قرآن و عقل

چکیده تبیین قرآنی عقل موضوع مقاله حاضر است و در این زمینه منابع تعقل و تفکر و تدبر از دیدگاه قرآن مورد بازشناسی قرار گرفته و جهت‏بازیابی رابطه قرآن و عقل، زمینه‏های لازم برای رسیدن عقل به مفاهیم و معارف بلند قرآنی برشمرده شده و حدود معرفتی آن معین گردیده است . آنگاه ثابت‏شده است که عقل و قرآن به منزله دو بال برای پرواز آدمیان به سوی کمالات معنوی و قرب الهی، همان غایت قصوای فلسفه آفرینش‏اند .

کلید واژه‏ها: عقل، جایگاه عقل، منابع تعقل، حدود معرفت عقل، زمینه‏های عقل، رابطه عقل و قرآن .

1 . مقدمه خدای سبحان نعمتهای بی شماری را بر آدمیان در طول تاریخ حیاتش ارزانی نموده است ; اما از میان همه نعمتهایش دو هدیه بزرگ است که ویژگی خاص دارند و آن دو را حجت و دلیل و راهنمای آدمیان برای رسیدن به کمالاتش قرار داد . یکی از آن دو پیامبر صلی الله علیه و آله است که وقتی خداوند او را مبعوث کرد فرمود: لقد من‏الله علی‏المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم‏الکتاب و الحکمه [. . . . آل عمران / 164] ; خداوند وقتی در میان مؤمنین از بین خودشان رسولی را برانگیخت که آیاتش را بر آنها تلاوت نماید و آنها را تزکیه نماید و به آنها کتاب و حکمت‏بیاموزد . . . نعمت‏بزرگی بخشیده است . دیگری عقل است که خداوند وقتی به آدمیان آن را ارزانی داشت فرمود: لقد کرمنا بنی آدم . . . و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا [اسراء / 70] ; ما بنی آدم را کرامت‏بخشیدیم . . . و بر بسیاری از آفریده‏هایمان برتری داده‏ایم . مراد از این فضیلتی که در این آیه به آن اشاره شده، عقل است ; چنان که علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‏فرماید: چیزی که بنی آدم را از غیر خودش ممتاز کرد، همان عقل است [1]. در اهمیت عقل همین بس است که خداوند به واسطه آن به او شایستگی تعقل در آیاتش را ارزانی نموده است [یوسف / 3 و زخرف / 3] و انبیا را که محبوب‏ترین بندگانش نزد او هستند، از میان عاقل‏ترین انسان‏ها برانگیخت و از آنان پیمان گرفت تا در جهت تکامل عقلی امتش بکوشند (1) . [2] چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام می‏فرماید: فبعث فیهم رسله . . . یثیروا لهم دفائن العقول [3] خدای سبحان در میان آدمیان رسولانش را مبعوث فرمود تا گنجینه‏های دفن شده در عمق جانشان را از زیر ابرهای اوهام و پرده‏های خیال هویدا نماید و اسرار کائنات را با نورهای معرفت عقل آشکار نموده و به قله یقین به صانع موجودات برساند . پس بی‏جهت نیست که خدای سبحان در قرآن مکرمش بیش از 48 بار به تعقل و بیش از 17 بار به تفکر دعوت نموده و بارها صاحبان خرد را با عنوان زیبای اولوالالباب ستوده است و شایسته بشارت خویش نموده است ; چنان که می‏فرماید: فبشر عبادالذین یستمعون القول و یتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب [زمر / 18] ; ای پیامبر به آن دسته از بندگانم که سخنها را می‏شنوند و از بهترین آنها پیروی می‏کنند، بشارت بده که آنها کسانی هستند که خدا هدایتشان نموده و آنها خردمندند . نیز بی‏جهت نیست که خداوند خطاب به عقل می‏فرماید: و عزتی و جلالی ما خلقت‏خلقا هو احب الی منک [4] به عزت و جلالم سوگند که هیچ موجودی محبوب‏تر از تو نیافریده‏ام .
2 . شناخت عقل برای شناخت عقل لازم است ابتدا معنای عقل سپس کلمات هم خانواده عقل را بشناسیم .
1- 2 . معناشناسی عقل با عنایت‏به اینکه قرآن به لسان عربی مبین نازل شده است، پس باید از اهل زبان جویا شد که آنها از این کلمه چه چیزی قصد می‏کنند، سپس دیدگاه قرآن شناسان را بررسی کرد تا به مقصود قرآن رسید . الف . عقل در لغت: عقل لفظی عربی است و معادل فارسی آن خرد، اندیشه و گاه هوش آمده است [5]. جوهری آن را معادل حجر و نهی آورده و می‏افزاید: عقل در اصل به معنای بستن و نگه داشتن شتر است و گاه به معنای دیه بکار رفته است ; چون شتر به جای دیه مقتول نگه‏داری می‏شده است [6]. در دعای صباح که منسوب به علی علیه‏السلام است، این کلمه به معنای بستن و گره زدن به کار رفته است: الهی هذه ازمه نفسی عقلتها بعقال مشیتک [7] معبودا زمام نفس خویش را به پای بند مشیت تو بستم . اما بیشتر به معنای قوه ادراک و فهم اشیاء بروجه حقیقی آن آمده است ; چنان که در عرب وقتی گفته می‏شود «عقل (عقل) عقلا: یعنی اشیاء را به صورت حقیقی‏اش درک کرد و عقل الغلام ; یعنی نوجوان درک و تشخیص پیدا کرد و ما فعلت هذا مذ عقلت ; یعنی از زمانی که درک و تشخیص پیدا کردم، چنین کاری نکردم [8]. ب . عقل نزد مترجمان و مفسران قرآن: راغب اصفهانی می‏نویسد: عقل به قوه‏ای گفته می‏شود که آدمی به وسیله آن می‏تواند علم پیدا کند و به علمی هم که انسان با این قوه بدست می‏آورد، عقل گفته می‏شود و می‏افزاید: هر جا خداوند کفار را به نداشتن عقل منسوب کرده است، اشاره به معنای دوم دارد ; مثل: مثل الذین کفروا . . . فهم لا یعقلون ; و هرجا از بنده رفع تکلیف کرده است، در اشاره به معنای اول است [9]. علامه طباطبایی ذیل آیه کریمه کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون [بقره / 242] به تفصیل در این باره سخن گفته که چکیده آن چنین است: اصل در معنای عقل بستن و نگه‏داشتن است و این مناسب است‏با ادراکی که انسان بر آن دل می‏بندد و قوه‏ای که با آن درک می‏کند عقل نامیده می‏شود و همچنین قوه‏ای که به واسطه آن خیر و شر، و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می‏دهد عقل نام دارد و مقابل آن جنون و سفه و حمق و جهل است که هرکدام به اعتباری استعمال می‏شود . استعمال لفظ عقل بر ادراک از این جهت است که در ادراک دل بستن به تصدیق وجود دارد و خدا تشخیص حق و باطل را در علوم نظری و خیر و شر و نفع و ضرر را در علوم عملی در فطرت انسان نهاده است . . . ; اما اگر مغلوب قوای دیگر شد و از صراط حق منحرف گردید در حقیقت دیگر عقل نیست . پس قرآن عقل را نیرویی می‏داند که انسان در امور دینی از آن منتفع می‏شود و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می‏کند و در صورتی که از این مجری منحرف گردد، دیگر عقل نامیده نمی‏شود، گرچه در امور دنیوی به کار آید و نفع و ضرر را در امور دنیایی تشخیص دهد . در سوره ملک می‏فرماید: «و قالوا لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر [ملک / 10] ; کفار در روز قیامت گویند: اگر گوش شنوا داشتیم یا اهل ادراک و تعقل بودیم، امروز در زمره اهل آتش نبودیم و در سوره حج می‏فرماید: افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور [حج / 46] ; آیا در زمین سیر نمی‏کنند تا شاید قلبی برایشان باشد که با آن حق را درک کنند یا گوشی باشد که حقیقت را بشنود . اما اینها چشمهایشان نابیناست ; بلکه دیده دلهایشان کور است که نه حق را می‏یابند و نه پند می‏پذیرند . عقل در این آیات به معنای علمی است که انسان به آن دست می‏یابد و لفظ سمع به معنای ادراکی است که آدمی به کمک دیگری از آن بهره‏مند می‏شود، به شرط اینکه از فطرت سالمی برخوردار باشد [10]. این نکته را باید اضافه کنیم که گاهی عقل در قرآن به معنای مطلق فهمیدن و دانستن حقیقت چیزی به کار رفته است ; چنان که در مورد یهودیان می‏فرماید: . . . قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرمونه من بعد ما عقلوه [. . . بقره / 75] گروهی از یهودیان کلام خدا را می‏شنیدند ; سپس آنرا تحریف می‏کردند، بعد از آنکه حقیقت را فهمیده و شکی در آن نداشتند . در تفسیر الدقائق آمده است: «عقلوه‏»: یعنی ; بعد از آنکه حقیقت را فهمیدند و شکی در آن نداشتند [11].
2- 2 . کلمات هم خانواده عقل در قرآن عقل در لسان قرآن به اعتباری نهیه، به اعتباری حجر، به اعتباری قلب و به اعتباری لب نامیده شده است . الف . نهیه: عقل از آن جهت نهیه نامیده شده که بازدارنده انسان از ارتکاب قبایح است . جوهری یکی از معادل‏های عقل را نهیه ذکر کرده و در معنای آن می‏نویسد: نهیه مفرد نهی، و نهی به معنای عقول است ; چون از قبیح نهی می‏کند [12]. راغب اصفهانی نیز همین معنا را برگزیده است [13]. قرآن کریم می‏فرماید: ان فی ذلک لایات لاولی النهی [طه / 54] ; در این کار [که خداوند زمین را مهد شما قرار داد و از آسمان آبی فرستاد که نباتات گوناگون برویند و] . . . نشانه‏هایی [از عظمت‏خدا] برای صاحبان عقل است . ب . حجر: عقل را به اعتبار نگه دارندگی آن حجر گویند . به عبارت دیگر عقل را ازآن جهت‏حجر گویند که انسان را از جابت‏خواسته‏های نفسانی‏اش باز می‏دارد [14]. قرآن کریم می‏فرماید: هل فی‏ذلک‏قسم‏لذی‏حجر [فجر / 5] ; آیا برای خردمند در این سوگندی است! ج . لب: یکی دیگر از تعابیری که در قرآن به معنای عقل به کار رفته است، کلمه لب است که غالبا به صورت جمع و با ترکیب اولوالالباب آمده است . جوهری در صحاح می‏نویسد: خالص هر چیز را لب آن گویند ; چنان که عرب مغز گردو را لب الجوز و مغز بادام را لب اللوز خوانند [15]. راغب اصفهانی نیز می‏نویسد: لب عقل خالص از آلودگی‏ها و آمیختگی‏ها را گویند و گفته شده که لب عقل پاک و رشد یافته است ; پس هر لبی عقل است ; اما هر عقلی لب نیست ; به همین رو خدای تعالی فهم برخی از احکام را ویژه اولوالالباب شمرده است [16]. همچنین قرآن کریم کسانی را که از فضل و رحمت‏خاصه خداوند برخوردار شده و به حکمت الهی دست‏یافتند، به دریافت‏خیر کثیر مژده می‏دهد ; چنان که می‏فرماید: یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوالالباب [بقره / 269] ; خداوند هرکه را بخواهد، حکمت می‏بخشد و کسی را حکمت‏بخشد، به او خیر فراوانی عطا کرده است ; اما این سخن را تنها صاحبان خردناب می‏فهمند . نتیجه اینکه رابطه عقل و لب رابطه عام و خاص است . اولوالالباب کسانی هستند که با بهره گیری کامل از عقل فطری و نیالودن آن به اوهام نفسانی و تفکر در آیات الهی شایستگی دست‏یابی به حکمت الهی را کسب نموده و به مقام والای اولوالالباب صعود می‏کنند . به طور کلی قرآن کریم در 17 آیه از خردمندان یاد نموده است . گاه آنها را مخاطب قرار داده (2) و گاه پندپذیری را ویژه آنان شمرده است (3) . و بالاخره آنها را به خاطر سخن سنج‏بودنشان به هدایت‏یابی مژده داده است . (4) د . قلب: یکی دیگر از کلماتی که گاهی در قرآن به معنای عقل به کار رفته، قلب است ; چنان که قران کریم می‏فرماید: افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها [. . . حج / 46] ; آیا در زمین سیر نکردند، پس قلبهایی داشته باشند که با آن تعقل کنند . . . به تعبیر قرآن مرکز تعقل انسان قلب اوست . به همین رو امام هفتم علیه‏السلام در تفسیر قلب در آیه شریفه ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب (5) [ق / 37] فرمود: قلب یعنی عقل [17]. پس رابطه عقل و قلب را این‏گونه می‏توان تصور کرد که عقل قوه دریافت معارف عقلی و تصرف در مفاهیم و تدبر و تفکر در آیات آفاقی و انفسی است و قلب مرکز و فرودگاه این دریافت‏هاست . عقل تحصیل علم و حکمت می‏کند و قلب از این حکمتها و علوم حقیقی اثر می‏پذیرد . چنان که صدرالمتالهین می‏فرماید: وقتی عقل معقولاتی را دریافت، قلب عظمت و جلال خداوند را می‏یابد و وقتی علم به خدا و روز قیامت‏حاصل شد، خشیت‏خدا در قلب ایجاد می‏گردد ; چون خدای تعالی فرمود: تنها دانشمندان از خدا می‏ترسند [18]. بررسی کلمات مذکور در قرآن نشان می‏دهد که عقل در قرآن کریم به اعتبارات مختلف به نامهای گوناگون خوانده شده است و آن به جهت تناسب محتوا و لفظ است که خود از معجزات لفظی قرآن به شمار می‏رود .
3 . جایگاه معرفتی عقل از دیدگاه قرآن با توجه به آنچه که در باب معناشناسی عقل آورده‏ایم، آشکار می‏شود که عقل بیشتر به نیرویی اطلاق می‏شود که خدای سبحان به عنوان حجت درونی (6) به انسان بخشیده است تا از آن برای تدبر و تفکر و تعقل و تعلم و تفقه و تامل در آیات آفاق و انفس و آیات تکوینی و تدوینی به منظور تمییز حق و باطل در علوم نظری و صلاح و فساد و خیر و شر و نفع و ضرر در امور عملی زندگی به کار گیرد تا به معارف حقیقی و ایمان و اعمال صالح رهبری شود . پس توجه قرآن بیشتر به جنبه معرفتی عقل است و برای آن جایگاه ویژه‏ای قائل است . حال اگر از این دیدگاه در آیات قرآن تامل نماییم، به چند دسته از آیات برخورد می‏کنیم:
1- 3 . تمجید از خردمندان آیاتی از قرآن به تحسین و تمجید خردمندان و اهل تعقل و تفکر و تعلیم و تعلم می‏پردازد تا با الگوسازی مناسب، سایر انسانها به ویژه مؤمنان را تشویق و تحریض به تعقل نماید ; مثل آیاتی که در مورد اولوالالباب و اهل تعقل و تفکر و . . . آمده است . راجع به اولوالالباب می‏فرماید: ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذاباطلا فقنا عذاب‏النار . . . . ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار ربنا و اتنا ما وعدتنا علی رسلک و لاتخزنا یوم القیامه . . . فاستجاب لهم ربهم [. . . آل عمران / 191- 195] ; در خلقت آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز نشانه‏هایی برای خردمندان است ; همان‏هایی که ایستاده و نشسته و وقت‏خفتن خدا را یاد می‏کنند و در خلقت آسمان‏ها و زمین تفکر نموده، می‏گویند: پروردگارا اینها را بیهوده نیافریدی و پاک و منزهی ; پس [به لطف خویش] ما را از عذاب [جهنم] حفظ کن، پروردگارا گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را بپوشان و ما را با نیکان بمیران! پروردگارا آنچه را به رسولانت وعده داده‏ای، به ما هم عطا کن و ما را روز قیامت‏خوار مگردان . آنگاه خدای سبحان دعایشان را اجابت فرماید . از این آیات استنباط می‏گردد که خردمندان جایگاه بلندی در نزد خدای سبحان دارند تا بدانجا که خداوند آنها را مستجاب الدعوه دانسته است و این مقام والایی است که خداوند به عنوان پاداش توجه همیشگی‏شان به خداوند یعنی ذاکر و فکور بودنشان به آنها عطا کرده است . همچنین در مورد اصل تعقل آمده است: و سخرلکم اللیل والنهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون [12] شب و روز، خورشید و ماه را مسخر شما ساخت و ستارگان آسمان مسخر فرمان اویند و در این کار نشانه‏های قدرت خدا برای خردمندان هویداست . این آیه و آیه‏های نظیر آن که با عبارت لقوم یعقلون ختم می‏شوند، بر منزلت عاقلان در نزد خدای سبحان دلالت داشته و بیانگر این معناست که اینان با تعقل در مظاهر هستی به معرفت مبدا هستی نایل می‏آیند .
2- 3 . دعوت به تعقل برخی از آیات قرآن به طور مستقیم دعوت به تعقل می‏کند . این آیات غالبا با لعلکم تعقلون و گاهی با ان کنتم تعقلون پایان می‏پذیرند . برخی به بیان آثار تکوینی خدای سبحان (7) و برخی به بیان آثار تشریعی خدای سبحان (8) می‏پردازند تا آدمیان با تعقل در این آیات به معرفت‏هایی که لازمه حیات انسانی و کمال معنوی آنهاست دست‏یابند .
3- 3 . سرزنش بی‏اعتنایان به عقل پاره‏ای از آیات قرآن بی‏اعتنایی به عقل را سرزنش می‏کند تا مؤمنان و همه آنهایی که خداوند به آنها نعمت عقل ارزانی داشته به خود آیند و در آیات کتاب تکوینی (9) و آیات کتاب تدوینی (قرآن) تعقل نمایند و به معرفتی که مقدمه خشیت‏خدا و عمل صالح باشد برسند ; چنان که می‏فرماید: اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون [بقره / 44] ; چگونه شما که مردم را به نیکی دعوت می‏کنید خودتان را فراموش می‏کنید، در صورتی که شما کتاب خدا را می‏خوانید . پس چرا در آن تعقل نمی‏کنید؟ ! با بررسی این کتاب هدایت‏به دهها آیه برخورد می‏کنیم که با افلا تعقلون یا افلا تتفکرون انسان‏ها را به تعقل و تفکر دعوت نموده و بی اعتنایی به آن را نکوهش می‏کند . چرا که مبدا هر کمال و سعادت و معرفتی تعقل و تفکر است .
4- 3 . پست‏شمردن دوری از تعقل آیاتی تعقل نکردن را مستلزم پلیدی دانسته (10) و کسانی را که همچون کوران و کران از کنار آیات الهی می‏گذرند و در آنها تدبر و تعقل نمی‏کنند، بدترین جنبنده‏ها خوانده است [. انفال / 22] و حتی از حیوانات گمراه‏تر می‏داند: ام تحسب ان اکثرهم یسمعون اویعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا [فرقان / 44] ; می‏پنداری که بیشتر اینها گوش شنوا دارند یا اهل تعقل هستند . چنین نیست، اینها چون چارپایان بلکه گمراه‏ترند . آیات مذکور و نیز آیاتی که در آنها به تفکر در آیات الهی دعوت شده است‏بیان کننده این حقیقت است که قرآن کریم عقل را به عنوان یکی از ابزارهای مهم معرفت الهی و تفکر و تعقل را لازمه شناخت و پیمودن راه کمال می‏داند . در اینجا لازم است‏به این مساله بپردازیم که قرآن کریم ما را به تعقل و تفکر در چه اموری دعوت می‏کند .
4 . منابع تعقل و تفکر از دیدگاه قرآن قرآن کریم منابع و موضوعات فراوانی را برای اندیشیدن در آن پیش روی انسان قرار می‏دهد که به برخی از آنها در سطور گذشته اشاره نمودیم . در اینجا نیز به جهت اهمیت مطلب نظری بر آنها می‏افکنیم:
1- 4 . آیات آفاقی خدای سبحان آسمان و زمین، دریا و خشکی، شب و روز، باد و باران، خورشید و ماه و ستارگان، باغ و بستان و . . . را موضوع تعقل و تفکر می‏داند که ذکر همه آنها در این مختصر نمی‏گنجد و تنها به یک آیه اشاره می‏شود: ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف الیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل من السماء من ماء فاحیی به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابه و تصریف الریاح و السحاب المسخر بین السماء و الارض لایات لقوم یعقلون [بقره / 164] ; در خلقت آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتی‏هایی که برای انتفاع مردم در دریاها در حرکتند و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و زمین مرده را با آن حیات بخشید و سبز و خرم گردانید و پراکندن انواع حیوانات در زمین و در وزیدن بادها و در ابرهایی که بین آسمان و زمین مسخر شمایند، نشانه‏های روشنی [بر وحدت صانع هستی و علم و قدرت و رحمت او] برای اهل تعقل است .
2- 4 . آیات انفسی یکی دیگر از منابع مهم تعقل و تفکر خود انسان است ; چنان که خدای سبحان می‏فرماید: هوالذی خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم یخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشد کم ثم لتکونوا شیوخا و منکم من یتوفی من قبل و لتبلغوا اجلا مسمی و لعلکم تعقلون [مؤمن / 67] ; او خدایی است که شما را از خاک، سپس از نطفه و آنگاه از علقه آفرید ; سپس به صورت طفلی [از شکم مادرانتان] بیرون آورد ; زان پس شما را به نهایت درجه نیرومندیتان (جوانی) رسانید ; بعد از آن نیز شما را حیات بخشید تا به مرحله پیری و سپس به اجل حتمی برسید [. البته] برخی از شما قبل از آن وفات می‏کنید و اینچنین کردیم به امید اینکه شما تعقل کنید .
3- 4 . تاریخ یکی دیگر از چیزهایی که خدای سبحان منبع تفکر و تعقل و عبرت‏آموزی آدمی قرار داده است، تاریخ اقوام گذشته است ; چنان که در سوره عنکبوت بعد از بیان جرائم اجتماعی قوم لوط و هلاکتشان به دست ملائکه می‏فرماید: «و لقد ترکنا منها آیه بینه لقوم یعقلون [عنکبوت / 35] ; ما از دیار لوط آثار خرابی و نابودی برجای گذاشتیم تا آیتی روشن برای عبرت عاقلان باشد [که در سرنوشت آنان بیندیشند و عبرت آموزند]. در سوره یوسف نیز می‏فرماید: افلم یسیروا فی‏الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم ولدار الاخره خیر للذین اتقوا افلا تعقلون [یوسف / 109] ; آیا این مردم در زمین سیر نمی‏کنند تا سرنوشت پیشینیان را ببینند؟ و شما مؤمنان اگر تعقل کنید [به خوبی می‏فهمید که] سرای آخرت بر اهل تقوا بسیار نیکوتر است . در همین سوره در آیه بعد به سرنوشت‏بد مجرمین اشاره کرده و در ادامه می‏فرماید: لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب [یوسف / 110] ; در حکایت اقوام گذشته برای خردمندان عبرت کامل خواهد بود .
4- 4 . قرآن یکی از منابع و موضوعات مهمی که موضوع تفکر و تعقل و تدبر و تفقه شمرده شده خود قرآن کریم است . خدای سبحان گاه ما را به تفکر در مظاهر هستی و گاه به تفکر و تدبر در خود قرآن کریم دعوت می‏کند . همان گونه که در صدر کلام اشاره کردیم خدای سبحان گاه می‏فرماید: ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم تا شما تعقل کنید [یوسف / 3] و همین معنا را با بیانی دیگر در سوره زخرف تاکید می‏کند [زخرف / 3] و گاه کسانی را که به مرض نفاق گرفتارند سرزنش نموده می‏فرماید: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها [محمد / 24] ; چرا اینان در قرآن تدبر و اندیشه نمی‏کنند؟ آیا بر دلهاشان قفل زده شده است [که قرآن در خانه دلشان نفوذ نمی‏کند] ؟ از سوی نبی گرامی اسلام و ائمه هدی علیهم السلام در مورد تدبر در قرآن و خواندن قرآن از روی فکر و دقت نظر تاکید فراوانی شده است . رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏فرماید: ان هذاالقرآن فیه منارالهدی و مصابیح الدجی فلیجل جال بصره و یفتح للضیاء نظره فان التفکر حیاه قلب بصیر کما یمشی المستنیر فی‏الظلمات بالنور [20] این قرآن مشعل هدایت و چراغ شب تاریک است ; پس کسی باید که چشمش را در آن به جولان آورد و دیده خود را برای استفاده از نور آن بگشاید ; زیرا که تفکر در آن زندگانی دل بینا است ; چنانکه جویای نور در تاریکی‏ها با نورگام بر می‏دارد . امام صادق علیه السلام نیز در اهمیت تدبر در قرآن می‏فرماید: القرآن عهدالله الی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم ان ینظر فی عهده و ان یقرا منه فی کل یوم خمسین آیه [21] ; قرآن عهد خداوند با بندگان است . سزاوار است که هر مسلمانی در هر روز به آن عهد نظر کند و از آن پنجاه آیه قرائت کند . امام علی‏بن الحسین علیه السلام نیز می‏فرماید: آیات القرآن خزائن ; فکلما فتحت‏خزینه ینبغی لک ان تنظر فیها [22] ; آیات قرآن خزانه‏هایی است . هر وقت‏خزینه‏ای گشوده شد، سزاوار است که در آن نظر کنی . حضرت امام «ره‏» در شرح این دو حدیث می‏فرماید: ظاهر این دو حدیث آن است که تدبر در آیات آن و تفکر در معانی آن خوب است و تدبر و تفکر در آیات محکم الهی و فهم معارف و حکم و توحید و تفرید از آن نمودن غیر از تفسیر به رای است که منهی عنه است در مقابل اصحاب رای و اهوای فاسده . . . و کفایت می‏کند قول خدای تعالی: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب افقالها [محمد / 24] و در اخبار امر به رجوع به آن و تدبر در معانی آن بسیار وارد است ; حتی از جناب امیرالمؤمنین علیه السلام، نقل است که فرمود: خیری نیست در قرائتی که از روی تفکر نباشد [23]. امام «ره‏» در آداب قرائت قرآن می‏فرماید: دیگر از آداب مهم آن تفکر است و مقصود از تفکر آن است که از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود کند و چون مقصد قرآن چنانکه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت‏به سبل سلامت است . . . باید انسان با تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن . . . تا منتهی النهایه آن . . . به دست آورد [24].
5 . حدود معرفت عقل از نظر قرآن چنان‏که آمد یکی از منابع تعقل و تفکر خود قرآن است ; اما جای این سؤال باقی است که عقل انسانی تا چه میزان می‏تواند قرآن را بفهمد . گرچه خدای سبحان ما را مامور ساخته تا در قرآنش تعقل و تدبر کنیم ; اما این سخن به این معنا نیست که ما با این عقل‏های ناقص بتوانیم تمام اسرار قرآن را دریابیم . چنان که حضرت امام خمینی (ره) می‏فرمایند: قرآن در حد ما نیست . در حد بشر نیست . قرآن سری است‏بین حق و ولی الله اعظم که رسول‏خداست [25]. امام باقر علیه السلام فرمود: ما یستطیع احد ان یدعی ان عنده جمیع القرآن کله، ظاهره و باطنه غیرالاوصیاء [26] ; کسی جز جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله نمی‏تواند ادعا کند تمام قرآن ظاهر و باطنش پیش اوست . این سخن به این معنا نیست که باب تعقل و تدبر در قرآن را تعطیل کنیم . بلکه خداوند آن را سفره‏ای گسترده قرار داده که هرکس به میزان توانش از آن بهره جوید . چنان که حضرت امام می‏فرمایند: قرآن یک سفره‏ای است که انداخته شده است‏برای همه طبقات یعنی یک زبانی دارد که این زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم [. . . 27]. نتیجه اینکه ما در حد توان عقلی و صفای درونی خودمان می‏توانیم از آن بهره گیریم ; البته این هم به زمینه‏هایی احتیاج دارد که اینک بدان اشاره می‏نمائیم:
6 . زمینه‏های لازم فهم حقایق الهی قرآن قرآن اقیانوسی است که هرکس به میزان گنجایش ظرف وجودی‏اش می‏تواند از آن بهره ببرد ; اما مشروط به اینکه زمینه‏های بهره‏گیری را فراهم نماید که به برخی از آنها اشاره می‏شود:
1- 6 . تقوا قرآن کریم می‏فرماید: ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین [بقره / 2] ; این کتاب که شکی در آن نیست هدایتگر متقین است . صدرالمتالهین در تفسیر این آیه می‏نویسد: اگرچه قرآن برای هرکسی که در آن بنگرد دلالت کننده است ; اما کسی از آن نفع می‏برد که صفحه دلش را صاف کرده و درونش را از کدورات اوهام فاسد و گناهانی که قلب را تاریک و ظلمانی می‏کنند پاک و طاهر نموده باشد [28]. حضرت امام (ره) نیز در این زمینه می‏نویسد: [انسان] چون قلب را از کثافات خالی کرد، مهیا برای ذکر خدا و قرائت کتاب خدا شود و تا قذارات و کثافات عالم طبیعت در آن است، استفاده از ذکر و قرآن شریف میسور نشود ; چنانکه در کتاب الهی، در سوره مبارکه واقعه انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لایمسه الاالمطهرون (11) [ واقعه / 77- 79] اشاره به آن فرماید [29].
2- 6 . پرهیز از تحمیل بر قرآن یکی از آفاتی که برخی از متفکران در آیات قرآن به آن گرفتار می‏آیند، تحمیل افکار شخصی بر آیات قرآنی است ; به این معنا که متکلم عقاید کلامی را از خارج گرفته، در صدد تایید آن با قرآن باشد یا فیلسوف عقاید فلسفی را از یونان یا غرب معاصر گرفته و بخواهد قرآن را بر آن تطبیق نماید . این مانع از فهم عمیق قرآن است ; چنان که علامه طباطبایی می‏فرماید: فرق است‏بین اینکه محقق بگوید: قرآن چه می‏گوید؟ و اینکه بگوید: آیه را بر چه معنایی باید حمل کرد؟ در صورت نخست محقق باید پیش فرض‏های عقلی را کنار بگذارد و اما قول دوم مستلزم این است که نظریه‏های عقلی در مسائل را مبنا قرار داده و تحقیقش را مبتنی بر آن نظریات نماید . بدیهی است که اینگونه بحث و تحقیق در قرآن تحقیق صرف معنای قرآن نیست . . . بلکه تحمیل نتایج‏بحثهای علمی یا فلسفی از خارج بر مدلول‏های آیات است و این تطبیق است نه تفسیر [30].
3- 6 . پرهیز از جمود بر لفظ برعکس گروه پیشین برخی از اهل حدیث ظاهر بین آن‏چنان جمود بر الفاظ داشتند که هر نوع تفکر و تعمق در آیات را منع می‏کردند، این چنین که حتی در آیات مربوط به موضوعات ماوراء طبیعی مثل صفات خداوند به معنای مادی و عرفی الفاظ قرآن که در بدو امر از ظاهر کلام به ذهن متبادر می‏شود، بسنده می‏کنند . چنان که وقتی از مالک بن انس یکی از پیشوایان محدثان اهل سنت از آیه الرحمن علی العرش استوی [طه / 5] سؤال می‏شود، می‏گوید: استوای خدا بر عرش معلوم و چگونگی آن مجهول و سؤال کردن از آن بدعت است [31]. علامه طباطبایی «ره‏» درباره پرهیز از جمود داشتن بر ظاهر الفاظ می‏فرماید: انس و عادت موجب می‏شوند که وقتی الفاظی را مثل لوح و قلم و عرش و کرسی را می‏شنویم، مصادیق مادی و طبیعی آنها به ذهن متبادر می‏شود . . . در حالی که مسماهای مادی در حال تغییر هستند ; چنانکه مقصود از لفظ چراغ در ابتدای وضع چراغ فتیله‏ای بود، سپس همواره کاملتر شد تا جایی که امروز به چراغ الکتریکی که هیچ مشابهتی از جهت اجزای مادی با آن چراغ اولیه ندارد اطلاق می‏شود . پس مراد از وضع الفاظ غایات اشیاء است نه شکل و صورت آنها . . . . بنابراین باید متوجه باشیم که جمود بر الفاظ نداشته باشیم، چیزی که اصحاب حدیث در تفسیر معمول داشته‏اند . البته جمود بر الفاظ در حقیقت جمود بر عادت و انس در تشخیص مصادیق است [32].
4- 6 . پرهیز از جمود بر آرای دیگران امام خمینی (ره) درباره پرهیز از جمود بر اقوال دیگران که مانع تفکر و درک قرآن است می‏فرماید: یکی دیگر از حجب که مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است که جزء آن که مفسرین نوشته با فهمیده‏اند کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست و تفکر و تدبر در آیات را به تفسیر به رای که ممنوع است اشتباه نموده‏اند [33].
7 . رابطه عقل و قرآن یکی از مسائل مهمی که لازم است در اینجا طرح شود این است که چه رابطه‏ای بین عقل و قرآن برقرار است، آیا عقل و قرآن دو چیز معارض همدیگر هستند یا مکمل یکدیگر؟ به عبارت دیگر آیا قرآن برای برهه‏ای از تاریخ بوده و امروزه که عصر عقل گرایی و تکنولوژی و فلسفه و عقل جمعی است دیگر نیازی به آن نیست؟ یا آیا لازمه تمسک به قرآن این است که تفکر و عقل ورزی در مسائل نظری و اجتماعی و سیاسی را تعطیل نماییم؟ بنابراین در اینجا دو سؤال در خور طرح و بررسی است .
1- 7 . آیا عقل ما را از قرآن بی نیاز می‏کند؟ امروزه برخی از نواندیشان دینی استفاده از قرآن را در پاره‏ای از مسائل اجتماعی نظیر حدود و قصاص روا نمی‏داند ; چنان که برخی می‏گویند: در باب سیاسات بستر عقلایی حرکت فقهی در موارد عمده‏ای مخدوش شده و اغلب فتواها و نظرات فقهی باب سیاسات در عصر حاضر توجیه عقلایی ندارد . . . در کتاب و سنت و علم فقه شواهد و قرائن آشکاری پیدا می‏کنیم که نشان می‏دهد نصوص مربوط به سیاسات با فرهنگ و واقعیات اجتماعی عصر نزول در ارتباط بوده است . . . مثلا شواهد و قراین نشان می‏دهد که هدف احکام حدود و قصاص و دیات، گونه‏ای مهار کردن عادلانه و اخلاقی انتقام کشی رایج در میان اعراب آن عصر بوده است [. . . . 34]. نظریه پردازان جبهه ملی نیز تا آنجا پیش رفتند که در سال 1360 (ه ش) قصاص را غیر انسانی قلمداد کردند [35]. در جواب این عده از روشنفکران که بعضی از احکام قرآن را منحصر به عصر نزول می‏دانند و می‏گویند «الان باید براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و عقل جمعی احکامی در عرض احکام قرآن جعل کرد» می‏گوییم: اولا لازمه اعتقاد به خاتمیت نبی اکرم و جاودانگی قرآن این است که همه احکام آن را جاودانه بدانیم ; مگر آنکه بعضی از احکام به انتفای موضوع منتفی شود . مثل برده‏داری که در جهان امروز منسوخ شده است . ثانیا آیا به همه مصالح و حکمتهایی که در احکام خداست می‏توان پی برد تا براساس آن بتوانیم بگوییم احکام قصاص منحصر به عصر نزول و متناسب با روحیه خشن اعراب و انتقام کشی رایج در میان اعراب آن عصر بوده است . آیا حکم قصاصی که خداوند برای بنی اسرائیل مقرر داشته [مائده / 45] به جهت همین روحیه بوده است؟ اما چنین نیست پیروان حضرت موسی علیه السلام اصلا روحیه ستیزه جویی نداشتند تا جایی که وقتی خدای سبحان به آنها امر می‏کند به ارض مقدس داخل شوید می‏گویند: یا موسی ان فیها قوما جبارین و انا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فان یخرجوا منها فانا داخلون . . . فاذهب انت و ربک فقاتلا اناهیهنا قاعدون [مائده / 22- 24] ; ای موسی علیه السلام در آن سرزمین مردمی گردنکش هستند و ما وارد آن نمی‏شویم تا اینکه آنها خارج شوند . اگر خارج شدند ما داخل می‏شویم . . . پس تو و خدایت‏بروید بجنگید ما اینجا می‏نشینیم . بسیاری از احکام الهی مبتنی بر فطرت ثابت انسان است ; از این جهت همواره ثابت‏خواهند بود . چنان که علامه طباطبایی می‏فرماید: قرآن اصول ثابت و لایتغیر کتابهای پیشین را حفظ نموده و فروعی را که تغییرپذیر است نسخ و محو می‏کند تا با حال انسان از نظر سلوک راه ترقی و کامل مناسب باشد [36]. و می‏افزاید: اسلام دین فطرت است ; لذا به تبع اوضاع تغییر نمی‏پذیرد . . . چون براساس مصالح و منافع واقعی که مطابق اقتضای آفرینش انسان و جهان است پایه‏گذاری شده است . . . فرق میان قوانین اسلامی و قوانین مدنی دیگر این است که قوانین دیگر پیرو خواست اکثریت افراد جامعه است ; ولی قوانین اسلامی بر وفق هدایت طبیعت و فطرت است که نشان دهنده اراده خدای متعال می‏باشد و از همین جاست که قرآن کریم حکم تشریع را انحصاری ساحت کبریای خداوندی می‏داند» [37]. نتیجه اینکه همان گونه که انسان و جامعه انسانی یک سلسله اصول و قوانین ثابت دارد، قوانین الهی هم که منطبق بر فطرت انسان است اصول ثابت ولایتغبری دارد که ویژه عصر خاصی نیست و اگر عقل بر آن اصول ثابت‏حیات انسانی دسترسی پیدا کند بدیهی است که مطابق قرآن حکم نماید . اما در جایی که عقل به آن قوانین و اصول حیات انسانی که متضمن سعادت واقعی او در دنیا و آخرت است دست نیافته طبیعی است که به مصالح واقعی قوانین و احکام قرآنی هم احاطه پیدا نکند ; به همین جهت عقل باید تابع قرآن باشد . ما حق نداریم به صرف اینکه به مصلحت پاره‏ای از احکام قرآن پی نبردیم و یا آن را با قوانین موضوعه جوامع غربی و حتی اعلامیه حقوق بشر سازگار نیافتیم نص قرآن را کنار بگذاریم و ادعای خودبسندگی عقل نماییم . چرا که عقل بشری چه به طور فردی و چه جمعی مرزهای معرفتی محدودی دارد ; چنان که خدای سبحان در علت و حکمت‏بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله می‏فرماید: و علمکم مالم تکونوا تعلمون [بقره / 151] ; یعنی پیامبر معرفت‏هایی به شما می‏دهد که با عقل خویش توان دریافت آن مسائل را نداشتید [38]. چنان که آیه‏الله منتظری در جواب یکی از روشنفکران در بحث‏حد عقل و نقش آن در استنباط احکام می‏نویسد: عقل انسانی همچون وجودش محدود و ناقص است و بر تمام نظام هستی و گذشته و آینده و عاقبت امور و مصالح و مفاسد و نتایج قهری اعمال احاطه ندارد و هرچند عقل در فطریات و قضایای کلیه به اصطلاح مستقلات عقلیه اجمالا حکم جازم قطعی دارد نسبت‏به بسیاری از قضایای جزئیه و مصالح و مفاسد اعمال و خصوصیات عالم غیب و حیات اخروی و شناخت راه سعادت در نشئات پس از مرگ کمیت آن لنگ است . . . بر این اساس خدای لطیف کریم و خبیر و بصیر انبیای عظام را برای تنبه و بیداری انسانها و تقویت فطرت و نیروی عقل آنان فرستاد [39].
2- 7 . آیا قرآن ما را از عقل بی‏نیاز می‏کند؟ توجه به آنچه که در سطور گذشته آورده‏ایم جواب این سؤال را نیز روشن می‏کند ; به ویژه اگر در سخن امام هفتم علیه السلام دقت نماییم آن حضرت عقل و انبیاء علیهم السلام را دو حجت‏خدا بر مردم ذکر فرمودند [40] ; چرا که تا انسان از نعمت عقل بهره‏مند نباشد اساسا به ایمان و اطاعت انبیاء و آنچه که انبیای عظام به ارمغان آورده‏اند مکلف نیستند . با عقل است که تدبر و تعمق در قرآن صورت می‏گیرد و آن فهمیده می‏شود و می‏تواند برنامه عملی قرار گیرد . اگر تمسک به قرآن به معنای تعطیل عقل بود، قرآن کریم این همه امر به تعقل و تفکر و تدبر و نظر در کتاب تکوین و تشریع نمی‏کرد و به برهان آوری دعوت نمی‏نمود و نمی‏فرمود: قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین [بقره / 111] ; اگر شما در ادعایتان صادق هستید ادله خودتان را ارائه نمایید . حضرت امام «ره‏» در این زمینه می‏فرماید: مطالب این صحیفه الهیه کیفیت احتجاجات و براهینی است که ذات مقدس حق تعالی یا خود اقامه فرموده بر اثبات مطالب حقه و معارف الهیه، مثل احتجاج بر اثبات حق و توحید و تنزیه و علم و قدرت و دیگر اوصاف کمالیه، که در این قسمت گاهی براهین دقیقه‏ای پیدا شود که اهل معرفت از آن استفاده کامل نمایند ; مثل: شهدالله انه لا اله الاهو، (12) [ آل‏عمران / 18] و گاهی براهینی است که حکما و دانشمندان طوری از آن استفاده می‏کنند و اهل ظاهر و عامه مردم از آن طوری بهره‏بر می‏دارند ; مثل کریمه لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا (13) [ انبیاء / 22] و مثل آیات اول سوره حدید و سوره مبارکه توحید و غیر آن . و مثل احتجاج بر اثبات معاد و رجوع ارواح و انشاء نشئه اخری و احتجاج بر اثبات ملائکه و انبیای عظام، که در موارد مختلف این کتاب شریف موجود است، . . . با آنکه حق تعالی نقل براهین انبیاء و دانشمندان را فرموده بر اثبات معارف، مثل احتجاجات جناب خلیل الرحمن سلام الله علیه و غیر آن [40]. بنابراین وقتی خود خدای عز و جل در اثبات بسیاری از مسائل با بشر احتجاج می‏کند و از کسانی که برای اثبات توحید و معاد احتجاج نموده‏اند با تجلیل یاد می‏کند چگونه می‏توان پذیرفت که ما را از اندیشه ورزی در مسائل منع نماید ; آن گونه که محدثین از اهل سنت و اخباری‏ها مدعی بودند و حجتی برای عقل در فهم قرآن و روایات و استنباط احکام برای آن قائل نبودند . از سوی دیگر اگر قرآن با اندیشه‏ورزی مخالف بود، چرا در خود قرآن و احادیث‏شریف بر تدبر در قرآن و روایات و آسمان و زمین و دریا و حیوانات (14) حتی طعامی (15) که می‏خوریم تاکید فراوان شده و ترک تدبر در قرآن توبیخ شده است ; چنان که می‏فرماید: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها [محمد / 24] ; آیا در قرآن تدبر نمی‏کنند یا بر قلبهای آنها قفل زده شده است؟
8 . نتیجه و ثمره بحثاز مباحث گذشته آشکار می‏شود که: الف . قرآن کریم عالیترین معیار فضیلت انسان بر سایر مخلوقات جهان مادی را عقل می‏داند . ب . عقلی که قرآن روی آن عنایت دارد بیشتر بر قوه‏ای اطلاق می‏گردد که انسان با آن حق و باطل در مسائل نظری و خیر و شر را در حکمت عملی می‏شناسد . ج . قرآن آدمیان را ترغیب می‏کند که نیروی عقل خویش را به کار گیرد و در آسمان زمین و آنچه بین آن دو است و تاریخ گذشتگان و نفسهای خویش تفکر و تدبر نمایند تا به عظمت صانع و خالقشان پی برده و در درگاه عبودیت او سر تسلیم فرود آورند تا به کمالات خویش نایل آیند . د . قرآن کتاب هدایت است و زمانی عقل می‏تواند از هدایت قرآن بهره‏مند شود که انسان درون خویش را پاک نماید ; چرا که حقیقت قرآن تنها توسط معصومین علیهم السلام درک می‏گردد و سایر افراد به میزانی که درونشان را پاک نموده‏اند از نورانیت قرآن بهره می‏برند . ه . از آنجایی که عقل انسان محدود و غالبا اسیر هوای نفس می‏گردد ; لذا حد معرفتی آن محدود است . و . بر خلاف اهل ظاهر و عقل گرایان عقل و قرآن به منزله دو بال هستند که لازمه تکامل انسان از عصر بعثت تا عصر ظهور و بعد از آن است . زیرا که مخاطب قرآن و نیز ابزار فهم و درک قرآن هم عقل است . پی‏نوشت‏ها: 1) لا بعث الله نبیا ولا رسولا حتی یستکمل العقل و یکون عقله افضل من جمیع عقول امته; خدا هیچ پیامبر و رسولی را مبعوث نکرده، مگر وقتی که خرد اوکامل شد و از خرد همه قومش افزونتر گردید . 2) واتقون یا اولوالالباب [بقره 197]: (و ای خردمندان از من پروا کنید). 3) و ما یذکر الا اولوالالباب [بقره 269]: (و جز خردمندان پند نگیرند). 4) فبشر عبادالذین یسمعون القول ویتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب [زمر 18]: (آن دسته از بندگانم را که سخن را می‏شنوند و از بهترینش پیروی می‏کنند، بر هدایت الهی و خردمندند). 5) در سرگذشت اقوام برای کسی که صاحب قلب (عقل) باشد پندی است . 6) ان الله علی الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه . . . فاما الباطنه فالعقول [19]: خدا دو حجت‏برای مردم قرار داده ظاهری و باطنی . . . حجت‏باطنی عقلهای مردم است . 7) اعملوا ان الله یحیی الارض بعد موتها قد بینا لکم الایات لعلکم تعقلون [حدید 17]: بدانید که خداوند زمین را بعد از موتش زنده می‏کند و ما آیات را برای شما بیان می‏کنیم به امید آنکه تعقل کنید . 8) انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون [یوسف/3]: ما قرآن را به صورت خوانش عربی نازل کردیم تاشما تعقل کنید . 9) هوالذی یحیی و یمیت و له اختلاف الیل والنهار افلا تعقلون [مؤمنون/80]: خدای شما آن کسی است که خلق را زنده می‏کند و می‏میراند و آمد و شد و شب و روز به امر اوست، پس چرا تعقل نمی‏کنید؟ ! 10) و یجعل الرجس علی الذین لایعقلون [یونس/100]: خدا برای مردم بی خردی که تعقل نمی‏کنند تا به آیات خدا ایمان آورند، پلیدی مقرر کرده است . 11) آن قرآنی گرانمایه است در کتابی پوشیده که جز پاکان‏بر آن دست نمی‏سایند . 12) خدا شهادت می‏دهد که به تحقیق خدایی جز او نیست . 13) اگر جز الله، الهه‏هایی در آسمان یا زمین وجود داشت جهان تباه می‏شد . 14) افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت [غاشیه/17] آیا در خلقت‏شتر تفکر نمی‏کنید . 15) فلینظر الانسان الی طعامه [عبس/24] انسان باید در طعامش نگاه کند . منابع 1 . سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، چاپ بیروت اعلمی، ج 13، ص 152 . 2 . محمدبن یعقوب کلینی ; اصول کافی، ترجمه سیدجواد مصطفوی، تهران، علمیه اسلامیه، ص 14 . 3 . نهج‏البلاغه شرح محمد عبده، بیروت، دارالبلاغه، چاپ دوم، 1413 ق، ص 78 . 4 . محمدبن یعقوب کلینی، پیشین ص 10 . 5 . علی‏اکبر دهخدا ; لغتنامه دهخدا، ماده عقل، ص 370 و ماده خرد، ص 412 . 6 . اسماعیل‏بن حماد جوهری، الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور، شرامیری، ج 3، ص 1769 7 . شیخ عباس قمی ; مفاتیح الجنان، قم، انتشارات حر، چاپ اول 1376 ش، ص 82 . 8 . ابراهیم مصطفی و دیگران، المعجم الوسیط، طهران، المکتبه العلمیه، بی‏تا، ص 616 و ر . ک: نعمه‏الله حسینی، فروق اللغات ماده عقل . 9 . راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفران عدنان داودی، دمشق، دارالقلم، 1412 ق، ص 354 . 10 . سیدمحمدحسین طباطبایی، پیشین، قم دارالعلم، ترجمه مصباح یزدی، ج 4، ص 39 . 11 . شیخ محمدبن محمدرضا قمی، کنزالدقائق، ج 2، تحقیق حسین درگاهی وزارت ارشاد، 1367ق، ص 58 . 12 . ر . ک: جوهری ، پیشین، ج 3، ص 1769 . 13 . راغب اصفهانی، پیشین، ص 827 . 14 . جوهری، پیشین، ج 2، ص 1769 . 15 . همان، ج 1، ص 216 . 16 . راغب اصفهانی، پیشین، ص 733 . 17 . کلینی، پیشین، ج 1، ص 18 . 18 . صدرالدین شیرازی، اسفار ج 8، ص 347 . 19 . کلینی، پیشین، ج 1، ص 19 . 20 . همان، ج 4، شرح سیدهاشم رسولی، ص 399 و امام خمینی (ره)، اربعین حدیث، چاپ چهاردهم، 1376، مؤسسه تنظیم آثار امام، ص 500 . 21 . همان ص 497 . 22 . همان . 23 . همان، ص 497 . 24 . قرآن کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی، استخراج و تنظیم معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375، ص 113 . 25 . همان، ص 19 26 . همان، ص 18 . 27 . همان، ص 127 . 28 . صدرالمتالهین، تفسیر قرآن کریم، تصحیح محمد خواجوی، قم انتشارات . . . ، ج‏1، ص 235، نقل به ترجمه با تلخیص . 29 . قرآن کتاب هدایت، پیشین، ص 117 . 30 . علامه طباطبایی، پیشین، ج 1، ص 9 و 11، نقل به ترجمه با تلخیص . 31 . م . م . شریف تاریخ فلسفه در اسلام، ص 316 و 317 . 32 . علامه طباطبایی، پیشین، ج 1، ص 12 و 13، با ترجمه و تلخیص . 33 . قرآن کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی، پیشین، ص 132 و 133 . 34 . محمد مجتهد شبستری، مقاله بستر معنوی و عقلایی علم فقه، کیان ش 46، ص 8 و 9 . 35 . ر . ک: قرآن کتاب هدایت، پیشین، ص 254 . 36 . محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 10، ترجمه محمد علی گرامی، قم مؤسسه دارالعلم 1344 . 37 . محمدحسین طباطبایی، فرازهایی از اسلام، جمع‏آوری سیدمهدی آیت اللهی، قم، جهان آرا، بی‏تا ص 217 و 219 . 38 . شیخ محمد رضا قمی، پیشین، ج 2، ص 194، و ر . ک: مجمع البیان، ج 1، ص 33 . 39 . منتظری (آیت‏الله)، باب مفتوح اجتهاد پاسخی به پرسشهای دکتر عبدالکریم سروش کیان، ش 47 خرداد و تیر 78 . 40 . کلینی، پیشین، ج‏1، ص 19 . 41 . قرآن کتاب هدایت در دیدگاه امام خمینی، پیشین، ص 33 و 34 .

علی اله بداشتی

خروج از نسخه موبایل