بانگ آبم من به گوش تشنگان همچو باران میرسم از آسمان برجهای عاشق برآور اضطراببانگ آب و تشنه و آنگاه خوابنگرشی تاریخی – انتقادی بر بستر پیدایش و تطورات تفسیر قرآن، نشانگرتنوع روشها و گوناگونی رهیافتهای تفسیری در قلمرو فضاهای مختلف فکری مفسران و سلیقهها و زاویههای علمی مطالعاتی ایشان است. پرسش اساسی آن است که آیا واقعیت موجود، گویای همان حقیقتی است که میبایست مطرح باشد؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش ناچاریم چشماندازی هرچند کوتاه نسبتبه گذشته داشته باشیم، آنها را در یک دسته بندی کلاسیک جستجو کنیم. 1- نقلگرایی. استنادجویی به نصوص تفسیری – تاویلی به غیر از روایات کلیدی و تعلیمی که شیوهی تفسیر و تاویل را میآموزند، قدیمترین سبک تفسیر در میان مسلمانان کهن، صحابیان و تابعین و غیر ایشان بوده است که آثار و پیامدهای ویژهای نیز، در فهم دین و مستندات کتاب خدا از خود بر جای نهاده است. اثر چشمگیر و قابل توجه این نوع تفسیر در صورتی که به نقل قابل اعتماد از معصوم صادر شده باشد، و محتوای آن در تطابق کامل با اصول قطعی شریعت و درایتباشد، آن است که در ارائه و گزارش مراد خداوند از اعتبار ویژه و ارزشمندی برخوردار است. البته محدودیت قابل ملاحظه تفسیر اثری آن است که در بر گیرنده تمام آیات قرآن نمیباشد. تعداد روایات تفسیری که به پیامبر اکرم(ص) منسوب است و از طریق فریقین مورد پذیرش استبسیار اندک است. ممکن استیکی از عوامل این محدودیت آن باشد که سطح پرسشها، خواستهها، انتظارات و اندیشه مخاطبان اولیه محدود بوده است. افزون بر آنکه چه بسا و در پرتو قرائن و شواهد محیط بر فضای نزول آیات، فهمی بسیط و اقناع کننده برای ایشان حاصل بوده و نیازمند به توضیح نبوی نمینموده است. صرفنظر از آن که ممکن است تعداد معتنابهی از این احادیث تفسیری در عهد ممنوعیت نقل و نگارش حدیث مفقود گردیده و برای همیشه جامعه از آنها بیبهره مانده است. با این همه در دورههای بعد مکتوباتی مستقل در زمینه این شیوه از تفسیر تحریر یافت که جامعالبیان محمدبن جریر طبری(224 -310) را میتوان قدیمترین نوع مدون تفسیر اثری به مذاق اهل سنتشمرد. پس از آن تفسیر ابوالفداء حافظ عمادالدین معروف به ابنکثیر (700-774)، و الدر المنثور فی التفسیر الماثور، از جلالالدین سیوطی (849 – 911) نامبردار است. همینطور در میان تفاسیر اثری شیعه معمولا تفسیر علیبن ابراهیم، از معروفیت و قدمتبرخوردار است. هرچند به دیدهی تحقیق اینتالیف با محتوای فعلی خویش صرفا یک تفسیر اثری نبوده و استناد آن به علیابنابراهیم را ناتمام شمرده، آن را دست پرورده افراد گوناگون نشان میدهد. همینسان تفیر فرات کوفی و تفسیر عیاشی و تفسیر البرهان تدوین سیدهاشم بحرانی و نورالثقلین تدوین حویزی نیز از تفاسیر روایی شیعه محسوباند. لیکن مناسبتر و پیراستهتر از اینها تفسیر صافی اثر عالم وارسته و محدث بزرگ و پر احاطه ملامحسن فیض کاشانی است. از آفات و آسیبهای تفسیر ماثور در همان معنای رایجخود میتوان این امور را بر شمرد: اولا: ضعف یا فقدان سند. بسیاری از روایات تفسیری که در کتب تفسیر ماثور ثبتشده، اساسا فاقد سند معتبر است، این روایات صرفا به صحابه یا تابعین نسبت دارد و موقوف است. از اینرو، تبیین آیات الهی با تکیه بر چنین منقولاتی مواجه با اشکال است. ثانیا: وضع، جعل، اسرائیلیات. آسیب بسیار بزرگ دیگری که روایات تفسیری بدان مبتلا هستند، مساله جعل و تولید حدیث ومنسوب ساختنآن بهپیامبراکرم(ص) است. این موضوع علل گوناگونی دارد که بررسی همه آنها دور از غرض فعلی ما است. اما ناگزیر میبایستبه اشاره آن را مطرح نمائیم. پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) و روی کارآمدن معاویه و تشکیل حکومت قیصری و کسرایی به جای خلافت نبوی، بسیاری از حدود و مرزها درهم شکسته شده و ارزشهای پست جاهلی بدست کسانی که هرگز اسلام در جانشان نرفته بود دوباره احیاء گردید. معاویه که خود و خاندانش کینهای دیرینه از اسلام و خاندان پیامبر در دل داشتند و اسلام را تنها وسیلهای برای رسیدن به مقاصد شوم دنیوی خویش میدیدند، در این عصر فرصت مناسبی برای نیل به اهداف خویش یافتند. در چنین فضایی شخصیتهای دین به دنیا فروش همانند عبدالله بن سلام و کعب الاحبار، ابوهریره، پس از آنها نیز وهب بن منبه و ابنجریح و امثال اینان، ابزار بسیار مناسبی برای ایفای این نقش بودند. آنان با وضع و جعل و نقل افسانههای یهودی – مسیحی به عنوان شرح و بیان مفاهیم دینی، هرآنچه که میخواستند به نام دین اسلام و سخنان پیامبر اکرم(ص) در فکر و فرهنگ جامعه تحتحکومت امویان القاء نمودند و تاریخ دیانت و نشو و نمای اسلام را آنسان که میپسندیدند رقم زدند. ثالثا: افزون براین، آفت دیگری که این شیوه از تفسیر در بر داشته است، رهیافت دگماندیشانه بر ظاهر سنت و موقوف ساختن معانی کتاب بر آن و تعطیل ابزار اندیشه و عقل در فهم دین است. این بینش یک سویه و تک بعدی مبنای یک تفکر بسته در معرفت دینی است که باعث رکود و انزوای دین از صحنه زندگی سیال و پویای انسان در مدار تحول و پیشرفت و دگرگونی اجتماعی گردید. رابعا: جبران خلاءها با فکر انسانی. پیامد معکوس دیگری که نقلگرایی به مفهوم رایج آن در میان اهل سنت از مسلمانان بر جای نهاد آنبود که با توجه به فقدان حدیث نبوی در راهبرد تمام معارف بینشی و بایستهها و نبایستههای رفتاری در مسائل عبادی و معاملاتی و سیاسی اجتماعی، بهناچار این گروه برای رفع کمبود در این زمینهها به عناوین بسیار غیرقابل دفاعی همچون مصالح مرسله، استحسان، قیاس، سد ذرایع متوسل شدند که هیچ یک از اینها مستند مناقشهناپذیری را به همراه نداشت و خود مانعی بزرگ برای رسیدن به مقاصد حقیقی خدای متعال بشمار میآمد. 2- دگراندیشیهای بیضابطه و هرج و مرجگرایانه. در برابر شیوه نقل محوری در تفسیر، شیوه دیگری در فرایند فهم وحی در میان مسلمانان پدیدار شد که میتوان آن را نوعی بیپروایی افسارگسیخته و حریمشکن در مدار عقل و وحی تلقی کرد. همان سان که اشارت رفت پس از چالشهای فریبکارانه و گمراه کننده معاویه با حکومت قانونی مسلمین، و از پی رویکار آمدن امویان در عرصه حاکمیت امت اسلامی و فقدان یک پایگاه فکری معنوی اقناع کننده و هدایتگر در جامعه اسلامی، مجال گستردهای برای نشو و نمای اندیشههای بیگانگان – در برابر اندیشههای ناب اسلام محمدی9 که عترت پیامبر پرچمدار آن بودند – فراهم گردید. پیدایش فرق گوناگون کلامی مذهبی، شعوبیگری، جبریگری، قدریگری، تفکرتشبیهی، اندیشهارجائی، صوفیگری، باطنیگرایی، ادبگرایی و علممداری و جز آن منشا اعمال سلیقه محض در فهم دین گردید. هر یک از این فرق هدف و مقصد ویژهای را جستجو مینمودند و به تناسب، دانسته یا نادانسته، مبنای خاصی را برای فهم دینی خویش گزینش کرده بودند. فرقههای کلامی به تاثیر از فرهنگهای وارادتی و ذهنیتهای پیشساخته خود در مواجهه با مسائل گوناگون به پارهای از آیات استناد میجستند و پارهای دیگر را در بوته نسیان مینهادند، و گاه برای تطبیق آیات بر اندیشههای مقبول خویش دستبه تاویل زده، از معانی ظاهری آن اعراض مینمودند. نگرشهای کلامی و عقلگرا اگر چه در پی تطبیق مفاد آیات بریافتههای عقلی و توجیه آنها براساس اندیشههای انسانی متعارف بود، و توسل به استعاره و مجاز و تمثیل را بهطور نوعی وسیلهکار خویش میدانستند، لیکن الفاظ را از قلمرو معانی خویش بریده نمیدانستند. اما فرقههای دیگری موسوم به باطنیان و متصوفان در عرصه حیات فرهنگی جامعه اسلامی نشات یافتند که مبنای اساسی دین فهمی ایشان آزادی از هرگونه قاعده و قانون، و تساهل و تسامح اباحیگری کامل بود. آنان با دستاویز قراردادن یک سلسله کنایات و اشارات و معانی باطنی و پنهانی قرآن، از قلمرو قواعد عرفی عقلائی حاکم بر الفاظ پای بیرون نهاده اساس معرفتدینی خویش را بر تاویل و دعوی نیل به اسرار درونی و نهفته قرار دادند. باطنیان – قائلان به امامت اسماعیل پسر امام صادق(ع) – پیش از آنکه دارای یک تفکر مذهبی باشند یک گروه سیاسی تلقی میشدند. اهتمام این فرقه در امر دینی رسیدن به مقاصد سیاسی محسوب میشد و مستند ایشان در فهم دین تشخیص رهبری فرقه به اتکاء رمز و تاویل و جز آن بود. ایشان ظاهر شریعت رابه عنوان قشر دانسته و مقصد اصلی آن را باطن که به منزله مغز و لب است میشمردند. بر این اساس تمام ظواهر شریعت را رمز و مفاهیم دینی کفر و ایمان، بهشت و جهنم و فرشتگان و … را حاکی از امور نهانی میپنداشتند. زعم ایشان آن بود که آیه «و یضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم»(اعراف:157) مؤید دعوی ایشان مبنی بر خلع از آداب شریعت است. (1) از میان متصوفان غزالی و ابن عربی که بزرگترین مقرر آراء نظری آن محسوب میشدند، جولانگاهی بسیار گسترده و بیحد و مرز از تاویل و فهم باطنی شخصی را در فهم نصوص دینی در پیش روی خود میدیدند. ابنعربی عقیده خود را چنین بازگو مینماید: همانطور که تنزیل اصل قرآن بر پیامبران از پیش خداوند بوده است، تنزیل فهم آن بر قلوب مؤمنان نیز، از ناحیه حضرت حق صورت میپذیرد… فیض الهی و بشارتهای روحانی هرگز مسدود نگشته است و این خود، از مراتب و شؤونات نبوت است. راه روشن است و در، باز و عمل، مشروع … . (2) او عبارت شریفه: «فاعتبروا یا اولی الابصار» را گواه برداشتخویش میداند که از صورت و ظاهر باید گذشت و به معانی باطنی رسید. (3) این مبنای فکری، او را تا جایی پیش میبرد که تساهل کلامی در امر دین و پذیرش هر نوع عقیدهای را روا میشمارد. «مبادا خود را به اعتقادی ویژه مقید سازی و غیر آن را مردود شماری، که خیر بسیاری را از دست میدهی، بلکه حقیقت از تو پنهان میشود. روانت را چون ماده اولی برای پذیرش تمام انواع اعتقادات آماده نما.» او مفادآیه شریفه «اینما تولوا فثم وجهالله» را شاهد بر این موضوع میگیرد که همه اعتقادات درستاند. «ثم» در آیه اشاره به همان اعتقادات متخالف است، پس همه مصیب و مطابق با واقعاند و همه ماجورند و هر ماجوری رستگار است و هر رستگاری مورد رضایت است. (4) او براساس تذوق، مفاهیم ظاهری تمام آیات را کنار نهاده به تاویل میپردازد. در تفسیر آیات مربوط به کعبه، بیت و حج میگوید: بیت، قلب است و مقام ابراهیم، مقام روح و مصلا، مشاهده و مواصله الهیه است، و بلد امن، صدر انسانی است و طواف، اشاره به رسیدن به مقام قلب و بیت معمور، قلب عالم است و حجر اسود، روح است. (5) چنان که اشاره شد یک شیوه برخورد با کلام الهی در سیر تطوری آن، مواجهه ادبگرایانه با آن بوده است. تردید نمیرود که قرآن شیواترین متن عربی است که تاریخ این زبان به خود دیده است. بیگمان بازشناسی ظرافتهای بلاغی قرآن کمک بسیار بزرگی در باز نمود اعجاز بیانی قرآن خواهد بود. لیکن تمام سخن اینجاست که این بعد که یک ویژگی و یک چهره از قرآن میبود، آنگونه برخی را به خود مشغول داشت و به افراط کشیده شد که اهداف ارشادی و تربیتی قرآن را تحت الشعاع قرار داده و به آن، تنها به عنوان یک کتاب ادبی و آثار کلاسیک نگریسته شد. اگر در آثار زمخشری (538 ه ) و ابن عطیه اندلسی (542 ه ) و ابومسلم اصفهانی (322 ه ) و امثال اینها نکات ادبی به عنوان ابزار کار فهم تلقی میگشت، در آثاری مانند البحر المحیط ابوحیان اندلسی (745 ه ) و شروح متعدد انوار التنزیل بیضاوی (685 ه ) تمام هدف و کار به حساب آمد و مقصد اساسی هدایتیابی از قرآن بسیار کمرنگ و بیرونق گردید. روش دیگری از تفسیر که در طول تاریخ همواره کمابیش مورد توجه و مورد استفاده بوده است، تفسیر علمی است. گرچه تعریف مورد وفاقی از تفسیر علمی بدست نیامده، لیکن این برداشتهای سهگانه در مفهوم تفسیر علمی مد نظر بوده است: اول، استخدام علوم برای فهم قرآن; دوم، تطبیق آیات قرآن بر کشفیات علمی; سوم، استخراج علوم گوناگون از متن قرآن. این واقعیت تردید نابردار است که قرآن کریم به اقتضای تبیین قوانین هدایتبشر، اشارهها و تلمیحات فراوانی به حقایق کائنات و آیههای تکوینی در آفاق هستی و جان انسان افکنده است. و برگهایی از آغاز و فرجام و گذشته و آینده کتاب گیتی و عالم و آدم و ذره و کهکشان، فرشته و پری، جنین و جنان و غیر آن بر گشوده است. شاید همین امر در ذهن پارهای از مسلمانان این سان تظاهر یافته است که انتظار کشف تمام حقایق را از قرآن داشته باشند. چنانکه ابن مسعود گفت: من اراد علم الاولین و الاخرین فلیتدبر القرآن. پس از او نیز این سخن توسط غزالی (505 ه )تکرارشدکه تمامعلوم داخل افعال و صفات خداست و درقرآن توضیح داده شده است و این علوم بیمرز و پایان است. (6) همو در جواهرالقرآن، علوم قرآن را دو دسته، تحت عنوان علوم ظاهر، قشر و صدف، و علوم باطن لب و کنه بر شمرده است. سپس بهرهگیری تمام علوم از قرآن را گزارش مینماید. (7) واقعیت دیگری که در کنار این موضوع وجود داشته، چالش پیوسته میان دین باوری و دین ستیزی بوده است. از همان قرون اولیه پس از ظهور اسلام و فضای ویژه پهناور جغرافیای عالم اسلام همواره برخورد فکری مسلمانان با افکار بیگانگان استمرار داشته است. البته در این رویارویی گاه به عنوان حمایت از دین از سوی برخی مسلمانان مایههایی از کیسه دین پرداخت میشد که به زعم خود، مایه تقویت مبانی دین و اثبات سترگی آن بشمار میآمد! امام فخر رازی(606) که ذهنی انباشته و پر گستره از افکار گوناگون دارد، بسیاری از سخنان دانشوران انسانی را بر آیات قرآن کریم تطبیق میدهد. همو آیه «فسواهن سبع سموات»(بقره:29) را بر هیئتبطلمیوسی و دیدگاه زمین مرکزی حمل میکند. (8) و «الذی جعل لکم الارض فراشا»(بقره: 22) را شاهد بر سکون زمین تلقی مینماید. (9) این شیوه برخورد با قرآن، آنگاه به اوج خود رسید که در عصر جدید، پس از رنسانس و حاکمیت مطلق دانش تجربی، تمدن مادی پر طمطراق تمام سنگرها را فتح کرد. در این عصر، دانشوران مسلمان با یک سیل بنیان براندازی مواجه شدند که نه تنها دعوی کشف رازهای هستی بلکه دعوی کارآمدی در تمام عرصهها و تعیین کننده تکلیف عالم و آدم را داشت. خوش اقبالی این اختاپوس عالمگیر از آن روی بود که دین (در غرب مسیحی در تمام دوران حیات خود و در عالم اسلام پس از افول و انحطاطی که مسلمانان در اثر حاکمیت فرمانروایان فاسد و اختلافات دامنگستر وغفلتهای مرگبار، بدان مبتلا شده بودند) سکهای بیپشتوانهقلمداد گشته بود، و علوم آزمایشگاهی توفیق نسبیخویش را در مهار طبیعت تثبیت کرده بود. در چنین نبرد نابرابری بود که بار دیگر نواندیشان مسلمان بهتکاپو افتادند تا فاصله ژرف میان سنت و دینداری را با تجدد و تمدن از میان بردارند، و شوکت پارینه دین را در وفاق با قافله علم جلوه دهند. در این راستا گروهی از نواندیشان چون عبدالرحمن کواکبی (1320 ه ) سر سید احمد خان هندی (1898 م)، سید امیر علی (1347 ه ) شیخ محمد عبده (1905 م)، سید رشید رضا (1935 م)، طنطاوی مؤلف جواهر القرآن، عبدالرزاق نوفل مصری مؤلف القرآن و العلم الحدیث و … درصدد برآمدند تا معارف و احکام اسلام را منطبق با قوانین علمی بدانند تا از قافله تمدن و دانش عقب نمانند! این مرعوبیتباعثشد، برخی از این نواندیشان تا آنجا پیش رفتند که در مقام تشریح فواید جسمانی واجتماعی عبادات و فرایض شرعی برآمدند و معیار حقانیت اسلام را توافق با قوانین علمی مربوط به طبیعت دانستند و به تطبیق آیات قرآن با علوم روز و حتی تاویل ناراست آنها دستیازیدند. (10) برحی از اینان اعجاز و آثار معنوی دعا، فرشتگان، شیاطین و غالب امور ماوراء علمی را به دیده انکار نگریستند! (11) این موضوع در حقیقتشبیه آن تمثیل بود که: برای اصلاح ابرو چشم را کور میساخت، و برای احیای دین روح آفاقگیر آن را به دشنه زخمین میکرد. این رویکرد نیز روی دیگر همان سکه مصلحت جویانه بود که از جیب خود برای دین خدا مایه میگذاشت و میگفت: کل آیه تخالف ما علیهم اصحابنا فهی مؤوله او منسوخه و کل حدیث کذالک فهو مؤول او منسوخ! (12) آنچه که به اشاره مورد یاد کرد قرار گرفت، نمونههایی از واقعیت موجود و عینی برخورد و تعامل مسلمانان با قرآن سترگ بود. اما آیا حقیقت همان بود که رخ داد؟ و بایسته همان بود که انجام گرفت؟ آیا متن و نص کتاب از آسمان فرود آمده بود تا اندیشه را از کرسی فهم به زیر کشاند و عقل را به انعزال نشاند؟ یا آمده بود تا عقل را به مسند حکومت نشاند و خود پیرو اندیشههای مصلحتبین بشر گردد؟ آیا قرآن همان بود که الفاظ و عبارات ظاهری آن دل مشغولی زبانها و قیل و قال مدرسهها باشد؟ یا تمام چهره قرآن همان گوهر پنهان آن میبود و برای رسیدن به آن، میبایست وجه روئین آن (شریعت) کنار نهاده شود؟ یا اثبات عظمت کتاب خدا وامدار تکریم انسانها در پرتو تاویل و تطبیق آن بر دستمایههای دانش محدود تجربی بود؟ مبانی فهم کلام خدا
1- اعتبار فهم انسانی از متون دینی مگر جز آن بود که قرآن پیام الهی به سوی بشر بود تا انسان آن را بخواند، بفهمد، صبغه مطلوب خدایی بگیرد؟ آیا حاصل این فکر جز آن بود که دین الهی و پیام آسمانی فهم پذیر است و آن فهم دارای ارزش و حجیت است؟
2- انسانی بودن زبان دین اگر پذیرفتیم که پیام الهی انسان را مقصد خود و مخاطب خویش ساخته، پای او را درگیر ماجرای دین و کتاب نموده است، آیا میتوان گفت که زبان فهم آن و راه کار دریافت آن را در پیش روی بشر قرار نداده است؟ یا ناگزیریم این واقعیت را تن در دهیم که نص دین راه نیل به حقایق خود را نشان داده و بیاندهیم که نص دین راه نیل به حقایق خود را نشان داده و بیان نموده که دارای ظهر (همان کار کرد زبان عقلا) و بطن (یک عرف و زبان ویژه افزون بر خصیصه پیشین) محکم و متشابه است و اینها در پیوند با هم باید نگریسته شوند.
3- قلمرومعارف دین، تربیت همه جانبه انسان اگر مبدا الهی پیام و ویژگیهای وجودی گیرنده پیام را آنسان که هستند پذیرفتیم، آیا انتظار بخرد ما نسبتبه دین و پیام مکتوب پروردگار جز این است که آن را کتاب هدایت انسان درجنب سایر معرفتهای وی و مکمل خلاءهای دست نایافتنی مربوط به راهیابی او در تکاپوی بیانتهای حیات معقول بدانیم و نه یک کتاب طبیعتشناسی چون فیزیک، شیمی، زیستشناسی و…؟ وقتی اینگونه است پس چرا این همه دستاندازیها به این سوی و آن سوی تا بدین وسیله به گمان خود به تکریم قرآن برآئیم؟ مگر گوینده این متن مقدس اهداف نزول آن را مانند قسط و اعتدال، (اهداف مقدماتی) عبادت(اهداف متوسط)، فوز، فلاح،(اهداف عالی) را ترسیم نکرده است؟
4- جامعیت، کمال و خاتمیت دین وقتی گوینده نص قرآنی را خدای آگاه به تمام رازهای پیدا و پنهان عالم دانستیم «لوکان البحر مدادا الکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی…»(کهف:109) که قلمرو آفاقی این پیام را تمام عرصه زمان و پهنه مکان معرفی نموده است و کمال و جامعیت اینگرامی نامه را در ترسیم راهبرد کلی و خطوط اصلی نیازهای اصیل انسان دانسته، چرا و با چه مبنایی میتوان آن را در حصار فرهنگ روزگار نزول و مخاطبان و نیازهای ویژه آن شمرد و به زعم نقصان و پرکردن خلاءهای پنداری به استحسان و مصلحت اندیشی بشری متوسل گردید؟ آیا این مبانی مقبول قوم نبود که هر یک به سویی رفتند و شیوهای بیرنگ و بیقواره را در تصویر قرآن در پیش گرفتند؟ یا انگیزهها و اسباب دیگری موجب غفلت و سد راه در مسیر بهکار بستن این مبانی شد؟ گذشته هرچه بوده است، گذشته است، البته این نگرش انتقادی میتواند این فایده را داشته باشد که آن نامرادیها بار دیگر تکرار نگردد. همانگونه که پیشتر متذکر گردید، تفسیر و فهم دین تلاش انسانی است که در پرتو اجتهاد و کوشش هوشیارانه انسان فراهم میآید. پیام و کتاب خداوند از سوی خدا آوازه گوش انسان و آویزه جان وی قرار گرفته،او را به درگیری با متن فرا خوانده است. طبیعی است که برای فهم درست هر متن علمی و عمیق، آگاهی و احاطه به مصادر و ابزارهای علمی ویژه آن علم ضروری است. افزون براین، از آنجا که تفسیر کتاب هدایت و متون دینی با تفیسر نوشتههای علمی محض انسانی تفاوتهای بسیاری از حیث متن و محتوا دارد، از این روی، شرایط و صلاحیتهای ویژهای برای مفسران متون دینی پیشروی است. آن سان که اگر کسی فاقد پارهای از آن صلاحیتها بود، بههمان نسبت دریافت او نسبتبه مقاصد پروردگار قرین نقصان خواهد بود. با توجه به آنکه اجتهاد و به استنطاق کشاندن متن صامت مبتنی بر همان مبانی پیشین است، در نتیجه، دو ویژگی محوری برای مخاطب انسان در مواجهه با پیام آسمانی ملحوظ است.
1- ویژگی معرفتی عناصر و مؤلفههای معرفتی اجتهاد تفسیری که به منزله اطلاعات و مواد خام تحقیق و استنتاج وی میباشند، بهطور تقریب همان ابزارها و مصادر فهم میباشند که در فصل جداگانهای تفصیل داده شد.
2- ویژگی عاطفی روانی جز اندوختههای علمی و آگاهیهای اساسی، صفای باطن و طهارت نفسانی از شرایط رکین در دریافتحقایق کتاب هدایتخداست. کسی که میخواهد رازهای نهفته در کلام پروردگار را نیوش کند، میباید نفس خویش را از کدورتها، حجابها و زنگارهای موانع صافی بدارد، تا روان او آئینه اسرار ربانی و انعکاس فیض قدسی شود. منزل پیام وحیانی خود این واقعیت را چنین ترسیم کرده است: «اتقواالله ویعلمکم الله والله بکل شیء علیم»(بقره: 282) و در فراز دیگری میفرماید: «لا یمسه الا المطهرون»(واقعه:79) و در جای دیگری به صراحت اعلام میدارد تکاپوگرانی که انگیزه و رفتارشان فروتر از شان انسانی باشد، از این سرچشمه زلال بهره لازم نمیبرند و چالاکیشان راه به سر منزل مطلوب نمیبرد. «ساصرف عنآیاتیالذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق و انیروا کل آیه لایؤمنوا بها و انیروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و انیروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا…»(اعراف:146) حجابهای روحی بزرگترین مانع «دانش موهوبی» است که ارمغان پارسایی و خدامداری است. (13) ابوحنیفه درمحضر امام صادق(ع) حضور داشت، پس از صرف غذا امام(ع) فرمودند: الحمدلله رب العالمین، اللهم ان هذا منک و من رسولک.» ابوحنیفه به اعتراض پرسید برای خدا شریک قرار میدهی؟ امام(ع) فرموند: وای بر تو! خداوند در قرآن میگوید: و ما نقموا الا ان غناهم الله و رسوله من فضله…»(توبه: 74) همینطور میفرماید: «ولو انهم رضوا ماآتیهم الله و رسوله و قالوا حسبناالله سیؤتینا الله من فضله و رسوله…» (توبه:59) ابوحنیفه گفت: به خدا سوگند، گویی هرگز این آیات را نخواندهام (به اندیشه من خطور نکرده بود.) در این هنگام امام(ع) فرمود: آری خوانده و شنیدهای، اما خداوند در حق تو و امثال تو اینگونه آیات را نازل ساخت: «ام علی قلوب اقفالها» (محمد: 24) «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»(مطففین: 14) (14) معیارهای فهم روشمند وحی اگر کالای دین برای کامروایی انسان در تکاپوی زندگی نازل شده است، بیگمان میبایست راه و رسمها و معیارهای درستی نیز برای رسیدن به آن و تمیز حق از باطل وجود داشته باشد. اگر معرفت دینی و فهم پیام الهی برترین تحفه جان آدمی است، این نکته نیز محرز است که چه بسیار انحرافات و گمراهیهاست که از همین طریق بر حریم دین نشسته است. یکی از موضوعات قابل توجه که قرآن مکرر آن را یادآور گردیده، نسبتبدان هشدار داده است; دستاندازیهای نامیمون بشری است که رخسار دین را غباراندود کرده است. تحریف معنوی کتاب یا تفسیر به رای، بزرگترین خطری است که مانع دستیابی حقیقت و سد راه تعالی است. از این روی، شناختشاخصها و معیارهایی جهت تشخیص حقیقت از سراب و رهیافتهای معرفتی صحیح از ناصحیح، امری بسیار ضروری است. آنچه در ذیل میآید کنکاشی است که در شناسایی این معیارها صورت گرفته است.
1- سازگاری با عقل همانگونه که باری چند اشاره شد نیروی «شعور» درآدمی قوام حیات وی و اساسیترین ویژگی ذاتی اوست. همین نیرو مبنای تعامل وی در زندگی و اصیلترین منبع شناختحق از باطل و راست از ناراست است که اعتبار خویش را از هیچکس اخذ نمیکند و داور نهایی انسان حتی در پذیرش مبدا ومعاد و ضرورت دین است. این پارامتر آنسان ارجمند است که ارزیابی و نقد اندیشهها نیز بر عیار همان میسور انسان است. قرآن سترگ در ارشاد به همین موضوع میفرماید: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب»(زمر:17-18) از این روی، صحت هرگونه معرفت دینی و برداشت از وحی مبتنی بر مطابقتبا عقل منطقی است. در نتیجه، اگر چنانچه تفسیری از کتابخدا عرضه گردید که خردستیز و اندیشهسوز بود، بالطبع نمیتوان آن را به عنوان مراد خدای حکیم پذیرش نمود. بر همین اساس، راهبردهای تفسیری کسانی که از ظواهر آیات خدا را دارای دست و پا، و دو چشم، انگشتان، کلام، صدا، سینه و بازو، و نفس و چهره و خنده کردن و صفات استهزاآمیز دیگری را میدانند، طبیعی است که دیدگاههشان نابخردانه محسوب است و به هیچ روی نمیتواند مقبول باشد. تفکر تجسیمی، انسانوارگی و قائل به ؤیتخدا که در سراسر نوشتههایی همانند السنه عبداللهبن احمد حنبل (241 ه) و توحید ابن خزیمه (311 ه) ابنتمییه و جز آنها منعکس است، آنسان بیربط به اصل دین است که حتی در تعبیر امثال امام فخر رازی همتای فکری این نحله میبایست نام آنها را … «کتاب شرک» نهاد! (15) چرا که عقل سلیم هرگز انسان را مجاز نمیشمارد که برتر جمان ظاهری واژگانی همانند ید، جنب، عند، استوی، جاء و … اکتفا نموده، ذات بی مانند خدا را در مرتبه ممکنات بنگرد. چرا که این راهبرد برداشتی ناصواب است و ساحت واجب الوجود کمال مطلق و هستی بیمثیل و نامحدود، «لیس کمثله شیء» ومنزه از هر نوع صفات امکانی و محدودیت زاست. (16) همان سان که رهیافتهای قدریگری و جبرانگارانه در افعال انسان، به استناد ظواهر پارهای از آیات مانند: والله خلقکم و ما تعملون (صافات:96); و کل شیء فعلوه فی الزبرو و کل صغیر و کبیر مستطر(قمر:52-53) و نیزنظریههای تعطیل عقل و لاادریگری در صفات الهی، و همینطور دیدگاههایی که ساحت قدسی انبیای الهی را آلوده به نسبتهای ناپسند میپندارد و … همه و همه خرد سوز، بر خلاف حقیقت و ناپذیرفتنی است.
2- سازگاری با نیازهای اساسی انسان فلسفه وجودی شریعت هموار کردن راه تکامل انسان و تحقق هدف آفرینش است که در پرتو معرفت و اختیار صورت میپذیرد. کمال هر موجود و از جمله انسان عینیتیافتن و ظهور استعدادهای نوعی وجود اوست که در وی به دیعت نهاده شده است. وجود انسان دارای ساحتهای گوناگون است. او بدنی مادی و روانی غیر مادی دارد. هر یک از این دو بعد، ویژگیها و خاستگاههایی را متجلی میسازند. از اینروی، مقاصدی که انسان در زندگی میجوید متنوع است. برخی از این اهداف جنبه ابزاری و مقدماتی دارند، همانند خواستهای مربوط به قلمرو بدنی وجود او و برخی به منزله اهداف متوسط بشمار میروند و پارهای نیز مرتبط به عرصه زندگی بیزوال او یعنی روان وی میباشند که اهداف نهایی و ماندگار تلقی میگردند. طبعا این سازوکار وجودی انسان انتظارات او را از دین و شریعتشکل میبخشد. عقل انسان که حاکم بر ضرورت پیام وحی الهی بهمنظور اکمال مبادی معرفتی خویش است، تحقق این انتظار را از دین میجوید که محتوای آن ناظر بر تمام ساحتهای هستی او و زمینهساز شکوفایی تمام توانشهای او باشد. بر همین اساس، پیام راستین شریعت که از سوی آفریدگار عالم و آدم و آگاه بر تمام خصوصیات پیدا و پنهان انسان نازل شده، نمیتواند وجههای از واقعیتهای زندگی مادی و معنوی، فردی و اجتماعی، عاطفی و عقلانی، این جهانی و آن جهانی وی را نادیده گرفته و به غفلت گذارده باشد. با توجه به این معیار، آن دسته از دریافتهای دینی از کتاب خدا و سنت که مبتنی برحذف بخشیاز خواستگاههای اصیل و مشترک سرشت انسانی میباشد، و یا به آن نتیجه ختم میگردد، بیگمان، برداشتی ناقص قلمداد میگردد. از اینرو، نگرشهای دنیاگریزانه و ایده سرکوب مطلق غرایز، خواستههای جسمانی و ترویج عزوبت، انزواجویی و رهبانیت (در منظر برخی متنصران و پارهای از مسلمانان) به عنوان دعاوی دینی و همینطور برداشتهای آخرت گریزانه و آمال دین را در پادشاهی این جهانی خدا جستن، (همانسان که نظریه یهودیان است)، همه بر ساختههای بشری و پیرایهبند دین الهی است. چهآنکه مفاهیم مربوط به نکوهش دنیا در قرآن مانند: «و ما الحیاه الدنیا الالعب و لهو..» (انعام:32; عنکبوت: 64; محمد: 36، حدید: 20) و سنت راهبران الهی، براساس یک فلسفه جامعی از تفسیر حیات است که آدمی چشماندازی فراخ از زندگی را آمال خویش گرفته، دنیا را تنها به عنوان ابزار و نه مقصد نهایی بشمار آورد. طبق این فهم نه تنها برخورداری از مظاهر و نعمتهای مادی معیشت مطرود نبوده، بلکه به اقتضای تامین بخشی از نیازهای طبیعی و مشروع ضرورت نیز مییابد. همانگونه که پیشوای بزرگ پرهیزکاران علیبنابیطالب در سخنگرانمایه خویش فرمودند: من ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اعمته. آب در کشتی، هلاک کشتی است آب اندر زیر کشتی پشتی است. به گمان ما یکی از علل عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان را میتوان همین گژتاب معرفتشناسی دینی در بستر تاریخ امت اسلامی بشمار آورد که از سوی بسیاری از عالمان زاهد و مقدسان مرشد بر اندیشه و جان عموم مسلمانان تلقین گردید و مرزی میان تلاش، برای توسعه، آبادانی و تمدن و تامین خواستههای طبیعی در سطح مشروع نهاده نشد. تاکید قرآن و رهبران الهی آن بود که مردم و با تمام وجود در دام دنیا نغلتند و دلسپرده و اسیر آن نگردند و نه آنکه دنیا را رها کنند.
3- تطابق با قواعد عرفی عقلایی حاکم بر زبان محاوره این اصل تقریبا مقبول همه اندیشمندان اسلامی و تمام فرق مسلمان است که زبان مفاهمه و مخاطبه دین – چه در قالب قرآن و چه در قالب سنت – در کلیت، همان زبان عرف عقلاست و نه زبان راز آمیز دیگری. براساس این الگو، مواجهه و مفهومگیری از واژگان آیات قرآنی و سنت دینی، نادیده گرفتن این شاخص به منزله خطای معرفتی مفسر دینی محسوب میگردد. یکی از مبانی مناقشه نابردار عرف عقلا در محاورات آن است که هر واژهای پس از تثبیت «ظهور» در یک معنایی، تابع همان معنای وضعی خویش است و اراده خاص گوینده یا شنونده هیچگونه تاثیری در عدول از آن پدید نمیآورد، مگر آنکه قرینه عقلی یا نقلی اقناع کنندهای در میان آید که باز دارنده آن ظهور شود. به عبارت دیگر، هرچند حوزه مفاهمه عرفی این گستردگی را دارد که در آن مجازگویی و کنایهزنی و استعارهآوری بهکار آید و معانی ظاهری فی حد نفسه اخذ نگردد، لیکن اعراض از معانی حقیقی و همینطور ظهور الفاظ تنها در صورتی مورد پذیرش است که مستند به قرینه عقلی یا لفظی قانع کنندهای باشد. این قانون عرفی ارتکازی عقلا در تمامقراردادها، عهدنامهها، پیمانها، وصیتنامهها و … حاکم است. اگر در یک قرارداد مشارکت نوشته باشند که صاحبان سهام در سود و زیان سرمایهگذاری خویش در آن شرکتسهیممیباشند، عرف، واژههای سود و زیان را به همان معنای متداول خویش تلقی مینماید و نه منظور دیگری. همانطور که اگر در وصیت نامه کسی مکتوب باشد که اموال او را به نسبتخاصی میان فرزندانش تقسیم نمایند، عرف، کلمه فرزندان را، همان فرزندان حقیقی وی معنا مینماید و به هیچ روی واژه فرزندان را به معنی فرزندان معنوی و شاگردان او نمیداند، مگر آنکه قرینه روشنی بر اراده این معنا وجود داشته باشد. براساس همینشاخص در گزارههای گوناگون بینشی، تاریخی، دستوری و … که در قرآن کریم آمده است، پس از بررسی وجستجوی قرائن و تشکیل ظهور،به هیچ وجهنمیتوان به بهانه نیل به مقاصد درونی و یا انگیزههای دیگر از آن ظواهر پای بیرون نهاد و آنها را بر معانی مجازی، تمثیلی و امثال اینها تاویل نمود. چرا که مقاصد باطنی و لباب درونی آیات هرگز نافی معانی ظاهری نبوده بلکه در طول آن قلمداد میشود. باتوجه به معیار مذکور، آن سنخ تفاسیری که تمام مفاهیم دینی را ناظر بر معانی پنهانی و مقاصد باطنی گرفته، از ظاهر شریعت روی بر میتابند و «بیت» و «کعبه» را دل انسان، بهشت و جهنم را جامعه بیطبقه، احیای مردگان توسط عیسی را، احیای روانهای مرده و اقامه نماز را بر پای داشتن قیام و انقلاب، و قطع دستسارق را به معنی از بین بردن زمینهها، مجاری و اسباب سرقت میدانند; نوعی تذوق و تاویل بیپایه است. زیرا وجود استعاره و تمثیل و مجاز و حقایق باطنی و جز آن در قرآن، هرگز مجوز این راهبرد نمیگردد که در برخورد با هر آیهای به بهانه نیل به باطن، ظاهر آن را کنار بگذاریم. اگر تعابیری همانند«ولاتکونواکالتی نقضت غزلها منبعدقوه انکاثا»(نحل:92) به مفهوم یک تمثیل است، و یا آیاتی مانند «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی» (اسراء: 72) نیازمند به تاویل است، مفاد این سخن بیانگر آن نیست که تمام قرآن تمثیل است و مستدعی تاویل و رجوع به خلاف ظاهر. چرا که زبان این کتاب، زبان حقیقتگویی است و نه هزل. «انه لقول فصل و ماهو بالهزل»(طارق: 14)
4- سازگاری درونی مفاد نص یکی از ملاکهای اساسی در فهم روشمند دین وحیانی آن است که مفاد تفسیری بخشهای گوناگون متن قرآن کریم و سنت قطعی معصوم نمیبایست نسبتبه همدیگر ناسازگار، متعارض و متزاحم باشد. قرآن یک متن جامع است که از سوی آفریدگار محیط بر جهان نازل گردیده، و معارف آن دارای یک پیوستار فکری و منطقی و هماهنگ با هم و در بر دارنده یک هدف است. (هماهنگی در بینش و رفتار) «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»(نساء: 82);«الله الذی نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی»(زمر:23) امام علی(ع) میفرماید: «کتاب الله ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض…» (17) بی توجهی به این اصل معرفتی نتایج علمی و عملی زیانباری را در عرصه دین برجای مینهد که مورد سختترین نکوهش از جانب صاحب شریعت قرار میگیرد: «… افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فماجزاء من یفعل ذالک منکم الاخزی فی الحیوه الدنیا و یوم القیامه یردون الی اشدالعذاب…»(بقره: 85) بدین سان اگر ملاحظه میشود که در بستر تاریخ فهم دینی برداشتهایی متعارض (تنافی دو دلیل در محتوی و مدلول) از دین الهی و پیام وحی مکتوب عرضه میشود، این موضوع نشانگر نقصان فکری متصدیان دینی است، و نه رخنه در دین. در حقیقت اندیشه و بینش دینشناس این توان و توفیق را نداشته است که یک نگرش فراگیر و پیوستاری به تمام متن داشته، آن را متناظر بر همدیگر ببیند. اگر گروهی از مسلمانان در تعامل اجتماعی فرد مسلمان، اطاعت از فرمانروایان را بی قید و مطلق قلمداد نموده، اطاعت از سلاطین جائر را به استناد ظاهر، اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولیالامر منکم (نساء:59) واجب شمردند و صدها حدیث در حرمت مخالفتبا او سرودند (18) ، و از همین روی، فجایع و مصائب بیشماری را در تاریخ دیانت الهی به ثبت رساندند، بیتردید اینگواه کجاندیشی، بد فهمی و غفلتیا تغافل آنان از نگرش جمعی به قرآن ارجمند بود. آنان این هنروری را نداشتند تا دهها آیه دیگر و گویا در بیان شیوه سلوک اجتماعی و فرادستان و فرودستان و ناروایی ستمپذیری و ستمکاری را به دیدهحقیقتبین بجویند، ومقصداساسیدین در صبغه اجتماعی ایمانداران را پیروی از اولیاء الهی و بر پای داری قسط بدانند. «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط…»(حدید: 25) آنان به واقع بخشی از قرآن را گرفته، بخشی دیگر را کنار نهاده بودند که میگوید: «ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا»(کهف: 28);«فاصبر لحکم ربک ولا تطع آثما او کفورا»(دهر: 24); «ولا تطع المکذبین….»(قلم: 8); «ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار»(هود:113); «ولاتطیعوا امر المسرفین»(شعراء: 151) همانند این یکسویه بینی در زمینه مسائل بینشی نیز قرنها منشا دل مشغولی و نزاعهای میان فرق اسلامی گردید. گروهی تنها با دستاویز قراردادن ظاهر پارهای از آیات که مفاد آنها توحید افعالی و اختصاص مؤثریت استقلالی و احاطه قیومی خدای متعال است، دیدگاه قرآن را در نفی علل و افاعیل طبیعی پنداشته، در نتیجه، جبر انسان را نیز بر پای شریعتبستند. در همین حال، گروه دیگری بر عکس، جانب تفویض را گرفته، به استناد ظاهر آیاتی که افعال را به علل طبیعی خویش منسوب میدارد، تاثیر تدبیری مستمر پروردگار را از صحنه هستی حذف کردند و به دیدگاه یهودیگری یعنی بریدگی جهان آفریده از آفریدگار، رسیدند. (19) در حالی که، حقیقت چیزی جز این هر دو بود. و مفاد این دو دسته آیات مفسر یک هدف میبود، و استناد مرگ و حیات، و رشد و ثمر دهی، رزق و … به اسبابقریب و طبیعی، که به اذن خدا صورت میگیرد و در طول فاعلیتحقیقی و استقلالی خداست، هیچگونه تنافی با فاعلیتخداوند ندارد. «و احیی الموتی باذنالله»(آل عمران:49). (20) ما رمیت اذ رمیت گفتحق کار حق بر کارها دارد سبق دیدن یک زاویه و غفلت از زوایای دیگر منشا بروز این خطاهاگردید. همانگونه که عدم ژرفکاوی در آیات و تفکیک میان اراده تکوینی و وجود بخشی با اراده تشریعی (مصلحتبینی خدا در سرنوشت انسان) که به اشارههای لطیف مورد توجه قرار گرفته بود، عامل دیگر این خطا بود. «ان تکفروا جمیعا فان الله غنی عنکم ولا یرضی لعباده الکفر و ان تشکروا یرضه لکم ولا تزر وازره وزر اخری…»(زمر:7)
5- سازگاری با روح کلی شریعت توحیدی کسی که بر کرسی فهم دین مینشیند، ناگزیر استخود را در محدودهای معین و مواجه با یک سلسله مبادی قطعی ببیند که در بداهت آنها خدشهای نیست. این مبادی مسلم در واقع قلمرو و صبغه جولان فکری و تفاسیر دینی او را ترسیم و تعیین مینمایند. او باید در راهبرد دین شناسی خویش همواره متذکراین امر باشد که با متنی مواجه است که تصویر مبدا توحیدی و مقصد آخرتی زندگی و مسیر هدایت وحیانی، به وضوح هرچه تمام از اصول زیرین این پیام است. او باید بداند در مقام تفسیر کتابی است که قلمرو خویش را تقریر کرده و اهداف خود را اعلام داشته و ارکان اساسی پیام خود را تنصیص نموده است. روح کلی توحید محوری، معاد باوری، ارزشهای انسانی، غیب و شهود و عمل و نتیجه، فرشته و شیطان و ایمان و کفر، حق و باطل و … شاکله اصلی این متن است که دوست و دشمن بر آن اذعان و اعتراف داشتهاند. این شاخص و شاکله به ما میفهماند که برداشتها و تفسیرهای این جهانی و علم زده از تعابیر دینی، و رهیافتهای سکولاریستی و پلولاریستی ازاسلام ناب محمدی9 چه مقدار از روح دین حنیف بیگانه است. آنان که به تاثیر از سیطره دانش تجربی جدید میکوشند تا تمام مفاهیم دینی را در قالب علوم نوین بیابند و از این طریق، بهگمان خویش قلمرو علم و دین را مجانس هم جلوه دهند، ناگزیر در بسیاری از موارد به تهی کردن واژگان دینی از روح اصلی مورد نظر شریعت دست مییازند. اینان غالب موارد متون دینی که از غیب و اعجاز و فرشته و جن و شیطان و … سخن رفته است، را در نمودهای این جهانی مینگرند. چنانکه پرندگان حامل سجیل را مگسهای حامل میکروب (21) ، پرندگان مذبوح ابراهیم را به مفهوم پرندگان تربیتیافته، (22) شیطان و جن را نیروهای اهریمنی درون وجود انسان (23) میبینند. تا آنجا که برخی به التقاط کامل «یوم لابیع فیه ولا خلال»(ابراهیم: 31) را در معنی روزگاری که در آن مبادله اقتصادی و شکاف طبقاتی رختبرجسته میگیرند! نیز آنانکه دستیابی بهگوهر حقیقت را موجبی برای به مسلخ کشاندن ظاهر شریعت میدانند، و دعوی حقانیت همه عقاید و آراء را مینمایند و نزاع میان شرک و توحید و کفر و ایمان و باطل و حق را جنگی لفظی قلمداد نمودهاند، پذیرش تکثر دینی و تسامح مطلق را شعار خویش ساخته، آنرا بر پای دین میگذارند، روشن است که پوستین را وارونه بر تن کردهاند. روشنفکری، خواه در قالب دیرین خود یعنی استناد به تجارب باطنی و یافتههای درونی، که باطنیان و متصوفان پرچمدار آن بودند، و خواهدر چهره نوین خود یعنی استناد دادن همه بنیادهای معرفتی به تجارب بیرونی (آمپریسم)، در نتیجه خارج کردن گزارههای دینی از حوزه اثبات پذیری و ابطال پذیری، و تلقی فایدهانگاری محض از آنها، به استنتاج پلورالیزم دینی میانجامد، همه راهها را صراط مستقیم قلمداد مینماید. طبیعی است که این راهبرد از حیث نظری مغایر با روح توحید و حق و باطل و ایمان و کفر است که دو جبهه آشتیناپذیر را تشکیل میدهند. هیچ یک از این دو بینش، به اقتضای خصیصه ذاتی خویش و با حفظ هویتخود نمیتواند پذیرای وجود دیگری در کنار خود باشد، مگر آنکه جمع میان امور متناقض و متضاد ممکن باشد! همین سان، فهمهای سکولاریستی یعنی بیرون راندن دین از حوزه زندگی اجتماعی و محصور کردن آن در حیطه زندگی شخصی و رابطه فردی با خدا و رابطه اخلاقی محض با دیگران را میتوان نمونه دیگری از تفسیرهای دینی نادرست دانست که غالبا از سوی استعمارگران، سیاستمداران خودکامه، روشنفکران مرعوب، و مقدسان متحجر مطرح شدهاست. گرچه هر یک از اینها انگیزهای خاص در نحوه نگرش خویش داشتهاند، لیکن نتیجه فکری همه اینها بیرون راندن نیروی معنوی دین از صحنه اجتماع، و مناقض با اهداف اساسی و روح دین است، چه آنکه اصلاح ذاتی فرد و کمال ایمانی او تنها در پرتو محیط و اجتماعی صالح و الهی تحقق مییابد، و امر سعادت آخرت او رهین تکاپوی جهتدار دنیوی اوست. × مثنوی دفتر ششم 1. الفرق بین الفرق،بغدادی،ص266 2. 3. فتوحات مکیه، ج 1، ص279 و ص 551 4. فصوص الحکم، فص هودی 5. تفسیر القرآن الکریم، منسوب به ابن عربی، ج 1، ص 84 6. احیاءالعلوم، باب فی فهم القرآن 7. جواهر القرآن، فصل 4 و 5 8. تفسیر الکبیر، فخررازی، ج 1، ص 144 9. ر.ک: تاریخ نهضتهای دینی، اسلامی معاصر، علیاصغر حلبی، ص143، نیز تفسیر و تفاسیر جدید، بهاءالدین خرمشاهی، ص59 10. تفسیر و تفاسیر، ص 62 11. سخن ابوالحسن عبیدالله الکرخی رئیس علمای حنفی بغداد به نقل ذهبی در التفسیر و المفسرون، ج3، ص 100 12. ر.ک: البرهان فی علوم القرآن، زرکشی، ج 2، ص27، تفسیر صافی، فیض کاشانی، مقدمه. 13. بحارالانوار، ج47، ص239. 14. فخررازی، تفسیر الکبیر، ج27، ص 150 15. ر. ک: تنزیهباری، مقاله نگارنده در مجله مبین شماره 16. نهجالبلاغه، خطبه /133 17. ر.ک: تاریخ المذاهبالاسلامیه، ابوزهره، ج 2، ص 322 18. نهجالبلاغه، خطبه /133 19. ر.ک: واژه «اذن» در معجم المفهرس قرآن 20. تفسیر عمجزء، محمد عبده 21. تفسیر المنار، ج3، ص53 22. سرسید احمدخان هندی 23. مجله کیان، تابستان76، مقاله صراطهای مستقیم. فصلنامه معرفت ، شماره 24
محمد باقر سعیدی روشن