چکیده با توجه به طرح مجدد موضوع شر توسط فیلسوفان جدید بویژه فیلسوفان دین و تفسیرهای متفاوتی که از سوی فیلسوفان الهی و متکلمان در شرق و غرب، در گذشته و حال از آن شده و نقدهایی که بر بسیاری از آن تفسیرها وارد شدهاست، مناسبت دارد که دیدگاه قرآن را در این زمینه جویا شویم . نگارنده در این مقاله با تفکر و تعمق در آیات کریمه الهی برای تحلیل مساله شر تلاش تازهای را معمول ساختهاست تا به کمک قرآن که تبیان کل شیء است، برای بسیاری از اموری که شر نامیده میشود، پاسخ مناسب عرضه کند . کلید واژهها: خیر، شر، نفع، ضرر، علم خدا، قدرت خدا، خیرخواهی خدا، عدل خدا، رحمت و حکمتخدا .
1 . مقدمه بررسی زندگی انسانها و جوامع بشری به روشنی نشان میدهد که برخی از آنها در طول حیاتشان از بیشترین و بهترین امکانات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برخوردارند و گروهی دیگر جز رنج و درد، فقر و گرسنگی، گرفتاری و مصیبت از این جهان نصیب ، قادر (3) ، عادل (4) ، حکیم و خیرخواه مطلق و مهربانترین مهربانان است (5) . در آیات کریمه قرآن ملاحظه میشود، همان خدایی که سلیمان را آنچنان سلطنت و قدرت میدهد که بر انس و جن و پرندگان حکم میراند (6) و بادها را در تسخیر خود دارد (7) ، ایوب علیه السلام را با ابتلای به بیماریها و مرگ عزیزان آنچنان دچار رنج و محنت میکند که شکایتش به درگاه او بلند میشود و ندا میدهد: «انی مسنی الضر» (8) ; حال آن که هر دو از صالحان و انبیای الهی بودند و حتی قصه آن دو هم در قرآن کریم در کنار یکدیگر ذکر میشود (9) . بلایای طبیعی نیز پنجه در پنجه بشر افکنده و او را به دیار نیستی میکشاند; چنانکه گاه طوفانی سهمگین شهری را با همه ساکنانش از مرد و زن، و پیر و جوان زیر و رو میکند و گاه زلزلهای مهیب آن را به اعماق زمین فرو میبرد و گاه آتشفشانی آن را به آتش میکشد و زمانی سیلی ویرانگر آن را در هم پیچیده، از صفحه روزگار برمیچیند . درندگان نیز در صحرا و دریا در کمین آدمیان نشستهاند; چنانکه گاه چوپان فقیری که همه دارایی و امید خانواده و فرزندانش که چند گوسفند اوست، طعمه گرگان میشود و گاه با نیش زهرآگین ماری دفتر حیات انسانی را میبندد . همه این بلاهای طبیعی یک طرف و فرعونها و نمرودها و قارونها و ابوجهلها و ابولهبها از طرف دیگر حیات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جوامع را به مخاطره میاندازند . فرعون قومی چون بنیاسرائیل را به ستم خود گرفتار ساخته، فرزندانشان را در برابر چشمشان از دم تیغ میگذراند (10) و نمرود ابراهیم پرچمدار توحید را به کوهی از آتش میافکند (11) و قارون که کلیدهای خزانه او را چندین مرد تنومند بر دوش میکشیدند، فخر فروشانه به میان مردم میرفت (12) و بیچارگان جز آه سرد فقر و حسرت ناداری چاره دیگری نداشتند و ابوجهل و ابولهب بر پشتبلال و یاسر و سمیه ستمگرانه تازیانه مینواختند و مستانه فریاد بر میکشیدند . در اینجا سؤال این است که خدا چرا موجودات درنده و درندهخو را آفرید؟ چرا شهرها و آبادیها را به زلزلهها، سیلابها و آتشفشانها دچار میکند؟ چرا فرعونیان و نمرودیان را بر مردم مسلط میگرداند؟ چرا یکی را کر، دیگری را کر و لال، و سومی را فلج و زمینگر میآفریند؟ چرا بعد از همه این عذابها و شکنجهها در دنیا عذاب مرگ و برزخ و قیامت کبری را برای بندگانش مهیا نمودهاست؟ این سؤالات، بعضی مردمان را به انکار خدا (13) و برخی را به ثنویت کشانده (14) و برخی دیگر را به انکار قدرت مطلق یا علم مطلق و یا خیرخواه مطلق بودن او سوق داده است (15) . پاسداری از اعتقاد به خدای یکتای قادر مطلق و عالم مطلق و مهربان ایجاب میکند که به این سؤالات و اشکالات که همواره در ذهنها میخلد، پاسخ دادهشود . در این مقاله سعی بر آن است که این سؤالات به لسان قرآن و برهان پاسخ دادهشود . قبل از پاسخگویی به آنها بررسی این موضوعات ضروری مینماید: مفهوم شر، مصادیق شر، حقیقتشر، شناخت مجموعه هستی، شناخت انسان و هدف از حیات انسان در نگاه قرآن، تفاوت دیدگاه قرآن و عرف در نگرش به خیر و شر .
2 . مفهوم شر و مصادیق آن راغب اصفهانی در مفردات مینویسد: شر چیزی است که همه از آن روی گرداناند; چنان که خیر چیزی است که همه آن را خواهاناند . حکما نیز در تعریف اصطلاحی شر گفتهاند: شر فقدان ذات یا فقدان کمالی از کمالات شیء است، از آن جهت که آن شیء شانیت داشتن آن کمال را دارد (16) . چنان که در معنای خیر گفتهاند: خیر چیزی است که همه آن را خواهاناند و به واسطه آن بخشی از کمالاتش حاصل میشود . برای شناخت روشن خیر و شر باید مصادیق کمال هر موجودی را بشناسیم تا سلب و فقدان کمال را که هر موجودی از آن گریزان است، دریابیم . اولین کمالی که همه خواهان آن و از سلبش گریزاناند، ذات و نفس خودشان است . هر موجودی خواهان خودش است و از فانی شدن خود میگریزد . پس بقای ذات، خیر و فنای آن شر است; نیز کمالات شیء نظیر حیات، علم، قدرت، شجاعت، مال، مقام رفیع، آرامش روحی، امنیتسیاسی، اجتماعی، اقتصادی، خیرند و در مقابل مرگ، جهل، ضعف، ترس، فقر، ذلت، اضطراب و تشویش روحی، فقدان امنیت جانی، مالی، اجتماعی، شغلی و مانند آنها شرند; نیز آنچه ما را به خیر برساند، نافع و مفید و آنچه به ما شر برساند، ضار یا مضر خوانده میشود (17) ; مثلا بیماری شر است; اما پرخوری که سبب آن است ضار و مضر نامیده میشود; نیز بینیازی خیر و کسب نافع خوانده میشود (18) . بنابر این حوادث طبیعی نظیر زلزله، سیل، آتشفشان، قحطی، و اعمال خلاف اخلاق مانند دزدی، ضرب و جرح ظالمانه، فحشا و گناه ضار و سبب شرند; لذا این امور از آن جهت که سبب فقدان کمال و ایجاد درد و رنجاند، شر نامیدهمیشوند . به طور کلی اسباب شرور را به دو قسم میتوان تقسیم کرد: 1 . اسباب طبیعی: مثل; زلزله و سیل و دیگر بلاهای آسمانی که از اراده بشر خارج است; 2 . اسباب اخلاقی: یعنی شروری که ناشی از اراده و اختیار انسان است; مثل; بخل، حسد، گناه و فحشا .
3 . حقیقتشر یکی از موضوعاتی که دیدگاههای گوناگونی درباره آن عرضه شدهاست، حقیقتشر است; به گونهای که برخی چون ثنویه برای شر واقعیتی مستقل از خیر قایلشده و از این رو برای آن مبدئی مستقل پنداشتند تا به خیرخواه بودن حق تعالی خللی وارد نیاید . در مقابل، فیلسوفان از افلاطون تا فیلسوفان اسلامی نظیر ابنسینا و ملاصدرا و شیخ اشراق شر را امری عدمی میدانند و برای آن مبدئی مستقل نمیجویند; چون خداوند را فیاض علیالاطلاق دانسته، آنچه را از او صادر میشود، فیض وجودی میخوانند; چون برای شر، ذات و حقیقتی مستقل قایل نیستند و آن را بینیاز از جعل جاعل میدانند; به این ترتیب دامن کبریایی خداوند از شر آفرینی مبرا شمرده میشود و دیگر حاجتی نخواهد بود که قدرت یا رحمت او مقید خوانده شود . برخی گفتند: شر معدوم است (19) ; اما باید این نکته را متذکر شویم که بین دو قضیه شر معدوم است و شر امر عدمی است، تقاوت وجود دارد . دو قضیه «شر معدوم است» و «شر موجود است» ، در تقابل با یکدیگر قرار دارند و رابطه آن دو تناقض است; اما وقتی میگوییم، شر عدمی است، مراد از این عدم، عدم ملکه است; یعنی موجودی شانیت کمالی را دارد; اما فاقد آن است; مثل کوری برای انسان و سایر حیوانات یا جهل برای انسان . بدیهی است که شر از نوع دوم است . در اینجا باید بین آنچه که سبب این عدمهاست و آنچه که بالذات شر است، تفکیک به عمل آورد; مثلا صلح و امنیت و آرامش به تعبیری عبارت از نبرد جنگ و نزاع است و جنگ امر وجودی است و غالبا در عرف عامه مردم جنگ شر و صلح و آرامش خیر نامیده میشود; اما چون اصل در حیات انسان آرامش است و جنگ موجب سلب این آرامش میشود، آنچه حکما گفتهاند که هر چه وجودی است، خیر و هر چه عدمی است، شر است، مشکل شر را چنانکه باید، حل نمیکند .
4 . شناخت هستی برای حل مشکل شر باید دیدگاهمان را نسبتبه مجموعه هستی و جایگاه انسان در این مجموعه روشن نماییم . هستی از دیدگاه قرآن و برهان از مبدا واجب الوجود که وجودی تمامتر و کاملتر از آن قابل تصور نیست، آغاز میشود و به همان مبدا ختم مییابد . «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» (20) و «الیه یرجع الامرکله» (21) . صدرالمتالهین در برهان صدیقین این سخن زیبای الهی را در قالب برهان عقلی چنین بیان میدارد: وجود حقیقتی عینی، واحد و بسیطی است که بین افرادش در برخورداری از اصل واقعیت تفاوتی نیست، مگر از جهت کمال و نقص، شدت و ضعف و نظایر آنها . نهایت کمال وجودی مرتبهای است که تمامتر و کاملتر از آن نیست و حتی تمامتر از آن نتوان تصور کرد و آن وجودی است که وابسته به غیر نیست; زیرا هر چه وابسته به غیر باشد، ناقص و نیازمند به موجود تمامتر از خویش است; پس این موجودی که در اعلی مرتبه هستی و قائم به ذات است، واجب الوجود [و مبدا هستی] است; اما بقیه که به او وابسته و قائم هستند، افعال و آثار اویند و برای آنها قوامی نیست، مگر بواسطه او (22) . صدرالمتالهین از همین برهان، توحید و سایر صفات کمالی خدا مانند علم، قدرت، اراده، حیات، قیومت و فیاضیتش را نتیجه میگیرد (23) ; زیرا وجودی که حقیقت صرف و در اعلی مرتبه است، کمالاتش هم باید در اعلی مرتبه باشد . پس هیچ بخل و نقصی در او متصور نیست و او جواد و رحمان و رحیم است و هستی ممکنات ظهور و نمود رحمت او هستند . جهان با همه افلاک و اقمارش، پستی و بلندیش، و کوه ودشت و دریایش ظهور رحمت او و از عنایت اوست و قرآن این معنا را چه زیبا بیان کردهاست: «الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» (24) . برابر بینش قرآنی و بر مبنای برهان، هستی در قوس نزول از خدای سبحان آغاز میشود و تا ادنی مراتب وجود ادامه مییابد و در قوس صعود از ادنی مرتبه وجود آغاز و به همان مبدا ختم میگردد; در این دیدگاه هر موجودی در جایگاه خودش مرتبهای از کمال وجودی دارد . بعضی از مراتب آن خیر و کمال تام اند و آن موجودات مجرد عقلی محض هستند و بعضی از مراتب آن که به ماده آمیختهاند، چون در مرتبه پایینتری هستند، وجودشان به عدم و خیرشان به نقص و شر آمیخته است و لازمه اتم و اکمل بودن مجموعه عالم آن است که همه مراتب هستی از فرشته و انسان، جن و شیطان، پرنده و چرنده، درنده و خزنده و همه موجودات بری و بحری وجود داشتهباشد; البته کسی که بخواهد در جهان هستی جزئینگری کند و یا از زاویه منافع محدود شخصی خود به آن بنگرد، ممکن است، جز بینظمی و شر نبیند; چنان که برخی فیلسوفان وجود حوادث ناخوشایند را دلیل بر عدم علم و قدرت و خیر مطلق خدا و ذات واجب الوجود دانستند (25) . یکی از مصادیق شر که قرآن هم آن را شر رساننده معرفی کرده، شیطان است . شیطان در لسان قرآن موجودی وسوسهگر، گمراه کننده و دشمن انسان و شر رساننده به او معرفی شده است . اینک این سؤال مطرح است که چرا خداوند چنین موجود شری را که منشا بسیاری از شرور اخلاقی است، آفریده است . علامه طباطبایی در این زمینه دو نکته را خاطرنشان ساخته، مینویسد: 1 . هر چیزی که متعلق خلقت و آفرینش الهی است، فینفسه (وجودش بدون اضافه غیر) خیر است; چون خدا کسی است که مخلوقاتش را نیکو آفریده و پروردگار جهانیان است (26) . 2 . عالم آفرینش با همه کثرت اجزا و وسعت طول و عرضش مجموعهای به هم پیوسته و وابستهاست; به گونهای که اولش به آخرش برمیگردد; پس آفرینش برخی از آنها مستلزم آفرینش برخی دیگر است; بنابراین اختلافی که بین موجودات عالم است، موجب قوام عالم است و گرنه چنانچه بین موجودات عالم اختلافی نبود و از نظر کمال و نقص تفاوت نداشتند، میان آنها تمایزی وجود نداشت; بنابر این وجود شیطان که به بدی خوانده میشود، از ارکان عالم است (27) . با این بیان وجود حیوانات درنده و گزنده مثل گرگ و مار و ملخ هم توجیه میشود . در نظام کل جهان هر چیز در جای خودش نیکوست; چون آنها را خداوند آفریده است و خداوند هم هر چیزی را به بهترین وجه خلق کرده است (28) و نیز او را به راه کمالش هدایت نموده است (29) . پس بر اساس برهان لمی و بینش قرآنی جهان از بهترین نظام برخوردار است و هر موجودی که در آن لباس وجود پوشیده خیرش غالب و شرش اندک است . با یک محاسبه ساده ثابت میشود، شمار حیوانات ضار و موذی که به انسانها زیان میرسانند، بسیار کم است; به علاوه این زیانرسانی تنها در پارهای از اوقات رخ میدهد . علاوه بر این آنها از حیث ذاتشان شر نیستند; بلکه نسبتبه انسان شرند . میردامادی در این زمینه مینویسید: این شر نسبی که عارض برخی موجودات در نظام هستی میشود، شر بودنش از این روست که موجب فقدان کمال فعلی برخی از موجودات میگردد . این شرها امور نادر و اتفاقی هستند که گاهگاهی برای افراد پیش میآید و این شرهای اندک از لوازم خیرهای بزرگ و ثابت و همیشگی آن موجودات در نظام کلی وجود است (30) . اکنون خیر بودن شرور با تجربه ثابتشده است; برای مثال مارها سموم هوا را جذب میکنند و از این طریق برای جامعه انسانی هوای پاک میسازند . پس مصلحتهای نهفتهای در خلقت اینهاست که خدای حکیم آنها را خلق کردهاست . خیام گوید: اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی و نه من این بحر وجود آمده بیرون ز نهفتکس نیست که این گوهر تحقیق بسفتهر کس سخنی از سر سودا گفته استزان روی که هست کس نمیداند گفت (31) علتحوادث طبیعی هم در نظام کلی عالم قابل توجیه است; چون آنچه خدای سبحان پدید میآورد، خیرات وجودی است; اما اگر آتشی مؤمنی را میسوزاند و دریا جوانی را به کام خود فرو میبرد، اینها از لوازم وجود آنهاست . خداوند جهان را بر اساس قوانین ثابت و سنن محکمی آفریده است . تبدیل و تغییری در سنن الهی راه ندارد (32) ; مگر اینکه خود خداوند سنتی را به جای سنت دیگر آورد; مانند آنجایی که آتش بر ابراهیم علیه السلام قهرمان توحید سرد و سلامت میشود (33) و آنجا که رود نیل برای نجات موسی و قومش از وسط شکافته میشود (34) . البته همواره چنین نیست که آتش مؤمنان را نسوزاند . در قرآن آمدهاست: قتل اصحاب الاخدود النار ذات الوقود اذ هم علیها قعود و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود; کشته باد صاحبان گودالها [که در آنها] آتش فروزان بود . زمانی که بر [کنار] آنها مینشستند و بر آنچه به مؤمنان میکردند، مینگریستند . پس با نگاه کلی بر عالم و بر اساس برهان لمی چون عالم صادر از مبدا خیر و علم و حکمت و قدرت مطلق است، هر قدر از حسن و جمال که شایسته این نظام بوده است، بر تن آن پوشانده شده است . زمین را چون گهوارهای بر زیرپای آدمیان گسترانده (35) و آسمانها را با همه زیباییش از سیارات و ستارگان بر بالای سرمان برافراشته است (36) . درختان با طراوت و گلهای رنگارنگ و دریاهای عظیم و آبشارها و کوههای با جمال و جلال را که هر یک نشان از عظمت و قدرت صانع آن دارند، مسخر انسان نمودهاست (37) . پس اگر هر از گاهی جنبشی در زمین پدید میآید و در گوشهای از کره زمین خانه سستبنیانی از جای کنده میشود، این را نمیتوان نقص خلقت و خالق به شمار آورد . البته بلاهای طبیعی نظیر زلزله و بادهای طوفنده و صاعقهها و . . . دلیل دیگری هم دارد که در ادامه مورد بحث قرار میگیرد .
5 . شناخت انسان و غایتحیات او از دیدگاه قرآن بسیاری از شبهاتی که در خصوص مساله شر برای برخی پیش آمدهاست، به جهت غفلت از مقام و موقعیت و منزلت انسان و هدف از حیات اوست . در نظر آنهایی که بنیاد اخلاق را مبتنی بر سود و زیان میشمارند (38) یا آنهایی که پایه زندگی را کسب لذت و خوشی و خودخواهی و نفسپروری میدانند (39) ، هر چه که با تمایلات نفسانی ناخوشایند باشد، شر است; اما آیا خدا انسان را برای ارضای تمایلات نفسانی آفرید؟ پاسخ این سؤال را از کلام الهی میگیریم . 1- انسان برگزیده خدا برای خلافت الهی و آگاه به علم اسماء است (40) . خلیفه باید به صفات مستخلف متصف باشد . خدای سبحان که دارای اسماء حسنی و صفات علیاست، انسان هم باید به همین صفات و اسماء موصوف گردد . خدای سبحان انسان را بر مثال خویش بیافرید تا اینکه معرفت انسان آینه معرفت رحمان باشد . پس انسان موجودی عالم، قادر، مرید، سمیع و بصیر است و همین صفات الهی است که او را به مقام خلیفه اللهی رسانده و او را شایسته امانتی ساختهاست که آسمان و زمین از برداشتش بیم داشتند (41) ; چنان که قرآن کریم میفرماید: انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان . . . . (42) ; ما امانتمان را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از برداشتن آن سر باز زدند و از آن بیم داشتند; اما انسان آن را بر دوش کشید . . . . به فرموده علامه طباطبایی این خلافت الهی اختصاص به آدم علیه السلام ندارد . مراد نوع انسان است و معنای تعلیم اسماء هم به ودیعت گذاشتن این علم در نوع انسان است . اگر انسان به این راه هدایتشود، این امکان برایش هست که آن را از حالت قوه به فعل تبدیل کند (43) . پس کرامت و فضیلت انسان از آن روست که حامل امانت الهی است و آن یا عقلی است که مناط انتخاب و مسئولیتپذیری و اختیار است و یا ولایت الهی و استکمال (44) ; بواسطه دین حق از حیث علم و عملاست (45) ، البته پیداست که تحقق این حقیقت هم جز به واسطه عقل که اشرف مخلوقات الهی است (46) ، تحصیل نمیگردد . 2- با آنچه آمد، آشکار میشود که در بینش قرآنی و فلسفه الهی هدف از حیات انسانی در این جهان لذتجویی و کامجویی و خوشگذرانی نیست که اگر چیزی را منافی خوشگذرانیهایش یافت، شر بپندارد; بلکه هدف پیمودن جاده کمال و رسیدن به قله سعادت جاودانی و استقرار در جوار رحمت و رضا و رضوان الهی است (47) ; اما باید دانست که در این مسیر گردنههای سختی است که شرط ورود به جنت رضوان الهی گذشتن از آنهاست . این گردنهها را خدای سبحان اینگونه معرفی میکند: و ما ادراک ما العقبه فک رقبه او اطعام فی یوم ذی مسغبه یتیما ذا مقربه او مسکینا ذا متربه ثم کان من الذین امنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمه (48) ; و تو چه دانی گردنه چیست؟ بردهای را آزاد کردن یا در روز گرسنگی طعام دادن به یتیمی خویشاوند یا بینوایی خاکنشین; علاوه بر این از زمره کسانی باشد که ایمان آورده و همدیگر را به شکیبایی و مهربانی سفارش کردهاند . مقام خلافت اللهی به آسانی دستیافتنی نیست; بلکه باید از این گردنه گذشت و از امتحان الهی سرفراز بیرون آمد: الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا (49) ; آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید (و روشن سازد) که کدامیک از شما نیکوکارترید . امتحانهای الهی گاه با نعمت دادن است و گاه با نعمتستاندن: فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن (50) ; اما انسان چون پروردگارش او را بیازماید و او را گرامی دارد و به او نعمتبخشد، گوید: پروردگارم مرا گرامی داشت و اما چون او را بیازماید و روزی را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار داشت . در جای دیگر میفرماید: و نبلو کم بالشر و الخیر فتنه و الینا ترجعون (51) ; شما را به خیر و شر مبتلا میکنیم تا بیازماییم و به سوی ما بازگردانیده میشوید . پس در بینش قرآن خیر و شر، فقر و غنا، جنگ و صلح، صحت و مرض، همه برای امتحان و آزمایش انسان است و این امتحانهاست که اگر انسان از آنها پیروز درآید، به مقامات عالی انسانی و قرب الهی میرسد; چنان که در مورد حضرت ابراهیم میفرماید: و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما (52) ; وقتی خداوند ابراهیم علیه السلام را به اموری چند امتحان کرد و او همه را با موفقیتبه پایان برد، فرمود: تو را پیشوای مردمان قرار دادم . دستهای از امتحانهای الهی که متضمن تحمل سختیها و فشارها و رنجها و مصیبتهاست، برای ترفیع درجات صالحان است; اما دستهای دیگر از مصائب و رنجها برای بیداری انسان از خواب غفلت است . خدای تعالی در مورد خاندان فرعون میگوید: و لقد اخذنا آل فرعون بالسنین و نقص من الثمرات لعلهم یذکرون (53) ; و ما فرعونیان را گرفتار قحطسالی و کاهش محصولات کردیم تا پند پذیرند . در بینش قرآن گاهی رنجها و بلاها جنبه تربیتی دارد; اما اگر انسان نه با نعمت دادن شاکر حق و مجذوب دین خدا میشود و نه با بلاها و سختیها متنبه میگردد; در این صورت خداوند او را رها میکند تا چند صباحی به عیش و طرب بپردازد; وقتی در شهوات فرو رفت و با دین حق به ستیز برخاست و هیچ امیدی به هدایت آنها نبود، به یکباره همچون قوم نوح گرفتار طوفان میگردد و غرق میشود (54) یا ناگهان دچار زلزلههای مهلک میشود و در آوار مدفون میشود (55) ; پس پارهای از شرور طبیعی نتیجه سرکشی اقوام کافر و معاند است تا عبرتی برای آیندگان باشد . شبهه دیگری که در اینجا مطرح میشود، این است که چرا خدا انسان را مختار آفرید و به او توانایی اختیار شرور اخلاقی را داد که بعد مستوجب عذاب شود و برای چه او را به گونهای نیافرید که همواره گزینش خیر نماید؟ (56) پاسخ این سؤال هم از آنچه پیشتر درباره خلقتشیطان آمد، آشکار میگردد که لازمه تمامیت کمال نظام هستی وجود انسان مختار است . جالب است که همین سؤال را فرشتگان در هنگام آفرینش آدم مطرح کرده، گفتند: خدایا چرا میخواهی فسادگر و خونریز بیافرینی؟ حال آنکه شاکرانه تو را نیایش میکنیم و تو را به پاکی یاد میکنیم فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید (57) . خداوند خواسته موجودی بیافریند که مختارانه او را عبادت کند و مختارانه خیرات اخلاقی را گزینش نموده و از شرور و زشتیها بپرهیزد . شرط مختار بودن او این است که قدرت بر شر و گناه داشتهباشد; با وجود این از آنها نخواستهاست که اختیارشان را در راه شر استفاده کنند; بلکه همواره از آنان خواستهاست، خیرات را گزینش نمایند و برای این منظور پیامبران را با آیات بینات و بشارتها و تنذیرها فرستادهاست تا گزینش خیر را برای او آسان گرداند و او را از انتخاب شرور برحذر دارد; حتی او را به بلاها گرفتار میکند تا از خواب غفلتبیدار گرداند و به راه حق باز آورد; اما اگر انسان از اختیار خودش سوء استفاده کرد و ارادهاش رادر جهتشرور اخلاقی به کار گرفت، خدا او را مسلوب الاراده نمیکند و قدرت را از او باز نمیستاند که اگر چنین کند دیگر انسان، انسان نخواهد بود و گزینشهای او در امور خیر و حسن هم شایسته تکریم نیست; پس گزینشگری و مختار بودن ذاتی انسان و جبلی خلقت اوست; در عین حال خداوند راهنما میفرستد و از این طریق به انسان راه را نشان میدهد تا آگاهانه خود شاکری و حقپذیری یا کافری و گمراهی را برگزیند (58) . بلی انسانهایی چون انبیا در طول تاریخ بودهاند که در سراسر حیاتشان همواره خیر را گزینش کردهاند و در همه عمرشان هیچ شر اخلاقی و فعل قبیحی را مرتکب نشدهاند; اما چنین نبودهاست که اینان قدرت بر گناه نداشتند; بلکه آنان با معرفتی که سبتبه خدای سبحان و بینشی که نسبتبه باطن گناه داشتند، مختارانه از گناه پرهیز میکردند . دسته دیگر از شرور طبیعی که بر انسان وارد میشود، هرگز او در اختیار آن دخالتی ندارد; مانند: نقص در خلقت چون نابینایی و کری و لالی . انسان ناقص الخلقه در این جهان متحمل رنج و سختی میشود; بدون اینکه خود در پدید آمدن آن نقشی داشتهباشد . این چگونه با قدرت و حکمت و رحمتخدا سازگار است؟ پاسخ این سؤال هم این است که خداوند جهان را بر اساس قوانین ثابتی خلق کرد و هر پدیدهای بر اساس علل آن تکون مییابد; چون خداوند از هرگونه ستمی در حق بندگان منزه است; زیرا محتاج و جاهل و ممسک خیر نیست . اگر پدر و مادری دستورهای خداوند را در خوردن و آشامیدن به کار نگیرند و سایر قوانین شریعت و توصیههای بهداشتی را در هنگام انعقاد نطقه رعایت ننمایند و در دوران بارداری به وظایف الهی خویش عمل نکنند و مواظبت لازم را قبل از ولادت و بعد از آن از کودک خویش معمول نسازند و از این رهگذر نقصی به فرزندشان برسد، آنها به او ستم کردند; از این رو آنها باید پاسخگوی عمل خویش باشند; چون امروز این امر مسلمی است که بسیاری از اوصاف از طریق ژنها به کودکان منتقل میشود . در عین حال خداوند به این افراد هم در دنیا و آخرت با نظر رحمت مینگرد: اولا در دنیا بر آنها به اندازه توانشان تکلیف کرده و وظایفی را که بر افراد سالم و تندرست نهاده، از دوش آنها برداشته است (59) ; ثانیا خداوند با عوض دادن در قیامت آن نقص را جبران مینماید; چنان که در روایتی آمدهاست: شخصی بادیهنشین خدمت رسول خدا آمد و گفت: من به غیر واجبات با عمل دیگری به سوی خدا تقرب نمیجویم . رسول خدا از علتش جویا شد . اعرابی گفت: «لان الله قبح خلقی; چون خدا رویم را زشتساخت . . .» . جبریل بر پیامبر فرود آمد و فرمود: خداوند بر تو سلام میفرستد و میفرماید: بر آن بندهام سلام مرا برسان و بگو: آیا راضی نیستی، در ازای این زشترویی خداوند در قیامت تو را در امن و امانش قرار دهد؟ گفت: آیا خداوند مرا یاد کردهاست؟ فرمود: بلی! اعرابی (بسیار مسرور گشته،) گفت: دیگر از هیچ عمل خیری دست نمیکشم (60) . متکلمان شیعه در اینگونه آلام و رنجها که از قصور و تقصیر مؤلم نیست، قاعده «عوض» را جاری دانستهاند; چنان که خواجه نصیرالدین طوسی میگوید: بر خداوند است که در مقابل غم و رنجی که به انسان میرسد و منفعتی که به سببآن از دستش میرود با عوض دادن جبران کند (61) . قرآن کریم درباره شهدایی که بزرگترین شر به حسابهای بشری یعنی مرگ با شمشیر و کشته شدن در راه خدا را به جان خریدند و در مقابل به مقام رضا و رضوان الهی رسیدند، میفرماید: فرحین بما اتیهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون یستبشرون بنعمه من الله و فضل و ان الله لا یضیع اجر المؤمنین (62) ; به فضل و رحمتی که خداوند نصیب آنها گردانیده، شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنها نپیوستهاند، شادی میکنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین میشوند . برنعمت و فضل خدا و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمیگرداند، شادی میکنند . پس نوع جهانبینی افراد در اینکه چه چیزی شر و چه چیزی خیر است، نقش اساسی دارد .
6 . تفاوت دیدگاه قرآن با نگرشهای بشری در تحلیل شر این بحث را با تبیین آیه شریفه زیر آغاز میکنیم: کتب علیکم القتال و هو کره لکم و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون (63) ; [ای مؤمنان] پیکار در راه خدا بر شما واجب شدهاست; حال آنکه آن بر شما ناگوار است و بسا چیزی را ناگوار بدانید و آن برای شما خیر است و چه بسا که چیزی را شما دوست دارید و آن برای شما شر است و خداوند میداند و شما نمیدانید . آیه شریفه درباره جهاد و جنگیدن با کفار و مشرکین نازل شدهاست; اما در ضمن آن یک حکم کلی از طبیعتبشری بیان شدهاست و آن اینکه شناخت انسان در خصوص خیر و شر ناقص است; چرا که انسانها معمولا هر چه را که موجب رنج او باشد، به خصوص اموری مثل جنگ که موجب فنای جان خود و عزیزان و زخم و جرح بدنها و ضررهای اقتصادی و رختبر بستن آرامش روانی و اجتماعی است، شر میدانند و هرچه را که موجب رفاه و آسایش و فزونی مال و حفظ جان خود و عزیزانش باشد، خیر میشمارند; اما آیا واقعا هر رنجی حتی اگر موجب خیر برتریشود، شر است و هر خوشی و فزونی حتی اگر به شر بزرگتری منجرشود، خیر است؟ پاسخ به این سؤال بر اساس بینشهای مختلف متفاوت است . آنهایی که هدف حیات را دستیابی به آسایش و آرامش و لذتجویی هر چه بیشتر این دنیای عاجل میدانند، طبیعی است که هر امری را که موجب از دست رفتن اینها و ایجاد رنج و درد باشد، شر میدانند; اما کسانی که هستی را به چند صباح دنیا محدود نمیدانند و هدف حیات را خوشیهای عاجل نمیدانند و به عالم وسیعتر آجل و حیاتی برتر میاندیشند و رضا و رضوان الهی را میخواهند و قلبشان در لذت وصال محبوب سرمدیشان پر میزند، حاضرند همه این رنجها را به جان بخرند و این امور را نه تنها شر نمیدانند; بلکه خیر و جمیل میدانند; چنان که امیر مؤمنان انسش را به مرگ از انسی که نوزادان به پستان مادرانشان دارند، بیشتر میداند (64) و زینب کبری در پاسخ ابن زیاد وقتی از روی سرزنش گفت، خدا با خاندان حسین چنین کرد، فرمود: «ما رایت الا جمیلا; جز زیبایی ندیدم» . حسین بن علی علیه السلام میفرماید: انی لا اری الموت الا سعاده و الحیوه مع الظالمین الا برما (65) ; من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز هلاک نمیبینم . و در روز عاشورا میفرماید: صبرا علی قضائک یا رب لا اله سواک (66) ; خدایا آنچه قضای توست، به جان میپذیرم و تنها تو معبود (و معشوق) منی . بابا طاهر همدانی در رباعیاتش در این زمینه نیکو سروده است: یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد (67) نتیجه اینکه انسان بدون مدد وحی نمیتواند به خیر و شر بودن همه امور علم پیدا کند; چه بسا اموری را بر حسب ظاهر شر بداند; اما در واقع برای او خیر باشد و یا به عکس چیزی را با محاسبات فکری خودش نافع و خیر بداند; اما در واقع شر باشد . پس چنین نیست که هر چه را مطابق میل و ذائقه ما نبود و بر اثر تسویلات نفس اماره و وسوسههای شیطان مکروه و زشت دانستیم، در واقع همچنین باشد . قرآن کریم در آیه دیگری نظیر آیه سابق میفرماید: فعسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا (68) ; چه بسا چیزی را ناپسند میپندارید; در حالی که خداوند در آن خیر فراوانی قرار میدهد . با این بیان شاید نظریه «توهمانگاری شر» (69) قدری تقویتشود; البته نه به نحو قضیه کلی که بگوییم هر آنچه را شر میدانیم، جز وهم و پندار نیست . قرآن کریم به نحو جزئی بیان میدارد که بسا اموری را شما مکروه دانسته و از آن میگریزید، اما آن خیر است . اینک میخواهیم این مساله را بررسی کنیم که چرا در معرفتخیر و شر اختلاف نظر وجود دارد: حقیقت این است که انسان هرچه بیشتر آینه دلش را از گناه تطهیر نماید و تقوا پیشه کند، خداوند توفیق شناختحق را از باطل به او بیشتر عنایت میفرماید; یعنی خیرات و شرور واقعی را به او بهتر مینمایاند و در مقام عمل خیرگزین و شرگریز میشود . خدای سبحان میفرماید: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (70) ; اگر از خدا پروا کنید، برایتان تمیز حق از باطل قرار میدهد . در جای دیگر میفرماید: و اتقوا الله و یعلمکم الله و الله بکل شیء علیم (71) ; از خدا پروا کنید (و نافرمانی خدا نکنید) و خداوند به شما آموزش میدهد و خداوند بر هر چیز آگاه است . در مقابل، در وصف گناه پیشهگان میگوید: ثم کان عاقبه الذین اساؤ السوای ان کذبوا بایات الله (72) ; سپس فرجام کسانی که بدی کردند، بدتر بود [چرا] که آیات الهی را تکذیب کردند . کییرکگور، فیلسوف و عارف دانمارکی میگوید: علت اساسی اختلاف انسانها در معرفت عالم واقع گناه کردن است . هر که گناه نکند، صحیفه دل او مثل آینه پاک میشود و عالم واقع تماما در او منتقش میگردد (73) . خانم ادی این زن متاله آمریکایی میگوید: «برای اینکه دچار توهم مرگ نشویم باید گناه نکنیم (74) » . فیلسوفان مسلمان نیز همواره بر این حقیقت تاکید نمودهاند و عارفان اصلیترین راه معرفت را تزکیه دل دانستند (75) . نتیجه اینکه نوع نگرش ما به هستی و حوادثی که پیرامون ما رخ میدهد، در تقسیم امور به خیر و شر بسیار دخیل است . مثلا برخی انسانها مرگ را بزرگترین شر میدانند; اما امیرالمومنین علی علیه السلام وقتی مرگ به سراغش میآید، میفرماید: فزت و رب الکعبه; به پروردگار کعبه رستگار شدم . و در روایت دیگر میفرماید: افضل تحفه المؤمن الموت (76) ; بهترین هدیه برای مؤمن مرگ است . باز هم ایشان میفرماید: شوقوا انفسکم الی نعیم الجنه تحبوا الموت و تمقتوا الحیاه (77) ; جانهایتان را به نعمتهای بهشت مشتاق کنید تا علاقمند به مرگ و بیرغبتبه زندگی دنیا شوید . اما انسانهایی که با بینش مادی به جهان مینگرند، هراسناکترین و شرترین حادثه برای آنها مرگ است . نکته مهم دیگری که در این زمینه باید متذکر شد، اینکه بر اساس بینش توحیدی خداوند، پروردگار جهانیان و مالک حقیقی انسان و جهان است و هر گونه تصرف مالک در ملکش مجاز و جای اعتراض نیست و این یک امری است که عقلا آن را پذیرفته و بینیاز از برهان میدانند; پس وقتی خداوند مالک موت و حیات، و اموال و فرزندان ماست و خلاصه ولایت مطلق بر جهان از آن اوست (78) ، ما تنها امانتدار او هستیم; حال آیا حق داریم، وقتی صاحب مال امانتش را از ما باز میستاند، به او اعتراض نماییم و این عمل را دلیل بر بیعدالتی یا بیرحمی او بدانیم؟ مسلما نه . پس بخشی از اعتراضات ما از اینجا نشات میگیرد که ما خود را مالک حقیقی میدانیم و این خودمحوری موجب میشود که هرگونه فقدانی در جان و مال و فرزندانمان را شر دانسته و آن را به خدا منتسب نماییم و یا بگوییم: چرا خدا از ما دفع شرور نکردهاست؟ نکته سوم اینکه برخی از این آسیبها و فقدانها که با بینش ظاهری شرند، در باطن آنها رموزی از خیر و مصلحت نهفته است و چون ما به آنها آگاه نیستیم، اعتراض میکنیم . این مساله در قرآن به وجه زیبایی در داستان موسی علیه السلام و خضر علیه السلام که صاحب علمی از جانب خداوند در زمینه حکمتها و مصلحتهای واقعی بود (79) ، بیان شدهاست; آنجا که حضرت موسی علیه السلام که به ظاهر شریعت مامور است، به او اعتراض مینماید و او را به شر اخلاقی و ارتکاب جرم متهم میکند (80) . مخصوصا وقتی میبیند، خضر نوجوانی را بدون گفتگو کشت . موسی به او گفت: آیا نفس محترمی که کسی را نکشتهبود، بیگناه کشتی . کار بسیار زشت و ناپسندی کردی (81) . وقتی موسی نتوانست، همراهی خضر را تحمل کند، خضر حکمتها و مصالح کارهایش را به او گفت و از او جدا شد (82) . ما چگونه بدون آنکه به حکمت افعال خداوند پی ببریم، به خود اجازه میدهیم که بیمحابا خدای یکتای عالم قادر حکیم عادل مهربان را متهم به عجز یا جهل و یا نامهربانی و ظلم نماییم . این بزرگترین بیعدالتی است که از روی جهل به حکمتها و مصالح امور جهان، به بینظمی و غیر احسن بودن نظام هستی حکم کرده و آن را دلیل بر جهل یا عجز یا بخل خالق آن بدانیم; پس هر آنچه به نظر قاصر ما بر خلاف مصلحت است، در نظام کلی جهان بجا و عادلانه است (83) . نتیجه اینکه حوادث و مصائبی که بر انسان فرود میآید و درد و رنج او را موجب میشود، اگر متضمن هیچ مصلحت و خیر عاجل یا آجل نباشد، شر و منافی خیرخواهی خداوند است; اما اگر متضمن مصلحتی باشد، دلیل بر رحمت و خیرخواه بودن اوست و ما چون به برهان لمی ثابت کردیم، خداوند واجب الوجود و واجب الفیض و الرحمه است و این با تعالیم و حیانی هم تایید شده است (84) ، یقین داریم که آنچه از خیر و خوبی به ما میرسد، از جانب خدا و اگر شری به ما میرسد، از جانب عملکرد خودمان است . پس سختیها و گرفتاریهایی که به ما میرسد یا مکافات اعمالمان است و یا امتحانهایی است که بعد از گذر از هر یک از آنها رتبهای به کمالات ما اضافهشده، موجب جذب محبتخدا و تقرب آدمی به اوست و درجهای بر مقامات اخروی انسان افزوده خواهد شد . وقتی آدمی مکافات عمل را در دنیا چشید، رهایی از عذاب اخروی نصیب او خواهد بود; چرا که بر اساس عدل الهی اگر بندهای مجازات عملی را به تمامه در دنیا متحمل شد از گناه پاک میگردد و جایی برای مجازات او در آخرت نخواهد بود . پس چنین نیست که اگر بندهای در دنیا همواره در رفاه و آسایش و خوشگذرانی بود و خداوند به او عمر طولانی و مال و منال فراوان داد، برای او خیر است; بلکه مسئولیتش سنگینتر و حسابش مشکلتر است و اگر این امکانات و سرمایهها را در راه باطل به کار گرفت، موجب فزونی عذاب اخروی او خواهد بود; چنان که قرآن کریم میفرماید: و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزداد وا اثما و لهم عذاب مهین (85) ; آنهایی که به راه کفر و ناسپاسی رفتند، نپندارند که اگر در دنیا به آنها مهلتی دادهایم (که در آن به مستی و خوشگذرانی مشغول شدند)، به سود آنهاست; بلکه به آنها مهلتی دادیم تا بر بار گناهشان بیفزایند و برای آنها عذاب خوارکنندهای [فراهم] است . اینجاست که امام سجاد علیه السلام میفرماید: [الهی] فان قدرت لنا فراغا من شغل فاجعله فراغ سلامه لا تدرکنا فیه تبعه (86) ; خدایا اگر برای ما در این دنیا آسودگی و فراغتی از کارها مقدر نمودی، آن را از آفات گناه سلامتبدار . در جای دیگر هنگامی که بیماری بر آن حضرت روی میآورد، میفرمود: فما ادری یا الهی ای الحالین احق بالشکر لک . . . . ا وقت الصحه . . . ام وقت العله محصتنی بها . . . تخفیفا لما ثقل به علی ظهری من الخطیئات» (87) ; خدایا نمیدانم کدام حال (تندرستی و مرض) برای سپاسگزاری تو سزاوارتر است؟ هنگام تندرستی . . . . یا هنگام بیماری که مرا با آن از گناهان رهانیدی و پشتم را از بار گناه سبک کردی . پس انسان مؤمنی که با بینش توحیدی به هستی نگاه میکند، نه تندرستی و رفاه را مطلقا خیر میداند و نه بیماری و گرفتاریهای دنیا را مطلقا شر . چرا که اگر تندرستی موجب توفیق بیشتر در طاعتخداوند باشد، خیر است و اگر موجب انباشته شدن گناه در پرونده اعمال باشد، شر است; چون تبعات آن عذاب دنیا یا آخرت یا هر دو است; در مقابل، بیماری وقتی موجب تخفیف بار گناهباشد، خیر است; چون از شر بزرگتری که عذاب اخروی باشد، جلوگیری میکند . پس تفسیر ما از خیرات و شرور و اینکه چه چیزهایی را مصداق خیر و چه چیزی را مصداق شر بدانیم، وابسته به این است که با کدام جهانبینی، جهان و انسان را تفسیر نماییم . این بینشها و نگرشهای زیربنایی موضع ما را در قبال دردها و رنجها و آلام و مصائب روشن میکند . در نگاه عارف همه رویدادها خیر است، و شر فراق یار است; چنان که حافظ میگوید: فراز و شیب بیابان عشق دام بلاستکجاستشیر دلی کز بلا نپرهیزد و در جای دیگر میگوید: هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد دلا ز رنجحسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطر امیدوار ما نرسد (88) شاعر نابینا، ابوالعلای معری گوید: «من خدا را بر نابیناییم، سپاس گذارم; چنان که دیگران بر بینایی سپاس گویند» (89) .
7 . خاتمه سخن حاصل آنچه درباره حقیقتشر و اقسام آن گفتهآمد، به این قرار است: 1 . خداوند در بیان حقیقتشر به لسان مردم سخن گفتهاست; اما در بیان مصادیق آن تفکر بشری را اصلاح نمودهاست . برخی اموری را نظیر جنگ در راه خدا شر میدانند; اما خداوند میفرماید: چه بسا اموری را شما ناخوشایند میدارید; ولی مصلحت و خیر شما در آن است و به عکس . 2 . شرور به طور کلی دو بخشند: بخشی از آن از اختیار انسان بیرون است و برخی با انتخاب و اختیار انسان پدید میآید . بخش اول را معمولا شرور طبیعی و بخش دوم را شرور اخلاقی گویند . 3 . برخی از شرور طبیعی نظیر آتش گرفتن خانه یک فقیر یا خرابه شدن خانهها بر اثر زلزله و آتشفشان و سیل و جز اینها از لوازم جداییناپذیر طبیعت و سنتخدا در جهان است و خداوند بیگناهانی را که قربانی این حوادث میشوند، در قیامت عوض میدهد . 4 . شرور طبیعی گاهی نتیجه سوء اختیار انسان و ثمره گناهان و بیعدالتیهای اوست که به صورت عذاب الهی بر قومی فرود میآید; مثل طوفان نوح و زلزله در ثمود و سنگباران اصحاب فیل (90) . 5 . از شروری که از سوی مخلوقات پدید میآید، باید به خدا پناه برد: «قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق» (91) ; چون این شرور ریشه در شر اخلاقی آنها دارد . 7 . راه نجات از شروری که مایه تنبیه و بیداری انسانهاست، مثل گرفتار شدن حضرت یونس علیه السلام در شکم ماهی توبه و توجه به خداست (92) . 8 . اموری که برای امتحان انسانها و تمیز مؤمنان واقعی از مدعیان و ترفیع درجات مؤمنان حقیقی است، مثل جنگ و امر به ابراهیم علیه السلام به کشتن فرزند (93) و دیگر احکامی که شاق به نظر میرسد، مثل حج (94) و روزه رمضان (95) در روزهای طولانی و گرم تابستان و مانند آنها که در ظاهر شر به نظر میرسد، در واقع و در نگاه مؤمنان حقیقی خیرند . چنان که امام خمینی «ره» میفرمایند: تکالیف الهی همه الطاف الهی است و داروهایی است ربانی برای درمان روحهای بیمار و دلهای ناخوش [. . . حتی] آتش دوزخ نسبتبه گنهکاران از مؤمنین، لطف است و عنایت و راهی استبه جوار الهی (96) . پس جهنم هم در نظام کلی خلقت و مجموعه حیات بشر در دنیا و آخرت خیر و نعمت است . قرآن کریم میفرماید: یعرف المجرمون بسیماهم فیؤخذ بالنواصی و الاقدام فبای آلاء ربکما تکذبان هذه جهنم التی یکذب بها المجرمون یطوفون بینها و بین حمیم ان فبای آلاء ربکما تکذبان (97) مجموعه این آیات میرساند که گرفتن مجرمان و بدکاران و انداختن آنها به آتش جهنم و معذب ساختن آنها در مجموعه نظام خیر است و خداوند آن را نعمت غیر قابل انکار برای مؤمنان میداند . پس در مجموعه هستی آنچه از ناحیه علم و قدرت و مشیت الهی صادر میشود، خیر است و آنچه که شر است، از سوء اختیار مخلوقات مرید و مختار است; اما همینها را آدمی میتواند با مبارزه کردن و مدد گرفتن از خدا دفع نماید . پینوشتها: 1) بقره/21 . 2) طلاق/12 . 3) انعام/59 . 4) آل عمران/18 . 5) مومنون/18 . 6) نمل/17 . 7) انبیاء/81 . 8) انبیاء/82 . 9) انبیاء/84- 80 . 10) بقره/49 . 11) انبیاء/68 . 12) قصص/76 . 13) خلاصه سؤال کارنمن و لهر، (James cornman and keith lehrer) این است: اگر تو (خدا) توانایی و دانش آفریدن هر جهان منطقا ممکن را داشتی، آیا جهانی مانند این جهان میآفریدی (جهانی که روشنترین انواع شر آن، درد و سختی و رنج است) ؟ حال که جهان فعلی بهترین جهان ممکن نیست، پس وجود خدای دانای مطلق، توانای مطلق و خیرخواه مستبعد یا نامحتمل است; یعنی وجود خدا نامحتمل است (الوین پلانیتنجا، ترجمه محمد سعیدی مهر، مؤسسه فرهنگی طه، 1376ش، ص118). 14) در تعالیم زرتشت . . . . تاکید شدهاست که از اول خلقت عالم دو روح ذاتا ناسازگار و متخاصم در عالم وجود دارد که این دو در متون بعدی با عنوان انگیره مینو (اهریمن) و اهورامزدا [سپند مینو] به چشم میخورد . در هات 57 اوستا آمدهاست: «آن که از هنگام آفرینش نیک و بد بر دست آن دو مینو (سپندمینو و انگیره [مینو)] [هرگز] نخفته و جهان اشه را پاسدارای کرده است» (خدا و مساله شر، محمدحسن قدردان قراملکی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چ1، 1377ش، ص263 و 264). 15) جیال مکی فیلسوف انگلیسی (م1981) در مقالهای تحت عنوان «شر و قدرت مطلق» مینویسد: «مشکل در سادهترین صورت آن چنین است: خدا قادر مطلق است . خدا خیرخواه مطلق است; با این حال شر وجود دارد . به نظر میرسد، تناقضی بین این سه قضیه وجود دارد; به گونهای که اگر دو تای آن صادق باشد، سومی کاذب خواهد بود» (فلسفه دین، الوین پلانتیتجا، پیشین، ص44). 16) ر . ک، ملاصدرا، اسفار، ج7، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981، ص58 . 17) ابن سینا، الهیات شفا، تحقیق حسنزاده آملی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چ1، 1376ش، ص26 . 18) ر . ک . سیدحسن مصطفوی; درسهای الهیات شفا، مقاله اول، فصل سوم . 19) ر . ک . محمدحسن قدردان قراملکی، خدا و مساله شر، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1377ش، ص37 . 20) حدید/3 . 21) حدید/3 . 22) صدر المتالهین، اسفار، پیشین، ج6، ص14 و 15 با تلخیص . 23) همان، صص24 تا 26 . 24) حدید/3 . 25) ر . ک . الوین پلانتینجا، فلسفه دین، پیشین، ص118 . 26) سجده/75 . 27) علامه طباطبائی، المیزان، بیروت، ج8، ص39 . 28) سجده/75 . 29) طه/50 . 30) میرداماد، قبسات، نسخه خطی، ص289 . 31) محمدتقی جعفری، تحلیل شخصیتخیام، مؤسسه کیهان، چ1، 1365ش، ص133 . 32) فاطر/43 . 33) مجادله/21 . 34) برو ج/5تا7 . 35) نبا/6 . 36) همان/12 و 13 . 37) لقمان/20 . 38) محمدعلی فروغی، سیر حکمت در اروپا، ج2 و فلسفه هابز، ص112، تهران، کتابفروشی زوار، 1344ش . 39) همان، ج3، فلسفه نیچه: مرد برتر آن است که نیرومند باشد و هواها و تمایلات خود را برآورده کند; خوش باشد و . . . . 40) بقره/30 و 31 . 41) ملاصدرا، اسفار، ج1، ص265 . 42) احزاب/72 . 43) علامه طباطبایی، المیزان، ج1، پیشین، صص118 و 119 . 44) ر . ک . همان، ج16، صص357 و 358 . 45) علامه طباطبائی، المیزان، ج16، صص357 و 358 . 46) و عزتی و جلالی ما خلقتخلقا هو احب الی منک و لا اکملتک الا فی من احب (کلینی، اصول کافی، ج1، ترجمه جواد مصطفوی، انتشارات علمیه اسلامیه، ص10و11) ; [ای عقل] به عزت و جلالم سوگند که هیچ مخلوقی را که محبوبتر از تو باشد، خلق نکردم و کامل نمیکنم، مگر در کسی که او را دوست داشته باشم . 47) فجر/26 تا 30 . 48) بلد 12- 17 . 49) ملک 2 . 50) فجر/15 و 16 . 51) انبیاء/35 . 52) بقره/124 . 53) اعراف 130 . 54) اعراف/64 . 55) همان/78 . 56) الوین پلانتینجا در «فلسفه دین» اعتراض جیالمکی را چنین تقریر میکند: «اگر خدا آدمیان را چنان ایجاد کرده باشد که در گزینشهای آزاد خود گاهی خیر و گاهی شر را بر میگزینند، چرا نتوانستهاست آنان را به گونهای ایجاد کند که همواره مختارانه خیر را برگزینند . بدیهی است که ناکامی او در بهرهبرداری از این امکان هم با قدرت مطلق و هم با خیر مطلق بودن او ناسازگار است . ص76 و 76 . 57) بقره/30 . 58) انسان/3 . 59) لیس علی الاعمی حرج و لا علی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج» (نور/61). برخی مفسرین این بخش از آیه را دلیل بر معافیت نابینا و لنگ و مریض از جهاد دانستهاند (ر . ک . طبرسی، مجمعالبیان، ج7، ص245 و محمدرضا قمی، کنزالدقائق، ج9، ص347 . طباطبائی، المیزان، پیشین، ج2، ص167 . 60) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج71، مکتبه اسلامی، ص180 . 61) علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد خواجهنصیر طوسی، با تصحیح حسنزاده آملی، جامعه مدرسین1407ق، ص332 . 62) آل عمران/170 . 63) بقره/216 . 64) والله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه» (نهجالبلاغه، محمدعبده، بیروت، دارالبلاغه، 1993ق، ص93 . 65) محمدحسین طهرانی، لمعات الحسین، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، چ4، 1418ق، ص45 . 66) همان، ص 92 . 67) باباطاهر همدانی، رباعیات، مقدمه احمد محمدی ملایری، تهران، انتشارات زرین، 1375ش، ص3 . 68) نساء/19 . 69) خانم مری بیکر ادی Mary Baker Eddy (1822 – 1910 م) بنیانگذار فرقه معرفت مسیحی میگوید: تا زمانی که در مقام نظر حق جو و در مقام عمل دنبال ادای وظیفه باشیم، دچار «توهم» نمیشویم; اما ما انسانها کم و بیش از این مسیر عدول میکنیم و چه بسا نواقص و عیوبی داریم; لذا دچار «توهم» میشویم و چیزهای غیر واقعی را واقعی میپنداریم . شروری هم که در عالم ماده به نظر میرسند، آنها هم توهم هستند (ملکیان، مصطفی; پیشین، ص8 و 9). 70) انفال/29 . 71) بقره/282 . 72) روم/10 . 73) ر . ک . مصطفی ملکیان، جزوه مسائل کلامی جدید، پیشین، ص9 . 74) همان . 75) ر . ک . شیخ اشراق، حکمه الاشراق، ترجمه سیدجعفر سجادی، ص چهارده و ملاصدرا، اسفار، ج1، ، مقدمه3 و سیدحسین شیخالاسلامی، هدایه العلم فی تنظیم غررالحکم، باب میم، ص575، غرر حدیثشماره 3366 . 76) سید حسین شیخ الاسلامی، هدایه العلم فی تنظیم غرر الحکم، باب میم، ص575، ش3366 . 77) همان، ص577 . 78) پیام هاجر، ش236، ص57 . 79) کهف/233 . 80) همان/233 . 81) همان/74 . 82) همان77 تا 81 . 83) انعام/54 . 84) نساء/79 . 85) آل عمران/178 . 86) صحیفه سجادیه، علینقی فیض الاسلام، 1375ق، ص91، مناجات ش11 . 87) همان، مناجات ش15، ص110 . 88) دیوان حافظ از نسخه قزوینی، مقدمه بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات ناهید، چ2، 1374ش، ص98و99 . 89) محمدحسن قدردان قراملکی، خدا و مساله شر، پیشین، ص40 . 90) فیل/4 . 91) فلق 1 و 2 . 92) انبیاء/87 و 88 . 93) صافات/102 و 103 . 94) بقره/196 و 197 . 95) همان/182 . 96) امام خمینی، طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهری، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362ش، ص157 . 97) رحمن/41 تا 44 .
علی الهبداشتی