عمر و بن حمق خزاعی، فدائی امامت شیعه
ظرف وجودی افراد متفاوت است. این امر سبب شد برخی از صحابهرسول خدا(ص)در پرتو تعلیمات آن حضرت بردیگریاران پیشی گیرند وبه مقام والاتری دستیابند. عمروبن حمق خزاعی یکی از آنها است. ویژگیهای ارزشی او در این نوشتار نمیگنجد، ولی سعی در آن استکه در حد توان به چند بعد آن اشاره شود. عمرو و قبیله عمروبن حمق از قبیله خزاعه و در شمار اعراب جنوبی عربستاناست. (1) اعراب جنوبی را قحطانی، یمنی، حمیری، عاربه و اصیل میخوانندو در مقابل، اعراب شمالی را عدنانی، مضری، مدحری، مستعربه وناخالص مینامند. اعراب جنوبی از پیشینه فرهنگی بارزیبرخوردارند و تمدن به جای مانده از آنان نزد صاحب نظران قابلبررسی است. قبیله خزاعه از دیرینهترین مهاجران جنوب است که بهمکه آمد و حدود سیصد سال برآن فرمان راند. (2) خزاعه در پیشبرد اسلام نقش فراوان داشته، به گفته مورخانهمواره دوستدار پیامبر(ص)بود. (3) پس از جنگ احد، قریش تصمیم به بازگشت دوباره و یکسره کردنکار مسلمانان را در سر میپروراند که با سخنان مردی از قبیلهخزاعه از اندیشه خود برگشت و راه مکه پیش گرفت. (4) در صلح حدیبیه نیز رسول خدا(ص)از یاری خزاعه بسیار بهره بردو از تصمیمگیری قریش با همکاری آنان خبریافت. (5) وابستگان بدین قبیله، پس از پیغمبر(ص)، دریاریامیرمومنان(ع)چنان پیش رفتند که معاویه به سپاهش گفت: بنیخزاعهدشمن مااست. اگر زنانشان نیز میتوانستند، چون مردانشان با مابه ستیز برمیخاستند و میجنگیدند. (6) تولد و خردسالی درتاریخ نامی از تولد عمرو بن حمق نیست; ولی از آنجا کهمورخان مسلمان به اتفاق، شهادت او را سالهای 51 و 50نگاشتهاند، سال تولدش را نیز میتوان در حدود سی سال پیش ازهجرتدانست. در قبایل سرزمین خشک حجاز، «پرورش» در کار شبانه روزیو زندگی دشوار معنا مییافت. از این رو، شخصیت افراد همواره بادلیری و پایداری به رشد میرسید. دوران کودکی او نیز چونهمسالانش با سختی و تلاش گذشت. در هفده سالگی شاهد بعثت، اینشگرفترین پیش آمد تاریخ، بود. روشن نیست چه هنگام عمروبنحمق از وجود پیغمبر(ص)و دعوتش آگاهشده و او که در آن روزگار در گروه جوانان نورس قبیله خزاعهجای داشت. تاچه اندازه در انتخاب مسیر زندگیاش آزاد بوده است.به هرحال آنچه در بستر تاریخ مییابیم دوستی و همکاری عمروبنحمق و دیگر مردان خزاعه با رسول خدا(ص)از نخستین روزهای ظهوراسلام در مدینه است. (7) اسلام عمرو جان پیغمبر(ص)به شوق خانه دوست قرار نداشت. تلاش بی سکونشقلبهای زیادی را به نور خدا پیوند میداد. همه جاسخن از حماسهبزرگ اسلام بود. هر روز فرد یا گروهی از سرزمینهای دور و نزدیکبه مدینه وارد میشد و با سخن پیامبر(ص)هدایت مییافت. به تدریجذی قعده سال ششم هجرت فرا رسید و همه چیز برای یک حرکتبزرگمهیا شد. رسول خدا(ص)همراه هزار و ششصدتن از یارانش به سوی مکهحرکت کرد. (8) و در سرزمین حدیبیه با قریش پیمان صلح ده ساله بست. (9) همزمان با این رخداد، عمروبن حمق با بسیاری از جنگجویانخزاعه به دین اسلام داخل شد. هرچند در گذشته نیز عمروبن حمق ودیگر مردان خزاعه در پیشبرد اسلام نقش زیادی داشتند (10) ; اما در اینتاریخ آن را در فکر و عمل به عنوان آخرین و کاملترین دین الهیپذیرفتند. (11) عمرو پس از صلح حدیبیه به مدینه آمد و یار و همراهپیامبر(ص)شد. (12) او حدود پنجسال در مدینه همراه پیامبر(ص)بود. در جنگهایی کهاز آن پس رخ داد، شرکت جست. پیوسته نزد حضرتمیرسید و عاشقانه از چشمه زلال و بیپایان فضلش فیض میبرد. روزی در چهره پیغمبر(ص)اثر تشنگی دید. بیدرنگ کاسه شیری آورد وبه دست مبارک آن بزرگوار داد. رسول خدا(ص)شیر را نوشید و تشنگیاش فرو نشست. ادب و دوستیعمروبن حمق در نظرش نیکو آمد و در بارهاش چنین دعا کرد: «اللهم امتعه بشبابه» ; خدایا به جوانیاش برکت ده. در پرتو این دعا، حتی پس از هشتاد سالگی نیز هیچ موی سفیدیدر سر و چهره عمرو دیده نمیشد. (13) عمرو بن حمق پس از رحلت پیغمبر(ص)، مدتی کوتاه در مدینه بهسر برد. مدینه دیگر شهر رسول خدا(ص)نبود. شهری بود که نوایمظلومیتخاندان وحی از آن به گوش میرسید. از این رو، برایزندگی به شام رفت. (14) بیشتر مهاجران شام از افرادی بودند که برایپیکار با روم و فتح آن دیار بدانجا رفته، پس از پیروزی ماندگارشده بودند. به نظر میرسد، عمرو بن حمق نیز در نبرد با روم وگشودن سرزمین شام شرکت داشت. دلش از سکونت در شام آرام نگرفت. زخم تنهایی ولایت ژرفتر از آن بود که با دوری از مدینه آرامگیرد. درد مدینه، بی کسی عترت بود. اما زیستن در شام دردفرمانروایی بنیامیه را نیز برآن میافزود. سر به فرمان فرزندابوسفیان و رانده شده پیامبر(ص)نهادن با مرام صحابی بودننمیساخت. از این رو، راهی عراق شد و در شهر کوفه که در آنروزگار یک اردوگاه نظامی شمرده میشد. قرار گرفت. (15) ساکنان کوفه همگی مردمی بودند که برای جنگ با ایران به عراقآمده، در آنجا ماندگار شده بودند. پس شرکت عمروبن حمق درفتوحات عراق نیز دور از ذهن نیست. پس از چندی، به مصر رفت و تاسال 35 هجری در آنجا اقامت کرد. بعد اجتماعی درسال یادشده، انحراف عثمان و دست نشاندگانش به اوج رسید. گرایش شدید عثمان به نزدیکان سبب پنجه افکندن بنیامیه بربیشترپستهای بلاد اسلام شد. او حکم بن ابیالعاص را که از بدتریندشمنان اسلام و رانده شده پیامبر(ص)بود. به مدینه خواند و بادادن جایزه گرامی داشت. عبدالله بن ابیسرح، رانده شده دیگررسول خدا(ص)، را نیز به حکومت مصر گمارد. (16) حکم بن ابیالعاص که از اسلام و مسلمانان ناخرسندی بسیارداشت. به بدرفتاری با مسلمانان و مبارزه علنی با دین پرداخت. سرانجام صبر مردم مصر از رفتار کارگزار عثمان پایان یافت وبرای چاره جویی به سوی صحابه برجسته رسول خدا(ص)رفتند. عمرو بنحمق خزاعی، عمار بن یاسر و محمد بن ابیبکر در نیکی و گرهگشایی،معروفترین صحابه مصر بودند و با علاقه گره از مشکلات مسلمانانمیگشودند. مردم به رهبری عمروبن حمق، عمار بن یاسر و محمدبنابیبکر پیش عثمان شکایتبردند. در همان هنگام، مردم کوفه وبصره نیز به اتفاق بزرگان خود برای رفع مشکلات به مدینه آمدهبودند. عثمان با راهنمایی امیرمومنان(ع) که آبرومندترین بزرگمدینه نزد مردم بود. پیمان عدالتبست و ستمدیدگان به شهرهایخود بازگشتند. آنها در میان راه پیک عثمان را دیدند که ازبیراهه سوی مصر میرفت. او که فرمان کشتار و دستگیری رهبرانمعترض مصر را نزد فرماندار مصر میبرد. به دست مردم افتاد. شاکیان با دیدن آن فرمان بیدرنگ به مدینه آمدند و مردم را ازنقض عهد خلیفه آگاه کردند. عمروبن حمق خزاعی از افرادی بود کهنامش درنامه عثمان به عنوان یکی از رهبران مردم به چشم میخورد. وعدههای فراوان و تهی عثمان، راه میانجیگری و اعتماد عمومی رابسته بود. علی(ع)نیز که روزهای پیش باگرو نهادن آبروی خود بهپیمانهای عثماناعتبار میبخشید. شرمنده از پیمان شکنیهای پیاپی خلیفه توانبیرون آمدن از خانه نداشت. تصمیم برآن شد تنی چند از بزرگان وخردمندان گروه به نمایندگی از مبارزان شهرها نزد عثمان رفته،او را به کنارهگیری از قدرت راضی سازند. عمروبن حمق خزاعی وعماربن یاسر سرشناسترین شخصیتهایی بودند که به پیشنهاد مردمبرای راهنمایی عثمان نزد او رفتند. (17) نصایح آنان در دل عثمان که سخت دربند هوای نزدیکانش بود. سودمند واقع نشد. سرانجام باخستگی و ناامیدی بازگشتند و مردمرا از نتیجه کارآگاه کردند. مردم که از ستم فرمانروایان وبیاعتنایی آنان به قرآن بسیار ناراحتبوده، از طولانی شدن سفر ودوری از خانواده خسته و ناتوان بودند. باکشته شدن یکی ازمصریان به دست نگهبانان عثمان به درون کاخ یورش بردند. عمروبنحمق خزاعی یکی از چهارصحابه معروفی بود که پیشاپیش انقلابیانبرعثمان وارد شد. (18) ابوهریره و ابودردا(دوتن از صحابه)برای میانجیگری بین دوسپاه پیش معاویه رفتند و دلیل مخالفتش را پرسیدند. او نیزبهانه دوری خود از دیگر مسلمانان را، ناشناخته بودن قاتلانعثمان شمرد. چون علی(ع)از سخن معاویه آگاه شد، فرمود: همهمیدانید که من در آن گیرودار حضور نداشته، قاتلانش را نیزنمیشناسم. هرکس از آنان خبر دارد، بازگوید. برخی چندتن، از جمله عمروبن حمق را نام بردند. علی(ع)در پیآنان فرستاد. چون این خبر در سپاه پیچید، بیست هزار جنگجویگردآمدند و خطاب به ابوهریره و ابودردا گفتند: روز قتل عثمانهمه صحابه و بزرگان مسلمان حاضر بودند و او از تمام کارگزارانشکمک خواست. همگی از یاریاش سرپیچیدند در حالی که عایشه و سرانجنگ جمل از برانگیزانندگان اصلی مردم علیه او بودند. هیچمسلمانی از او خرسند نبود. نه برقانون شریعت میرفت و نه از ستمپرهیز داشت. کارگزاران او نیز هر روز برستم خود میافزودند. ابوهریره و ابودردا با شنیدن آن گفتار از جواب ناتوان ماندند; خجل و سربه زیر درحالی که از نفوذ معنوی عمروبن حمق خزاعی وامثال او سخت در شگفتبودند، به شهرهای خود رفتند. (19) عمرو از بزرگان سپاه امام و از کسانی بود که به پیشنهادیاران آن حضرت «قرار داد حکمیت» را امضاء کرد. آنگاه همراهمالک اشتر نزدیک قرارگاه شام رفت و با صدای بلند به معاویهچنین گفت: ای معاویه! چون خود را ناتوان یافتی به حیله دستیازیدی. آگاه باش، اگر به راه راست نیایی، ما همان جنگجویاندیروزیم و تا یکی از ما زنده باشد، در یاری حقیقتبا تو پیکارخواهد کرد. (20) عمرو در حکومت امیرمومنان(ع) وی در بیعتبا علی(ع)پیشگام بود و در همه مراحل یار و همراهششمرده میشد. یکی از عرصههای حضور عمرو در رکاب علی(ع)نبرد جملبود. وقتی نصایح حکیمانه علی(ع)در دل رهبران جمل جای نگرفت و جنگقطعی شد. حضرت علی(ع)خطبهای شورانگیز ایراد کرد و به مناجاتپروردگار پرداخت; آنگاه به آراستن سپاه دستیازید و عمروبن حمقرا برسواران کمین که حساسیتی ویژه داشتند. فرماندهی داد. (21) دو سپاه در مقابل هم صف کشیدند و اندکی بعد، جنگ با هجومتیراندازان سپاه جمل آغاز شد. یاران امام یورش آنان را سرکوبکردند و دو باره هردو نیرو درجای خود ایستادند. صدای شیپور رزماز نبردتن به تن خبر میداد. اولین جنگجوی سپاه جمل به نام«اسوب بن بختری» از مردم بصره به میدان آمد و از سپاهامیرمومنان(ع) مبارز خواست. عمروبن حمق خزاعی اولین مبارزسپاهعلی(ع)بود که به میدان گام نهاد و دلاورانه سرحریف را به یکسوپراند. آنگاه جلو سپاه دشمن ایستاد و هماورد خواست. چون کسی بهجنگش نرفت، اسب را برانگیخت و در مقابل سپاه به تاخت و تازپرداخت و فضایل علی(ع)را بدین گونه بازگفت: هذا علی قائد نرضی به اخو رسول الله فی اصحابه (22) این علی رهبر شایستهای است که ازاوخرسندیم و برادر رسول خدا(ص)در میان یاران او. عمرو از پارسایان نامی اسلام بود. از این رو، زاهدان کوفههمواره حمایتش میکردند. پس از اندکی گروه زیادی از آنانپیرامونش گرد آمدند و او با یاری عابدان برصف دشمن حمله برد. پیشروی او وپراکندگی دشمن همچنان ادامه داشت. تا اینکه شمشیرششکست. نزد برادرش ریاح بن حمق آمد. ریاح به عمرو گفت: «ایبرادر! چه نیکو نبرد کردیم، اگر انشاءالله پیروزی از آن ماباشد.» سپاه جمل سخت پایداری میکرد و به هررفتاری دست میزد. علی(ع)که بیباکی دشمن را دید. خطاب به یارانش فرمود: «اینان سختخشمگین هستند و از هیچ کرداری پرهیزندارند. پس شما نیز بادلیری بجنگید تا آنان را با یاری خداوند درهم شکنید. در آن هنگام مالک اشتر نخعی، عماربن یاسر و عمروبن حمق خزاعیکه پیشاپیش سپاه امام قرار داشتند. بردشمن حمله بردند. جنگبا دلاوری آنان به پایان رسید و سپاه امام پیروز گردید. عمروبن حمق در نخستین روزآغاز جنگ صفین نیز از جانبامیرمومنان(ع)به فرماندهی قبیله خزاعه منسوب شد. خویشان خود راگردآورد و برسپاه معاویه یورش برد و بسیاری از لشکر شام را بههلاکت رسانید. (24) جنگ صفین به روزهای دشوار خود رسیده بود. دو نیرو درحملههایخونبار هرروزه ضعیف شده بودند. امام به منظور ایجاد روحیه تازهدر میان جنگجویان به بازآرایی سپاه دستیازید. سمت راست را بهامام حسین و امام حسین علیهما السلام و مسلم بن عقیل سپرد. محمدبن حنفیه و هاشم بن عتبه بن مرقال را به فرماندهی چپگمارد. مالک اشتر را در قلب لشکر نهاد و فرماندهی سواران راکه پارتیزانان ویژه آن روز به شمار میرفتند. به عمروبن حمقخزاعی داد. نیروی امام برسپاه شام یورش برد. هاشم بن مرقال درنبردی سختبه شهادت رسید. عمروبن حمق بسیار ناراحتشد و همراهبا سوارانش برسپاه شام حمله برد. دشمن را از پیکر هاشم کنارزده، او را در برگرفت و شعری به این مضمون خواند: «خدا بهماجزای نیک دهد که در حمایتش این چنین پای میفشاریم و بهترینعزیزانمان را فدا میکنیم. چه خوش صورتانی دورهاشم گردآمدهاند ودر فراق او دل میسوزانند.» آنگاه برسپاه معاویه حمله برد; چندان جنگید که توان از کفداد و یارانش تنزخمدارش را از میدان بیرون بردند. (25) یکی از روزها در گرداب جنگ، علی(ع)به بسربن ارطات نزدیک شد،بسر راه نجات را در کشف عورت دید و با این نیرنگ از مرگ گریخت. کار بسر که خندهسران معاویه را در پی داشت. بر غلامش گرانآمد. غلام بر صف یاران امیرمومنان(ع) حمله برد و به دست مالکاشتر که پیشاپیش سپاه امام ایستاده بود. به هلاکت رسید. دراین هنگام لشکر معاویه بر نیروی امام هجوم برد. عمروبن حمقخزاعی همراه هزار جنگجوی زیر فرمانش به لشکر شام حمله کرد وآنان را عقب راند. جنگ تا غروب آفتاب ادامه یافت و شمار زیادیاز افراد معاویه به دست عمرو و مردانش کشته شدند. (26) جنگ به پایانخود نزدیک میشد. عبدالله بن بدیل خزاعی فرمانده جناح چپ امام،سخت میجنگید. معاویه که او را تنها دید. بانگ برآورد و سپاهرا بر کشتن او فرمان داد. افراد زیادی پیرامونش گردآمدند و اورا به شهادت رساندند. عمروبن حمق از این مرناراحتشده، شعریخواند و تنها بردشمن حمله برد. او چند تن از جنگجویان معاویهرا به هلاکت رساند و با تندرستی نزد امام(ع)بازگشت. (27) پینوشتها: 1- عقد الفرید، ابن عبد ربه، ج 3، ص 336. 2- ترجمه مروج الذهب، مسعودی، ج 1، 1؟ 3- المغازی، واقدی، ج 1، ص 339. 4- همان. 5- السیره النبوی، ابن هشام، ج 3، ص 312. 6- الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص 604. 7- المغازی، ج 2، ص 592. 8- طبقات، ابن سعد، ج 2، ص 96، سیره ابن هشام، ج 3، ص 324. 9- سیره ابن هشام، ج 4، ص 291، طبقات، ج 3، ص 93. 10- سیره ابن هشام، ج 3، ص 326، طبقات ج 2. ص 96، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 54. 11- الاصابه فی تمیز الصحابهآ ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 624، المعارف، ابن قتیب، ص 291، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبد البر، ج 3، ص 257. 12- طبقات، ج 4، ص 304، المعارف، ص 291. 13- الاصابه، ج 4، ص 624، اسد الغابه، ابن اثیر، ج 4، ص 218. 14- الاستیعاب، ج 3، ص 257. 15- اسد الغابه، ج 4، ص 117. 16- مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 118، دائره المعارف، محمد حسین حائری، ج 13، ص 489، الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 59. 17- تاریخ گزیده، مستوفی، ص 187. 18- الفتوح، ص 383، المعارف، ص 291، طبقات الکبیر، ج 4، ص 304. 19- الفتوح، ص 383. 20- همان. 21- اخبار الطوال، ابو حنیفه دینوری، ص 145. 22- اخبار الطوال، ص 150، الفتوح، ص 425، المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 181. 23- اخبار الطوال، ص 151. 24- همان، ص 171. 25- همان، ص 250 و 197. 26- الفتوح، ص 592. 27- همان، ص 605. ماهنامه کوثر شماره 39
غلامحسین صمیمی