به رغم اینکه بحث در مورد صابئین، بحث تازهای نیست و سابقه تحقیق کلاسیک پیرامون آنان به قرن هفدهم میلادی میرسد، اما آنچه پس از یک بررسی اجمالی در این باره به نظر میرسد، تشتت آرا و سردرگمی محققین قدیم و جدید است.مانع عمده در راه تحقیق پیرامون این موضوع، کمبود منابع و اطلاعات و نیز مغشوش بودن اطلاعات موجود میباشد، علاوه بر آن، استفاده یا سوء استفاده گروههای مختلف از عنوان صابئین، سبب اغتشاش بیشتر در اطلاعات مربوط به آنان گردیده، تا جایی که حتی تحقیقات مستشرقین و محققین جدید را نیز تحتالشعاع قرار داده است.در این مقاله سعی شده تا از خلال بررسی فرضیههای موجود در مورد این گروه و سنجش نقاط قوت و ضعف آنها، نظر نزدیکتر به صواب انتخاب و ارائه گردد. واژههای کلیدی: صابئین مذکور در قرآن، اعتقادات توحیدی، ماندائیان، حرانیان، جامعه اسلامی.
صابئین در قرآن طرح مساله، سؤالات و فرضیهها قرآن کریم در سه جا از گروهی به نام صابئین یاد نموده و آنها را در ردیف اهل کتاب یعنی یهودیها، مسیحیان و مجوس قرار داده است. (1) بحث و بررسی در مورد ماهیت این گروه، از همان قرنهای نخست، توجه مسلمانان و در قرون حاضر نیز توجه مستشرقین را به خود جلب نموده است. مبهم بودن اعتقادات این گروه، سبب شده تا گروههای مختلف تحت این نام معرفی گردند و در این میان شناسایی صابئین مورد نظر قرآن دچار اشکال جدی شود.در این مقاله سعی خواهد شد تا با بررسی مطالبی مانند: 1- ارتباط این گروه با فرق گنوسی نظیر ماندائیان; 2- ارتباط این گروه، با گروه موسوم به حرانیان; 3- ارتباط این گروه با حنفا و پیروان حضرت ابراهیم (ع) ; 4- ارتباط این گروه با پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان صدر اسلام، به فرضیههای صحیحتر در باب صائبین مورد نظر قرآن کریم دستیافته شود.فرضیههایی که پس از یک بررسی اجمالی به ذهن متبادر میشوند، عبارتنداز: 1- صابئین همان پیروان یحیی تعمید دهندهاند که امروزه با نام مانداییان شناخته میشوند. 2- صابئین گروهی با مذاهبی التقاطی مرکب از عقاید مختلف نظیر فلاسفه یونان، مذاهب ایرانی و مذاهب مصری و بینالنهرینی میباشند. 3- صابئین ارتباط بسیار نزدیکی با حنفای ساکن عربستان پیش از اسلام دارند. 4- صابئین گروهی با اعتقادات توحیدی و بدون شریعتخاص بودهاند که با ظهور اسلام، جذب جامعه اسلامی گریدهاند. نگارنده این مقاله فرضیه آخر را به دلایل مختلف که به طور مشروح خواهد آمد، ترجیح داده است. مقصود از صابئین در این فرضیه صرفا گروه مورد اشاره در قرآن (آیات 62 بقره، 69 مائده و 17 حج) میباشد.مقصود از داشتن اعتقادات توحیدی، اعتقاد به منشایی واحد برای خلق و حفظ عالم، در مقابل اعتقادات شرکآمیز اعراب جاهلی است.مقصود از شریعت، احکام عملی و اجرایی خاص یک مذهب یا مکتب فکری است و مقصود از جامعه اسلامی، اجتماع مسلمانان پس از رسمیتیافتن و نشر اسلام در شبه جزیره عربستان میباشد.
صابئین و مانداییها از قرن هفدهم میلادی به بعد که نخستین هیاتهای تبلیغی پرتغالی، متون خطی ماندایی را به اروپا منتقل کردند، بحث و بررسی پیرامون این گروه که عمدتا در باتلاقهای میان دجله و فرات و در اطراف رود کارون میزیستند، اوج گرفت. (2) تحقیقات اولیه مستشرقین حاکی از وجود شباهتهایی میان این فرقه تعمیدگر، با گروهی که در میان مسلمانان به صابئین یا صبیها اشتهار داشتند، بود. مستشرقین بر اساس برخی قراین لغوی، کلمه «صابئی» را مشتق از ریشه آرامی و به معنی تعمید و شستشو کردن دانستند (3) و با توجه به اشارهای که در کتاب «الفهرست» ابنندیم به گروهی به نام مغتسله شده و وی آنان را در ردیف صابئین معرفی کرده، (4) این فرقه تعمیدگر راهمان صابئین مذکور در قرآن پنداشتند. (5) امروزه با توجه به برخی قراین، این نظریه از قوت سابق برخوردار نیست و پذیرش آن با اشکالاتی مواجه است: (6) نخست آنکه; با توجه به ظاهر آیات قرآن و اینکه توضیح خاصی در معرفی این گروه نیامده، چنین به نظر میرسد که در زمان نزول قرآن، مدلول صابئین برای مسلمین صدر اسلام کاملا شناخته شده بوده و نیازی به توضیح بیشتر نداشته است و شاید علت اینکه در احادیث منقول از پیامبر اسلام (ص) در مورد اهل کتاب پرسشی از طرف مسلمین در مورد این گروه یافت نمیشود، (7) این باشد که معاصران پیامبر (ص) به خوبی از مصداق این کلمه آگاهی داشتهاند و این امر مستلزم حضور کاملا شناخته شده ماندائیان در شبه جزیره عربستان است و حال آنکه در هیچ یک از منابع تاریخی و تفسیری اولیه مسلمانان نشانی از گروهی با آئینی خاص که بتوانند مصداق این گروه قرار گیرند یافت نمیشود. (8) از سوی دیگر، حضور این گروه، خصوصا با توجه به لزوم انجام مراسم عبادی ایشان در کنار آبهای جاری، در سرزمین خشک عربستان بسیار غیر قابل تصور مینماید و شاید از همین روست که گروهی از محققین جدید نیز برآن شدهاند تا صابئین را به گروههای دیگر گنوسی نظیر الکزائیتها، ابیونیتها یا آرکونتیکها مربوط نمایند. (9) دوم اینکه: حتی اگر بپذیریم که کلمه صابئی، آن گونه که مستشرقین جدید گفتهاند، دارای ریشه آرامی و به معنی تعمید باشد، این مطلب مسلم است که در زمان نزول قرآن در عربستان، این کلمه معنی دیگری داشته; یعنی همان گونه که اکثر علمای لغت عرب و مفسرین قرآن ذکر کردهاند، کلمه صابئی و جمع آن صابئین بر کسانی اطلاق میشده که دین مرسوم و مالوف جامعه را رها کرده و به آیینی جدید روی آورده بودند; (من انتقل من الدین الی الدین الآخر (10) ) . اطلاق لفظ صابئی بر پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان صدر اسلام توسط مشرکین، که به کرات در منابع آمده، دلیل دیگری بر اطلاق کلمه صابئی در معنای غیر از تعمید و یا شستشو میباشد. (11) سوم اینکه: سخن برخی از مستشرقین که خواستهاند میان صبغه الله مذکور در آیه 138 سوره بقره با آئینهای تعمیدی و ریشههای آن در اسلام ارتباط برقرار کنند (12) نیز معقول به نظر نمیآید، زیرا به اعتقاد اغلب مفسرین، مقصود از صبغه الله در آیه مذکور صرفا رنگ خدایی و فطرت الهی داشتن است. (13) و به هیچ وجه بر اصل تعمید در اسلام دلالت نمیکند، اگر چه این آیه در پاسخ غسل تعمید مسیحیان نازل شده باشد. چهارم اینکه: تاکید فرق گنوسی عموما و مانداییها خصوصا بر پنهان نگاه داشتن آداب و رسوم و رموز فرقهای خود، آشنایی گسترده و شایع عرب جاهلی و نیز مسلمانان صدر اسلام با ایشان را مشکل میسازد، خاصه آنکه در بعضی از منابع، کلمه صابئی توسط اهل بادیه که از اختلاط با فرهنگهای بیگانه و نیز شهرنشینان به دور بودهاند استعمال شده است; نظیر داستان منقول از ابن سعد در مورد پیرزنی بادیهنشین که از پیامبر (ص) با لفظ صابئی یاد مینماید. (14) ابوالفرج اصفهانی نیز در «الاغانی» ، داستانی به این مضمون نقل میکند که، چون لبید از پیش پیامبر (ص) به نزد مردم خود باز گشت و از تعالیم وی درباب بهشت و جهنم و…برای آنها سخن گفت، شاعری به نام صرافه این کیش را دین الصابئین خواند. (15) پنجم اینکه: اشارهای که در بعضی منابع اسلامی نظیر «الفهرست» ابن ندیم و یا مروج الذهب مسعودی به گروههای تعمیدگری به نام صابئه البطائح شده (16) و مورد استناد برخی مستشرقین برای یکی دانستن آنان با مانداییان قرار گرفته، به هیچوجه دلیلی بر استعمال این کلمه در همین معنا در دوران پیامبر (ص) و زمان نزول قرآن نمیباشد. اختلافی که این منابع خود در تعیین مصداق صابئان دارند، شاهدی بر عدم وضوح مطلب برای آنان میباشد.درباب مصداق واقعی این گروه، هم مسعودی و هم ابن ندیم با تردید و ابهام کامل سخن گفتهاند. (17) ششم اینکه: در هیچ یک از منابع مذکور اشارهای به یحیی تعمید دهنده، معروفترین پیامبر مانداییان نشده است.با توجه به آشنایی کامل مسلمانان با یحیی (ع) از طریق قرآن، چنانچه گروه مورد اشاره مسعودی و ابن ندیم همان مانداییان مورد نظر مستشرقین باشند، این عدم توجه بسیار غریب به نظر میرسد. در واقع، آنچه از بررسی این قبیل منابع به نظر میرسد آن است که اطلاق صابئین به این گروهها در دوره بعد از نزول قرآن و پس از آشنایی مسلمانان با آنان صورت گرفته است. اگر داستان خولسون (18) در باب تسمیه مانداییان – که او آنها را با فرقه گنوسی دیگر الکزاییتها مرتبط میداند – بپذیریم، شاید علت نامگذاری آنها به صابئین توسط مسلمانان مشخص گردد.خولسون که آرایش درباب مانداییان پایه و اساس مطالعات بعدی مستشرقین قرار گرفته، داستانی از هیپولیتوس (19) نقل میکند که طبق آن، الکزای (20) مؤسس فرقه الکزاییتها کتابی آسمانی را به شخصی به نام سوبای (21) داد.وی از این داستان چنین نتیجه میگیرد که این گروه به نام این فرد، صبی خوانده شدند و این کلمه به وسیله اعراب، «مغتسله» ترجمه شد. (22) اگر این داستان صحیح باشد میتوان چنین نتیجه گرفت که اشتباه نامیدن این گروه به صابئین، از تشابه ظاهری دو کلمه صابئی و سوبای (که بعدها به صبی تغییر یافت) نشات گرفته است. همان گونه که گفته شد.امروزه فرضیه یکی دانستن مانداییان و صابئین از قوت سابق برخوردار نیست.پذیرش دیگر فرق گنوسی مذکور توسط محققین جدید نیز با اشکالاتی نظیر آنچه در ارتباط با مانداییان گفته شد، مواجه است. (23) به نظر میرسد که اصرار مستشرقین در مربوط ساختن صابئین قرآن با یکی از فرق گنوسی، یهودی و مسیحی، بدون وجود هیچ قرینه تاریخی مبنی بر حضور آنان در عربستان زمان پیامبر (ص)، بیارتباط با علاقه و پیش فرض ایشان در یافتن ریشههای یهودی – مسیحی در قرآن و تعالیم پیامبر (ص) نباشد. (24)
صابئین و حرانیان از قرن دوم به بعد جغرافیدانان و مسلمانان از گروهی به نام حرانیان نام میبرند که خود را صابئین قرآن میدانستند. (25) در واقع، آنچه در اکثر منابع اسلامی در مورد صابئین مییابیم، مربوط به این دسته، یعنی صابئین حران میباشد.منابع اسلامی طریقه آنها را ترکیبی از مذاهب یونانی، بابلی و مصری عهد هلنیستی میدانند که تعظیم هیاکل آسمانی و نجوم و سعی در تزکیه و تهذیب نفس ویژگیهایی خاص بدان میبخشد. (26) ظاهرا در نامگذاری این گروه به «صابئین» یک اشتباه و یا فرصتطلبی تاریخی صورت گرفته است.اگر چه ابنندیم در «الفهرست» داستانی در همین ارتباط در زمان خلیفه مامون روایت میکند، (27) اما حقیقت آن است که اختلاف فقها و محدثین در باب پذیرش این گروه در سلک اهل کتاب به مدتها قبل از واقعه مذکور باز میگردد; (28) هر چند با توجه به علاقه مامون – که خود مشرب معتزلی داشت – به علوم و حکمتیونانیان، این احتمال وجود دارد که وی به عمد با این گروه که واسطه ورود علوم یونانی به عالم اسلام بودند به تسامح رفتار کرده باشد. در هر حال، آنچه در منابع درباره عقاید و آداب و رسوم ایشان آمده حکایت از نگرشی ثنوی به عالم، پرستش خدایان متعدد و نیز تعظیم هیاکل آسمانی دارد. (29) مسعودی که در زمان خویش یکی از معابد مهم ایشان را مشاهده نموده، گزارش جالبی در مورد بعضی رسوم ایشان از جمله اتهام آنان به قربانی کردن انسان برای خدایان، ارائه میکند. (30) شهرستانی در «ملل و نحل» و ابن ندیم در «الفهرست» ، به تفصیل در مورد اقتباس آرای ارسطو و سایر فلاسفه یونان توسط ایشان سخن گفتهاند. (31) تاثیر حکمت هرمسی در عقاید این دسته، بیش از سایر عقاید، آشکار است.آنان هرمس را پیامبر و مؤسس طریقتخویش معرفی میکردند و او را با ادریس نبی و اخنوخ تورات یکی میدانستند. (32) برخی مورخین مسلمان نام گذاری ایشان به صابئین را برگرفته از نام یکی از فرزندان ادریس موسوم به «صابئی» دانستهاند، (33) اگر چه در تورات که ظاهرا سند اقتباس داستانهای مربوط به ادریس است هیچ اشارهای به این فرد وجود ندارد.از اینرو بعید نیست که این داستان نیز صرفا برای مربوط ساختن این گروه با یک پیامبر الهی ساخته شده باشد.دکتر زرینکوب معتقد است که انطباق هرمس با اریس و اخنوخ، بعدها در دوران اسلامی صورت گرفته است. (34) در هر حال، این گروه که خود را صابئین مذکور در قرآن معرفی کردند توانستند در پناه حمایت دولتهای اسلامی تا مدتها به آسایش و آرامش در میان مسلمانان زندگی کنند و سهم بسیار بزرگی در تمدن اسلامی داشته باشند، گر چه گهگاه مورد تکفیر فقها و یا تعقیب خلفا نیز قرار میگرفتند.آدام متز درخشش کار ایشان را در اواخر قرن دوم و در زمان خلیفه امین میداند و روایتی از طبقات سبکی نقل میکند که طبق مضمون آن، صابئین در حران دین خویش آشکار کرده، گاوهای آراسته بیرون آوردند (35) و…; این اظهار موجودیتهای علنی به تدریجخشم مسلمانان را برانگیخته است. ابوسعید اصطخری در سال 320ه ، یعنی حدود صد سال بعد از این دوران اوج، حکم به قتل آنها داد که البته عملی نشد. (36) در اواسط قرن سوم با ورود ثابتبن قره حرانی به بغداد، فرقه تازهای از صابئین در بغداد به وجود آمد که از میان آنان علما و دانشمندان برجستهای چون سنانبن ثابت – فرزند ثابتبن قره – ابواسحقبن هلال صابی، هلالبن محسن صابی، بتانی، و…ظهور نمودند. (37) ظاهرا، صابئین حران از نوع جمعیتهای سری و نظیر فیثاغورسیان بودهاند و به احتمال قوی در ایجاد جمعیتهای سری مسلمانان نظیر اخوان الصفا و نیز در شکلگیری آرا و عقاید متصوفه مسلمانان نقش قابل ملاحظهای داشتهاند. (38) فعالیت این گروه، از قرن چهارم به بعد سیر افولی گرفت، به نحوی که ابنحزم میگوید در زمان وی تعداد آنان در همه دنیا چهل تن نمیرسد. (39) آنچه دانستن آن در مورد این گروه مفید میباشد – صرف نظر از سهم آنان در تمدن اسلامی – دو نکته اساسی است: نخست، ارتباط این گروه با حضرت ابراهیم (ع) است که مورخین مسلمان، شاید به دلیل تعظیم اجرام سماوی توسط این گروه و نیز انتسابشان به حران، (40) که ابراهیم (ع) نیز مدتی در آن اقامت داشت، معتقدند که ابراهیم (ع) مامور دعوت این گروه به توحید شد و از همان زمان، صابئین به دو گروه حنیف، که پیروان آن حضرت بودند و مشرک، که مخالفان ایشان بودند تقسیم گردیدند. (41) جغرافیدانان مسلمان نظیر ابنحوقل و ابوالفدا به هنگام ذکر معابد صابئین حران، از محلی به نام تل ابراهیم که نمازگاه این گروه استیاد میکنند، (42) که بیان گر ارتباط این عده با ابراهیم (ع) بوده و در جای خود قابل بحث و بررسی میباشد. نکته دوم، ارتباط این گروه با مغتسله یا صابئه البطائح است که خود موضوع تحقیقی جداگانه میباشد.وجود عوامل اعتقادی مشترک نظیر اعتقاد به دو سرزمین نور و ظلمت، رستاخیز…و نیز داشتن نقاط مشترکی در سابقه تاریخی مانند هجرتهایی که برای هر دو گروه ذکر شده و یا مرکزیتشهر حران، نمایانگر ارتباطی نزدیک میان صابئین حران و صابئه البطائح است که بحث پیرامون آن از حوصله این مقاله خارج است. صرف نظر از سهم بزرگ صابئین حران در تمدن اسلامی و به رغم اینکه حکومتهای اسلامی مدت زمانی طولانی آنان را به عنوان اهل کتاب به رسمیت میشناختند، وجود عناصر پلیتئیستی متعدد و مشکوک بودن ادعاهای ایشان در مورد پیامبر و کتاب آسمانی خود، از همان ابتدا تردید محققین مسلمان را برانگیخته بود و تقریبا در همه منابعی که از ایشان نامی برده شده، در ردیف بتپرستان و مشرکان محسوب گردیدهاند.انتساب آنان به بودا و اطلاق کلمه صابئی بر بتپرستان هندو که محققین مسلمان به اشتباه آن را بودایی میدانستند (43) و نیز اطلاق این کلمه بر چند گانه پرستان و پرستندگان ارباب انواع یونانی و رومی، (44) احتمالا از مشابهت آرا و عقاید این گروه (صابئین حران) با آنان نشات گرفته است و در همه منابع به اهل کتاب و صابئی بودن (مذکور در قرآن) آنان با دیده تردید و انکار نگریسته شده است.
صابئین و حنفا همان گونه که ذکر شد، منابع اسلامی به نوعی ارتباط میان صابئین و حنفا، یعنی پیروان آیین حضرت ابراهیم، اشاره دارند.ابنندیم در «الفهرست» ، از کتاب الحنفا و صابئین ابراهیمیه یاد میکند و معتقد است صابئین ابراهیمیه، مؤمنان به ابراهیم (ع) بودهاند. (45) مسعودی در «التنبیه و الاشراف» کلمه حنیف را مرادف صابئی دانسته (46) و ابنحزم، صابئان را به دو گروه حنیف و مشرک تقسیم مینماید. (47) ابنخلکان در «وفیات» ، صابئی – که صابئین به او منسوب میباشند – را نخستین کسی میداند که بر دین حنیفیت اولی بوده است. (48) بجز منابع اسلامی، تحقیقات جدید نیز بیانگر وجود نوعی مشابهت و ارتباط میان حنیفان و صابئان میباشد.مارگلیوث در مقاله حرانیان خود میگوید مسیحیان غالبا از حرانیان (صابئین حرانی) با عنوان مشرک (49) یاد میکنند که با حنیف از یک ریشه است. (50) دکتر جوادعلی نیز معتقد را بر صابئین اطلاق میکردهاند. (51) توجه به معنای لغوی دو کلمه صابئی و حنیف در نزد علمای لغت عرب نیز نوعی مشابهت مضمونی میان این دو را ثابت مینماید; «حنف» در لغت عرب به معنای «مال» (گرایید) و حنیف به معنای «مائل» آمده است. (52) همچنین لفظ «حنف» در نصوص عربی به معنای «صبا» یعنی «مال و تاثر بشیء» آمده (53) و کلمه صبا نیز در لغت عرب به معنای خروج از دینی به دین دیگر (54) و نیز به همان معنای «مال» (55) میباشد.دکتر جوادعلی میگوید: به نظر من لفظ «حنیف» در اصل به معنی صابئی، یعنی خارج از دین قوم، است و نظر من به وسیله آنچه علمای لغت در معنای این کلمه گفتهاند، یعنی میل به چیزی و ترک آن» ، تایید میشود.همچنین، ورود این لغتبه همین معنی در نصوص عربی جنوبی و به معنی ملحد، منافق و کافر در لغتبنیارم و اطلاق نمودن آن توسط مسعودی و ابنعبری بر صابئه مؤید این نظر میباشد.مسعودی در اینباره چنین میگوید: این از الفاظ سریانی معرب است و بر منشقین از عبادت قوم اطلاق میشود، همان گونه که بر پیامبر و یارانش صابی و الصباه اطلاق میشد و بعدا برای «هر که از عبادت قومش خارج شود» علم گردیده است. (56) توجه به این قرائن، همراه با در نظر داشتن این مساله که پیامبر اسلام (ص) مکررا خود را منسوب به آئین حنیف و حضرت ابراهیم معرفی مینمودند و جملاتی از قبیل «بعثتبالحنیفیه السمحه السهله» ، (57) «احب الادیان الی الله تعالی الحنیفیه السمحه» (58) و نظایر آن بر زبان جاری میفرمودند.این تصور را به وجود میآورد که شاید اعراب مشرک جاهلی تشابهی میان تمایل آن حضرت به حنیفیت و توحید و خروج از آیین معمول، با آنچه تحت عنوان صبوه مطرح بوده میدیدند و به همین دلیل ایشان را صابئی میخواندند. مشرکین هنگامی که کسی اسلام میآورد میگفتند: «قد صبا» .جمیلبن معمر جمحی، هنگامی که عمر اسلام آورد، فریاد برآورد: «الا ان عمر بنالخطاب قد صبا» (59) و یا قریش به حمزه میگفتند: «ما نراک یا حمزه الاقد صبات» (60) و موارد متعدد دیگر. این قرائن، گروهی از محققین قدیم و جدید را بر آن داشته تا به سمتیکی دانستن معنای حنیف و صابئی در میان اعراب جاهلی سوق داده شوند و این فرضیه را طرح نمایند که صابئین همان حنفای پیرو ابراهیم (ع) میباشند.این فرضیه به رغم نقاط قوت ذکر شده، با مشکلات و نقاط ضعفی نیز مواجه است که پذیرش آن را با مشکل مواجه میسازد: نخست آنکه: نه پیامبر و نه هیچ یک از مسلمانان هیچگاه خود را صابئی نخواندند و به عکس، در بسیاری موارد از پذیرش این انتساب پرهیز داشتند.در داستان اسلام آوردن عمر که ذکر آن آمد، عمر ادعای جمیلبن معمر را به شدت رد کرده، میگوید: «کذبت و لکن اسلمت» ; یعنی صابئی شدن خود را نمیپذیرد.حال آنکه مسلمانان به اظهار حنفیت رغبت کامل داشته و همان گونه که در قرآن کریم حنیف در مواردی همان اسلام دانسته شده، مسلمانان نیز به انتساب خود به حنفیت افتخار میکردهاند، که نمونههایی از آن را در کلمات پیامبر (ص) مشاهده نمودیم.حضرت حمزه (ع) به هنگام اسلام آوردن، در پاسخ مشرکین اشعاری به زبان میآورد که مؤید این معناست: حمدت الله حین هدی فوادی الی الاسلام و الدین الحنیف لدین جاء من رب عزیز خیبر بالعباد بهم لطیف (61) از عکس العمل مسلمان در مقابل این دو کلمه چنان برمیآید که در آن دوران، کلمه صابئی مفهم نوعی سب و توهین بوده (62) و حکایت از عدم پذیرش این عقاید در میان عموم دارد، در حالیکه حنفا به سبب انتسابشان به حضرت ابراهیم (ع) به رغم عدم پذیرش عقایدشان توسط مردم، از احترام قابل توجهی برخوردار بودهاند. در هر حال، آنچه از مقایسه این دو نوع برخورد استفاده میشود آن است که در آن زمان، صابئین و حنفا مرادف نبوده و مدلول واحد نداشتهاند و حتی اگر نظر محققینی چون ابن حزم در مورد ریشه مشترک تاریخی صابئین و حنفا را بپذیریم، (63) در زمان پیامبر اکرم (ص) صابئین به پیروان ابراهیم (ع) اطلاق نمیشده است. دوم اینکه: در قرآن کریم آیین حنیف مورد تایید قرار گرفته و در بعضی موارد با اسلام یکی دانسته شده، اما صابئین به شکلی جداگانه طرح شده و در هیچ یک از موارد مرادف آیین حنیف به کار نرفته و هیچ یک از مفسرین قرآن نیز اشارهای به ارتباط این دو آیین با یکدیگر نکردهاند. سوم اینکه: در برخی آثار ملل و نحل، مانند ملل و نحل شهرستانی، «صبوه» به وضوح در برابر حنیفیت طرح شده است. (64) شهرستانی شرح مفصلی در اختلاف عقیده این دو گروه دارد، هر چند که به نظر میرسد مراد وی از صابئین، صابئین حران بوده است. (65) با توجه به آنچه گذشتبرخی از محققین به این نتیجه رسیدهاند که در دوران جاهلیت کلمه صابئی و جمع آن صابئین بر همه خارجین از دین مرسوم اطلاق میشده و چه بسا عرب به تمام فرق گنوسی سری، صابئی اطلاق میکرده است. (66) نگارنده این مقال با توجه به آنچه در تفاسیر قرآن از قول مفسرین و محدثین طبقه اول نقل شده و نیز با توجه به مطالبی که تا کنون ذکر گردید، احتمال دیگری را نیز بیوجه نمیداند و آن اینکه: با توجه به ظهور آیات قرآن و مشخص بودن مصداق صابئین مورد نظر قرآن برای مسلمانان صدر اسلام، این احتمال وجود دارد که ایشان گروهی همانند حنفا اما مستقل بودهاند که در آن هنگام شریعتخاصی نداشته و وجه مشخصه آنها، اعتقاد توحیدی آنان بوده و به همین دلیل نیز مشرکین به پیامبر و مسلمانان، صابئین میگفتهاند.طبری در تفسیر خود، از قول علیبن زید نقل میکند که صابئین گروهی هستند که لااله الا الله میگویند و «لیس لهم عمل و لاکتاب و لانبی» . (67) شیخ طوسی نیز در تفسیر خود از قول قتاده و بلخی چنین میگوید: «الصابئون قوم معرفون، لهم مذهب ینفر دون به، من عباده النجوم، و هم مقرون بالصانع و بالمعاد و ببعض الانبیاء» . (68) ابنکثیر، مورخ و مفسر مشهور قرآن نیز پس از نقل اختلاف آرای مفسرین و محدثین پیش از خود در مورد این گروه میگوید: «ایشان گروهی بودند نه بر دین یهود و نصاری و مجوس و نه مشرک، بلکه بر فطرت خود باقی بودند و دین مقرری که از آن تبعیت کنند نداشتند و به همین علت، مشرکین به مسلمانان صابئی میگفتند; یعنی آنها از سایر ادیان اهل زمین خارج شدهاند و به همین دلیل بعضی از علما گفتهاند صابئین کسانی هستند که دعوت پیامبری به ایشان نرسیده است» . (69) با توجه به مطالب مذکور، چنین به نظر میآید که این گروه در قالب هیچ یک از ادیان مشهور آن روزگار نمیگنجیده و صرفا با الهامات و اطلاعات شخصی خود به توحید و معاد اعتقاد داشتهاند و اگر از شریعتی تبعیت میکردهاند، در آن هنگام اثری از شریعت اصلیشان وجود نداشته است.ایرادی که بر این نظریه وارد است این است که این تعریف با تعریف اهل کتاب مورد نظر قرآن هماهنگی ندارد; اما پاسخ آن این است که: با توجه به ظاهر آیات، خصوصا آیه 17 سوره حج که از مشرکین در کنار ادیان و آیینهای دیگر مانند یهود، مجوس و صابئین نام برده شده است و نیز تاکید آیات بر لزوم ایمان به خداوند و روز جزا برای رستگاری این گروهها، چنین تصور میشود که مقصود برشمردن همه گروههای صاحب اعتقاد اعم از مؤمنین (مسلمانان)، اهل کتاب و مشرکین بوده است. به هر حال، آنچه در مجموع به نظر میرسد آن است که این گروه با ظهور اسلام و پیدایش جامعه اسلامی به تدریج جذب جامعه اسلامی شده و نامی از آنها نماند. ابنحزم اندلسی نیز بر آن است که این گروه که آرا و عقایدشان مشابهتی با اعتقادات مسلمین داشته استبه تدریج جذب جامعه اسلامی گردیدند، هر چند که وی آنان را از بقایای حضرت ابراهیم (ع) میداند. (70) بحث در مورد این گروه دامنهای وسیع و گسترده دارد و باب تحقیق و بررسی پیرامون نکات تاریک مربوط به آن همچنان باز خواهد بود. پینوشتها: 1.بقره، 62; مائده، 69; حج، 17; با این توضیح که در سوره حج، مشرکین نیز در کنار آنان ذکر شده است. 2. Ency. of religon. Mircea Eliadc. Vol.8. Macmillan. New York.1987,p.151 4. Ency. of Islam. Vol.8. Leiden. E.J. Brill. 1995. 4.ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، (تهران، ابنسینا، 1343) ص 606. 5. Ency. of Islam. Vol.8,p.675. 6.برای نمونه ر.ک: مقاله صابئین در دائرهالمعارف اسلام Ency. of Islam. Vol.8 7.منابعی نظیر طبری، ابن هشام، تاریخ یعقوبی، مروج الذهب مسعودی و…و نیز کتب حدیث مانند صحیح بخاری، مسلم، بحار و… 8.به عنوان نمونه، سیره ابن هشام، تاریخ طبری، کتاب الاصنام کلبی و…هیچ یک چنین اطلاعاتی ندارند. 9. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.(Elchasaites),(Ebanites),(Archontics) 10. ابن منظور، لسان العرب (بیروت، داراحیاء لتراث العربی، بیروت 1408) ذیل واژه صبا، ص 267; ابیجعفر محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن (بیروت، داراحیاء لتراث العربی) ج 1، ص 282; حسینبن علی خزاعی نیشابوری، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، به کوشش محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح (آستان قدس، 1371) ج 1، ذیل آیه 62 بقره; مجدالدینبن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمدزاوی و محمودمحمد طناحی (بیروت مکتبه العلمیه، بیتا) ج 2، ص 3 و محمدجریر طبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، (بیجا، بینا، 1408) ج 1، ص 319. 11.برای نمونه ر.ک: بخاری، صحیح بخاری، (بیجا، بینا، بیتا)، ج 2، ص 227; ابن اثیر، همان، ; ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق جمعی از محققین (بیروت داراحیاء التراث العربی، 1415) ج 1، ص 381، 386، 387. 12. Ency. of Islam. Vol.8,p.675. 13.محمدبن عمر فخر رازی التفسیر الکبیر (بیجا، بینا، بیتا) ج 3 و 4، ص 96 و 97 و حسینبن علی خزاعینیشابوری، همان، ص 344. 14.عمربن سعد، طبقات الکبری (بیروت، دار بیروت بیتا) ج 1، ص 186. 15.ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، شرح استاد عبدعلی مهنا (بیروت، دارالکتب العلمیه، بیتا) ج 17، ص 65. 16.ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد (تهران، امیرکبیر، 1366) و علیبن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق یوسف اسعد دانمر (قم، دارالهجره، 1404) ج 2، ص 246. 17.همان. قابل توجه است که خود مستشرقین نیز به تناقض اطلاعات و عدم تطبیق کامل صابئه البطائح با ماندائیان اشاره دارند. Ency. of religion,v.9,p.390 18. Chwolsohn. 19. Hipoolytus. 20. Elchasai. 21. Sobai. 22. Ency. of Islam. Vol.8,p.675. 23. Ency. of Islam. Vol.8,p.672. 24.برای اطلاع بیشتر میتوان به مقاله صابئین مندرج در دائرهالمعارف اسلام مراجعه کرد که مؤلف در آن سعی در یافتن ارتباطی میان ورقهبن نوفل و زیدبن حارثه و…با پیامبر (ص) دارد، Ency. of Islam. Vol.8,p.676. 25.برای نمونه ر.ک: ابوالقاسمبن احمد جیهانی، اشکال العالم; ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب (چاپ اول: آستان قدس، 1362) ص 77 و 157. 26.برای نمونه ر.ک: علیبن حسین مسعودی، همان، ص 246 و 110; ابنندیم، همان، ص 565- 579; عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، تصحیح احمد فهمی (بیروت، درالکتب العلمیه، 1410) ج 3، ص 660 و مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه دکتر شفیعی کدکنی (چاپ اول: بیجا، آگه) ج 1، تا 3، ص 416 و منابع دیگر. 27.ابن ندیم، همان، ص 568. 28.بعنوان نمونه ر.ک: روایت منقول از سبکی در همین مقاله و ابویوسف، کتاب الخراج (بیروت، دارالمعرفه، 1302ه) ص 128 و 123 و…. 29.برای نمونه، علاوه بر منابع مندرج در پاورقی ص 8 ر.ک: ابوالمعالی محمدبن حسین علوی، بیان الادیان، تصحیح هاشم رضی (تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، 1342) ص 21 و علامه فرفوریوس (ابن العبری) تاریخ مختصر الدول، تصحیح آنتون صالحانی (بیروت دارالرائد، 1403ه) ص 266. 30.علیبن حسین مسعودی، همان، ج 1، ص 217 و 236 و ابن القفطی، تاریخ الحکما، به کوشش بهین دارایی، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371ش) ص 54. 31.عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، تصحیح و ترجمه محمدرضا جلالی نائینی (تهران، اقبال، 1350ش) ص 8- 567. 32.برای نمونه ر.ک: علیبن حسین مسعودی، همان، ج 2، ص 152; مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعیکدکنی (چاپ اول; بیجا، آگه، 1374) ج 2- 3، ص 419 و عبدالکریم شهرستانی، همان، ص 209، 210. 33.برای نمونه ر.ک: عزالدینبن الاثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث، (بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، 1414ه) ج 1، ص 66 و ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، عنالقرون الخالیه، ترجمه اکبر داناسرشت، (تهران، امیرکبیر، 1363ش) ص 297. 34.عبدالحسین زرینکوب، دنباله جستجو در تصوف ایران (تهران، امیرکبیر 1369) . 35.آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو (تهران، امیرکبیر، 1362ش) ج 1، ص 53، به نقل از سبکی، طبقات، ج 2 ، ص 163. 36.همان. 37.احوال و آثار این افراد رامی توان در کتبی نظیر تاریخ الحکما ابن القفطی، وفیات الاعیان ابن خلکان و کتب مشابه یافت. 38.عبدالحسین زرینکوب، همان، ص 272. 39.آدام متز، همان، ص 52، به نقل از ابن حزم الاندلسی، الفصل، چاپ مصر، ج 1، ص 115. 40.وجه تسمیه حران به این نام را به دلیل انتساب به هاران برادر ابراهیم (ع) ذکر کردهاند; ابوریحان بیرونی، همان، ص 293. 41.آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب (چاپ دوم: بیروت، دارالکتب العربیه، بیتا) ج 2، ص 228 و 222 و مارگلیوث در مقاله حرانیان، دائرهالمعارف دین، ص 519. 42.ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349ش) ص 309، به نقل از ابواسحق ابراهیم اصطخری (ابن حوقل، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، (چاپ سوم; تهران، انتشارات علمی فرهنگی 1368ش) ص 78. 43.برای نمونه ر.ک: ابوریحان بیرونی، همان، ص 296; علیبن حسین مسعودی، همان، ص 226; علیبن ابیالکریم الشیبانی، الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث (بیروت، مؤسسه التاریخ العرب، ی 1414ه) ج 1، ص 60، محمدبن یوسف کاتب خوارزمی، مفاتیح الطوم، ترجمه حسین خدیوحم (تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1362ش) ص 38. 44.برای نمونه ر.ک: علیبن حسین مسعودی، همان، ص 110; علیبن ابیالکریم اشیبانی، همان، ص 212 و 216 و علیبن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1365ش) ص 113. 45. Hance. 46.ابنندیم، همان، ص 37. 47.علیبن حسین مسعودی، همان. 48.مقاله حرانیان، دائرهالمعارف دین، ج 6، ص 519، به نقل از الفصل فی اهواء الملل و النعل نحل. 49.ابن خلکان، وفیات الاعیان، تحقیق دکتر احسان عباس (بیروت، دارصادر، بیتا) ج 1، ص 54. 50. Ency. of religion, Vol.G.9,p.519. 51.جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام (بغداد، جامعه بغداد، بیتا ج 6، ص 453، به نقل از. Barhederaeus. chronic P.175 ency, 11.259 52.ابن منظور، لسان العرب، (بیروت دارالحیاء التراث العربی، 1408ه) ج 3، ص 3- 362. 53.جواد علی، همان. 54.آلوسی، همان، ص 222 و 228. 55.عبدالکریم شهرستانی، همان، ص 210، تاج العروس (ج 1، ص 87) میل از حق به باطن معنی کرده است. 56.جواد علی، همان، ص 454. 57.ابن منظور، همان، ص 363. 58.علیبن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن (تهران کتابفروشی اسلامیه، 1359ش) ج 1، ص 215. 59.ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق گروهی از محققین (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415ه) ج 1، ص 386، و موارد مشابه در جریان اسلام آوردن ابوذر، جنگ حنین و…. 60.اسماعیلبن کثیر، السیرهالنبویه، تحقیق مصطفی عبدالوداد، (بیروت، دارالفکر، 1411ه) ج 1، ص 446. 61.ابن هشام، همان، ص 329. 62.شاید به همین دلیل برخی لغویون، صباء را میل از حق به باطل معنا کردهاند. محمدمرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، (مصر مطبعه الخیریه، 1306ه) ج 1، ص 87.ابن حزم، همان. 63.ابن حزم، همان. 64.عبدالکریم شهرستانی، همان، ص 210 و 80- 179. 65.همان، ص 210- 235. 66.محمود رامیار، صبیها و صابئین، نشریه دانشکده علوم معقول و منقول، مشهد، اسفند 49، ص 164 و محمدجواد مشکور، خلاصه ادیان در تاریخ دینهای بزرگ (تهران، انتشارات شرق، 1372ه) ص 221. 67.محمدبن جریر طبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر طبری)، بیروت دارالفکر، 1408ه) ج 1، ص 319 و نیز از قول مجاهد گوید: «لیسوا بیهود و الانصاری و لادین لهم» ; همان. 68.محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، (داراحیاء التراث العربی، بیتا) ج 1، ص 283. 69.اسماعیل ابنکثیر، تفسیر، ابنکثیر، تحقیق محمدعلی صابونی (بیروت مؤسسه التاریخ العربی، داراحیاء التراث العربی، بیتا) ج 1، ص 72، شهرستانی نیز در ملل و نحل آنان را در زمره کسانی که حدود و احکام و کتاب ندارند ذکر میکند; عبدالکریم شهرستانی الملل و النحل، تصحیح احمدفهمی محمد (بیروت دارالکتب العلمیه، 1410ه) ج 3، ص 32. 70.ابن حزم، همان. منابع – آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه اموال العرب، (بیروت، دارالکتب العلمیه بیتا) . – ابنالاثیر، علیبنابیالکریم الشیبانی: الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث (بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، 1414ه) . – ابنالاثیر، مجدالدین: النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد الزادی، محمودمحمد الطناحی، بیروت المکتبه العلمیه، بیتا) . – ابنالعبری، علامه فرفوریوس: تاریخ مختصر الدول، تصیح آنتون صالحائی سوی (لبنان، دارالرئد، 1403ه) . – ابن القفطی: تاریخ الحکماء، به کوشش بهین دارایی (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371ش) . – ابنجوزی، ابیفرج عبدالرحمن: المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق محمد و مصطفی عبدالقادر عرکا (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413ه) . – ابن حوقل، ابواسحق ابراهیم اصطخری: مسالک و ممالک، (بغداد، جامعه البغداد، 1413ه) . – ابن خلکان: وفیات الاعیان، تحقیق احسان عباس، (بیروت، دارصادر، بیتا) . – ابنسعد، محمد: الطبقات الکبری، (بیروت داربیروت، 1405ه) . – ابنکثیر، اسماعیل: السیره النبویه، تحقیق مصطفی عبدالواحد، (بیروت، دارالفکر، 1411ه) . – ابنکثیر، اسماعیل: تفسیر ابنکثیر، اختصار و تحقیق محمدعلی صابونی (بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، داراحیاء التراث العربی، 1401ه) . – ابن منظور: لسان العرب، (بیروت داراحیاء لتراث العربی، 1408ه) . – ابن هشام: السیره النبویه، تحقیق گروهی از محققین (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415ه) . – ابوالفداء: تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1349ش) . – ابویوسف: کتاب الخراج، (بیروت، دارالمعرفه، 1302ه) . – اصفهانی، ابوالفرج: الاغانی، شرح استاد عبدعلی رضا، (بیروت دارالکتب العالمیه، 1412ه) . – الزبیدی، محمدمرتضی: تاج العروس من جواهر القاموس، (مصر، مطبعه الخیریه، 1306ه) . – القلقشندی، احمدبنعلی: صبح الاعشی، شرح و تعلیق محمدحسین شمسالدین، (بیروت دارالکتب العلمیه، 1409ه) . – بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر: الفرق بین الفرق، به اهتمام دکتر مشکور (تهران، امیرکبیر، 1344ش) . – بیرونی، ابوریحان: آثارالباقیهعن القرون الخالیه، ترجمه علیاکبر داناسرشت، (تهران، امیرکبیر، 1363ش) . – ثعالبی: غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم، ترجمه محمد فضائلی، (تهران، نشر نقره، 1368ش) . – جاحظ، ابی عثمان عمروبن بحر: کتاب الحیوان، تحقیق و شرح عبدالسلام هارون، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1388ه) . – جوادعلی: المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، (بغداد، جامعه البغداد، 1413ه) . – جیهانی، ابوالقاسم احمد: اشکال العالم، ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب، با مقدمه فیروز منصوری (مشهد آستان قدس، 1368ش) . – حدود العالم من المشرق الی المغرب، مؤلف ناشناس، به کوشش منوچهر ستوده، (تهران، طهوری، 1362ش) . – خزاعینیشابوی، حسینبن علیبنمحمد: روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن (تفسیر البوالفتوح رازی)، به کوشش محمدجعفر یاحقی، محمدمهدی ناصح (مشهد، آستان قدس، 1371ش) . – خوارزمی، ابوعبدالله محمدبن کاتب: مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیوممجم، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362ش) . – زرینکوب، عبدالحسین: جستجو در تصوف ایران، (تهران، امیرکبیر، 1369ش) . – شهرستانی، عبدالکریم: ملل و نحل، تصحیح احمدفهمی محمد، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ه) . – طبری، فضلبن حسن: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (تهران، اسلامیه، 1395ه) . – طبری، محمدبن جریر: تاریخ الامم و الملوک، (بیروت، مؤسسه عزالدین، 1413ه) . – طبری، محمدبن جریر: جامع البیان عن تاویل آیالقرآن (تفسیر طبری)، (بیروت، دارالفکر، 1408ه) . – طوسی، محمدبن حسن: التبیان فی تفسیر القرآن، (بیروت داراحیاء لتراث العربی، بیتا) . – علوی، ابوالمعالی محمدبن حسین: بیان الدیان، تصحیح هاشم رضی (تهران، مؤسسه فراهانی، 1342ش) . – فخررازی، محمدبن عمر: التفسیر الکبیر (بیجا، بینا، بیتا) . – متز، آدام: تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیاکبر ذکاوتی قراگزلو، (تهران، امیرکبیر، 1362ش) . – مستوفی، حمدالله: تاریخ گزیده، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، (تهران، امیرکبیر، 1364ش) . – مستوفی، حمدالله: نزهه القلوب، به کوشش محمود دبیرسیاقی (تهران، طهوری، 1336ش) . – مسعودی، علیبن حسین: التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365ش) . – مسعودی، علیبن حسین: مروج الذهب و معادن الجوهر، (قم، دارالهجره، 1404ه) . – مقدسی، مطهربن طاهر: آفرینش و تاریخ، ترجمه دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی (چاپ اول: بیجا، آگه، 1374ش) . – ندیم، محمدبن اسحق: کتاب الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد (تهران، امیرکبیر، 1366ش) . – نوبختی: فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور (تهران، بنیاد فرهنگ، 1353ش) . منابع لاتین – Encyclopaedia of Islam, Lieiden, E.J. BRILL,1995. -Encyclopaedia of religion and ethic Hasting TandTclark, New york 1980. -Encyclopaedia of religion, Mircea Elide, Macmillan, New york,1987.
زهرا ربانی