمال دارد این قبری کهدر قم است قبر همین علی بنجعفر بنعلی بنجعفر صادق(ع) باشد.» (29) با اینبیان مزار موجود در قم مقبره نواده امام صادق(ع) و نوه ابوالحسن علیبنجعفر(ع) است. بعضی نیز این قبر را به نواده دیگر علی بنجعفر به نام «علیبنحسن بنعیسی بنمحمد بنعلی بنجعفر عریضی» نسبت دادهاند. (30) از نوشته رویقبر معلوم میشود که زیر این بقعه دو تن از نوادگان امام(ع) مدفون میباشند. یکی از آنها، از فرزندان امام موسی بنجعفر(ع) به نام «محمد» میباشد ودیگری همان نواده امام جعفر صادق(ع) به نام «علی» میباشد. مرقدی در سمنان در خارج شهر سمنان، در وسط باغی سرسبز و خرم، بقعه و بارگاهمجللی وجود دارد که به علی بنجعفر عریضی منسوب است. اما بعید است که او نیزعلی بنجعفر عریضی باشد بلکه شخصی همنام، یا از نوادگانش میباشد. (31) آثار یکی از کتابهای معتبری که از مصادر کتاب پر ارج بحارالانوار میباشد. کتاب«مسائل علی بنجعفر» است که از آثار باقیمانده و پربرکت این فرزند برومندامام صادق(ع) میباشد. رجالشناسان همگی بر این عقیدهاند که علی بنجعفر کتابی دارد که مطالبش را ازبرادرش، امام کاظم(ع) دریافت کرده است. اما در نامگذاری آن بیانات گوناگونیدارند. بعضی گمان کردهاند وی دارای دو یا سه کتاب است اما در واقع یک کتاببیشتر نیست. نجاشی وی را صاحب یک کتاب میداند، اما در یک جا میگوید: او کتابی در حلال وحرام دارد. و در جای دیگر آن را «المسائل» مینامد. (32) شیخ طوسی(ره)میگوید: «علی بنجعفر دارای کتابی به نام مناسک و مسائل است.» (33) خاندانعلی بنجعفر فرزندانی داشته است که به عریضیون مشهور بودهاند و اسامی آنهابدین شرح است: 1 محمد اکبر، 2 محمداصغر،3 حسن، 4 احمد شعرانی، 5 علی،6 جعفر اصغر،7 کلثوم (ام کلثوم)، 8 ملیکه،9 خدیجه، 10 حمدونه، 11زینب، 12 فاطمه، و بعضی فرزندی به نام عبدالله نیز برای وی شمردهاند. (34) از فرزندان و نوادگان علی بنجعفر عریضی خانواده بزرگی شکل گرفته که بیشترشهرها به سبب مهاجرت این بزرگواران بدان سرزمین از برکت وجودشان بهرهمندگردیدند. امروز نیز مراقد شریف آنها در دورافتادهترین نقاط عالم چشم و چراغآن دیارند. اسامی بعضی از آنها از این قرار است. 1 ابوالحسین احمد بنقاسم بناحمد شعرانی فرزند علی بنجعفر عریضی، که ازامامزادگان مشهور قم میباشد.(35) 2 سید کمالالدین، که مزارش در قریه «سینخوار» در استان اصفهان زیارتگاه مومنان است. عالم بزرگوار سید مجدالدین حلبی نیز که از اساتید محقق حلی(ره) است ازنوادگان وی میباشد. (36) 3 سید علی امامی عالم متقی سید علی فرزند سید محمداصفهانی از شاگردان برجسته علامه مجلسی است که به خطار انتسابش به امامزادهابوالحسن علی زینالعابدین بننظامالدین احمد بنشمسالدین عیسی. ابنجمالالدینمحمد بنعلی عریضی فرزند امام صادق(ع) به امامی مشهوری است و قبر اینامامزاده ابوالحسن علی زینالعابدین، در محله جملان اصفهان میباشد. (37) درشهرهای دیگر نیز افراد این خاندان بزرگوار دارای مراقدی هستند که زیارتگاهمؤمنین است. 4 در نائین سلطان سیدعلی فرزند عبیدالله بناحمد اشعری. 5 در یزد، امامزاده ابوجعفر محمد، فرزند علی بنعبیدالله بناحمد بنعلیبنجعفر.6 امامزاده، سید جعفر، فرزند علی بنعبدالله بناحمد بنعلی بنجعفر. 7 و 8 و سید رکنالدین و سید شمسالدین که برای آشنایی با این بزرگان به کتبمفصلی که در تاریخ نائین و یزد نوشته شده مراجعه شود. پینوشتها: 1 ر.ک: اختیار معرفهالرجال، المعروف برجال الکشی، ص 355، روایت فیضیعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی. ج 2. ص373. 2 اصول کافی، کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 2، ص377; تاریخ بنمختار. 3 ر.ک: معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، ج 11، ص 291 و 292; تاریخقم، محمد بنحسن قمی، ص 224و … 4 ر.ک: رجال النجاشی، ص176; مسائل علی بنجعفر و مستدرکاتها، موسسه آلالبیت، ص17 و شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، عبدالحی ابنالعماد، ج 2، ص 24;تاریخ الاسلام وفیات المشاهیر و «الاعلام» ذهبی، ج 14، ص263. 5 اسماعیلیه; لقبی استبرای همه فرقههایی که به امامت اسماعیل پسر امامجفعر صادق(ع) و پسرش محمد بناسماعیل قایل بودند. شعبههایی از ابنفرقه بهنامهای دیگری چون: قرامیطه، تعلیمیه، باطنیه، ملاحده نیز خوانده شدهاند. (فرقالشیعه، نوبختی، ترجمه و تعلیقات محمدجواد مشکور، ص 101، زیرنویس)سمطیه: گروهی که بعد از امام صادق(ع) امامت محمد بنجعفر ملقب به دیباج وفرزندانش را گردن نهادند به نام پیشوای خود، یحیی بنابی سمیط نامیده شدند. (فرق الشیعه، ص 112) فطحیه، گروهی که بعد از امام صادق(ع) امامت فرزند بزرگوی عبدالله بنجعفر را پذیرفتند و چون وی سری پهن یا پاهای پهنی داشت او راافطح میگفتند و پیروان او را افطحی مینامیدند. (فرق الشیعه، ص113) 6 اصول کافی، ج 2، ص 400 402; اختیار معرفه الرجال، ص263 و 264. 7 قرب الاسناد، عبدالله بنجعفر حمیری، ص 122. 8 کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 38. 9 سفینه البحار، محدث قمی، ج 2،ص 244. 10 اصول کافی، کلینی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، ج 2، ص106 و107 و روایاتدیگر. ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 104; اختیار معرفه الرجال، ص429. 11 قرب الاسناد، ص 122; مسائل علی بنجعفر، ص 342. 12 الکافی، ج 8، ص 152; تنبیه الخواطر، ج 2، ص147; مسائل علی بنجعفر، ص342. 13 رجال ابنداود، ص 238. 14 الارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، ج 2، ص206 و 208. 15 الفهرست، شیخ طوسی، ص87. 16 ر.ک: مناقب ابنشهرآشوب، ج 4، ص 325; رجال العلامه الحلی، ص93;بحارالانوار، ج 48، ص 300. 17 ر.ک: رجال البرقی، ص 25; الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص29 و287; رجال شیخطوسی، س 241 و353; مناقب ابنشهرآشوب، ج 4، ص 380; رجال ابنداوود، ص 238;مستدرک الوسائل، ج3، ص626; مسائل علی بنجعفر و مستدرکاتها، ص56 و57;رجال العلامه، ص 92. 18 مجمع الرجال، القهپابی، ج 2، ص 175. 19 همان، ج3، ص133. 20 همان، ج6، ص103. 21 همان. 22 مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج3، ص627; مسائل علی بنجعفر ومستدرکاتها، ص 65 68. 23 ر.ک: العبر فی خبر من غیر، ذهبی، ج 1، ص 358; تهذیب التهذیب، ابنحجر، ج2، ص33; الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 20، ص 360. 24 ر.ک: معجم رجال الحدیث، خویی، ج 21، ص 291 و 292; عمده الطالب،ابنعنبه، ص 231. 25 تنقیح المقال، مامقانی، ج 2، ص273. 26 مستدرک الوسائل، ج3، ص627 و 628. 27 ر.ک: اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 8، ص177; اختران تابناک، ج 1، ص336; گنجینه آثار قم، عباس فیض، ج 2، ص 324; تربت پاکان، ج 2، ص43; انجمفروزان، عباس فیض، ص 181. 28 روضه المتقین، محمدتقی مجلسی، ج 14، ص 191. 29 مستدرک الوسائل، ج3، ص626 و627. 30 منتهیالامال، ج 2، ص186 ،187; ر.ک: انجم فروزان، عباس فیض، ص183. 31 گنجینه آثار قم، عباس فیض، ج 2، ص 322; تربت پاکان، ج 2، ص 42. به نقلاز ترجمه کتاب تاریخ قم، ص 224. 32 رجال النجاشی، ص176 و 21. 33 فهرست، طوسی، ص87 و 88. 34 منتهیالامال، ج 2، ص187; مهاجران آل ابیطالب، ابیطباطبا، ترجمه محمدرضاعطایی، ص303. 35 مهاجران آل ابیطالب، ص337; گنجینه آثار قم، ج 2، ص 374. 36 روضه المتقین، ج 14، ص 191; ریحانه الادب، ج 5، ص186; منتهیالامال، ج3،ص187. 37 منتهیالامال، ج 2، ص 188; ریحانهالادب، ج 1، ص173. ماهنامه کوثر شماره 16
احمد محیط اردکانی