معنای معجزه و ماهیت آن لفظ معجزه اصطلاحا،مفرد مؤنث از اسم فاعل، از فعل اعجاز، از باب افعال و به معنای عاجز و ناتوانکننده است. در واقع به اعتبار لفظ آیات که درباره قطعههای کوچک قرآن استعمال میشود، برای آن لفظ آورده میشود و به این معنی است که قرآن کریم که در آن آیات و جملههای زیادی وجود دارد معجزه محسوب میشود،یعنی اینکه قرآن عاجز کننده و مبهوت کننده هر فردی است که بخواهد با آن معارضه کند و نظیر آیات آن را ناتوان باشند،مانند: اژدها کردن عصا و یا تراکم آبها نیل و یا درخشندگی انگشتان که زندهکردن مردگان که به دست عیسی مسیح ظاهر گردید یا سخن گفتن سوسمار یا حرکت درخت و قرار گرفتنش در برابر خواهندگان این عمل که به دست رسولگرامی اسلامی انجام پذیرفت. چون این کارها و نظایر آن که به دست پیامبران یاد شده انجام گرفت کارهایی بود که دیگران از انجام دادن آن ناتوان بودند و آنها با اینکه همواره سعی و کوشش فراوان در انجام آنها میکردند، هرگز نتوانستند این گونه اعمال را از خود ظاهر سازند و اگر یکی از این اعمال از فردی تحقق یافته بود، بدون تردید همواره در کتابها و بلکه بر سر زبانها نقل میشد و حال آن که هیچ نویسنده و یا گویندهای چنین چیزی را نقل نکرده است. معجزه برای چه کسانی آورده میشود در باب معجزه ، اولین سئوالی که مطرح میشود، این است که چه ضرورتی این است که چه ضرورتی اقتضا میکند که پیامبر حتما باید معجزه بیاورد و اصولاً چنین چیزی لازم است یا لازم نیست؟ در پاسخ این سؤال، باید دانست که کاربرد معجزه همگانی و عمومی نیست، یعنی در همهجا و برای هر فرد و صنفی انجام معجزه لازم نیست که مدعی راستین پیغمبری، معجزهای بیاورد، زیرا افرادی که مورد دعوت پیغمبر قرار میگیرند بر سه دستهاند: یک دسته افرادی هستند که از فکر و دانش ولو نسبی برخوردارند و در رفتار کفرآمیز و گمراهانه خود در برابر دعوتها و تبلیغات متقابل، گرچه دارای نظریه و فکر خاصی هستند الا اینکه بر آن رفتار کفرامیز و گمراهانه و یا اغواگرانه خود تعصبی هم ندارند و اگر دعوتی را حق دیدند و نشانههای راستی و درستی در آن مشاهده کردند، آن دعوت را میپذیرند . این دسته نوعاً نیازی به معجزه ندارند بلکه درستی گفتار و استواری مطالب اظهار شده و معقول بودن بیانات، اضافه بر اطمینان بر عدم پیشینه دروغ برای پذیرش آن مطالب و گرویدن به مدعی پیغمبری کافی است، ولی اگر صاحب دعوت برای این دسته معجزهای هم بیاورد، موجب تقویت عقیده و صددرصد گرویدن آنها شده و بدون هیچ دغدغه خاطری آن دعوت را میپذیرند. دسته دوم،افرادی هستند که دارای خواسته و یا نظریه خاصی هستند و با تمام قدرت و توان، خواسته خود را دنبال میکنند و یا بر نظریه خود تعصب میورزند و به هیچگونه حاضر نیستند که ذرهای از خواسته و یا نظریه خود دست بردارند. برای این دسته نه تنها دعوت پیغمبر به پیروی و تبعیت از خود هیچ تأثیری ندارد بلکه حتی معجزه هم رفتار و گفتار آنها را تغییر نمیدهد و نوعاً بیشتر افراد این دسته بزرگان اجتماعی و سیاسی جامعه و یا به تعبیر قرآن کریم، ائمه کفر و پیشوایان اغواگری و ستمگری هستند. دسته سوم،طبقات عامی و توده مردماند که در رفتار کفرآمیز و یا گمراهانه خود نه نظریه و هدفی و یا خواستهای دارند و نه هم از تعصب و لجاجتی برخوردارند ، بلکه در واقع افراد بیطرفی هستند که اگر حقیقتی دیدند و آن را درک کردند با تمام وجود و از دل و جان از آن حقیقت پیروی کرده و دفاع میکنند ولی تا حقیقتی را نبینند و کاملا به آن اعتقاد نبندند ،نه تنها از آن پیروی نمیکنند بلکه با آن مبارزه میکنند، یا حداقل به آن اعتنایی ندارند. در اینجا طبقه چهارمی هم وجود دارد که به هر طرف برده میشوند؛ و هرگز برای عاقبت کار خود فکری ندارند. ما این دسته را در این بحث به حساب نمیآوریم . معجزهای که درباره آن گفت و گو میکنیم و وجود آن ضرورت دارد، برای دسته سوم است. این دسته هنگامی که به معجزه بنگرند نوعاً اعتقاد راسخ پیدا میکنند که ادعای شخص مدعی پیامبری، ادعای مطابق با واقع و شخص مدعی پیامبری. حقیقتاً پیامبر و فرستاده آفریدگار جهان است. نقش معجزه در اثبات پیامبری سؤال دیگری که در اینجا مطرح میشود و چه بسا به ذهن هر خواننده تیزبین و محققی برسد این است که چگونه معجزه میتواند عامل اثبات پیامبری شود و اصولا مدعی پیامبری چه چیزی را با معجزه به دعوتشوندگان خود میگوید و چرا معجزه در اثبات فرستاده بودن مدعی پیامبری ضرورت پیدا میکند؟ در پاسخ این سؤال باید گفت که : معجزه این نکته را به دعوت شوندگان توضیح میدهد که مدعی پیامبری واقعاً فرستاده آفریدگار است و برای هدایت انسانها از طرف پروردگار آمده است. بنابراین آنچه را که به نام پیام و قانون الهی بیان میکند صدق محض است. توضیح آن که ، مدعی پیامبری ادعا میکند که من از طرف خداوند برای هدایت و راهنمایی انسانها و برای بازداشتن آنها از فکر و ایده باطل، یا از روش وکرداری ، یا از هر دو؛ و وادار کردن و سوق دادن آنها،به فکر و ایده دیگر، یا به روش و کرداری غیر از آن روش و کردار، فرستاده و مبعوث گردیدهام . پر واضح است که مبعوث شدن و فرستاده شدن از طرف پروردگار ، کاری است ویژه شخص آفریدگار و هیچ فرد و یا موجود دیگری حق فرستادن شخصی را برای هیچ کار شایسته و صحیحی از طرف پروردگار و به نام او ندارد و یا بهتر بگوییم چنین کاری از عهده هیچ فرد و یا موجود دیگری ساخته نیست. بدون شک این ادعا از نظر واقعی قابل صدق و کذب است و ممکن است درست باشد و ممکن است که درست نباشد: یعنی میتواند شخص مدعی راست گفته باشد و میتواند دروغ گفته باشد. در برابر این ادعا مردمی هستند که میشنوند که شخص مورد نظر در حق خود،ادعای انجام کاری کرده که ویژه آفریدگار است و آن کاری است که فینفسه اثبات آن بسیار مشکل به نظر میرسد، زیرا کسی نمیتواند از انجام چنین کاری آگاه شود. برای اثبات صدق این ادعا دو راه وجود دارد: اول اینکه مأموران شناخته شده ومخصوص آفریدگار شخصاً حاضر شده و ادعای شخص مدعی پیامبری را تصدیق کنند. دوم اینکه خداوند با قدرت ربوبی خوددر دلهای افراد دعوت شده، حالت تأثیر و پذیرشی ایجادکند تا مردم همگی دعوت مدعی را نپذیرفته و به تبعیت او درآیند. بدون شک این دو راه نه قابل انجام است و نه با سنت و قانون اختیار و حق انتخاب انسانها که از قوانین حتمی و لایتغیر آفرینش است و دست قدرت حق در نوع انسان قرار داده، توافق دارد. راه سوم، اینکه خداوند قدرت انجام برخی از کارهای خودرا که به عنوان کار ربوبی در نزد آفریدگانش شناخته شده است ،در اختیار مدعی راستین پیامبری قرار دهد تا از این راه به آنها بفهماند که این من بودم که شخص مدعی پیامبری را از طرف خود برای هدایت و راهنمایی شما فرستادهام و دلیل آن این نمونه از کارهای دیگر من است که به وسیله شخص مورد نظر برای شما انجام میدهم . این کار پروردگار درواقع در حکم انگشتر و یا مهر مخصوص پادشاه و پیشوایی است که نمایندهای را برای انجام کار مخصوص به طرف قومی میفرستد و برای تأیید قطعی نماینده خود، علامت مخصوصی را نیز همراه او قرار میدهد. اگر بزرگ قومی فردی را برای انجام کاری به طرف قوم دیگر بفرستد، قهراً اگر آن قوم از رشد و فکر سالمی برخوردار باشند بدون گواه و شاهدی که درستی ادعای آن فرد را تأیید کند هرگز ادعای چنین شخصی را نخواهند پذیرفت بلکه از چنین شخصی، گواه و شاهد شناخته شده بر راستی و درستی آن شخص میخواهند و یا دست خط مخصوص آن بزرگ را که درستی آن فرد را در ادعایش تأیید کند میطلبند و اگر آن شخص چنین گواه روشن و گویا و یا دست خط مخصوص آن بزرگ را که درستی آن فرد را در ادعایش تأیید کند میطلبند و اگر آن شخص چنین گواه روشن و گویا و یا دست خط مخصوص آن فرد را به افرادی که به عنوان فرستاده مخصوص ،به طرف آنها آمده ارایه دهد، آنها ادعای او را میپذیرند و اگر نداد نمیپذیرند. بنابراین افرادی که طرف دعوت مدعی پیامبری هستند نیز باید از مدعی پیامبری گواه شناخته شده و یا نمونه صد درصد دیگری از کارهای ربوبی و خدایی بخواهند تا با دین آن یقین کنند که فرد مدعی در ادعای خود صادق است و در این دعوت دروغ و نیرنگی نزده و یا به انحراف و جنونی مبتلا نیست. اگر آن مدعی چنین نمونهای را ارایه دهد افراد دعوت شده باید دعوت او را بپذیرند . بنابراین کار معجزه ،نمونه دیگری از کارهای شناخته شده و آشکار آفریدگار است که فرد مدعی پیامبری برای اثبات صدق گفتار خود ارایه میدهد. از اینجاست که اولاً ضرورت وجود معجزه برای دعوت هر پیامبری آشکار میشود و ثانیاً دانسته میشود که معجزه از آن قسم کارهای مخصوص آفریدگار است که انجام آن تنها در قدرت و توان شخص او است و هیچ موجود دیگری حتی شخص پیامبر از عهده انجام آن برنمیاید. بنابراین سحر و چشمبندی و امثال آن از معنا ومصداق معجزه خارج و انجام آن هیچ دلیلی بر صدق دعوی پیامبری نیست. زیرا که انجام این قبیل کارها از عهده هر کسی که از دانش آنها آگاهی داشته باشد ساخته است و دانش این کارها در بین افراد بشر همواره وجود داشته و دارد . آنچه را که از ابتدای بحث تا به اینجا توضیح دادیم این بود که : 1ـ معجزهکاری است که به جز خداوند از عهده هیچ موجود دیگری ساخته نیست. 2ـ معجزه در اثبات پیامبری شخص مدعی پیامبری نقشتعیین کننده دارد. 3ـ معجزه برای افرادی آورده میشود که اولاً اهل فکر و دانش نباشند و قدرت تشخیص حقایق را نداشته باشند و ثانیاً خواسته و مقصد خاصی و یا منفعت معینی در نظر نداشته باشند. 4ـ معجزه ، از آثار و نتایج علوم غریبهای که بعضی از افراد بشر دارا هستند و هر فردی که بخواهد میتواند آن را بیاموزد. جدا است و لذا میتواندآثار آن علوم را از بین ببرد و نتایج آن را محو کند ولی برعکس آن امکان ندارد، یعنی علم سحر و شعبده و رمل و امثال آن نمیتواند آثار معجزه را از بین ببرد. اعجاز قرآن و تعریف آن قبلاً گفتیم که معجزه یعنی کاری که تمام افراد بشر از آوردن آن ناتوان باشند و از عهده انجام آن برنیایند واینکه میگوییم قرآن مجید معجزه است، یعنی کاری است که سایر افراد بشر از آوردن مانند آن ناتوانند، زیرا هنگامی که آیات قرآن به تدریج نازل میشد و بر ساکنان جزیره العرب عرضه می شد تمام ادبا و متخصصین و دانشمندان عرب که در آن زمان،اندک نبودند اعتراف کردند که ما از آوردن این آیات ناتوانیم. اضافه بر آن، آیاتی در قرآن نازل شده که در آن آیات صریحاً ادعا شده که هیچ کسی، نه تنها توان آوردن تمام قرآن را ندارد، بلکه حتی از آوردن یک سوره و یا یک آیه از آیات آن عاجز و ناتوان است و کسی چنین ادعایی دارد که میتواندمانند آیات آن بیاورد این گوی و این میدان!! نحوه مبارز طلبیدن قرآن در رابطه با معارضه کردن با آن در ساختن آیاتی مانند آن شایان توجه است،زیرا آیات مربوط به آن چنان تحریکآمیز است که اگر امکان آوردن حتی مانند بعضی از آیات آن وجود داشت،متخصصین و ادبای آن زمان حتما میساختند و عرضه میکردند. و اگر عرضه کرده بودند حتما امروز خبر آن به ما رسیده بود ، زیرا دواعی و اغراض آنها بر حفظ و ضبط و سپس پخش و نشر آن و بیاعتبار کردن قران بر هیچ قردی پوشیده نیست . و از آن زمان تا به حال که تقریبا هزار و سیصد و نود سال میگذرد هیچ فردی نتوانسته چنین عبارات و جملههای شیرین و زیبا که در عین حال از بیان مراد و مقصود گوینده آن نکاهد ، بیاورد. قرآن در سوره اسراء، آیه 88چنین اظهار میدارد: قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذالاقرآن لایأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا. یعنی به تمام مردم اعلام کن که اگر انس و جن گرد آیند تا مانند این قرآن را بیاورند نمی توانند حتی اگر بخواهند این کار را با مشارکت و یاری یکدیگر یعنی به طور گروهی انجام دهند. در آیه دیگر در سوره بقره، آیه 23ـ24 از این هم بالاتر ادعا کرده و چنین گفته است: وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدائکم من دونالله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقواالنار التی و قودها الناس و الحجارهاعدت للکافرین. یعنی اگر شما در اینکه قرآن گفته ما است تردید دارید پس شما نیز حتی یک سوره مانند سورههای آن را بیاورید و در این کار غیر از خدا افراد دیگری را شاهد بگیرید، اگر شما در ادعای خود راستگو هستید. و اگر نکردید که هرگز نخواهید کرد پس بترسید از آتشی که سوخت آن از انسانها و سنگها تشکیل گردیده و برای کافران آماده است. خوانندگان عزیز اعتراف دارند که اگر امکان داشت که به کسی و یا افرادی ولو با یاری گرفتن از یکدیگر مانند قرآن بیاورند، به ویژه بعد از مبارزطلبیدن قرآن از همگان، تا به حال صدباره و هزارباره چنین کاری انجام شده بود. در میان اعراب زمان پیامبر افراد دانشمند و ادیب فراوانی وجود داشت که پارهای از آنها همواره درآوردن مانند قرآن کوشش داشتند تا اولاً خود را بدین وسیله بیازمایند و ثانیاً غیر واقعی بودن ادعای قرآن را اثبات کنند،ولی هرگز نتوانستند ودر آخر کار، خود به ناتوانی و درماندگی اقرار کردند . در اینجا ، به ذکر یک نمونه از کوششهای مخالفین قرآن در معارضه و آوردن مانند آن بسنده میکنیم: هشامبن حکم نقل میکند که : روزی چند نفر از سران کفر،به نام عبدالله بن مقفع و و عبدالملک بصری و ابوشاکر دیصانی و عبدالکریم بن ابی العوجاء در کنار کعبه نشسته وبه حاجیان که در اطراف کعبه طواف میکردند، پوزخند میزدند و آنها را مسخره میکردند و قرآن را مورد طعن و ایراد قرار میدادند. ابن ابیالعوجاء به آن سه نفر پیشنهاد کرد که بیایید هر کدام از ما مانند یک چهارم قرآن را بسازیم و از این طریق بیمقداری و عادی بودن قرآن را برای مسلمانان اثبات کنیم، آنها پذیرفتند و وعده دادند که در سال دیگر در همین ایام که مسلمانان به اعمال حج مشغولند ما آیات ساخته شده را بر آنها بخوانیم و به این کار پیغمبری محمد را باطل سازیم . این افراد سال دیگر در همان ایام در کنار کعبه گردآمدند و بنا شد که هر کدام یک چهارم مانند قرآن را که ساخته، بر جمع عرضه کند. ابن ابیالعوجاء گفت : من از روزی که از یکدیگر جدا شدیم، در کیفیت و محتوای آیه فلما استیأسوا منه خلصوانجیا(یوسف /12/80) دقت و تأمل کردم ولی نتوانستم بیشتر از فصاحت و بلاغت و جامعبودن معانی و لطافتی که در آن نهفته است،چیزی بر آن بیفزایم. عبدالمک گفت : من نیز از روزی که از یکدیگر جدا شدیم تاکنون، در یک آیه از آیات قرآن دقت و تأمل کردم و نتوانستم چیزی بسازم که همباز و در افق آن باشد و آن آیه: یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له وان یسلبهم الذباب شیئا لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب (حج/22/73) است. یعنی : این مردم برای روشنشدن ناتوانی و عجز غیر آفریدگار نمونهای گفته میشود پس بشنوید آن را ، آنهایی که غیر از خدا را به یاری میخوانند،هرگز نمیتوانند حتی یک حشره بسیار کوچک را بیافرینند و اگر آن حشره کوچک از آنها چیزی ربود،نمیتوانند آن چیز را از او پس گیرند، چه ناتوانند افرادی که غیر از خدا را میطلبند و چه ناتوانند چیزهای غیر از خدا که خواسته و خوانده میشوند. ابوشاکر گفت : من نیز از روزی که از نزد جدا شدم،در یک آیه بسیار فکر کردم ولی توان آوردن مانند آن را پیدا نکردم و آن آیه: لوکان فیهما الهه الا ا… لفسدتا (انبیاء /21/22) است، یعنی اگر در این آسمانها و زمین دو آفریدگار بود تمام آسمانها و زمین فاسد و بهم پاشیده میشدند. عبدالله بن مقفع گفت :رفقا، قرآن از جنس گفتار بشری نیست، من نیز از روزی که از نزد شما رفتهام در یک آیه همواره فکر بسیار کردهام ولی تا به حال به حقیقت معنی و دقایق آن پینبردهام و آن آیه : وقیل یا ارض ابلعی مائک و یا سماء اقلعی و غیض الماء وقضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعداً للقوم اللظالمین0هود/11/44) . یعنی و گفته شد: ای زمین فرو برآبت را و ای آسمان قطع کن بارانت را و آنها محو شد و کارها به پایان رسید و کشتی بر کوه جودی نشست و گفته شد که دورباد ستمگران[1]. جهت اعجاز قرآن کریم علمای اسلام در اینکه قرآن در چه ویژگی و خصوصیت معجزه است و از چه جهت قران دلیل بر پیامبری رسول اسلام است، مطالب زیادی گفتهاند و ما خلاصه آن مطالب با اضافات و توضیحاتی که در تبیین کامل آن مطالب مؤثر است در اینجا میآوریم. قرآن مجید دارای ویژگیهایی است که در هیچ کتابی از کتابهای معمول، چه کتابهایی که بر سایر پیامبران نازل شده و چه سایر کتابهای متنوع علمی و فلسفی و تاریخی و غیر آن که نویسندگان بشری نوشتهاند، دیده نمیشود . توضیح آنکه :کتابهایی که نویسندگان به رشته تحریر درمیآورند، نویسندگان آنها تا حدی که در توان علمی و فکری آنها است، مراد و منظور خود را در کتاب خود بیان میکنند ولی گاهی عبارتهای آنان در آن کتابها نسبت به مرادشان نارسا و کوتاه مینمایاند . این امر، به این جهت است که نویسندگان چنین کتابهایی ، یا از ادبیات کامل و احاطه لازم بر لغات مناسب و گویای آن مطالب برخوردار نبودهاند و لذا مطالب خود را در قالب الفاظ و لغات و عبارات نارسا ریختهاند که یا از رساندن مقصود آنها قاصر است و یا به کلی با مراد و مقصودشان تناسبی ندارد،یا اگر از این بعد کامل بودهاند لیکن از نظر مطالبی که میخواستهاند بیان کنند،چندان پختگی و تسلطی نداشتهاند تا بتوانند به روشنی آن مطالب را در قالب الفاظ و ترکیبهای گویا و روانی بریزند. یا اگر در این دو بعد توان لازم را دارا بوده و نقصی نداشتهاند، ولی از این جهت عبارات آنها نارسا بوده که مطالبی که نویسنده ، قصد بیان آن را داشته از نظر علمی و فنی و اصطلاحی آن قدر دقیق بوده که بیشتر از این امکان روشن کردن آن مطالب وجود نداشته است. یا اگر در هیچ کدام از این ابعاد قصور و یا تقصیری وجود نداشته، شخص نویسنده به خاطر پارهای از مصالح که در نظرش قابل رعایت بوده، عنایت و تعمدی بر اجمالگویی و اشارهنویسی داشته است. ما هنگامی که به قرآن کریم مینگریم و میبینیم که گوینده آن دارای ادبیات کاملی بوده و بر لغات گوناگون عربی احاطه داشته زیرا که گوینده آن که آفریدگار جهان است،آفریننده تمامی لغات و ادبیات بشری نیز هست و نیز کاملاً بر مطالبی که میخواسته بیان کند،تسلط داشته و در آن استاد ماهری است و از طرفی مندرجات قرآن نیز از این جهت که برای فهم و درک و سپس استفاده انسانها آمده آن قدرها هم جنبه فنی و اصطلاحی ندارد و مطالب آن دقت و علمیتی که از محیط فهم بشر بیرون و در خور اندیشه انسانها نباشد ،نیست و نیز خداوند هرگز قصد اجمالگویی و اشارهنویسی نداشته، زیرا هداف و غرض اصلی از نازل کردن آن روشنگری و هدایت بندگان و بیان حقایق مؤثر و سرنوشت ساز بوده و چنین هدفی با اجمالگویی و اشارهنویسی سازگاری و مناسبتی ندارد. به همین معنی امام محمد باقر (ع) اشاره کرده و فرموده است: من زعم ان الکتاب مبهم فقد هلک واهلک.[2] یعنی هر که پندارد که قرآن مبهم و نارساست،هلاک شده و دیگران را نیز ( به وسیله این فکر خطرناک ) به هلاکت افکنده است. ولی در عین حال اکثر آیات آن برای خواننده سطحی و معمولی موجب ابهام و تردید بوده ، یا نوعاً نتیجه قاطع و روشنی به دست نمیدهد . سر این مطلب این است که قرآن بر ادبیات کامل و عالی زبان عرب و بر ترکیب بندی ویژه و اسلوب خاصی قالبریزی شده که قرآن بر ادبیات کامل و عالی زبان عرب و بر ترکیببندی ویژه و اسلوب خاصی قالبریزی شده که در تمام کتابهای علمی و یا شعری و ادبی عرب دیده نمیشود و همین امر نیز رمز اعجاز و برتری قرآن را بر تمام عبارات و نوشتههای عربی تشکیل میدهد. رمز اعجاز قرآن در لفظ است یا معنی در اینکه حقیقتاً چه عاملی در قرآن وجود دارد که دیگران از آوردن سوره و یا کتابی که آن عامل را دربرداشته باشد، ناتوانند بین محققین و قرآن شناسان اختلاف است،غالب علمای اسلام از شیعه و سنی بر این عقیدهاند که آن ویژگی که قرآن را معجزه کرده، این است که در حد اعلای از فصاحت و بلاغت است که ادبشناسان درجه اول عرب با اینکه در فن بلاغت و فصاحت و علم ادب، کمال مهارت و آگاهی را داشته و دارند،در عین حال هر چه کرده و میکنند نمیتوانند با نهایت رعایت قواعد و لطایف ادبی چنان عبارتهای زیبا و شیرین و رساننده مقصود و در عین حال روان و شیوایی را بسازند. علاوه بران در قرآن خبرهای غیبی از گذشته و آینده و دقتهای علوم خداشناسی و نیز شرح مختصر و در عین حال شگفتآور از مبداءو معاد را در خود نهفته و نیز در رابطه با محاسن اخلاق و آموزش فنون حکمت علمی و عملی و مصالح دینی و دنیوی مطالبی را بیان داشته که هیچ کتاب و نوشته دیگری وجود ندارد. بعضی دیگر گفتهاند که : ویژگیاعجاز قرآن تنها در نظم و ترکیب خاص و اسلوب شگفتآور آن است که با نظم و ترکیب و اسلوب معمول زبان عرب، حتی در ادبیترین نوشتهها و کتابهایشان، تفاوت فاحش و آشکار دارد و چنین روش و نظم و ترکیبی در زبان عرب تا آن زمان معمول و معروف نبوده است. ابوبکر باقلانی که از علمای بزرگ اهل سنت است میگوید: ویژگی اعجاز قرآن، در هر دو مطلب فوق است یعنی قرآن در هر دو بعد یاد شده به گونه ای است که دیگران از آوردن آن عاجزند. به نظر این جانب صحیح این است که گر چه قرآن از نظر مطالب توحیدی و عرفانی و اخلاقی و بیانات حکمی و فلسفی و آموزشهای سیاسی و اصطلاحی در ردیف اول،بلکه فوق تصور قرار داده، الا اینکه آنچه که ادبای مبارز و معارض عرب را به حیرت و سپس به عجز آورده و آنها را از مقابله بازداشته و مجبور به اعتراف به ناتوانی کرده است،تنها جنبه دوم یعنی نظم و ترکیب و اسلوب نوین و غیر معمول آن است که در زبان عرب وجود نداشته و ندارد و تنها این بعد قرآن بوده که آنان همواره سعی در آوردن مانند آن را داشتهاند، ولی عاقبت عاجزانه اقرارکردند که از آوردن مانند آن ناتوانند . عجیب این است که در قرآن تمام نکات ادبی و قواعد معمول وشناخته شده زبان عرب به طور کامل رعایت شده و رد عین حال اگر کسی بخواهد با رعایت همان قواعد و نکات ادبی عبارت و کلامی بسازد .باز به شیرنی و ملاحت و زیبایی آیات قرآن نمیشودواین کار را بارها علمای درجه اول ادبیات زبان عرب تجربه کردهاند، همانگونه که نمونهای از آنرا پیش از این نقل کردیم . ظاهراً همین امر است که سید مرتضی را که خود در عین حال که از فقهای درجه اول شیعه محسوب میشود، از ادبا و کارشناسان درجه اول زبان عرب نیز هست.بر این نظریه سوق داده که اگر کسی به طور کامل و دقیق نکات و قواعد ادبی زبان عرب را بداند، فی نفسه میتواند مانند آیات قرآن بسازد، الا اینکه چنین کسی هر گاه تصمیم بگیرد که این کار ار انجام دهد،خداوند با قدرت ربوبی خود بین او و انجام این کار فاصله میافکند وتوفیق انجام چنین کاری را از او سلب میکند. ولی به نظر میرسداین نظریه از استحکام چندانی برخوردار نیست؛ وانگهی با صریح آیاتی از قرآن کریم توافقی ندارد،زیرا اولاً در نهاد آفرینش به طور عموم رموز و اسراری وجود دارد که از حیث تأثیر و تأثر ، خارج از قانون علت و معلول نیست و این رموز و اسرار تأثیر کننده و تأثیرپذیرنده را دست قدرت حق در نهاد تمام اشیاء مادی و معنوی و ظاهری و باطنی قرار داده و به عبارت رساتر، تمام فعل و انفعالات هستی از روی حساب و نیز بر طبق قانون سبب و مسبب و علت و معلول قرار دارد و هیچ چیزی نیست که از نظر آفرینش از استحکام و اصالت و علتی برخوردار نباشد. قرآن صریحا میگوید: انا کل شیی خلقناه بقدر. (قمر /54/49) یعنی ما هر چیزی را از روی حساب و اندازه آفریدهایم و باز میگوید: قد جعلالله لکل شیی قدرا. (طلاق /65/3) یعنی خداوند برای هر چیزی اندازه و مقدار خاصی قرار داده و بدون شک قرار دادن اندازه و حساب در هر چیزی اولاً مستلزم وجود علم و دانش گسترده و بیحدی نسبت به خصوصیات، ویژگیها و ظرافتهای تمام اشیاء هستی و احاطه بر تمام خصوصیات کمی و کیفی آنهاست. و ثانیا اعجاز قرآن و یا هر معجزه دیگری نیز از این قاعده بیرون نیست بلکه بر طبق این قانون و با دقت خاص و از روی علم و دانشی که با آن علم و دانش بتوان معجزه ساخت و کار خارقالعاده آفرید انجام شده و اگر ما از آن علم و دانش بهرهمند بودیم،میتوانستیم کارهای خارقالعاده و معجزهآسا انجام دهیم و یا آیاتی مانند آیات قرآن بسازیم. در قرآن دو آیه وجود دارد که این نکته را صریحا اظهار میدارد: 1ـ آیه 39 سوره یونس: خداوند پس از تحدی و دعوت دیگران به آوردن مانند یک سوره از سورههای قرآن چنین میگوید : بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه. یعنی بلکه آنها چیزی را انکار میکنند که از دانش آن بیبهرهاند. و قهرا انسانهای جاهل هنگامی که نسبت به چیزی ناآگاه و جاهل باشند آن چیز را انکار میکنند و یا امکان آن را باور ندارند. 2ـ آیه 14 سوره هود : خداوند پس از دعوت تکذیبکنندگان به آوردن مانند ده سوره از سورههای قرآن ولو با مشارکت و یاریگرفتن از یکدیگر چنین میگوید: فان لم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون . یعنی اگر این دعوت را نپذیرند پس بدانید که این قرآن از روی علم و دانش آفریدگار ساخته و نازل شده و بدانید که آفریدگاری هم بجز آفریدگار نازل کننده قرآن وجود ندارد. ( تا بتواند چنین قرآن و کتابی بسازد و نازل کند.) از این بیان نتیجه میگیریم که بنابراین ساختن مانند قرآن هم امکانپذیر نیست.
پی نوشت ها: [1] طبرسی، الاحتجاج، ص 205؛ مجلسی،بحار الانوار /17/213/214. [2] شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه / 18/142. بینات ،/سال سوم /،شماره 12/، صفحه 74ـ64
محمد باقر خالصی
مترجم: محمد حسن معصومی