بررسی ستیزه‌های دیرین درباره تحریف قرآن

اشاره
مقاله حاضر تلاشی است‏برای نشان دادن جایگاه واقعی بحث تحریف قرآن در بین امامیه و چگونگی شکل‏گیری این نظر . نظر مؤلف مقاله این است که عقیده به تحریف قرآن اساسا در مجادلات بین شیعه و اهل‏سنت ریشه دارد . مهم‏ترین مسئله کلامی شیعه، بحث امامت‏بوده، که مجادلات گوناگونی را بین اهل سنت و شیعه موجب شده است . در طی این مناظرات، داستان تحریف قرآن شکل گرفته است . در آغاز، این مسئله را متکلمان شیعی تنها در منازعات کلامی بین اهل سنت و شیعه به عنوان امری جدلی درباره مشروعیت‏خلافت‏خلفای نخستین برضد اهل‏سنت‏به کار برده‏اند . پس از آن، مؤلفان امامیه، بدون توجه به ماهیت جدلی و به علت‏خطا در فهم روایات، این نظریه را عقیده‏ای شیعی تلقی و به کتب امامیه وارد کردند . از این جهت، مقاله حاضر نگاه جدیدی به این مسئله دارد . با این حال، نکاتی در مقاله وجود دارد که نتیجه‏گیری شخصی مؤلف است و چه بسا هفت آسمان یا خوانندگان محترم در این نوع برداشت‏ها با ایشان همرای نباشند . این فصل‏نامه آماده درج دیگر برداشت‏ها نیز هست .
در این مقاله کوتاه می‏کوشیم تا خاستگاه‏های مجادلات سنی – شیعی را درباره عدم زیادت و نقصان قرآن تبیین کنیم . بسط و توسعه این منازعات در قرن‏های نخستین اسلامی نمونه جالبی است از این مسئله که چگونه نظریات در آغاز از طریق مجادلات فرقه‏ای و همچنین برخورد و ارتباط فرقه‏های مختلف مسلمان و مکاتب کلامی بسط و تحول یافته‏اند . با وجود بدگمانی شدید فرقه‏ها به یکدیگر، عوامل متعددی دادوستد علمی بین فرقه‏های مختلف را تسهیل می‏کرد . عامل بسیار مهم عبارت بود از گروهی از راویان حدیث که نزد فرقه‏های مختلف تردد می‏کردند و بدین‏گونه بخشی از احادیث‏یک فرقه را به فرقه‏های دیگر می‏آموختند . طبیعی بود که اشتباه در نقل احادیث دو فرقه باعث‏شود که مطالب فرقه‏ای را به فرقه‏ای دیگر نسبت دهند . این امر در مورد تشیع کاملا درست است که بسیاری از راویان حدیث نزد مشایخ سنی و شیعی، سماع حدیث می‏کردند و بعدها بخشی از آنچه را شنیده بودند به اشتباه به گروه دیگر نسبت می‏دادند . (2)
همچنین نخستین متکلمان شیعی در مجادله با سنیان، احادیثی را از مآخذ سنی نقل و با آنها برضد خود ایشان استدلال می‏کردند (الزام الخصم بما الزم علیه نفسه .) اما از میانه قرن سوم به بعد، رجال و محدثان شیعی اساسا این مطالب را شیعی می‏دانستند، زیرا تصور می‏کردند که هرچه صحابه ائمه و متکلمان قدیمی شیعی حتی در مجادلاتشان گفته یا نوشته‏اند، ضرورتا دیدگاه‏ها و اخبار ائمه را نشان می‏دهند . (3)
این فرض موجب ورود مطالب نادرست‏به اندیشه شیعی شد .
بسیاری از این گفت‏وشنودهای محدثان شیعی با اهل‏سنت درگذر زمان فراموش شده بودند . از این جهت، روشن نبوده است که آیا بسیاری از عقایدی که بعدها دیدگاهی سنی یا شیعی قلمداد شده‏اند، در اصل، نظریات گروه‏های مختلف بوده است‏یا حداقل در دوران‏های نخستین، قبل از آن که فرقه‏ها شکل نهایی خود را بیابند، در جریان‏های اصلی موجود در جامعه اسلامی مطرح بوده‏اند یا خیر؟ مسئله عدم نقصان و زیادت مصحف عثمانی و مجادلات درباره آن مثال مهمی از این پدیده است . مسئله اصلی در این منازعات این بود که آیا مصحف عثمانی تمام اجزای قرآن را دربردارد یا اجزای دیگری نیز وجود دارد که از مصحف عثمانی حذف شده‏اند . پس از این، گفت‏وشنودهای شیعی – سنی را در این مسئله بررسی خواهیم کرد .
شواهدی در خود قرآن و نیز حدیث وجود دارد که نشان می‏دهد پیامبر متن مکتوبی را در دوره حیاتشان و به احتمال بیشتر در نخستین سال‏های حضورشان در مدینه تدوین کرده بودند . (4)
ایشان ظاهرا کار تدوین [قرآن] را تا پایان حیاتشان ادامه دادند و به کاتبان وحی می‏گفتند که بخش‏های جدید وحی‏شده را در کجای قرآن قرار دهند . (5)
همچنین شواهدی موجود است که بخش‏هایی از مطالب وحیانی اولیه در قرآن موجود نیست . آیه‏ای در قرآن نبود بخشی از وحی را که منسوخ گردیده یا به فراموشی سپرده شده است، تصدیق می‏کند . (6)
آیه دیگری متضمن این نکته است که خدا آیاتی را جانشین آیات دیگر کرده است . (7)
ظاهرا مسلمانان صدر اسلام آیاتی را به یاد می‏آورده‏اند که در گذشته، از وحی بوده و در مصحف عثمانی یافت نمی‏شده است، گرچه آنان آگاه بودند آن بخش‏ها را پیامبر عمدا حذف کرده است، زیرا مسلمانان به آنها با عبارات «آنچه نسخ شده‏» (رفع)، «به فراموشی سپرده‏» (انسی) یا «از قلم افتاده‏» (سقط) اشاره کرده‏اند . (8)
مفهوم نسخ قرآن در آغاز، اشاره به این اجزا دارد که پیامبر آنها را جزء قرآن ثبت نکرده بود، (9) گرچه بعدها مفهوم نسخ در سنت‏سنیان بسط یافت و چندین گروه از نظرها را شامل شد . بیشتر موارد همراه با شواهدی در مصحف عثمانی موجود است، به جز یک نظر شاذ که در وجود آیه‏ای منسوخ در قرآن تردید کرده است . (10)
روایت‏سنی درباره جمع‏آوری قرآن با آنچه پیش‏تر آمد کاملا متفاوت است . این روایت مدعی است که قرآن تا پس از زمان وفات پیامبر در سال یازدهم هجری در یک مجلد تدوین نشده بود . (11)
کاتبان وحی پس از آن که پیامبر آیات قرآن را درمی‏یافت و بر آنان قرائت می‏کرد، به سرعت می‏نوشتند . برخی مومنان بخش‏هایی از وحی را حفظ می‏کردند یا گاهی وحی را بر هر چیزی که می‏شد بر آن نوشت و در دسترس بود، ثبت می‏کردند . برطبق نظر طرفداران این قول، این واقعیت که قرآن به شکل یک کتاب تا وفات پیامبر تدوین نشده بود، کاملا منطقی است; چون تا وقتی که پیامبر در قید حیات بود، همیشه وحی دیگر و نیز نسخ برخی آیات انتظار می‏رفت . هیچ شکل تدوین‏شده‏ای از اجزایی که پیش‏تر وحی شده بود، نمی‏توانست تهیه گردد که تمام متن قرآن را دربرگیرد . (12)
افراد متعددی بخش‏های زیادی از وحی را حفظ کرده بودند و در نمازهایشان می‏خواندند و برای تعلیم دیگران قرائت می‏کردند . تا آن زمان که پیامبر یگانه مرجع مؤمنان بود، هیچ نیازی به رجوع به کتاب یا متن فقهی نداشتند . همه این ملاحظات بعد از وفات پیامبر تغییر کرد و در اوضاع و احوال جدید، جمع‏آوری قرآن الزامی شد . داستان گزارش شده در منابع سنی، از این قرار است:
دو سال بعد از وفات پیامبر، مسلمانان در نبردهای خونین با جامعه رقیب یمامه در صحرای عربی درگیر بودند . بسیاری از حافظان (قاریان قرآن) زندگی‏شان را در این زمان از دست دادند . (13)
بیم آن پیش آمده بود که بخش عمده‏ای از قرآن به دلیل وفات بسیاری از حافظان قرآن از دست‏برود . این مسائل ابوبکر، نخستین جانشین پیامبر، را واداشت تا دستور جمع‏آوری قرآن را بدهد . برای انجام این کار، از صحابه پیامبر و حافظان قرآن خواست هر بخشی از وحی را که حفظ کرده یا به هر شکلی نوشته‏اند، بیاورند . ابوبکر به عمر (که جانشین او شد) و زید بن ثابت (کاتب جوان وحی در زمان پیامبر) دستور داد تا در مدخل مسجد مدینه بنشینند و هر آیه یا بخشی از وحی را که دست‏کم دو گواه شهادت دهند که آن را از پیامبر شنیده‏اند، بنویسند . آنان نیز چنین کردند، جز در یک مورد خاص که شهادت یک گواه پذیرفته شد . (14)
همه اجزا به این شکل تدوین شد و بر روی اوراق کاغذی (15) یا پوست آهو ثبت گردید; اما هنوز در یک مجلد (مابین الدفتین) تدوین نشده بود، علاوه بر آن که این اجزا برای همه جامعه اسلامی که قرآن را تنها در شکل اجزای پراکنده شخصی در دست داشتند، در دسترس نبود . اوراق نزد ابوبکر و عمر باقی ماند و بعد از مرگ عمر به دخترش حفصه رسید . عثمان در دوره خلافتش اوراق را از حفصه گرفت و آنها را در یک مجلد تدوین کرد . او نسخه‏های چندی از آن را فراهم آورد و به بخش‏های مختلف جهان اسلام فرستاد، سپس دستور داد تا هر مجموعه دیگری را از قرآن که یافتند، بسوزانند . (16)
سراسر این داستان تدوین قرآن را واقعیتی مسلم انگاشته‏اند . آن گونه که خواهیم دید، این دیدگاه مبنایی‏شد برای نظر متاخرتری که مدعی‏بود متن‏قرآن کامل نیست .
در احادیث اهل سنت روایات فراوانی هست دال بر از دست رفتن بخشی از وحی قبل از آن‏که ابوبکر جمع‏آوری قرآن را آغاز کند . به عنوان مثال، روایت‏شده است که عمر یک‏بار دنبال آیه‏ای خاص از قرآن می‏گشت که به شکل مبهمی آن را به یاد داشت . وی با ابراز تاسف عمیقی به یاد می‏آورد که تنها شخصی که آیه را ثبت کرده بود در جنگ یمامه کشته شده است . در نتیجه، آن آیه از دست رفته است . (17)
ظاهرا عمر آیه دیگری از قرآن را نیز درباره مجازات رجم برای افراد مسن به خاطر می‏آورده است; (18) اما او نتوانست معاصرانش را قانع کند که آن آیه را به قرآن بیفزایند; زیرا هیچ‏کس دیگری از نظر او حمایت نکرد، (19) زیرا که می‏بایست دو شاهد می‏داشت تا مطلبش به عنوان بخشی از قرآن پذیرفته گردد، گرچه بعدها برخی دیگر از صحابه، از جمله عایشه، جوان‏ترین همسر پیامبر، آن آیه را به یاد آوردند . (20)
به عایشه نسبت داده‏اند که گفته صحیفه‏ای داشته است که دو آیه قرآن بر آن نوشته شده بود; یکی از آنها آیه رجم بود که زیر تخت‏خوابش بود و بعد از وفات پیامبر، زمانی که اهل خانه مشغول تشییع جنازه پیامبر بودند، حیوانی اهلی [داجن (21) ] داخل خانه شده، صحیفه را می‏خورد . (22)
همچنین عمر آیات دیگری را به خاطر می‏آورد که به نظر او از قرآن حذف شده (سقط) (23) یا از بین رفته‏اند . یکی از آن آیات درباره وظیفه‏شناسی نسبت‏به والدین (24) و دیگری درباره جهاد بوده است . (25)
سه تن از رجال متخصص قرآن یعنی زید بن ثابت، عبدالله بن عباس و ابی بن کعب از مدعای وی درباره این دو آیه حمایت کردند . (26)
انس بن مالک آیه‏ای را به یاد می‏آورد که در ایامی که برخی از مسلمانان در نبردی کشته شده بودند، نازل شد، اما بعدها حذف گردید . (27)
عبدالله، فرزند عالم و دانشمند عمر، (28) همچنین فقهای بعدی، (29) مدعی بودند که بخشی از قرآن پیش از جمع‏آوری آن از بین رفته است .
اخبار مشابهی خصوصا درباره مصحف عثمانی ذکر شده است . این اخبار حکایت از آن دارند که بسیاری از صحابه برجسته بخش‏هایی از وحی را که آنان خودشان از پیامبر یا به شکل دیگری شنیده بودند، در مصحف عثمانی نمی‏یافتند . به عنوان مثال، ابی بن‏کعب سوره بینه را به شکلی که ادعا می‏کرد از پیامبر شنیده است می‏خواند . این سوره شامل دو آیه دیگر بود که در مصحف عثمانی ثبت نشده بودند . (30)
همچنین نظر وی این بود که متن اصلی سوره احزاب فزون‏تر بوده است; وی آیه رجم را به یاد می‏آورد که از متن اصلی حذف شده بود . (31)
از مدعای وی زید بن ثابت (32) و عایشه (که گفت: در دوره پیامبر این سوره سه برابر اندازه فعلی بود، گرچه وقتی عثمان قرآن را جمع می‏کرد، تنها همین بخشی را که در مصحفش موجود است، یافت) (33) و حذیفه بن یمان (که هفتاد آیه را یافت که از مصحف عثمانی حذف شده بود، آیاتی که خودش پیش‏تر، در دوره حیات پیامبر می‏خوانده است) (34) حمایت کردند . همچنین به نظر حذیفه، سوره برائت‏به شکل موجود در مصحف عثمانی تنها یا یک‏سوم (36) آن چیزی است که در دوره پیامبر بود . مالک بن انس، محدث و فقیه برجسته قرن دوم و مؤسس مکتب فقهی مالکی، از همین نظر حمایت کرده است . (37)
همچنین روایاتی موجود است که سوره حجر و نور اندازه متفاوتی داشته‏اند . (38)
ابوموسی اشعری دو سوره طویل را به یاد می‏آورد (که از هر یک فقط یک آیه را به خاطر داشت)، که وی نتوانسته بود آنها را در مصحف عثمانی بیابد . (39)
یکی از دو آیه‏ای که او به یاد می‏آورد، این بود: «اگر فرزند آدم دو دره از طلا داشته باشد، در جست‏وجوی دره سوم خواهد بود» . همچنین از دیگر صحابه چون ابی بن‏کعب، (40) ابن مسعود (41) و ابن عباس (42) وجود این آیه نقل شده است . مسلمه بن مخلد انصاری دو آیه دیگر را نیز ذکر کرده است که از مصحف عثمانی حذف شده بودند . (43)
عایشه فراتر رفته و آیه سومی را نیز ذکر کرده است . (44)
دو سوره کوتاه، مشهور به حفد و خلع، در مصحف ابی بن کعب، (45) ابن‏عباس و ابوموسی و دیگر صحابه (48) آشنا بود، گرچه هیچ اثری از این دو در مصحف متداول یافت نمی‏شود . در مصحف ابن‏مسعود سوره حمد و سوره‏های فلق و انشقاق نبوده است، (49) گرچه در این مصحف، کلماتی اضافی و عباراتی بود که در مصحف عثمانی حذف شده بود . (50)
همچنین او و بسیاری از صحابه دیگر آیاتی را در مصحف‏هایشان ثبت کرده‏اند که با مصحف عثمانی تفاوت داشته است . (51) به همین‏گونه، اخبار فراوانی روایت‏شده است که علی (ع)، بعداز وفات پیامبر، تمام بخش‏های قرآن را گردآورد (52) و آن را برصحابه پیامبر عرضه کرد، اما آنان آن را رد کردند و وی مجبور شد مصحفش را به خانه برگرداند; (53) این اخبار متضمن این‏نکته‏اند که تفاوت‏های چشم‏گیری بین مصحف‏های مختلف قرآن وجود داشته است .
عموما در سنت اسلامی – که مبتنی بر حافظه جمعی نسل‏های نخست مسلمانان و صرفا برخی اخبار واحد است – این مطلب پذیرفته شده است که مصحف رسمی قرآن را عثمان نشر داد و همو دیگر قرائت‏های قرآن را تحریم کرد . مسلما تفاوت‏هایی بین مصحف عثمانی و دیگر مصحف‏های قدیمی بوده، همان‏طور که بین خود مصحف‏ها نیز تفاوت‏هایی بوده است . سوای مسائل دیگر، این تفاوت‏ها بود که ضرورت تدوین مصحف عثمانی و متن مورد پذیرش همگان را پدید آورد .
می‏توان پذیرفت که افرادی مرتبط و نزدیک با پیامبر، خصوصا آنانی که در مکه در سال‏های اولیه به ایشان پیوسته بودند، هنوز اجزایی از وحی را به یاد داشته‏اند که پیامبر آنها را از قرآن ندانسته بودند . همچنین احتمال می‏رود که مصحف علی (ع)، که یکی از کامل‏ترین و معتبرترین (موثق‏ترین) مصحف‏ها بوده، به عنوان مصحف رسمی به عثمان پیشنهاد شده باشد، اما او آن را رد کرده و ترجیح داده است، اجزای همه مصحف‏های موجود را جمع‏آوری و تدوین کند . این امر موجب گردید که علی (ع) نیز از ارائه مصحفش برای تدوین مصحف عثمانی خودداری کند . روایت‏شده است که عبدالله بن مسعود صحابی نیز از جریان تدوین کناره گرفت و از ارائه مصحف خویش خودداری کرد . (54) روایت پیش‏گفته درباره تدوین نخستین مصحف قرآن از جهات دیگری ابهام دارد . (55)
این خبر علی‏رغم اهمیتش در هیچ‏یک از کتاب‏های فقهای قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری یافت نمی‏شود . (56) ظاهرا برخی جزئیات داستان بعد از زمانی شکل گرفته که عثمان دستور تدوین مصحفی را داده است . (57) اخبار چندی به صراحت گویای این است که قبل از زمان عثمان هیچ تلاشی برای جمع‏آوری قرآن انجام نشده است (58) این مطلب را ظاهرا خبر دال بر تدوین و گردآوری قرآن توسط عثمان تایید می‏کند . (59) صورت‏های دیگر داستان از تناقضات مهمی درباره برخی از جزئیات مهم پرده برمی‏دارد; نام صحابی‏ای که به تنهایی شهادت داد و شهادتش پذیرفته شد (60) و آیات خاص مورد بحث (61) متفاوت‏اند . همچنین این روایات متناقض نقشی را به زید بن ثابت در جریان تدوین قرآن نسبت می‏دهند . (62) افزودن داستان پذیرش شهادت یک نفر با ذکر داستان آشنا و متداول درباره خزیمه ذوشهادتین، که گفته شده پیامبر شهادت او را معادل گواه دو نفر می‏دانست، تلاش روشنی است‏برای مقبول‏تر کردن داستان . (63) در نقل متفاوت این داستان، که در آن گواه را فردی مجهول از انصار دانسته‏اند، گفته‏اند عمر شهادت او را بر این اساس پذیرفت که فحوای آیه‏ای که او عرضه داشته بود، بنا به نظر عمر صحیح بوده است، زیرا پیامبر را با صفاتی توصیف می‏کرد که در ایشان بود . (64) در روایات دیگری گفته شده است که آیه یا آیات دیگری نیز پذیرفته شده بودند، زیرا عمر، (65) عثمان (66) یا زید (67) خودشان شهادت داده بودند که این آیات را از پیامبر شنیده‏اند . خلیفه معمولا دستور می‏داد، شهادت هر کسی پذیرفته گردد، مشروط به این که فرد سوگند یاد کند آیه‏ای را که برای تدوین عرضه داشته، از پیامبر شنیده است . (68) با این حال، داستان با اخبار فراوان و بی‏شماری که می‏گوید (69) شماری از صحابه، به ویژه علی و عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب، قرآن را در ایام پیامبر تدوین کرده‏اند، تعارض دارد . (70) افزون بر این، ظاهرا جعل این داستان تلاش آشکار و مشکوکی بوده است تا به واسطه تدوین قرآن (متن رسمی اسلامی) و با برکنار کردن علی از این جریان‏ها، به نحوی وجهه‏ای برای سه خلیفه اول فراهم آورد .
چون این نکته اخیر با اخبار پیش‏گفته درباره تدوین قرآن بعد از وفات پیامبر به دست علی (ع) تطبیق داده شود، ممکن است موجب روشن شدن خاستگاه‏های داستان گردد . با در نظر گرفتن برخی مباحث‏سیاسی صدر اسلام و مباحث جدلی – منازعه‏ای بعدی در درون جامعه اسلامی، می‏توان از وجود جریان چندمرحله‏ای شکل‏گیری آن سخن گفت . ظاهرا شایعه بسیار متداولی در سده اول هجری وجود داشته است، مبنی بر این که علی (ع) بعد از وفات پیامبر در انجمن عامی که در آن، ابوبکر به جانشینی پیامبر انتخاب گردید، حضور نداشته و بعدها با ابوبکر بیعت کرده است . از ایام گذشته، هواخواهان علی (ع) این تاخیر در بیعت را بازتابی از راضی نبودن علی (ع) از انتخاب ابوبکر تاویل کرده‏اند . چنین استدلالی به‏کار رفته است تا اساسی باشد برای حمله به اجماع ادعایی صحابه که طرفداران خلفا به عنوان اساس مشروعیت جانشینی ابوبکر بدان استناد کرده‏اند . محتمل است که این نظر در دوران‏های بسیار کهن ظاهر شده باشد، شاید قبل از سقوط امویان در اوایل قرن دوم، زمانی که منازعات فرقه‏ای در جامعه اسلامی ظاهر شده بود . (71) با سقوط امویان ممکن نبود که موضع علی (ع) برای مدت زمان بیشتری نادیده انگاشته شود و می‏بایست پاسخی بدان داده می‏شد . بسیاری از روایات در توضیح این که چرا علی (ع) در بیعت‏با ابوبکر حضور نداشته است، گفته‏اند علی (ع) بعد از وفات پیامبر برای تدوین قرآن از زندگی اجتماعی کناره گرفت . (72) بنابراین، کاملا محتمل است (73) که این اخبار به عنوان پیش‏زمینه‏هایی در حمایت از وجود چنین نظری جعل شده باشد، (74) به عنوان استدلالی از سوی اهل‏سنت که تاخیر علی (ع) به علت عدم رضایتش نبوده است . در عوض، نقل است که چون ابوبکر از علی (ع) پرسید: «چرا بیعت نمی‏کنی، آیا از انتخاب من ناراضی هستی؟» علی در پاسخ گفت که سوگند یاد کرده‏ام ردا بر تن نکنم جز برای حضور در نماز جماعت تا زمانی که همه اجزای قرآن را گردآوری کنم . (75)
با این همه، این داستان مشکلات دیگری برای حامیان خلفا به وجود آورد، زیرا فضیلت دیگری بر فضایل علی می‏افزود، که شیعیان آن را شاهدی بر درستی ادعای خلافتش می‏گرفتند . علاوه بر همه فضایل، علی (ع) در این زمان فردی بود که امر مهم تدوین قرآن را بعد از وفات پیامبر برعهده داشت . (76) این مسئله حربه بالقوه‏ای در دست هواداران علی (ع) در منازعات فرقه‏ای بود . ممکن است که پیروان علی پیش‏تر، از این داستان برای رد استدلال‏های عثمانیه در این باره که عثمان قرآن را گردآوری کرد، استفاده کرده باشند . چنین استدلالی برای عثمانیه چالش جدیدی پدید آورد، و همانند موارد بسیار دیگری که درصدد تضعیف دعاوی شیعه بر افضل بودن علی (ع) و اهل بیت پیامبر برآمده بودند، به جعل حدیث پرداختند . برخی از مثال‏ها در ذیل آمده است: (77)
1 . در اخبار فراوانی آمده است که پیامبر آن‏گاه که بین پیروانش پیمان برادری می‏بست، (78) علی را به برادری خود برگزید . (79) روایات متضادی این شان را برای ابوبکر قائل شده‏اند . (80) اما این مورد وفاق است که پیامبر بین ابوبکر و عمر عقد برادری بست . (81) در اخبار فراوان دیگری نقل شده است که پیامبر فرمود اگر من بخواهم دوستی برگزینم ابوبکر را برمی‏گزینم . (82) به نظر می‏رسد این اخبار برای مقابله با این مدعا که پیامبر علی را به برادری برگزید، جعل شده باشند .
2 . پیروان علی ایشان را برترین صحابی پیامبر می‏دانند . به واقع، از شواهد بسیاری در تاریخ حیات پیامبر برمی‏آید که علی یکی از برجسته‏ترین صحابه بوده است، اما در خبرهایی که دارای گرایش عثمانی‏اند تاکید شده است که در زمان حیات پیامبر، تنها ابوبکر، عمر و عثمان افراد برجسته‏ای بودند و سایر صحابه هیچ تفاوتی در شان و منزلت نداشتند . (83)
3 . در خبر متواتری از پیامبر نقل شده است که ایشان دو نوه خود حسن و حسین، فرزندان فاطمه (س)، را سرور جوانان بهشت‏خوانده‏اند . (84) در خبر دیگری از پیامبر تعبیر مشابهی درباره علی (ع) به کار رفته است . (85) خبری در مقابل، ابوبکر و عمر را سرور افراد میان‏سال بهشت معرفی می‏کند . (86)
4 . در نقل بسیار متداولی به پیامبر منسوب است که گفته‏اند من شهر علمم و علی باب آن است . (87) خبری در مقابل، ابوبکر را اساس شهر، عمر را دیوار و عثمان را سقف شهر علم می‏نامد . (88)
5 . روایت‏شده است که در سال‏های نخست اقامت پیامبر در مدینه، صحابه برای این‏که راحت‏تر در نماز جماعت پیامبر حاضر شوند، خانه‏هایشان را در اطراف مسجد پیامبر ساختند و درهای خروجی خانه‏هایشان را به مسجد گشودند . بر اساس نقل متواتری، پیامبر بعدها دستور داد که همه درها بسته گردد، جز در خانه علی (ع) که درواقع دری بود که به خانه دختر پیامبر منتهی می‏شد . (89) از این‏رو، این استثنا در مقام بیان فضیلت‏یا جایگاهی خاص برای علی نیست; با وجود این، در روایت متضادی گفته شده که این در خانه ابوبکر بود که مستثنا شد . (90)
6 . همگان به اتفاق پذیرفته‏اند که در مراسم مباهله که در اواخر حیات پیامبر بین ایشان و مسیحیان نجران رخ داد، (91) ایشان همراه با اهل بیتشان، یعنی علی و فاطمه و دو پسرشان، حضور یافتند . (92) پیامبر در این مسئله از سنت موجود در رسوم جامعه عربی در نفرین دوطرفه (مباهله) که مستلزم حضور هر گروه همراه با اهل‏بیتش بود، پیروی کرد . با وجود این، در روایت متضادی گفته شده که پیامبر در مباهله با ابوبکر، عمر و عثمان و خانواده‏های آنها حضور یافت . (93)
7 . در خبر متواتری گفته شده است که پیامبر فاطمه و علی و دو فرزندشان را اهل بیت‏خود خواند . (94) این تعریف را تقریبا همه رجال قدیمی مسلمان پذیرفته‏اند . (95) با این حال، در خبری با گرایش آشکار عثمانی گفته شده که پیامبر گفته است علی و حسن و حسین و فاطمه اهل بیت من هستند و ابوبکر، عمر، عثمان و عایشه اهل‏بیت‏خدا . (96) می‏توان با اطمینان تصور کرد که چنین شیوه‏ای در جعل حدیث در اخباری که درباره تدوین قرآن به دست علی (ع) است نیز دنبال شده و داستان مورد نظر (تدوین قرآن توسط عثمان) بخشی از مجادله‏ای است که برضد شیعه جعل شده است . به نظر می‏رسد فرآیند این جعل با اظهار این مطلب که به جز عثمان هیچ‏یک از صحابه قرآن را جمع‏آوری نکردند (97) آغاز شده باشد . برخی با تاکید بیشتری گفته‏اند علی (ع) پیش از آن‏که قرآن را گردآورد، در گذشت . (98) (به واقع، نه تنها علی شاهد تدوین قرآن بود، که او تا سال‏های بعد از تدوین مصحف رسمی نیز زنده بود) . در خبر دیگری گفته شده است که نخستین شخصی که قرآن را تدوین کرد، سالم غلام ابوحذیفه بود . وی بعد از وفات پیامبر سوگند یاد کرد که ردایش را نپوشد تا آن زمان که قرآن را جمع‏آوری کند . (99) این گفته در اخبار دیگر منسوب به علی (ع) است . سالم را از کسانی شمرده‏اند که جانشان را در نبرد یمامه از دست دادند . (100) اخبار دیگری به‏صراحت، نخستین کسی را که قرآن را جمع‏آوری کرد، ابوبکر دانسته‏اند . (101) استفاده از عقیده رایج میان مسلمانان که تدوین مصحف رسمی را عثمان انجام داد، و زید بن ثابت هماهنگ‏کننده این امر بود، با افزودن نقش ابوبکر در تدوین قرآن پروبالی گرفت و به آن‏جا منتهی شد که پیش‏تر اشاره کردیم . در این روند، نقشی برای عمر نیز در نظر گرفته شد .
شایعات قدیمی مبنی بر این‏که برخی از صحابه بخش‏هایی از وحی را به یاد می‏آوردند که در مصحف عثمانی یافت نمی‏شد، محتملا از ذهن‏ها محو شده و توجهات به مصحف عثمانی معطوف گردیده بود، حتی قبل از آن‏که داستانی که پیش‏تر ذکر شد، ساخته شود . با تثبیت این نظر که هیچ متن کاملی از قرآن در زمان وفات پیامبر وجود نداشته است، ممکن بود وثاقت قرآن به عنوان متن مقدس اسلامی که مسلمانان با هر گرایشی و از هر فرقه‏ای آن را می‏پذیرفتند، مورد تحدی قرار گیرد . با وجود چنین مشکلاتی، داستان‏هایی در بین اهل‏سنت رواج یافت (102) و آنها را بسیاری از راویان ثقه روایت کردند . در طول زمان مطالبی درباره قول به نقصان‏ها و تغییرها در قرآن تا بدان حد زیاد شد که به شکل تک‏نگاری‏های گسترده‏ای در ادبیات اهل سنت تجلی یافت . (103) بنابراین، این نظر که مصحف عثمانی ناقص است، نتیجه منطقی روایتی است که به احتمال زیاد در مقام تلاشی فرقه‏ای از سوی سنیان جعل شد و بنابراین در ابتدا مفهومی کاملا سنی داشت . (104) جنبه‏هایی از این نظر مثل این ادعا که مطالب غیرقرآنی به مصحف عبدالله بن مسعود افزوده شده بود (105) حمایت هیچ‏یک از فرقه‏های اسلامی را به دنبال نداشت . (106) نظر قائل به وجود اجزای غیر قرآنی زمینه‏ای برای گروه کوچک خارجی‏مذهب میسونیه فراهم آورد که ادعا کند سوره یوسف جزئی از قرآن نیست . (107)
نهایتا این تلاش منتهی به بروز مشکلاتی برای اهل سنت‏شد و مخالفانشان در منازعات جدلی، استدلال تازه‏ای برضد ایشان مبنی بر تغییر در مصحف عثمانی یافتند . این مسئله در مورد شیعه کاملا درست است که تردیدهایی درباره شرایطی که مصحف عثمانی رواج یافت، داشته است و این‏که ممکن است تصرفات چندی در گردآوری قرآن به‏دست کسانی که مسئول تدوین بوده‏اند، رخ داده باشد . در مواجهه با این تحدی، فقهای سنی بعدها به دوری گزیدن از نقل این اخبار روآوردند و در عوض بر عدم تحریف قرآن تاکید کردند . آنان بعدها نقل و ارجاع به این اخبار قدیمی را ممنوع کردند، حتی اگر سلسله روات ثقه خودشان آنها را نقل کرده بودند . (108)
بنابراین، عقیده به تحریف قرآن که در بین جامعه اهل سنت‏شکل گرفته بود، به تدریج‏به صورت ادعایی بی‏اساس و ضد سنی تبدیل شد . با وجود این، اهل سنت نمی‏توانستند از همه احادیث این‏گونه چشم‏پوشی کنند، زیرا بسیاری از آنها را سلسله راویان ثقه و مقبول نقل کرده بودند . سنیان تقسیم‏بندی جدیدی را از نسخ به منظور توجیه عدم وجود مطالب حذف شده از مصحف عثمانی ارائه کردند . این نظر بیانگر این بود که با وجودی که خود آیه حذف شده است، هنوز مردم آن را به خاطر دارند . (109) این نظر تا زمان حاضر، صحیح تلقی می‏شود . (110)
در اندیشه تشیع، بنیاد ایمان بر ولایت ائمه و خاندان پیامبر است (عترت یا اهل بیت .) ولایت مهم‏ترین عنصر و برترین جزء شریعت است . (111) شیعیان نخستین به تقوای بی‏مانند علی (ع)، فاضل‏ترین جانشین پیامبر، و پس از وی ائمه که از نسل اویند به مثابه حاکمان حقیقی زمانشان اعتقاد داشته‏اند، گرچه قرآن اشاره صریح و بی‏ابهامی به هیچ‏یک از این موارد ندارد . در حقیقت، ستیزه‏گران فرقه‏ای قدیمی مکرر این سؤال را بیان کرده‏اند: اگر علی و اولادش واقعا دارای اهمیت اساسی بودند، چرا اسم آنان و موقعیت‏های دینی‏شان به صراحت در قرآن ذکر نشده است؟ (112) در برخی اخبار سنی درباره تدوین قرآن اشاره شده است که روایت قدیمی مصحف عبارت‏هایی داشته است که نام علی (ع) و جایگاه مهم اهل بیت پیامبر که در مصحف عثمانی حذف شده‏اند، در آن وجود داشته است . می‏توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1 . سوره مائده، آیه 67: «ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت بر تو وحی گردید، بر مردم بخوان و اگر چنین نکنی رسالت‏خود را به اتمام نرسانده‏ای و خداوند تو را از شر مردمان در امان می‏دارد» . روایات سنی (113) و شیعی اشاره دارند که این آیه در آخرین حج پیامبر در سال دهم هجری و در مکه در بیان فضیلت‏خاص علی (ع) وحی شد و پیامبر متعاقب نزول آن، علی (ع) را مولای مسلمانان اعلام کرد .(البته در این که کلمه «مولا» در این عبارت به چه معناست، اختلاف وجود دارد) . با وجود این، نام علی (ع) در آن آیه یا در هیچ جای دیگر قرآن ذکر نشده است . با این حال، در روایتی سنی گفته شده: در مصحف ابن‏مسعود نام علی (ع) به صراحت در این آیه ذکر شده است . وی آیه را این گونه قرائت می‏کرده است: «ای پیامبر، بیان نما آنچه بر تو از سوی پروردگارت فرستاده شده است که علی ولی مومنان است .» (114)
2 . سوره آل‏عمران، آیه 33: «خداوند آدم و نوح و اهل بیت ابراهیم و اهل‏بیت عمران را بر همه جهانیان برگزید» . در مصحف ابن‏مسعود این فهرست‏شامل اهل‏بیت پیامبر نیز می‏شده است . (115)
3 . سوره واقعه، آیه 10- 12: «و سبقت‏جویان بر پذیرش ایمان، فراتر از دیگر ایمان‏آورندگان هستند . آنان به بهشت نیز نزدیک‏ترند» . سوره مومنون، آیه 8- 11: «آنان که ایمان و امانت‏هایشان را حفظ کردند و نماز به جا آوردند، آنان وارثان بهشت‏اند که تا ابد در آن خواهند بود» . در مصحف ابن‏مسعود و ابی بن کعب و ربیع بن خثیم عبارت متفاوتی وجود داشته است که اجزای این دو آیه را به هم وصل می‏کرده است: «و پیشگامان در ایمان آوردن به پیامبر، علی و اولاد وی هستند، کسانی که خداوند آنان را از میان صحابه پیامبر برگزید و آنها را بر دیگران مولا نمود; آنانی که پیروز خواهند بود و بهشت ابدی را به ارث خواهند برد» . (116)
4 . سوره فرقان، آیه یکم: «برکت از آن کسی است که قرآن
ا بر بندگانش فرستاد تا از بهر بندگانش بیم‏دهنده باشد» . در مصحف ابی بن کعب، آیه با اضافاتی این گونه بوده است: «برکت تنها از آن کسی است که قرآن را بر پیامبر و اهل بیتش فرو فرستاد که دانش فهم کتاب را به ارث برده‏اند; همانا آنان بیم‏دهندگانی برای عالمیان‏اند» . (117)
5 . سوره نور، آیه 35: «خداوند نور آسمان و زمین است . مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن، چراغی پرفروغ باشد; آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان; این چراغ با روغنی افروخته می‏شود که از درخت پر برکت زیتون گرفته شده است‏» . در مصحف ابن‏مسعود بیان متفاوتی در این مورد ثبت‏شده است که: «نور کسانی که به او ایمان آوردند و اهل بیت پیامبرش را دوست دارند همانند چراغی است . . .» (118)
همچنین گفته‏اند که ذکر و یاد علی (ع) و اهل‏بیت پیامبر در مصحف‏های قدیمی در عبارت‏های دیگری از قرآن ذکر شده است . به عنوان مثال، در مصحف ابن‏مسعود در آیه 25 سوره احزاب، (119) آیه 56 سوره احزاب (120) (مورد دوم در مصحف معاذ بن جبل نیز وجود داشته است)، (121) آیات 22 و 23 سوره شورا، (122) آیه هشتم سوره حشر، (123) آیه 14 سوره صف (بر طبق قرائت ربیع بن خثیم (124) )، آیه 26 سوره مدثر، (125) و آیه چهارم سوره قدر نام علی (ع) ذکر شده است . (126) چنین اخباری برای متکلمان قدیمی شیعه سلاح آماده‏ای برای مسکوت کردن مخالفانشان شد تا استدلال کنند اگر متن قرآن تبدیل نشده بود، مردم به روشنی می‏توانستند در قرآن، برهان‏هایی دال بر حق اهل‏بیت پیامبر را ببینند . (127) اشاره به قرائت‏های مختلف سنیان مکرر در منازعات فرقه‏ای بین سنیان و شیعیان ظاهر می‏گردد .
در روایات سنیان درباره تدوین قرآن ادعا می‏شود که بخشی از قرآن به دلیل مرگ حافظان آنها از دست رفت‏یا حیوانی اهلی صحیفه کاغذی را که بر روی آن آیات قرآن نوشته شده بود، خورد . ادعای سنیان درباره اندازه اصلی برخی سوره‏ها در کتاب سلیم بن قیس (اثری اصالتا شیعی از قرن دوم) در منازعه جدلی برضد سه خلیفه نخست ذکر شده است . (128)
دو تن از مشهورترین متکلمان شیعی اواخر قرن دوم هشام بن حکم (129) و هشام بن سالم (130) ظاهرا از این دیدگاه سنی درباره تحریف قرآن، در منازعات فرقه‏ای‏شان استفاده کرده‏اند . گفته شده ابوعیسی وراق (م‏247ه/62- 861م) متکلم مجادله‏گر با گرایش‏های شیعی کتابی با عنوان الحکم علی سوره «لم یکن‏» نوشته است . (131) عنوان این کتاب دلالت دارد که مؤلف برضد سنیان (132) درباره حذف‏هایی از سوره بینه از روایات خودشان استفاده کرده، که برخی معتقد بودند شامل اخباری برضد برخی از اشراف قریش بوده است . (133) محتملا برخی مجادله‏گران شیعی به این اخبار استناد کرده‏اند تا ثابت کنند که این سوره شامل برخی از صحابه نیز می‏شده است . فضل بن شاذان نیشابوری (م 260ه/873م) بخش مفصلی از کتاب الایضاح را به حمله بر حشویه (اهل حدیث) از اهل سنت‏به سبب نقل این نوع روایات که وثاقت و اعتبار قرآن را زیر سؤال می‏برد، اختصاص داده است . (134) همچنین او اساس استدلال‏های حشویه را بر آنچه معتقدند سنت پیامبر است، با این پرسش مورد تحدی قرار می‏دهد: «آیا این بدان معنا است که شما بخش اعظمی از قرآن را از دست داده‏اید، در حالی که معتقدید سنت [روایات پیامبر ] را حفظ کرده‏اید؟» (135)
باید اشاره کرد که تا نیمه نخست قرن سوم نظریات و اخباری چون روایاتی که محدثان اهل‏سنت نقل و تایید می‏کردند، هیچ جایی در جریان عمده تشیع نیافته بود . مدرک مشابهی را می‏توان از گفته حارث بن اسد محاسبی (م‏243ه/8- 857م) در مورد شیعیان زمانش استنباط کرد . محاسبی می‏گوید: «شیعیان بر عثمان به دلیل سوزاندن مصاحف و بخش‏هایی از قرآن جز مصحفی که خود تدوین کرده بود، ایراد می‏گیرند» . (136) بر اساس نقل محاسبی، شیعیان براساس مبانی فقهی از عثمان خرده می‏گرفتند که سوزاندن قرآن بدعتی ناروا و مستلزم بی‏احترامی به وحی مکتوب بوده است . (137) این نظر با این عقیده فقهی شیعی تایید می‏شود که اجزایی از قرآن که دیگر نمی‏توان از آن استفاده کرد، باید دفن گردد یا با آب شسته شود، اما سوزانده نشود . نظر پنهان‏شده پشت این عقیده آشکارا مبتنی بر ارتباط بین آتش و گناه و اشاره به این است که به آتش انداختن قرآن گناه است و بر ناروایی سوزاندن کتاب با آتش دلالت دارد و این‏که قرآن را باید از سوزاندن دور داشت . (138)
محاسبی اشاره‏ای به حمایت‏شیعیان از نظر حذف و تبدیل در متن قرآن ندارد . موضع جاحظ متکلم در این مسئله همانند روایت محاسبی صوفی است; وی شیعیان زمانش را متهم می‏کند که از این نظر طرفداری می‏کنند . (139) این نقل‏ها متضمن این نکته‏اند که در آثار قرون سوم هنوز مسئله تحریف قرآن موضوعی جدلی و مورد اشاره متکلمان شیعه بوده است و بخشی از جامعه شیعی که جاحظ متکلم با آنان تماس داشته، آن را در منازعات بین فرقه‏ای با معتزله به عنوان تمهیدی در مقام جدل با معتزله طرح می‏کرده است، اما عقیده تمام جامعه شیعی نبوده است تا محاسبی بتواند به آن اشاره کند .
ائمه و فقهای شیعه در قرن دوم عقیده‏ای را که متضمن تبدیل متن قرآن بود، رد کردند . این نکته به خوبی با این واقعیت مدلل می‏گردد که در فهرست طویل شکوه‏هایشان برضد سه خلیفه، به هیچ‏وجه اتهام دست‏بردن به متن قرآن بیان نشده است . (140) شکوه آنان بیشتر این بود که خلفا و پیراوانشان متن قرآن را حفظ، اما معنای آن را تحریف کردند . (141) تلاش ائمه برای جلوگیری از مشکلاتی بود که ممکن بود به واسطه روایات سنی که پیش‏تر بدان‏ها اشاره شد، پدید آید . به عنوان مثال، آنان در برخی موارد، روایات را به گونه‏ای تاویل می‏کردند که وثاقت مصحف عثمانی را تایید می‏کرد . به عنوان مثال، نقلی از امام علی (ع) گویای این نکته است که بخشی از قرآن درباره اهل بیت پیامبر سخن می‏گوید و بخش دیگر درباره دشمنانشان . (142) این دو دسته‏بندی درباره مصحف عثمانی ممکن بود این تردید را پدید آورد که بخش‏هایی از قرآن محتملا به دلایل سیاسی از متن حذف شده باشد، گرچه در حدیثی از ائمه، تفسیر مخالفی از گفته علی (ع) بیان می‏شود . بر اساس این تفسیر، هر آیه‏ای در قرآن، که درباره خوبی‏ها است، به اهل‏بیت پیامبر، و هر آیه‏ای که ناظر به شر است، به دشمنان اهل‏بیت اشاره دارد . (143) در احادیث دیگری از ائمه، این مدعا که در روایات قدیمی سنیان مطرح شده که نام علی (ع) و اهل بیت پیامبر اساسا در آیات گوناگون وجود داشته است، رد می‏شود . بر اساس این روایات، علی و اهل‏بیت‏سبب نزول برخی از آیات بوده‏اند . (144)
قرائت ابن‏مسعود را ائمه رد کرده‏اند، (145) قرائتی که در برخی موارد از اساس با مصحف عثمانی تفاوت می‏کرد . اخبار بی‏شماری که از ائمه نقل شده‏اند هیچ تردیدی باقی نمی‏گذارند که ایشان به وثاقت قرآن محفوظ در مصحف عثمانی اعتقاد داشته‏اند . آنان به پیروانشان تعلیم می‏دادند که قرآن را به عنوان کلمه قطعی خداوند (146) و والاترین مرجع دین (147) و معیاری برای بررسی کذب روایات پیگیری کنند . (148) خطایی در قرآن وجود ندارد . ائمه بیان داشته‏اند: «قرآن حبل متین الهی است و به دوره خاصی اختصاص ندارد، بلکه برهان ابدی و حقیقت جامعی برای همه افراد بشر است‏» . (149)
تنها جایی که نظر ائمه با مصحف عثمانی اختلاف داشت، در سوره‏های ضحی و انشراح، و قریش و فیل بود . ائمه (150) و به دنبال آنان، فقهای شیعی تا زمان حاضر، (151) مدعی‏اند و همیشه به صراحت گفته‏اند که سوره فیل و قریش آن‏گونه که از مصحف ابی بن کعب برمی‏آید سوره واحدی هستند . (152) به همین‏گونه، آنان دو سوره ضحی و شرح را دو بخش از یک سوره واحد می‏دانند; این نظر را برخی از رجال سنی چون عم‏ر عبدالعزیز و طاووس بن کیسان تابعی نیز تایید کرده‏اند . (153)
با وجود این، در گذر زمان بسیاری از قرائت‏ها، روایات و نظرات سنیان، به احادیث‏شیعه راه یافت و به‏خطا، به ائمه منسوب گردید . روشن است که بسیاری از این روایات شیعی دقیقا رونویسی‏هایی از مطالب ذکرشده در ادبیات حدیثی اهل سنت است که در کتاب‏هایشان یافت می‏گردد، از جمله قرائت ابن‏مسعود که اهل‏بیت پیامبر را همراه با اهل‏بیت ابراهیم و آل عمران در آیه سی و سوم آل عمران یاد کرده است . (154) نمونه دیگر آن، ذکر اهل‏بیت در دیگر موارد (155) با داخل نکردن نام علی (ع) در آیات چندی (156) و این ادعاست که آیات قرآنی در متن اصلی از نظر تعداد فزون‏تر از قرآن فعلی بوده‏اند . (157) و این‏که متن اصلی قرآن آیه رجم را در برداشته است، (158) و آیه ادعایی دو دره طلا (159) در سوره احزاب (160) و طولانی‏تر بودن سوره احزاب (161) و سوره بینه (162) در آغاز، همه این نظرات تقریبا برای دو سده در بین اهل‏سنت رواج داشت . تنها تفاوت این بود که در این زمان در کتب شیعی با استناد به برخی از رجال شیعه و گاهی با سلسله سند رجال غیر شیعی اما متمایل به شیعه (متشیع) یافت می‏شدند . (163)
عامل دیگر که ظاهرا در ورود این نوع احادیث‏به ادبیات شیعی سهم داشته، علاقه خاص پیروان برخی جریان‏های الحادی غلو در میان فرقه‏های شیعه بوده است . (164) غلات از این اخبار در منازعات مذهبی با شیعیان معتدل معاصر خود بهره‏برداری کرده‏اند . بسیاری از روایات سنی درباره تحریف قرآن و به واسطه راویان حدیث چون احمد بن محمد سیاری (165) (او مرجع نهایی بیش از یک سوم همه روایات درباره این موضوع در کتب شیعه است) (166) و محمد بن حسن بن جمهور عمی بصری (167) (هر دو در میانه قرن سوم می‏زیسته‏اند) و مفضل بن عمر جعفی (168) و یونس بن ظبیان (169) و منخل بن جمیل کوفی (170) (همگی از رجال اواخر قرن دوم) به ادبیات شیعه وارد شده بود . همه این افراد به آرای غلو و گرایش‏های الحادی معروف بودند و به دلیل همین نظرات، از جریان غالب تشیع در زمانشان و همچنین در زمان‏های بعد کنار نهاده شدند . (171)
اساسا به واسطه تلاش‏های مقاوم گروه‏های غلو در داخل جامعه شیعه، تمام مطالب مربوط به این موضوع به شکل شگفت‏انگیزی در نیمه نخست قرن سوم هجری بر مبنای روایات مورد پذیرش رجال اهل سنت – که الگویی همانند با احادیث‏سنی را دنبال می‏کرد – شکل گرفت . غلات تلاش‏های بیشتری در دیگر موارد مشابه، که نام علی (ع) یا اشاره‏ای به اهل‏بیت پیامبر می‏توانست در آیه اضافه گردد، انجام دادند . به منظور طرح این مدعا که مورد یا مواردی عمدا از قرآن حذف شده‏اند، نفوذ جامعی از این تلاش‏ها در کتاب القراءات سیاری (که به کتاب التنزیل و التحریف نیز مشهور است) در دسترس است .
در آغاز میانه قرن سوم، بسیاری از محدثان شیعی به پذیرش وثاقت این اخبار تمایل داشتند . آنان همانند همتایان سنی‏شان، مدعی بودند که در قرآن حذف و تبدیل‏های صورت گرفته است . محدثانی چون علی بن ابراهیم قمی (زنده به سال 307ه/19- 920م) و سعد بن عبدالله اشعری (م‏299- 301ه/12- 914م) آشکارا در زمره این گروه‏اند . دیگر فقها به نقل روایاتی که درباره این موضوع‏اند بسنده کرده‏اند، بدون این‏که توضیح دهند آیا به وثاقتشان اعتقاد دارند یا خیر . این فقها عبارت‏اند از محمد بن مسعود عیاشی (اواخر قرن سوم)، محمد بن یعقوب کلینی (م‏329ه/941م)، محمد بن عمر کشی (اوایل قرن چهارم) و محمد بن ابراهیم نعمانی (متوفای حدود 350ه/961م .) (172) با این همه، اتفاق نظری درباره این مسئله میان محدثان شیعی نبوده است; به عنوان مثال، فقیهی چون ابن‏بابویه (م‏381ه/1- 992م) که نماینده شاخه عالم‏تر مکتب محدثان است (173) و نظراتش غالبا بیانگر دیدگاه آنان است، این نظر را قویا رد می‏کند . جایگاه ابن‏بابویه همچنین موجب روشن شدن عقیده غالب میان معاصران شیعی‏اش می‏گردد . او می‏نویسد:
عقیده ما این است که قرآنی که خداوند به پیامبرش محمد – صلی‏الله علیه و آله – وحی کرده است همان قرآن مابین الدفتین است و همان است که در دست مردم است و بیشتر از آن نیست . . . هر کسی که می‏گوید ما عقیده داریم قرآن بیشتر از متن کنونی است، دروغ‏گو است . (174)
همچنین در کتب ملل و نحل اهل سنت نیز به عدم اتفاق‏نظر فقهای شیعه آن دوره اشاره‏ای وجود دارد . ابوالحسن اشعری (م‏334ه/936م) در مقالات الاسلامیین در خبری، نظر شیعیان زمانش را در مورد این مسئله به دو گروه تقسیم می‏کند: (175)
گروهی معتقدند بخش‏هایی از اصل قرآن حذف شده است، گرچه امکان نداشته که به متن، چیزی اضافه و یا در متن دست‏کاری شده باشد، و گروه دیگری هر تغییری را انکار می‏کنند . (176)
در تذکری درباره اختلاف میان شیعیان در این مسئله، شریف مرتضی (م‏436ه/1044م)، شیعیانی را معرفی می‏کند که از نظر همتایان سنی خود در این مسئله حمایت کرده‏اند . این افراد گروهی از محدثان‏اند که نمی‏دانستند چه می‏گویند و یا به کجا می‏روند . آنان همیشه پیرو و دنباله‏رو روایات و مطیع بی‏تعقل آنچه نقل شده است چه درست و غلط، بدون تامل و درنگی هستند و دیدگاهشان ارزش هیچ توجه‏کردنی ندارد . (177) سیدمرتضی ادامه می‏دهد: «در نظریات فقها، متکلمان و مناظره‏گران عقل‏گرای مذهب ما چون ابوجعفر ابن‏قبه، ابوالاحوص، نوبختیان (178) و اعقاب و اسلافشان، هیچ‏گاه به عقیده‏ای درباره تایید نقصان قرآن برنمی‏خوریم‏» . (179) نظر محدثان به زودی در مقابل حملات فقهای شیعه قرن چهارم رو به انحطاط نهاد و نهایتا در دهه‏های نخستین قرن بعدی در نتیجه شکست از مکتب فکری – عقلی شیعه از صحنه حذف گردید . (180) شاید فرقه‏های غالی در قرون بعدی به این نظر اعتقاد داشته‏اند، گرچه هیچ مدرکی وجود ندارد که این حدس را تایید کند . امروزه از برخی آثار شیعیان طرفدار غلو در هند و پاکستان برمی‏آید که مؤلفانشان بخش‏های از قرآن فعلی را از دست رفته می‏دانند . (181) از پایان قرن چهارم تاکنون، کلا هفت تن از فقهای شیعه شناخته شده‏اند (182) که از عقیده حذف و تغییر در مصحف عثمانی، – اساسا با اتکا بر روایات سنی درباره این مسئله – حمایت کرده‏اند . (183) همچنین این افراد تا حد بسیار زیادی وارثان فکری محدثان‏اند و فقه‏شان نیز نشانه همانندهایی با محدثان است . (184) با این حال، نظر تحریف قرآن در ادبیات شیعه نکته‏ای حاشیه‏ای ماند و تنها برخی از محدثان قرن سوم و چهارم از آن حمایت کردند .
علی‏رغم این واقعیت، مخالفان تشیع همه شیعیان را در سراسر تاریخ متهم کرده‏اند که متن قرآن را تحریف‏شده می‏دانند . قدیمی‏ترین اظهارنظر از این دست در آثار جاحظ معتزلی (م 255ه/869م) ظاهر می‏شود که همه شیعیان معاصرش را به چنین دیدگاهی متهم می‏کند . (185) این نظر را دیگر متفکر معتزلی، ابوالحسین خیاط (اواخرقرن سوم) نیز تایید کرده است . وی در کتاب الانتصار این دیدگاه را به همه شیعیان نسبت می‏دهد . (186) با این همه، سبک و شیوه نگارش این دو مؤلف در وصف نظریات همه جامعه شیعه مبتنی بر نظرات برخی از افراد شیعی است و غالبا مقصود از متکلم و مجادله‏گرای شیعی، هشام بن حکم است که این منابع مدعی‏اند نظری نادرست درباره قرآن داشته است . این نکته درباره کتاب خیاط صادق است . کتاب وی اثری است‏خشم‏آلود، مملو از کلمات تند در حمایت از مجادلات فرقه‏ای، و این امر فرد را وامی‏دارد تا به دلیل تمایلات معتزلی و ضد شیعی خیاط در رهیافت او تامل کند، گرچه پیش از زمان خیاط، این تفکر وارد ادبیات شیعه شده بود و تا به آن‏جا پیش رفته بود که از آن برای استدلال بر ضد خود سنیان استفاده می‏شد . سومین متکلم معتزلی این قرن، ابوعلی جبایی (م 303ه/916م) چنین نظری را به همه شیعیان بدون هیچ تمایزی نسبت داده است . (187) این گفته ابوالحسن اشعری که شیعیان در زمان وی دو گروه بودند از روایات سه فرد معتزلی دقیق‏تر است . باقلانی (م‏403ه/1013م)، دنباله‏رو و پیرو اشعری، از غلات شیعه نیز سخن می‏گوید که اخباری دال بر موضوع تحریف جعل کرده بودند، که علی (ع) با دیگر صحابه درباره قرآن اختلاف‏نظر داشته است، حال آن‏که اکثر شیعیان این اخبار را رد کرده‏اند . (188) گرچه در جای دیگر استدلال‏هایی بر عدم زیادت و نقصان مصحف عثمانی به طور کلی برضد شیعیان می‏آورد، (189) با این حال، اشاره‏ای به اختلاف ماهیت این تبدیل‏ها دارد . (190) قاضی عبدالجبار معتزلی (م 415ه/1025م) ادعای شیعیان را که نسل نخست مسلمانان متن قرآن را تغییر داده‏اند، ذکر می‏کند، (191) گرچه در اثری دیگری گفته است که بسیاری از مناظره‏گران عقل‏گرای مکتب کلامی شیعه و شیعیان پیرو دیدگاه‏های عقلی از این اتهام مبرا هستند . (192) معتزلیان بعدی (193) و نیز برخی از اشعریان (194) اقوال مشابهی را بدون توضیح بیشتری بازگو کرده‏اند .
چند دهه بعد، ابن‏حزم ظاهری (م 456ه/1054م) همه امامیه گذشته و حال را به اعتقاد به تحریف متن قرآن به واسطه افزودن‏ها، حذف‏ها و تبدیل‏هایی متهم می‏کند . تنها استثناهایی که او ذکر می‏کند، شریف مرتضی و دو تن از شاگردان وی هستند که نظر تحریف را رد کرده و هر کسی که قرآن را تحریف شده بداند، کافر دانسته‏اند . (195) اگر این اتهام درست‏باشد، چگونه شریف مرتضی و همچنین ابن‏بابویه نیم قرن قبل از وی و طوسی نیم‏قرن بعد از او به‏صراحت گفته‏اند که فقط گروهی از محدثان شیعی از نظر تحریف متن قرآن حمایت کرده‏اند؟ ابومظفر اسفراینی (م‏471ه/79- 1078م) فراتر رفته و گفته است که امامیه همگی توافق دارند که قرآن با افزودن‏ها و کاستن‏های صحابه تغییر یافته است . (196) بیشتر مجادله‏گران سنی مخالف شیعه تا زمان حال (197) این نظر را و غالبا بدون پذیرش هیچ استثنایی بیان کرده‏اند . بسیاری از محققان جدید مسائل اسلامی از جمله ایگناس گلدزیهر (198) این روایات و گفته‏ها را صحیح دانسته و سخنان مشابهی گفته‏اند .
جالب‏تر، سنیان متاخر هستند که حتی شیعیان را به دلیل مخالفت‏با اجماع دیگر مسلمانان – یعنی سنیان – آغازگر این نظر دانسته‏اند . مؤلفانی چون زمخشری و مؤلف اثر مجهول التالیف بعض فضائح الروافض داستان حیوان اهلی را که وارد خانه عایشه گردید و کاغذی را خورد که بر روی آن دو آیه ثبت‏شده بود، به شیعیان نسبت می‏دهند . علی‏رغم این‏که این داستان را منحصرا سنیان روایت کرده، (199) و حتی رجال این حدیث را موثق دانسته (200) و در بسیاری از کتب موثقشان آن را نقل کرده‏اند، برخی مؤلفان از آن به عنوان جعل رافضیان (یعنی شیعیان امامی) (201) یاد می‏کنند . محمد عبدالعظیم زرقانی غلات شیعه را سرزنش می‏کند; چرا که به زعم وی آنان مدعی‏اند که آیات قرآن در متن اصلی از لحاظ تعداد بیشتر بوده‏اند و سوره احزاب بزرگ‏تر از متن کنونی بوده و آیه 23 سوره احزاب اساسا این‏گونه خوانده می‏شده است: «و کفی الله المومنین القتال بعلی بن ابی‏طالب‏» . (202) آن‏گونه که پیش‏تر اشاره شد، همه این مدعاها اساسا از مدعیات اهل سنت‏بوده است . (203)
پی‏نوشت
مترجم بجا می‏داند که با امتنان فراوان، دو نکته را که محقق گرانقدر جناب آقای سیدجواد شبیری یادآوری کرده است، در پایان این نوشتار بیاورد:
الف) یکی از منابع این بحث که کم‏تر به آن توجه شده، کتب اصول فقه است . دانشمندان علم اصول به تناسب بحث از دیدگاه اخباریان در مورد عدم حجیت ظواهر کتاب، به بررسی مسئله تحریف کتاب می‏پردازند . مرحوم آیت‏الله العظمی بروجردی نیز به‏اجمال این بحث را در درس اصول خود (در حدود سال 1369ق) مطرح کرده‏اند . به عقیده ایشان، کتاب خدا در زمان پیامبر مدون شده بود و روایاتی که از عامه و خاصه درباره تدوین قرآن پس از وفات پیامبر (ص) نقل شده مجعول است . عامه به هت‏بیان فضل ابوبکر و عمر و خدمت آنان به اسلام، احادیث تدوین قرآن در زمان ابوبکر با اشاره عمر را جعل کرده‏اند و از آن‏جا، این روایات به خاصه انتقال یافته است . خاصه نیز در مقابل، روایات جمع قرآن به دست‏حضرت امیر (ع) را به گونه‏ای نقل کرده‏اند که از آن انکار خلافت ابی‏بکر استفاده گردد . البته این‏گونه روایات را عامه نیز نقل کرده‏اند، ولی به گونه‏ای که از آن خانه‏نشین شدن حضرت و عدم حضور برای بیعت‏با ابی‏بکر را توجیه کنند . (204)
یکی از شاگردان آن مرحوم، پس از حضور در درس ایشان و تقریر مباحث درس، در اندیشه گسترس این بحث افتاده و کتاب الحجه علی فصل الخطاب فی ابطال القول بتحریف الکتاب (205) را نوشته است . در این کتاب نیز این نکته ذکر شده که مرحوم آیت‏الله بروجردی جمع قرآن به دست‏حضرت امیر (ع) را به شدت انکار کرده، می‏فرمودند که روایات مربوط به این زمینه را عامه و خاصه جعل کرده‏اند . صدر این احادیث را عامه جعل کرده‏اند تا علت‏بیعت نکردن آن حضرت را در آغاز توجیه کنند و ذیل آن را خاصه جعل کرده‏اند، با این هدف که بر عامه احتجاج کنند که آن حضرت قرآن را جمع‏آوری کرد، ولی حاکمان وقت آن را نپذیرفتند (ص‏12، 15 .) دیدگاه این مقاله با این دیدگاه بسیار شبیه و قابل مقایسه است .
ب) مؤلف این مقاله به تبع برخی از نویسندگان دیگر بر نقش غالیان در نقل روایات تحریف کتاب تاکید می‏کند . صرف‏نظر از این نکته که غلو به عنوان یک جریان مشخص و با حدود و ثغور معین در فرهنگ شیعی قابل اثبات نیست و در تفسیر این کلمه و تعیین مصادیق آن از دیرباز اختلافات جدی وجود داشته است، به‏هرحال در بیشتر احادیث تحریف کتاب، نام کسانی یافت می‏شود که در کتب رجالی به عنوان غالی، یا متهم به غلو و فساد مذهب معرفی شده‏اند، یعنی دیدگاه حاکم بر جامعه شیعی در قرن چهارم و پنجم، این افراد را مورد اعتماد نمی‏دانستند . به غیر از احمد ابن محمد سیاری و راویان دیگری از این دست که در این مقال، نام آنان آمده است، افراد دیگری نیز در کتب رجالی به عنوان غالی یا متهم به غلو یا مضطرب المذهب معرفی شده‏اند .
در این‏جا نام سه نفر از این گروه را که از هریک روایاتی چند در این زمینه در دست است ذکر می‏کنیم:
1. معلی بن محمد بصری
وی در رجال نجاشی با وصف «مضطرب الحدیث و المذهب‏» (206) معرفی شده و احادیث چندی از وی در تحریف کتاب با عباراتی همچون «هکذا نزلت‏» و گاه همراه با سوگند «والله‏» در کتب حدیثی همچون بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار (م‏290ق)، کتاب الحجه کافی ابوجعفر کلینی (م 328 یا 329ق) و تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی (ظاهرا تالیف علی بن حاتم قزوینی زنده در 350ق) دیده می‏شود . (207) به احتمال زیاد، منبع این احادیث کتاب تفسیر یا کتاب الامامه اثر معلی بن محمد باشد . (208) از یکی از این دو کتاب، روایات بسیاری در کتاب الحجه کافی (209) نقل شده که دقت در شیوه اسناد اخذ احادیث از کتاب معلی را به اثبات می‏رساند .
2و3. محمد بن سلیمان بصری دیلمی و پدر وی
وی را شیخ طوسی در رجال خود تضعیف کرده (210) و در جایی با عبارت «یری بالغلو» وصف کرده است . نجاشی درباره او می‏گوید: «ضعیف جدا لایعول علیه فی شی‏ء» . (211) ابن‏غضائری نیز با عبارت «ضعیف فی حدیثه، مرتفع فی مذهبه لایلتفت الیه‏» (212) به دیدگاه غالیانه او اشاره می‏کند . پدر وی، سلیمان دیلمی، از «غلات کبار» شمرده شده است . (213) روایات چندی از محمد بن سلیمان صراحت تغییر در تنزیل (قرآن) را می‏رساند (214) که اکثر آنها را از پدرش نقل می‏کند . (215)
اکنون مجال برشمردن نام تمام راویان احادیث تحریف و بررسی مذهب و گرایش و وثاقت و ضعف حدیثی آنان نیست . در کتاب القرآن فی روایات المدرستین، جلد سوم، به تفصیل روایات تحریف نقل و بررسی شده است . این روایات غالبا بی‏سند است و از نظر دلالت نیز در تحریف لفظی کتاب صراحت ندارد . فراهم کردن آماری از راویان روایاتی که با تعبیری تقریبا صریح، تغییر و تبدیل لفظی در کتاب را می‏رساند، می‏تواند نقش جریان‏های فکری آن زمان را در این ماجرا روشن سازد .
در این‏جا تنها به این نکته اشاره می‏کنیم که بسیاری از راویان احادیث تحریف کتاب و به طور کلی متهمان به غلو، از اهل بصره‏اند . (216) شاید گرایش عثمانی غالب بر این شهر (برخلاف کوفه که معمولا دارای گرایش شیعی بوده‏اند) عکس‏العملی افراطی را در شیعیان این دیار که قهرا در اقلیت‏بوده‏اند به وجود می‏آورده است . به‏هرحال، تعیین آمار راویان تحریف کتاب با توجه به موطن و مسکن ایشان، در ارزیابی صحیح‏تر این قضیه و ریشه‏های آن می‏تواند مؤثر باشد .
پی‏نوشت‏ها:
1) جای آن دارد که از پرفسور میخائیل کوک، آروم ادویتچ، ژانت واکین، به دلیل تذکرات سودمندشان بر طرح اولیه مقاله تشکر کنم [مؤلف] .
این مقاله ترجمه‏ای است از:
[Early Debates on the Integrity of the Quran, A Brife Sureuy] in Studia Islamica, 77 ( 1993) 5-39.
مؤلف محترم برخی تذکرات را بر مقاله افزوده‏اند، که در متن ترجمه افزوده شده است . مترجم نیز وظیفه خود می‏داند که از آقای سیدمحمد جواد شبیری و رضا مختاری به دلیل خواندن متن فارسی و تذکر برخی مطالب تشکر کند . همچنین آقای شبیری تذکرات مکتوبی را در اختیار این بنده قرار دادند، که در آخر مقاله آورده شده است [مترجم] .
2) به عنوان مثال بنگرید به: الکشی، معرفه الناقلین، تلخیص شده توسط محمد بن حسن طوسی با عنوان اختیار معرفه الرجال، تصحیح حسن مصطفوی (مشهد، 1391ه)، ص‏590- 591 . شاذان بن خلیل نیشابوری از محدث و راوی مشهور شیعی ابواحمد محمد بن ابی عمیر ازدی (م 217ه/832م) که از مشایخ سنی و شیعه حدیث‏شنیده بود، می‏پرسد: «چرا از سنیان برای شاگردانت‏حدیث نقل نمی‏کنی و در کتاب‏هایت نمی‏نویسی؟» ابن ابی‏عمیر پاسخ داده است که عمدا از این کار دوری می‏کند; زیرا بسیاری از شیعیان را دیده است که نزد محدثان شیعی و سنی شاگردی کرده بودند، اما بعدها خلط کرده، مطالب محدثان شیعی رابه سنیان و مطالب محدثان سنی را به شیعیان نسبت می‏دادند .
3) بنگرید به: کلینی، الکافی، تصحیح علی‏اکبرغفاری (تهران 77- 1379 ه/57- 1959م)، ج‏1، ص‏99، پی‏نوشت اول . همچنین رک:
Etan Kolberg [Imam and Community in the Pre- Ghayba Period ] in Said Amir Arjomand , ed, Authority andPolitical Culturein Shiism, (New York, 1988) ,p.38
این موضع را با نظر برخی از فقهای سنی مقایسه کنید که معتقدند اظهارات صحابه پیامبر در مسائل دینی طبیعتا باید بازتابی از موضع خود پیامبر تلقی شود، چرا که بعید است صحابه در مسائل شرعی مستقلا تصمیم بگیرند . بنگرید به: صبحی الصالح، مباحث فی علوم القرآن (بیروت، 1977م) ص 134 و منابع آمده در آن .
4) بنگرید به: اثر مجهول المؤلف، المبانی فی نظم المعانی، تحقیق آرتور جفری، در مجموعه مقدمتان فی علوم القرآن (قاهره، 1954م)، ص‏26- 38; زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، 1957م)، ج‏1، ص‏235، 237- 238، 256، 258; السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، 1967م)، ج‏1، ص‏212- 213، 216;
Bell|s Introdaction to the Quran, revised by W. M. Watt (Edinburgh, 1970) p.143;A. T. Welch, Al-Kuran (in The Encyclopaeda of Islam, 2nd, IV, pp. 400-29), p.403.
و منابع آمده در آن.
5) احمد بن حنبل، المسند (قاهره 1313ه/1896م)، ج‏1، ص‏57; ترمذی، سنن (مدینه، 1385ه)، ج‏4، ص‏336- 337; الحاکم النیسابوری، المستدرک (حیدرآباد، 1340ه/1922م)، ج‏2، ص‏229 .
6) سوره بقره، آیه 106: «ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها; هر آیه‏ای را که منسوخ کردیم یا به فراموشی سپردیم، بهتر از آن یا مثل آن را خواهیم آورد» .
7) سوره نحل، آیه 101: «و اذا بدلنا آیه مکان آیه; وقتی که ما آیه‏ای را جانشین آیه دیگر کردیم‏» .
8) به عنوان مثال بنگرید به: ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم، تحقیق جان برتن (، (John Burton) کمبریج، 1987م)، ص‏6; محاسبی، فهم القرآن و معانیها، تحقیق ح . قوتلی، در مجموعه العقل و فهم القرآن (بی‏جا، 1971م) ص‏261- 502; به نقل از انس بن مالک، ص‏400 و 408; به نقل از عمرو بن دینار، ص‏403; به نقل از عبدالرحمان بن عوف، ص 405; به نقل از ابوموسی اشعری، ص‏406; طبری، جامع البیان، تحقیق محمود محمد شاکر (قاهره، 1376ه)، ج‏3، ص‏472- 474 و 476 و 479; ابن‏سلامه، الناسخ والمنسوخ (بیروت، 1984م)، ص‏21، به نقل از عبدالله بن مسعود; السیوطی، الدر المنثور (قاهره، 1314ه/1897م)، ج‏5، ص‏179 به نقل از ابی بن کعب; همو، اتقان، ج‏3، ص‏83- 84، به نقل از عبدالرحمان بن عوف و عبدالله بن عمر .
9) بنگرید به: ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم، ص 6; بیهقی، دلائل النبوه، تحقیق ا . م . قلعجی (بیروت، 1985م) ج‏7، ص‏154 (او استدلال می‏کند که قرآن را پیامبر جمع‏آوری نکرد، زیرا ایشان همیشه در انتظار بودند آیاتی نسخ گردند و تغییر کنند; بنابراین جمع‏آوری قرآن در مجموعه‏ای در طی حیاتشان ناممکن بوده است .) اساس این استدلال بر این فرض است که آیات منسوخ از مصحف قرآن حذف می‏شده‏اند . همچنین رک: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج‏2، ص‏30; نخستین تعبیر از مفهوم نسخ .
10) بنگرید به: ابوالقاسم الخویی، البیان (نجف، 1387ه)، ص‏305- 403 .
11) بنگرید به: ابن‏سعد، کتاب الطبقات الکبیر، تحقیق ای . زاخاو و دیگران (لیدن، 15- 1904م)، ج 3، ص 211، 281; ابن‏ابی‏داود، کتاب المصاحف، تحقیق آرتور جفری (لیدن، 1937م، ص‏10; ابن بابویه، کمال الدین، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، 1390ه/1970م)، ص‏31- 32; بیهقی، دلائل النبوه، ج‏7، ص‏147- 148، 152; زرکشی، همان، ج‏1، ص‏262; ابن ابی‏الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، 85- 1377ه)، ج‏1، ص‏27; ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل (قاهره، 1355ه/1936م)، ج‏1، ص‏4; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏202، همچنین رک: ابراهیم الحربی، غریب الحدیث، تحقیق سلیمان بن ابراهیم بن محمد العاید (مکه، 1406ه)، ج‏1، ص‏270 .
12) بیهقی، دلائل النبوه، ج‏7، ص‏154; زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج‏1، ص‏235، 262; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏202; احمد نراقی، مناهج الاحکام (تهران، بی‏تا)، ص‏152، بند اول، خط 33 .
13) بر طبق نوشته یعقوبی، کتاب التاریخ (بیروت، 1960م)، ج‏2، ص‏15، بیشتر حمله قرآن در آن جنگ کشته شدند . تقریبا 360 نفر از صحابه سرشناس پیامبر جانشان را در آن زمان از دست دادند (طبری، تاریخ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1381ه)، ج‏3، ص‏296 . رقم زیادتر تا 500 نفر (ابن الجزری، النشر، قاهره، بی‏تا، ج‏1، ص‏7; ابن‏کثیر، تفسیر القرآن بیروت، 1387ه ، ج‏7، ص‏439) ; 700 نفر (قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، قاهره، 1388ه ، ج‏1، ص‏50) و 1200 نفر (عبدالقاهر البغدادی، اصول الدین، بیروت، 1981م، ص‏283) ذکر کرده‏اند . گرچه آخرین رقم شمار کل کشته‏شدگان جنگ (صحابه و دیگران) است . بنگرید به: الطبری، همان، ج‏3، ص‏300 .
14) مسئله مورد بحث دو آیه آخر سوره توبه مصحف فعلی است که به واسطه خزیمه بن ثابت انصاری (یا ابوخزیمه بر طبق برخی روایات) به قرآن افزوده شد . بنگرید به: بخاری، صحیح (لیدن، 1908- 1862م)، ج‏3، ص‏392- 393; ج‏4، ص‏398- 399; ترمذی، همان، ج‏4، ص‏346- 347; ابوبکر المروزی، مسند ابی‏بکر الصدیق، تحقیق شعیب ارناؤط (دمشق، 1391ه)، ص‏97- 99، 102- 104; ابن ابی‏داود، ص‏6- 7، 9، 20; ابن‏ندیم، الفهرست، ص 27; الخطیب البغدادی، موضح اوهام الجمع و التفریق (حیدرآباد، 1959م)، ج‏1، ص‏276; بیهقی، دلائل النبوه، ج‏7، ص‏149- 150; زرکشی، همان، ج‏1، ص‏238 . برای دیگر صور این روایت رک: الخطیب البغدادی، تلخیص المتشابه فی الرسم، تحقیق سکینه شهابی (دمشق، 1985م)، ج‏1، ص‏403 و ابن ابی داود، کتاب المصاحف، ص‏9 . در هر دو، به جای ابن‏خزیمه یا ابوخزیمه ابی بن کعب گواه است .
15) یعقوبی، تاریخ، ج‏2، ص‏135; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص 185، 207 و 208 .
16) بخاری، همان، ج‏3، ص‏393- 394; ترمذی، سنن، ج‏4، ص‏347- 348; ابوبکر المروزی، همان، ص 99- 101; ابن‏ابی‏داود، کتاب المصاحف، ص‏18- 21; بیهقی، دلائل، ج‏7، ص‏150- 151; ابوهلال العسکری، کتاب الاوائل، تحقیق و . قصاب و م . مصری (ریاض، 1980م)، ج‏1، ص‏218 .
17) ابن‏ابی‏داود، همان، ص 10; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص 204 .
18) مالک بن انس، الموطا، تحقیق محمد فواد عبدالباقی (قاهره، 1951م)، ج‏2، ص‏824; احمد بن حنبل، همان، ج‏1، ص 47، 55; محاسبی، همان، ص 398، 455; ابن ابی شیبه، المصنف (بیروت، 1989م)، ج‏7، ص‏431; بخاری، همان، ج‏4، ص‏305; مسلم، صحیح، تحقیق محمد فواد عبدالباقی، ج‏2، ص‏1317; ابوداود، سنن، تحقیق محمد محی‏الدین عبدالحمید (قاهره، 1956ه) ، ج‏4، ص‏145; ابن ماجه، سنن، تحقیق‏محمد فواد عبدالباقی (قاهره، 1374ه)، ج‏2، ص‏853; ترمذی، همان، ج‏2، ص‏442- 442; ابن قتیبه، تاویل المختلف الحدیث (قاهره، 1386ه/1966م) ص 313; ابن سلامه، الناسخ و المنسوخ، ص 22; بیهقی، السنن الکبری (حیدرآباد، 56- 1354ه/37- 1935م)، ج‏8، ص‏211، 213 .
19) السیوطی، اتقان، ج‏1، ص 206 .
20) احمد بن حنبل، همان، ج‏5، ص‏183، به نقل از زید بن ثابت و سعید بن عاص; عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حمید العظمی (ژوهانسبورگ، 1970- 1972م)، ج‏7، ص‏330; السیوطی، اتقان، ج‏3، ص‏82 و 86; همو، الدر المنثور، ج‏5، ص‏180، به نقل از ابی‏بن کعب و عکرمه .
21) داجن ممکن است نوعی حیوان اهلی، شامل مرغ، گوسفند، یا بز باشد . ابراهیم بن اسحاق حربی (م 285ه/898م) در کتاب غریب الحدیث کلمه را مشخص‏تر به کار برده و از کلمه «شاه‏» استفاده می‏کند، یعنی گوسفند یا بز (بنگرید به: زمخشری، الکشاف، قاهره، 1947م، ج‏3، ص‏518 پی‏نوشت .) فهم ابن قتیبه از کلمه داجن نیز همین گونه است (تاویل مختلف الحدیث، ص‏310 .) چنین نظری احتمالا به سبب محتوای حدیثی است که در آن گفته شده حیوان صحیفه کاغذ را خورد . رک: سلیم بن قیس الهلالی، کتاب سلیم بن قیس (نجف، بی‏تا) ، ص‏108; الفضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق میرجلال‏الدین محدث ارموی (تهران، 1393ه) ، ص‏211; عبدالجلیل قزوینی، النقض، تحقیق میرجلال‏الدین محدث ارموی (تهران، 1401ه)، ص‏133 .
22) احمد بن حنبل، همان، ج‏6، ص‏269; ابن ماجه، همان، ج‏1، ص‏626; ابن‏قتیبه، تاویل، ص‏310 . همچنین رک: شافعی، کتاب الام، (قاهره، 1321- 1326 ه/1903- 1908م)، ج‏5، ص‏23; ج‏7، ص‏208 .
23) مجهول المؤلف، مبانی، ص‏99; السیوطی، اتقان، ج‏3، ص 84 . همچنین بنگرید به: عبدالرزاق، المصنف، ج‏7، ص 379- 380; ابن‏ابی‏شیبه در المصنف، ج‏14، ص‏564، عبارت «فقدنا» (ما از دست دادیم) را استفاده کرده است . عایشه عبارت «سقط‏» را در مورد عبارت دیگری که ظاهرا از قرآن حذف شده، به کار برده است . رک: ابن ماجه، همان، ج‏1، ص‏625; همچنین رک: السیوطی، اتقان، ج‏3، ص‏70 . همین عبارت را مالک نیز استفاده کرده است . زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج‏1، ص‏263; همچنین این دو شکل متفاوت را می‏توان در نظر گرفت: 1 . عبدالرحمان بن عوف صحابی و عمرو بن دینار تابعی گفته‏اند که عبارت خاصی از قرآن افتاده است (اسقط) (محاسبی، همان، ص‏403، 408 .) 2 . ظاهرا عمر در خطبه‏ای عمومی گفته است: زمانی که پیامبر درگذشت، بخشی از قرآن از دست رفت، و بخشی دیگر باقی ماند . بنابراین ما بخشی را در دست داریم و بخشی دیگر از دست رفته است (فاتنا .) ابن‏ابی‏شیبه، همان، ج‏7، ص‏431 .
24) عبدالرزاق، همان، ج‏9، ص‏50; احمد بن حنبل، المسند، ج‏1، ص‏47 و 55; ابن ابی شیبه، همان، ج‏7، ص‏431; بخاری، صحیح، ج‏4، ص‏306; ابن‏سلامه، همان، ص‏22; السیوطی، اتقان، ج‏3، ص‏84 . همچنین بنگرید به: زرکشی، همان، ج‏1، ص‏39; به نقل از ابوبکر .
25) محاسبی، پیشین، ص‏403; مبانی، ص 99; سیوطی، اتقان، ج‏3، ص 84 .
26) عبدالرزاق، همان، ج‏9، ص‏52; محاسبی، همان، ص 400; السیوطی، اتقان، ج‏3، ص 84 .
27) محاسبی، همان، ص 399; طبری، جامع، ج 2، ص 479 .
28) السیوطی، اتقان، ج‏3، ص‏81- 82 .
29) ابن‏ابی‏داود، همان، ص‏23، به نقل از ابن شهاب زهری; السیوطی، اتقان، ج 5، ص‏179، به نقل از سفیان ثوری; ابن قتیبه، تاویل، ص‏313 . همچنین بنگرید به: ابن‏لب، فتح الباب (بیروت، 1981م) در المعیار، ونشریسیسی، ج‏12، ص‏147- 176) ص‏92 .
30) احمد بن حنبل، همان ج‏5، ص‏132; ترمذی، همان، ج 5، ص‏370; حاکم، همان، ج‏2، ص‏224; السیوطی، اتقان، ج‏3، ص‏83 .
31) ابن‏قتیبه، عیون‏الاخبار، ج‏2، ص‏148; احمدبن‏حنبل، همان، ج‏5، ص‏132; محاسبی، همان، ص‏405; بیهقی، همان، ج‏8، ص‏211; حاکم، همان، ج 2، ص 415; السیوطی، اتقان، ج 3، ص 83 (ادعای مشابه درباره اندازه سوره‏ای که آیه رجم را داشته از قول عمر و عکرمه در السیوطی، الدر المنثور، ج 5، ص‏180، نقل شده است .) قس: زرکشی، همان، ج 2، ص‏35: وی آیه را در سوره نور دانسته است . در کتاب مبانی، ص 82، سوره اعراف به جای آن ذکر شده است، گرچه ذکر شدن سوره اعراف، می‏تواند ناشی از اشتباه در نگارش یا رائت‏بوده باشد . این را می‏توان از آنچه مؤلف در بعد درباره سوره احزاب در ص‏83، 86 ذکر کرده است، دریافت .
32) بیهقی، همان، ج 8، ص 211 .
33) الراغب الاصفهانی، محاضرات الادباء (1382ه) ج‏4، ص‏434; السیوطی، الدر المنثور، ج‏5، ص‏180; همو، اتقان، ج‏3، ص‏82 .
34) السیوطی، الدر المنثورج‏5، ص‏180، به نقل از کتاب تاریخ بخاری .
35) حاکم، المستدرک، ج‏2، ص‏331; الهیثمی، مجمع الزوائد (قاهره، 53- 1352ه/34- 1932م) ، ج‏7، ص‏28- 29; السیوطی، اتقان، ج‏3، ص 84 .
36) السیوطی، الدر المنثور، ج‏3، ص 208 .
37) زرکشی، همان، ج‏1، ص‏263; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص 226 .
38) سلیم بن قیس، همان، ص 108; ابومنصور الطبرسی، الاحتجاج، تحقیق محمد باقر خرسان (نجف، 1387ه)، ج‏1، ص‏222، 286 . وی عقیده عام در بین سنیان قدیمی را نقل می‏کند . همچنین بنگرید به: زرکشی، همان، ج‏2، ص‏35 .
39) مسلم، همان، ج‏2، ص‏726; محاسبی، همان، ص 405; ابونعیم، حلیه‏الاولیاء (قاهره، 32- 1938م)، ج‏1، ص 257; بیهقی، دلائل، ج‏7، ص‏156; السیوطی، اتقان، ج‏3، ص 83 .
40) احمد بن حنبل، همان، ج‏5، ص‏131- 132; محاسبی، همان، ص‏400- 401; ترمذی، همان، ج 5، ص 370; حاکم، همان، ج‏2، ص‏224 .
41) راغب اصفهانی، همان، ج 4، ص 433 .
42) السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏227 .
43) همان، ج‏3، ص 84 .
44) عبدالرزاق، همان، ج‏7، ص‏470; ابن ماجه، همان، ج‏1، ص 625، 626 .
45) محاسبی، همان، ص‏401- 400; ابن‏ندیم، همان، ص‏30; راغب، همان، ج‏4، ص‏433; زرکشی، همان، ج‏2، ص‏37; هیثمی، همان، ج‏7، ص‏157; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص 226 و 227 .
46) السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏227 .
47) همان، ج‏1، ص‏226- 227 .
48) الدر المنثور، ج‏1، ص‏227 . همچنین بنگرید به: السیوطی، اتقان، ج‏3، ص‏85 .
49) ابن ابی‏شیبه، همان، ج‏6، ص‏147- 146; احمد بن حنبل، همان، ج‏5، ص‏130- 129ابن قتیبه، تاویل مشکل القرآن، تحقیق سید احمد صقر (قاهره، 1375ه)، ص‏33- 34; ابن‏ندیم، همان، ص 29; باقلانی، الانتصار (فرانکفورت، 1986م)، ص 184; راغب اصفهانی، همان، ج‏4، ص‏434; زرکشی، همان، ج‏1، ص‏251 و ج‏2، ص‏128; هیثمی، همان، ج‏7، ص‏149- 150; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏224، 226 و 273- 270 .
50) See, Arthur Jeffery, Materials for the History of the Text of the Quran, the Old Codices, (Leiden, 1937) pp. 20-113.
51) See the lists, ibid, pp. 114-238.
52) ابن‏سعد، همان، ج‏2، ص‏338; ابن ابی شیبه، همان، ج‏6، ص‏148; یعقوبی، همان، ج‏2، ص‏135; ابن ابی داود، همان، ص‏10; ابن‏ندیم، همان، ص 30; ابوهلال العسکری، کتاب الاوائل، ج‏1، ص‏220- 219; ابونعیم، همان، ج‏1، ص‏67; ابن عبدالبر، الاستیعاب (حیدر آباد، 7- 1336ه/19- 1918م) ص‏334- 333; ابن‏جزی، همان، ج‏1، ص‏4; ابن ابی‏الحدید، همان، ج‏1، ص‏27; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏204 و 248 . روایت‏شیعی این خبر، دلالت‏بر آن دارد که تدوین قرآن در طی هفت روز بعد از وفات پیامبر کامل گشت . بنگرید به: کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران 79- 1377ه/59- 1957م)، ج‏8، ص‏18 .
53) سلیم بن قیس، همان، ص 72، 108; محمدبن الحسن الصفار، بصائر الدرجات (تبریز، 1381ه/1962م)، ص 193; کلینی، همان، ج‏2، ص‏633; ابومنصور طبرسی، همان، ج‏1، ص‏107، 225- 228; ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (قم 1378ه/1959م) ج‏2، ص‏42 و همچنین بنگرید به: یعقوبی، همان، ج‏2، ص‏135- 136 .
54) به عنوان مثال، بنگرید به: ابن ابی داود، همان، ص 15- 17; ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 39، تحقیق سکینه شهابی (دمشق، 1986م) ص 87- 91 .
55) به عنوان مثال، بنگرید به: مدخل «قرآن‏در دایره‏المعارف اسلام (متن انگلیسی) نگاشته A. T. welch ، ص‏404- 405 و منابع ذکر شده در آن .
56) فی‏المثل همین داستان در طبقات ابن سعد در بخش ابوبکر، عمر و زید بن ثابت‏یا در مسند احمد بن حنبل در بخش فضائل صحابه، که در آن احادیث‏بسیاری درباره فضائل و خدمات‏شان به اسلام آمده، ذکر نشده است .
57) به عنوان مثال، قس: بخاری، همان، ج‏3، ص‏392- 393; ج‏4، ص‏398- 399; ترمذی، همان، ج‏4، ص 347; ابن ابی‏داود، همان، ص‏7- 8، 9، 20، 29; بخاری، همان، ج‏3، ص‏393- 394; ترمذی، همان، ج‏4، ص‏348; ابن ابی‏داود، همان، ص‏17، 19، 26- 24، 31; ابن‏عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان بن عفان) تحقیق سکینه شهابی (دمشق، 1984م) ص‏236 .
58) به عنوان مثال بنگرید: به ابن عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص 170; زرکشی، همان، ج‏1، ص‏241; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏248 . اخبار دیگر متضمن این است که جمع‏آوری قرآن پیش‏تر در دوره عمر شروع شده بود، ولی عمر قبل از تکمیل طرح، درگذشت و تدوین قرآن در دوره خلافت عثمان پایان یافت . ابوهلال عسکری، همان، ج‏1، ص‏219 در خبر دیگری گفته شده است که عثمان شخصی بود که طرح را انجام داد، اما آن را در دوره عمر به پایان رساند . ابن سعد، همان، ج‏2، بخش‏2، ص‏113; ابن عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص‏171 .
59) زرکشی، همان، ج‏1، ص‏235; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏211 . همچنین بنگرید به: ابن‏عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص‏324- 346 .
60) این شاهد در بخاری، صحیح، ج‏3، ص‏310 و 394; ترمذی، همان، ج‏4 ص‏347; ابوبکر المروزی، همان، ص‏103، الف) خزیمه بن ثابت انصاری است; ب) ابو خزیمه (اوس بن یزید) در بخاری، همان، ج‏3، ص‏392- 393; ج) حارث بن خزیمه در ابن ابی داود، همان، ص‏30; د) خزیمه یا ابوخزیمه در بخاری، همان، ج‏6، ص‏399; ترمذی، همان، ج 4 ص 348; ابوبکر المروزی، مسند ابی‏بکر الصدیق، ص‏99; ابن‏ابی‏داود، کتاب المصاحف، ص 19; بیهقی، دلائل، ج‏7 ص‏149; ه) مردی ناشناس از انصار رک: ابن‏ابی‏داود، همان، ص‏8; و) ابی در ابن‏ابی‏داود، کتاب المصاحف، ص‏9، 30; خطیب، تلخیص المتشابه، ج‏1 ص‏403 . همچنین اخبار دیگری نیز وجود دارد که در آنها گفته شده ابی بن کعب نه تنها کسی بود که از این آیات اطلاع داشت‏بلکه می‏دانست این آیات آخرین آیات وحی شده به پیامبرند . الطبری، جامع، ج 14 ص‏588- 589; خطیب، همان، همان‏جا .
61) دو آیه آخر سوره توبه در بخاری، همان، ج‏3، ص‏392- 394; ترمذی، همان، ج 4، ص 347; ابوبکر المروزی، همان، ص‏99، 103; ابن‏ابی داود، کتاب المصاحف، ص‏7، 9، 11، 20، 29، 30 و 31; طبری، جامع، ج‏14، ص‏588; بیهقی، دلائل، ج‏7، ص‏149 . آیه 23 سوره احزاب در بخاری، همان، ج‏3، ص‏310، 4- 393; ترمذی، همان، ج‏4، ص‏348; ابن ابی‏داود، همان، ص‏8، 19; بیهقی، دلائل، ج 7، ص‏150; خطیب، موضح، ج‏1، ص‏276 .
62) در روایت پیش‏گفته درباره تدوین قرآن، او یکی از افرادی است که وظیفه تدوین قرآن را در دو مقطع از دوران ابوبکر و عمر برعهده داشته است . در برخی روایات دیگر، تدوین و جمع‏آوری قرآن که زید نیز در آن مشارکت داشته، از حوادث ایام عثمان ذکر شده است . بخاری، همان، ج‏3، ص‏393- 394; ترمذی، همان، ج‏4، ص‏348; ابن ابی‏داود، کتاب المصاحف، ص 31 . همچنین رک: ابن عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان) ص 234- 236 . روایات دیگر نام او را اصلا ذکر نمی‏کند (ابن ابی‏داود، همان، ص‏11- 10) ; گرچه دیگران گفته‏اند او پیش‏تر قرآن را در ایام پیامبر جمع‏آوری کرده و همه اجزای قرآن را کنار هم قرار داده بود که پیش‏تر به صورت‏های مختلفی جهت استفاده شخصی کتابت‏شده بود . ترمذی، همان، ج‏5، ص‏390; حاکم، همان، ج‏2، ص‏229، 611 . در خبری دیگری از او نقل شده است که کار تدوین را از زمان وفات پیامبر آغاز کرد و قرآن پیش از آن جمع‏آوری نشده بود . اتقان، ج‏1، ص‏202 .
63) بنگرید به: بخاری، همان، ج‏3، ص‏310; ابن ابی داود، کتاب المصاحف، ص 29; خطیب، موضح، ج‏1، ص 276; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏206 .
64) طبری، جامع، ج‏16، ص‏588 .
65) ابن‏ابی‏داود، همان، ص‏30 .
66) همان، ص‏31 .
67) همان، ص‏8، 19، 29 .
68) ابن عساکر، همان، ص‏236 . داستانی مربوط به دوره عثمان ذکر شده است که وی از مسلمانان خواست که به نزدش بروند و آنچه از قرآن در دست دارند، همراه بیاورند . مسلمانان نیز هرچه از بخش‏های قرآن ثبت کرده بودند، به نزد وی بردند . سپس عثمان از هر کس پرسید که سوگند یاد کند این مطالب بخشی از قرآن است که از پیامبر شنیده است . سپس دستور داد که اجزای جمع شده با هم به شکل یک مصحف تدوین گردد . در تلاش آشکاری برای زدودن برخی تناقضات ناپسند و اختلافات روایات از داستان، راه‏هایی توسط برخی از روات متاخر پیشنهاد شده است . الف) جمع قرآن در دوره ابوبکر شروع شده بود، اما او قبل از وفاتش نتوانست آن را تمام کند و جمع‏آوری قرآن در دوره عمر انجام شد . ب) زید بن ثابت، یکی از کتاب دوران ابوبکر، قرآن را در نوشته شخصی خود فراهم کرد و در دوره عمر بر کاغذ نوشت . ج) مشکلی در مورد شهادت و گواهی نبود، بلکه خود زید بعد از تکمیل متن، آن را مرور کرد و نتوانست آیه 23 از سوره احزاب را در آن بیابد . او سپس به جست‏وجوی آن پرداخت تا زمانی که آن را نزد خزیمه بن ثابت مکتوب یافت . او سپس متن را بار دیگر مرور کرد و این بار متوجه شد که آیات 128- 129 سوره توبه حذف شده‏اند . او بار دیگر به جست‏وجو پرداخت تا اینکه آیات را مکتوب نزد مردی که از قضا خزیمه نامیده می‏شد، یافت (ابوخزیمه .) زمانی که او برای بار سوم متن را مرور می‏کرد، دریافت که متن هیچ مشکلی ندارد و این‏گونه، متن تکمیل گردید (طبری، جامع، ج‏1، ص‏59- 61 .)
69) فهرست گردآورندگان قدیمی قرآن در منابع مختلف متفاوت است . به عنوان مثال، مقایسه کنید با ابن سعد، طبقات، ج‏2، بخش دوم ص‏112- 114; ابن ندیم، کتاب الفهرست، تحقیق رضا تجدد (تهران، 1391ه) ص‏30; طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق ح . سلفی (بغداد، 1987م)، ج‏2، ص‏292; باقلانی، همان، ص 88- 90; ذهبی، معرفه القراء الکبار، تحقیق ب . ع . معروف، و دیگران (بیروت، 1984م)، ج‏1، ص‏27; زرکشی، همان، ج‏1، ص‏242- 243; قرطبی، همان، ج‏1، ص‏57; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏248- 249، به نقل از کتاب القراءات ابو عبید قاسم بن سلام .
70) به منظور رفع ابهام و تناقض آشکار بین این روایات و داستان مورد بحث، طرفداران داستان دو پیشنهاد ارائه کرده‏اند . بر طبق نظر اول، کسانی که گفته شده است قرآن را در ایام پیامبر جمع‏آوری کرده‏اند، هر یک تنها بخشی از وحی را جمع کردند . بر طبق نظر دوم، کلمه جمع باید این گونه فهمیده شود: صحابه قرآن را در دوره پیامبر حفظ کردند، نه این‏که همه آن را ثبت کرده باشند . ابن ابی‏داود، کتاب المصاحف، ص‏10; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏204 .
71) به عنوان مثال، بنگرید به: شعر منسوب به امام علی (ع) در سید رضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح (بیروت، 68- 1967م)، ص‏503: «اگر تو ادعا کنی که قدرت را براساس شورا به دست آورده‏ای، چگونه این امر متحقق می‏گردد، در حالی که آنانی که مورد مشورت قرار گرفته‏اند، غایب بوده‏اند؟»
72) ابن‏سعد، همان، ج‏2، بخش‏2، ص‏101; ابن ابی‏شیبه، همان، ج‏6، ص‏148; ابوهلال عسکری، همان، ج‏1، ص‏219- 220; ابن‏ابی داود، کتاب المصاحف، ص 10; السیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏204; در مورد تدوین قرآن توسط علی (ع) بعد از وفات پیامبر ارجاعات مهمی را به نقل از مصادر قدیمی اهل سنت، ابن شهر آشوب در مناقب (قم، 1378ق) ج 2، ص‏40- 43 ذکر کرده است . همچنین رک: عیاشی، تفسیر، ج‏2، ص 307 .
73) ظاهرا شایعاتی در این باره وجود داشته است که علی توجه داشته که بزرگان قریش یکی را از میان خود به جانشینی پیامبر برگزیده‏اند و تصمیم گرفته‏اند به نظر عموم توجه نکنند، لذا خود را به جمع‏آوری قرآن مشغول کرد و آن را به عنوان عذری برای عدم شرکت در فعالیت اجتماعی ابراز کرد; گرچه سنیان این عذر را علتی واقعی تلقی می‏کنند و انکار می‏کنند که علی (ع) از فرآیند کار قریش در انتخاب خلیفه ناراضی بوده است .
74) علی (ع) یکی از نخستین جمع‏کنندگان قرآن بود، یعنی کسانی که قرآن را در دوره پیامبر جمع کرده بود . همچنین بنگرید به: ابن‏عساکر، همان، ج‏39، ص‏80 . علی (ع) به دلیل دانش وسیع و رسم‏الخط خاص قرآنش شناخته شده است (رک: به عنوان مثال، ابن سعد، کتاب الطبقات، ج‏2، بخش‏2، ص‏101 .) در مصحف وی ظاهرا به آیاتی که منسوخ شده بودند، نیز اشاره شده است (اتقان، ج‏1، ص 204 .) زمان دقیقی که او مصحفش را به عموم معرفی کرده است، در سده دوم نیز مبهم بوده است . شیعیان قرن دوم، زمان انجام این عمل را دوره عمر می‏دانسته‏اند . سلیم بن قیس الهلالی، همان، ص 108 . همچنین منقول در ابوجعفر الطبرسی، کتاب الاحتجاج، ج‏1، ص‏228; ج‏2، ص‏7 .
75) بنگرید به قبل، پی‏نوشت 2 . این نکته که این اخبار سمت و سوی جدلی – ضدشیعی دارند، می‏تواند با این واقعیت تایید شود که برخی روایات متاخرتر این حدیث از سوی رجال سنی به نقل از امام جعفر الصادق نقل شده‏اند که ایشان نیز به نقل از پدرانشان بیان کرده‏اند (ابوهلال العسکری، همان، ج‏1، ص‏219 .) این عمل که نظری را به زبان حریف بگذارند و از قول مخالفانشان نقل کنند، عادی بوده است . این عمل در موارد دیگر نیز که اندکی قبل در بحث ذکر شد، انجام شده بود . همچنین برای مثال‏های دیگر بنگرید به: کشی، همان، ص‏393- 397 .
76) به عنوان مثال، بنگرید به: کتاب معنه امیرالمؤمنین (متن شیعی قدیمی محفوظ در اثر منسوب به مفید، الاختصاص، نجف، 1392ه) (ص‏157- 175)، ص‏164; سلیم، همان، ص‏113، 220 .
77) برای موارد جالب توجه بنگرید به: ابن عساکر، شرح حال عثمان، ص‏146- 168، 290- 294 .
78) بنگرید به: مدخل «مؤاخات‏» در دایره‏المعارف اسلام، چاپ دوم (متن انگلیسی)، ج‏7، ص‏253- 254 .
79) بنگرید به: منابع قدیمی فراوان، ذکر شده، در نورالله التستری، احقاق الحق (تهران، 1378ه)، ج‏4، ص‏171- 217; ج‏6، ص‏461- 486; ج‏15، ص‏450- 518 ; ج‏20، ص‏221- 255; عبدالحسین الامینی، الغدیر، ج‏3، ص‏113- 125 .
80) احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، تحقیق و . م عباس (بیروت، 1983م)، ص 99، 166- 167، 378; بخاری، همان، ج‏2، ص 418; دیلمی، فردوس الاخبار، ج‏1، ص 529- 530 .
81) ابن‏سعد، همان، ج‏3، بخش‏1، ص‏123 .
82) بنگرید به: احمد بن حنبل، فضائل، ص‏99، 166- 167، 177، 183- 184، 378- 386، 411 و دیگر مآخذ ذکر شده در پی‏نوشت ص‏99 .
83) احمد بن حنبل، همان، ص‏86- 92 و منابع ذکر شده توسط مصحح در پی‏نوشت; ابن‏عساکر، شرح حال عثمان، ص‏153- 159، همچنین بنگرید به: بخاری، همان، ج‏2، ص‏418 .
84) بنگرید به: مآخذ فراوان منقول در تستری، احقاق الحق، ج‏10، ص 544- 595، ج 14، ص 232- 251 .
85) ابن‏عساکر، تاریخ مدینه دمشق، بخش مربوط به شرح‏حال علی (ع)، تحقیق محمدباقر محمودی (بیروت، 1396ه)، ج‏2، ص‏260 .
86) ابن‏سعد، کتاب الطبقات، ج‏3، بخش‏1، ص‏124; احمد بن حنبل، فضائل، ص 158- 159، 771، 774، 780 و 788; دیلمی، همان، ج‏1، ص‏53 .
87) بنگرید به: منابع فراوان در تستری، همان، ج‏5، ص‏468- 515; ج‏16، ص‏277- 309; ج‏21، ص‏415- 428; امینی، همان، ج‏6، ص‏61- 81 .
88) دیلمی، همان، ج‏1، ص‏76 .
89) بنگرید به: منابع فراوان ذکر شده در احمد بن حنبل، فضائل، ص‏81- 582، پی‏نوشت اول مصحح; تستری، همان، ج‏5، ص‏540- 586; ج‏16، ص‏332- 375; ج‏21، ص‏243- 255; امینی، همان، ج‏6، ص 209- 216 .
90) بخاری، همان، ج‏2، ص‏418; احمد بن حنبل، فضائل، ص 70- 71 و مآخذ ذکر شده در پی‏نوشت توسط مصحح 98، 152، 379 .
91) بنگرید به: مدخل «مباهله‏» در دایره‏المعارف اسلام، متن انگلیسی، چاپ دوم، ج 7، ص 276- 277 .
92) بنگرید به: مآخذ فراوان ذکر شده در تستری، احقاق الحق، ج‏3، ص‏46- 62; ج‏9، ص‏70- 91; ج‏14، ص‏131- 147; ج‏20، ص‏84- 87 .
93) ابن‏عساکر، تاریخ، (شرح حال عثمان)، ص 168- 169، به نقل از امام جعفر صادق که ایشان نیز از پدرشان نقل کرده‏اند . همان‏گونه که پیش‏تر، ذکر شد، این امر در این نوع منابع که هدف‏های جدلی – ضد شیعی داشته‏اند، عادی بوده است .
94) تستری، همان، ج‏2، ص‏501- 562; ج‏3، ص‏513- 531; ج‏9، ص‏1- 69; ج‏14، ص‏40- 105; ج‏18، ص‏359- 383 .
95) بنگرید به: الطبری، جامع البیان (قاهره، 1375ه)، ج‏22، ص 6- 8 .
96) دیلمی، همان، ج‏1، ص‏532; طبری، جامع، ج‏22، ص‏8 ، به نقل از عکرمه تابعی که به سبب دیدگاه‏های ضد شیعی‏اش معروف است . وی در بازار فریاد می‏زد که اهل بیت پیامبر تنها همسران ایشان هستند .
97) بنگرید به قبل، ص‏51، پی‏نوشت 6 .
98) ابن‏عساکر، شرح حال عثمان، ص 170 .
99) اتقان، ج‏1، ص‏205، به نقل از کتاب المصاحف ابن‏اشته; ابن‏خلال، کتاب السنه (ریاض، 1415ق/1994م) ج‏1- 3 ص‏303 مترجم .)
100) ابن‏عبدالبر، همان، ص 562 .
101) ابن ابی‏شیبه، المصنف، ج‏6، ص‏148; ابن ابی‏داود، کتاب المصاحف، ص‏5، هر دو خبر را به نقل از علی (ع) نقل کرده‏اند .
102) به عنوان مثال، بنگرید به: احمد بن محمد سیاری، کتاب القرائات (کتاب التنزیل و التحریف)، نسخه خطی کتابخانه مرعشی نجفی قم، شماره 1455، برگ ب 44: «ان الناس (یعنی اهل السنه) یقولون قد ذهب من سوره الاحزاب شی کثیر» ; الفضل بن شاذان، کتاب الایضاح، ص‏107: «قالت المرجئه: قلعل بقیه الاحکام فی القرآن الذی ذهب‏» .
103) بنگرید به: ابن‏ندیم، الفهرست، ص 38- 39; همچنین لبیب السعید، الجمع الصوتی الاول للقرآن (قاهره، 1399ه)، ص 320- 321 .
104) به خصوص بنگرید به: باقلانی، همان، ص‏277- 280، آنجا که او بر این نکته تاکید دارد که همه احادیث درباره نقصان و تبدیل در قرآن همگی منقول از عایشه، ابوموسی اشعری و اصحابی هستند که شیعیان آنان را مسلمان واقعی نمی‏دانند و بنابراین هیچ حقی ندارند به این اخبار برضد سنیان استناد کنند .
105) بنگرید به قبل، ص‏49، پی‏نوشت 15 .
106) گرچه این نظر در سنت‏سنیان تا قرن هفتم هجری/سیزدهم میلادی مورد تایید قرار گرفته است . به عنوان مثال، بنگرید به: القرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج‏1، ص‏181، او از معاصری نقل می‏کند که مدعی بود که عثمان و صحابه «زادوا فی القرآن مالیس منه‏» .(این استنباط مؤلف محترم صحیح نیست، آنچه قرطبی نقل کرده است، بخش‏هایی از کتاب الرد علی من خالف مصحف عثمان، نوشته ابوبکر مجاهد (م 333ه) در رد آرای ابن شنبوذ است . این رساله ابن‏مجاهد به طورمستقل موجود نیست، اما بخش‏هایی از آن را می‏توان در آثار ذیل یافت: قرطبی، همان، (مصر، 1378ه/1967م)، ج‏1، ص‏5- 7، 8، 23، 24، 30- 31، 53، 54، 58، 61- 62، 81- 86، 109، 114، 115، 154 و مجهول المؤلف، مقدمتان فی علوم القرآن، ص‏84، 107، 112، 113، 140، 146، 149، 165، 168 . همچنین رک: ابوشامه المقدسی، المرشد الوجیز الی علوم تتعلق بالکتاب العزیز، تحقیق طیار آلتی قولاج (بیروت، 1395ه/1975م)، ص‏186- 192 . مترجم .
107) ابوالحسن الاشعری، مقالات الاسلامیین (قاهره، 1381ه)، ج‏1، ص‏166; اسفراینی، التبصیر فی الدین (بیروت، 1983م)، ص‏140; شهرستانی، الملل و النحل (بیروت، 1981م)، ص‏55; مقدسی، البدء و التاریخ، تحقیق م . ک . هوار (پاریس، 1899- 1919م)، ج‏5، ص‏138; ابن عباد، الکشف عن مناهج اصناف الخوارج، تصحیح محمد تقی دانش پژوه (تبریز، 1389ه) در نشریه دانشکده ادبیات تبریز، شماره 20، ص 145- 150، ص 146; قلقشندی، صبح الاعشی (قاهره، 40- 1333ه)، ج‏13، ص‏223; ابومحمد العراقی، الفرق المفترقه، تحقیق ی . کولتی (آنکارا، 1382ه)، ص‏24 . این ادعا به همه گروه عجارده از خوارج نسبت داده شده است . بنگرید به: شهرستانی، همان، ص‏55 .
108) زرکشی، همان، ج‏2، ص‏127; همچنین رک: ابن لب، همان، ص 96 .
109) زمانی که ابوعبید قاسم بن سلام (م 224ه/9- 839م) کتابی درباره ناسخ و منسوخ می‏نوشت، این شکل تقسیم‏بندی مطرح نشده بود . و (بنگرید به: همو، الناسخ و المنسوخ، ص‏5- 6; همچنین بنگرید به: نحاس، الناسخ و المنسوخ (قاهره، 1319ه) ص 8 .) چند دهه بعد، حارث بن اسد محاسبی (م 243ه/8- 857م) دو نظر درباره نسخ بیان کرد: آیه‏ای که از متن حذف شده بود، اگرچه مردم هنوز آن را به یاد دارند . در یکی از دو نوع نسخ (ما نسخ حکمه و تلاوته) حکم فقهی که بر مبنای آیه منسوخ شده بود، نیز نسخ شده است .(محاسبی، فهم القرآن، ص‏407 .) اما در نوع دیگر (ما نسخت تلاوته و بقی حکمه) حکم فقهی متداول بوده است، با وجود آن که خود آیه حذف شده بود (همان، ص 398 .) این نظر غیر متداول به منظور تعدیل روایت ناظر به حذف آیات است که هنوز حکم فقهی مبتنی بر آیه حذف شده را صحیح می‏داند، با وجودی که خود آیه از قرآن حذف شده است . ابن منادی (م 334ه/6- 745م) در کتابش درباره نسخ (منقول در زرقانی، همان، ج‏2، ص‏37; سیوطی، اتقان، ج‏3، ص 85) و ابوجعفر نحاس (م 338ه/950م) در کتاب الناسخ و المنسوخ، ص‏8 این دو دسته‏بندی را آورده و اشاره کرده‏اند که دیگر فقها نظر دوم را رد کرده‏اند، زیرا معتقدند چنین نظری درباره ناسخ و منسوخ همان نظری است که مصحف عثمانی را ناتمام می‏داند (بنگرید به: ابن‏سلامه، الناسخ والمنسوخ، ص‏22- 21; زرکشی، همان، ج‏2، ص‏37; اتقان، ج‏3، ص‏85- 86 .) برای پذیرش نظر وی توسط برخی فقها شیعی رک: سدیدالدین الحمصی، المنقذ من التقلید (قم 1411ه/1991م)، ج‏1، ص‏480 .
110) بنگرید به صبحی صالح، همان، ص‏259- 274 .
111) بنگرید به: البرقی، المحاسن، تحقیق میرجلال‏الدین محدث (تهران، 1370ه/1951م)، ص‏286; العیاشی، کتاب التفسیر، تحقیق هاشم رسولی محلاتی (قم 81- 1380ه/61- 1960م) ، ج‏1، ص‏191، 259، 293; کلینی، همان، ج‏2، ص 18- 19; ابن بابویه، کتاب الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، 1389ه/1969م)، ص‏278 .
112) به عنوان مثال، بنگرید به: العیاشی، همان، ج‏1، ص 249- 250 و کلینی، همان، ج‏1، ص‏286 . هر دو گفت‏وگوی امام جعفر صادق (ع) و یکی از اصحابشان را نقل کرده‏اند که به امام (ع) گفته است: «مردم از ما می‏پرسند چرا نام‏های علی و خانواده‏اش در کتاب خدا ذکر نشده است؟» و سیاری از یکی از اصحاب امام رضا – علیه‏السلام – نقل می‏کند که به امام نوشت: «برخی از مردم [اهل‏سنت] از من می‏پرسند: نام علی در کجای کتاب خدا ذکر شده است؟» (التنزیل و التحریف، برگ ب 35 .) همچنین جاحظ، العثمانیه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون (قاهره، 1386ه) ص‏273: «ما قرآن را از ابتدا تا انتها نگریستیم و یک آیه درباره امامت علی نیافتیم‏» . قدیمی‏ترین مثال از این دست، در کتاب الغارات ثقفی است (ج‏1، ص‏195- 204 .) در این خبر، معاویه در نامه خود به علی – علیه‏السلام – این سؤال را مطرح کرده است .
113) به عنوان مثال، بنگرید به: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج‏1، ص‏214- 223; این روایت از حدود سی تن از رجال اهل‏سنت نقل شده است . همچنین سیوطی، الدر المنثور، ج‏2، ص‏298 .
114) السیوطی، الدر المنثور، ج‏2، ص‏298; جفری، همان، ص 40; بهاءالدین الاربلی، کشف الغمه (تبریز، 1381ه/1962م)، ج‏1، ص‏317 به نقل از منابع اهل سنت .
115) جفری، همان، ص 32 .
116) جفری، همان، 97، 168، 306 .
117) جفری، همان، ص 150 .
118) جفری، همان، ص 65 .
119) جفری، همان، ص 75 .
120) جفری، همان، ص 76 .
121) جفری، همان، ص‏336 .
122) جفری، همان، ص‏86 .
123) جفری، همان، ص 100 .
124) جفری، همان، ص 308 .
125) جفری، همان، ص‏353 .
126) جفری، همان، ص 110 .
127) سیاری، همان، برگ الف 2; العیاشی، همان، ج‏1، ص‏13 . همچنین بنگرید به: مفید، المسائل السرویه (قم، 1392ه) در مجموعه عده رسائل للشیخ . . . المفید، (ص‏207- 232)، ص 225 .
128) سلیم بن قیس الهلالی، همان، ص 108 .
129) خیاط، الانتصار، تحقیق م . س . نیبرگ، (قاهره، 1346ه)، ص 41; عبدالجبار، المغنی، ج 20 بخش اول، تحقیق علی محمود و .(. . قاهره، 1397ه) ص 37- 38; الملطی، التنبیه (دمشق، 1380ه) ص‏32 . [ملطی در بیان عقاید هشام بن حکم نوشته است: «و ان القرآن الذی فی ایدی الناس قد انتقل و وضع ایام عثمان و احرق المصاحف التی کانت قبل‏» مترجم] .
130) سیاری، همان، برگ ب 2 .
131) نجاشی، کتاب الرجال، تحقیق موسی شبیری زنجانی (قم، 1407ه/1986م)، ص 372 .
132) بنگرید به قبل، ص‏48، پی‏نوشت 12 .
133) سیاری، همان، برگ الف 69; کلینی، همان، ج‏2، ص‏631 .
134) فضل بن شاذان، کتاب الایضاح، ص 209- 229 .
135) فضل بن شاذان، همان، ص 108 .
136) محاسبی، فهم السنه (منقول در زرکشی، همان، ج‏1، ص‏238- 240)، ص‏240 . بلاذری در انساب الاشراف (دمشق، 1996م)، ج‏5، ص‏186 به این نکته اشاره کرده که این مسئله یکی از انتقادهای عمومی مخالفان عثمان بوده است . خبری در ابن‏شبه، تاریخ المدینه المنوره، ص‏995- 996 (همچنین رک: ابن داود، المصاحف، ص‏12; ابن‏عساکر، تاریخ دمشق (شرح حال عثمان)، ص‏238) به این انتقاد عمومی اشاره کرده‏اند و به علی (ع) نسبت داده‏اند که گفته است: «نگویید عثمان سوزاننده قرآن‏ها بوده است . به خدا سوگند او آنها را نسوزاند، مگر با توافق صحابه . به خدا سوگند اگر من نیز جای او بودم، همان کار را انجام می‏دادم‏» .
137) به نظر می‏رسد اخباری که از علی (ع) در دفاع از این عمل عثمان نقل شده، پاسخی است‏به این انتقادات . بر طبق یک خبر، علی (ع) گفته است: «هیچ‏کس نباید عثمان را به دلیل سوزاندن نسخه‏های قرآن سرزنش کند، زیرا او این کار را با تایید همه ما انجام داد; اگر او این کار را نمی‏کرد من این کار را انجام می‏دادم‏» (ابن ابی‏داود، همان، ص 12، 22; ابن‏عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص‏237، 238، 242 .)
138) محاسبی، فهم القرآن، ص 398- 411 .
139) بنگرید به ذیل، ص‏72، پی‏نوشت‏1 .
140) کلینی، همان، ج 8 ص 59- 62 . همچنین رک سدیدالدین الحمصی، المنقذ من التقلید، ج‏1، ص‏477 .
141) کلینی، همان، ج 8، ص‏53، 54: «اقاموا حروف الکتاب و حرفوا حدوده‏» .
142) یعقوبی، تاریخ، ج‏2، ص‏136; بهاءالدین الاربلی، همان، ج‏1، ص‏314; عبدالله بن حمزه، الشافی (صنعا، 1986م)، ج‏2، ص‏25; قس: العیاشی، همان، ج‏1، ص‏9- 10 و کلینی، همان، ج‏2، ص‏627 . به هرگروه یک‏سوم اختصاص یافته است .
143) العیاشی، همان، ج‏1، ص‏9- 10; شرف الدین الاسترابادی، تاویل آلایات الظاهره (قم، 1407ه/1986م)، ج‏1، ص‏18- 20; محمد باقر مجلسی، بحار الانوار (تهران، 1376ه/1957م)، ج‏24، ص‏303 .
144) به عنوان مثال، بنگرید به: نه نقل قول مختلف از ائمه درباره قرآن ذیل سوره مائده آیه 67 در فرات الکوفی، کتاب التفسیر (نجف، 1354ه/1935م)، ص‏36- 38 که صریحا این ادعا را که نام علی (ع) در آیه‏ای ذکر شده باشد، رد کرده‏اند . وجود نام علی (ع) را برخی رجال سنی نقل کرده‏اند (به عنوان مثال، رک: السیوطی، الدر المنثور، ج‏2، ص 298 .) همچنین در خبری از امام پنجم به صراحت‏بیان شده است، که اهل‏بیت در قرآن، سوره آل‏عمران، آیه 33 ذکر شده‏اند . بیت که در آیه ذکر شده است، بیت واقعی باقی‏مانده از آل‏ابراهیم است (العیاشی، همان، ج‏1، ص‏168; محمد باقر مجلسی، همان، ج‏23، ص‏225 .) خبر دوم مخالف قرائت عبدالله بن مسعود است که توسط فقهای اهل‏سنت مثل ابواسحاق ثعلبی نیشابوری در کتابش الکشف و البیان (نقل‏شده توسط عبدالله بن حمزه، الشافی، ج‏1، ص‏95) ذکر شده است .
145) کلینی، الکافی، ج‏2، ص‏634 .
146) به عنوان مثال، بنگرید به: الکلینی، همان، ج‏2، ص‏596- 634; ابن بابویه، کتاب الامالی (تهران، 1404ه/1984م)، ص 545- 546; همو، عیون اخبار الرضا (تهران، 79- 1377ه/59- 1958م)، ج‏2، ص 56 . همچنین حر عاملی، وسائل الشیعه (تهران، 89- 1376ه/69- 1957م)، ج‏4، ص‏823- 831; حسین النوری، مستدرک الوسائل (قم، 1407ه/1987م)، ج‏4، ص 231- 245 .
147) بنگرید به: الشریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه‏های 1، 18، 108، 145، 156، 174، 181، 196 و نامه 69 .
148) کلینی، همان، ج‏1، ص‏69- 70، 100; ابن بابویه، عیون، ج‏2، ص‏21; همو، امالی، ص 367; حر عاملی، وسائل الشیعه، ج‏18، ص‏89- 78; حسین النوری، مستدرک، ج 17، ص 302- 306 .
149) ابن‏بابویه، عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص 130 .
150) سیاری، همان، برگ ب 70; شلمغانی، کتاب التکلیف (با عنوان الفقه المنسوب الی الامام الرضا، چاپ شده است) (مشهد، 1406ه/1986م) ص 112- 113; ابن‏بابویه، ثواب الاعمال، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، 1391ه/1971م)، ص 154; همو، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، 94- 1392ه/74- 1972م)، ج‏1، ص 306; محمد بن الحسن الطوسی، التبیان، (نجف، 63- 1957م)، ج‏10، ص 371، 412; همو، الاستبصار، تحقیق حسن محمد خرسان (نجف، 75- 1376ه/55- 1957م)، ج‏1، ص‏317; طبرسی، مجمع البیان (صیدون، 57- 1956م)، ج‏30، ص‏140- 141، 197; سیوطی، اتقان، ج‏1، ص 238; حر عاملی، همان، ج‏4، ص‏743- 744; حسین النوری، مستدرک الوسائل، ج‏4، ص‏163- 164 .
151) بنگرید به: جواد العاملی، مفتاح الکرامه (قاهره، صیدون ، تهران، 1324ه/1906م)، ج‏2، ص‏385- 386 و منابع ذکر شده در آن .
152) سیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏228; جفری، همان، ص 179 .
153) فخرالدین الرازی، التفسیر الکبیر (قاهره، 1383ه)، ج‏32، ص‏2; سیوطی ، اتقان، ج 1، ص‏228 .
154) سیاری، همان، برگ 12; العیاشی، همان، ج‏1، ص‏169، 170; علی بن ابراهیم، تفسیر القمی (نجف، 1386ه/1926م)، ج‏1، ص‏100; فرات الکوفی، همان، ص 18; محمد باقر مجلسی، همان، ج‏23، ص‏222، 225- 228 .
155) سیاری، همان، برگ‏های 7ب، 9ب، 16ب، 17، 24ب، 32ب، 39ب، 51ب .
156) سیاری، همان، برگ‏های 7ب، 10الف، 16ب، 17الف، 18الف، 45الف، 62ب; العیاشی، همان، ج‏1، ص‏245; کلینی، همان، ج‏1، ص‏344، 345، 461 . به عنوان مثال، مقایسه کنید با ادعای سیاری، همان، برگ 45، که آیه 33 سوره فرقان اساسا این گونه خوانده می‏شده است: «کفی الله المومنین القتال بعلی بن ابی طالب‏» . همین‏طور در السیوطی، الدر المنثور، ج‏5، ص 192 . همچنین بهاءالدین الاربلی، همان، ج‏1، ص‏317، به نقل از منبعی سنی، که آن را به عنوان قرائت ابن‏مسعود نقل کرده است .
157) سیاری، همان، برگ ب 2; کلینی، همان، ج‏2، ص‏634 . اساسا این را عمر ادعا کرده است، آن‏گونه که در سیوطی، اتقان، ج‏1، ص‏242; متقی الهندی، کنز العمال (حلب، 77- 1969م)، ج‏1، ص‏541، 517 نقل شده است .
158) سیاری، همان، برگ 44ب .
159) سیاری، همان، برگ 45ب .
160) سیاری، همان، برگ 44ب .
161) سیاری، همان، برگ ب – الف 44; ابن بابویه، ثواب الاعمال، ص 100 .
162) سیاری، همان، برگ الف 69; کلینی، همان، ج‏2، ص‏631; کشی، همان، ص 589 .
163) بنگرید به: سرتاسر کتاب سیاری که به منابع سنی اشاره دارد . بخش‏هایی از اقوال علمای شیعی نه احادیث‏شیعی که طبعا باید به نقل از ائمه باشند (به عنوان مثال، برگ ب 2 به نقل از هشام بن سالم .) همچنین بحث‏هایی تحت ارجاع عمومی «مثل فی حدیث‏» (مثلا برگ ب 45) و «روایه‏» (مثلا برگ الف 44) نقل شده است که نشان می‏دهد، برای آنها وجود نداشته است .
164) بنگرید به: الباقلانی، الانتصار، ص 310 .
165) ضعیف، متهافت، غال، منحرف‏» ، ابن‏الغضائری، کتاب الضعفاء، در قهپایی، مجمع الرجال، تحقیق د . علامه (اصفهان، 87- 1384ه/67- 1964م)، ج‏1، ص‏149 .
166) رسول جعفریان، اکذوبه تحریف القرآن بین الشیعه و السنه (تهران، 1390ه)، ص‏46 .
167) غال‏» (محمد بن حسن الطوسی، کتاب الرجال، تحقیق محمد صادق آل بحرالعلوم (نجف، 1969م) ص 278) ; «غال، فاسد الحدیث، لایکتب حدیثه‏» ، (ابن الغضائری، همان، ج‏5، ص‏184) ; «فاسدالمذهب، و قیل فیه اشیاء، الله اعلم من عظمها» (نجاشی، همان، ص 337 .)
168) ضعیف، متهافت، مرتفع القول، خطابی، حمل الغلات فی حدیثه حملا عظیما، لایجوز ان یکتب حدیثه‏» (ابن غضائری، همان، ج‏6، ص‏131) ; «فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه‏» (نجاشی، همان، ص 416 .)
169) متهم، غال‏» (کشی، همان، ص 363) ; «کذاب، مشهور» (کشی، همان، ص 546) ; «غال، وضاع الحدیث‏» (ابن‏الغضائری، همان، ج‏6، ص‏292 .)
170) لاشی، متهم بغلو» (کشی، همان، ص 368) ; «ضعیف، فی مذهبه غلو» (ابن الغضائری، همان، ج‏6، ص 139 .)
171) ابوالقاسم علی بن احمد کوفی، مؤلف الاستغاثه فی بدع الثلاثه، حامی پرشور نظریه تحریف قرآن است . اما وی نیز از جمله غلات است، آن‏گونه که نجاشی (کتاب الرجال، ص‏265- 266) و دیگران ذکر کرده‏اند . شیخ طوسی وی را از جمله غلات مخمسه یاد کرده است . رک: قهپایی، مجمع الرجال، ج‏4، ص‏162 .
172) See Etan Kohlberg, [Some Notes on the Imamite Attitude to the Quran], in S. M. Stern, ed, Islamic Philosophy and Classical Tradition (Oxford, 1972) pp.277.
173) بنگرید به: پیش‏گفتار مؤلف بر مقدمه‏ای بر فقه شیعه (لندن، 1984م)، ص‏32- 33 .
174) ابن‏بابویه، رساله فی الاعتقاد (تهران، 1370ه/1951م) ; همراه با کتاب النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، مقداد السیوری، ص‏66- 115، ص‏93 . همچنین رک: عنوان کتابی از دیگر محدث شیعی در همان دوره، یعنی محمد بن احمد بن جنید اسکافی، که نجاشی ذکر کرده است . همان، ص‏388 (ایضاح خطا، من شنع علی الشیعه فی امر القرآن .)
175) در متن، سه گروه نوشته شده، اما هیچ خبری درباره گروه سوم ذکر نشده است . در تصحیح هلموت ریتر نیز (استانبول، 1929م) در پی‏نوشتی توضیح داده شده که گروه ذکر نشده بر اساس تذکری در حاشیه یکی از نسخه‏ها، کسانی هستند که مدعی‏اند هیچ جزء غیرقرآنی به متن افزوده نشده است . گرچه این نظر بی‏هیچ شکی نادرست است، زیرا گروهی نبوده‏اند که ادعا کرده باشد به متن قرآن بی‏هیچ نقصانی از قرآن افزوده شده است . بنابراین، صحیح است که بیندیشیم شمار گروه‏ها خطاست‏یا مؤلف قصد داشته ست‏بگوید گروه سوم معتقدند که اجزایی هم به قرآن افزوده و هم از آن حذف شده است، زیرا یک گروه تغییراتی به شکل نقصان و گروه دیگر نقصان‏هایی را به شکل افزودن و حذف و گروهی هر تغییری را انکار کرده‏اند . تلخیصی از کتاب الانتصار باقلانی توسط ابوعبدالله صیرفی، تحت نام نکت الانتصار لنقل القرآن، تحقیق محمد زغلول (اسکندریه، 1392ه) نیز موجود است . مطالب جالب توجهی نیز در این تلخیص وجود دارد . در ص‏64 گفته شده که شیعیان می‏گویند ربعی از قرآن در فضایل اهل بیت است و نام آنان و اسامی دیگران (دشمنان آنان) در قرآن ذکر شده است . سوره بینه در اصل برابر با سوره بقره بوده است . بنابراین، شیعیان به دلیل روایت چنین مطالبی نمی‏توانند بگویند قرآنی که در دست دارند، تحریف نشده است . این گفته به روشنی اشاره دارد که شیعیان در زمان باقلانی این عقیده را داشته‏اند که قرآن تحریف نشده است . گرچه باقلانی تلاش دارد بر اساس روایات دیگر شیعیان این عقیده را به آنان تحمیل کند، همان‏گونه که من بر ضد اهل‏سنت استدلال کردم . او همچنین سه گروه میان شیعیان زمانش معرفی می‏کند: کسانی که معتقدند قرآن از هر جهت تغییر یافته، آنانی که معتقدند بخش‏هایی از قرآن حذف شده اما چیزی به آن افزوده نشده است و کسانی که گفته‏اند تمام قرآن محفوظ در مصحف عثمانی ا
ت، اما ترتیب سوره‏ها در اصل قرآن متفاوت است . او همچنین نقل می‏کند (ص 107) که شیعیان ادعا می‏کنند علی (ع) قرآن را جمع کرده است و آن را نزد خلیفه برده، اما عمر به او گفته است که آن را برگرداند و آنان نیازی به آن ندارند .
176) ابوالحسن الاشعری، مقالات، ج‏1، ص‏114- 115 .
177) الشریف المرتضی، جوابات المسائل الطربلسیات الاولی، منقول در طبرسی، مجمع البیان، ج‏1، ص‏31; همو، الذخیره فی الکلام، میکرو فیلم، 3344، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ص 256 .
178) اشتباهی درباره موضع نوبختیان در این بحث رخ داده است . خبری در اوائل المقالات، شیخ مفید، ص 56 متضمن این است که آنان می‏اندیشیدند که در متن قرآن حذف واضافه‏های رخ داده است . اما این مسئله کاملا مورد تردید است، چرا که الف) همان‏گونه که پیشتر ذکر شد، شریف مرتضی به صراحت این نظر را رد می‏کند که نوبختیان چنین موضعی داشته‏اند . ب) همچنین او در الطرابلسیات الاولی و الذخیره می‏گوید هیچ‏کس در میان شیعه مدعی افزوده شدن به متن قرآن نشده است (طبرسی، همان، ج‏1، ص 30 .) همچنین این نظر را که درمیان شیعیان کسی به افزوده شدن به قرآن قائل نیست، شاگرد المرتضی، محمد بن حسن الطوسی در التبیان، ج‏1، ص‏3 بیان کرده است . ناممکن است چنین ادعایی شده باشد، اگر فقهای مشهوری چون نوبختیان از آن حمایت کرده باشند . و ج) قاضی عبدالجبار معتزلی در بخش امامت کتابش المغنی (ج‏20 بخش اول ص‏38) قاطعانه رد می‏کند که نوبختیان نظری دال بر امکان داشتن تغییراتی در متن قرآن ابراز کرده باشند، نظری که او پیش‏تر به هشام بن حکم و دیگران نسبت داده بود: «فمن کان یتمسک بالتوحید و العدل فهو برئ مما نسبناه الی من تقدم ذکره کابی الاحوص و النوبختیه و غیرهم‏» . همچنین لحن کلام مفید در اوائل المقالات نامشخص و مبهم است، زیرا گفته شده: «و هذا بخلاف ما سمعناه من (خوانده شود عن) بنی نوبخت‏» . این شایعه در هیچ کجای دیگر کتاب درباره گزارش نظرات بنونوبخت ذکر نشده است .
179) اسدالله التستری، کشف الیقین (تهران، 1317ه/1899م)، ص 205 به نقل از گفته شریف المرتضی در یکی از مجموعه پاسخ‏هایش (جوابات المسائل .)
180) بنگرید به: شریف المرتضی، جوابات المسائل الطرابلسیات الاولی، منقول در طبرسی، مجمع البیان، ج‏1، ص‏30 . به حامیان این نظر بین شیعیان گذشته اشاره شده است .
181) بنگرید به: جعفریان، همان، ص 66 .
182) این افراد عبارت‏اند از محمد صالح بن احمد مازندارنی (م 1086ه/1676م) در شرح اصول کافی (تهران، 82- 1388ه/63- 1968م)، ج‏11، ص 71- 72; نعمت‏الله بن عبدالله جزائری، (م 1112ه/1810م) در الانوار النعمانیه، تحقیق محمد علی قاضی طباطبائی (تبریز، 1382ه/1963م)، ج‏1، ص‏97، 277; ج‏2، ص‏357- 358; ابوالحسن بن محمد طاهر شریف عاملی (م 1138ه/25- 1726م) در ضیاء العلماء فی الامامه، منقول در حسین نوری، فصل الخطاب (تهران، 1298ه/1881م)، ص‏97; عبدالله بن محمد رضا حسینی شبر (م 1242ه/1826م) در مصابیح الانوار (بغداد و نجف، 1- 1952م)، ج‏2، ص‏295; احمد بن محمد مهدی نراقی (م 1245ه/1829م) در مناهج الاحکام، ص 153 بند اول، خط اول . همچنین از پدرش محمد مهدی بن ابی‏ذر نراقی (م‏1209ه/1794م) این نظر را نقل کرده است (پیشین، ص 152 بند دوم، خط 3- 4 .) حسین بن محمدتقی نوری (م 1320 ه/1902م) مهم‏ترین طرفدار این نظر بین شیعیان است و تک‏نگاری‏ای درباره این موضوع به نام فصل الخطاب دارد . در همین کتاب، نوری این عقیده را به علی بن احمد حسینی مدنی مشهور به ابن معصوم و سیدعلی‏خان (م‏1120ه/1709م) به نقل از ریاض السالکین نسبت داده است، اما سیدعلی‏خان تنها نظریات مختلف و بعضی روایات سنی درباره این مسئله را نقل کرده است و هیچ موضع روشنی از خودش بیان نکرده است . رک: سیدعلی‏خان مدنی، ریاض السالکین (تهران، 1334 ه/1915م)، ص‏402 .
در مورد دیگر فقیه امامی یعنی ابوالقاسم کوفی (در مورد او بنگرید به: مدخل «ابوالقاسم کوفی‏» در دایره‏المعارف بزرگ اسلامی نیز به کلبرگ در مقاله «نکاتی در مورد موضع امامیه درخصوص قرآن‏»)، وی را از جمله عالمان شیعی دانسته است که قائل به تحریف قرآن‏اند . این مسئله ظاهرا صحیح نیست . ابوالقاسم کوفی بر مبنای فقهی از سوزاندن مصاحف خرده گرفته و به عنوان ایرادی بر عمل عثمان، که مورد ادعای اهل سنت است می‏گوید: دلیلی برای سوزاندن مصاحف نبوده است، مگر آن‏که مدعی شویم که در آن قرآن‏ها عبارت‏های خاصی بوده است: «لانه لا یخلو من ان یکون فی تلک المصاحف ما هو فی هذا المصحف او کان فیها زیاده علیه فان کان فیها ما هو فی ایدی الناس فلا معنی لما فعله بها . . .» ، (ص‏53 .) لحن عبارت به خوبی جدلی بودن متن را نشان می‏دهد . مهم‏تر آن‏که ابن شهر آشوب در اثر خود مناقب آل ابی طالب چند عبارت از کتاب مفقود شده ابو القاسم کوفی با نام الرد علی اهل التبدیل فیما وقع من اهل التالیف (بنگرید به: الذریعه، ج‏10، ص‏187- 188) نقل کرده است . یک عبارت این است: «فصل فی ذکره علیه السلام فی الکتب: ابوالقاسم الکوفی فی [کتابه ] الرد علی اهل التبدیل ان حساد علی (ع) شکوا فی مقال النبی (ص) فی فضائل علی (ع) فنزل فان کنت فی شک مما انزلنا الیک (یعنی فی علی) فاسال الذین یقرؤون الکتاب من قبلک (یعنی اهل الکتاب عما فی کتبهم من ذکر وصی محمد فانکم تجدون ذلک فی کتبهم مذکورا .) ثم قال: لقد جاءک الحق من ربک فلا تکونن من الممترین و لا تکونن من الذین کذبوا بآیات الله فتکون من الخاسرین (یونس، 94- 95) (یعنی بالآیات ههنا الاوصیاء المتقدمین و المتاخرین)» . مناقب آل ابی طالب، تحقیق د . یوسف البقاعی (بیروت، 1412ه/1991م)، ج‏2، ص 287 . رک: همان، ج 3، ص 132 و ج 4، ص 457- 458 (که دو نقل دیگر از این کتاب را آورده است .) عبارت «یعنی‏» ، به عنوان توضیحی در داخل آیات ذکر شده است، به هیچ وجه قرائت‏خاص آیه نیست، بلکه تفسیر آن است . عبارت‏هایی که بر قرائت‏خاص آیه دلالت دارد، در برخی موارد این گونه است: «نزل جبرئیل فی علی، هکذا نزلت، خلاف ما انزل الله، فیما حرف من الکتاب الله‏» و عبارت‏هایی از این قبیل . رک: مقاله زیر:
Bar-Asher, M. M, [Varint reading and aditions of the Imami-Sha to the Quran], Israel Orintal Studies, 13 (1993) pp. 39-47.
[مترجم]
183) خصوصا بنگرید به: حسین نوری، فصل الخطاب، ص‏325- 328، که در آن‏جا او در حمایت از نظری که پیش از این، ذکر شد، دوازده‏دسته روایات را به ترتیب ذیل به عنوان برهانی بر صحت نظرش آورده است: 1 . روایات سنی که در آنها گفته شده، آنچه در مورد دین‏های قبلی رخ داده است در مورد اسلام نیز رخ خواهد داد (ص‏35- 73) ; 2 . روایات سنی درباره جمع‏آوری قرآن (ص‏73- 82) ; 3 . روایات سنی درباره نسخ‏التلاوه (ص‏82- 97) ; 4 . روایات سنی درباره تفاوت ترتیب مصحف علی (ص‏97- 110) ; 5 . روایات سنی درباره تفاوت‏های مصحف عبدالله بن مسعود و مصحف عثمانی (ص‏112- 121) ; 6 . روایات سنی درباره اندازه مصحف ابی بن کعب (ص‏121- 126) ; 7 . روایات سنی درباره سوزاندن مصاحف به دستور عثمان (ص‏126- 148) ; 8 . روایات سنی درباره حذف و نقصان بخش‏هایی از قرآن حاضر (148- 160) ; 9 . روایات شیعی دال بر ذکر نام علی و اهل بیت پیامبر در کتاب‏های آسمانی (ص‏160- 86) ; 10 . روایات سنی درباره تفاوت قرائت (ص 186- 211) ; و 12 . روایات شیعی درباره مدعای تصحیح برخی آیات خاص (ص‏227- 328 .) همچنین منقولات شیعی اندکی در برخی فصول اولیه ذکر شده است . آن‏گونه که در این خلاصه فصول روشن است، استدلال اساسا مبتنی بر منقولات سنیان در این مورد است (جعفریان، همان، ص 71- 67 . همچنین بنگرید به: محمد صالح المازندرانی، همان، ج‏11، ص‏72; ابن معصوم، ریاض السالکین، ص 402 .)
184) See, Kohlberg, Some notes, pp. 217-18.
185) جاحظ، حجج النبوه، در مجموعه رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام هارون (قاهره، 1384ه)، ج‏3، ص‏221- 281، ص 223 .
186) خیاط، الانتصار، ص 6، 41، 107، 159، 164 . باید توجه شود که عبارت‏های رد القرآن یا مخالفه النص که در این کتاب در استدلال‏های برضد برخی از دیدگاه‏های شیعیان ظاهر می‏گردد، هیچ ربطی به مسئله حذف و تبدیل متن قرآن ندارد، بلکه این عبارت‏ها به تخطئه نظر شیعه در مقابل دیدگاه سنیان درباره برخی آیات چون آیات 40 و 100 از سوره توبه و آیه 18 از سوره فتح درباره عدالت صحابه پیامبر و مسائل مشابه است . مورد مشابه خبری از ابن عبدربه (العقد الفرید، ج‏2، ص‏410) است که «الرافضه حرفت القرآن‏» . این اشاره به راهی دارد که شیعیان در تفسیر برخی آیات قرآنی در حمایت از عقایدشان استفاده می‏کردند که در برخی موارد تفاسیر آیات خارج از متن بوده است، حداقل از نظرگاه سنیان . نقل شعبی در انتهای همان صفحه العقد الفرید، درباره «تاویل الرافضه فی القرآن‏» این مدعا را تایید می‏کند . همین مسئله باید درباره گفته حسن بن محمد بن حنفیه که «السبائیه حرفوا کتاب‏الله‏» (بنگرید به: کتاب الارجاء، تحقیق ژوزف فان اس در مجله Arabica شماره 21، سال 1974، ص 20- 25، ص 24) در نظر گرفته شود . نظری که او به شیعیان نسبت داده که می‏گویند: «پیامبر نه اصل از قرآن را دریغ داشته است‏» ظاهرا ربطی به موضوع مقاله ما ندارد .
187) ابن طاووس، سعد السعود (نجف، 1950م)، ص‏144 منقول از تفسیر القرآن جبایی .
188) باقلانی، همان، ص‏310 .
189) باقلانی، همان، ص 258 به بعد .
190) باقلانی، همان، ص 603 .
191) عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، تحقیق عبدالکریم عثمان (بیروت، 1966م) ص 131 .
192) همو، المغنی، ج 20، بخش اول، ص 38 .
193) به عنوان مثال بنگرید به: حاکم الجشمی، رساله ابلیس الی اخوانه المناحیس، تحقیق حسین مدرسی (قم، 1985م) ص 135 .
194) به عنوان مثال بنگرید به: عبدالقاهر البغدادی، همان، ص 274 . همچنین زرکشی، همان، ج‏2، ص‏127 به نقل از الانتصار باقلانی .
195) ابن‏حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل (ریاض، 1982م)، ج‏5، ص‏4 .
196) اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص‏41 .
197) موارد مهم عبارت‏اند از رشید رضا، السنه و الشیعه (قاهره، 1347ه/1928م)، ص‏43، 55، 65; محب‏الدین الخطیب، الخطوط العریضه (جده 1380ه/1961م) ص‏8- 14; قاسمی، الصراع بین الاسلام و الوثنیه (قاهره، 6- 1375ه)، ج‏1، ص‏374; احسان الهی ظهیر، الشیعه و السنه (ریاض، بی‏تا) ص 152- 177; همو، الشیعه و القرآن (لاهور، 1983م) سراسر کتاب; ابوالحسن الندوی، سورتان متضادتان، ص‏79- 80 .
198) See his Die Richtungen der Islamischen Koranaslegung, Leiden (1952) pp. 270-76.
199) بنگرید به: عبدالجلیل قزوینی، همان، ص 135 . این داستان تنها به نقل از سنیان در کتاب سلیم بن قیس، ص 108 نقل شده است . همچنین ابومنصور الطبرسی، الاحتجاج، ج‏1، ص‏222 و فضل بن شاذان در استدلال‏هایی بر ضد سنیان، آن را نقل کرده‏اند . الایضاح، ص 11- 212 . مؤلف محترم تذکر داده‏اند که نخستین کسی که نقل این داستان را به شیعیان نسبت داده، قاضی عبدالجبار در شرح الاصول الخمسه است . زمخشری نیز مطلب خود را از قاضی عبدالجبار گرفته است . مفسران بعدی نیز از زمخشری این مطلب را نقل کرده‏اند . به عنوان مثال، رک: قرطبی، جامع الاحکام (قاهره، 1388ه)، ج‏14، ص‏113; نسفی، مدارک التنزیل (بیروت، 1996م)، ج‏3، ص 425 . [با این حال سرتاسر کتاب شرح الاصول الخمسه را جست‏وجو کردم، اما چنین مطلبی را نیافتم . مترجم] . حاکم جشمی (متوفای 494ق) در رساله ابلیس الی اخوانه المجبره ص 98 (چاپ بیروت) عقیده به تحریف قرآن و نقل داستان خوردن بخشی از قرآن توسط بز عایشه را به مجبره، نامی که او در اشاره به سنیان اهل حدیث‏به کار می‏برد، آورده است .
200) بنگرید به: زمخشری، همان، ج‏3، ص‏518 .
201) زمخشری، همان، ج‏3، ص 518; «و اما ما یحکی ان تلک الزیاده (آیه حذف شده) کانت فی صحیفه فی بیت عایشه رضی الله عنها، فاکلته الداجن من تالیفات الملاحده و الروافضه‏» . عبدالجلیل القزوینی، همان، ص 133 از مؤلف سنی بعض فضائح الروافض نقل کرده است که گفته: «و گویند (یعنی شیعیان) که بسی از قرآن را بز عایشه بخورد» .
202) زرقانی، مناهل العرفان، چاپ سوم (قاهره، بی‏تا)، ج‏1، ص‏280 [قبل از وی باقلانی (م 403ق) بر شیعه به‏واسطه این قرائت‏خرده گرفته است . رک: باقلانی، نکت الانتصار، ص‏107 . مترجم] .
203) بنگرید به قبل، ص‏66، پی‏نوشت‏6 . برای فزون‏تر بودن شمار آیات قرآنی در متن اصلی; درباره اندازه اصلی سوره احزاب، بنگرید به قبل، ص‏66، پی‏نوشت 5 . [در هنگام نگارش این مقاله کتاب فضائل القرآن نوشته ابوعبید قاسم بن سلام (م‏224ه) هنوز به چاپ نرسیده بود . در این کتاب مطالبی وجود دارد که فرض مؤلف را تایید می‏کند . به عنوان مثال رک: همو، فضائل القرآن، تحقیق مروان العلیه، محسن الخرابه و وفاء تقی‏الدین، (بیروت، 1415ه/1995م) ابواب: تالیف القرآن و جمعه و مواضع حروفه و سوره (ص‏280- 288) ; باب الروایه من الحروف التی خولف بها الخط القرآنی (ص 289- 319) ; باب ما رفع من القرآن بعد نزوله و لم یثبت فی المصاحف (ص‏320- 327 .) چند قرن بعد، ابن‏حجر عسقلانی نیز کتابی در مورد فضائل قرآن نگاشت . جالب توجه این است که بر خلاف ابوعبید در قرن سوم، او بابی در کتاب خود دارد که دقیقا نشانه تحول فکری اهل سنت است . رک: ابن‏حجر، فضائل القرآن، تحقیق الدکتور السید الجمیلی، (بی‏جا، 1986م) باب من قال لم یترک النبی (ص) الا ما بین الدفتین، ص‏134- 136 . تذکر این نکته ضروری است که باقلانی به کتاب فضائل القرآن ابوعبید اشاره کرده و مطالب آن را ضعیف دانسته است . رک: باقلانی، نکت الانتصار لنقل القرآن، تحقیق محمد زغلول سلام (اسکندریه، 1376ه) ص‏101 به بعد . مترجم] . عبارت‏های جدلی ابن‏شهر آشوب نیز جالب توجه است وی در مقام مجادله با اهل سنت می‏نویسد: «فذکر الغزالی ذلک فی الاحیاء الا انه اعتذر (یعنی در مقام دفاع از عثمان) له فقال: و قد حرق عثمان مصحفین، ثم قال: لکثره القرآءه فیها . فان کان زیاده علی ما فی ایدی الناس فقصد لذهابه لقد قصد الی ابطال بعض کتاب الله و تعطیل بعض الشریعه و . . .» مثالب النواصب، ص‏472 . در جای دیگر نیز می‏نویسد: «و انکرتم ان یکون بسم الله الرحمن الرحیم من القرآن الا التی فی سوره النمل و طعنتم فی ذلک علی ابی بکر و عمر و عثمان فیما وضعوه فی صدر کل سوره لما جمعوه علی زعمکم، فان قلتم انهم اثبتوا فیه ما لیس فیه لقد هلک من زاد فیه و ان کانت من القرآن لقد کتمتم آیه من کتاب الله و اعجب من هذا انکم تکتبونها فی المصاحف و لا تقراونها فی الصلوه و تقولون فیها آمین و لا تکتبونها فی المصاحف‏» (همان، ص 56 .) «و زعمتم انه (یعنی عثمان) جمع القرآن و قال الله تعالی ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قرآناه فاتبع قرآنه . علی ان لفظه القرآن یدل علی خطابه . . . و رویتم انه لم یحفظ القرآن احد من الخلفاء و کیف یجمع من لم یحفظ او یحفظ غیر مجموع‏» (همان، ص‏468 .) در جای دیگر می‏نویسد: «فان کان الامر علی ما رویتم لقد ذهب عامه القرآن و ارتفعت الثقه لوسمعت الیهود او الزنادقه هذه الاخبار لکان لهم الشبه التی تروون بها علی الاسلام و فی کتاب التحریش انه قیل للحسین بن علی علیهما السلام ان نعثلا زاد فی القرآن و نقص منه . . . فقال الحسین: انا مومن لا نقصت . .» (مثالب النواصب، ص 265 .) [مثالب النواصب، ابن‏شهرآشوب، نسخه خطی، تحریر به سال 845ق، نسخه زیراکس از کتابخانه ناصریه لکنهو، موجود در مرکز میراث اسلامی، قم . مترجم]
204) نهایه الاصول، ص‏483- 484 .
205) عبدالرحمن محمدی هیدجی، مطبعه علمیه، قم، 1363ش .
206) رجال نجاشی: ص‏418، رقم 1117، البته می‏افزاید: «وکتبه قریبه‏» .
207) بصائر، ص‏71، حدیث 4; کافی، ج‏1، ص‏276، حدیث‏1; ص‏414، حدیث‏8; ص‏416، حدیث‏22; ص‏421، حدیث‏45; تفسیر قمی ج‏2، ص‏197 (سوره احزاب)، ص‏301 (سوره محمد)، ص‏377 (سوره تحریم .)
208) رجال نجاشی، همان‏جا، فهرست‏شیخ طوسی، تصحیح سیدعبدالعزیز طباطبایی، قم، 1420، ص‏460، رقم 734 . در میان کتب معلی بن محمد کتاب‏های دیگری هم دیده می‏شود که بی‏ارتباط با موضوع روایات فوق نیستند، ولی احتمال اخذ از این کتب بعید به نظر می‏رسد، مثلا کتاب الدلائل معمولا به ذکر معجزاتی که دلیل امامت ائمه است می‏پردازد و به آیات نازله در شان ائمه کاری ندارد .
209) به خصوص در باب‏هایی که آیات قرآنی را به ائمه معصومین – علیهم‏السلام – تفسیر می‏کند، همچون «باب فی ان الائمه شهداء الله عزوجل‏» (ص‏190)، «باب ان الائمه هم الهداه‏» (ص‏191)، «باب ان الائمه هم العلامات التی ذکرها الله عزوجل فی کتابه‏» (ص‏206)، «باب ان اهل الذکر الذین امر الله الخلق بسؤالهم هم الائمه‏» (ص‏210)، «باب فی ان من اصطفاه الله من عباده واورثهم کتابه هم الائمه‏» (ص‏214)، «باب ان النعمه التی ذکرها الله عزوجل فی کتابه الائمه‏» (ص‏217 .)
210) رجال شیخ طوسی، ص‏363، رقم 5289 .
211) رجال نجاشی، ص‏365، رقم‏987 .
212) مجمع الرجال، ج‏5، ص‏219 .
213) رجال‏کشی، ص‏375، رقم 74 . ابن‏غضائری هم او را «کذاب غال‏» دانسته (مجمع‏الرجال، ج‏3، ص‏168)، نجاشی درباره وی می‏گوید: «غمز علیه وقیل: کان غالیا کذابا . وکذلک ابنه محمد لایعمل بما انفردابه من الروایه‏» (ص‏182، رقم‏482 .)
214) بصائر، ص‏71، حدیث‏4; کافی، ج‏1، ص‏416، حدیث‏23 .
215) کافی، ج‏1، ص‏422، حدیث 47; ج‏8، ص‏5، حدیث‏11; ص‏57، حدیث 18; تاویل الآیات، ص‏698 (سوره معارج .)
216) نام متهمان به غلو از اهل بصره که در کتب رجال یافته‏ایم:
– احمد بن محمد السیاری (مجمع الرجال، ج‏1، ص‏149 و نیز رجال نجاشی، ص‏8، رقم‏192; فهرست طوسی، ص‏57، رقم‏70 .)
– اسحاق بن محمد البصری (رجال‏کشی، ص‏18، رقم‏42; ص‏322، رقم‏584; ص‏326، رقم‏591; ص‏530، رقم‏1014 .)
– خلف بن محمد ماوردی (مجمع الرجال، ج‏2، ص‏272 .)
– عبدالله بن عبدالرحمن الاصم (مجمع الرجال، ج‏4، ص‏176، رجال نجاشی، ص‏217، رقم‏566 .)
– عبدالله بن القاسم البطل (رجال‏کشی، ص‏326، رقم‏591; رجال نجاشی، ص‏226، رقم‏594 .)
– محمد بن جمهور العمی (محمد بن الحسن بن جمهور العمی) (مجمع الرجال ج‏5، ص‏186، رجال طوسی، ص‏364، رقم 5404، و نیز رجال نجاشی، ص‏337، رقم 901; فهرست طوسی، ص‏412، رقم‏627 .)
– محمد بن الحسن بن شمون (رجال‏کشی، ص‏322، رقم 584; (مجمع الرجال، ج‏5، ص‏187; رجال طوسی، ص‏402; رقم 5905; رجال نجاشی، ص‏335، رقم‏899 .)
– محمد بن سلیمان بصری دیلمی (مجمع الرجال، ج‏5، ص‏219; رجال طوسی، ص‏343، رقم 5106 .)
– محمد بن صدقه (رجال طوسی، ص‏366، رقم‏5448 .)
– معلی بن راشد العمی (مجمع الرجال، ج‏6، ص‏112 .)
– یوسف بن السخت
غیر از اینان افراد دیگری از اهل بصره تضعیف شده‏اند که تنها به نام آنان اکتفا می‏کنیم: حسن بن اسد طفاوی، صالح بن علی بن عطیه، عبدالله بن محمد بلوی، عبدالملک بن منذر عمی، عمر بن عبدالعزیز، عمرو بن جمیع، معلی بن محمد، ابوطالب ازدی .
گفتنی است قصد ما آن نبوده است که ضعف این گروه یا غلو گروه نخست را مسلم بینگاریم، بلکه تنها نسبت غلو و تضعیف به آنها را که در کتب رجال مطرح بوده است‏بیان کرده‏ایم . منبع : مجله هفت آسمان(شماره11)

حسین مدرسی طباطبایی، محمد کاظم رحمتی

خروج از نسخه موبایل