این مجموعه نفیس… این مجموعه نفیس و زیبا به نام«نهج البلاغه»که اکنون در دست ماست و روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشههای نوتر و روشنتر مرتبا به ارزش آن افزوده است، منتخبی از«خطابهها»و«دعاها»و«وصایا»و«نامهها»و«جملههای کوتاه»مولای متقیان علی علیه السلام است که به وسیله سید شریف بزرگوار«رضی»(رضوان الله علیه)در حدود هزار سال پیش گردآوری شده است. آنچه تردید ناپذیر است این است که علی علیه السلام چون مرد سخن بوده است،خطابههای فراوان انشاء کرده،و همچنین به تناسبهای مختلف جملههای حکیمانه کوتاه فراوان از او شنیده شده است، همچنانکه نامههای فراوان مخصوصا در زمان خلافت نوشته است،و مردم مسلمان علاقه و نایتخاصی به حفظ و ضبط آنها داشتهاند. مسعودی که تقریبا صد سال پیش از سید رضی میزیسته است(اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری)در جلد دوم مروج الذهب تحت عنوان«فی ذکر لمع من کلامه و اخباره و زهده»میگوید:«آنچه مردم از خطابههای علی در مقامات مختلف حفظ کردهاند (1) بالغ بر چهار صد و هشتاد و اندی میشود. علی علیه السلام آن خطابهها را بالبدیهه و بدون یادداشت و پیشنویس انشاء میکرد،و مردم،هم الفاظ آن را میگرفتند و هم عملا از آن بهرهمند میشدند.» گواهی دانشمند خبیر و متتبعی مانند مسعودی میرساند که خطابههای علی چقدر فراوان بوده است.در نهج البلاغه تنها239 قسمتبه نام خطبه نقل شده است،در صورتی که مسعودی چهار صد و هشتاد و اندی آمار میدهد و بعلاوه اهتمام و شیفتگی طبقات مختلف را بر حفظ و ضبط سخنان مولی میرساند. سید رضی و نهج البلاغه سید رضی شخصا شیفته سخنان علی علیه السلام بوده است.او مردی ادیب و شاعر و سخنشناس بود. ثعالبی که معاصر وی بوده دربارهاش گفته است: «او امروز شگفتترین مردم عصر و شریفترین سادات عراق است و گذشته از اصالت نسب و حسب،به ادب روشن و فضل کامل آراسته شده است…او از همه شعرای آل ابیطالب برتر استبا اینکه آل ابیطالب شاعر برجسته فراوان دارند.اگر بگویم در همه قریش شاعری به این پایه نرسیده است،دور از صواب نگفتهام.» (2) سید رضی به خاطر همین شیفتگی که به ادب عموما و به کلمات علی علیه السلام خصوصا داشته است، بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولی مینگریسته است،و به همین جهت در انتخاب آنها این خصوصیت را در نظر گرفته است،یعنی آن قسمتها بیشتر نظرش را جلب میکرده است که از جنبه بلاغتبرجستگی خاص داشته است،و از این رو نام مجموعه منتخب خویش را«نهج البلاغه»نهاده است،و به همین جهت نیز اهمیتی به ذکر مآخذ و مدارک نداده است،فقط در موارد معدودی به تناسب خاصی نام کتابی را میبرد که آن خطبه یا نامه در آنجا آمده است. در یک مجموعه تاریخی و یا حدیثی،در درجه اول باید سند و مدرک مشخص باشد و گرنه اعتبار ندارد، ولی ارزش یک اثر ادبی در لطف و زیبایی و حلاوت و شیوایی آن است.در عین حال نمیتوان گفت که سید رضی از ارزش تاریخی و سایر ارزشهای این اثر شریف غافل و تنها متوجه ارزش ادبی آن بوده است. خوشبختانه در عهدها و عصرهای متاخرتر افراد دیگری در پی گردآوری اسناد و مدارک نهج البلاغه بر آمدهاند و شاید از همه مشروحتر و جامعتر کتابی استبه نام«نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه»که در حال حاضر به وسیله یکی از فضلای متتبع و ارزشمند شیعه عراق به نام محمد باقر محمودی در حال تکوین است.در این کتاب ذی قیمت مجموعه سخنان علی علیه السلام اعم از خطب، اوامر،کتب و رسائل،وصایا،ادعیه،کلمات قصار جمع آوری شده است.این کتاب شامل نهج البلاغه فعلی و قسمتهای علاوهای است که سید رضی آنها را انتخاب نکرده و یا در اختیارش نبوده است،و ظاهرا جز قسمتی از کلمات قصار،مدارک و مآخذ همه به دست آمده است.تاکنون چهار جلد از این کتاب چاپ و منتشر شده است. این نکته نیز ناگفته نماند که کار گردآوری مجموعهای از سخنان علی علیه السلام منحصر به سید رضی نبوده است،افراد دیگری نیز کتابهای با نامهای مختلف در این زمینه تالیف کردهاند.معروفترین آنها غرر و درر آمدی است که محقق جمال الدین خوانساری آن را به فارسی شرح کرده است و اخیرا به همت فاضل متتبع عالیقدر آقای میر جلال الدین محدث ارموی،از طرف دانشگاه تهران چاپ شده است.علی الجندی رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمهای که بر کتاب علی بن ابیطالب، شعره و حکمه نوشته است،چند کتاب و نسخه از این مجموعهها نام میبرد که برخی از آنها به صورت خطی مانده است و هنوز چاپ نشده است،از این قرار: 1.دستور معالم الحکم،از قضاعی صاحب الخطط. 2.نثر اللئالی.این کتاب به وسیله یک مستشرق روسی در یک جلد ضخیم ترجمه و منتشر شده است.3. حکم سیدنا علی علیه السلام،نسخه خطی در دار الکتب المصریه. دو امتیاز کلمات امیر المؤمنین علیه السلام از قدیمترین ایام با دو امتیاز همراه بوده است و با این دو امتیاز شناخته میشده است:یکی فصاحت و بلاغت،و دیگر چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بعدی بودن.هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی علیه السلام ارزش فراوان بدهد ولی توام شدن ایندو با یکدیگر،یعنی اینکه سخنی در مسیرها و میدانهای مختلف و احیانا متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغتخود را در همه آنها حفظ کرده باشد،سخن علی علیه السلام را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهتسخن علی در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است و در بارهاش گفتهاند:«فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق». زیبایی این امتیاز نهج البلاغه برای فردی که سخنشناس باشد و زیبایی سخن را درک کند،نیاز به توضیح و توصیف ندارد.اساس زیبایی درک کردنی است نه وصف کردنی.نهج البلاغه پس از نزدیک چهارده قرن برای شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گیرندگی و جذابیت را دارد که برای مردم آن روز داشته است.ما نمیخواهیم در مقام اثبات این مطلب بر آییم،به تناسب بحث،گفتگویی در باره تاثیر و نفوذ سخن علی در دلها و در بر انگیختن اعجابها-که از زمان خود آن حضرت تا امروز با اینهمه تحولات و تغییراتی که در فکرها و ذوقها پیدا شده،ادامه دارد-انجام میدهیم و از زمان خود آن حضرت آغاز میکنیم. یاران علی علیه السلام خصوصا آنان که از سخنوری بهرهای داشتند،شیفته سخنانش بودند.ابن عباس یکی از آنهاست.ابن عباس،آنچنان که جاحظ در البیان و التبیین نقل میکند،خود خطیبی بردستبوده است. (3) وی اشتیاق خود را به شنیدن سخنان علی علیه السلام و لذت بردن خویش را از سخنان نغز آن حضرت کتمان نمیکرده است.چنانکه هنگامی که علی علیه السلام خطبه معروف«شقشقیه»را انشاء فرمود،ابن عباس حضور داشت،در این بین،مردی از اهل سواد کوفه نامهای که مشتمل بر مسائلی بود به دست آن حضرت داد و سخن قطع شد.علی علیه السلام پس از قرائت آن نامه،با آنکه ابن عباس تقاضا کرد سخن را ادامه دهد ادامه نداد.ابن عباس گفت:هرگز در عمر خود از سخنی متاسف نشدم آنچنان که بر قطع این سخن متاسف شدم. ابن عباس در مورد یکی از نامههای کوتاه علی که به عنوان خودش صادر شده میگوید:«بعد از سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از هیچ سخنی به اندازه این سخن سود نبردم» (4) . معاویه بن ابی سفیان که سرسختترین دشمنان وی بود،به زیبایی و فصاحتخارقالعاده سخن او معترف بود. محقن بن ابی محقن به علی علیه السلام پشت میکند و به معاویه رو میآورد و برای اینکه دل معاویه را که از کینه علی علیه السلام میجوشد خرسند سازد گفت:از نزد بی زبانترین مردم به نزد تو آمدم. آنچنان این چاپلوسی مشمئز کننده بود که خود معاویه او را ادب کرد.گفت:وای بر تو!علی بیزبانترین افراد است؟!قریش پیش از علی از فصاحت آگاهی نداشت،علی به قریش درس فصاحت آموخت. تاثیر و نفوذ آنان که پای منبر او مینشستند،سخت تحت تاثیر قرار میگرفتند.مواعظ وی دلها را میلرزانید و اشکها را جاری میساخت.هنوز هم کدام دل است که خطبههای موعظهای علی علیه السلام را بخواند و یا گوش کند و به لرزه در نیاید.سید رضی پس از نقل خطبه معروف«الغراء» (5) میگوید:وقتی که علی علیه السلام این خطابه را القا کرد بدنها لرزید،اشکها جاری شد،دلها به تپش افتاد! همام بن شریح از یاران وی است.دلی از عشق خدا سرشار و روحی از آتش معنی شعلهور داشت.با اصرار و ابرام از علی علیه السلام میخواهد سیمای کاملی از پارسایان ترسیم کند.علی از طرفی نمیخواهد جواب یاس بدهد و از طرفی میترسد همام تاب شنیدن نداشته باشد،لذا با چند جمله مختصر سخن را کوتاه میکند.اما همام راضی نمیشود بلکه آتش شوقش تیزتر میگردد،بیشتر اصرار میکند و او را سوگند میدهد.علی شروع به سخن کرد.در حدود 105 صفت (6) در این ترسیم گنجانید و هنوز ادامه داشت.اما هرچه سخن علی ادامه مییافت و اوج میگرفت،ضربان قلب همام بیشتر میشد و روح متلاطمش متلاطمتر میگشت و مانند مرغ محبوسی میخواست قفس تن را بشکند.ناگهان فریاد هولناکی جمع شنوندگان را متوجه خود کرد.فریاد کننده کسی جز همام نبود.وقتی که بر بالینش رسیدند قالب تهی کرده و جان به جان آفرین تسلیم کرده بود. علی فرمود:«من از همین میترسیدم.عجب!مواعظ بلیغ با دلهای مستعد چنین میکند؟!» این بود عکس العمل معاصران علی در برابر سخنانش. اعترافات علی علیه السلام یگانه کسی است که بعد از رسول خدا که مردم به حفظ و ضبط سخنانش اهتمام داشتند. ابن ابی الحدید از عبد الحمید کاتب-که در فن نویسندگی ضرب المثل است (7) و در اوایل قرن دوم هجری میزیسته است-نقل میکند که گفت:هفتاد خطبه از خطبههای علی علیه السلام را حفظ کردم و پس از آن ذهنم جوشید که جوشید. علی الجندی نیز نقل میکند که از عبد الحمید پرسیدند:چه چیز تو را به این پایه از بلاغت رساند؟ گفت:«حفظ کلام الاصلع» (8) از برکردن سخنان علی. عبد الرحیم بن نباته ضرب المثل خطبای عرب است در دوره اسلامی.وی اعتراف میکند که سرمایه فکری و ذوقی خود را از علی علیه السلام گرفته است.وی به نقل ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه میگوید: «صد فصل از سخنان علی را حفظ کردم و به خاطر سپردم و همانها برای من گنجی پایان ناپذیر بود.» جاحظ،ادیب سخندان و سخنشناس معروف-که از نوابغ ادب است و در اوایل قرن سوم هجری میزیسته است و کتاب البیان و التبیین وی یکی از ارکان چهارگانه ادب به شمار آمده است (9) -مکرر در کتاب خویش ستایش و اعجاب فوق العاده خود را نسبتبه سخنان علی علیه السلام اظهار میدارد. از گفتههای وی بر میآید که در همان وقتسخنان فراوانی از علی علیه السلام در میان مردم پخش بوده است. در جلد اول البیان و التبیین (10) رای و عقیده کسانی را نقل میکند که صمت و سکوت را ستایش و سخن زیاد را نکوهش کردهاند.جاحظ میگوید: «سخن زیاد که نکوهش شده استسخن بیهوده است نه سخن مفید و سودمند،و گرنه علی بن ابیطالب و عبد الله بن عباس نیز سخن فراوان داشتهاند.» جاحظ در همان جلد اول (11) این جمله معروف را از علی علیه السلام نقل میکند:«قیمه کل امریء ما یحسنه» (12) .آنگاه بیش از نیم صفحه این جمله را ستایش میکند و میگوید: «در همه کتاب ما اگر جز این یک جمله نبود،کافی بلکه کفایتبود.بهترین سخن آن است که کم آن،تو را از بسیارش بینیاز کند و معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد.» آنگاه میگوید: و کان الله عز و جل قد البسه من الجلاله و غشاه من نور الحکمه علی حسب نیه صاحبه و تقوا قائله. گویا خداوند جامهای از جلالت و پردهای از نور حکمت،متناسب با نیت پاک و تقوای گویندهاش،بر این جمله کوتاه پوشانیده است… جاحظ در همین کتاب،آنجا که میخواهد در باره سخنوری صعصعه بن صوحان (13) بحث کند میگوید: «از هر دلیلی بالاتر بر سخنوری او این است که علی گاهی مینشست و از او میخواستسخنرانی کند.» سید رضی جمله معروفی در ستایش و توصیف سخنان مولی علیه السلام دارد. میگوید: کان امیر المؤمنین علیه السلام مشرع الفصاحه و موردها و عنه اخذت قوانینها و علی امثلته حذا کل قائل خطیب و بکلامه استعان کل واعظ بلیغ و مع ذلک فقد سبق و قصروا،و تقدم و تاخروا.لان کلامه علیه السلام الکلام الذی علیه مسحه من العلم الالهی و فیه عبقه من الکلام النبوی. امیر المؤمنین آبشخور فصاحت و ریشه و زادگاه بلاغت است.اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانین آن از او اقتباس شد.هر گوینده سخنور از او دنباله روی کرد و هر واعظ سخندانی از سخن او مدد گرفت.در عین حال به او نرسیدند و از او عقب ماندند،بدان جهت که بر کلام او نشانهای از دانش خدایی و بویی از سخن نبوی موجود است. ابن ابی الحدید از علمای معتزلی قرن هفتم هجری است.او ادیبی ماهر و شاعری چیرهدست است و چنانکه میدانیم سختشیفته کلام مولی است و مکرر در خلال کتاب خود شیفتگی خویش را ابراز میدارد.در مقدمه کتاب خویش میگوید: «به حق،سخن علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خواندهاند.مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفتهاند…همین کافی است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان علی گردآورده و نگهداری کردهاند،از سخنان هیچکدام از صحابه رسول اکرم-با آنکه فصحایی در میان آنها بوده است-نقل نکردهاند،و باز کافی است که مردی مانند جاحظ در البیان و التبیین و سایر کتب خویش ستایشگر اوست.» ابن ابی الحدید در جلد چهارم کتاب خود در شرح نامه امام به عبد الله بن عباس پس از فتح مصر به دستسپاهیان معاویه و شهادت محمد بن ابی بکر،که امام خبر این فاجعه را برای عبد الله به بصره مینویسد (14) ،میگوید: «فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است.نظم عجیب الفاظ را تماشا کن،یکی پس از دیگری میآیند و در اختیار او قرار میگیرند،مانند چشمهای که خود به خود و بدون زحمت از زمین بجوشد.سبحان الله!جوانی از عرب در شهری مانند مکه بزرگ میشود،با هیچ حکیمی برخورد نکرده است اما سخنانش در حکمت نظری بالا دستسخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است،با اهل حکمت عملی معاشرت نکرده است اما از سقراط بالاتر رفته است، میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است زیرا مردم مکه تاجر پیشه بودند و اهل جنگ نبودند،اما شجاعترین بشری از کار در آمد که بر روی زمین راه رفته است.از خلیل بن احمد پرسیدند:علی علیه السلام شجاعترین استیا عنبسه و بسطام؟گفت:«عنبسه و بسطام را با افراد بشر باید مقایسه کرد،علی ما فوق افراد بشر است.»این مرد فصیحتر از سبحان بن وائل و قس بن ساعده از کار در آمد و حال آنکه قریش که قبیله او بودند افصح عرب نبودند،افصح عرب«جرهم»است هر چند زیرکی زیادی ندارند…» در آیینه این عصر از چهارده قرن پیش تاکنون،جهان هزاران رنگ به خود گرفته،فرهنگها تغییر و تحول یافته و ذائقهها دگرگون شده است.ممکن است کسی بپندارد که فرهنگ قدیم و ذوق قدیم سخن علی را میپسندید و در برابرش خاضع بود،فکر و ذوق جدید به نحو دیگری قضاوت میکند.اما باید بدانیم که سخن علی علیه السلام چه از نظر صورت و چه از نظر معنی محدود به هیچ زمان و هیچ مکانی نیست،انسانی و جهانی است.ما بعدا در این باره بحثخواهیم کرد.فعلا به موازات اظهار نظرهایی که در قدیم در این زمینه شده است،اظهار نظرهای صاحب نظران عصر خود را اندکی منعکس میکنیم. مرحوم شیخ محمد عبده،مفتی اسبق مصر،از افرادی است که تصادف و دوری از وطن او را با نهج البلاغه آشنا میکند و این آشنایی به شیفتگی میکشد و شیفتگی،به شرح این صحیفه مقدس و تبلیغ آن در میان نسل جوان عرب منجر میگردد.!365 وی در مقدمه شرح خود میگوید: «در همه مردم عرب زبان یک نفر نیست مگر آنکه معتقد استسخن علی علیه السلام بعد از قرآن و کلام نبوی شریفترین و بلیغترین و پرمعنیترین و جامعترین سخنان است.» علی الجندی،رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره،در مقدمه کتاب علی بن ابیطالب،شعره و حکمه در باره نثر علی علیه السلام میگوید: «نوعی خاص از آهنگ موسیقی که بر اعماق احساسات پنجه میافکند در این سخنان هست.از نظر سجع چنان منظوم است که میتوان آن را شعر منثور نامید.» وی از قدامه بن جعفر نقل میکند که گفته است: «برخی در سخنان کوتاه توانایند و برخی در خطبههای طولانی،و علی در هر دو قسمتبر همه پیشی گرفته است،همچنانکه در سایر فضیلتها.» طه حسین،ادیب و نویسنده معروف مصری معاصر،در کتاب علی و بنوه داستان مردی را نقل میکند که در جریان جنگ جمل دچار تردید میشود،با خود میگوید چطور ممکن استشخصیتهایی از طراز طلحه و زبیر بر خطا باشند؟!درد دل خود را با خود علی علیه السلام در میان میگذارد و از خود علی میپرسد که مگر ممکن است چنین شخصیتهای عظیم بیسابقهای بر خطا روند؟علی به او میفرماید: «انک لملبوس علیک.ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال،اعرف الحق تعرف اهله،و اعرف الباطل تعرف اهله.»!366 یعنی تو سخت در اشتباهی،تو کار واژگونه کردهای.تو به جای اینکه حق و باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیتها قرار دهی،عظمتها و حقارتها را که قبلا با پندار خود فرض کردهای،مقیاس حق و باطل قرار دادهای.تو میخواهی حق را با مقیاس افراد بشناسی!بر عکس رفتار کن.اول خود حق را بشناس،آن وقت اهل حق را خواهی شناخت،خود باطل را بشناس،آن وقت اهل باطل را خواهی شناخت.آن وقت دیگر اهمیت نمیدهی که چه کسی طرفدار حق است و چه کسی طرفدار باطل،و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهی بود. طه حسین پس از نقل جملههای بالا میگوید: «من پس از وحی و سخن خدا،جوابی پر جلالتر و شیواتر از این جواب ندیده و نمیشناسم.» شکیب ارسلان ملقب به«امیر البیان»یکی دیگر از نویسندگان زبر دست عرب در عصر حاضر است.در جلسهای که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود،یکی از حضار میرود پشت تریبون و ضمن سخنان خود میگوید:دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شدهاند که به حق شایستهاند«امیر سخن»نامیده شوند:یکی علی بن ابیطالب و دیگری شکیب. شکیب ارسلان با ناراحتی بر میخیزد و پشت تریبون قرار میگیرد و از دوستش که چنین مقایسهای به عمل آورده گله میکند و میگوید: «من کجا و علی بن ابیطالب کجا؟من بند کفش علی هم به حساب نمیآیم.» (15) میخائیل نعیمه، نویسنده مسیحی معاصر لبنانی،در مقدمه کتاب الامام علی تالیف جرج جرداق مسیحی لبنانی میگوید: «علی تنها در میدان جنگ قهرمان نبود،در همهجا قهرمان بود:در صفای دل،پاکی وجدان، ذابیتسحر آمیز بیان،انسانیت واقعی،حرارت ایمان،آرامش شکوهمند،یاری مظلومان،تسلیم قیقتبودن در هر نقطه و هر جا که رخ بنماید،او در همه این میدانها قهرمان بود.» سخن خود را پایان میدهیم و بیش از این به نقل ستایش افراد و اشخاص نمیپنداریم.ستایشگر سخن علی علیه السلام ستایشگر خود است. مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد استسخن خود را در این زمینه به سخن خود علی علیه السلام پایان میدهیم: روزی یکی از اصحاب علی علیه السلام خواستخطابهای ایراد کند،نتوانست و زبانش به اصطلاح بند آمد.علی فرمود: «همانا زبان پارهای از انسان است و در اختیار ذهن او.اگر ذهن نجوشد و واپس رود از زبان کاری ساخته نیست،اما آنگاه که ذهن باز شود مهلتبه زبان نمیدهد.» سپس فرمود: و انا لامراء الکلام و فینا تنشبت عروقه و علینا تهدلت غصونه. (16) همانا ما فرماندهان سپاه سخنیم،ریشه درختسخن در میان ما دویده و جا گرفته و شاخههایش بر سر ما آویخته است. جاحظ در البیان و التبیین از عبد الله بن الحسن بن علی(عبد الله محض)نقل میکند که علی علیه السلام فرموده است: «ما به پنجخصلت از دیگران ممتازیم:فصاحت،زیبایی رخسار،گذشت و اغماض،شجاعت و دلیری، محبوبیت در میان زنان.» (17) اکنون در باره خصیصه دوم سخنان علی،یعنی چند بعدی[بودن]معانی آن که موضوع اصلی این سلسله مقالات است،وارد بحث میشویم. شاهکارها هر ملتی کم و بیش در میان خود از نظر ادبی آثاری دارد که برخی از آنها شاهکار به شمار میرود. بگذریم از برخی شاهکارهای دنیای قدیم در یونان و غیر یونان و برخی شاهکارهای ادبی قرون جدید در ایتالیا و انگلستان و فرانسه و غیره،گفتگو و قضاوت در باره آنها را بر عهده کسانی میگذاریم که با آن ادبیات آشنا هستند و شایستگی داوری درباره آنها را دارند.سخن خود را محدود میکنیم به شاهکارهایی که در زبان عربی و فارسی وجود دارد و کم و بیش میتوانیم آنها را درک کنیم. البته قضاوت صحیح درباره شاهکارهای زبان عربی و فارسی خاصه ادبا و اهل فن است،ولی این اندازه مسلم است که هر یک از این شاهکارها از جنبه خاصی شاهکار است نه از همه جنبهها،و به عبارت صحیحتر:هر یک از خداوندان این شاهکارها تنها در یک زمینه خاص و محدود توانستهاند هنرنمایی کنند،در واقع استعداد هری شان در یک زمینه معین و محدود بوده است و اگر احیانا از آن زمینه خارج شدهاند،از آسمان به زمین سقوط کردهاند. در زبان فارسی شاهکارهایی وجود دارد:در غزل عرفانی،غزل عادی،پند و اندرز،تمثیلات روحی و عرفانی،حماسه،قصیده و غیره،ولی چنانکه میدانیم هیچیک از شعرای ما که شهرت جهانی دارند در همه این رشتهها نتوانستهاند شاهکار به وجود آورند. شهرت و هنر حافظ در غزل عرفانی،سعدی در پند و اندرز و غزل معمولی،فردوسی در حماسه،مولوی در تمثیلات و نازک اندیشیهای روحی و معنوی،خیام در بدبینی فلسفی و نظامی در چیز دیگر است، و به همین جهت نمیتوان آنها را با هم مقایسه کرد و میانشان ترجیح قائل شد.حد اکثر این است که گفته شود هر کدام از اینها در رشته خود مقام اول را واجد است.هر یک از این نوابغ اگر احیانا از رشتهای که در آن استعداد داشتهاند خارج شدهاند،تفاوت فاحشی میان دو نوع سخن آنها ملاحظه شده است. شعرای عرب،چه در دوره جاهلیت و چه در دوره اسلام،نیز چنیناند. در نهج البلاغه آمده است که از علی علیه السلام سؤال شد:شاعرترین شاعران عرب کیست؟ایشان جواب دادند: ان القوم لم یجروا فی حلبه تعرف الغایه عند قصبتها. این شاعران در یک میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود کدامیک گوی سبقت ربودهاند. آنگاه فرمود: فان کان و لا بد فالملک الضلیل (18) . اگر ناچار باید اظهار نظری کرد،باید گفت آن پادشاه تبهکار(یعنی امرؤالقیس)بر دیگران مقدم است. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ذیل جمله بالا داستانی با سند نقل میکند. میگوید: «علی علیه السلام در ماه رمضان هر شب مردم را به شام دعوت میکرد و به آنها گوشت میخورانید،اما خود از غذای آنها نمیخورد.پس از صرف شام برای آنها خطابه میخواند و موعظه میکرد.یک شب حاضران در حالی که مشغول صرف غذا بودند،در باره شاعران گذشته به بحث پرداختند.علی پس از صرف غذا سخن گفت و در ضمن فرمود:«ملاک کار شما دین است،مایه حفظ و نگهداری شما تقواست. ادب زیور شماست و حلم حصار آبروی شماست».آنگاه رو کرد به ابو الاسود دئلی-که جزء حاضران بود و قبلا در بحث درباره شاعران شرکت کرده بود-و گفت:بگو ببینم عقیده تو درباره شاعرترین شاعران چیست؟!ابو الاسود شعری از ابو داود ایادی خواند و گفت:به عقیده من این شخص از همه شاعرتر است. علی فرمود:اشتباه کردهای،چنین نیست.مردم که دیدند علی درباره موضوعی که قبلا مورد بحث آنها بود اظهار علاقه میکند،یکصدا فریاد کردند:شما نظر بدهید یا امیر المؤمنین،شما بفرمایید که تواناترین شاعران کیست؟علی فرمود:قضاوت درباره این موضوع صحیح نیست،زیرا اگر در مسابقه شعری همه آنها در یک جهتسیر کرده بودند ممکن بود درباره آنها داوری کرده،برنده را معرفی کنیم. اگر لازم باشد حتما اظهار نظری بشود باید بگوییم آن کس که نه تحت تاثیر میل شخصی و نه تحت تاثیر بیم و ترس،بلکه صرفا تحت تاثیر قوه خیال و ذوق،شعری سروده استبر دیگران مقدم است. گفتند:یا امیر المؤمنین!آن کیست؟گفت:پادشاه تبهکار،امرؤ القیس.» میگویند که از یونس،نحوی معروف،پرسیدند:بزرگترین شاعر جاهلیت کیست؟گفت: امرؤ القیس اذا رکب و النابغه اذا هرب و زهیر اذا رغب و الاعشی اذا طرب.بزرگترین شاعران امرؤ القیس است آنگاه که سوار شود(یعنی در وقتی که احساسات دلاوری و شجاعتش تحریک شود و بخواهد حماسه بگوید)،و دیگر نابغه ذبیانی است اما آنگاه که تحت تاثیر واهمه و ترس قرار گیرد و!372 بخواهد معتذر شود و از خود دفاع کند،و زهیر بن ابی سلمی است آنگاه که چیزی را دوستبدارد و بخواهد توصیف کند،اعشی است آنگاه که به طرب آید. مقصود این مرد این است که هر یک از این شاعران در زمینه معین استعداد دارند و شاهکارهایی که به وجود آوردهاند تنها در همان زمینه معین است که استعداد آن را داشتهاند،هر کدام در رشته خود اولاند و هیچکدام در رشته دیگری نبوغی به خرج ندادهاند. علی در میدانهای گوناگون از امتیازات برجسته سخنان امیر المؤمنین که به نام«نهج البلاغه»امروز در دست ماست این است که محدود به زمینه خاصی نیست.علی به تعبیر خودش تنها در یک میدان اسب نتاخته است،در میدانهای گوناگون-که احیانا بعضی با بعضی متضاد است-تکاور بیان را به جولان آورده است.نهج البلاغه شاهکار است اما نه تنها در یک زمینه مثلا موعظه یا حماسه یا فرضا عشق و غزل یا مدح و هجا و غیره،بلکه در زمینههای گوناگون که شرح خواهیم داد. اینکه سخن شاهکار باشد ولی در یک زمینه،البته زیاد نیست و انگشتشمار است ولی به هر حال هست.اینکه در زمینههای گوناگون باشد ولی در حد معمولی نه شاهکار،فراوان است،ولی اینکه سخنی شاهکار باشد و در عین حال محدود به زمینه خاصی نباشد از مختصات نهج البلاغه است. بگذریم از قرآن کریم که داستانی دیگر است،کدام شاهکار را میتوان پیدا کرد که به اندازه نهج البلاغه متنوع باشد؟! سخن نماینده روح است،سخن هر کس به همان دنیایی تعلق دارد که روح گویندهاش به آنجا تعلق دارد. طبعا سخنی که به چندین دنیا تعلق دارد نشانه روحیهای است که در انحصار یک دنیای بخصوص نیست.و چون روح علی محدود به دنیای خاصی نیست(در همه دنیاها و جهانها حضور دارد و به اصطلاح عرفا«انسان کامل»و«کون جامع»و«جامع همه حضرات»و دارنده همه مراتب است)سخنش نیز به دنیای خاص محدود نیست.از امتیازات سخن علی این است!373 که به اصطلاح شایع عصر ما چند بعدی است نه یک بعدی. خاصیت همه جانبه بودن سخن علی و روح علی مطلبی نیست که تازه کشف شده باشد،مطلبی است که حد اقل از هزار سال پیش اعجابها را بر میانگیخته است.سید رضی که به هزار سال پیش تعلق دارد، متوجه این نکته و شیفته آن است. میگوید: «از عجایب علی که منحصر به خود اوست و احدی با او در این جهتشریک نیست این است که وقتی انسان در آن گونه سخنانش که در زهد و موعظه و تنبه است تامل میکند و موقتا از یاد میبرد که گوینده این سخن،خود شخصیت اجتماعی عظیمی داشته و فرمانش همه جا نافذ و مالک الرقاب عصر خویش بوده است،شک نمیکند که این سخن از آن کسی است که جز زهد و کنارهگیری چیزی را نمیشناسد و کاری جز عبادت و ذکر ندارد،گوشه خانه یا دامنه کوهی را برای انزوا اختیار کرده،جز صدای خود چیزی نمیشنود و جز شخص خود کسی را نمیبیند و از اجتماع و هیاهوی آن بیخبر است.کسی باور نمیکند که سخنانی که در زهد و تنبه و موعظه تا این حد موج دارد و اوج گرفته است از آن کسی است که در میدان جنگ تا قلب لشکر فرو میرود،شمشیرش در اهتزاز است و آماده ربودن سر دشمن است،دلیران را به خاک میافکند و از دم تیغش خون میچکد،و در همین حال این شخص زاهدترین زهاد و عابدترین عباد است.» سید رضی آنگاه میگوید: «من این مطلب را فراوان با دوستان در میان میگذارم و اعجاب آنها را بدین وسیله بر میانگیزم.» شیخ محمد عبده نیز تحت تاثیر همین جنبه نهج البلاغه قرار گرفته است.تغییر پردهها در نهج البلاغه و سیر دادن خواننده به عوالم گوناگون،بیش از هر چیز دیگر!374 مورد توجه و اعجاب او قرار گرفته است،چنانکه خود او در مقدمه شرح نهج البلاغه اظهار میدارد. قطع نظر از سخنان علی،به طور کلی روح علی یک روح وسیع و همه جانبه و چند بعدی است و همواره به این خصلتستایش شده است.او زمامداری است عادل،عابدی استشب زندهدار،در محراب عبادت گریان و در میدان نبرد خندان است،سربازی استخشن و سرپرستی است مهربان و رقیق القلب،حکیمی است ژرف اندیش،فرماندهی است لایق.او،هم معلم است و هم خطیب و هم قاضی و هم مفتی و هم کشاورز و هم نویسنده.او انسان کامل است و بر همه دنیاهای روحی بشریت محیط است. صفی الدین حلی،متوفی،در قرن هشتم هجری،در بارهاش میگوید: جمعت فی صفاتک الاضداد و لهذا عزت لک الانداد زاهد حاکم حلیم شجاع فاتک ناسک فقیر جواد شیم ما جمعن فی بشر قط و لا حاز مثلهن العباد خلق یخجل النسیم من اللطف و باس یذوب منه الجماد جل معناک ان تحیط به الشعر و یحصی صفاتک النقاد از همه اینها گذشته،نکته جالب دیگر این است که علی علیه السلام با اینکه همه درباره معنویتسخن رانده است،فصاحت را به اوج کمال رسانیده است.علی از می و معشوق و یا مفاخرت و امثال اینها-که میدانهایی باز برای سخن هستند-بحث نکرده است.بعلاوه،او سخن را برای خود سخن و اظهار هنر سخنوری ایراد نکرده است.سخن برای او وسیله بوده نه هدف،او نمیخواسته استبه این وسیله یک اثر هنری و یک شاهکار ادبی از خود باقی بگذارد.بالاتر اینکه سخنش کلیت دارد،محدود به زمان و مکان و افراد معینی نیست،مخاطب او«انسان»است و به همین جهت نه مرز میشناسد و نه زمان.همه اینها میدان را از نظر شخص سخنور محدود و خود او را مقید میسازد. عمده جهت در اعجاز لفظی قرآن کریم این است که با اینکه یکسره موضوعات و مطالبش با موضوعات سخنان متداول عصر خود مغایر است و سر فصل ادبیات جدیدی است و با جهان و دنیای دیگر سر و کار دارد،زیبایی و فصاحتش در حد اعجاز است.نهج البلاغه در این جهت نیز مانند سایر جهات متاثر از قرآن و در!375 حقیقت فرزند قرآن است. مباحث و موضوعات در نهج البلاغه مباحث و موضوعاتی که در نهج البلاغه مطرح است و رنگهای مختلفی به این سخنهای آسمانی داده است،زیاد است.این بنده ادعا ندارد که بتواند نهج البلاغه را تجزیه و تحلیل کند و حق مطلب را ادا نماید،فقط در نظر دارد نهج البلاغه را با این دید مورد بررسی قرار دهد و شک ندارد که در آینده کسانی پیدا خواهند شد که حق مطلب را بهتر ادا کنند. نگاهی کلی به مباحث و مسائل نهج البلاغه مباحث نهج البلاغه که هر کدام شایسته بحث و مقایسه است،به قرار ذیل است: 1.الهیات و ماوراء الطبیعه 2.سلوک و عبادت 3.حکومت و عدالت 4.اهل البیت و خلافت 5.موعظه و حکمت 6.دنیا و دنیا پرستی 7.حماسه و شجاعت 8.ملاحم و مغیبات 9.دعا و مناجات 10.شکایت و انتقاد از مردم زمان 11.اصول اجتماعی 12.اسلام و قرآن 13.اخلاق و تهذیب نفس 14.شخصیتها و یک سلسله مباحث دیگر. بدیهی است که همان طوری که عنوان مقالات نشان میدهد(سیری در نهج البلاغه)این بنده نه ادعا دارد که موضوعات بالا جامع همه موضوعاتی است که!376 در نهج البلاغه طرح شدهاند و نه مدعی است که بحث در باره موضوعات نامبرده را به پایان خواهد رسانید و نه دعوی شایستگی چنین کاری را دارد.آنچه در این مقالات ملاحظه میفرمایید از حد یک نگاه تجاوز نمیکند.شاید بعدها توفیق حاصل شد و بهره بیشتری از این گنجینه عظیم حاصل گشت و یا دیگران چنین توفیقی به دستخواهند آورد. خدا داناست.انه خیر موفق و معین. پینوشتها 1- برای من معلوم نیست که مقصود مسعودی این است که در متن کتب حفظ شده است و یا مقصود این است که مردم از بر کردهاند و یا هر دو قصد شده است. 2- مقدمه عبده بر شرح نهج البلاغه،ص9. 3- ج 1/ص 230. 4- نهج البلاغه،بخش نامهها،شماره 22. 5- خطبه 82. 6- به حسب آنچه من شخصا شمردهام،اگر در عدد اشتباه نکرده باشم. 7- وی کاتب مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی است.ایرانی الاصل و استاد ابن مقفع دانشمند و نویسنده معروف است.در بارهاش گفتهاند:نویسندگی با عبد الحمید آغاز شد و با ابن العمید پایان یافت. ابن العمید وزیر آل بویه بود. 8- اصلع یعنی کسی که موی جلو سرش ریخته است.عبد الحمید با اینکه عملا فضیلت و کمال مولی را اعتراف میکند،به حکم وابستگی اموی نام آن حضرت را با تعبیر طنز آمیزی میآورد. 9- سه رکن دیگر عبارت است از:ادب الکاتب ابن قتیبه،الکامل مبرد،النوادر ابی علی قالی.مقدمه البیان و التبیین،نقل از مقدمه ابن خلدون. 10- ص 202. 11- ص83. 12- ارزش هر کسی همان است که میداند.نهج البلاغه،حکمت 81. 13- وی از اکابر اصحاب امیر المؤمنین است و از خطبای معروف است.هنگامی که مولی پس از عثمان خلیفه شد،خطاب به آن حضرت گفت:«زینت الخلافه و ما زانتک و رفعتها و ما رفعتک و هی الیک احوج منک الیها»یعنی تو با قبول خلافتبه آن زینتبخشیدی و جلال دادی اما خلافت تو را زینت نبخشید و جلال نداد،تو به خلافت رفعت دادی و مقامش را بالا بردی ولی خلافتبه تو رفعت نداد و مقام تو را بالا نبرد،خلافتبه تو نیازمندتر است از تو به خلافت. صعصعه جزء افراد معدودی است که در شب وفات امیر المؤمنین در تشییع جنازه آن حضرت و مراسم تدفین او در دل تاریک شب شرکت کرد.صعصعه پس از پایان یافتن تدفین،کنار قبر علی علیه السلام ایستاد،یک دست روی قلب متهیج و پر تپش خود گذاشت و با دستی دیگر مشتی از خاک برداشت و بر سر خود ریخت و خطابهای پرشور و پرهیجان در مجمع خاندان و یاران خاص علی علیه السلام ایراد کرد.مرحوم مجلسی در جلد نهم بحار باب شهادت امیر المؤمنین علیه السلام،آن خطابه عالی را نقل کرده است. 14- نامه با این جمله آغاز میشود:«اما بعد فان مصر قد افتتحت و محمد بن ابی بکر-رحمه الله-قد استشهد».نهج البلاغه،نامه 35 از بخش نامهها. 15- این داستان را دانشمند معاصر محمد جواد مغنیه مقیم لبنان،در احتفالی که به افتخار ایشان در مشهد مقدس در چند سال پیش تشکیل شده بوده است نقل کرده بودند. 16- نهج البلاغه،بخش خطبهها،خطبه 224. 17- ج 2/ص99. 18- نهجالبلاغه،حکمت447. مجموعه آثار جلد 16 صفحه 355 استاد مرتضی مطهری