1ـ تحریف از نظر قرآن
آیات دالّ بر عدم تحریف قرآن
2ـ تحریف از نظر سنت و احادیث
روایات ثقلین و تحریف قرآن
پنداری و پاسخی
3ـ قرائت سورههای قرآن در نماز
خلاصه گفتار
4ـ عدم تحریف قرآن به وسیله خلفا
عدم تحریف قرآن به وسیله شیخین
5ـ عدم تحریف قرآن در دوران عثمان
6ـ عدم تحریف قرآن در دورانهای بعد از خلفا 1ـ تحریف از نظر قرآن
آیات دالّ بر عدم تحریف قرآن مباحثی که در فصول پیش یادآوری گردید، در واقع مقدمه بحث تحریف بود و اینک بعد از این ،به دلایل عدم تحریف قرآن میپردازیم و در این فصل تنها به آیاتی چند از قرآن که به عدم تحریف قرآن دلالت دارند، اکتفا میکنیم. به طوری که قبلاً اشاره کردیم، تحریف به معنای تنقیص و اسقاط قسمتی از آیات اصلاً راهی به قرآن ندارد و تحریف بدین معنی از نظر قرآن مردود است و ما بعضی از آن آیات را که اساس و شالوده عقیده به تحریف را در هم میریزد، در این جا میآوریم: آیه اول: انّا نحن نزّلنا الذّکر و انا له الحافظون (1) ماییم که ذکر قرآن را فرو فرستادیم و به یقین آن را حفظ خواهیم نمود. این آیه به صراحت دلالت دارد که قرآن از تحریف محفوظ مانده و تا ابد نیز مصون خواهد ماند و خداوند در برابر تحریف کنندگان از کتاب خود دفاع خواهد کرد. جباران و ستمگران نخواهند توانست، دست خیانت به سوی قرآن ببرند و آن را ملعبه خویش قرار داده و به دلخواه خود در آنتغییر و تبدیل به وجود بیاورند. طرفداران نظریه تحریف این آیه را چند نوع تأویل و توجیه کردهاند: 1ـ میگویند: منظور از «ذکر» که در این آیه به کار رفته است، خود پیامبر است نه قرآن، زیرا در آیههای دیگر کلمه «ذکر» درباره خود پیامبر به کار رفته است آن جا که میفرماید: قد انزل اللَّه الیکم ذکراً. رسولاً یتّلوا علیکم آیات اللَّه (2) (در حقیقت)، خداوند چیزی را که مایه تذکر است بر شما نازل کرده، رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت کند. میبینیم منظور از ذکر در این آیه شریفه رسول خداست و معنای آن چنین است که ما پیامبر را فرستادیم و او را از شر اشرار محفوظ خواهیم داشت. پاسخ: این تأویل، باطل و نادرست است زیرا کلمه «تنزل» و «انزال» که در آن دو آیه به کار رفته، به معنای نازل نمودن میباشد و این کلمه دلالت دارد بر این که منظور از «ذکر» در هر دو آیه قرآن است نه پیامبر و اگر منظور از «ذک»ر پیامبر بود، کلمه «ارسال» و مشابه آن به کار میرفت که به معنای فرستاده است نه تنزیل و انزال. اگر فرض کنیم که این گفتار در آیه دوم درست است و منظور از «ذکر» در آن آیه رسول خداست، در آیه اول که مورد بحث است مسلماً این طور نیست و نمیتوان گفت که منظور از «ذکر» در آیه «حفظ» (حجر/ 9) نیز پیامبر است زیرا سه آیه قبل از آن، این آیه شریفه واقع شده است: و قالوا یا ایها الذی نزل علیه الذکر انک لمجنون. (3) کفار و مشرکین گفتند: ای کسی که ذکر (قرآن) بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانهای. در این آیه، خطاب بر پیامبر شده که ذکر بر وی فرود آمده است و منظور از ذکر در این آیه شریفه قرآن است. با در نظر گرفتن این معنا جای تردید باقی نمیماند که منظور از ذکر در سه آیه بعدی نیز قرآن است؛ نه پیامبر. 2ـ میگویند: منظور از حفظ قرآن در این آیه شریفه، مصونیت قرآن از قدح و ایراد و ثابت بودن تعالیم و مفاهیم عالیه آن است، نه مصونیت قرآن از تحریف و اسقاط پارهای از آیات آن. پاسخ: این گفتار از گفتار اول ضعیفتر و بطلانش روشنتر است زیرا: اگر منظور آنان این باشد که خداوند در این آیه مصونیت قرآن را از انتقاد و ایراد کفار تضمین کرده است، بطلان آن جای شک و تردید نیست ،چون قرآن از انتقاد مصون نمانده است بلکه ایراد و انتقاد کفار نسبت به قرآن بیش از حد شمارش است، پس این آیه حتماً متوجه این جهت نیست. و اگر منظورشان این باشد که چون دارای روش مستقیم و صحیح و تعالیم محکم و اصیل و دارای دلایل قوی و متقن است و بدین جهت سطح قرآن بالاتر از آن است که دست انتقاد و ایراد به ساحت آن لطمه و خدشهای وارد سازد و مقام قرآن برتر از آن است که شک و تردید افراد، کوچکترین اثری در آن بگذارد؛ این مطلبی است درست و صحیح، ولی باید توجه نمود که این نوع مصونیت که به معنای استحکام دلیل و استقامت روش و ثبات حقایق آن میباشد؛ از اول با خود قرآن بوده و ذاتی است، نه این که بعد از نازل شدن از سوی خدا به آن متوجه شده است ولی مصونیتی که از این استفاده میشود، مصونیت ذاتی نیست، بلکه مصونیتی است که بعد از نازل شدن، خداوند آن را از تحریفات مصون و محفوظ بدارد. بنابراین، مصونیت ذاتی که همان استحکام ذاتی است، هیچ ارتباطی با مفهوم آیه مورد بحث ندارد زیرا: اولاً: خود قرآن با این امتیازات و جهات خاصی که ذاتاً و از اول از آن برخوردار میباشد، در برابر انتقادات، مدافع و حافظ خود بوده و پاسخگوی ایرادات خواهد بود و از این لحاظ احتیاج به یک حافظ خارجی ندارد. ثانیاً: این آیه شریفه حفظ قرآن را پس از نازل شدن آن، تصمین میکند نه در حالت نزولش، تا منظور از حفظ و مصونیت، استحکام و استقامت دلایل آن باشد. 3ـ میگویند: درست است که این آیه بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارد ولی کدام قرآن؟ چون ممکن است منظور از آن تنها قرآنی باشد که نزد حضرت ولی عصر (ع) است نه همه قرآنها زیرا از ظاهر این آیه کلیت و عمومیت استفاده نمیشود. پاسخ: این احتمال از دو احتمال گذشته ضعیفتر است زیرا قرآن باید در میان اجتماع و در نزد مردم که به آن نیازمند هستند، محفوظ و مصون از تحریف باشد نه در نزد امام زمان زیرا محفوظ ماندن قرآن در نزد وی به مانند محفوظ بودن آن در لوح محفوظ است یا در پیش یکی از فرشتگان خدا و این گفتاری است بسیار سست و غیر قابل قبول و شباهت زیادی به گفتار کسی دارد که بگوید: من هدیهای به شما فرستادم ولی آن را در نزد خود یا در نزد یکی از دوستانم محفوظ داشتهام.شگفتانگیزتر این که آنان میگویند: منظور آیه مصونیت یک قرآن است، از میان تمام قرآنها،نه همه قرآنها، گویا این افراد خیال میکنند که منظور از «ذکر» قرآنی است که در روی کاغذها نوشته شده، خوانده میشود و دارای انواع و مصادیق مختلفی میباشد، در صورتی که این مطلب واقعیت ندارد، بلکه منظور از «ذکر» کلام خدا و آن قرآن واقعی و آسمانی است که به رسول خدا (ص) فرود آمده است و این قرآنهای ظاهری، حاکی، بازگو کننده و نشان دهنده آن هستند زیرا قرآنهای ظاهر و مطبوع، اوراقی است که به تدریج کهنه و فرسوده شده و از بین میروند، قابل دوام و بقإ؛کک س نیستند و همیشگی نمیباشند تا مورد توجه و هدف این آیه قرار بگیرند و به وسیله آن مصونیت قرآن بدین معنی برای همیشه تضمین شود بلکه منظور از «ذکر» قرآن واقعی بوده، منظور از حفظ و مصونیت آن نیز، مصون و محفوظ ماندن آن از دستبرد خائنان و بدعت گذاران است، بدین صورت که همیشه در دسترس تمام افراد بشر باشد ولی در عین حال حتی آیهای از آن ساقط نشود. این گفتار به مانند آن است که بگوییم: فلان قصیده محفوظ است و منظور از محفوظ بودن قصیده تغییر نیافتن و از بین نرفتن آن خواهد بود به طوی که هم میتواند آن را عیناً به دست آورد. 4ـ گر چه شبهات و ایرادهای قبلی را که درباره دلالت این آیه بر عدم تحریف نپذیرفتیم و هر یک را پاسخ دادیم ولی شبهه دیگر نیز به استدلال با این آیه متوجه است که با وجود آن شبهه، دلالت این بر عدم تحریف مشکل خواهد بود و آن شبهه این است: اگر طرفداران تحریف قرآن در خود این آیه نیز که جزئی از قرآن است، احتمال تحریف بدهند، استدلال نمودن با این آیه بر عدم تحریف قرآن صحیح و اطمینان آور نخواهد بود، زیرا اثبات عدم تحریف در قرآن با آیهای که در خود آن احتمال تحریف وجود دارد، مستلزم «دور» بوده، اثبات مطلبی است با خود آن که بطلان چنین استدلالی، مسلم و بدیهی است ولی باید توجه داشت که این ایراد بر کسانی متوجه است که عترت طاهره و اهل بیت پیامبر (ص) را از مقام خلافت الهی معزول و بر کنار نموده، بر گفتار و اعمال آنان اعتماد نمیکنند، این گونه افراد جواب صحیح و قانع کنندهای در برابر این ایراد ندارند اما کسانی که اهل بیت را حجت خدا و همدوش با قرآن و پشتیبان و پشتوانه آن میدانند و به گفتار آنان اعتماد و تکیه میکنند، از این گونه ایرادات و شبهات محفوظ و مصون هستند زیرا به عقیده آنان استدلال نمودن اهل بیت پیامبر با قرآن موجود و تأیید نمودن آنان همین قران را دلیل و گواه بر حجیت، مدرکیت، عدم تحریف و تغییر آن میباشد و اگر فرضاً تحریف هم شده باشد، با امضا و تأیید اهل بیت این تحریف جبران گردیده، باز حجیت و مدرکیت قرآن تثبیت و تحکیم میشود. آیه دوم: و انّه لکتاب عزیزه لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید (4) و این قرآن، کتابی است قطعاً شکستناپذیر که هیچ گونه باطلی نه از پیش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمیآید، چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است. این آیه شریفه قرآن مجید را از انواع و اقسام باطل، پاک و به دور معرفی میکند. زیرا اگر در کلامی نفی متوجه طبیعت و موجودیت چیزی گردد، تمام افراد و مصادیق آن را نفی خواهد کرد و این آیه نیز طبیعت بطلان را از دامن مقدس قرآن زدوده و نفی کرده است. بنابراین هیچ گونه بطلان که تحریف نیز یکی از مصادیق آن است، نمیتواند به ساحت قدس قرآن راه یابد. اشکال: طرفداران تحریف از این دلیل چنین جواب دادهاند که: هدف آیه بیان مصونیت قرآن از تناقض در احکام و نفی کردن دروغ و بطلان از اخبار آن است و به این گفتار با روایت علی بن ابراهیم قمی استشهاد میکنند که وی در تفسیر خود از امام باقر (ع) آورده است که: «قرآن نه به وسیله تورات، انجیل و زبور که پیش از آن بودند باطل میشود و نه بعد از آن کتابی خواهد آمد که به وسیله آن باطل شود». و در مجمع البیان نیز از امام صادق (ع) نقل شده است که: «در اخبار قرآن از گذشتگان، باطل و دروغی نیست و به اخبار آن، از آیندگان نیز خلاف و بطلانی راه ندارد». پاسخ: این گفتار در معنای آیه صحیح نیست زیرا این دو روایت که بدانها استشهاد میشود بر این امر، دلالت ندارند که منظور از بطلان تنها دروغ در اخبار و یا نسخ به وسیله کتابهای قبلی و بعدی باشد بلکه این دو روایت تنها بعضی از مصادیق و اقسام بطلان را که به قرآن راه ندارد، بیان میکنند و مخصوصاً اگر روایات دیگری را (5) که بر عمومیت و وسعت معانی قرآن از نظر مفهوم و زمان و مکان دلالت دارند، در نظر بگیریم، حقیقت کاملاً روشن میشود که منظور آیه شریفه این است که قرآن در تمام اعصار و قرون از هر نوع بطلان و از تحریف که یکی از روشنترین و بارزترین اقسام و مصادیق بطلان است، به دور و منزه و پاک است. گواه این که: تحریف از مصادیق و اقسام باطل ساختن چیزی است و قرآن آن را از ساحت خودش نفی نموده است، این است که: همین آیه شریفه، قرآن را با عزت و غلبه و پیروزی توصیف نموده است و لازمه و مقتضای غلبه و پیروزی و عزت هر چیز، به این است که از تغییر و ضایع شدن و از دست دادن حقیقت هویت خویش مصون و محفوظ باشد ولی اگر بگوییم که منظور از بطلان در آیه کریمه فقط تناقض و کذب است، این معنی با عزت و پیروزی که قرآن با آن توصیف شده است، تناسبی ندارد و نمیتواند معنای صحیح و زندهای برای این آیه باشد. 2ـ تحریف از نظر سنت و احادیث
روایات ثقلین و تحریف قرآن اولین دلیل بر عدم تحریف قرآن، آیات خود قرآن بود که بخشی از آیات قرآن بر مصونیت قرآن از تحریف دلالت دارند و ما دو نمونه از این آیات را در فصل پیش آوردیم و به توضیح آنها پرداختیم. دومین دلیل بر عدم تحریف، روایات و اخبار «ثقلین» است که از رسول خدا نقل شده است. منظور از اخبار «ثقلین» گروه احادیثی است که رسول خدا (ص) در این احادیث «عترت» یعنی اهل بیت و «قرآن» را جانشین خود معرفی فرموده و این که این دو همدوش و غیر قابل انفکاک از یکدیگرند و بر مسلمانان فرض و واجب است که از آن دو پیروی کنند و آنها را از هم جدا نسازند. این گونه روایات از طریق شیعه و سنی فراوان نقل شده است. (6) با مضمون این احادیث به دو شکل و طریق میتوان بر عدم تحریف قرآن استدلال نمود: شکل اول استدلال: قائل شدن به تحریف قرآن مستلزم این است که امت اسلامی نتواند به قرآن تمسک جوید و از آن پیروی کند زیرا در صورت تحریف، قسمتی از قرآن از بین رفته و از حجیت و مدرک بودن ساقط شده است، در صورتی که وجوب تبعیت از قرآن و تمسک به آن که صریح اخبار ثقلین است تا روز قیامت باقی و پا برجاست. از این جا کشف میکنیم و بر ما یقین حاصل میشود که قول به تحریف باطل و قابل اعتبار نمیباشد. توضیح این که: روایات «ثقلین» بر اقتران و همدوش بودن عترت و کتاب و بر بقای آن دو، تا روز رستاخیز دلالت میکند. بنابراین باید، هم شخصی از افراد عترت تا روز قیامت پیوسته در میان مردم باشد و هم قرآن، تا هر دو برای همیشه و تا رستاخیر، قرین و همدوش و پشتوانه یکدیگر، هادی و راهنمای امت باشند تا در روز قیامت به پیشگاه پیامبر وارد شوند. آری، باید آن دو در جامعه با هم وجود داشته باشند تا همان طور که رسول خدا در این احادیث اشاره فرموده است، تبعیت از آنها موجب هدایت و سعادت امت اسلامی شده، مسلمانان را از ضلالت و گمراهی، تاریکی و بدبختی مصون و محفوظ بدارد. این نیز روشن است که تمسک به عترت و تبعیت از آنان با دوست داشتن آنان و پیروی نمودن از راه، روش و دستوراتشان خواهد بود. و این گونه تبعیت و پیروی نیز موقوف و وابسته به درک حضور و دیدن خود امام و به سخن گفتن با وی نمیباشد زیرا درک کردن خود امام برای همه افراد در زمان حضور خود امام هم ممکن نبود تا چه رسد به دوران غیبت وی. آن چه که میگویند: در زمان غیبت نیز باید لااقل عده مخصوص و معینی به حضور امام راه یافته و با وی ارتباط داشته باشند. گفتاری است بیاساس و ادعایی است بدون دلیل زیرا پیروی نمودن از گفتار و روش امام یک نوع ارتباطی است که این ارتباط همیشه در میان شیعهها با امامشان برقرار میباشد، یعنی شیعیان در زمان غیبت نیز با امامشان مربوط بوده، او را دوست داشته، پیرو اوامر و دستورات وی میباشند که از جمله دستورات اوست. مراجعه کردن به راویان احادیث و ناقلان اخبار اهل بیت و متخصصین آن که شیعه همیشه در حوادث و پیشامدهای جدید به آنان مراجعه میکنند و نظر پیشوایانشان را درباره این رویدادها از آنان سؤال نموده و فرا میگیرند. اما مسئله تمسک به قرآن چون بدون دسترسی به قرآن واقعی امکانپذیر نیست. این است که باید قرآن همیشه در میان مسلمانان موجود بوده، در دسترس آنان باشد تا بتوانند بر آن تمسک نموده، از آن پیروی کنند و از ضلالت و گمراهی نجات یابند. از این گفتار و بیان چنین بر میآید؛ آن چه که میگویند: قرآن آسمانی و واقعی در نزد امام زمان (ع) موجود و محفوظ میباشد، مطلبی است نادرست. زیرا وجود واقعی قرآن در آسمانها و یا در نزد امام غایب تمسک نمودن به قرآن را برای مسلمانان میسور نمیکند بلکه باید قرآن در دسترس مردم باشد، مراجعه نمودن مردم به آن برای همیشه و برای همه ممکن و میسور باشد. این بود خلاصه استدلال بر عدم تحریف قرآن با حدیث ثقلین از طریق اول. اشکال: در رد این استدلال میگویند که اخبار «ثقلین» گرچه بر عدم تحریف قرآن دلالت میکنند ولی این دلالت اختصاص به آیات احکام و فقهی قرآن دارد نه همه آیات قرآن زیرا آیات فقهی قرآن است که مسلمانان باید به آنها تمسک کنند و اما سایر آیات قرآن که تمسک به آنها لزومی ندارد، احادیث ثقلین به این سلسله آیات ارتباطی ندارد و تحریف را از این قبیل آیات نفی نمیکند. پاسخ: به نظر ما این گفتار پایه محکم و اساسی ندارد زیرا خداوند تمام آیات قرآن را برای هدایت و راهنمایی بشر فرستاده است و همه آیات قرآن، انسان را به سوی سعادت جاودانی و کمال انسانی رهبری میکند و در این هدف و جهتگیری فرقی در میان آیات قرآن وجود ندارد چنان که در بیان فضیلت قرآن گفتیم که آیات قرآن گرچه در مواردی که به ظاهر صورت داستان و قصه دارند ولی باطن آنها موعظه راهنمایی، عبرت و وسیله هدایت است یا حکمی از احکام خدا را در بر دارد، بنابراین، همه آیات قرآن مورد استناد و تمسک مسلمین است و نه فقط آیات فقهی قرآن. علاوه بر این، کسانی که قائل به تحریفند، اکثر آنان تحریف را تنها در آیات مربوط به بحث ولایت و مشابه آن میدانند، در صورتی که آیات ولایت نیز لازم التمسک و لازم التبعیه است و آیات لازم التمسک هم طبق اخبار «ثقلین» به هیچ وجه قابل تحریف نبوده، همان طور که توضیح داده شد، از تحریف و تغییر مصون و محفوظ میباشد. شکل دوم استدلال: شکل و راه دوم در استدلال با اخبار «ثقلین» بر عدم تحریف قرآن، این است که اعتقاد به تحریف قرآن موجب سقوط قرآن از حجیت و از اعتبار و مدرکیت است و کسانی که به تحریف قائل هستند، در تمسک نمودن به قرآن موجود باید به ائمه هدی مراجعه نموده، در صورت تأیید و امضای آنان از قرآن فعلی تبعیت کنند و به عبارت سادهتر: در صورت وقوع تحریف، حجیت و اعتبار قرآن موجود موقوف و منوط بر امضای اهل بیت خواهد بود ولی از اخبار متواتر «ثقلین» چنین بر میآید که خود قرآن یک حجت و مدرک مستقل و یکی از دو مرجع اصیل اسلامی است؛ یکی قرآن و دیگری اهل بیت که از این دو مدرک باید مستقلاً پیروی شود و از آن روایت چنین استفاده میشود که قرآن «ثقل اکبر» و بزرگترین حجت است و اهل بیت نیز «ثقل اصغر». بنابراین چگونه ممکن است که قرآن را از حجیّت استقلالی بیاندازیم و حجت بودن آن را به اهل بیت، یعنی «ثقل اصغر» متوقف سازیم؟! و اما این که گفتیم: در صورت وقوع تحریف، قرآن از حجیت میافتد به این دلیل است که در اثر تحریف و تغییر، ممکن است بعضی از قراین و شواهد لفظی که در آیات قرآن به کار رفته و بیانگر معنای اصلی آیات بوده است، ساقط شود و در نتیجه معنای واقعی آیات که از قرائن و شواهد ساقط شده، استفاده میشد، مجهول و ناشناخته بماند و معنای ظاهری آیات که بر خلاف معنای واقعی آن است به جای آن بنشیند. اشکال: اگر کسی چنین اشکال کند که در این گونه موارد «اصالت عدم قرینه» جاری میشود که بر خلافت معنای ظاهری آیه، اصلاً قرینهای نبوده است تا ساقط شود و معنای واقعی آن را تغییر دهد زیرا در صورت شک در وجود قرینه کلامی، عقلاً به ظاهر کلام تمسک میجویند و بنا را بر عدم وجود قرینه میگذارند. پاسخ: در پاسخ این اشکال میگوییم: مدرک و مبنای «اصالت عدم قرینه» روش عقلا است که عقلا و خردمندان، ظاهر هر سخن و کلام را میگیرند و به احتمال وجود قرینه برخلاف معنای ظاهری آن، اعتنا نمیکنند. این روش عقلایی چنان که در علم اصول ثابت شده است، در دو مورد به کار میرود: یکی این که این شاهد و قرینهای که احتمال وجودش بود، منفصل و جدا از کلام بوده و یک قرینه و شاهد مستقل و خارج از کلام باشد. دوم این که احتمال داده شود، قرینهای در خود کلام بوده متصل و داخلی که گوینده در گفتن آن غفلت نموده یا شنونده در شنیدن آن اشتباه کرده، در نتیجه از کلام افتاده است. در این دو صورت است که «اصل عدم قرینه» جاری شده و معنای ظاهری هر سخن گرفته میشود ولی اگر احتمال داده شود که در سخن و کلامی قرینه و شاهد متصل و داخلی برخلاف معنای ظاهری آن بوده است که به علت تغییر و تحریف افتاده و ساقط شده است، در این صورت عقلا و خردمندان اصالت «عدم قرینه» جاری نمیکنند و در پیروی از معنای آن، توقف مینمایند. مثلاً: اگر از طرف یک فرد «واجب الطاعه» نامه به دست کسی برسد و در آن نامه به او دستور داده شود که خانهای برای وی خریداری شود ولی قسمتی از نامه از بین رفته باشد و آن کسی که مأموریت خرید خانه را دریافت نموده است، احتمال دهد که در آن نامه برای خانه مورد نظر شرایط و خصوصیاتی از قبیل بزرگ و کوچک بودن و از نظر قیمت آن بیان شده بود که از بین رفته است. در این مورد وی از نظر عقلا نمیتواند به «قاعده اصالت عدم قرینه» تکیه و اعتماد نموده و از بقیه نامه و از کلیت و عمومیت جمله «خانهای خریداری کنید»، تبعیت و پیروی نماید و به عنواناجرای دستور نویسنده، به خرید هر خانهای که خودش صلاح بداند، اقدام کند. خردمندان چنین فردی را که بر چنین نامهای اعتماد کند مجری فرمان و دستور نمیدانند. دفع توهم: شاید از این بیان، ذهن خواننده به یک نکته دیگر منتقل شود و با این گفتار و بیان که درباره «اصل عدم قرینه» آورده شد، اساس فقه و استنباط احکام شرعیه به هم بریزد و راه استدلال در احکام دینی بسته میشود زیرا مهمترین ادله احکام عبارت است از اخبار و روایاتی که از ائمه معصومین نقل گردیده است و احتمال دارد، هر یک از روایات و کلمات دارای قرینه متصله بوده که قرینه از بین رفته و برای ما نقل شده است و بنابر آن بیان نمیتوان به این اخبار اعتماد نمود و آنها را مدرک برای استنباط احکام قرار داد. پاسخ توهم این که: اگر خواننده عزیز بیشتر تأمل کند، این ایراد در ذهنش خطور نمیکند زیرا در موضوع اخبار و نقل روایات بر ظاهر گفتار راوی تکیه میشود که اگر قرینهای وجود داشت، حتماً روای نیز آن را نقل مینمود و حالا که روای چنین قرینهای را نقل ننموده، قطعاً وجود نداشته است و اما این که احتمالاً راوی در نقل آن قرینه غفلت و یا اشتباه روای جریان پیدا کرده، بدین گونه این احتمال نیز برطرف میشود. نتیجه عقیده به تحریف: از همه آن چه گفته شد، چنین به دست میآید که نتیجه عقیده به تحریف این است که قرآن از حجیت و مدرکیت ساقط شود و در این صورت به معنای ظاهری آن استناد و تمسک نمودن، صحیح نمیباشد. در عدم حجیت قرآن عقیده به تحریف مستقیماً و به تنهایی کفایت میکند و هیچ گونه احتیاجی نیست که برای اثبات آن «علم اجمالی» را پیش بکشیم و بگوییم: در اثر تحریف «علم اجمالی» (7)به اختلاف و بر هم خوردن ظواهر پارهای از آیات برای ما حاصل میشود و وجود این علم اجمالی است که قرآن را از حجیت ساقط میکند زیرا اگر برای اثبات عدم حجیت ظواهر قرآن در صورت تحریف از راه علم اجمالی وارد شویم، در جواب خواهند گفت که: اولاً: وقوع تحریف در قرآن سبب علم اجمالی به اختلاف و بر هم خوردن ظواهر آیات نمیشود. ثانیاً: این علم اجمالی بیاثر بوده، تکلیفآور نمیباشد که مانع از استدلال و تمسک به ظواهر آیات قرآن گردد زیرا علم اجمالی در صورتی مؤثر و تکلیفآور خواهد بود که تمام اطراف علم اجمالی مورد ابتلا و عمل باشد و اگر یک طرف آن مورد ابتلا نباشد، منجز و تکلیف آور نخواهد بود و در این جا «علم اجمالی» به برهم خوردن ظواهر آیات قرآن در میان آیات احکام و غیر آیات احکام دور میزند و چون آیات غیر احکام مورد عمل و ابتلا نمیباشند، این است که این علم اجمالی مؤثر و تکلیف آور نخواهد بود.
پنداری و پاسخی گاهی طرفداران تحریف چنین میپندارند که حجیت قرآن با عقیده با تحریف آن منافات ندارد و در عین این که به تحریف قرآن معتقدیم، میتوانیم ظواهر قرآن را نیز حجت بدانیم زیرا حجیت ظواهر قرآن گرچه با تحریف ساقط میشود ولی ائمه هدی (ع) که قرآن موجود را امضا و تأیید و با قرآن فعلی استدلال نموده و اصحاب و یارانشان را در عمل نمودن به ظواهر آیات، تصدیق کردهاند، در مجموع حجیت ظواهر آن را تحکیم و تثبیت میکند و به آن، اعتبار و مدرکیت میبخشد. طرفداران تحریف با این پندار میخواهند از یک طرف به تحریف قرآن معتقد شوند و از طرف دیگر با امضا و تأیید ائمه هدی حجیت ظواهر آن را حفظ کنند. در صورتی که این افراد اشتباه میکنند و پندارشان باطل و بیاساس است زیرا ارشاد و راهنمایی ائمه و مورد تأیید قراردادنشان در تمسک و استناد به ظواهر قرآن، نه از این لحاظ بوده است که آنان میخواستند به قرآن، حجیت و مدرکیت دهند و با امضا و تأییدشان، تحریف و به هم خوردن ظواهر آن را جبران کنند بلکه این امضا و تأیید از این جهت بوده که آنان خود قرآن را حجت مستقل میدانستند و ظواهر آن را دست نخورده، تحریف نشده و قابل اعتبار میشناختند. این بود که دیگران را به استفاده و تبعیت از این ظواهر، رهبری و راهنمایی مینمودند. یعنی این تأیید و تصدیق از قرآن موجود، حکایت از اعتبار و حجیت واقعی آن میکند، نه آن که به آن حجیت و اعتبار ظاهری ببخشد. 3ـ قرائت سورههای قرآن در نماز سومین دلیل بر عدم تحریف قرآن این است که پیشوایان ما به ما تعلیم دادهاند که در فرائض و نمازهای واجب در رکعت اول و دوم بعد از سوره حمد، یکی از سورههای قرآن را انتخاب نموده، همه آن را تا پایان قرائت کنیم و در هر رکعت نماز آیات نیز حداقل یک سوره کامل را به پنج قسمت تقسیم نموده، قبل از هر رکوع، یک قسمت آن را تلاوت نماییم، اینها از احکام و مسائلی است که از اول اسلام و از روزی که نماز تشریع شده، وجود داشته و بر اساس تقیه نموده است، زیرا در آن روز تقیهای وجود نداشت. بنابراین احکام، کسانی که قائل به تحریف میباشند، نباید سورهای را که احتمال تحریف در آن وجود دارد، در نماز قرائت کنند زیرا در نماز بعد از سوره حمد خواندن یک سوره کامل لازم است و کامل بودن سورهای که احتمال تحریف در آن وجود دارد، قطعی نمیباشد، در صورتی که «اشتغال یقینی»، «برائت یقینی» میخواهد، یعنی آن جا که فرمان و دستور قطعی از سوی شارع به انسان متوجه شده است، باید آن را به گونهای انجام دهد که به ساقط شدنش نیز یقین نماید. اشکال: شاید طرفداران تحریف ادعا کنند که خواندن سوره کامل در صورتی واجب است که شناختن آن ممکن باشد و در غیر این صورت واجب نخواهد بود. پاسخ: این ادعا در صورتی درست است که احتمال تحریف در تمام سورههای قرآن وجود داشته و هیچ یک از سورههای قرآن از این احتمال خالی و مصون نباشند، اما اگر در این میان سوره معینی وجود داشته باشد که حتی به عقیده طرفداران تحریف نیز تحریف نشده است؛ مانند سوره توحید، در این صورت طرفداران تحریف نمیتوانند جز همان سوره، سوره دیگری را در نماز بخوانند. اشکال دیگر: شاید در پاسخ این اشکال نیز بگویند که ائمه اطهار (ع) خواندن هر گونه سوره را در نماز تجویز فرمودهاند و اگر چنین تجویزی نبود، خواندن سورههایی که احتمال تحریف در آنها وجود دارد، جایز نمیشد. پاسخ: میگوییم که: همان اجازه و رخصت که از ناحیه ائمه (ع) صادر شده است، میتواند دلیل محکمی بر این معنی باشد که تحریف به قرآن و به هیچ یک از سورههای آن راه نیافته است و گرنه اجازه ائمه موجب میشد که نماز مسلمین در اثر خواندن سورههای تحریف شده و ناقص، باطل شود و اگر بعضی از سورههای قرآن تحریف میشد، ائمه هدی (ع) مردم را به خواندن سورههای تحریف نشده تشویق و وادار میساختند و این عمل هیچ گونه مخالف تقیه هم نبود زیرا ما میبینیم که آنان خواندن سوره توحید و سوره قدر را در نماز، نیکو و مستحب شمرد، فضیلت و ثواب بیشتری برای این دو سوره بیان نمودهاند. چه مانعی داشت که به جای همان استحباب و ثواب بیشتر، لزوم و وجوب خواندن این دو سوره یا سورههای دیگری را که در آنها احتمال تحریف نیست، بیان فرمایند. اشکال سوم: آری، تنها چیزی که طرفداران تحریف میتوانند ادعا کنند، این است که بگویند: وجوب خواندن سوره کامل به معنای واقعی آن منسوخ شده، آن چه لازم میباشد، خواندن سوره کاملی است از قرآن موجود. پاسخ: به نظر ما، حتی طرفداران تحریف نیز به چنین نسخی ملتزم و معتقد نیستند، این مطلب قطعی و مسلم است که بعد از پیامبر (ص) نسخ و تغییر در احکام به وقوع نپیوسته است. گرچه در امکان و یا محال بودن آن بحثی در میان علما وجود دارد، اما مسئله امکان غیر از مسئله وقوع است که فعلاً مورد بحث و گفتار ماست.
خلاصه گفتار شکی در این نیست که ائمه (ع) در نمازها بعد از سوره حمد، خواندن یک سوره کامل از سورههای قرآن موجود را واجب دانسته و خواندن آن را به پیروانشان دستور دادهاند، دستوری که کوچکترین احتمال تقیه به آن راه ندارد و این حکم و دستور، یا از زمان خود رسول اکرم (ص) بوده است و یا بعد از وی به وسیله ائمه صادر شده است ولی احتمال دوم که در واقع نسخ در احکام میباشد، درست نیست زیرا بعد از رسول خدا (ص) هیچ حکمی نسخ نگردیده، تغییری در احکام واقع نشده است. بنابراین میماند احتمال اول که از زمان خود رسول خدا (ص) خواندن یک سوره کامل در نماز واجب بوده است و عمل کردن به این حکم در صورتی درست است که قرآن تحریف نشده باشد ودر صورت تحریف نیز باید سورههای تحریف نشده برای خواندن در نماز تعیین میشد تا سوره کامل در نماز خوانده شود. در صورتی که چنین تعیینی وجود ندارد و خواندن تمام سورههای قرآن در نماز تجویز شده است و این خود نشانگر شقّ او یعنی عدم تحریف قرآن است. این بود خلاصه استدلال به عدم تحریف قرآن از راه وجوب خواندن سوره کامل در نماز. این استدلال اختصاص به موضوع نماز ندارد بلکه در هر موردی که ائمه به قرائت سوره و یا آیهای کامل دستور دادهاند، جاری است و همه آنها میتوانند به عدم تحریف قرآن دلالت کنند. 4ـ عدم تحریف قرآن به وسیله خلفا چهارمین دلیل بر عدم تحریف قرآن این است که مدعیان تحریف، یا ابوبکر و عمر را عامل میدانند و یا عثمان را که در دوران خلافتش به پندار آنها آیاتی را تحریف نمودهاند یا افراد دیگری را عامل تحریف میدانند که در دورانهای بعد، انجام دادهاند و همه این احتمالات سه گانه، باطل و بیاساس میباشد که ذیلاً به توضیح آنها میپردازیم:
عدم تحریف قرآن به وسیله شیخین به نظر طرفداران تحریف، نخستین احتمال در تحریف قرآن این است که این تحریف از ناحیه شیخین یعنی: ابوبکر و عمر به قرآن متوجه شده است و این احتمال از سه صورت بیرون نیست: تحریف غیر عمدی و اضطراری، تحریف عمدی در آیات مربوط به موضوع حکومت و زعامت، تحریف عمدی در آیات دیگر.
یک: تحریف غیر عمدیمیگویند: چون قرآن در دوران ابوبکر و عمر جمع آوری نشده بود و به همه قرآن دسترسی نداشتند، لذا به ناچار و قهراً تحریف و تغییری در قرآن به وجود آمد و قسمتی از آیات از بین رفت. ولی این احتمال و پندار از چند جهت بیاساس مینماید زیرا: 1ـ عنایت و توجه خاصی که رسول خدا (ص) نسبت به قرآن داشت و به قرائت و تلاوت آن اصرار و تأکید میورزید و همچینن اهمیت خاص و فوقالعادهای که اصحاب و یاران رسول خدا نسبت به قرآن قائل بودند، دلالت میکند بر این که یقیناً قرآن مجید از همان دوران خود رسول خدا جمعآوری شده بود به طور یادداشتهای متفرقه و پراکنده و یا از راه حفظ در سینهها و یا به هرصورت دیگر، در نزد مسلمانان محفوظ بود، دقیقاً از آن مواظبت و نگهداری به عمل میآمد و با این همه اهتمام و دقت امکان نداشت که کلمهای از آن فراموش و یا جا به جا و یا تغییر و تبدیل شود. افرادی که اشعار و خطبههای دوران جاهلیت را حفظ و دقیقاً ضبط نموده بودند، چگونه متصور است که در حفظ و ضبط نمودن قرآن کوچکترین سستی و کوتاهی روا داشته و یا غفلت ورزند. قرآنی که در راه آن از زندگی و از جان شیرین خود میگذشتند و به هر نوع فداکاری و از خودگذشتگی و به هر گونه سختیها و ناراحتیهای شدید و طاقت فرسا تن میدادند، تلخیها میچشیدند، از وطن و از مال و منال و از همسر و فرزند چشم میپوشیدند. آنان در راه خدمت به قرآن و نشر احکام و قوانین آن، از همه چیز گذشتند و با فداکاریهایشان خطوط زرین در تاریخ بشریت به وجود آورده، با قدمهای اعجاب انگیزشان روی تاریخ را سفید نمودند. آری، چنین افراد با این شرایط چگونه ممکن است، حفظ قرآن را بیاهمیت تلقی کنند؟! آیا با این وصف کدام عاقلی میتواند چنین تصور کند که مسلمانان فداکار دوران اول اسلام اعتنایی به قرآن و حفظ آن ننمودند تا در نتیجه قسمتی از آن از بین رفت تا جایی که در موقع جمع آوری قرآن هر آیهای را که مینوشتند، محتاج به شهادت دو نفر بودند؟! این احتمال به مانند احتمال زیادت در قرآن و مانند آن، از نظر عقل و بررسی تاریخ، مردود و غیر قابل اعتناست. 2ـ گذشته از این دلیل عقلی و تاریخی، حدیث متواتر «ثقلین» که قبلاً به آن اشاره شد، دلیل دیگری بر بطلان این احتمال میباشد. زیرا این حدیث یعنی گفتار رسول خدا (ص) که «من دو چیز مهم در میان شما به امانت گذاشتم، یکی کتاب خدا و آن دیگری عترت من (8)» با از بین رفتن قسمتی از قرآن سازش ندارد، چون در صورت تحریف آن چه از پیغمبر باقی مانده، قسمتی از کتاب خواهد بود نه همه کتاب ولی از این حدیث چنین بر میآید که همه قرآن از رسول خدا به یادگار مانده است نه قسمتی از آن. بلکه بالاتر از این میتوان از حدیث «ثقلین» استفاده نمود و آن این است که قرآن در زمان خود رسول خدا (ص) تدوین و جمع آوری شده بود زیرا در این حدیث رسول خدا میفرماید که من کتابی در میان شما به امانت میگذارم بدیهی است در صورتی میتوان قرآن را کتاب نامید که همه آیات و مطالبش در یک جا جمع شود و در غیر این صورت کتاب نامیده نمیشود. 3ـ و از طرف دیگر اهمیت خاص و توجه شدیدی که مسلمانان نسبت به قرآن مبذول میداشتند، نشان میدهد که آنان از همان روزهای نخستین و در دوران خود رسول خدا قرآن را جمع آوری نموده بودند. و اگر فرض کنیم، مسلمانان هم به جمع آوری قرآن اهتمام نورزیده، این موضوع را بیاهمیت تلقی میکردند، چرا خود رسول خدا (ص) این مسئله مهم را نادیده گرفته، از عواقب خطرناک سستی و اهتمام در انجام آن غافل بوده است؟! آیا وسایل و امکانات برای انجام آن نداشته است؟! جواب همه این سؤالات منفی است زیرا مسلماً رسول خدا، هم به اهمیت موضوع توجه کامل داشته و هم از تمام وسایل و امکانات برخوردار بوده و هم کوچکترین اهمال و مسامحه را در این مورد روا نداشته است؟! این است که به یقین باید گفت؛ رسول خدا در همان دوران به این عمل پرداخته و قرآن را جمع آوری نموده است. دو: تحریف عمدی در آیات غیر سیاسی قرآن احتمال دیگر این که، خلیفه اول و دوم آیاتی را که به امور سیاسی، یعنی به مسائل خلافت و زعامت آنان تماس نداشت، عمداً تحریف نمودهاند. این احتمال هم به مانند گفتار و پندار اول کاملاً بیاساس و دور از حقیقت است زیرا: اولاً: انگیزهای برای این کار وجود ندارد و علتی نیست که انسان به یک کار بسیار بزرگ و خطرناک دست بزند بدون این که کوچکترین تماسی با کار وی داشته باشد. و ثانیاً: موقعیت اسلام و مسلمانان در دوران حکومت ابوبکر و عمر نشان میدهد که در آن زمان کسی نمیتوانست دستبردی به قرآن بزند، مخصوصاً این که حکومت آنان نیز بر پایه حفظ ظاهر استوار بوده و در ظاهر به امور مذهبی اهمیت شدید داده میشد. و از طرف دیگر افرادی در آن زمان وجود داشتند که با حکومت آن دو مخالف بودند، مانند سعد بن عباده و پیروان وی که از هیچ گونه اعتراض و انتقادی فروگذار و مضایقه نمیکردند و اگر آنان تحریف در قرآن به وجود میآوردند، حتماً همان مخالفین این جریان را به رخ آنان میکشیدند و در این مورد به باد انتقادشان میگرفتند، در صورتی که راجع به تحریف قرآن ایرادی به آنان نگرفتهاند و کوچکترین انتقاد و اعتراضی در این مورد نسبت به آنان نداشتهاند و تاریخ در این جریان کاملاً ساکت و بیگواه است. و همچنین امیرالمؤمنین(ع) که در خطبه شقشقیه و خطبههای دیگرش از افرادی که بر وی مقدم شدند، انتقاد و خردهگیری میکند ولی هیچ اسمی از مسئله تحریف به میان نمیآورد. این ادعای باطلی است که کسی بگوید: قرآن تحریف شده و مسلمانان نسبت به این عمل اعتراض کردهاند ولی از نظر تاریخ برای ما مجهول مانده است زیرا اگر چنین اعتراضی واقعیت داشت، برای آیندگان در تاریخ نقل میشد همان طور که مطالب کم اهمیتتر از آن نقل شده است.
سه: تحریف در آیات سیاسی قرآن گروه دیگری میگویند که این دو خلیفه آیات سیاسی قرآن، یعنی آیاتی را که مربوط به موضوع خلافت و زعامت بوده، عمداً به نفع خود تحریف نمودهاند. این پندار نیز در بیاساس بودن از دو احتمال قبلی کمتر نیست زیرا امیرالمؤمنین(ع) و همسرش حضرت زهرا (س) و عدهای از اصحاب آن حضرت در موضوع خلافت به ابوبکر و عمر به مقام معارضه در آمده و با روایاتی که رسول خدا درباره امیرالمؤمنین(ع) شنیده بودند، بر آنان اتمام حجت نموده و احقاق حق میکردند. گاهی از مهاجرین و انصار کسانی را که راجع به خلافت و موقعیت حضرت علی سخنی از رسول خدا شنیده بودند، گواه و شاهد میآوردند، گاهی با حدیث غدیر و امثال آن استدلال و احتجاج مینمودند، گاهی از روایات دیگر استشهاد مینمودند، چنان که در کتاب احتجاج جریان جالب اتمام حجت دوازده تن از اصحاب پیامبر نقل شده است که این دوازده تن صحابه در برابر ابوبکر به پا خاستند و احادیث و نصوص مربوط به خلافت و امامت علی (ع) را به او تذکر دادند. علامه مجلسی نیز احتجاجات و استیضاحهای حضرت علی (ع) در موضوع خلافت که با دو خلیفه وقت داشته و فصل مخصوصی گشوده است. (9) بنابراین، اگر قرآن دارای آیه و مطلبی بود که با مسئله خلافت تماس صریح و روشن داشته باشد، در مقام اتمام حجت و استیضاح حق، بیان آن لازمتر و استشهاد نمودن با چنین آیهای مهمتر از همه استدلالها و دلایلی بود که امیرمؤمنان علی (ع) و گروه کثیر و قابل توجهی از یاران رسول خدا در این مورد میآوردند. نبودن چنین استدلالی از روز اول و حتی در دوران خلافت امیرمؤمنان (ع) ، دلیل قطعی و واضحی است که چنین آیاتی وجود نداشته و تحریفی واقع نشده است. 5ـ عدم تحریف قرآن در دوران عثمان اما این که عثمان قرآن را تحریف کرده باشد، این احتمال هم مانند احتمال اول به دلایلی باطل و از احتمال قبلی ضعیفتر است زیرا: 1ـ در دوران خلافت عثمان اسلام به قدری توسعه یافته و نیرو گرفته بود که نه عثمان و نه کسی بالاتر از عثمان نمیتوانست دستی به قرآن ببرد و چیزی از آن کم و یا زیاد کند. 2ـ اگر تحریف عثمان در آیات غیر سیاسی و غیر مربوط به مسئله حکومت و خلافت بوده باشد، برای چنین تحریفی دلیل و انگیزهای وجود نداشت و اگر تحریف وی مربوط به آیات خلافت باشد. این گونه تحریف هم قطعاً به وقوع نپیوسته است زیرا اگر چنین آیاتی وجود داشت تا دوران عثمان در میان مردم در نقاط مختلف مملکت اسلامی منتشر میشد و خلافت به دست عثمان نمیرسید تا بعداً آنها را تحریف کند و از میان ببرد و یا لااقل با وجود چنین آیاتی بر ضد عثمان استدلال میشد و تحریفش را بر وی ایراد مینمودند، در صورتی که اثری از اینها در تاریخ دیده نمیشود. 3ـ اگر واقعاً عثمان عامل تحریف قرآن بود، این عمل در دست قاتلان وی بهترین عذر و محکمترین بهانه و دستاویز میشد و آنان با داشتن چنین بهانه و دستاویز مهمی احتیاج نداشتند، در کشتن عثمان عذرها و بهانههای دیگری پیش کشیده، انحراف از روش خلفای گذشته و مسئله حیف و میل در بیتالمال را عنوان کنند. 4ـ اگر قرآن به وسیله عثمان تحریف میشد، امیرالمؤمنین(ع) پس از وی قرآن را به حالت اولی که در زمان خلفا و رسول خدا بود، بر میگردانید و این عمل نه تنها مورد انتقاد و اعتراض کسی قرار نمیگرفت بلکه در برابر مخالفینش که به اصطلاح همان خونخواهان عثمان بودند، بهترین دلیل و مدرک برای وی محسوب میشد و این عمل امیرالمؤمنین(ع) با برنامههای اصلاحی آن بزرگوار کاملاً منطبق بود که آن حضرت تیولهای اعطایی عثمان را استرداد مینمود و به بیتالمال بر میگرداند و در این باره ضمن یک سخنرانی تاریخی چنین فرمود: «به خدا سوگند، اگر ببینم که با پول بیتالمال زنان را تزویج و کنیزان را خریداری نمودهاند، باز پس خواهم گرفت و به بیتالمال عودت خواهم داد زیرا دایره عدالت وسیع است و کسی که زندگی در سایه عدل بر وی تنگ آید، زندگی در سایه ظلم برای او تنگتر خواهد بود». (10) این روش، امیرالمؤمنان(ع) بود، درباره اموال و ثروتهای عمومی و اگر تحریفی در قرآن واقع میشد، در این مورد نیز قهراً همین روش را پیش میگرفت و آن را به حالت اولی بر میگردانید. سکوت آن حضرت درباره قرآن و امضا نمودن وی همان قرآن را که در عصر حکومت عثمان معمول بود، دلیل محکم و قاطعی است بر این که قرآن در زمان عثمان تحریف نشده است. 6ـ عدم تحریف قرآن در دورانهای بعد از خلفا سومین احتمال درباره تحریف قرآن این است که شاید گروهی چنین خیال کنند که قرآن پس از دوران حکومت خلفای سه گانه به وسیله افراد دیگر تحریف شده است ولی تا آن جایی که ما اطلاع داریم کسی این احتمال را نداده چنین پندار و ادعایی را نکرده است. آری، تنها چیزی که در این جا به برخی از طرفداران تحریف نسبت داده شده، این است که او میگوید: حجاج بن یوسف قیام نمود و قسمتی از آیات قرآن را که در انتقاد از بنی امیه نازل شده بود، از بین برد و به جای آنها آیات دیگری را بر قرآن افزود و قرآنها طبق دستور وی با همان سبک و روش نگارش یافت و به شهرهای بزرگ مانند: مکه، مدینه، مصر، شام، کوفه و بصره ارسال شد و قرآنهای دیگر جمع آوری گردید و حتی یک جلد از آنها هم در دست مردم باقی نماند و قرآنهای موجود از روی همان قرآنهایی که به دستور حجاج نوشته شده بود، به وجود آمده است. (11) این بود خلاصه نظریه تحریف قرآن پس از دوران خلفا که به هذیان و یاوهگویی اشخاص مریض با سخن اطفال و دیوانگان شباهت بیشتری دارد تا به حقیقت گویی و بیان واقعیت زیرا حجاج بیشتر از یک تن از استانداران خلفای بنیامیه نبود و او کمتر و کوچکتر از این بود که دست به سوی قرآن ببرد بلکه او عاجزتر از این بود که بتواند یکی از فروع و احکام کوچک اسلام را تغییر بدهد، کجا برسد به موضوعی که اساس و پایه دین اسلام است. او چگونه میتوانست تمام قرآنها را جمعآوری کند به طوری که حتی یکی از آنها هم در دست مردم باقی نماند، در صورتی که در آن تاریخ، قرآن در تمام نقاط کشور پهناور اسلام منتشر شده و به نقاط غیر اسلامی نیز راه یافته بود؟! چطور این حادثه مهم را حتی یک نفر مورخ به عنوان نمونه نقل ننموده و یک نفر محقق تاریخ دان در بررسی خویش کوچکترین اشارهای به آن نکرده است، در صورتی که علل و انگیزههای فراوانی بر نقل آن وجود داشت؟! شگفتانگیزتر این که حجاج به این کار مهم و خطرناک دست بزند، کسی از مسلمانان بر وی اعتراض نکند و پس از پایان حکومت و دوران تسلط وی نیز مسلمانان از این عمل نابهجای او چشمپوشی نماید و خیانت وی را ادامه دهد! اگر فرض کنیم که حجاج چنین قدرتی داشت که تمام نسخههای اصلی قرآن را جمعآوری کند به طوری که حتی یک نسخه از آنها باقی نماند، ولی آیا او میتوانست قرآن اصلی را از سینه مسلمانان و از قلب حفاظ قرآن نیز محو کند، حفاظی که تعداد آنان در آن روز بیشتر از شمارش بوده آمارشان را جز خدا کسی نمیدانست؟! گذشته از این اگر در پارهای از آیات انتقاد صریحی از بنیامیه وجود داشت، بیش از حجاج، معاویه که از قدرت و نفوذ بیشتری برخوردار بود، بر این عمل اقدام مینمود و اگر او هم چنین عملی را انجام داده بود، یاران امیرالمؤمنین(ع) در برابر معاویه ایستادگی و بر عمل او اعتراض میکردند و علیه او استدلال و اتمام حجت مینمودند چنان که به اعمال مختلف معاویه اعتراض و با دلایل محکمی علیه وی استدلال میکردند که در کتب تاریخ و حدیث و کلام ضبط شده است. از همه آن چه گفته شد، چنین استفاده میشود که طرفداران تحریف قرآن در این گفتار و پندار بیاساس خویش علاوه بر این که با کتاب و سنت مخالفت میکنند با دلایل روشن عقلی نیز مخالفت میورزند؛ مثلی است معروف که میگویند: «به آدمی آن چه را که نشدنی است بگو اگر پذیرفت بدان که عاقل نیست.» 1 ) حجر، 9.
2 ) طلاق/ 10، 11.
3 ) حجر/ 6.
4 ) فصلت، 41، 42.
5 ) قسمتی از این روایات را در بخش «فضیلت قرآن» آوردهایم، به آن جا مراجعه شود.
6 ) اسناد این حدیث را در بخش تعلیقات، شماره مطالعه فرمایید.
7 ) علمی است که در میان دو یا چند چیز بدون تعیین، دور زند.
8 ) انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتی.
9 ) بحارالانوار، 79/8.
10 ) «وللَّه لو وجدته قد تزوج به النّساء و ملک به الاماء لرددته فانّ فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»: نهجالبلاغه، در استرداد گرفتن تیولهای اعطایی عثمان: خطبه 15.
11 ) مناهج العرفان، 257. ترجمه البیان، ص 262 – 281
آیت الله سید ابوالقاسم خویی