دلایل طرفداران تحریف قرآن و پاسخ آن
1ـ تحریف تورات و انجیل
2ـ قرآن امیرمؤمنان(ع)
خلاصه گفتار
3ـ روایات تحریف
گروه اول
گروه دوم
گروه سوم
گروه چهارم دلایل طرفداران تحریف قرآن و پاسخ آن طرفداران تحریف قرآن در این پندار غلط به دلایلی تمسک جسته، مطالبی را عنوان نمودهاند و ما ناچاریم در این فصل و در فصول آینده این دلایل را مورد بحث و بررسی قرار داده و در ضمن چند فصل به بحث تحریف پایان دهیم. اینک دلیل اولشان را در این فصل مورد بررسی قرار میدهیم: 1ـ تحریف تورات و انجیل طرفداران تحریف قرآن میگویند: در روایات متواتر و کثیری که به طریق شیعه و سنی نقل گردیده است، چنین آمده است که: آن چه در امتها و ملل گذشته به وقوع پیوسته است، در امت و ملت اسلامی نیز مو به مو جریان خواهد داشت بنابراین، تحریف که به تورات و انجیل و کتب ملل گذشته راه یافته است در قرآن نیز باید وجود داشته باشد. از جمله روایاتی که به این حقیقت دلالت دارد، روایتی است که شیخ صدوق در اکمال الدین از غیاث بن ابراهیم آورده و او هم از امام صادق و آن حضرت نیز از پدرانش، از رسول خدا نقل نمودهاند که: «هر آن چه در امتهای گذشته به وقوع پیوسته است، در این امت نیز مو به مو واقع خواهد شد. لترکبنّ سنن من قبلکم» (1) با در نظر گرفتن مضمون حدیث و روال کلی که از آن استفاده میشود، باید تحریف هم در قرآن واقع شود در غیر این صورت معنای حدیث درست نخواهد بود. پاسخ: این دلیل از جهاتی مردود است زیرا: 1ـ اخباری که اساس این دلیل را تشکیل میدهند، خبر واحدی (2) بیش نیستند و نمیتوانند موجب اطمینان و یقین باشند و ادعای کثرت و تواتر در این روایات و اخبار، ادعایی بیش نیست و جز گزاف و مبالغه گویی چیز دیگری نمیتواند باشد و این روایات در هیچ یک از کتب چهارگانه معتبر شیعه «کتب اربعه» نیامده است. پس نمیتوان به این روایات تکیه نمود و نتیجهگیری کرد که وقوع تحریف در تورات و انجیل مستلزم وقوع آن در قرآن است و در میان این دو ملازمه وجود دارد. 2ـ اگر کسی این دلیل را صحیح بداند، باید «زیادت» را نیز در قرآن بپذیرد زیرا در تورات و انجیل زیادت به عمل آمده است در صورتی که نظریه زیادت در قرآن به قدری نادرست و بطلان آن واضح و روشن است که کسی نمیتواند به آن تفوّه کند. 3ـ حوادث زیاد و بیشماری در امتهای گذشته اتفاق افتاده است که در این امت به وقوع نپیوسته، مانند گوساله پرستی و سرگردانی چهل ساله بنی اسرائیل، غرق شدن فرعون و پیروانش، سلطنت سلیمان بر انس و جن، رفتن حضرت عیسی به آسمان، مرگ هارون (وصی حضرت موسی) قبل از خود وی، وقوع معجزات نه گانه حضرت موسی، ولادت عیسی بدون داشتن پدر، مسخ شدن عده زیادی از امتهای گذشته و به صورت میمون و خوک در آمدن آنها و وقایع و حوادثی که از حد شمارش بیرون است و هیچ کدام از این وقایع در میان امت اسلام واقع نشده است. عدم تطابق در این موارد بهترین دلیل و گواه است بر این که: این احادیث صحت ندارند و بر فرض صحت نیز ظاهر آنها منظور نمیباشد و شاید منظور، این باشد که مشابه آن حوادث که در ملل گذشته به وقوع پیوسته است، در میان امت اسلام هم به وقوع خواهد پیوست نه خود همان حوادث. بنابراین، تحریف در میان ملت اسلام نیز با حفظ الفاظ و ظواهر قرآن به وقوع پیوسته است که مخالف حقایق و مفاهیم قرآن عمل میشود و این خود نوعی تحریف است. این معنی را که ما گفتیم از روایتی که در اول بحث آوردیم، به دست میآید و همان معنی را روایت دیگری نیز که ابو واقد لیثی نقل نموده تأیید میکند و آن این که رسول اکرم (ص) در موقع حرکت به سوی «خیبر» به درختی به نام «ذات انواط» رسید که آن درخت به مشرکین تعلق داشت و سلاحهای خویش را بر آن میآویختند، یاران پیامبر گفتند: یا رسول اللَّه برای ما نیز «ذات انواطی» قرار ده همان طور که مشرکین دارند، رسول خدا (ص) فرمود: سبحان اللَّه! این درخواست شما مانند درخواست قوم موسی است که گفتند: برای ما نیز خدایی قرار ده که قابل رؤیت باشد، همان طور که آنان خدایانی دارند، آن گاه رسول خدا فرمود: به خدا سوگند! از روش گذشتگان پیروی خواهید نمود. (3) از این روایت چنین استفاده میشود که آن چه در این امت واقع میشود، شبیه حوادثی است که در امتهای گذشته واقع شده است. تکرار عین حوادث گذشته مورد نظر نیست. 4ـ اگر قبول کنیم که این روایت از نظر سند «متواتر» و از نظر دلالت صحیح میباشند، باز هم نمیتوان به وسیله این روایات ثابت نمود که تحریف قرآن تاکنون حاصل شده است زیرا اگر در آینده نیز تحریف به وقوع بپیوندد، مسئله تکرار و تطابق تحقق مییابد چه آن که در روایات وقتی برای آن تعیین نشده است و تا روز قیامت، فرصت و ادامه دارد. بنابراین، چگونه میتوان با این روایات به وقوع تحریف در صدر اسلام در دوران خلفا استدلال و استشهاد نمود؟! 2ـ قرآن امیرمؤمنان(ع) در فصل پیش یکی از دلایل طرفداران تحریف را مورد بررسی قرار دادیم و در این فصل نیز به یکی دیگر از دلایل این گروه میپردازیم و میگوییم: دومین دلیل طرفداران تحریف این است که میگویند: روایات فراوان و معتبری است که امیرمؤمنان(ع) قرآن دیگری غیر از قرآن موجود در نزد خود داشت و آن قرآن مطالب و آیاتی را دارا بود که در قرآن فعلی نیست و آن حضرت همان قرآن را به مردم ارائه نمود ولی آن را نپذیرفتند و بنابراین روایات قرآنی که فعلاً در دسترس است، کمتر از آن قرآن است و این همان تحریف است که مورد بحث ما میباشد. در این مورد روایات فراوانی وجود دارد که همه آنها وجود چنین قرآنی را تأیید میکنند چنان که در روایتی آمده که آن حضرت به طلحه فرمود: طلحه! هر آیهای که خداوند به محمد (ص) فرستاده است در نزد من موجود است و تأویل هر آیهای که خداوند به محمد نازل نموده، هر حلال و حرام یا حد و حکم و هر آن چه را که مسلمانان تا روز رستاخیز به آن احتیاج دارند حتی «ارش خدش» و دیه خراشیدگی پوست، در پیش من موجود و محفوظ میباشد که همه آنها با دستور و راهنماییهای خود رسول خدا و به خط شخصی خودم نگاشتهام. (4) باز در احتجاج آن حضرت با مردی که منکر خدا بود، چنین آمده است: امیرالمؤمنین(ع) کتابی آورد که دارای تمام انواع و اقسام تأویل و تنزیل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و کامل و جامع در آن کتاب گرد آمده بود به طوری که کوچکترین حرفی و یا الف و لامی از آن ساقط نشده بود ولی آن را نپذیرفتند. (5) باز روایتی است که کلینی در کافی با اسناد خود از جابر از امام باقر (ع) نقل نموده است که جز اوصیا و جانشینان پیامبر کسی حق ندارد، ادعا کند که همه قرآن ظاهر و باطنش در نزد اوست. (6) و نیز کلینی با اسناد خود از جابر نقل میکند که حضرت باقر (ع) میفرمود کسی ادعا نکرده است که تمام آیات و کلمات قرآن همان طور که فرود آمده، در پیش وی موجود است و هر کس جز علی بن ابی طالب و پیشوایان بعد از وی چنین ادعایی کند دروغگویی بیش نمیتواند باشد. (7) در پاسخ باید گفت: این که امیرالمؤمنین(ع) دارای قرآن مخصوصی است که از نظر ترتیب سورهها با قرآن موجود مغایر و متفاوت میباشد، حقیقتی است روشن که شک و تردید در آن وجود ندارد و اتفاق دانشمندان بزرگ بر وجود چنین قرآنی ما را از مشقت و زحمت اثبات آن آسوده خاطر مینماید. و اما دارا بودن آن قرآن بر اضافات و زیادتهایی که در قرآن فعلی موجود نیست گرچه آن هم به جای خود صحیح است ولی صحت این مطلب نمیتواند، دلیل آن باشد که آن اضافات جزءقرآن بوده و به وسیله تحریف از بین رفته است بلکه نظریه صحیح و نزدیک به حقیقت در این مورد این است که آن اضافات موجود در آن قرآن با تفسیر آیات است، به عنوان تأویل و بیان آن چه برگشت کلام خدا بر آن است و یا شرح و توضیح آیات است به عنوان تنزیل از طرف خداوند. توضیح: این شبهه و پندار بیاساس از آن جا سرچشمه گرفته است که لفظ «تأویل» و «تنزیل» را به همان معناهایی که در اصطلاح متأخرین جدیداً پیدا شده پنداشتهاند و خیال کردهاند که «تنزیل» تنها آن را میگویند که به صورت قرآن نازل گردد و «تأویل» تنها به آن میگویند که به عنوان بیان و شرح معنای لفظی گفته شود. ولی باید توجه داشت که این دو معنی درباره این دو لفظ از اصطلاحات جدید است و در لغت از این دو معنی هیچ اثری وجود ندارد، این است که ما به هیچ وجه مجبور نیستیم که این دو لفظ را در هر موردی که از روایات اهل بیت وارد شده است، به همان دو معنای جدید و اصطلاحی بگیریم بلکه کلمه «تأویل» مصدر است، از باب «تفعیل» و از ریشه «اول» که به معنای رجوع کردن و گرداندن میباشد، گرفته شده است. چنان که میگویند« اول الحکم الی اهله» یعنی حکم را به اهلش برگردانید و گاهی هم کلمه «تأویل» به معنای نتیجه و عاقبت یک امر و آن چه که برگشت کار به آن خواهد بود، استعمال میشود، چنان که در آیات ذیل به همین معنی آمده است که خداوند میفرماید: و یعلّمک من تأویل الاحادیث (8) نبّئنا بتاویله (9) هذا تاویل رؤیای (10) ذلک تأویل مالم تسطع علیه صبراً (11) در همه این آیات و آیات دیگری مانند اینها، کلمه «تأویل» در همان معنای «نتیجه» و «عاقبت کار» استعمال شده است. بنابراین توضیح، منظور از تأویل قرآن بیان همان معنی است که نتیجه و برگشت کلی کلام خدا بر آن معنی باشد، خواه به طور روشن و صریح که هر آشنا به لغت عرب بتواند از ظاهر آن کلام، همان معنی را درک کند و یا به طور مخفی و رمزی که برای همه به جز اهل فن و متخصصین (راسخون در علم) قابل درک نباشد. و اما «تنزیل» آن هم مصدر باب «تفعیل» است، از ریشه «نزول» که به معنای فرود آمدن و فرو فرستادن میباشد و کلمه تنزیل گاهی در خود آن چه نازل شده است، استعمال میشود و با در نظر گرفتن همین معنی است که در اکثر آیات قرآن منظور از تنزیل خود قرآن میباشد، مانند: انّه لقرآن کریم (12) فی کتاب مکنون (13) لا یمسّه الاّ المطّهّرون (14) تنزیل من ربّ العالمین (15) در این آیه منظور از تنزیل، قرآن است ولی گاهی هم به همان معنای اصلی و مصدری خودش به (معنای فرو فرستادن) استعمال میشود، گرچه این فرستادن به عنوان قرآنی نباشد زیرا آن چه از طرف خدا نازل میشود، لازم نیست که قرآن باشد، چون گاهی ممکن است سخنی از طرف خدا نازل شود که غیر از قرآن باشد و قرآن نامیده نشود. بنابراین معنی، اضافات تنزیلی که طبق روایات مذکور در قرآن علی (ع) وجود دارد، شاید از این گونه سخنان بوده است که برای شرح آیات قرآن از طرف خداوند نازل شده است، بدون این که جنبه قرآنی داشته باشد زیرا چنان که گفته شد، تنزیل بودن سخنی و از طرف خداوند نازل شدن آن، قرآن بودن آن را لازم نگرفته است و روایات مذکور نیز به بیشتر از این دلالت نمیکنند و تنزیل بودن برخی از اضافات قرآن امیرمؤمنان(ع) را میرساند نه قرآن بودن آن را. چنان که در بعضی از این روایات چنین آمده است که در قرآن امیرمؤمنان(ع) نامهای منافقین نیز ذکر شده است و لابد آمدن نام منافقین در قرآن آن حضرت به عنوان تفسیر بوده است نه به صورت آیه قرآنی. رفتار پیامبر با منافقین نیز گواه این حقیقت است که وی روش مسالمتآمیزی با آنان در پیش گرفته بود و اسرار آنان را مکتوم و پنهان میداشت و دلشان را به دست میآورد. با این حال چگونه ممکن است که وی نام آنان را در قرآن بیاورد و مفتضح و رسوایشان سازد و سپس تمام مسلمانان حتی خود آنان را دستور دهد که شب و روز بر منافقین که با نام و نشان معروف گردیده و شناخته شدهاند، لعن و نفرین نمایند؟! آیا چنین احتمالی وجود دارد تا در پیرامون صحت و سقم، ضعف و قوت آن گفت و گو شود؟ آیا اسم منافقین در قرآن آمده است تا در عنوان قرآنی داشتن آن در قرآن علی (ع)، بحت و بررسی شود؟ آیا میتوان اسم منافقین را با اسم «ابولهب» مقایسه نمود که شرک و دشمنی خویش را با رسول خدا (ص) علنی نموده و پیامبر اسلام نیز میدانست که او با شرک و بت پرستی رخت از جهان برخواهد بست؟!
خلاصه گفتار گرچه اضافات و زیادتهایی در مصحف امیرالمؤمنین(ع) وجود داشت و این مطلب هم به جای خود درست میباشد ولی این اضافات جزء قرآن و از آن چه که رسول خدا مأمور بوده است که آنها را به مسلمانان برساند، نبوده است زیرا نه تنها ملزم بودن بر این مطلب دلیلی ندارد بلکه بطلان آن قطعی و مسلم است و دلیل بر بطلان آن همان دلایل محکمی است که در صفحات گذشته درباره عدم تحریف قرآن بیان نمودیم. 3ـ روایات تحریف در فصول گذشته قسمتی از دلایل طرفداران تحریف را ارزیابی کردیم و اینک در این فصل نیز به یکی دیگر از این گونه دلایل میپردازیم: سومین دلیل طرفداران تحریف این است که میگویند: روایات «متواتر» و فراوانی از اهل بیت (ع) نقل شده است که همه آنها بر تحریف قرآن دلالت دارند و ناچار باید آنها را پذیرفت. پاسخ: در پاسخ این گفتار به طور خلاصه میگوییم: اولاً: تحریفی که از این روایات استفاده میشود، غیر از آن تحریف است که مورد بحث و گفتگوی ماست. و ثانیاً: اکثر روایات از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد میباشند زیرا قسمتی از آنها از کتاب احمد بن محمد سیاری نقل شده است و دانشمندان «علم رجال» اتفاق دارند که احمد سیاری شخصی بوده است، منحرف و معتقد به تناسخ و قسمت دیگری هم به واسطه علی بن احمد کوفی به ما رسیده است که علمای «رجال» او را نیز مردی دروغگو و از نظر عقیده متزلزل میدانند. ولی در عین حال گروهی از روایات تحریف از نظر سند معتبر و مورد اعتماد و یا در اثر کثرت نقل یقینآور و یا حداقل اطمینانآور میباشند، این است که در این مورد از بررسی سند آنها صرف نظر نموده، به چگونگی دلالت آنها میپردازیم و به طور کلی میگوییم که: روایات از نظر معنی و دلالت به چهار گروه تقسیم میشوند که متن آنها را نقل میکنیم، سپس چگونگی دلالت و عدم دلالت آنها را بر تحریف قرآن مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
گروه اول قسمتی از روایات تحریف که با کلمه «تحریف» آمده است، صریحاً به تحریف قرآن دلالت دارند و تعداد آنها به بیست روایت بالغ میشود که اینک نمونهای از آنها: 1ـ علی بن ابراهیم قمی با اسناد خود از ابوذر نقل نموده است که: هنگامی که این آیه( یوم تبیضّ وجوه و تسودّ وجوه (16)) نازل شد، رسول خدا فرمود: پیروان من در روز قیامت با پنج پرچم و نشانه به نزد من میآیند، آن گاه ابوذر گفت که رسول خدا از هر گروهی میپرسد که با ثقلین – یعنی با دو امانت بزرگی که از من در پیش شما بود (قرآن و عترت) – چگونه رفتار کردید؟ گروه اول میگویند: ثقل اکبر (قرآن) را تحریف کردیم و به پشت سر انداختیم و با ثقل اصغر (عترت)، عداوت و دشمنی نموده، ستم درباره آنان روا داشتیم. گروه دوم میگویند ثقل اکبر را تحریف و قطعه قطعه کردیم و با احکام و دستورات آن مخالفت ورزیدیم و با ثقل اصغر نیز دشمنی کرده، با آنان جنگیدیم. 2ـ سید بن طاووس و محدث جزائری با اسناد خود از حسن بن حسن سامری نقل کردهاند که رسول خدا در ضمن حدیث مفصلی درباره کسانی که حد و مرز قانون خدا را در هم میشکنند، به حذیفه چنین فرمود که: آنان مردم را از راه خدا منحرف و کتاب او را تحریف میکنند و روش مرا تغییر میدهند. 3ـ سعد بن عبداللَّه قمی با اسناد خود از جابر جعفی و او از امام باقر (ع) چنین آورده است که: رسول خدا (ص) در منی دعا خواند، آن گاه فرمود: مردم! من در میان شما دو امانت سنگین میگذارم، آگاه باشید که اگر به آن دو، چنگ زدید، هیچ گاه گمراه نخواهید شد، آنها کتاب و عترت من است و کعبه هم خانه خدا و باید مورد احترام قرار بگیرد. امام باقر (ع) پس از بیان این حدیث نبوی فرمود: ولی مردم کتاب خدا را تحریف نمودند و احترام کعبه را در هم شکستند، عترت و خاندان پیامبر را به قتل رسانیدند و تمام ودایع، امانتهای خدا را به دور انداختند و از آنها دوری جستند. 4ـ شیخ صدوق در خصال بااسناد خود از جابر و او از پیامبر (ص) نقل نموده است که: در روز رستاخیز در درگاه عدل خدا سه طایفه حاضر میشوند و از مردم دادخواهی و شکایت میکنند: قرآن، مسجد و عترت قرآن میگوید: خدایا! این مردم مرا تحریف کردند، احتراممرا در هم کوبیدند، عظمت مرا در هم شکستند. مسجد میگوید: خدایا! این مردم مرا عاطل و ضایع نمودند و از من بهرهبرداری نکردند عترت میگوید: خدایا! این مردم ما را به قتل رسانیدند، زندگی ما را از هم پاشیدند، ما را متفرق و پراکنده ساختند… 5ـ کلینی در کافی و صدوق با اسناد خود از علی بن سوید نقل کردهاند که او میگوید: من به محضر حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) که در زندان بود، نامهای نگاشتم و پاسخی دریافت نمودم که در ضمن آن نوشته بود: این مردم کتاب خدا را به امانت پذیرفتند، سپس به این امانت خدایی خیانت ورزیدند و آن را تحریف و تبدیل نمودند. 6ـ ابن شهر آشوب با اسناد خود از عبداللَّه نقل نموده که حضرت اباعبداللَّه الحسین (ع) در روز عاشورا خطبهای خواند و در ضمن آن خطبه چنین فرمود: راستی شما مردم متمرد و سرکش و در ظلم و ستم سرآمد روزگار و ملتها میباشید، شما مردمانی هستید که قرآن را به دور انداخته و از شیطان الهام گرفتهاید. شما کسانی هستید که با گناهان، پیمان دوستی بسته و کتاب خدا را تحریف کردهاید. 7ـ ابن قولویه در کامل الزیارات با اسناد خود از حسن بن عطیه از امام صادق (ع) نقل کرده استکه چون وارد «حائر حسینی» شدی، این جملات را بخوان: خدایا! بر کسانی لعنت کن که پیامبران تو را تکذیب کردند و کعبه را منهدم و کتاب تو را تحریف نمودند. 8ـ حجال از قطبه بن میمون و او هم از عدالاعلی چنین آورده است که امام صادق فرمود: طرفداران عربیت، کتاب خدا را تغییر میدهند. پاسخ: این بود نمونههایی چند از گروه اول روایات تحریف که کلمه «تحریف» صریحاً در آنها به کار رفته است ولی تحریف در این روایتها به معنای تحریف و تغییر الفاظ قرآن و اسقاط بعضی از آیات و جملات آن نیست بلکه منظور از آن معنای دیگری است که با تحریف مورد بحث ما، هیچ گونه ارتباطی ندارد زیرا تحریف در روایت آخر به معنای تغییراتی است که در اثر اختلاف قاریان در چگونگی قرائت به وجود آمده است و این عمل خود یک نوع تحریف است زیرا قرائتهای هفت گانه که در قرآن تغییر و تبدیلی به وجود آورده، متواتر نمیباشند و قرآن بودن آنها مسلم نیست و به فرض متواتر و قطعی بودن آنها و قرائتهای دیگری نیز به قرآن راه یافته است که مسلماً متواتر نبوده و بر پایه اجتهادها و نظریات شخصی استوار میباشند و منظور از تحریف در روایت آخر، همین معنی است و با هدف طرفداران تحریف کوچکترین ارتباطی ندارد. و اما کلمه «تحریف» در بقیه روایتهای هشت گانه به معنای تغییر دادن مفهوم قرآن و تصرف در تفسیر آن میباشد نه به معنای اسقاط آیات قرآن و تغییر دادن کلمات آن زیرا تصرف و اجتهاد در معنای قرآن نیز یک نوع تحریف است که به قرآن راه یافته است و دشمنان اهل بیت پیامبر با این گونه تحریف توانستهاند، آیاتی را که در عظمت آنان نازل شده است، به معناهای دیگر و خلاف واقع تفسیر و تأویل کنند، دشمنی و عداوت خودشان را به کار برده و از مقام و عظمت خاندان نبوت بکاهند. و این معنی که گفتیم با روایات چندی تأیید میشود، چنان که در حدیث ششم از روایتهای مذکور تحریف قرآن به قاتلان حضرت ابیعبداللَّه (ع) نسبت داده شده، آن جا که میگوید: شما کتاب خدا را تحریف کردهاید. باز در بخش عظمت قرآن، روایتی از امام باقر (ع) آوردیم که او میگوید: آنان کتاب خدا را به دور انداختند، بدین گونه که حروف و کلمات قرآن را محفوظ داشته حدود و قوانین آن را تغییر دادهاند. ما قبلاً در توضیح این روایت گفتیم که تحریف بدین معنی مسلماً به وقوع پیوسته است و اگر چنین تحریفی به وقوع نمیپیوست، حقوق عترت طاهره محفوظ میماند و احترام پیامبر (ص) درباره آنان مراعات نمیشد و کار به جایی نمیکشید که حقوق آنان پایمال شود و رسول خدا درباره آنان مورد ایذا و اذیت قرار بگیرد ولی توجه دارید که تحریف به این معنی از محل بحث ما خارج است.
گروه دوم گروه دیگر از روایات تحریف دلالت دارند بر این که، نام پیشوایان دینی در بعضی از آیات قرآن آمده بود و در اثر تحریف از بین رفته است و این سلسله روایات فراوان است که اینک نمونهای از آنها: 1ـ کلینی در کافی با اسناد خود از محمد بن فضیل نقل میکند که امام ابوالحسن (ع) فرمود: ولایت و امامت علی بن ابی طالب (ع) در تمام کتابهای پیامبران ضبط است. خداوند هیچ پیامبری را به نبوت مبعوث نکرده مگر این که نبوت محمد (ص) و ولایت وصیّ او گوشزد نموده است. 2ـ عیاشی با اسناد خود از امام صادق (ع) نقل میکند که: اگر قرآن به همان گونه که فرود آمده بود، خوانده میشد ما را به نام و نشان در آن پیدا میکردید. 3ـ در کافی و تفسیر عیاشی از امام باقر (ع) در کنزالفؤائد با سندهای مختلف از ابن عباس و در تفسیر فرات کوفی به طرق مختلف از اصبغ بن نباته چنین آمده است که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: قرآن بر چهار بخش نازل شده است؛ یک چهارم آن درباره ما و یک چهارمش درباره دشمنان ما و یک چهارم دیگرش در مستحبات و مثلها و آخرین قسمش در واجبات و احکام است و بر ماست تعظیمها و بزرگداشتهای قرآن. 4ـ در کافی از امام باقر (ع) نقل شده است که جبرئیل این آیه را برای پیامبر (ص) بدین صورت آورده بود: «و ان کنتم فی ریب ممّا نزّلنا علی عبدنا (فی علی) فاتوا بسوره من مثله (17)» یعنی اگر بر آن چه درباره بنده خود علی (ع) فرو فرستادهایم تردید دارید، مانند آن را بیاورید. پاسخ: این بود نمونه مختصری از گروه دوم روایات تحریف که از ظاهر آنها تحریف قرآن استفاده میشود، در پاسخ آنها باید گفت که: اولاً: منظور از آن چه در نامهای ائمه نازل شده، نزول قرآنی نیست بلکه گفتاری است که به عنوان تفسیر بعضی از آیات قرآن از طرف خداوند نازل شده است. بنابراین، عدم نقل این گونه گفتارهای نازل شده که جنبه تفسیری داشته باشد موجب تحریف قرآن نمیشود تا با این گروه از روایتها بر تحریف قرآن استدلال شود. و ثانیاً: اگر این روایتها جز تحریف قرآن معنای دیگری نداشته باشند، در این صورت چارهای نیست جز این که باید آنها را کنار بگذاریم و در هیچ بحث علمی بدانها تکیه نکنیم و تمسک نجوییم زیرا ظاهر آنها با دلایل محکم و مسلمی که به عدم تحریف قرآن دلالت دارند، نمیسازد و با کتاب خدا و احادیث و گفتار پیامبر مخالفت دارد و هر روایتی که با کتاب خدا و گفتار پیامبر مخالفت داشته باشد، مطرود بوده و هیچ گونه قابل عمل نخواهد بود و طبق اخبار متواتر و فراوان باید چنین روایتهایی را به دور انداخت و بر سینه دیوار کوبید. بنابر آن چه گفته شد، اگر روایت یا روایتهایی دلالت کنند که اسم علی (ع) در قرآن صریحاً آمده، باید آنها را تأویل و توجیه نمود و اگر قابل تأویل و توجیه نبودند باید آنها را دور انداخت زیرا بنابر دلایل مسلمی که در اختیار داریم، اسم علی (ع) صریحاً در قرآن نیامده است. اینک نمونهای از دلایل ما که جوابگوی گروه دوم روایتهای تحریف میباشد: 1ـ از حدیث مسلم و تاریخی غدیر استفاده میشود که نام علی (ع) در قرآن صریحاً نیامده است زیرا تعیین علی برخلافت و جانشینی او به وسیله حدیث غدیر به فرمان خدا بوده است و آن هم در اجتماع عظیم مسلمانان بعد از تأکید فراوان و شدید اللّحن و واجب الاجرا و بعد از آن که خداوند به پیامبرش وعده حتمی داد که او را در این مسیر یاری کند و از حملات و خطرات دشمن محفوظش بدارد. اگر نام علی در قرآن به صراحت یاد شده بود، به آن اجتماع عظیم مسلمانان و نصب علی به خلافت، آن هم بعد از این همه تأکیدات و شرایط، احتیاج نبود و اگر در قرآن نام علی صریحاً آمده بود، رسول خدا از اظهار آن، ترسی نداشت تا وعده تأیید و محافظت از طرف خدا فرود آید. آری، از حدیث غدیر چنین استفاده میشود که نام علی (ع) صریحاً در قرآن نبوده است، مخصوصاً این که این جریان در حجهالوداع و اواخر دوران زندگی پیامبر (ص) واقع شده است که در آن تاریخ تقریباً تمام قرآن فرود آمده و در میان مسلمانان انتشار یافته بود. 2ـ دروغ بودن بعضی از روایتهایی که به بودن نام علی (ع) در قرآن دلالت دارند، از ظاهرش پیداست و از وجناتش کاملاً نمایان است، مثلاً در حدیث چهارم میخوانیم که نام علی در آیه «و ان کنتم فی ریب…» (18) وجود داشت، در صورتی که این آیه کوچکترین تناسبی با مسئله امامت و ولایت ندارد. 3ـ روایت معروف و صحیح ابوبصیر که در کافی آمده است و این روایت، در این معنی صراحت دارد که نام علی و نام هیچ یک از ائمه طاهرین در قرآن وجود نداشت زیرا ابوبصیر میگوید: از امام صادق(ع) درباره آیه شریفه «اطیعواللَّه و اطیعوالرّسول و اولی الامر منکم (19)» پرسیدم، امام فرمود: این آیه درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسین نازل شده است، عرضه داشتم: مردم میگویند: چرا از علی و اهل بیت وی در قرآن اسمی به میان نیامده است؟ امام فرمود: در جواب مردم بگویید که حکم نماز به رسول خدا نازل شده ولی از سه رکعت و چهار رکعت بودن آن نامی به میان نیامده است و خود رسول خدا این قسمت را برای مردم تفسیر نمود. (20) آری، این روایت صحیح، تمان روایتهای گذشته را تفسیر میکند، معنی و هدف آنها را بیان مینماید که اسم «علی» در قرآن مجید به عنوان قرآن بودن نازل نشده ولی در شرح آیات مربوطه، به عنوان تفسیر و یا به عنوان تنزیل غیر قرآنی نازل شده است و اما دستوری بر رسول خدا داده نشده بود که آن را ابلاغ کند. 4ـ افرادی که از بیعت با ابوبکر خودداری نمودند، از هر راهی با وی احتجاج کردند ولی با مسئله وجود نام «علی» در قرآن هیچ گونه احتجاج ننمودهاند و اگر نام علی (ع) در قرآن وجود داشت آن را به رخ ابوبکر میکشیدند و با در دست داشتن چنین مدرک مهم و روشن او را محکوم میکردند زیرا این مطلب در مقام احتجاج گیراتر و محکمتر از سایر دلایل بود.
گروه سوم قسمت سوم از روایت تحریف، بر این دلالت دارند که زیادت و نقصان هر دو در قرآن به وقوعپیوسته است، بدن گونه که: بعد از پیامبر، مسلمانان بعضی از کلمات قرآن را برداشته و به جای آنها کلمات دیگری را به قرآن اضافه کردهاند. اینک نمونهای از این گونه روایات: 1ـ علی بن ابراهیم قمی با اسناد خود از حریز از امام صادق (ع)نقل میکند که آیه ششم از سوره حمد، بدین صورت بود: «صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضّالیّن.» 2ـ عیاشی از هشام بن سالم نقل میکند که از امام صادق (ع) این آیه را سؤال کردم که خداوند میفرماید: «انّ اللَّه اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین» (21) امام فرمود: این آیه در اصل بدین صورت بود: «… آل ابراهیم و آل محمّد علی العالمین»، اسمی را از آن برداشتند و اسم دیگری را به جای آن گذاشتند، یعنی آل محمد را به آل عمران تغییر دادند. پاسخ: این بود دو نمونه از گروه سوم روایات تحریف و ما در پاسخ آن میگوییم: اولاً: این روایتها از نظر سند بسیار ضعیف و غیر قابل اعتبارند. و ثانیاً: این روایتها با قرآن و سنت و با اجماع مسلمانان که هر نوع زیادت را در قرآن مردود میدانند، مخالفت دارد زیرا تمام مسلمانان و خود طرفداران تحریف نیز این حقیقت را میپذیرند که حتی یک حرف نیز به قرآن اضافه نشده است بلکه عده زیادی از دانشمندان مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و شیخ بهایی و مانند آنان از بزرگان علما میگویند مسلمانان اجماع و اتحاد نظر دارند بر این که کوچکترین زیادتی بر آن راه نداشته، همه آن چه که ما به عنوان قرآن در دست داریم، از طرف پروردگار نازل شده است و روایات زیادی نیز این حقیقت را تأیید میکند.
گروه چهارم قسمت دیگری از روایتهای تحریف نیز بر این دلالت دارند که آیات و یا جملاتی از قرآن کم شده و نقصان به آن راه یافته است. پاسخ: اولاً: این روایتها نیز مانند روایت گروه سوم ضعیف و متزلزل و بعضی از آنها غیر قابل قبولمیباشند. ثانیاً: این روایتها را باید به همان معنی که روایات مربوط به قرآن علی را تأویل نمودیم، تأویل کرد و اگر قابل تأویل نباشد باید آنها را به دور انداخت زیرا در این حال مخالف قرآن و گفتار پیامبر اسلام است که جز دور انداختن چاره دیگری نیست. اکثر علما و دانشمندان نیز در این روایتها و بلکه در تمام روایات تحریف همان نظریه تأویل را دارند و در صورت عدم امکان تأویل، به ترک کردن و دور انداختن آنها قائل میباشند. محقق کلباسی میگوید: روایاتی که به تحریف قرآن دلالت دارند، مخالف با اجماع امت اسلامی میباشند زیرا کسی از مسلمانان به تحریف قرآن معتقد نیست جز افرادی که گفتارشان به هیچ وجه قابل اعتنا نیست. باز میگوید: وجود نقصان و تحریف در قرآن، اصل و اساسی ندارد و اگر چنین مطلبی واقعیت داشت، طبعاً مشهور و معروف میشد، همان طور که هر حادثه مهم شهرت پیدا میکند و مسئله کم کردن و تحریف در قرآن نیز حادثه کوچکی نیست که در صورت تحقق مخفی و ناشناخته بماند. و از محقق بغدادی شارح وافیه نیز همان نظریه تأویل و یا ترک، نقل شده است و باز از وی نقل شده است که میگوید: محقق کرکی – که درباره عدم تحریف قرآن کتابی نوشته است – نقل میکند که وی در همان کتاب خود میگوید، روایاتی را که بر وقوع نقص و تحریف در قرآن دلالت میکند، باید تأویل نمود و یا همه آنها را به دور انداخت زیرا روایتی که برخلاف قرآن و گفتار پیامبر (ص) یا برخلاف اجماع مسلمانان وارد شود و تأویل آن ممکن نباشد باید به دور انداخت. مؤلف: مرحوم محقق کرکی در این گفتارش به همان مطلبی که ما قبلاً تذکر دادیم، اشاره نموده است که طبق مضمون روایتهای صحیح و قطعی هر روایتی را که مخالف با قرآن باشد، باید طرد نمود، اینک برای نمونه نظر خواننده عزیز را به دو روایت ذیل جلب مینماییم: 1ـ شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق (ع) نقل کرده است: توقف نمودن در برابر شبهه بهتر از اقدام و پیشدستی به هلاکت است زیرا برای هر حقی، گواه و میزان و برای هر عمل درستی، نور و روشنایی وجود دارد. قرآن میزان حق است پس هر گفتاری که موافق قرآن باشد، بگیرید و هر آن چه مخالف آن باشد، ترکش کنید. (22) 2ـ قطب راوندی با سند صحیح از امام صادق (ع) نقل کرده است که: هر گاه دو حدیث مخالف هم برای شما نقل شد، آنها را با کتاب خدا تطبیق کنید، هر کدام که موافق کتاب خدا بود، بگیرید و مخالف کتاب خدا را ترک کنید. (23) مؤلف: ما در مورد گروه چهارم از روایات تحریف نظریه دیگری نیز داریم که در مجلس درس بیان کردهایم و شاید بهترین وجوه و نظریهها باشد ولی برای مراعات اختصار از آوردن آن در این جا خودداری میکنیم و ممکن است در آینده به مناسبتی همان نظریه را بیاوریم. 1 ) کل ما کان فی الامم السّالفه فانّه یکون فی هذه الامه مثله حذو النّعل بالنّعل و القّذه بالقذّه، بحارالانوار، 4/8.
به قسمتی از مصادر دیگر این حدیث در بخش عظمت قرآن اشاره گردید.
2 ) خبر واحد، خبری را میگویند که تعداد راویان آن در حدی نیست که موجب یقین شود، گرچه تعدادشان نسبتاً زیاد باشد و «متواتر» اخباری را میگویند که در اثر کثرت نقل یقینآور باشد.
3 ) صحیح ترمذی، 29/6.
4 ) مقدمه تفسیر برهان، 27. از این روایت استفاده میشود که تمام آیات و مطالب موجود در قرآن علی (ع) جنبه قرآنی دارد و چیزی بر آن اضافه نگردیده است.
5 ) تفسیر صافی، مقدمه ششم، 11.
6 ) وافی، باب 76، ج 2، ص 130.
7 ) همان، باب 72، ص 130.
8 ) یوسف، 6.
9 ) یوسف، 36.
10 ) یوسف، 100.
11 ) کهف، 82.
12 ) واقعه، 77.
13 ) واقعه، 78.
14 ) واقعه، 79.
15 ) واقعه، 80.
16 ) در آن روز (روز حساب و جزا) چهرههایی روشن و سفید و چهرههایی تاریک و سیاه خواهد بود. آل عمران، 106.
17 ) بقره، 23.
18 ) بقره، 23.
19 ) نساء، 59.
20 ) وافی، باب 30، ج 2، 63 «ما نص اللَّه و رسوله علیهم».
21 ) آل عمران، 33.
22 ) «الوقوف عند الشبّهه خیر من الافتحام فی ما الهلکه… فی ما وافق کتاب اللَّه فخذوه و ما خالف کتاب اللَّه فدعوه…»: وسایل الشیعه، کتاب قضا؛ ج 3، 380.
23 ) «اذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فاعرضواهما علی کتاب اللَّه فما وافق کتاب اللَّه فخذوه و ما خالف کتاب اللَّه فردوه»: وسایل الشیعه، ج 380/3. ترجمه البیان، ص 282 – 297
آیت الله سید ابوالقاسم خویی