مقدمه: جایگاه <اعجاز قرآن» در مباحث علوم قرآن/تحقیق و نگارش درباره اعجاز قرآن از دیرباز مورد اهتمام دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان قرار گرفتهبود. مفسران، متکلمان، فقها و محدثان اسلامی، هر یک بر اساس مبانی تفکر اسلامی و با دیدگاههای خاص خود سالها از عمر خود را در تفکر و تحقیق، در اعجاز قرآن صرف کردند تا بلکه مفهوم اعجاز قرآن و هدف از اعجاز قرآن را درک کنند. نتیجه تحقیق آنان در نوشتارها و کتابهای مستقل و برخی غیر مستقل دست به دست در اختیار امت اسلام و علاقهمندان به شناخت قرآن قرارا گرفت. بررسی آثار و متون این دانشمندان، گویای آن است که هر چند امروز مباحث <اعجازشناسی قرآن»، بهعنوان علم مستقل در کتابهای مستقل که تحت عنوان <اعجاز قرآن» نشر یافته، توسط اسلامشناسان و بعضاً مستشرقان مورد مطالعه و مداقه قرار گرفتهاست، اما مراجعه به تاریخ گذشته این مبحث قرآنشناسی، چنین مینمایاند که در دوران پیامبر اسلام(ص) و حتی تا پایان قرن دوم هجری، کلمه <اعجاز» با مفهومی که امروز از آن متبادر به ذهن است، بکار گرفته نشده، در قرآن نیز لفظ <معجزه» و <اعجاز» بکار بردهنشده و هرگاه قرآن به دفاع از خود و معرفی جایگاه عزیز آیات و سور و محتوای آن میپردازد، با الفاظ و تعابیری چون: نور، مجید، کریم، حق، هدی، عروْالوثقی، رحمت، احسن الحدیث، بصائر، عزیز، مهیمن و...(1) به توصیف خود میپردازد/پس از حیات پیامبر اسلام (ص)، سرتاسر قرن اول و دوم هجری و نیز تا نیمه قرن سوم، ذهن و عقل و دلمسلمانان، مجذوب عظمت قرآن شدهبود و همواره از قرآن و آیات آن به عظمت یاد میکردند و در دفاع از فصاحت و بلاغت و شگفتیهای ادبی و معنوی قرآن به گفتوگو میپرداختند اما هنوز لفظ <اعجاز» را بکار نگرفتهبودند و اگر کتابی در اینباره نگاشتهمیشد، به عنوان <بحثی پیرامون نظم قرآن» از آن یاد میکردند هر چند نتیجه این گفتوگو و تحقیق، به اثبات اعجاز قرآن میانجامید. در اینکه از چه زمانی کلمه اعجاز به قرآن نسبت دادهشد و نیز آغاز نگارش پیرامون اعجاز قر،ن به صورت علم مستقل و منظم کدام مقطع زمانی از تاریخ اسلام بوده به تقریب متوان اظهار داشت:گفتوگوی علمی پیرامون اعجاز قرآن به طور غیرمستقیم یعنی بدون اصرار بر کاربرد لفظ <معجزه» و<اعجاز»، از قرن اول هجری و به طور دقیق همزمان با جلب نظر و توجه دل و اندیشه صحابه پیامبر و اعراب صدر اسلام، به استماع آیات قرآنی مطرح بود. پس از آن در قرن دوم و سوم، محدثان و مفسران و متکلمان، ضمن نوشتههای خود پیرامون قرآن یا تفسیر قرآن یا نظم قرآن، به اعجاز قرآن نیز میپرداختند. از مهمترین این گروه میتوان افراد زیر را نام برد:(2)از صحابه پیامبر(ص):-امیرالمؤمنین علیبنابیطالب(ص) که اقدام به جمع و تأویل و تفسیر قرآن کرد/-عبدالله بن عباس(68ق) که با اجابت دعای پیامبر(ص) در حق او، از بزرگترین مفسران قرآن در عصر خود گردید، احادیث تفسیری او در بین فریقین منتشر شد/از تابعان:-میثم بن یحیی تمار کوفی(60ق)-ابوصالح میران بصری (وفات بعد از قرن اول)-ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین (امام باقر) علیهمالسلام(114ق)و پس از این دو دوره:-جابربن یزید جعفی (127ق) که بنا به نقل نجاشی و شیخ طوسی، وی صاحب تفسیر بود/-ابولعی حسن بن فضال (اواخر قرن دوم) صحابی امام علی بن موسیالرضا(ع)/-فرات بن ابراهیم کوفی(اواسط قرن سوم) صاحب کتاب مفصل در تفسیر قرآن/-علی بن ابراهیم بن هاشم قمی(پایان قرن سوم) صاحب تفسیر علی بن ابراهیم/-و///آغاز اعجازنگاری مستقل توسط قرآنشناساندر اواخر قرن سوم، بحث اعجاز قرآن به گونه منظم و علمی طی تألیفات مستقل شکل گرفت و هر یک ازمفسران و متکلمان، با سبکی نوین به دفاع از قرآن و بیان اعجاز و وجوه اعجاز پرداختند/متوان بر اساس مدارک و شواهد موجود، دانشمندان زیر را از پایهگزاران نهضت جدید در اعجازنگاریقرآن نام برد، که دارای تألیف یا تألیفات مستقل علمی پیرامون اعجاز قرآن بودند:1- ابوجعفر محمدبن یزید واسطی (306ق)2- علی بن عیسی رمانی(382ق)3- حمدبن محمدبن ابراهیم خطابی (388)4- محمد بن ابیالطیب باقلانی (403ق)5- قاضی عبدالجبار معتزلی عمدانی (415ق) 6- سید شریف علی بن الحسین مرتضی (355-436ق)، شریف مرتضی/7- و///قاضی عبدالجبار معتزلی همدانی و اقدام او در تبیین اعجاز قرآن ابوالحسن عبدالجبار بن احمدبن خلیل بن عبدالله ایرانی همدانی(اسدآبادی)، معروف به قاضیالقضاْعبدالجبار، تقریباً پس از 90 سال زندگی در ذیقعده سال 415 ه.ق وفات یافت(3). از این متکلم و قرآنشناس بزرگ قرن چهارم هچری، کتابهای بسیاری بجای ماندهاست، برخی از کتابهای مهم او در حوزه قرآنشناسی به چاپ رسیدهاستأ او در کلام، پیرو مذهب اعتزال و در فقه، شافعی مذهب است. از او به عنوان: شیخ اعتزال، قاضی القضاْ و... یاد شدهاست/در اصول فقه، فقه، حدیث و تفسیر قرآن آثار قابل توجهی از وی به یادگار ماندهاست در حوزه قرآنشناسیو بیان علوم قرآنی و تفسیر آیات، به موارد زیر اشاره میشود/1- تنزیهالقرآن عن المطاعن 2- جلد شانزدهم از کتاب المغنی، به نام اعجاز القرآن 3- جلد هشتم از کتاب المغنی، به نام خلق القرآن 4- متشابه القرآن نظر به اینکه هدف از این نوشتار بیان اعجغاز قرآن از منظر قاضی عبدالجبار است، لذا مجال برای معرفی شخصیت و خدمات و مطاعنی که بر او واردشده، نیست و علاقهمندان به این بحث را به کتب تراجم ارجاع میدهیم.(4)کتاب <اعجازالقرآن» از مجموعه بیست جلدی کتاب مبسوط <المعنی فی ابواب التوحید والعدل» متعلق به قاضی، توسط مرحوم دکتر امین الخولی استاد سابق دانشگاههای قاهره، تحقیق و تصحیح شده و در سال 1380 هجری قمری، مطابق دسامبر 1960 میلادی، توسط انتشارات دارالکتب قاهره به چاپ رسیدهاست. مصحح و محقق نیکاندیش، در مقدمه کتاب اظهار مدارد، کتاب <اعجازالقرآن» را بر اساس دو نسخه خطی موجود در دارالکتب قاهره و آن دیگر در کتابخانه یمن، استنساخ و تصحیح و تحشیه کردهاست/نگارنده این سطور بر اساس چاپ اول همین نسخه موجود در کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، به شماره فیشBp302.2-Q2M6( ) نکتههایی نقل میکند/ساختار کتاب <اعجازالقرآن»کتاب <اعجازالقرآن» که به املأ قاضی عبدالجبار، طی مدت 20سال <360-380» و توسط شاگردانش نگاشته شد. جلد شانزدهم از مجموعه بیست جلدی کتاب در 438 صفحه در قطع رحلی، شامل: یک مقدمه و 51 فصل ذیل دو عنوان:1- الکلام فی جواز نسخ الشرایع 2- الکلام فی ثبوت نبوْ محمد(ص) و فی اعجازالقرآن و سایر معجزات الظاهرْ علیه(ص). میباشد. 31فصل از این کتاب، شامل 290 صفحه، درباره اعجاز قرآن است. اکنون ا. دیدگاه قاضی عبدالجبار به برخی توضیحات درباره اعجاز قرآن و مسایل فرعی که با این گفتار ارتباط دارد توجه نمایید/قرآن، معحزه پیامبر اسلام(ص) است آنچه معجزه بودن قرآن را گواهی میدهد، تجری رسول گرامی اسلام (ص) با قرآن بود/قرآن را سند اثبات رسالت و فرمانبری اعراب قرار داد. اعراب در پرتو شناخت و ایمان به این سند آسمانی سختیها و رنجهای ناشی از ترک عادات گذشته و تحمل وطایف جدید دینی که همراه آن بود، پذیرفتند. آنان بسیاری از سنتها و لذتهای گذرا و ناپایدار گذشته را رها کردند. در کلامشان نهایت فصاحت و بلاغت وجود داشت به گونهای که فصیح سرایی و بلیغ گویی عادت آنان گردید. در محافضت ا. ریاست و برتری خود نسبت به دیگران تلاش وافر میکردند. در سخنوری و خطابه سرایی سرآمد عصر بودند. تعصب نسبت به قومیت خویش و عجز در برابر کلام الهی، دشمنی آنان را نسبت به پیامبر(ص) و سرانجام تلاش برای ابطال نبوت، تحریک کرد. در این مسیر از هیچ سخن و عملی فروگداری نکردند. اما با این حال از معارضه با قرآن خودداری کردند و آوردن سخنی مثل قرآن را کنار نهادند در عوض به کارهای سخت و طاقت فرسایی(جنگها) تن دادند که خالی از خطر و ضرر جانی و مالی برایشان نبود. این در حالی بود که اگر به قرآن میاندیشیدند و به دنبال تحقق بخشیند به آرزوی هم آوردی نظیر قرآن میبودند. دیگر اتهام بغی و شورش (علیه حکومت اسلامی) به آنان نسبت داده نمیشد و اعتراف به عجز و ناتوانی در هم آوردی از آنان دیدیه میشد. آنگاه یگانه بودن قر،ن برای همه اعراب نشان بر صدق نبوت پیامبر (ص) میبود و خارق العاده بودن قرآن، برایشان محرز میشد/قرآن در دست پیامبر اسلام (ص) مانند معجزهای بود که پیامبران گذشته همراه داشتند. تبدید عصا به موجود زنده توسط موسی(ص)، زنده کردن مردگان توسط عیسی (ع) و... از آنجا که معجزات پیامبران پیشین خارق العاده بود و مردم از هم آوردی در مقابل آن ناتوان بودند، معجزه پیامبر(ص) نیز از نظر فصاحت و بلاغت به اوج زیبایی خود رسید، به گونهای که هیچ کلامی چون آیات قرآن گفته نشد، و خارقالعاده بودن فصاحت آن بر همگان ثابت شد/غرض ما از نگارش فصول مختلف پیرامون قرآن فقط اثبات اعجاز برای قرآن است تا بتوان همیشه قرآن را به عنوان دلیل روشن و سند قطعی نبوت پیامبر اسلام (ص) لحاظ کرد. اگر همین یک مطلب روشن شود، دیگر نیازی به دلیل یا دلایل دیگر در اثبات رسالت آن حضرت نیست. بلکه همان گونه که با مشاهده فعل صحیح و کامل که هر فاعلی انجام میدهد، خود دلیل بر فاعل قادر است و نیازی به مشاهده افعال دیگر فاعل نیست، به همین استدلال پس از اثبات اعجاز قرآن، دیگر نیازی به معجزات جدید نیست زیرا با همان بار اول، سند قطعی که مثبت نبوت است، تحصیل شده است/چرا که با فرض تعدد معجزات نبی، چیز جدیدی ثابت نمیشود مگر تاکیدی بر صدق ادعای او. بنابراین مدلول تمام معجزات نبی، یکی است و آن صحت نبوت او و در نتیجه پذیرش از ناحیه ایمان آورندگان بدین خاطر، در پاسخ قوم یهود میگوییم: اگر بپذیرید که قرآن، مانند عصای موسی(ص) که به مار زنده تبدیل شد، معجزه است، پس ضروری است که نبوت پیامبر اسلام(ص) را هم بپذیرید/وجوه اعجاز قرآن دانشمندان، اعم از متکلمان و مفسران، تا قبل از قرن پنجم در بیان چگونگی دلالت قرآن بر اعجاز، نظرات متفاوتی بیان کردهاند که در اینجا به اجمال، به هشت نظریه در تبیین اعجاز قرآن اشاره میکنیم:1- گروهی از علما (علمای ادب و معانی بیان) اعتقاد دارند، اعجاز قرآن را باید در فصاحت فوقالعاده و بلکه خارق العاده آن جست و جو کرد که به نظر من و استادانم، این وجه از اعجاز قابل قبول است/[این وجه، دلیل محکم و قانع کنندهای در اعجاز قرآن است و ما را از رجوع به دلایل دیگر و شناسایی وجوه دیگر اعجاز قرآن، بینیاز میکند. علی رغم این وضوع به شش مورد دیگر از وجوه اعجاز قرآن اشاره میشود].2- دستهای از علما، تباین بیش از حد نظم آیات و کلمات و اسلوب بیان قرآن را که کاملا با پیشینههای ادبی و فکری اعراب تفاوت داشت، وجه اعجاز قرآن دانستهاند/3- گروه دیگر قول به صرفه را دلیل اعجاز قرآن ذکر کردهاند و بیان داشتهاند: اعراب، توان معارضه در برابر قرآن را داشتند و در فکر معارضه نیز فرو رفتند. اما خداوند، قدرت معارضه را از آنان سلب کرد و بدین ترتیب آنان از اندیشه همآوردی در برابر قرآن، روی برتافتند و بدین لحاظ قرآن به عنوان کتاب بی بدیل، باقی ماند و به عنوان اعجاز (کلامی و بیانی) تلقی شد/4- گروه دیگری از دانشمندان، اعجاز قرآن را در صحت و درستی معانی و مفاهیم آیات آن جست و جو کردندو دلالت آیات آن را، دلالتی معقول و منطقی یافتند و قرآن را به عنوان کتابی همیشه صحیح و صادق که تعالیم آن همواره منطبق و موافق با عقل سلیم آدمی است، پذیرفتند و در این راستا به تبیین اعجاز قرآن پرداختند/5- برخی در توضیح وجه اعجاز قرآن، قدیم بودن کلام الهی را مطرح کرده و بیان داشتهاند که خداوند، قدیم است، کلام او هم قدیم، و قرآن ،همان کلام الهی است که قدیم است. از مردم خواسته شده اگر میتوانند کلامی مثل کلام خدا که قدیم است بیاورند. چون مردم در این دعوت و هم آوردی ناموفق بودند، پس این را دلیل بر اعجاز قرآن دانستند/در رد این مطلب (قاضی عبدالجبار) میگوید: این نظریه هرگز به اثبات اعجاز قرآن نمیانجامد و طبق آنچه که خودم در مواضع مختلف بیان کردهام و از قول استادانم نقل کردهام، چنین پاسخ داده میشود که: اگر به اعتماد اینکه ذات خدا قدیم است، پس کلام او هم قدیم خواهد بود، آوردن کتابی دیگر مثل قرآن بر خود خداوند هم محال خواهد بود زیرا اگر مثل آنرا هم بیاورد، از نظر زمان انجام، همانند قرآن اول که قدیم بود نیست و لذا قرآن دوم، حادث بوده و غیر از قرآن اول خواهد بود، حال که محال بودن این همآوردی بر خداوند محال است، جگونه ممکن است بندگان را دعوت به امر محال کند. چرا که تحدی اقتضا میکند گروهی از رقیبان و اهل خصم ناتوان باشند و از آوردن مثل آن معذور گردند، اما اگر تمام مردم امکان پاسخ گویی به تحدی را نداشته و همه معذور باشند، این دیگر تحدی نیست بلکه باطل است/اضافه بر آن، اگر تحدی با کلام قدیم جایز باشد پس میتوان ذات باری تعالی (را که قدیم است) به تحدی کشاند و در مقابل ذات باری تعالی نیز هم آوردی کرد. اگر این اندیشه صحیح باشد پس در برابر هر امر محالی میتوان تحدی کرد. در آن موقع تحدی به اجتماع ضدین، تحدی به تبدیل قدیم به جدید و حادث به قدیم و نظایر این امور محال و ناممکن، ممکن و مجاز شمرده میشد.(5)اما قول به وجود صرفه و منصرف ساختن عقول مردم توسط خداوند، از اینکه بتوانند در مقابل تحدی قرآن اقدام عملی کنند و پاسخ مثبت دهند، به این معناست که اگر انصراف عقول و اندیشهها صورت نمیگرفت اعراب و فصحای آنها قادر بر انجام این کار بودند و نیز گفته شده است اگر انگیزه اعراب در هم آوردی با قرآن، قوی و جدی و ریشه دار بود، میتوانستند کلامی چون قرآن بسازند، اما از این کار بازداشته شدند و کینه توزی و خصومت و سپس جنگ نظامی را پیش گرفتند/در پاسخ و تحلیل این نظریه چنین میگوییم: از کجا معلوم چنانجه انگیزه اعراب در این مسیر قوی و کارساز بود، باز هم به هم آوردی قرآن نمیپرداختند. و ضرورتا به جنگ متوسل میشدند. بلکه بهتر است بگوییم اتفاقا انگیزهها و داعیههای فراوان و جدی در هم آوردی مقابل قرآن داشتند و بدشان نمیآمد که بتوانند کلامی فصیح چون قرآن بگویند، اما علی رغم میل و تلاش، عرصه را بر خود تنگ و محدود یافتند. احساس کردند بسیار ناتوان هستند و با معیارها اصول ادبی و مهارتهای علمی و تجربههای کارساز در ادبیات، فصیح گویی و ایجازگویی... نمیتوانند کلامی چون قرآن بسازند و بگویند/بدین خاطر برای فروکش کردن حقارت خویش، قدم در مسیر جنگ و ستیز نهادند تا از این طریق، نه کلام حق را بلکه ناقل و گوینده کلام حق را از بین ببرند. زیرا جنگ با خصم آسانترین راه ممکن برای اعراب بود.(6)6- وجه دیگری که برای اعجاز قرآن بیان میشود، عدم وجود اختلاف و تناقض در آیات قرآن و مفاهیم و معانی آن است. خداوند متعال در تبیین این مطلب، خطاب به پیامبر خویش و پیروان او و همه انسانها میفرماید:<ولو کان من عند غیرالله لو جدوا فیه اختلافا کثیرا»(نسأ 4/82)-و اگر قرآن از جانب کسی جز خداوند نازل شده بود، در آن اختلاف بسیار مییافتند. بعضی از دانشمندان پیشین و نیز شیخ ما ابوعلی (جبائی 303ق) در توضیح این وجه اعجاز قرآن میگویند:کسانی که علم آنان به اشیا به وسیله علم حصولی آنان است و هنگام تالیف کتاب و هر رساله، دیگر به احضار آن علم نیازمندند و اگر علم آنان احضار نشود، صدور و تالیف کلام و ضبط آن بر آنان محال خواهد بود. بعید است با چنین ویزگی که دارند، در گفتار و کلامشان تناقض وجود نداشته باشد، به ویژه هنگامی که سخن طولانی و تالیف فراوان دارند/اگر در نوشتهها و بیانات اهل فضل و تدبیر به دقت نگریسته شود، خواهیم دید علی رغم احتیاط شدید که در نقل مطالب داشتند، باز خطاها و لغزشهایی در کلام و نوشتههایشان دیده میشود. از این استدلال آشکار میشود که جایز نیست قرآن از جانب غیر خداوند نازل شود. خداوندی که علمش نفسی و حضوری است/شیخ ما ابوهاشم جبائی (321 ه) نیز جنین بیانی درباره عدم وجود اختلاف در قرآن دارد. او میگوید:اگر قرآن از طرف کسی جز خداوند نازل میشد بعید بود که تناقض و خطایی در آن دیده نشود. زیرا که عادت بشر در صدور کلام و بیان مطالب بر آن است که به دور از خطا و تناقض باشد/7- وجه هفتم در اعجاز قرآن، این است که در برگیرنده معانی عالی و دلایل واضح و احکام شرعی است و بنای همه اینها بر نور و روشنی و آزمون و امتحان است. هنگام ورود به مسایل فرعی از هر گونه تناقض به دور است. مطالب متناقض از آن استنباط نمیشود (اگر چنین باشد اشکال و نقص را باید در مستنبط جست و جو کرد نه در قرآن و دلالتهای آن) آیات قرآن به گونهای است که به روش بسیار آشکار به مدلول خویش دلالت دارد، به گونهای که ارباب هر یک از علوم، اصول علم خویش را مأخوذ از قرآن میدانند و به آیات قرآن پناهنده میشوند، و شالوده کتابهای خویش را بر آیات قرآن بنا مینهند. آری متکلمان نیز کلام خود را بر مبنای آنچه از آیات قرآنی که پیرامون توحید و الوهیت باری تعالی سخن میگوید، آرایش میدهند/در اینجا به برخی از آیات که مبنای اندیشه کلامی متکلمان را تشکیل میدهند، اشاره میشود:-<ان فی خلق السموات والارض و اختلاف اللیل والنهار لاَّ یات لاولی الالباب» <آل عمران، 3/190)همانا در آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت شب و روز، نشانههایی از خالقیت خداوند برای خردمندان است/-<ان فی خلق السموات والارض واختلاف اللیلل والنهار والفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس... لاَّیات لقوم یعقلون» (بقره، 2/164)-و آیات دیگر///متکلمان، این آیات (و دیگر آیات مشابه) را مبنای اعتقاد خود به توحید، معاد، حشر و نشر آدمیان ومعاد جسمانی و بازگشت به نفوس اولیه آدمیان قرار دادهاند/لزوم توجه به طبیعت و دگرگونی در نظام طبیعت و اختلاف شب و روز[ و اندیشیدن در رمز و رازهای موجود در جهان هستیت و طبیعت] تماماً بر گرفته از این آیات قرآنی است. گذشته از متکلمان، سایر دانشمندان علوم اسلامی مثل: فقها، نحویان، لغویان و... جملگی بر آیات عطیم قرآن اتکا و اعتماد کردهاند و به شرح و تفسیر آن پرداختهاند و علوم دانش و آرای خود را بر مبنای آن بنا نهادهاند/8- وجود اخبار غیبی و خبر دادن قرآن از غیب، شامل نقل ماجراها از امتهای بسیار کهن قدیمی و اخبار مربوط به آیندگان، وجه دیگری از اعجاز قرآن است. استادان ما درستی این وجه از اعجاز را پذیرفتهاند. مبنای این سخن در این است که اخبار و سخنانی که از بندگان سر میزند بر دو گونه تقسیم میشود/گونه اول: اخباری که بر اساس علم و قطع بیان میشود/گونه دوم: اخباری که بر اساس ظن و اتفاق بیان میشود/وقتی طبیعت آدمی این است که گاه بر اساس قطع و یقین سخن گوید و گاه بر مبنای ظن و اتفاق، چگونه ممکن است همیشه کلام حق و صادق از او سرزند؟ و سبک ثابت و استواری داشته باشد(وهمیشه قول و فعل او به حق برسد) آنهم جز قول و فعل او به یک شکل صادق باشد؟ بلکه مواردی که با صحت و صدق مقرون است کم است و در مواردی نیز به خاطر ناآگاهی از کیفیت صحیح قول و عملش، ناگزیر به نوشتن است/اخباری که از او سر میزند، همیشه صادق و قطعی نیست. بلکه گاه صادق است و گاه کاذب. آنجا که صادق است، صدق آن اجمالی و کلی است نه تفصیلی و جزئی. مجموعه اطلاعات و دانشی که آدمی نسبت به امور آینده دارد از این بیرون نیست، و نسبت به اموری علم پیدا میکند که مشابه آن در زندگی جاری آنان اتفاق افتاده و برای آنان تجربه شدهباشد مانند: تشخیص گرما و سرما در تابستان و زمستان، آگاهی از وقت مناسب زراعت و برداشت محصولات و دیگر اطلاعاتی که کشاورزان به آن علم دارند. تمامی اینها به طور اجمالی و تقریبی است نه دقیق و تفصیلی و قطعی. دانش انسان نیز در بسیاری امور، بدون تحقیق و تفحص است. حتی پزشکان نیز بر اساس عادت و تجربه، به پیشگویی دردها و درمان آن میپردازند/بیشتر معالجات و توصیه هایی که در جهت درمان بیمار میدهند، متکی بر ظن غالب است نه قطع و یقین. اطلاعاتی که ستاره شناسان از وضعیت جوی و فلکی سیارات دارند دو ویژگی در آن دیده میشود. قضاوت آنان درباره امور فلکی و حوادثی که در آسمان اتفاق میافتد بر مبنای تجربههای گذشته و مشاهده مستقیم و غیر مستقیم حادثه جدید است. لذا بدون پیشینه ذهنی و مشاهده حوادث نجومی قادر به بیان و توصیف نیستند. علاوه بر آن، قضاوت و گزارشی که میدهند، جزئی و ظنی و مشروط به شروطی است و نمیتوانند حوادث کلی را شناسایی کنند و گزارشی قطعی و یقینی بدهند/با این توضیح معلوم شد، اطلاعات و اخبار و دانشی که انسان از محیط اطراف خود دارد در موارد اندک، قطعی و یقینی است و در اکثر موارد، ظنی و حدسی است. این سخن و داوری که مطرح شد، بر اساس تجربهای است که از گذشته انسان و فضاوتهایش به دست آمده است/حال که چنین وصفی از انسان و همه آحاد بشری به عمل آمد، چارهای نیست جز اینکه اطلاعات و دانش پیامبر(ص) نسبت به امور غیبی که دستیابی به آن، خارج از توان معمول بشر بود، به حساب نبوت او بگذاریم. در اینکه خبرگویی پیامبر(ص) از حوادث غیبی، (خبر از گذشته تاریخ، خبر دادن از ضمیر افراد، خبر از وجود امور غایب در زمان حال، خبر از حوادث و امور مربوط به زمان آینده) آیا به علم شخص پیامبر(ص) باز میگردد یا متصل به منبع علم الهی است، تفاوتی در قضاوت ما ایجاد نمیکند زیرا در هر حال، نبوت او را ثابت میکند/البته به این تفاوت باید توجه کرد، آنجا که اخبار پیامبر(ص) از غیب مبتنی بر علم و وحی الهی است، و اخبار پیامبر(ص) تصدیق میشود، نباید این علم را برخاسته از تلاش فکری پیامبر (ص) دانست. بلکه فقط آن دسته از اخبار را که زاییده فکر و اندیشه اوست (و قطعاً با الهام از وحی و به سبب ارتباط با مقام نبوت است)، به شخص آن حصرت نسبت داده میشود/حال که سخن گفتن قرآن از غیب، وجه مهمی از وجوه اعجاز قرآن بشمار آمد، بخشی از آیات که با این مشخصه نازل شده، نقل میشود:1- <هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون» (توبه، 9/33)- اوست خدایی که پیامبر خود را با قرآن و دین حق فرستاد تا آنرا بر همه ادیان غالب گرداند و لو آنکه بر مشرکین ناخوش آید/2- <لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام ان شأالله آمنین محلقین رؤسکم و مقصرین لاتخافون» (فتح، 48/27)-به راستی که خداوند رؤیای پیامبرش را به حقیقت پیوست که شما انشأالله در امن و امان و حلق و تقصیر کرده وارد مسجدالحرام خواهید شد بی آنکه بیمی داشته باشید/توضیح آیه اینکه: <در سال ششم هجری، پیامبر(ص) بدون قصد جنگ همراه یاران خود قصد حج عمره کرد و جون بیم داشت قوم قریش با او همکاری نکنند از اصحاب و بادیه نشینها خواست او را همراهی کنند... شتران قربانی را هم همراه خود بردند... در <ذی الحلیفه» محرم شدند، تا مردم بدانند فکر جنگ در سر نیست. شمار مسلمین در این سفر تقریباً 1400نفر،(اندکی کمتر یا بیشتر) بود...مشرکین قریش از حرکت رسول خدا و اصحاب وی به مکه جلوگیری کردند و به همین منظور سپاه 200 نفره به سوی پیامبر(ص) فرستادند... مسلمین در <ثنیْالمرار» نزدیک حدیبیه که 9 مایلی مکه بدو توقف کردند. سپاه شرک با فاصله زمانی، پنج نماینده به سمت پیامبر(ص) فرستادند و منظور آن حضرت و یاران را از سفر جویا شدند. آن حضرت در هر بار فرمود به قصد حج خانه خدا آمدهایم... پیامبر(ص) از یاران خود بیعت گرفت که اگر جنگ رخ داد تخلف نکنند/سرانجام پس از مذاکره، معاهدهای به نام صلح نامه حدیبیه بین مسلمانان و مشرکان نوشته شد و بر اساس آن پیامبر(ص) و مسلمین، آن سال به مدینه بازگشتند/به روایت ابن اسحاق از زهری، هنگام بازگشت، بین مکه و مدینه، سوره فتح (سوره 48) بر پیامبر (ص) نازل شد. در این سوره از بیعت اصحاب با پیامبر (ص) تجلیل شد، خبر از فتح بزرگ داده شد و اینکه مسلمین نگران حج خود نباشند، ان شأالله سال آینده با سلامت و امنیت تمام به طواف خانه خدا نایل خواهند شد.(7)پس از صلح حدیبیه تا زمان فتح مکه که حدود دو سال بود، تعداد کسانی که به اسلام گرویدند بیش از تمام مدت گذشته اسلام بود. زیرا تعداد همراهان پیامبر در صلح حدیبیه 1400 نفر بود، اما در سال فتح مکه یعنی دو سال بعد 10000 نفر همراه پیامبر (ص) رهسپار مکه شدند. قرآن کریم از این فتح، با <فتح مبین» یاد کرده است. بدین ترتیب هم رؤیای پیامبر(ص)، تصدیق شد و هم فتح بزرگ و مبین نصیب مسلمانان شد.(8)3- <الم. غلبت الروم. فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون. فی بضع سنین لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المؤمنون» (روم، 30/1-4)-رومیان مغلوب (فارسیان) شدند در نزدیکترین سرزمین (به دیار عرب) و آنها پس از مغلوب شدن(9)، به زودی بر پارسیان غلبه خواهندیافت و این غلبه در چند سال آینده (بین 3سال تا 9سال در تفسیر جلالین) خواهد بود. کلیه امور عالم قبل از این و بعد از این به امر خداوند است و آن روز (که رومیان فاتح شوند) مؤمنان شاد گردند (زیرا که وعده یاری به مؤمنین دادهشدهاست)/همان گونه که پیامبر(ص) از قبل، خبر از پیروزی رومیان و شادی دل مؤمنین داد جند سال دیگر این پیروزی به همان کیفیت نقل قرآن، اتفاق افتاد/مفسران گویند امپراطوری ایران، طی جنگی در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) در مقابل امپراطوری روم، به پیروزی رسید. این پیروزی، قریش و کفار مکه را خوشحال کرد، زیرا رومیها پیرو دین موسی و عیسی(ع) بودند و عنوان اهل کتاب بر آنان اطلاق میشد. اهل کتاب بیتالمقدس را در انحصار خود قرار داده بودند. مشرکین به مسلمین زحم زبان میزدند که اهل کتاب که صاحب دین آسمانی بودند و همان گونه که بر پیامبر شمام کتاب نازل شده بر پیامبر آنان هم کتاب (تورات -انجیل) نازل شد/شکست اهل کتاب به زودی دامن شما را هم میگیرد و دین شما هم مغلوب (آیین زردشت) خواهد شد. مسلمین از این جدال و زخم زبان ناراحت بودند که آیه نازل شد و خبر داد به زودی روم در نبردی دیگر بر فارسیان پیروز و غالب خواهد شد. کمتر از 9سال بعد جنگ اتفاق افتاد و رومیان که پیرو دین و کتاب آسمانی بودند پیروز گردیدند/این پیروزی، مسلمین را خوشحال کرد، زیرا با این پیروزی حقانیت ادیان آسمانی ثابت شد و به قول ابوسعید خدری همان گونه که رومیها بر فارس غلبه یافتند، مسلمین نیز بر مشرکین چیره شدند.(10)بسیاری از متکلمان و مفسران هنگام بحث از اعجاز قرآن، آیه دوم سوره روم را از جمله آیاتی میدانند که اعجاز قرآن را ثابت میکند. زیرا خبر از غیب داد و پیروزی مؤمنین بر مجوس و مشرکین را از جند سال قبل، پیشبینی کرد و گزارش از پیروزی مؤمنین بر مجوس و مشرکین را از جند سال قبل، پیشبینی کرد و گزارش از پیروزی روم داد. چند سال دیگر صدق واقعی این آیه عیناً به رؤیت مسلمین رسید و قلباً امیدوار شدند و به دین و آیین خود آرام گرفتند قاضی عبدالجبار نیز این آیه را از اعجاز قرآن نامیده است.(11)قاضی در ادامه، به معرفی دستهای از آیات قرآن که اخبار از غیب میدهند، میپردازد و آنها را به عنوان وجه اعجاز قرآن میداند/4- <و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین آنهالکم و تودون ان غیر ذات الشوکْ تکون لکم و یریدالله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین» <انفال، 8/7)-ای رسول ما، بیاد آر زمانی که خداوند وعده پیروزی شما بر یکی از دو طایفه (کفار قریش -یا-کاروان شام» داد و شما مایل بودید آن طایفه که شوکتی ندارند (بی رنج جهاد) اموالشان نصیب شما شود/و خداوند چنین اراده کرد که صدق سخنان حق ثابت گردد و اندیشه کافران را از بن برکند تا حق را پایدار کند. سرانجام قرآن خبر از پیروزی مسلمین و شکست مشرکین در <بدر» داد: <سیهزم الجمع و یولون الدبر» (قمر،54/45)و چندی بعد در سال دوم هجری جنگ بدر بین مسلمین و مشرکین اتفاق افتاد و به پیروزی مؤمنین و صحابه فداکار پیامبر(ص) انجامید. این گونه وعده خداوند تحقق مییابد/5- <وعدکم الله مغانم کثیره تأخذونها فعجل لکم هذه و کف ایدی الناس عنکم و لتکون آیْ للمؤمنین و یهدیکم صراطاً مستقیما. واخری لم تقدروا علیها قد احاط الله بها» (فتح، 48/20،21)خداوند به شما غنایم بسیاری وعده کرده است که بر آن دست یابید و این را برای شما پیش انداخت و دستان مردم (مخالف را از شما بازداشت، تا این امر نشانه عبرتی برای مؤمنان باشد و شما را به راهی راست هدایت کند. و موردی دیگر که هنوز به آن دست نیافتهاید، ولی خداوند به آن احاطه دارد/6- <فتمنوا الموت ان کنتم صادقین» (جمعه، 62/6)خطاب این آیه به قوم یهود است، که اگر در ادعای خود صادق هستیند آرزوی مرک کنید اما هرگز آمادگی مرگ را نداشتند و هیچ گاه در گفتارشان صادق نبودند. خداوند از عدم صدق یهود جنی یاد میکند:<ولا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم» (جمعه، 62/7)[توضیح آیه اینکه یهودیان و نصرانیان همواره ادعا میکردند فرزندان خدا هستند: <وقالت الیهود والنصاری نحن ابنأالله و احبأه» (مائده، 5/18) یا آنکه تبلیغ کرده بودند که خانه آخرت و بهشت الهی مخصوص یهود است <قل ان کانت لکم الدار الاخرْ عندالله، خالصْ من دون الناس»(بقره، 2/94)و جسارت خود را این گونه بالا بردند که هیچ کس جز یهود وارد بهشت نمیشود/<و قالوا لن یدخل الجنْ الا من کان هودا» (بقره، 2/111)یعنی سه ادعای بزرگ داشتند:1- اینکه یهود پسران و دوستان خدا هستند،2- مالکان منحصر روز رستاخیز و بهشت برین هستند، 3- هیچ کس جز یهود وارد بهشت نمیشود!یهودیان با این ادعاهای بزرگ اما کاذب در صدد تحقیر مسلمین و تعزیز خود بودند، اما خداوند نیرنگ آنان را آشکار کرد و به پیامبر اسلام فرمود به یهود چنین ابلاغ کن: اگر خداوند نیرنگ آنان را آشکار کرد و به پیامبر اسلام فرمود به یهود چنین ابلاغ کن: اگر معتقدید که تنها شما اولیای خدا هستید و در اعتقاد خود صادق هستید، آرزوی دیدار خدا و لقای دوست را نمایید، یعنی مرگ را دوست بدارید و آرزویش نمایید... البته که هرگز یهودیان تمنای مرگ نخواهندکرد، چون ظلم و فساد فراوان مرتکب شدهاند... و هرگز ولایت و محبتی بین یهود با خداوند در کار نیست... یهود نه اکنون، بلکه هیچ وقت دیگر آرزوی لقای پروردگار خویش را نداشته و نخواهد داشت جون از لقأ الله کراهت دارند و خداوند دانای به ظالمان است.(12)[قرآن با بیان <ولا یتمنونه ابدا» کراهت دایمی یهود از لقای الهی را بیان میکند و علت آنرا، <ظلمها و فساد و فسق» آنان در روی زمین دامنگیر مسلمانان و مستضعفان خواهد بود، اما یهود، همیشه خوار و ذلیل و سرگردان وبیوطن خواهندماند].(13)<ضربت علیهم الذله والمسکنْ وبأ و بغضب من الله ذلک بانهم کانوا یکفرون بایات الله...» (بقره،2/61)برخی دیگر از اخباری که پیامبر(ص) بواسطه آن از غیب و آینده و ضمیر افراد و افکار آنان خبر داد و در قرآن ذکری از آن به میان نیامده و علم به آن را خاص پیامبر(ص) میدانند موارد زیر است:1- خبر از گنجینههای کسری و قیصر که به زودی در راه خدا خرج خواهدشد.(14)2- خبر از چگونگی وقوع قتل <عمار بن یاسر بن عامر بن مالک بن کنانْ بن قیس، صحابی فداکار و مخلص و مظلوم پیامبر(ص) (متوفی 37 ه)/<روایت شده که عمارْبن خزیمه بن ثابت گفت: پدرم خزیمه در جنگ جمل حضور داشت اما شمشیر از غلاف بیرون نیاورد. سپس در جنگ صفین حضور یافت اما نجنگید. از او علت را جویا شدند، گفت: نمیجنگم و دست به شمشیر نخواهم برد تا عمار کشته شود. انتظار میکشم تا ببینم چه کسی او را به قتل میرساند؟ از رسول خدا(ص) شنیدهام که در وصف عمار بن یاسر فرمود: <تقتله الفئْ الباغیْ» گروه سرکشان او را به شهادت خواهندرساند. همین که عمار در جنگ کشته شد <و جان در راه حق تسلیم کرد» خزیمه فریاد زده گمراهی بر من آشکار شد <گروه سرکشان را شناختم» آنگاه شمشیر کشید و به سپاه سرکش وباغیه حمله برد. آنقدر جنگید تا کشته شد.»در اینکه قاتل عماریاسر چه کسی بود، اختلاف است، چندین نفر اغعای قتل عمار را کردند تا افتخار قتل این یار فداکار رسولالله <ص» به نام آنان ثبت شود! علی بن ابیطالب (ص) بر بدن عمار نمازگزارد، بدون آنکه او را غسل دهد و با همان لباس رزم که در تن داشت دفن کرد.(15)3- خبر از پیدایش خوارج و خروج آنان از دین و نیز خبر از وجود فردی ناقص الید در میان خوارج و بسیاری دیگر از اخبار که حکایت از علم پیامبر(ص)، به غیب دارد و این خود نشان از صدق ادعای او در نبوت است/1. ر. ک: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 1/ 2. ر. ک: امین الاسلام، اعیان الشیعه، 1/125-134/3. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، 7/315، لسان المیزان، 3/383، شذرات الذهب، 3/203/4. ر.ک: المنیْ والامل/ 16، طبقات الشافعیه سبکی، 3/469/5. قاضی عبدالجبار همدانی، المغنی، 16/318، 319/6. همان /323/7. دکتر محمد آیتی، تاریخ پیامبر اسلام (ص)، تصحیح دکتر ابوالقاسم گرجی /458-474 (با تلخیص)/8. سیوطی این واقعه را به فتح خیبر نسبت میدهد. ر. ک: لباب النقول، ذیل آیه 27 سوره فتح/9. تفسیر جلالین، ذیل آیه 2 سوره روم/10. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن 7-8/460، 461/11. المغنی، 16/332/12. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، 20، تفسیر سوره جمعه/13. عبارات داخل][ از نگارنده است/14.المغنی، 16/333/15. ابن اثیر، اسدالغابْ فی معرفْ الصحابْ، 6/626-632، برای کسب اطلاعات بیشتر ر. ک: سیره ابن هشام، 1/319، 320، 683، الاستیعاب، 3/1138/ حسینعلی ترکمانی مترجم: محمد حسن معصومی