اشاره
مقاله حاضر تلاشی استبرای نشان دادن جایگاه واقعی بحث تحریف قرآن در بین امامیه و چگونگی شکلگیری این نظر . نظر مؤلف مقاله این است که عقیده به تحریف قرآن اساسا در مجادلات بین شیعه و اهلسنت ریشه دارد . مهمترین مسئله کلامی شیعه، بحث امامتبوده، که مجادلات گوناگونی را بین اهل سنت و شیعه موجب شده است . در طی این مناظرات، داستان تحریف قرآن شکل گرفته است . در آغاز، این مسئله را متکلمان شیعی تنها در منازعات کلامی بین اهل سنت و شیعه به عنوان امری جدلی درباره مشروعیتخلافتخلفای نخستین برضد اهلسنتبه کار بردهاند . پس از آن، مؤلفان امامیه، بدون توجه به ماهیت جدلی و به علتخطا در فهم روایات، این نظریه را عقیدهای شیعی تلقی و به کتب امامیه وارد کردند . از این جهت، مقاله حاضر نگاه جدیدی به این مسئله دارد . با این حال، نکاتی در مقاله وجود دارد که نتیجهگیری شخصی مؤلف است و چه بسا هفت آسمان یا خوانندگان محترم در این نوع برداشتها با ایشان همرای نباشند . این فصلنامه آماده درج دیگر برداشتها نیز هست .
در این مقاله کوتاه میکوشیم تا خاستگاههای مجادلات سنی – شیعی را درباره عدم زیادت و نقصان قرآن تبیین کنیم . بسط و توسعه این منازعات در قرنهای نخستین اسلامی نمونه جالبی است از این مسئله که چگونه نظریات در آغاز از طریق مجادلات فرقهای و همچنین برخورد و ارتباط فرقههای مختلف مسلمان و مکاتب کلامی بسط و تحول یافتهاند . با وجود بدگمانی شدید فرقهها به یکدیگر، عوامل متعددی دادوستد علمی بین فرقههای مختلف را تسهیل میکرد . عامل بسیار مهم عبارت بود از گروهی از راویان حدیث که نزد فرقههای مختلف تردد میکردند و بدینگونه بخشی از احادیثیک فرقه را به فرقههای دیگر میآموختند . طبیعی بود که اشتباه در نقل احادیث دو فرقه باعثشود که مطالب فرقهای را به فرقهای دیگر نسبت دهند . این امر در مورد تشیع کاملا درست است که بسیاری از راویان حدیث نزد مشایخ سنی و شیعی، سماع حدیث میکردند و بعدها بخشی از آنچه را شنیده بودند به اشتباه به گروه دیگر نسبت میدادند . (2)
همچنین نخستین متکلمان شیعی در مجادله با سنیان، احادیثی را از مآخذ سنی نقل و با آنها برضد خود ایشان استدلال میکردند (الزام الخصم بما الزم علیه نفسه .) اما از میانه قرن سوم به بعد، رجال و محدثان شیعی اساسا این مطالب را شیعی میدانستند، زیرا تصور میکردند که هرچه صحابه ائمه و متکلمان قدیمی شیعی حتی در مجادلاتشان گفته یا نوشتهاند، ضرورتا دیدگاهها و اخبار ائمه را نشان میدهند . (3)
این فرض موجب ورود مطالب نادرستبه اندیشه شیعی شد .
بسیاری از این گفتوشنودهای محدثان شیعی با اهلسنت درگذر زمان فراموش شده بودند . از این جهت، روشن نبوده است که آیا بسیاری از عقایدی که بعدها دیدگاهی سنی یا شیعی قلمداد شدهاند، در اصل، نظریات گروههای مختلف بوده استیا حداقل در دورانهای نخستین، قبل از آن که فرقهها شکل نهایی خود را بیابند، در جریانهای اصلی موجود در جامعه اسلامی مطرح بودهاند یا خیر؟ مسئله عدم نقصان و زیادت مصحف عثمانی و مجادلات درباره آن مثال مهمی از این پدیده است . مسئله اصلی در این منازعات این بود که آیا مصحف عثمانی تمام اجزای قرآن را دربردارد یا اجزای دیگری نیز وجود دارد که از مصحف عثمانی حذف شدهاند . پس از این، گفتوشنودهای شیعی – سنی را در این مسئله بررسی خواهیم کرد .
شواهدی در خود قرآن و نیز حدیث وجود دارد که نشان میدهد پیامبر متن مکتوبی را در دوره حیاتشان و به احتمال بیشتر در نخستین سالهای حضورشان در مدینه تدوین کرده بودند . (4)
ایشان ظاهرا کار تدوین [قرآن] را تا پایان حیاتشان ادامه دادند و به کاتبان وحی میگفتند که بخشهای جدید وحیشده را در کجای قرآن قرار دهند . (5)
همچنین شواهدی موجود است که بخشهایی از مطالب وحیانی اولیه در قرآن موجود نیست . آیهای در قرآن نبود بخشی از وحی را که منسوخ گردیده یا به فراموشی سپرده شده است، تصدیق میکند . (6)
آیه دیگری متضمن این نکته است که خدا آیاتی را جانشین آیات دیگر کرده است . (7)
ظاهرا مسلمانان صدر اسلام آیاتی را به یاد میآوردهاند که در گذشته، از وحی بوده و در مصحف عثمانی یافت نمیشده است، گرچه آنان آگاه بودند آن بخشها را پیامبر عمدا حذف کرده است، زیرا مسلمانان به آنها با عبارات «آنچه نسخ شده» (رفع)، «به فراموشی سپرده» (انسی) یا «از قلم افتاده» (سقط) اشاره کردهاند . (8)
مفهوم نسخ قرآن در آغاز، اشاره به این اجزا دارد که پیامبر آنها را جزء قرآن ثبت نکرده بود، (9) گرچه بعدها مفهوم نسخ در سنتسنیان بسط یافت و چندین گروه از نظرها را شامل شد . بیشتر موارد همراه با شواهدی در مصحف عثمانی موجود است، به جز یک نظر شاذ که در وجود آیهای منسوخ در قرآن تردید کرده است . (10)
روایتسنی درباره جمعآوری قرآن با آنچه پیشتر آمد کاملا متفاوت است . این روایت مدعی است که قرآن تا پس از زمان وفات پیامبر در سال یازدهم هجری در یک مجلد تدوین نشده بود . (11)
کاتبان وحی پس از آن که پیامبر آیات قرآن را درمییافت و بر آنان قرائت میکرد، به سرعت مینوشتند . برخی مومنان بخشهایی از وحی را حفظ میکردند یا گاهی وحی را بر هر چیزی که میشد بر آن نوشت و در دسترس بود، ثبت میکردند . برطبق نظر طرفداران این قول، این واقعیت که قرآن به شکل یک کتاب تا وفات پیامبر تدوین نشده بود، کاملا منطقی است; چون تا وقتی که پیامبر در قید حیات بود، همیشه وحی دیگر و نیز نسخ برخی آیات انتظار میرفت . هیچ شکل تدوینشدهای از اجزایی که پیشتر وحی شده بود، نمیتوانست تهیه گردد که تمام متن قرآن را دربرگیرد . (12)
افراد متعددی بخشهای زیادی از وحی را حفظ کرده بودند و در نمازهایشان میخواندند و برای تعلیم دیگران قرائت میکردند . تا آن زمان که پیامبر یگانه مرجع مؤمنان بود، هیچ نیازی به رجوع به کتاب یا متن فقهی نداشتند . همه این ملاحظات بعد از وفات پیامبر تغییر کرد و در اوضاع و احوال جدید، جمعآوری قرآن الزامی شد . داستان گزارش شده در منابع سنی، از این قرار است:
دو سال بعد از وفات پیامبر، مسلمانان در نبردهای خونین با جامعه رقیب یمامه در صحرای عربی درگیر بودند . بسیاری از حافظان (قاریان قرآن) زندگیشان را در این زمان از دست دادند . (13)
بیم آن پیش آمده بود که بخش عمدهای از قرآن به دلیل وفات بسیاری از حافظان قرآن از دستبرود . این مسائل ابوبکر، نخستین جانشین پیامبر، را واداشت تا دستور جمعآوری قرآن را بدهد . برای انجام این کار، از صحابه پیامبر و حافظان قرآن خواست هر بخشی از وحی را که حفظ کرده یا به هر شکلی نوشتهاند، بیاورند . ابوبکر به عمر (که جانشین او شد) و زید بن ثابت (کاتب جوان وحی در زمان پیامبر) دستور داد تا در مدخل مسجد مدینه بنشینند و هر آیه یا بخشی از وحی را که دستکم دو گواه شهادت دهند که آن را از پیامبر شنیدهاند، بنویسند . آنان نیز چنین کردند، جز در یک مورد خاص که شهادت یک گواه پذیرفته شد . (14)
همه اجزا به این شکل تدوین شد و بر روی اوراق کاغذی (15) یا پوست آهو ثبت گردید; اما هنوز در یک مجلد (مابین الدفتین) تدوین نشده بود، علاوه بر آن که این اجزا برای همه جامعه اسلامی که قرآن را تنها در شکل اجزای پراکنده شخصی در دست داشتند، در دسترس نبود . اوراق نزد ابوبکر و عمر باقی ماند و بعد از مرگ عمر به دخترش حفصه رسید . عثمان در دوره خلافتش اوراق را از حفصه گرفت و آنها را در یک مجلد تدوین کرد . او نسخههای چندی از آن را فراهم آورد و به بخشهای مختلف جهان اسلام فرستاد، سپس دستور داد تا هر مجموعه دیگری را از قرآن که یافتند، بسوزانند . (16)
سراسر این داستان تدوین قرآن را واقعیتی مسلم انگاشتهاند . آن گونه که خواهیم دید، این دیدگاه مبناییشد برای نظر متاخرتری که مدعیبود متنقرآن کامل نیست .
در احادیث اهل سنت روایات فراوانی هست دال بر از دست رفتن بخشی از وحی قبل از آنکه ابوبکر جمعآوری قرآن را آغاز کند . به عنوان مثال، روایتشده است که عمر یکبار دنبال آیهای خاص از قرآن میگشت که به شکل مبهمی آن را به یاد داشت . وی با ابراز تاسف عمیقی به یاد میآورد که تنها شخصی که آیه را ثبت کرده بود در جنگ یمامه کشته شده است . در نتیجه، آن آیه از دست رفته است . (17)
ظاهرا عمر آیه دیگری از قرآن را نیز درباره مجازات رجم برای افراد مسن به خاطر میآورده است; (18) اما او نتوانست معاصرانش را قانع کند که آن آیه را به قرآن بیفزایند; زیرا هیچکس دیگری از نظر او حمایت نکرد، (19) زیرا که میبایست دو شاهد میداشت تا مطلبش به عنوان بخشی از قرآن پذیرفته گردد، گرچه بعدها برخی دیگر از صحابه، از جمله عایشه، جوانترین همسر پیامبر، آن آیه را به یاد آوردند . (20)
به عایشه نسبت دادهاند که گفته صحیفهای داشته است که دو آیه قرآن بر آن نوشته شده بود; یکی از آنها آیه رجم بود که زیر تختخوابش بود و بعد از وفات پیامبر، زمانی که اهل خانه مشغول تشییع جنازه پیامبر بودند، حیوانی اهلی [داجن (21) ] داخل خانه شده، صحیفه را میخورد . (22)
همچنین عمر آیات دیگری را به خاطر میآورد که به نظر او از قرآن حذف شده (سقط) (23) یا از بین رفتهاند . یکی از آن آیات درباره وظیفهشناسی نسبتبه والدین (24) و دیگری درباره جهاد بوده است . (25)
سه تن از رجال متخصص قرآن یعنی زید بن ثابت، عبدالله بن عباس و ابی بن کعب از مدعای وی درباره این دو آیه حمایت کردند . (26)
انس بن مالک آیهای را به یاد میآورد که در ایامی که برخی از مسلمانان در نبردی کشته شده بودند، نازل شد، اما بعدها حذف گردید . (27)
عبدالله، فرزند عالم و دانشمند عمر، (28) همچنین فقهای بعدی، (29) مدعی بودند که بخشی از قرآن پیش از جمعآوری آن از بین رفته است .
اخبار مشابهی خصوصا درباره مصحف عثمانی ذکر شده است . این اخبار حکایت از آن دارند که بسیاری از صحابه برجسته بخشهایی از وحی را که آنان خودشان از پیامبر یا به شکل دیگری شنیده بودند، در مصحف عثمانی نمییافتند . به عنوان مثال، ابی بنکعب سوره بینه را به شکلی که ادعا میکرد از پیامبر شنیده است میخواند . این سوره شامل دو آیه دیگر بود که در مصحف عثمانی ثبت نشده بودند . (30)
همچنین نظر وی این بود که متن اصلی سوره احزاب فزونتر بوده است; وی آیه رجم را به یاد میآورد که از متن اصلی حذف شده بود . (31)
از مدعای وی زید بن ثابت (32) و عایشه (که گفت: در دوره پیامبر این سوره سه برابر اندازه فعلی بود، گرچه وقتی عثمان قرآن را جمع میکرد، تنها همین بخشی را که در مصحفش موجود است، یافت) (33) و حذیفه بن یمان (که هفتاد آیه را یافت که از مصحف عثمانی حذف شده بود، آیاتی که خودش پیشتر، در دوره حیات پیامبر میخوانده است) (34) حمایت کردند . همچنین به نظر حذیفه، سوره برائتبه شکل موجود در مصحف عثمانی تنها یا یکسوم (36) آن چیزی است که در دوره پیامبر بود . مالک بن انس، محدث و فقیه برجسته قرن دوم و مؤسس مکتب فقهی مالکی، از همین نظر حمایت کرده است . (37)
همچنین روایاتی موجود است که سوره حجر و نور اندازه متفاوتی داشتهاند . (38)
ابوموسی اشعری دو سوره طویل را به یاد میآورد (که از هر یک فقط یک آیه را به خاطر داشت)، که وی نتوانسته بود آنها را در مصحف عثمانی بیابد . (39)
یکی از دو آیهای که او به یاد میآورد، این بود: «اگر فرزند آدم دو دره از طلا داشته باشد، در جستوجوی دره سوم خواهد بود» . همچنین از دیگر صحابه چون ابی بنکعب، (40) ابن مسعود (41) و ابن عباس (42) وجود این آیه نقل شده است . مسلمه بن مخلد انصاری دو آیه دیگر را نیز ذکر کرده است که از مصحف عثمانی حذف شده بودند . (43)
عایشه فراتر رفته و آیه سومی را نیز ذکر کرده است . (44)
دو سوره کوتاه، مشهور به حفد و خلع، در مصحف ابی بن کعب، (45) ابنعباس و ابوموسی و دیگر صحابه (48) آشنا بود، گرچه هیچ اثری از این دو در مصحف متداول یافت نمیشود . در مصحف ابنمسعود سوره حمد و سورههای فلق و انشقاق نبوده است، (49) گرچه در این مصحف، کلماتی اضافی و عباراتی بود که در مصحف عثمانی حذف شده بود . (50)
همچنین او و بسیاری از صحابه دیگر آیاتی را در مصحفهایشان ثبت کردهاند که با مصحف عثمانی تفاوت داشته است . (51) به همینگونه، اخبار فراوانی روایتشده است که علی (ع)، بعداز وفات پیامبر، تمام بخشهای قرآن را گردآورد (52) و آن را برصحابه پیامبر عرضه کرد، اما آنان آن را رد کردند و وی مجبور شد مصحفش را به خانه برگرداند; (53) این اخبار متضمن ایننکتهاند که تفاوتهای چشمگیری بین مصحفهای مختلف قرآن وجود داشته است .
عموما در سنت اسلامی – که مبتنی بر حافظه جمعی نسلهای نخست مسلمانان و صرفا برخی اخبار واحد است – این مطلب پذیرفته شده است که مصحف رسمی قرآن را عثمان نشر داد و همو دیگر قرائتهای قرآن را تحریم کرد . مسلما تفاوتهایی بین مصحف عثمانی و دیگر مصحفهای قدیمی بوده، همانطور که بین خود مصحفها نیز تفاوتهایی بوده است . سوای مسائل دیگر، این تفاوتها بود که ضرورت تدوین مصحف عثمانی و متن مورد پذیرش همگان را پدید آورد .
میتوان پذیرفت که افرادی مرتبط و نزدیک با پیامبر، خصوصا آنانی که در مکه در سالهای اولیه به ایشان پیوسته بودند، هنوز اجزایی از وحی را به یاد داشتهاند که پیامبر آنها را از قرآن ندانسته بودند . همچنین احتمال میرود که مصحف علی (ع)، که یکی از کاملترین و معتبرترین (موثقترین) مصحفها بوده، به عنوان مصحف رسمی به عثمان پیشنهاد شده باشد، اما او آن را رد کرده و ترجیح داده است، اجزای همه مصحفهای موجود را جمعآوری و تدوین کند . این امر موجب گردید که علی (ع) نیز از ارائه مصحفش برای تدوین مصحف عثمانی خودداری کند . روایتشده است که عبدالله بن مسعود صحابی نیز از جریان تدوین کناره گرفت و از ارائه مصحف خویش خودداری کرد . (54) روایت پیشگفته درباره تدوین نخستین مصحف قرآن از جهات دیگری ابهام دارد . (55)
این خبر علیرغم اهمیتش در هیچیک از کتابهای فقهای قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری یافت نمیشود . (56) ظاهرا برخی جزئیات داستان بعد از زمانی شکل گرفته که عثمان دستور تدوین مصحفی را داده است . (57) اخبار چندی به صراحت گویای این است که قبل از زمان عثمان هیچ تلاشی برای جمعآوری قرآن انجام نشده است (58) این مطلب را ظاهرا خبر دال بر تدوین و گردآوری قرآن توسط عثمان تایید میکند . (59) صورتهای دیگر داستان از تناقضات مهمی درباره برخی از جزئیات مهم پرده برمیدارد; نام صحابیای که به تنهایی شهادت داد و شهادتش پذیرفته شد (60) و آیات خاص مورد بحث (61) متفاوتاند . همچنین این روایات متناقض نقشی را به زید بن ثابت در جریان تدوین قرآن نسبت میدهند . (62) افزودن داستان پذیرش شهادت یک نفر با ذکر داستان آشنا و متداول درباره خزیمه ذوشهادتین، که گفته شده پیامبر شهادت او را معادل گواه دو نفر میدانست، تلاش روشنی استبرای مقبولتر کردن داستان . (63) در نقل متفاوت این داستان، که در آن گواه را فردی مجهول از انصار دانستهاند، گفتهاند عمر شهادت او را بر این اساس پذیرفت که فحوای آیهای که او عرضه داشته بود، بنا به نظر عمر صحیح بوده است، زیرا پیامبر را با صفاتی توصیف میکرد که در ایشان بود . (64) در روایات دیگری گفته شده است که آیه یا آیات دیگری نیز پذیرفته شده بودند، زیرا عمر، (65) عثمان (66) یا زید (67) خودشان شهادت داده بودند که این آیات را از پیامبر شنیدهاند . خلیفه معمولا دستور میداد، شهادت هر کسی پذیرفته گردد، مشروط به این که فرد سوگند یاد کند آیهای را که برای تدوین عرضه داشته، از پیامبر شنیده است . (68) با این حال، داستان با اخبار فراوان و بیشماری که میگوید (69) شماری از صحابه، به ویژه علی و عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب، قرآن را در ایام پیامبر تدوین کردهاند، تعارض دارد . (70) افزون بر این، ظاهرا جعل این داستان تلاش آشکار و مشکوکی بوده است تا به واسطه تدوین قرآن (متن رسمی اسلامی) و با برکنار کردن علی از این جریانها، به نحوی وجههای برای سه خلیفه اول فراهم آورد .
چون این نکته اخیر با اخبار پیشگفته درباره تدوین قرآن بعد از وفات پیامبر به دست علی (ع) تطبیق داده شود، ممکن است موجب روشن شدن خاستگاههای داستان گردد . با در نظر گرفتن برخی مباحثسیاسی صدر اسلام و مباحث جدلی – منازعهای بعدی در درون جامعه اسلامی، میتوان از وجود جریان چندمرحلهای شکلگیری آن سخن گفت . ظاهرا شایعه بسیار متداولی در سده اول هجری وجود داشته است، مبنی بر این که علی (ع) بعد از وفات پیامبر در انجمن عامی که در آن، ابوبکر به جانشینی پیامبر انتخاب گردید، حضور نداشته و بعدها با ابوبکر بیعت کرده است . از ایام گذشته، هواخواهان علی (ع) این تاخیر در بیعت را بازتابی از راضی نبودن علی (ع) از انتخاب ابوبکر تاویل کردهاند . چنین استدلالی بهکار رفته است تا اساسی باشد برای حمله به اجماع ادعایی صحابه که طرفداران خلفا به عنوان اساس مشروعیت جانشینی ابوبکر بدان استناد کردهاند . محتمل است که این نظر در دورانهای بسیار کهن ظاهر شده باشد، شاید قبل از سقوط امویان در اوایل قرن دوم، زمانی که منازعات فرقهای در جامعه اسلامی ظاهر شده بود . (71) با سقوط امویان ممکن نبود که موضع علی (ع) برای مدت زمان بیشتری نادیده انگاشته شود و میبایست پاسخی بدان داده میشد . بسیاری از روایات در توضیح این که چرا علی (ع) در بیعتبا ابوبکر حضور نداشته است، گفتهاند علی (ع) بعد از وفات پیامبر برای تدوین قرآن از زندگی اجتماعی کناره گرفت . (72) بنابراین، کاملا محتمل است (73) که این اخبار به عنوان پیشزمینههایی در حمایت از وجود چنین نظری جعل شده باشد، (74) به عنوان استدلالی از سوی اهلسنت که تاخیر علی (ع) به علت عدم رضایتش نبوده است . در عوض، نقل است که چون ابوبکر از علی (ع) پرسید: «چرا بیعت نمیکنی، آیا از انتخاب من ناراضی هستی؟» علی در پاسخ گفت که سوگند یاد کردهام ردا بر تن نکنم جز برای حضور در نماز جماعت تا زمانی که همه اجزای قرآن را گردآوری کنم . (75)
با این همه، این داستان مشکلات دیگری برای حامیان خلفا به وجود آورد، زیرا فضیلت دیگری بر فضایل علی میافزود، که شیعیان آن را شاهدی بر درستی ادعای خلافتش میگرفتند . علاوه بر همه فضایل، علی (ع) در این زمان فردی بود که امر مهم تدوین قرآن را بعد از وفات پیامبر برعهده داشت . (76) این مسئله حربه بالقوهای در دست هواداران علی (ع) در منازعات فرقهای بود . ممکن است که پیروان علی پیشتر، از این داستان برای رد استدلالهای عثمانیه در این باره که عثمان قرآن را گردآوری کرد، استفاده کرده باشند . چنین استدلالی برای عثمانیه چالش جدیدی پدید آورد، و همانند موارد بسیار دیگری که درصدد تضعیف دعاوی شیعه بر افضل بودن علی (ع) و اهل بیت پیامبر برآمده بودند، به جعل حدیث پرداختند . برخی از مثالها در ذیل آمده است: (77)
1 . در اخبار فراوانی آمده است که پیامبر آنگاه که بین پیروانش پیمان برادری میبست، (78) علی را به برادری خود برگزید . (79) روایات متضادی این شان را برای ابوبکر قائل شدهاند . (80) اما این مورد وفاق است که پیامبر بین ابوبکر و عمر عقد برادری بست . (81) در اخبار فراوان دیگری نقل شده است که پیامبر فرمود اگر من بخواهم دوستی برگزینم ابوبکر را برمیگزینم . (82) به نظر میرسد این اخبار برای مقابله با این مدعا که پیامبر علی را به برادری برگزید، جعل شده باشند .
2 . پیروان علی ایشان را برترین صحابی پیامبر میدانند . به واقع، از شواهد بسیاری در تاریخ حیات پیامبر برمیآید که علی یکی از برجستهترین صحابه بوده است، اما در خبرهایی که دارای گرایش عثمانیاند تاکید شده است که در زمان حیات پیامبر، تنها ابوبکر، عمر و عثمان افراد برجستهای بودند و سایر صحابه هیچ تفاوتی در شان و منزلت نداشتند . (83)
3 . در خبر متواتری از پیامبر نقل شده است که ایشان دو نوه خود حسن و حسین، فرزندان فاطمه (س)، را سرور جوانان بهشتخواندهاند . (84) در خبر دیگری از پیامبر تعبیر مشابهی درباره علی (ع) به کار رفته است . (85) خبری در مقابل، ابوبکر و عمر را سرور افراد میانسال بهشت معرفی میکند . (86)
4 . در نقل بسیار متداولی به پیامبر منسوب است که گفتهاند من شهر علمم و علی باب آن است . (87) خبری در مقابل، ابوبکر را اساس شهر، عمر را دیوار و عثمان را سقف شهر علم مینامد . (88)
5 . روایتشده است که در سالهای نخست اقامت پیامبر در مدینه، صحابه برای اینکه راحتتر در نماز جماعت پیامبر حاضر شوند، خانههایشان را در اطراف مسجد پیامبر ساختند و درهای خروجی خانههایشان را به مسجد گشودند . بر اساس نقل متواتری، پیامبر بعدها دستور داد که همه درها بسته گردد، جز در خانه علی (ع) که درواقع دری بود که به خانه دختر پیامبر منتهی میشد . (89) از اینرو، این استثنا در مقام بیان فضیلتیا جایگاهی خاص برای علی نیست; با وجود این، در روایت متضادی گفته شده که این در خانه ابوبکر بود که مستثنا شد . (90)
6 . همگان به اتفاق پذیرفتهاند که در مراسم مباهله که در اواخر حیات پیامبر بین ایشان و مسیحیان نجران رخ داد، (91) ایشان همراه با اهل بیتشان، یعنی علی و فاطمه و دو پسرشان، حضور یافتند . (92) پیامبر در این مسئله از سنت موجود در رسوم جامعه عربی در نفرین دوطرفه (مباهله) که مستلزم حضور هر گروه همراه با اهلبیتش بود، پیروی کرد . با وجود این، در روایت متضادی گفته شده که پیامبر در مباهله با ابوبکر، عمر و عثمان و خانوادههای آنها حضور یافت . (93)
7 . در خبر متواتری گفته شده است که پیامبر فاطمه و علی و دو فرزندشان را اهل بیتخود خواند . (94) این تعریف را تقریبا همه رجال قدیمی مسلمان پذیرفتهاند . (95) با این حال، در خبری با گرایش آشکار عثمانی گفته شده که پیامبر گفته است علی و حسن و حسین و فاطمه اهل بیت من هستند و ابوبکر، عمر، عثمان و عایشه اهلبیتخدا . (96) میتوان با اطمینان تصور کرد که چنین شیوهای در جعل حدیث در اخباری که درباره تدوین قرآن به دست علی (ع) است نیز دنبال شده و داستان مورد نظر (تدوین قرآن توسط عثمان) بخشی از مجادلهای است که برضد شیعه جعل شده است . به نظر میرسد فرآیند این جعل با اظهار این مطلب که به جز عثمان هیچیک از صحابه قرآن را جمعآوری نکردند (97) آغاز شده باشد . برخی با تاکید بیشتری گفتهاند علی (ع) پیش از آنکه قرآن را گردآورد، در گذشت . (98) (به واقع، نه تنها علی شاهد تدوین قرآن بود، که او تا سالهای بعد از تدوین مصحف رسمی نیز زنده بود) . در خبر دیگری گفته شده است که نخستین شخصی که قرآن را تدوین کرد، سالم غلام ابوحذیفه بود . وی بعد از وفات پیامبر سوگند یاد کرد که ردایش را نپوشد تا آن زمان که قرآن را جمعآوری کند . (99) این گفته در اخبار دیگر منسوب به علی (ع) است . سالم را از کسانی شمردهاند که جانشان را در نبرد یمامه از دست دادند . (100) اخبار دیگری بهصراحت، نخستین کسی را که قرآن را جمعآوری کرد، ابوبکر دانستهاند . (101) استفاده از عقیده رایج میان مسلمانان که تدوین مصحف رسمی را عثمان انجام داد، و زید بن ثابت هماهنگکننده این امر بود، با افزودن نقش ابوبکر در تدوین قرآن پروبالی گرفت و به آنجا منتهی شد که پیشتر اشاره کردیم . در این روند، نقشی برای عمر نیز در نظر گرفته شد .
شایعات قدیمی مبنی بر اینکه برخی از صحابه بخشهایی از وحی را به یاد میآوردند که در مصحف عثمانی یافت نمیشد، محتملا از ذهنها محو شده و توجهات به مصحف عثمانی معطوف گردیده بود، حتی قبل از آنکه داستانی که پیشتر ذکر شد، ساخته شود . با تثبیت این نظر که هیچ متن کاملی از قرآن در زمان وفات پیامبر وجود نداشته است، ممکن بود وثاقت قرآن به عنوان متن مقدس اسلامی که مسلمانان با هر گرایشی و از هر فرقهای آن را میپذیرفتند، مورد تحدی قرار گیرد . با وجود چنین مشکلاتی، داستانهایی در بین اهلسنت رواج یافت (102) و آنها را بسیاری از راویان ثقه روایت کردند . در طول زمان مطالبی درباره قول به نقصانها و تغییرها در قرآن تا بدان حد زیاد شد که به شکل تکنگاریهای گستردهای در ادبیات اهل سنت تجلی یافت . (103) بنابراین، این نظر که مصحف عثمانی ناقص است، نتیجه منطقی روایتی است که به احتمال زیاد در مقام تلاشی فرقهای از سوی سنیان جعل شد و بنابراین در ابتدا مفهومی کاملا سنی داشت . (104) جنبههایی از این نظر مثل این ادعا که مطالب غیرقرآنی به مصحف عبدالله بن مسعود افزوده شده بود (105) حمایت هیچیک از فرقههای اسلامی را به دنبال نداشت . (106) نظر قائل به وجود اجزای غیر قرآنی زمینهای برای گروه کوچک خارجیمذهب میسونیه فراهم آورد که ادعا کند سوره یوسف جزئی از قرآن نیست . (107)
نهایتا این تلاش منتهی به بروز مشکلاتی برای اهل سنتشد و مخالفانشان در منازعات جدلی، استدلال تازهای برضد ایشان مبنی بر تغییر در مصحف عثمانی یافتند . این مسئله در مورد شیعه کاملا درست است که تردیدهایی درباره شرایطی که مصحف عثمانی رواج یافت، داشته است و اینکه ممکن است تصرفات چندی در گردآوری قرآن بهدست کسانی که مسئول تدوین بودهاند، رخ داده باشد . در مواجهه با این تحدی، فقهای سنی بعدها به دوری گزیدن از نقل این اخبار روآوردند و در عوض بر عدم تحریف قرآن تاکید کردند . آنان بعدها نقل و ارجاع به این اخبار قدیمی را ممنوع کردند، حتی اگر سلسله روات ثقه خودشان آنها را نقل کرده بودند . (108)
بنابراین، عقیده به تحریف قرآن که در بین جامعه اهل سنتشکل گرفته بود، به تدریجبه صورت ادعایی بیاساس و ضد سنی تبدیل شد . با وجود این، اهل سنت نمیتوانستند از همه احادیث اینگونه چشمپوشی کنند، زیرا بسیاری از آنها را سلسله راویان ثقه و مقبول نقل کرده بودند . سنیان تقسیمبندی جدیدی را از نسخ به منظور توجیه عدم وجود مطالب حذف شده از مصحف عثمانی ارائه کردند . این نظر بیانگر این بود که با وجودی که خود آیه حذف شده است، هنوز مردم آن را به خاطر دارند . (109) این نظر تا زمان حاضر، صحیح تلقی میشود . (110)
در اندیشه تشیع، بنیاد ایمان بر ولایت ائمه و خاندان پیامبر است (عترت یا اهل بیت .) ولایت مهمترین عنصر و برترین جزء شریعت است . (111) شیعیان نخستین به تقوای بیمانند علی (ع)، فاضلترین جانشین پیامبر، و پس از وی ائمه که از نسل اویند به مثابه حاکمان حقیقی زمانشان اعتقاد داشتهاند، گرچه قرآن اشاره صریح و بیابهامی به هیچیک از این موارد ندارد . در حقیقت، ستیزهگران فرقهای قدیمی مکرر این سؤال را بیان کردهاند: اگر علی و اولادش واقعا دارای اهمیت اساسی بودند، چرا اسم آنان و موقعیتهای دینیشان به صراحت در قرآن ذکر نشده است؟ (112) در برخی اخبار سنی درباره تدوین قرآن اشاره شده است که روایت قدیمی مصحف عبارتهایی داشته است که نام علی (ع) و جایگاه مهم اهل بیت پیامبر که در مصحف عثمانی حذف شدهاند، در آن وجود داشته است . میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
1 . سوره مائده، آیه 67: «ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت بر تو وحی گردید، بر مردم بخوان و اگر چنین نکنی رسالتخود را به اتمام نرساندهای و خداوند تو را از شر مردمان در امان میدارد» . روایات سنی (113) و شیعی اشاره دارند که این آیه در آخرین حج پیامبر در سال دهم هجری و در مکه در بیان فضیلتخاص علی (ع) وحی شد و پیامبر متعاقب نزول آن، علی (ع) را مولای مسلمانان اعلام کرد .(البته در این که کلمه «مولا» در این عبارت به چه معناست، اختلاف وجود دارد) . با وجود این، نام علی (ع) در آن آیه یا در هیچ جای دیگر قرآن ذکر نشده است . با این حال، در روایتی سنی گفته شده: در مصحف ابنمسعود نام علی (ع) به صراحت در این آیه ذکر شده است . وی آیه را این گونه قرائت میکرده است: «ای پیامبر، بیان نما آنچه بر تو از سوی پروردگارت فرستاده شده است که علی ولی مومنان است .» (114)
2 . سوره آلعمران، آیه 33: «خداوند آدم و نوح و اهل بیت ابراهیم و اهلبیت عمران را بر همه جهانیان برگزید» . در مصحف ابنمسعود این فهرستشامل اهلبیت پیامبر نیز میشده است . (115)
3 . سوره واقعه، آیه 10- 12: «و سبقتجویان بر پذیرش ایمان، فراتر از دیگر ایمانآورندگان هستند . آنان به بهشت نیز نزدیکترند» . سوره مومنون، آیه 8- 11: «آنان که ایمان و امانتهایشان را حفظ کردند و نماز به جا آوردند، آنان وارثان بهشتاند که تا ابد در آن خواهند بود» . در مصحف ابنمسعود و ابی بن کعب و ربیع بن خثیم عبارت متفاوتی وجود داشته است که اجزای این دو آیه را به هم وصل میکرده است: «و پیشگامان در ایمان آوردن به پیامبر، علی و اولاد وی هستند، کسانی که خداوند آنان را از میان صحابه پیامبر برگزید و آنها را بر دیگران مولا نمود; آنانی که پیروز خواهند بود و بهشت ابدی را به ارث خواهند برد» . (116)
4 . سوره فرقان، آیه یکم: «برکت از آن کسی است که قرآن
ا بر بندگانش فرستاد تا از بهر بندگانش بیمدهنده باشد» . در مصحف ابی بن کعب، آیه با اضافاتی این گونه بوده است: «برکت تنها از آن کسی است که قرآن را بر پیامبر و اهل بیتش فرو فرستاد که دانش فهم کتاب را به ارث بردهاند; همانا آنان بیمدهندگانی برای عالمیاناند» . (117)
5 . سوره نور، آیه 35: «خداوند نور آسمان و زمین است . مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن، چراغی پرفروغ باشد; آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان; این چراغ با روغنی افروخته میشود که از درخت پر برکت زیتون گرفته شده است» . در مصحف ابنمسعود بیان متفاوتی در این مورد ثبتشده است که: «نور کسانی که به او ایمان آوردند و اهل بیت پیامبرش را دوست دارند همانند چراغی است . . .» (118)
همچنین گفتهاند که ذکر و یاد علی (ع) و اهلبیت پیامبر در مصحفهای قدیمی در عبارتهای دیگری از قرآن ذکر شده است . به عنوان مثال، در مصحف ابنمسعود در آیه 25 سوره احزاب، (119) آیه 56 سوره احزاب (120) (مورد دوم در مصحف معاذ بن جبل نیز وجود داشته است)، (121) آیات 22 و 23 سوره شورا، (122) آیه هشتم سوره حشر، (123) آیه 14 سوره صف (بر طبق قرائت ربیع بن خثیم (124) )، آیه 26 سوره مدثر، (125) و آیه چهارم سوره قدر نام علی (ع) ذکر شده است . (126) چنین اخباری برای متکلمان قدیمی شیعه سلاح آمادهای برای مسکوت کردن مخالفانشان شد تا استدلال کنند اگر متن قرآن تبدیل نشده بود، مردم به روشنی میتوانستند در قرآن، برهانهایی دال بر حق اهلبیت پیامبر را ببینند . (127) اشاره به قرائتهای مختلف سنیان مکرر در منازعات فرقهای بین سنیان و شیعیان ظاهر میگردد .
در روایات سنیان درباره تدوین قرآن ادعا میشود که بخشی از قرآن به دلیل مرگ حافظان آنها از دست رفتیا حیوانی اهلی صحیفه کاغذی را که بر روی آن آیات قرآن نوشته شده بود، خورد . ادعای سنیان درباره اندازه اصلی برخی سورهها در کتاب سلیم بن قیس (اثری اصالتا شیعی از قرن دوم) در منازعه جدلی برضد سه خلیفه نخست ذکر شده است . (128)
دو تن از مشهورترین متکلمان شیعی اواخر قرن دوم هشام بن حکم (129) و هشام بن سالم (130) ظاهرا از این دیدگاه سنی درباره تحریف قرآن، در منازعات فرقهایشان استفاده کردهاند . گفته شده ابوعیسی وراق (م247ه/62- 861م) متکلم مجادلهگر با گرایشهای شیعی کتابی با عنوان الحکم علی سوره «لم یکن» نوشته است . (131) عنوان این کتاب دلالت دارد که مؤلف برضد سنیان (132) درباره حذفهایی از سوره بینه از روایات خودشان استفاده کرده، که برخی معتقد بودند شامل اخباری برضد برخی از اشراف قریش بوده است . (133) محتملا برخی مجادلهگران شیعی به این اخبار استناد کردهاند تا ثابت کنند که این سوره شامل برخی از صحابه نیز میشده است . فضل بن شاذان نیشابوری (م 260ه/873م) بخش مفصلی از کتاب الایضاح را به حمله بر حشویه (اهل حدیث) از اهل سنتبه سبب نقل این نوع روایات که وثاقت و اعتبار قرآن را زیر سؤال میبرد، اختصاص داده است . (134) همچنین او اساس استدلالهای حشویه را بر آنچه معتقدند سنت پیامبر است، با این پرسش مورد تحدی قرار میدهد: «آیا این بدان معنا است که شما بخش اعظمی از قرآن را از دست دادهاید، در حالی که معتقدید سنت [روایات پیامبر ] را حفظ کردهاید؟» (135)
باید اشاره کرد که تا نیمه نخست قرن سوم نظریات و اخباری چون روایاتی که محدثان اهلسنت نقل و تایید میکردند، هیچ جایی در جریان عمده تشیع نیافته بود . مدرک مشابهی را میتوان از گفته حارث بن اسد محاسبی (م243ه/8- 857م) در مورد شیعیان زمانش استنباط کرد . محاسبی میگوید: «شیعیان بر عثمان به دلیل سوزاندن مصاحف و بخشهایی از قرآن جز مصحفی که خود تدوین کرده بود، ایراد میگیرند» . (136) بر اساس نقل محاسبی، شیعیان براساس مبانی فقهی از عثمان خرده میگرفتند که سوزاندن قرآن بدعتی ناروا و مستلزم بیاحترامی به وحی مکتوب بوده است . (137) این نظر با این عقیده فقهی شیعی تایید میشود که اجزایی از قرآن که دیگر نمیتوان از آن استفاده کرد، باید دفن گردد یا با آب شسته شود، اما سوزانده نشود . نظر پنهانشده پشت این عقیده آشکارا مبتنی بر ارتباط بین آتش و گناه و اشاره به این است که به آتش انداختن قرآن گناه است و بر ناروایی سوزاندن کتاب با آتش دلالت دارد و اینکه قرآن را باید از سوزاندن دور داشت . (138)
محاسبی اشارهای به حمایتشیعیان از نظر حذف و تبدیل در متن قرآن ندارد . موضع جاحظ متکلم در این مسئله همانند روایت محاسبی صوفی است; وی شیعیان زمانش را متهم میکند که از این نظر طرفداری میکنند . (139) این نقلها متضمن این نکتهاند که در آثار قرون سوم هنوز مسئله تحریف قرآن موضوعی جدلی و مورد اشاره متکلمان شیعه بوده است و بخشی از جامعه شیعی که جاحظ متکلم با آنان تماس داشته، آن را در منازعات بین فرقهای با معتزله به عنوان تمهیدی در مقام جدل با معتزله طرح میکرده است، اما عقیده تمام جامعه شیعی نبوده است تا محاسبی بتواند به آن اشاره کند .
ائمه و فقهای شیعه در قرن دوم عقیدهای را که متضمن تبدیل متن قرآن بود، رد کردند . این نکته به خوبی با این واقعیت مدلل میگردد که در فهرست طویل شکوههایشان برضد سه خلیفه، به هیچوجه اتهام دستبردن به متن قرآن بیان نشده است . (140) شکوه آنان بیشتر این بود که خلفا و پیراوانشان متن قرآن را حفظ، اما معنای آن را تحریف کردند . (141) تلاش ائمه برای جلوگیری از مشکلاتی بود که ممکن بود به واسطه روایات سنی که پیشتر بدانها اشاره شد، پدید آید . به عنوان مثال، آنان در برخی موارد، روایات را به گونهای تاویل میکردند که وثاقت مصحف عثمانی را تایید میکرد . به عنوان مثال، نقلی از امام علی (ع) گویای این نکته است که بخشی از قرآن درباره اهل بیت پیامبر سخن میگوید و بخش دیگر درباره دشمنانشان . (142) این دو دستهبندی درباره مصحف عثمانی ممکن بود این تردید را پدید آورد که بخشهایی از قرآن محتملا به دلایل سیاسی از متن حذف شده باشد، گرچه در حدیثی از ائمه، تفسیر مخالفی از گفته علی (ع) بیان میشود . بر اساس این تفسیر، هر آیهای در قرآن، که درباره خوبیها است، به اهلبیت پیامبر، و هر آیهای که ناظر به شر است، به دشمنان اهلبیت اشاره دارد . (143) در احادیث دیگری از ائمه، این مدعا که در روایات قدیمی سنیان مطرح شده که نام علی (ع) و اهل بیت پیامبر اساسا در آیات گوناگون وجود داشته است، رد میشود . بر اساس این روایات، علی و اهلبیتسبب نزول برخی از آیات بودهاند . (144)
قرائت ابنمسعود را ائمه رد کردهاند، (145) قرائتی که در برخی موارد از اساس با مصحف عثمانی تفاوت میکرد . اخبار بیشماری که از ائمه نقل شدهاند هیچ تردیدی باقی نمیگذارند که ایشان به وثاقت قرآن محفوظ در مصحف عثمانی اعتقاد داشتهاند . آنان به پیروانشان تعلیم میدادند که قرآن را به عنوان کلمه قطعی خداوند (146) و والاترین مرجع دین (147) و معیاری برای بررسی کذب روایات پیگیری کنند . (148) خطایی در قرآن وجود ندارد . ائمه بیان داشتهاند: «قرآن حبل متین الهی است و به دوره خاصی اختصاص ندارد، بلکه برهان ابدی و حقیقت جامعی برای همه افراد بشر است» . (149)
تنها جایی که نظر ائمه با مصحف عثمانی اختلاف داشت، در سورههای ضحی و انشراح، و قریش و فیل بود . ائمه (150) و به دنبال آنان، فقهای شیعی تا زمان حاضر، (151) مدعیاند و همیشه به صراحت گفتهاند که سوره فیل و قریش آنگونه که از مصحف ابی بن کعب برمیآید سوره واحدی هستند . (152) به همینگونه، آنان دو سوره ضحی و شرح را دو بخش از یک سوره واحد میدانند; این نظر را برخی از رجال سنی چون عمر عبدالعزیز و طاووس بن کیسان تابعی نیز تایید کردهاند . (153)
با وجود این، در گذر زمان بسیاری از قرائتها، روایات و نظرات سنیان، به احادیثشیعه راه یافت و بهخطا، به ائمه منسوب گردید . روشن است که بسیاری از این روایات شیعی دقیقا رونویسیهایی از مطالب ذکرشده در ادبیات حدیثی اهل سنت است که در کتابهایشان یافت میگردد، از جمله قرائت ابنمسعود که اهلبیت پیامبر را همراه با اهلبیت ابراهیم و آل عمران در آیه سی و سوم آل عمران یاد کرده است . (154) نمونه دیگر آن، ذکر اهلبیت در دیگر موارد (155) با داخل نکردن نام علی (ع) در آیات چندی (156) و این ادعاست که آیات قرآنی در متن اصلی از نظر تعداد فزونتر از قرآن فعلی بودهاند . (157) و اینکه متن اصلی قرآن آیه رجم را در برداشته است، (158) و آیه ادعایی دو دره طلا (159) در سوره احزاب (160) و طولانیتر بودن سوره احزاب (161) و سوره بینه (162) در آغاز، همه این نظرات تقریبا برای دو سده در بین اهلسنت رواج داشت . تنها تفاوت این بود که در این زمان در کتب شیعی با استناد به برخی از رجال شیعه و گاهی با سلسله سند رجال غیر شیعی اما متمایل به شیعه (متشیع) یافت میشدند . (163)
عامل دیگر که ظاهرا در ورود این نوع احادیثبه ادبیات شیعی سهم داشته، علاقه خاص پیروان برخی جریانهای الحادی غلو در میان فرقههای شیعه بوده است . (164) غلات از این اخبار در منازعات مذهبی با شیعیان معتدل معاصر خود بهرهبرداری کردهاند . بسیاری از روایات سنی درباره تحریف قرآن و به واسطه راویان حدیث چون احمد بن محمد سیاری (165) (او مرجع نهایی بیش از یک سوم همه روایات درباره این موضوع در کتب شیعه است) (166) و محمد بن حسن بن جمهور عمی بصری (167) (هر دو در میانه قرن سوم میزیستهاند) و مفضل بن عمر جعفی (168) و یونس بن ظبیان (169) و منخل بن جمیل کوفی (170) (همگی از رجال اواخر قرن دوم) به ادبیات شیعه وارد شده بود . همه این افراد به آرای غلو و گرایشهای الحادی معروف بودند و به دلیل همین نظرات، از جریان غالب تشیع در زمانشان و همچنین در زمانهای بعد کنار نهاده شدند . (171)
اساسا به واسطه تلاشهای مقاوم گروههای غلو در داخل جامعه شیعه، تمام مطالب مربوط به این موضوع به شکل شگفتانگیزی در نیمه نخست قرن سوم هجری بر مبنای روایات مورد پذیرش رجال اهل سنت – که الگویی همانند با احادیثسنی را دنبال میکرد – شکل گرفت . غلات تلاشهای بیشتری در دیگر موارد مشابه، که نام علی (ع) یا اشارهای به اهلبیت پیامبر میتوانست در آیه اضافه گردد، انجام دادند . به منظور طرح این مدعا که مورد یا مواردی عمدا از قرآن حذف شدهاند، نفوذ جامعی از این تلاشها در کتاب القراءات سیاری (که به کتاب التنزیل و التحریف نیز مشهور است) در دسترس است .
در آغاز میانه قرن سوم، بسیاری از محدثان شیعی به پذیرش وثاقت این اخبار تمایل داشتند . آنان همانند همتایان سنیشان، مدعی بودند که در قرآن حذف و تبدیلهای صورت گرفته است . محدثانی چون علی بن ابراهیم قمی (زنده به سال 307ه/19- 920م) و سعد بن عبدالله اشعری (م299- 301ه/12- 914م) آشکارا در زمره این گروهاند . دیگر فقها به نقل روایاتی که درباره این موضوعاند بسنده کردهاند، بدون اینکه توضیح دهند آیا به وثاقتشان اعتقاد دارند یا خیر . این فقها عبارتاند از محمد بن مسعود عیاشی (اواخر قرن سوم)، محمد بن یعقوب کلینی (م329ه/941م)، محمد بن عمر کشی (اوایل قرن چهارم) و محمد بن ابراهیم نعمانی (متوفای حدود 350ه/961م .) (172) با این همه، اتفاق نظری درباره این مسئله میان محدثان شیعی نبوده است; به عنوان مثال، فقیهی چون ابنبابویه (م381ه/1- 992م) که نماینده شاخه عالمتر مکتب محدثان است (173) و نظراتش غالبا بیانگر دیدگاه آنان است، این نظر را قویا رد میکند . جایگاه ابنبابویه همچنین موجب روشن شدن عقیده غالب میان معاصران شیعیاش میگردد . او مینویسد:
عقیده ما این است که قرآنی که خداوند به پیامبرش محمد – صلیالله علیه و آله – وحی کرده است همان قرآن مابین الدفتین است و همان است که در دست مردم است و بیشتر از آن نیست . . . هر کسی که میگوید ما عقیده داریم قرآن بیشتر از متن کنونی است، دروغگو است . (174)
همچنین در کتب ملل و نحل اهل سنت نیز به عدم اتفاقنظر فقهای شیعه آن دوره اشارهای وجود دارد . ابوالحسن اشعری (م334ه/936م) در مقالات الاسلامیین در خبری، نظر شیعیان زمانش را در مورد این مسئله به دو گروه تقسیم میکند: (175)
گروهی معتقدند بخشهایی از اصل قرآن حذف شده است، گرچه امکان نداشته که به متن، چیزی اضافه و یا در متن دستکاری شده باشد، و گروه دیگری هر تغییری را انکار میکنند . (176)
در تذکری درباره اختلاف میان شیعیان در این مسئله، شریف مرتضی (م436ه/1044م)، شیعیانی را معرفی میکند که از نظر همتایان سنی خود در این مسئله حمایت کردهاند . این افراد گروهی از محدثاناند که نمیدانستند چه میگویند و یا به کجا میروند . آنان همیشه پیرو و دنبالهرو روایات و مطیع بیتعقل آنچه نقل شده است چه درست و غلط، بدون تامل و درنگی هستند و دیدگاهشان ارزش هیچ توجهکردنی ندارد . (177) سیدمرتضی ادامه میدهد: «در نظریات فقها، متکلمان و مناظرهگران عقلگرای مذهب ما چون ابوجعفر ابنقبه، ابوالاحوص، نوبختیان (178) و اعقاب و اسلافشان، هیچگاه به عقیدهای درباره تایید نقصان قرآن برنمیخوریم» . (179) نظر محدثان به زودی در مقابل حملات فقهای شیعه قرن چهارم رو به انحطاط نهاد و نهایتا در دهههای نخستین قرن بعدی در نتیجه شکست از مکتب فکری – عقلی شیعه از صحنه حذف گردید . (180) شاید فرقههای غالی در قرون بعدی به این نظر اعتقاد داشتهاند، گرچه هیچ مدرکی وجود ندارد که این حدس را تایید کند . امروزه از برخی آثار شیعیان طرفدار غلو در هند و پاکستان برمیآید که مؤلفانشان بخشهای از قرآن فعلی را از دست رفته میدانند . (181) از پایان قرن چهارم تاکنون، کلا هفت تن از فقهای شیعه شناخته شدهاند (182) که از عقیده حذف و تغییر در مصحف عثمانی، – اساسا با اتکا بر روایات سنی درباره این مسئله – حمایت کردهاند . (183) همچنین این افراد تا حد بسیار زیادی وارثان فکری محدثاناند و فقهشان نیز نشانه همانندهایی با محدثان است . (184) با این حال، نظر تحریف قرآن در ادبیات شیعه نکتهای حاشیهای ماند و تنها برخی از محدثان قرن سوم و چهارم از آن حمایت کردند .
علیرغم این واقعیت، مخالفان تشیع همه شیعیان را در سراسر تاریخ متهم کردهاند که متن قرآن را تحریفشده میدانند . قدیمیترین اظهارنظر از این دست در آثار جاحظ معتزلی (م 255ه/869م) ظاهر میشود که همه شیعیان معاصرش را به چنین دیدگاهی متهم میکند . (185) این نظر را دیگر متفکر معتزلی، ابوالحسین خیاط (اواخرقرن سوم) نیز تایید کرده است . وی در کتاب الانتصار این دیدگاه را به همه شیعیان نسبت میدهد . (186) با این همه، سبک و شیوه نگارش این دو مؤلف در وصف نظریات همه جامعه شیعه مبتنی بر نظرات برخی از افراد شیعی است و غالبا مقصود از متکلم و مجادلهگرای شیعی، هشام بن حکم است که این منابع مدعیاند نظری نادرست درباره قرآن داشته است . این نکته درباره کتاب خیاط صادق است . کتاب وی اثری استخشمآلود، مملو از کلمات تند در حمایت از مجادلات فرقهای، و این امر فرد را وامیدارد تا به دلیل تمایلات معتزلی و ضد شیعی خیاط در رهیافت او تامل کند، گرچه پیش از زمان خیاط، این تفکر وارد ادبیات شیعه شده بود و تا به آنجا پیش رفته بود که از آن برای استدلال بر ضد خود سنیان استفاده میشد . سومین متکلم معتزلی این قرن، ابوعلی جبایی (م 303ه/916م) چنین نظری را به همه شیعیان بدون هیچ تمایزی نسبت داده است . (187) این گفته ابوالحسن اشعری که شیعیان در زمان وی دو گروه بودند از روایات سه فرد معتزلی دقیقتر است . باقلانی (م403ه/1013م)، دنبالهرو و پیرو اشعری، از غلات شیعه نیز سخن میگوید که اخباری دال بر موضوع تحریف جعل کرده بودند، که علی (ع) با دیگر صحابه درباره قرآن اختلافنظر داشته است، حال آنکه اکثر شیعیان این اخبار را رد کردهاند . (188) گرچه در جای دیگر استدلالهایی بر عدم زیادت و نقصان مصحف عثمانی به طور کلی برضد شیعیان میآورد، (189) با این حال، اشارهای به اختلاف ماهیت این تبدیلها دارد . (190) قاضی عبدالجبار معتزلی (م 415ه/1025م) ادعای شیعیان را که نسل نخست مسلمانان متن قرآن را تغییر دادهاند، ذکر میکند، (191) گرچه در اثری دیگری گفته است که بسیاری از مناظرهگران عقلگرای مکتب کلامی شیعه و شیعیان پیرو دیدگاههای عقلی از این اتهام مبرا هستند . (192) معتزلیان بعدی (193) و نیز برخی از اشعریان (194) اقوال مشابهی را بدون توضیح بیشتری بازگو کردهاند .
چند دهه بعد، ابنحزم ظاهری (م 456ه/1054م) همه امامیه گذشته و حال را به اعتقاد به تحریف متن قرآن به واسطه افزودنها، حذفها و تبدیلهایی متهم میکند . تنها استثناهایی که او ذکر میکند، شریف مرتضی و دو تن از شاگردان وی هستند که نظر تحریف را رد کرده و هر کسی که قرآن را تحریف شده بداند، کافر دانستهاند . (195) اگر این اتهام درستباشد، چگونه شریف مرتضی و همچنین ابنبابویه نیم قرن قبل از وی و طوسی نیمقرن بعد از او بهصراحت گفتهاند که فقط گروهی از محدثان شیعی از نظر تحریف متن قرآن حمایت کردهاند؟ ابومظفر اسفراینی (م471ه/79- 1078م) فراتر رفته و گفته است که امامیه همگی توافق دارند که قرآن با افزودنها و کاستنهای صحابه تغییر یافته است . (196) بیشتر مجادلهگران سنی مخالف شیعه تا زمان حال (197) این نظر را و غالبا بدون پذیرش هیچ استثنایی بیان کردهاند . بسیاری از محققان جدید مسائل اسلامی از جمله ایگناس گلدزیهر (198) این روایات و گفتهها را صحیح دانسته و سخنان مشابهی گفتهاند .
جالبتر، سنیان متاخر هستند که حتی شیعیان را به دلیل مخالفتبا اجماع دیگر مسلمانان – یعنی سنیان – آغازگر این نظر دانستهاند . مؤلفانی چون زمخشری و مؤلف اثر مجهول التالیف بعض فضائح الروافض داستان حیوان اهلی را که وارد خانه عایشه گردید و کاغذی را خورد که بر روی آن دو آیه ثبتشده بود، به شیعیان نسبت میدهند . علیرغم اینکه این داستان را منحصرا سنیان روایت کرده، (199) و حتی رجال این حدیث را موثق دانسته (200) و در بسیاری از کتب موثقشان آن را نقل کردهاند، برخی مؤلفان از آن به عنوان جعل رافضیان (یعنی شیعیان امامی) (201) یاد میکنند . محمد عبدالعظیم زرقانی غلات شیعه را سرزنش میکند; چرا که به زعم وی آنان مدعیاند که آیات قرآن در متن اصلی از لحاظ تعداد بیشتر بودهاند و سوره احزاب بزرگتر از متن کنونی بوده و آیه 23 سوره احزاب اساسا اینگونه خوانده میشده است: «و کفی الله المومنین القتال بعلی بن ابیطالب» . (202) آنگونه که پیشتر اشاره شد، همه این مدعاها اساسا از مدعیات اهل سنتبوده است . (203)
پینوشت
مترجم بجا میداند که با امتنان فراوان، دو نکته را که محقق گرانقدر جناب آقای سیدجواد شبیری یادآوری کرده است، در پایان این نوشتار بیاورد:
الف) یکی از منابع این بحث که کمتر به آن توجه شده، کتب اصول فقه است . دانشمندان علم اصول به تناسب بحث از دیدگاه اخباریان در مورد عدم حجیت ظواهر کتاب، به بررسی مسئله تحریف کتاب میپردازند . مرحوم آیتالله العظمی بروجردی نیز بهاجمال این بحث را در درس اصول خود (در حدود سال 1369ق) مطرح کردهاند . به عقیده ایشان، کتاب خدا در زمان پیامبر مدون شده بود و روایاتی که از عامه و خاصه درباره تدوین قرآن پس از وفات پیامبر (ص) نقل شده مجعول است . عامه به هتبیان فضل ابوبکر و عمر و خدمت آنان به اسلام، احادیث تدوین قرآن در زمان ابوبکر با اشاره عمر را جعل کردهاند و از آنجا، این روایات به خاصه انتقال یافته است . خاصه نیز در مقابل، روایات جمع قرآن به دستحضرت امیر (ع) را به گونهای نقل کردهاند که از آن انکار خلافت ابیبکر استفاده گردد . البته اینگونه روایات را عامه نیز نقل کردهاند، ولی به گونهای که از آن خانهنشین شدن حضرت و عدم حضور برای بیعتبا ابیبکر را توجیه کنند . (204)
یکی از شاگردان آن مرحوم، پس از حضور در درس ایشان و تقریر مباحث درس، در اندیشه گسترس این بحث افتاده و کتاب الحجه علی فصل الخطاب فی ابطال القول بتحریف الکتاب (205) را نوشته است . در این کتاب نیز این نکته ذکر شده که مرحوم آیتالله بروجردی جمع قرآن به دستحضرت امیر (ع) را به شدت انکار کرده، میفرمودند که روایات مربوط به این زمینه را عامه و خاصه جعل کردهاند . صدر این احادیث را عامه جعل کردهاند تا علتبیعت نکردن آن حضرت را در آغاز توجیه کنند و ذیل آن را خاصه جعل کردهاند، با این هدف که بر عامه احتجاج کنند که آن حضرت قرآن را جمعآوری کرد، ولی حاکمان وقت آن را نپذیرفتند (ص12، 15 .) دیدگاه این مقاله با این دیدگاه بسیار شبیه و قابل مقایسه است .
ب) مؤلف این مقاله به تبع برخی از نویسندگان دیگر بر نقش غالیان در نقل روایات تحریف کتاب تاکید میکند . صرفنظر از این نکته که غلو به عنوان یک جریان مشخص و با حدود و ثغور معین در فرهنگ شیعی قابل اثبات نیست و در تفسیر این کلمه و تعیین مصادیق آن از دیرباز اختلافات جدی وجود داشته است، بههرحال در بیشتر احادیث تحریف کتاب، نام کسانی یافت میشود که در کتب رجالی به عنوان غالی، یا متهم به غلو و فساد مذهب معرفی شدهاند، یعنی دیدگاه حاکم بر جامعه شیعی در قرن چهارم و پنجم، این افراد را مورد اعتماد نمیدانستند . به غیر از احمد ابن محمد سیاری و راویان دیگری از این دست که در این مقال، نام آنان آمده است، افراد دیگری نیز در کتب رجالی به عنوان غالی یا متهم به غلو یا مضطرب المذهب معرفی شدهاند .
در اینجا نام سه نفر از این گروه را که از هریک روایاتی چند در این زمینه در دست است ذکر میکنیم:
1. معلی بن محمد بصری
وی در رجال نجاشی با وصف «مضطرب الحدیث و المذهب» (206) معرفی شده و احادیث چندی از وی در تحریف کتاب با عباراتی همچون «هکذا نزلت» و گاه همراه با سوگند «والله» در کتب حدیثی همچون بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار (م290ق)، کتاب الحجه کافی ابوجعفر کلینی (م 328 یا 329ق) و تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی (ظاهرا تالیف علی بن حاتم قزوینی زنده در 350ق) دیده میشود . (207) به احتمال زیاد، منبع این احادیث کتاب تفسیر یا کتاب الامامه اثر معلی بن محمد باشد . (208) از یکی از این دو کتاب، روایات بسیاری در کتاب الحجه کافی (209) نقل شده که دقت در شیوه اسناد اخذ احادیث از کتاب معلی را به اثبات میرساند .
2و3. محمد بن سلیمان بصری دیلمی و پدر وی
وی را شیخ طوسی در رجال خود تضعیف کرده (210) و در جایی با عبارت «یری بالغلو» وصف کرده است . نجاشی درباره او میگوید: «ضعیف جدا لایعول علیه فی شیء» . (211) ابنغضائری نیز با عبارت «ضعیف فی حدیثه، مرتفع فی مذهبه لایلتفت الیه» (212) به دیدگاه غالیانه او اشاره میکند . پدر وی، سلیمان دیلمی، از «غلات کبار» شمرده شده است . (213) روایات چندی از محمد بن سلیمان صراحت تغییر در تنزیل (قرآن) را میرساند (214) که اکثر آنها را از پدرش نقل میکند . (215)
اکنون مجال برشمردن نام تمام راویان احادیث تحریف و بررسی مذهب و گرایش و وثاقت و ضعف حدیثی آنان نیست . در کتاب القرآن فی روایات المدرستین، جلد سوم، به تفصیل روایات تحریف نقل و بررسی شده است . این روایات غالبا بیسند است و از نظر دلالت نیز در تحریف لفظی کتاب صراحت ندارد . فراهم کردن آماری از راویان روایاتی که با تعبیری تقریبا صریح، تغییر و تبدیل لفظی در کتاب را میرساند، میتواند نقش جریانهای فکری آن زمان را در این ماجرا روشن سازد .
در اینجا تنها به این نکته اشاره میکنیم که بسیاری از راویان احادیث تحریف کتاب و به طور کلی متهمان به غلو، از اهل بصرهاند . (216) شاید گرایش عثمانی غالب بر این شهر (برخلاف کوفه که معمولا دارای گرایش شیعی بودهاند) عکسالعملی افراطی را در شیعیان این دیار که قهرا در اقلیتبودهاند به وجود میآورده است . بههرحال، تعیین آمار راویان تحریف کتاب با توجه به موطن و مسکن ایشان، در ارزیابی صحیحتر این قضیه و ریشههای آن میتواند مؤثر باشد .
پینوشتها:
1) جای آن دارد که از پرفسور میخائیل کوک، آروم ادویتچ، ژانت واکین، به دلیل تذکرات سودمندشان بر طرح اولیه مقاله تشکر کنم [مؤلف] .
این مقاله ترجمهای است از:
[Early Debates on the Integrity of the Quran, A Brife Sureuy] in Studia Islamica, 77 ( 1993) 5-39.
مؤلف محترم برخی تذکرات را بر مقاله افزودهاند، که در متن ترجمه افزوده شده است . مترجم نیز وظیفه خود میداند که از آقای سیدمحمد جواد شبیری و رضا مختاری به دلیل خواندن متن فارسی و تذکر برخی مطالب تشکر کند . همچنین آقای شبیری تذکرات مکتوبی را در اختیار این بنده قرار دادند، که در آخر مقاله آورده شده است [مترجم] .
2) به عنوان مثال بنگرید به: الکشی، معرفه الناقلین، تلخیص شده توسط محمد بن حسن طوسی با عنوان اختیار معرفه الرجال، تصحیح حسن مصطفوی (مشهد، 1391ه)، ص590- 591 . شاذان بن خلیل نیشابوری از محدث و راوی مشهور شیعی ابواحمد محمد بن ابی عمیر ازدی (م 217ه/832م) که از مشایخ سنی و شیعه حدیثشنیده بود، میپرسد: «چرا از سنیان برای شاگردانتحدیث نقل نمیکنی و در کتابهایت نمینویسی؟» ابن ابیعمیر پاسخ داده است که عمدا از این کار دوری میکند; زیرا بسیاری از شیعیان را دیده است که نزد محدثان شیعی و سنی شاگردی کرده بودند، اما بعدها خلط کرده، مطالب محدثان شیعی رابه سنیان و مطالب محدثان سنی را به شیعیان نسبت میدادند .
3) بنگرید به: کلینی، الکافی، تصحیح علیاکبرغفاری (تهران 77- 1379 ه/57- 1959م)، ج1، ص99، پینوشت اول . همچنین رک:
Etan Kolberg [Imam and Community in the Pre- Ghayba Period ] in Said Amir Arjomand , ed, Authority andPolitical Culturein Shiism, (New York, 1988) ,p.38
این موضع را با نظر برخی از فقهای سنی مقایسه کنید که معتقدند اظهارات صحابه پیامبر در مسائل دینی طبیعتا باید بازتابی از موضع خود پیامبر تلقی شود، چرا که بعید است صحابه در مسائل شرعی مستقلا تصمیم بگیرند . بنگرید به: صبحی الصالح، مباحث فی علوم القرآن (بیروت، 1977م) ص 134 و منابع آمده در آن .
4) بنگرید به: اثر مجهول المؤلف، المبانی فی نظم المعانی، تحقیق آرتور جفری، در مجموعه مقدمتان فی علوم القرآن (قاهره، 1954م)، ص26- 38; زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، 1957م)، ج1، ص235، 237- 238، 256، 258; السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، 1967م)، ج1، ص212- 213، 216;
Bell|s Introdaction to the Quran, revised by W. M. Watt (Edinburgh, 1970) p.143;A. T. Welch, Al-Kuran (in The Encyclopaeda of Islam, 2nd, IV, pp. 400-29), p.403.
و منابع آمده در آن.
5) احمد بن حنبل، المسند (قاهره 1313ه/1896م)، ج1، ص57; ترمذی، سنن (مدینه، 1385ه)، ج4، ص336- 337; الحاکم النیسابوری، المستدرک (حیدرآباد، 1340ه/1922م)، ج2، ص229 .
6) سوره بقره، آیه 106: «ما ننسخ من آیه او ننسها نات بخیر منها او مثلها; هر آیهای را که منسوخ کردیم یا به فراموشی سپردیم، بهتر از آن یا مثل آن را خواهیم آورد» .
7) سوره نحل، آیه 101: «و اذا بدلنا آیه مکان آیه; وقتی که ما آیهای را جانشین آیه دیگر کردیم» .
8) به عنوان مثال بنگرید به: ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم، تحقیق جان برتن (، (John Burton) کمبریج، 1987م)، ص6; محاسبی، فهم القرآن و معانیها، تحقیق ح . قوتلی، در مجموعه العقل و فهم القرآن (بیجا، 1971م) ص261- 502; به نقل از انس بن مالک، ص400 و 408; به نقل از عمرو بن دینار، ص403; به نقل از عبدالرحمان بن عوف، ص 405; به نقل از ابوموسی اشعری، ص406; طبری، جامع البیان، تحقیق محمود محمد شاکر (قاهره، 1376ه)، ج3، ص472- 474 و 476 و 479; ابنسلامه، الناسخ والمنسوخ (بیروت، 1984م)، ص21، به نقل از عبدالله بن مسعود; السیوطی، الدر المنثور (قاهره، 1314ه/1897م)، ج5، ص179 به نقل از ابی بن کعب; همو، اتقان، ج3، ص83- 84، به نقل از عبدالرحمان بن عوف و عبدالله بن عمر .
9) بنگرید به: ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم، ص 6; بیهقی، دلائل النبوه، تحقیق ا . م . قلعجی (بیروت، 1985م) ج7، ص154 (او استدلال میکند که قرآن را پیامبر جمعآوری نکرد، زیرا ایشان همیشه در انتظار بودند آیاتی نسخ گردند و تغییر کنند; بنابراین جمعآوری قرآن در مجموعهای در طی حیاتشان ناممکن بوده است .) اساس این استدلال بر این فرض است که آیات منسوخ از مصحف قرآن حذف میشدهاند . همچنین رک: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص30; نخستین تعبیر از مفهوم نسخ .
10) بنگرید به: ابوالقاسم الخویی، البیان (نجف، 1387ه)، ص305- 403 .
11) بنگرید به: ابنسعد، کتاب الطبقات الکبیر، تحقیق ای . زاخاو و دیگران (لیدن، 15- 1904م)، ج 3، ص 211، 281; ابنابیداود، کتاب المصاحف، تحقیق آرتور جفری (لیدن، 1937م، ص10; ابن بابویه، کمال الدین، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، 1390ه/1970م)، ص31- 32; بیهقی، دلائل النبوه، ج7، ص147- 148، 152; زرکشی، همان، ج1، ص262; ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، 85- 1377ه)، ج1، ص27; ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل (قاهره، 1355ه/1936م)، ج1، ص4; السیوطی، اتقان، ج1، ص202، همچنین رک: ابراهیم الحربی، غریب الحدیث، تحقیق سلیمان بن ابراهیم بن محمد العاید (مکه، 1406ه)، ج1، ص270 .
12) بیهقی، دلائل النبوه، ج7، ص154; زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص235، 262; السیوطی، اتقان، ج1، ص202; احمد نراقی، مناهج الاحکام (تهران، بیتا)، ص152، بند اول، خط 33 .
13) بر طبق نوشته یعقوبی، کتاب التاریخ (بیروت، 1960م)، ج2، ص15، بیشتر حمله قرآن در آن جنگ کشته شدند . تقریبا 360 نفر از صحابه سرشناس پیامبر جانشان را در آن زمان از دست دادند (طبری، تاریخ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1381ه)، ج3، ص296 . رقم زیادتر تا 500 نفر (ابن الجزری، النشر، قاهره، بیتا، ج1، ص7; ابنکثیر، تفسیر القرآن بیروت، 1387ه ، ج7، ص439) ; 700 نفر (قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، قاهره، 1388ه ، ج1، ص50) و 1200 نفر (عبدالقاهر البغدادی، اصول الدین، بیروت، 1981م، ص283) ذکر کردهاند . گرچه آخرین رقم شمار کل کشتهشدگان جنگ (صحابه و دیگران) است . بنگرید به: الطبری، همان، ج3، ص300 .
14) مسئله مورد بحث دو آیه آخر سوره توبه مصحف فعلی است که به واسطه خزیمه بن ثابت انصاری (یا ابوخزیمه بر طبق برخی روایات) به قرآن افزوده شد . بنگرید به: بخاری، صحیح (لیدن، 1908- 1862م)، ج3، ص392- 393; ج4، ص398- 399; ترمذی، همان، ج4، ص346- 347; ابوبکر المروزی، مسند ابیبکر الصدیق، تحقیق شعیب ارناؤط (دمشق، 1391ه)، ص97- 99، 102- 104; ابن ابیداود، ص6- 7، 9، 20; ابنندیم، الفهرست، ص 27; الخطیب البغدادی، موضح اوهام الجمع و التفریق (حیدرآباد، 1959م)، ج1، ص276; بیهقی، دلائل النبوه، ج7، ص149- 150; زرکشی، همان، ج1، ص238 . برای دیگر صور این روایت رک: الخطیب البغدادی، تلخیص المتشابه فی الرسم، تحقیق سکینه شهابی (دمشق، 1985م)، ج1، ص403 و ابن ابی داود، کتاب المصاحف، ص9 . در هر دو، به جای ابنخزیمه یا ابوخزیمه ابی بن کعب گواه است .
15) یعقوبی، تاریخ، ج2، ص135; السیوطی، اتقان، ج1، ص 185، 207 و 208 .
16) بخاری، همان، ج3، ص393- 394; ترمذی، سنن، ج4، ص347- 348; ابوبکر المروزی، همان، ص 99- 101; ابنابیداود، کتاب المصاحف، ص18- 21; بیهقی، دلائل، ج7، ص150- 151; ابوهلال العسکری، کتاب الاوائل، تحقیق و . قصاب و م . مصری (ریاض، 1980م)، ج1، ص218 .
17) ابنابیداود، همان، ص 10; السیوطی، اتقان، ج1، ص 204 .
18) مالک بن انس، الموطا، تحقیق محمد فواد عبدالباقی (قاهره، 1951م)، ج2، ص824; احمد بن حنبل، همان، ج1، ص 47، 55; محاسبی، همان، ص 398، 455; ابن ابی شیبه، المصنف (بیروت، 1989م)، ج7، ص431; بخاری، همان، ج4، ص305; مسلم، صحیح، تحقیق محمد فواد عبدالباقی، ج2، ص1317; ابوداود، سنن، تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید (قاهره، 1956ه) ، ج4، ص145; ابن ماجه، سنن، تحقیقمحمد فواد عبدالباقی (قاهره، 1374ه)، ج2، ص853; ترمذی، همان، ج2، ص442- 442; ابن قتیبه، تاویل المختلف الحدیث (قاهره، 1386ه/1966م) ص 313; ابن سلامه، الناسخ و المنسوخ، ص 22; بیهقی، السنن الکبری (حیدرآباد، 56- 1354ه/37- 1935م)، ج8، ص211، 213 .
19) السیوطی، اتقان، ج1، ص 206 .
20) احمد بن حنبل، همان، ج5، ص183، به نقل از زید بن ثابت و سعید بن عاص; عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حمید العظمی (ژوهانسبورگ، 1970- 1972م)، ج7، ص330; السیوطی، اتقان، ج3، ص82 و 86; همو، الدر المنثور، ج5، ص180، به نقل از ابیبن کعب و عکرمه .
21) داجن ممکن است نوعی حیوان اهلی، شامل مرغ، گوسفند، یا بز باشد . ابراهیم بن اسحاق حربی (م 285ه/898م) در کتاب غریب الحدیث کلمه را مشخصتر به کار برده و از کلمه «شاه» استفاده میکند، یعنی گوسفند یا بز (بنگرید به: زمخشری، الکشاف، قاهره، 1947م، ج3، ص518 پینوشت .) فهم ابن قتیبه از کلمه داجن نیز همین گونه است (تاویل مختلف الحدیث، ص310 .) چنین نظری احتمالا به سبب محتوای حدیثی است که در آن گفته شده حیوان صحیفه کاغذ را خورد . رک: سلیم بن قیس الهلالی، کتاب سلیم بن قیس (نجف، بیتا) ، ص108; الفضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق میرجلالالدین محدث ارموی (تهران، 1393ه) ، ص211; عبدالجلیل قزوینی، النقض، تحقیق میرجلالالدین محدث ارموی (تهران، 1401ه)، ص133 .
22) احمد بن حنبل، همان، ج6، ص269; ابن ماجه، همان، ج1، ص626; ابنقتیبه، تاویل، ص310 . همچنین رک: شافعی، کتاب الام، (قاهره، 1321- 1326 ه/1903- 1908م)، ج5، ص23; ج7، ص208 .
23) مجهول المؤلف، مبانی، ص99; السیوطی، اتقان، ج3، ص 84 . همچنین بنگرید به: عبدالرزاق، المصنف، ج7، ص 379- 380; ابنابیشیبه در المصنف، ج14، ص564، عبارت «فقدنا» (ما از دست دادیم) را استفاده کرده است . عایشه عبارت «سقط» را در مورد عبارت دیگری که ظاهرا از قرآن حذف شده، به کار برده است . رک: ابن ماجه، همان، ج1، ص625; همچنین رک: السیوطی، اتقان، ج3، ص70 . همین عبارت را مالک نیز استفاده کرده است . زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج1، ص263; همچنین این دو شکل متفاوت را میتوان در نظر گرفت: 1 . عبدالرحمان بن عوف صحابی و عمرو بن دینار تابعی گفتهاند که عبارت خاصی از قرآن افتاده است (اسقط) (محاسبی، همان، ص403، 408 .) 2 . ظاهرا عمر در خطبهای عمومی گفته است: زمانی که پیامبر درگذشت، بخشی از قرآن از دست رفت، و بخشی دیگر باقی ماند . بنابراین ما بخشی را در دست داریم و بخشی دیگر از دست رفته است (فاتنا .) ابنابیشیبه، همان، ج7، ص431 .
24) عبدالرزاق، همان، ج9، ص50; احمد بن حنبل، المسند، ج1، ص47 و 55; ابن ابی شیبه، همان، ج7، ص431; بخاری، صحیح، ج4، ص306; ابنسلامه، همان، ص22; السیوطی، اتقان، ج3، ص84 . همچنین بنگرید به: زرکشی، همان، ج1، ص39; به نقل از ابوبکر .
25) محاسبی، پیشین، ص403; مبانی، ص 99; سیوطی، اتقان، ج3، ص 84 .
26) عبدالرزاق، همان، ج9، ص52; محاسبی، همان، ص 400; السیوطی، اتقان، ج3، ص 84 .
27) محاسبی، همان، ص 399; طبری، جامع، ج 2، ص 479 .
28) السیوطی، اتقان، ج3، ص81- 82 .
29) ابنابیداود، همان، ص23، به نقل از ابن شهاب زهری; السیوطی، اتقان، ج 5، ص179، به نقل از سفیان ثوری; ابن قتیبه، تاویل، ص313 . همچنین بنگرید به: ابنلب، فتح الباب (بیروت، 1981م) در المعیار، ونشریسیسی، ج12، ص147- 176) ص92 .
30) احمد بن حنبل، همان ج5، ص132; ترمذی، همان، ج 5، ص370; حاکم، همان، ج2، ص224; السیوطی، اتقان، ج3، ص83 .
31) ابنقتیبه، عیونالاخبار، ج2، ص148; احمدبنحنبل، همان، ج5، ص132; محاسبی، همان، ص405; بیهقی، همان، ج8، ص211; حاکم، همان، ج 2، ص 415; السیوطی، اتقان، ج 3، ص 83 (ادعای مشابه درباره اندازه سورهای که آیه رجم را داشته از قول عمر و عکرمه در السیوطی، الدر المنثور، ج 5، ص180، نقل شده است .) قس: زرکشی، همان، ج 2، ص35: وی آیه را در سوره نور دانسته است . در کتاب مبانی، ص 82، سوره اعراف به جای آن ذکر شده است، گرچه ذکر شدن سوره اعراف، میتواند ناشی از اشتباه در نگارش یا رائتبوده باشد . این را میتوان از آنچه مؤلف در بعد درباره سوره احزاب در ص83، 86 ذکر کرده است، دریافت .
32) بیهقی، همان، ج 8، ص 211 .
33) الراغب الاصفهانی، محاضرات الادباء (1382ه) ج4، ص434; السیوطی، الدر المنثور، ج5، ص180; همو، اتقان، ج3، ص82 .
34) السیوطی، الدر المنثورج5، ص180، به نقل از کتاب تاریخ بخاری .
35) حاکم، المستدرک، ج2، ص331; الهیثمی، مجمع الزوائد (قاهره، 53- 1352ه/34- 1932م) ، ج7، ص28- 29; السیوطی، اتقان، ج3، ص 84 .
36) السیوطی، الدر المنثور، ج3، ص 208 .
37) زرکشی، همان، ج1، ص263; السیوطی، اتقان، ج1، ص 226 .
38) سلیم بن قیس، همان، ص 108; ابومنصور الطبرسی، الاحتجاج، تحقیق محمد باقر خرسان (نجف، 1387ه)، ج1، ص222، 286 . وی عقیده عام در بین سنیان قدیمی را نقل میکند . همچنین بنگرید به: زرکشی، همان، ج2، ص35 .
39) مسلم، همان، ج2، ص726; محاسبی، همان، ص 405; ابونعیم، حلیهالاولیاء (قاهره، 32- 1938م)، ج1، ص 257; بیهقی، دلائل، ج7، ص156; السیوطی، اتقان، ج3، ص 83 .
40) احمد بن حنبل، همان، ج5، ص131- 132; محاسبی، همان، ص400- 401; ترمذی، همان، ج 5، ص 370; حاکم، همان، ج2، ص224 .
41) راغب اصفهانی، همان، ج 4، ص 433 .
42) السیوطی، اتقان، ج1، ص227 .
43) همان، ج3، ص 84 .
44) عبدالرزاق، همان، ج7، ص470; ابن ماجه، همان، ج1، ص 625، 626 .
45) محاسبی، همان، ص401- 400; ابنندیم، همان، ص30; راغب، همان، ج4، ص433; زرکشی، همان، ج2، ص37; هیثمی، همان، ج7، ص157; السیوطی، اتقان، ج1، ص 226 و 227 .
46) السیوطی، اتقان، ج1، ص227 .
47) همان، ج1، ص226- 227 .
48) الدر المنثور، ج1، ص227 . همچنین بنگرید به: السیوطی، اتقان، ج3، ص85 .
49) ابن ابیشیبه، همان، ج6، ص147- 146; احمد بن حنبل، همان، ج5، ص130- 129ابن قتیبه، تاویل مشکل القرآن، تحقیق سید احمد صقر (قاهره، 1375ه)، ص33- 34; ابنندیم، همان، ص 29; باقلانی، الانتصار (فرانکفورت، 1986م)، ص 184; راغب اصفهانی، همان، ج4، ص434; زرکشی، همان، ج1، ص251 و ج2، ص128; هیثمی، همان، ج7، ص149- 150; السیوطی، اتقان، ج1، ص224، 226 و 273- 270 .
50) See, Arthur Jeffery, Materials for the History of the Text of the Quran, the Old Codices, (Leiden, 1937) pp. 20-113.
51) See the lists, ibid, pp. 114-238.
52) ابنسعد، همان، ج2، ص338; ابن ابی شیبه، همان، ج6، ص148; یعقوبی، همان، ج2، ص135; ابن ابی داود، همان، ص10; ابنندیم، همان، ص 30; ابوهلال العسکری، کتاب الاوائل، ج1، ص220- 219; ابونعیم، همان، ج1، ص67; ابن عبدالبر، الاستیعاب (حیدر آباد، 7- 1336ه/19- 1918م) ص334- 333; ابنجزی، همان، ج1، ص4; ابن ابیالحدید، همان، ج1، ص27; السیوطی، اتقان، ج1، ص204 و 248 . روایتشیعی این خبر، دلالتبر آن دارد که تدوین قرآن در طی هفت روز بعد از وفات پیامبر کامل گشت . بنگرید به: کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران 79- 1377ه/59- 1957م)، ج8، ص18 .
53) سلیم بن قیس، همان، ص 72، 108; محمدبن الحسن الصفار، بصائر الدرجات (تبریز، 1381ه/1962م)، ص 193; کلینی، همان، ج2، ص633; ابومنصور طبرسی، همان، ج1، ص107، 225- 228; ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب (قم 1378ه/1959م) ج2، ص42 و همچنین بنگرید به: یعقوبی، همان، ج2، ص135- 136 .
54) به عنوان مثال، بنگرید به: ابن ابی داود، همان، ص 15- 17; ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 39، تحقیق سکینه شهابی (دمشق، 1986م) ص 87- 91 .
55) به عنوان مثال، بنگرید به: مدخل «قرآندر دایرهالمعارف اسلام (متن انگلیسی) نگاشته A. T. welch ، ص404- 405 و منابع ذکر شده در آن .
56) فیالمثل همین داستان در طبقات ابن سعد در بخش ابوبکر، عمر و زید بن ثابتیا در مسند احمد بن حنبل در بخش فضائل صحابه، که در آن احادیثبسیاری درباره فضائل و خدماتشان به اسلام آمده، ذکر نشده است .
57) به عنوان مثال، قس: بخاری، همان، ج3، ص392- 393; ج4، ص398- 399; ترمذی، همان، ج4، ص 347; ابن ابیداود، همان، ص7- 8، 9، 20، 29; بخاری، همان، ج3، ص393- 394; ترمذی، همان، ج4، ص348; ابن ابیداود، همان، ص17، 19، 26- 24، 31; ابنعساکر، تاریخ (شرح حال عثمان بن عفان) تحقیق سکینه شهابی (دمشق، 1984م) ص236 .
58) به عنوان مثال بنگرید: به ابن عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص 170; زرکشی، همان، ج1، ص241; السیوطی، اتقان، ج1، ص248 . اخبار دیگر متضمن این است که جمعآوری قرآن پیشتر در دوره عمر شروع شده بود، ولی عمر قبل از تکمیل طرح، درگذشت و تدوین قرآن در دوره خلافت عثمان پایان یافت . ابوهلال عسکری، همان، ج1، ص219 در خبر دیگری گفته شده است که عثمان شخصی بود که طرح را انجام داد، اما آن را در دوره عمر به پایان رساند . ابن سعد، همان، ج2، بخش2، ص113; ابن عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص171 .
59) زرکشی، همان، ج1، ص235; السیوطی، اتقان، ج1، ص211 . همچنین بنگرید به: ابنعساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص324- 346 .
60) این شاهد در بخاری، صحیح، ج3، ص310 و 394; ترمذی، همان، ج4 ص347; ابوبکر المروزی، همان، ص103، الف) خزیمه بن ثابت انصاری است; ب) ابو خزیمه (اوس بن یزید) در بخاری، همان، ج3، ص392- 393; ج) حارث بن خزیمه در ابن ابی داود، همان، ص30; د) خزیمه یا ابوخزیمه در بخاری، همان، ج6، ص399; ترمذی، همان، ج 4 ص 348; ابوبکر المروزی، مسند ابیبکر الصدیق، ص99; ابنابیداود، کتاب المصاحف، ص 19; بیهقی، دلائل، ج7 ص149; ه) مردی ناشناس از انصار رک: ابنابیداود، همان، ص8; و) ابی در ابنابیداود، کتاب المصاحف، ص9، 30; خطیب، تلخیص المتشابه، ج1 ص403 . همچنین اخبار دیگری نیز وجود دارد که در آنها گفته شده ابی بن کعب نه تنها کسی بود که از این آیات اطلاع داشتبلکه میدانست این آیات آخرین آیات وحی شده به پیامبرند . الطبری، جامع، ج 14 ص588- 589; خطیب، همان، همانجا .
61) دو آیه آخر سوره توبه در بخاری، همان، ج3، ص392- 394; ترمذی، همان، ج 4، ص 347; ابوبکر المروزی، همان، ص99، 103; ابنابی داود، کتاب المصاحف، ص7، 9، 11، 20، 29، 30 و 31; طبری، جامع، ج14، ص588; بیهقی، دلائل، ج7، ص149 . آیه 23 سوره احزاب در بخاری، همان، ج3، ص310، 4- 393; ترمذی، همان، ج4، ص348; ابن ابیداود، همان، ص8، 19; بیهقی، دلائل، ج 7، ص150; خطیب، موضح، ج1، ص276 .
62) در روایت پیشگفته درباره تدوین قرآن، او یکی از افرادی است که وظیفه تدوین قرآن را در دو مقطع از دوران ابوبکر و عمر برعهده داشته است . در برخی روایات دیگر، تدوین و جمعآوری قرآن که زید نیز در آن مشارکت داشته، از حوادث ایام عثمان ذکر شده است . بخاری، همان، ج3، ص393- 394; ترمذی، همان، ج4، ص348; ابن ابیداود، کتاب المصاحف، ص 31 . همچنین رک: ابن عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان) ص 234- 236 . روایات دیگر نام او را اصلا ذکر نمیکند (ابن ابیداود، همان، ص11- 10) ; گرچه دیگران گفتهاند او پیشتر قرآن را در ایام پیامبر جمعآوری کرده و همه اجزای قرآن را کنار هم قرار داده بود که پیشتر به صورتهای مختلفی جهت استفاده شخصی کتابتشده بود . ترمذی، همان، ج5، ص390; حاکم، همان، ج2، ص229، 611 . در خبری دیگری از او نقل شده است که کار تدوین را از زمان وفات پیامبر آغاز کرد و قرآن پیش از آن جمعآوری نشده بود . اتقان، ج1، ص202 .
63) بنگرید به: بخاری، همان، ج3، ص310; ابن ابی داود، کتاب المصاحف، ص 29; خطیب، موضح، ج1، ص 276; السیوطی، اتقان، ج1، ص206 .
64) طبری، جامع، ج16، ص588 .
65) ابنابیداود، همان، ص30 .
66) همان، ص31 .
67) همان، ص8، 19، 29 .
68) ابن عساکر، همان، ص236 . داستانی مربوط به دوره عثمان ذکر شده است که وی از مسلمانان خواست که به نزدش بروند و آنچه از قرآن در دست دارند، همراه بیاورند . مسلمانان نیز هرچه از بخشهای قرآن ثبت کرده بودند، به نزد وی بردند . سپس عثمان از هر کس پرسید که سوگند یاد کند این مطالب بخشی از قرآن است که از پیامبر شنیده است . سپس دستور داد که اجزای جمع شده با هم به شکل یک مصحف تدوین گردد . در تلاش آشکاری برای زدودن برخی تناقضات ناپسند و اختلافات روایات از داستان، راههایی توسط برخی از روات متاخر پیشنهاد شده است . الف) جمع قرآن در دوره ابوبکر شروع شده بود، اما او قبل از وفاتش نتوانست آن را تمام کند و جمعآوری قرآن در دوره عمر انجام شد . ب) زید بن ثابت، یکی از کتاب دوران ابوبکر، قرآن را در نوشته شخصی خود فراهم کرد و در دوره عمر بر کاغذ نوشت . ج) مشکلی در مورد شهادت و گواهی نبود، بلکه خود زید بعد از تکمیل متن، آن را مرور کرد و نتوانست آیه 23 از سوره احزاب را در آن بیابد . او سپس به جستوجوی آن پرداخت تا زمانی که آن را نزد خزیمه بن ثابت مکتوب یافت . او سپس متن را بار دیگر مرور کرد و این بار متوجه شد که آیات 128- 129 سوره توبه حذف شدهاند . او بار دیگر به جستوجو پرداخت تا اینکه آیات را مکتوب نزد مردی که از قضا خزیمه نامیده میشد، یافت (ابوخزیمه .) زمانی که او برای بار سوم متن را مرور میکرد، دریافت که متن هیچ مشکلی ندارد و اینگونه، متن تکمیل گردید (طبری، جامع، ج1، ص59- 61 .)
69) فهرست گردآورندگان قدیمی قرآن در منابع مختلف متفاوت است . به عنوان مثال، مقایسه کنید با ابن سعد، طبقات، ج2، بخش دوم ص112- 114; ابن ندیم، کتاب الفهرست، تحقیق رضا تجدد (تهران، 1391ه) ص30; طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق ح . سلفی (بغداد، 1987م)، ج2، ص292; باقلانی، همان، ص 88- 90; ذهبی، معرفه القراء الکبار، تحقیق ب . ع . معروف، و دیگران (بیروت، 1984م)، ج1، ص27; زرکشی، همان، ج1، ص242- 243; قرطبی، همان، ج1، ص57; السیوطی، اتقان، ج1، ص248- 249، به نقل از کتاب القراءات ابو عبید قاسم بن سلام .
70) به منظور رفع ابهام و تناقض آشکار بین این روایات و داستان مورد بحث، طرفداران داستان دو پیشنهاد ارائه کردهاند . بر طبق نظر اول، کسانی که گفته شده است قرآن را در ایام پیامبر جمعآوری کردهاند، هر یک تنها بخشی از وحی را جمع کردند . بر طبق نظر دوم، کلمه جمع باید این گونه فهمیده شود: صحابه قرآن را در دوره پیامبر حفظ کردند، نه اینکه همه آن را ثبت کرده باشند . ابن ابیداود، کتاب المصاحف، ص10; السیوطی، اتقان، ج1، ص204 .
71) به عنوان مثال، بنگرید به: شعر منسوب به امام علی (ع) در سید رضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح (بیروت، 68- 1967م)، ص503: «اگر تو ادعا کنی که قدرت را براساس شورا به دست آوردهای، چگونه این امر متحقق میگردد، در حالی که آنانی که مورد مشورت قرار گرفتهاند، غایب بودهاند؟»
72) ابنسعد، همان، ج2، بخش2، ص101; ابن ابیشیبه، همان، ج6، ص148; ابوهلال عسکری، همان، ج1، ص219- 220; ابنابی داود، کتاب المصاحف، ص 10; السیوطی، اتقان، ج1، ص204; در مورد تدوین قرآن توسط علی (ع) بعد از وفات پیامبر ارجاعات مهمی را به نقل از مصادر قدیمی اهل سنت، ابن شهر آشوب در مناقب (قم، 1378ق) ج 2، ص40- 43 ذکر کرده است . همچنین رک: عیاشی، تفسیر، ج2، ص 307 .
73) ظاهرا شایعاتی در این باره وجود داشته است که علی توجه داشته که بزرگان قریش یکی را از میان خود به جانشینی پیامبر برگزیدهاند و تصمیم گرفتهاند به نظر عموم توجه نکنند، لذا خود را به جمعآوری قرآن مشغول کرد و آن را به عنوان عذری برای عدم شرکت در فعالیت اجتماعی ابراز کرد; گرچه سنیان این عذر را علتی واقعی تلقی میکنند و انکار میکنند که علی (ع) از فرآیند کار قریش در انتخاب خلیفه ناراضی بوده است .
74) علی (ع) یکی از نخستین جمعکنندگان قرآن بود، یعنی کسانی که قرآن را در دوره پیامبر جمع کرده بود . همچنین بنگرید به: ابنعساکر، همان، ج39، ص80 . علی (ع) به دلیل دانش وسیع و رسمالخط خاص قرآنش شناخته شده است (رک: به عنوان مثال، ابن سعد، کتاب الطبقات، ج2، بخش2، ص101 .) در مصحف وی ظاهرا به آیاتی که منسوخ شده بودند، نیز اشاره شده است (اتقان، ج1، ص 204 .) زمان دقیقی که او مصحفش را به عموم معرفی کرده است، در سده دوم نیز مبهم بوده است . شیعیان قرن دوم، زمان انجام این عمل را دوره عمر میدانستهاند . سلیم بن قیس الهلالی، همان، ص 108 . همچنین منقول در ابوجعفر الطبرسی، کتاب الاحتجاج، ج1، ص228; ج2، ص7 .
75) بنگرید به قبل، پینوشت 2 . این نکته که این اخبار سمت و سوی جدلی – ضدشیعی دارند، میتواند با این واقعیت تایید شود که برخی روایات متاخرتر این حدیث از سوی رجال سنی به نقل از امام جعفر الصادق نقل شدهاند که ایشان نیز به نقل از پدرانشان بیان کردهاند (ابوهلال العسکری، همان، ج1، ص219 .) این عمل که نظری را به زبان حریف بگذارند و از قول مخالفانشان نقل کنند، عادی بوده است . این عمل در موارد دیگر نیز که اندکی قبل در بحث ذکر شد، انجام شده بود . همچنین برای مثالهای دیگر بنگرید به: کشی، همان، ص393- 397 .
76) به عنوان مثال، بنگرید به: کتاب معنه امیرالمؤمنین (متن شیعی قدیمی محفوظ در اثر منسوب به مفید، الاختصاص، نجف، 1392ه) (ص157- 175)، ص164; سلیم، همان، ص113، 220 .
77) برای موارد جالب توجه بنگرید به: ابن عساکر، شرح حال عثمان، ص146- 168، 290- 294 .
78) بنگرید به: مدخل «مؤاخات» در دایرهالمعارف اسلام، چاپ دوم (متن انگلیسی)، ج7، ص253- 254 .
79) بنگرید به: منابع قدیمی فراوان، ذکر شده، در نورالله التستری، احقاق الحق (تهران، 1378ه)، ج4، ص171- 217; ج6، ص461- 486; ج15، ص450- 518 ; ج20، ص221- 255; عبدالحسین الامینی، الغدیر، ج3، ص113- 125 .
80) احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، تحقیق و . م عباس (بیروت، 1983م)، ص 99، 166- 167، 378; بخاری، همان، ج2، ص 418; دیلمی، فردوس الاخبار، ج1، ص 529- 530 .
81) ابنسعد، همان، ج3، بخش1، ص123 .
82) بنگرید به: احمد بن حنبل، فضائل، ص99، 166- 167، 177، 183- 184، 378- 386، 411 و دیگر مآخذ ذکر شده در پینوشت ص99 .
83) احمد بن حنبل، همان، ص86- 92 و منابع ذکر شده توسط مصحح در پینوشت; ابنعساکر، شرح حال عثمان، ص153- 159، همچنین بنگرید به: بخاری، همان، ج2، ص418 .
84) بنگرید به: مآخذ فراوان منقول در تستری، احقاق الحق، ج10، ص 544- 595، ج 14، ص 232- 251 .
85) ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، بخش مربوط به شرححال علی (ع)، تحقیق محمدباقر محمودی (بیروت، 1396ه)، ج2، ص260 .
86) ابنسعد، کتاب الطبقات، ج3، بخش1، ص124; احمد بن حنبل، فضائل، ص 158- 159، 771، 774، 780 و 788; دیلمی، همان، ج1، ص53 .
87) بنگرید به: منابع فراوان در تستری، همان، ج5، ص468- 515; ج16، ص277- 309; ج21، ص415- 428; امینی، همان، ج6، ص61- 81 .
88) دیلمی، همان، ج1، ص76 .
89) بنگرید به: منابع فراوان ذکر شده در احمد بن حنبل، فضائل، ص81- 582، پینوشت اول مصحح; تستری، همان، ج5، ص540- 586; ج16، ص332- 375; ج21، ص243- 255; امینی، همان، ج6، ص 209- 216 .
90) بخاری، همان، ج2، ص418; احمد بن حنبل، فضائل، ص 70- 71 و مآخذ ذکر شده در پینوشت توسط مصحح 98، 152، 379 .
91) بنگرید به: مدخل «مباهله» در دایرهالمعارف اسلام، متن انگلیسی، چاپ دوم، ج 7، ص 276- 277 .
92) بنگرید به: مآخذ فراوان ذکر شده در تستری، احقاق الحق، ج3، ص46- 62; ج9، ص70- 91; ج14، ص131- 147; ج20، ص84- 87 .
93) ابنعساکر، تاریخ، (شرح حال عثمان)، ص 168- 169، به نقل از امام جعفر صادق که ایشان نیز از پدرشان نقل کردهاند . همانگونه که پیشتر، ذکر شد، این امر در این نوع منابع که هدفهای جدلی – ضد شیعی داشتهاند، عادی بوده است .
94) تستری، همان، ج2، ص501- 562; ج3، ص513- 531; ج9، ص1- 69; ج14، ص40- 105; ج18، ص359- 383 .
95) بنگرید به: الطبری، جامع البیان (قاهره، 1375ه)، ج22، ص 6- 8 .
96) دیلمی، همان، ج1، ص532; طبری، جامع، ج22، ص8 ، به نقل از عکرمه تابعی که به سبب دیدگاههای ضد شیعیاش معروف است . وی در بازار فریاد میزد که اهل بیت پیامبر تنها همسران ایشان هستند .
97) بنگرید به قبل، ص51، پینوشت 6 .
98) ابنعساکر، شرح حال عثمان، ص 170 .
99) اتقان، ج1، ص205، به نقل از کتاب المصاحف ابناشته; ابنخلال، کتاب السنه (ریاض، 1415ق/1994م) ج1- 3 ص303 مترجم .)
100) ابنعبدالبر، همان، ص 562 .
101) ابن ابیشیبه، المصنف، ج6، ص148; ابن ابیداود، کتاب المصاحف، ص5، هر دو خبر را به نقل از علی (ع) نقل کردهاند .
102) به عنوان مثال، بنگرید به: احمد بن محمد سیاری، کتاب القرائات (کتاب التنزیل و التحریف)، نسخه خطی کتابخانه مرعشی نجفی قم، شماره 1455، برگ ب 44: «ان الناس (یعنی اهل السنه) یقولون قد ذهب من سوره الاحزاب شی کثیر» ; الفضل بن شاذان، کتاب الایضاح، ص107: «قالت المرجئه: قلعل بقیه الاحکام فی القرآن الذی ذهب» .
103) بنگرید به: ابنندیم، الفهرست، ص 38- 39; همچنین لبیب السعید، الجمع الصوتی الاول للقرآن (قاهره، 1399ه)، ص 320- 321 .
104) به خصوص بنگرید به: باقلانی، همان، ص277- 280، آنجا که او بر این نکته تاکید دارد که همه احادیث درباره نقصان و تبدیل در قرآن همگی منقول از عایشه، ابوموسی اشعری و اصحابی هستند که شیعیان آنان را مسلمان واقعی نمیدانند و بنابراین هیچ حقی ندارند به این اخبار برضد سنیان استناد کنند .
105) بنگرید به قبل، ص49، پینوشت 15 .
106) گرچه این نظر در سنتسنیان تا قرن هفتم هجری/سیزدهم میلادی مورد تایید قرار گرفته است . به عنوان مثال، بنگرید به: القرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج1، ص181، او از معاصری نقل میکند که مدعی بود که عثمان و صحابه «زادوا فی القرآن مالیس منه» .(این استنباط مؤلف محترم صحیح نیست، آنچه قرطبی نقل کرده است، بخشهایی از کتاب الرد علی من خالف مصحف عثمان، نوشته ابوبکر مجاهد (م 333ه) در رد آرای ابن شنبوذ است . این رساله ابنمجاهد به طورمستقل موجود نیست، اما بخشهایی از آن را میتوان در آثار ذیل یافت: قرطبی، همان، (مصر، 1378ه/1967م)، ج1، ص5- 7، 8، 23، 24، 30- 31، 53، 54، 58، 61- 62، 81- 86، 109، 114، 115، 154 و مجهول المؤلف، مقدمتان فی علوم القرآن، ص84، 107، 112، 113، 140، 146، 149، 165، 168 . همچنین رک: ابوشامه المقدسی، المرشد الوجیز الی علوم تتعلق بالکتاب العزیز، تحقیق طیار آلتی قولاج (بیروت، 1395ه/1975م)، ص186- 192 . مترجم .
107) ابوالحسن الاشعری، مقالات الاسلامیین (قاهره، 1381ه)، ج1، ص166; اسفراینی، التبصیر فی الدین (بیروت، 1983م)، ص140; شهرستانی، الملل و النحل (بیروت، 1981م)، ص55; مقدسی، البدء و التاریخ، تحقیق م . ک . هوار (پاریس، 1899- 1919م)، ج5، ص138; ابن عباد، الکشف عن مناهج اصناف الخوارج، تصحیح محمد تقی دانش پژوه (تبریز، 1389ه) در نشریه دانشکده ادبیات تبریز، شماره 20، ص 145- 150، ص 146; قلقشندی، صبح الاعشی (قاهره، 40- 1333ه)، ج13، ص223; ابومحمد العراقی، الفرق المفترقه، تحقیق ی . کولتی (آنکارا، 1382ه)، ص24 . این ادعا به همه گروه عجارده از خوارج نسبت داده شده است . بنگرید به: شهرستانی، همان، ص55 .
108) زرکشی، همان، ج2، ص127; همچنین رک: ابن لب، همان، ص 96 .
109) زمانی که ابوعبید قاسم بن سلام (م 224ه/9- 839م) کتابی درباره ناسخ و منسوخ مینوشت، این شکل تقسیمبندی مطرح نشده بود . و (بنگرید به: همو، الناسخ و المنسوخ، ص5- 6; همچنین بنگرید به: نحاس، الناسخ و المنسوخ (قاهره، 1319ه) ص 8 .) چند دهه بعد، حارث بن اسد محاسبی (م 243ه/8- 857م) دو نظر درباره نسخ بیان کرد: آیهای که از متن حذف شده بود، اگرچه مردم هنوز آن را به یاد دارند . در یکی از دو نوع نسخ (ما نسخ حکمه و تلاوته) حکم فقهی که بر مبنای آیه منسوخ شده بود، نیز نسخ شده است .(محاسبی، فهم القرآن، ص407 .) اما در نوع دیگر (ما نسخت تلاوته و بقی حکمه) حکم فقهی متداول بوده است، با وجود آن که خود آیه حذف شده بود (همان، ص 398 .) این نظر غیر متداول به منظور تعدیل روایت ناظر به حذف آیات است که هنوز حکم فقهی مبتنی بر آیه حذف شده را صحیح میداند، با وجودی که خود آیه از قرآن حذف شده است . ابن منادی (م 334ه/6- 745م) در کتابش درباره نسخ (منقول در زرقانی، همان، ج2، ص37; سیوطی، اتقان، ج3، ص 85) و ابوجعفر نحاس (م 338ه/950م) در کتاب الناسخ و المنسوخ، ص8 این دو دستهبندی را آورده و اشاره کردهاند که دیگر فقها نظر دوم را رد کردهاند، زیرا معتقدند چنین نظری درباره ناسخ و منسوخ همان نظری است که مصحف عثمانی را ناتمام میداند (بنگرید به: ابنسلامه، الناسخ والمنسوخ، ص22- 21; زرکشی، همان، ج2، ص37; اتقان، ج3، ص85- 86 .) برای پذیرش نظر وی توسط برخی فقها شیعی رک: سدیدالدین الحمصی، المنقذ من التقلید (قم 1411ه/1991م)، ج1، ص480 .
110) بنگرید به صبحی صالح، همان، ص259- 274 .
111) بنگرید به: البرقی، المحاسن، تحقیق میرجلالالدین محدث (تهران، 1370ه/1951م)، ص286; العیاشی، کتاب التفسیر، تحقیق هاشم رسولی محلاتی (قم 81- 1380ه/61- 1960م) ، ج1، ص191، 259، 293; کلینی، همان، ج2، ص 18- 19; ابن بابویه، کتاب الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، 1389ه/1969م)، ص278 .
112) به عنوان مثال، بنگرید به: العیاشی، همان، ج1، ص 249- 250 و کلینی، همان، ج1، ص286 . هر دو گفتوگوی امام جعفر صادق (ع) و یکی از اصحابشان را نقل کردهاند که به امام (ع) گفته است: «مردم از ما میپرسند چرا نامهای علی و خانوادهاش در کتاب خدا ذکر نشده است؟» و سیاری از یکی از اصحاب امام رضا – علیهالسلام – نقل میکند که به امام نوشت: «برخی از مردم [اهلسنت] از من میپرسند: نام علی در کجای کتاب خدا ذکر شده است؟» (التنزیل و التحریف، برگ ب 35 .) همچنین جاحظ، العثمانیه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون (قاهره، 1386ه) ص273: «ما قرآن را از ابتدا تا انتها نگریستیم و یک آیه درباره امامت علی نیافتیم» . قدیمیترین مثال از این دست، در کتاب الغارات ثقفی است (ج1، ص195- 204 .) در این خبر، معاویه در نامه خود به علی – علیهالسلام – این سؤال را مطرح کرده است .
113) به عنوان مثال، بنگرید به: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج1، ص214- 223; این روایت از حدود سی تن از رجال اهلسنت نقل شده است . همچنین سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص298 .
114) السیوطی، الدر المنثور، ج2، ص298; جفری، همان، ص 40; بهاءالدین الاربلی، کشف الغمه (تبریز، 1381ه/1962م)، ج1، ص317 به نقل از منابع اهل سنت .
115) جفری، همان، ص 32 .
116) جفری، همان، 97، 168، 306 .
117) جفری، همان، ص 150 .
118) جفری، همان، ص 65 .
119) جفری، همان، ص 75 .
120) جفری، همان، ص 76 .
121) جفری، همان، ص336 .
122) جفری، همان، ص86 .
123) جفری، همان، ص 100 .
124) جفری، همان، ص 308 .
125) جفری، همان، ص353 .
126) جفری، همان، ص 110 .
127) سیاری، همان، برگ الف 2; العیاشی، همان، ج1، ص13 . همچنین بنگرید به: مفید، المسائل السرویه (قم، 1392ه) در مجموعه عده رسائل للشیخ . . . المفید، (ص207- 232)، ص 225 .
128) سلیم بن قیس الهلالی، همان، ص 108 .
129) خیاط، الانتصار، تحقیق م . س . نیبرگ، (قاهره، 1346ه)، ص 41; عبدالجبار، المغنی، ج 20 بخش اول، تحقیق علی محمود و .(. . قاهره، 1397ه) ص 37- 38; الملطی، التنبیه (دمشق، 1380ه) ص32 . [ملطی در بیان عقاید هشام بن حکم نوشته است: «و ان القرآن الذی فی ایدی الناس قد انتقل و وضع ایام عثمان و احرق المصاحف التی کانت قبل» مترجم] .
130) سیاری، همان، برگ ب 2 .
131) نجاشی، کتاب الرجال، تحقیق موسی شبیری زنجانی (قم، 1407ه/1986م)، ص 372 .
132) بنگرید به قبل، ص48، پینوشت 12 .
133) سیاری، همان، برگ الف 69; کلینی، همان، ج2، ص631 .
134) فضل بن شاذان، کتاب الایضاح، ص 209- 229 .
135) فضل بن شاذان، همان، ص 108 .
136) محاسبی، فهم السنه (منقول در زرکشی، همان، ج1، ص238- 240)، ص240 . بلاذری در انساب الاشراف (دمشق، 1996م)، ج5، ص186 به این نکته اشاره کرده که این مسئله یکی از انتقادهای عمومی مخالفان عثمان بوده است . خبری در ابنشبه، تاریخ المدینه المنوره، ص995- 996 (همچنین رک: ابن داود، المصاحف، ص12; ابنعساکر، تاریخ دمشق (شرح حال عثمان)، ص238) به این انتقاد عمومی اشاره کردهاند و به علی (ع) نسبت دادهاند که گفته است: «نگویید عثمان سوزاننده قرآنها بوده است . به خدا سوگند او آنها را نسوزاند، مگر با توافق صحابه . به خدا سوگند اگر من نیز جای او بودم، همان کار را انجام میدادم» .
137) به نظر میرسد اخباری که از علی (ع) در دفاع از این عمل عثمان نقل شده، پاسخی استبه این انتقادات . بر طبق یک خبر، علی (ع) گفته است: «هیچکس نباید عثمان را به دلیل سوزاندن نسخههای قرآن سرزنش کند، زیرا او این کار را با تایید همه ما انجام داد; اگر او این کار را نمیکرد من این کار را انجام میدادم» (ابن ابیداود، همان، ص 12، 22; ابنعساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص237، 238، 242 .)
138) محاسبی، فهم القرآن، ص 398- 411 .
139) بنگرید به ذیل، ص72، پینوشت1 .
140) کلینی، همان، ج 8 ص 59- 62 . همچنین رک سدیدالدین الحمصی، المنقذ من التقلید، ج1، ص477 .
141) کلینی، همان، ج 8، ص53، 54: «اقاموا حروف الکتاب و حرفوا حدوده» .
142) یعقوبی، تاریخ، ج2، ص136; بهاءالدین الاربلی، همان، ج1، ص314; عبدالله بن حمزه، الشافی (صنعا، 1986م)، ج2، ص25; قس: العیاشی، همان، ج1، ص9- 10 و کلینی، همان، ج2، ص627 . به هرگروه یکسوم اختصاص یافته است .
143) العیاشی، همان، ج1، ص9- 10; شرف الدین الاسترابادی، تاویل آلایات الظاهره (قم، 1407ه/1986م)، ج1، ص18- 20; محمد باقر مجلسی، بحار الانوار (تهران، 1376ه/1957م)، ج24، ص303 .
144) به عنوان مثال، بنگرید به: نه نقل قول مختلف از ائمه درباره قرآن ذیل سوره مائده آیه 67 در فرات الکوفی، کتاب التفسیر (نجف، 1354ه/1935م)، ص36- 38 که صریحا این ادعا را که نام علی (ع) در آیهای ذکر شده باشد، رد کردهاند . وجود نام علی (ع) را برخی رجال سنی نقل کردهاند (به عنوان مثال، رک: السیوطی، الدر المنثور، ج2، ص 298 .) همچنین در خبری از امام پنجم به صراحتبیان شده است، که اهلبیت در قرآن، سوره آلعمران، آیه 33 ذکر شدهاند . بیت که در آیه ذکر شده است، بیت واقعی باقیمانده از آلابراهیم است (العیاشی، همان، ج1، ص168; محمد باقر مجلسی، همان، ج23، ص225 .) خبر دوم مخالف قرائت عبدالله بن مسعود است که توسط فقهای اهلسنت مثل ابواسحاق ثعلبی نیشابوری در کتابش الکشف و البیان (نقلشده توسط عبدالله بن حمزه، الشافی، ج1، ص95) ذکر شده است .
145) کلینی، الکافی، ج2، ص634 .
146) به عنوان مثال، بنگرید به: الکلینی، همان، ج2، ص596- 634; ابن بابویه، کتاب الامالی (تهران، 1404ه/1984م)، ص 545- 546; همو، عیون اخبار الرضا (تهران، 79- 1377ه/59- 1958م)، ج2، ص 56 . همچنین حر عاملی، وسائل الشیعه (تهران، 89- 1376ه/69- 1957م)، ج4، ص823- 831; حسین النوری، مستدرک الوسائل (قم، 1407ه/1987م)، ج4، ص 231- 245 .
147) بنگرید به: الشریف الرضی، نهج البلاغه، خطبههای 1، 18، 108، 145، 156، 174، 181، 196 و نامه 69 .
148) کلینی، همان، ج1، ص69- 70، 100; ابن بابویه، عیون، ج2، ص21; همو، امالی، ص 367; حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص89- 78; حسین النوری، مستدرک، ج 17، ص 302- 306 .
149) ابنبابویه، عیون اخبار الرضا، ج2، ص 130 .
150) سیاری، همان، برگ ب 70; شلمغانی، کتاب التکلیف (با عنوان الفقه المنسوب الی الامام الرضا، چاپ شده است) (مشهد، 1406ه/1986م) ص 112- 113; ابنبابویه، ثواب الاعمال، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، 1391ه/1971م)، ص 154; همو، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، 94- 1392ه/74- 1972م)، ج1، ص 306; محمد بن الحسن الطوسی، التبیان، (نجف، 63- 1957م)، ج10، ص 371، 412; همو، الاستبصار، تحقیق حسن محمد خرسان (نجف، 75- 1376ه/55- 1957م)، ج1، ص317; طبرسی، مجمع البیان (صیدون، 57- 1956م)، ج30، ص140- 141، 197; سیوطی، اتقان، ج1، ص 238; حر عاملی، همان، ج4، ص743- 744; حسین النوری، مستدرک الوسائل، ج4، ص163- 164 .
151) بنگرید به: جواد العاملی، مفتاح الکرامه (قاهره، صیدون ، تهران، 1324ه/1906م)، ج2، ص385- 386 و منابع ذکر شده در آن .
152) سیوطی، اتقان، ج1، ص228; جفری، همان، ص 179 .
153) فخرالدین الرازی، التفسیر الکبیر (قاهره، 1383ه)، ج32، ص2; سیوطی ، اتقان، ج 1، ص228 .
154) سیاری، همان، برگ 12; العیاشی، همان، ج1، ص169، 170; علی بن ابراهیم، تفسیر القمی (نجف، 1386ه/1926م)، ج1، ص100; فرات الکوفی، همان، ص 18; محمد باقر مجلسی، همان، ج23، ص222، 225- 228 .
155) سیاری، همان، برگهای 7ب، 9ب، 16ب، 17، 24ب، 32ب، 39ب، 51ب .
156) سیاری، همان، برگهای 7ب، 10الف، 16ب، 17الف، 18الف، 45الف، 62ب; العیاشی، همان، ج1، ص245; کلینی، همان، ج1، ص344، 345، 461 . به عنوان مثال، مقایسه کنید با ادعای سیاری، همان، برگ 45، که آیه 33 سوره فرقان اساسا این گونه خوانده میشده است: «کفی الله المومنین القتال بعلی بن ابی طالب» . همینطور در السیوطی، الدر المنثور، ج5، ص 192 . همچنین بهاءالدین الاربلی، همان، ج1، ص317، به نقل از منبعی سنی، که آن را به عنوان قرائت ابنمسعود نقل کرده است .
157) سیاری، همان، برگ ب 2; کلینی، همان، ج2، ص634 . اساسا این را عمر ادعا کرده است، آنگونه که در سیوطی، اتقان، ج1، ص242; متقی الهندی، کنز العمال (حلب، 77- 1969م)، ج1، ص541، 517 نقل شده است .
158) سیاری، همان، برگ 44ب .
159) سیاری، همان، برگ 45ب .
160) سیاری، همان، برگ 44ب .
161) سیاری، همان، برگ ب – الف 44; ابن بابویه، ثواب الاعمال، ص 100 .
162) سیاری، همان، برگ الف 69; کلینی، همان، ج2، ص631; کشی، همان، ص 589 .
163) بنگرید به: سرتاسر کتاب سیاری که به منابع سنی اشاره دارد . بخشهایی از اقوال علمای شیعی نه احادیثشیعی که طبعا باید به نقل از ائمه باشند (به عنوان مثال، برگ ب 2 به نقل از هشام بن سالم .) همچنین بحثهایی تحت ارجاع عمومی «مثل فی حدیث» (مثلا برگ ب 45) و «روایه» (مثلا برگ الف 44) نقل شده است که نشان میدهد، برای آنها وجود نداشته است .
164) بنگرید به: الباقلانی، الانتصار، ص 310 .
165) ضعیف، متهافت، غال، منحرف» ، ابنالغضائری، کتاب الضعفاء، در قهپایی، مجمع الرجال، تحقیق د . علامه (اصفهان، 87- 1384ه/67- 1964م)، ج1، ص149 .
166) رسول جعفریان، اکذوبه تحریف القرآن بین الشیعه و السنه (تهران، 1390ه)، ص46 .
167) غال» (محمد بن حسن الطوسی، کتاب الرجال، تحقیق محمد صادق آل بحرالعلوم (نجف، 1969م) ص 278) ; «غال، فاسد الحدیث، لایکتب حدیثه» ، (ابن الغضائری، همان، ج5، ص184) ; «فاسدالمذهب، و قیل فیه اشیاء، الله اعلم من عظمها» (نجاشی، همان، ص 337 .)
168) ضعیف، متهافت، مرتفع القول، خطابی، حمل الغلات فی حدیثه حملا عظیما، لایجوز ان یکتب حدیثه» (ابن غضائری، همان، ج6، ص131) ; «فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه» (نجاشی، همان، ص 416 .)
169) متهم، غال» (کشی، همان، ص 363) ; «کذاب، مشهور» (کشی، همان، ص 546) ; «غال، وضاع الحدیث» (ابنالغضائری، همان، ج6، ص292 .)
170) لاشی، متهم بغلو» (کشی، همان، ص 368) ; «ضعیف، فی مذهبه غلو» (ابن الغضائری، همان، ج6، ص 139 .)
171) ابوالقاسم علی بن احمد کوفی، مؤلف الاستغاثه فی بدع الثلاثه، حامی پرشور نظریه تحریف قرآن است . اما وی نیز از جمله غلات است، آنگونه که نجاشی (کتاب الرجال، ص265- 266) و دیگران ذکر کردهاند . شیخ طوسی وی را از جمله غلات مخمسه یاد کرده است . رک: قهپایی، مجمع الرجال، ج4، ص162 .
172) See Etan Kohlberg, [Some Notes on the Imamite Attitude to the Quran], in S. M. Stern, ed, Islamic Philosophy and Classical Tradition (Oxford, 1972) pp.277.
173) بنگرید به: پیشگفتار مؤلف بر مقدمهای بر فقه شیعه (لندن، 1984م)، ص32- 33 .
174) ابنبابویه، رساله فی الاعتقاد (تهران، 1370ه/1951م) ; همراه با کتاب النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، مقداد السیوری، ص66- 115، ص93 . همچنین رک: عنوان کتابی از دیگر محدث شیعی در همان دوره، یعنی محمد بن احمد بن جنید اسکافی، که نجاشی ذکر کرده است . همان، ص388 (ایضاح خطا، من شنع علی الشیعه فی امر القرآن .)
175) در متن، سه گروه نوشته شده، اما هیچ خبری درباره گروه سوم ذکر نشده است . در تصحیح هلموت ریتر نیز (استانبول، 1929م) در پینوشتی توضیح داده شده که گروه ذکر نشده بر اساس تذکری در حاشیه یکی از نسخهها، کسانی هستند که مدعیاند هیچ جزء غیرقرآنی به متن افزوده نشده است . گرچه این نظر بیهیچ شکی نادرست است، زیرا گروهی نبودهاند که ادعا کرده باشد به متن قرآن بیهیچ نقصانی از قرآن افزوده شده است . بنابراین، صحیح است که بیندیشیم شمار گروهها خطاستیا مؤلف قصد داشته ستبگوید گروه سوم معتقدند که اجزایی هم به قرآن افزوده و هم از آن حذف شده است، زیرا یک گروه تغییراتی به شکل نقصان و گروه دیگر نقصانهایی را به شکل افزودن و حذف و گروهی هر تغییری را انکار کردهاند . تلخیصی از کتاب الانتصار باقلانی توسط ابوعبدالله صیرفی، تحت نام نکت الانتصار لنقل القرآن، تحقیق محمد زغلول (اسکندریه، 1392ه) نیز موجود است . مطالب جالب توجهی نیز در این تلخیص وجود دارد . در ص64 گفته شده که شیعیان میگویند ربعی از قرآن در فضایل اهل بیت است و نام آنان و اسامی دیگران (دشمنان آنان) در قرآن ذکر شده است . سوره بینه در اصل برابر با سوره بقره بوده است . بنابراین، شیعیان به دلیل روایت چنین مطالبی نمیتوانند بگویند قرآنی که در دست دارند، تحریف نشده است . این گفته به روشنی اشاره دارد که شیعیان در زمان باقلانی این عقیده را داشتهاند که قرآن تحریف نشده است . گرچه باقلانی تلاش دارد بر اساس روایات دیگر شیعیان این عقیده را به آنان تحمیل کند، همانگونه که من بر ضد اهلسنت استدلال کردم . او همچنین سه گروه میان شیعیان زمانش معرفی میکند: کسانی که معتقدند قرآن از هر جهت تغییر یافته، آنانی که معتقدند بخشهایی از قرآن حذف شده اما چیزی به آن افزوده نشده است و کسانی که گفتهاند تمام قرآن محفوظ در مصحف عثمانی ا
ت، اما ترتیب سورهها در اصل قرآن متفاوت است . او همچنین نقل میکند (ص 107) که شیعیان ادعا میکنند علی (ع) قرآن را جمع کرده است و آن را نزد خلیفه برده، اما عمر به او گفته است که آن را برگرداند و آنان نیازی به آن ندارند .
176) ابوالحسن الاشعری، مقالات، ج1، ص114- 115 .
177) الشریف المرتضی، جوابات المسائل الطربلسیات الاولی، منقول در طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص31; همو، الذخیره فی الکلام، میکرو فیلم، 3344، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ص 256 .
178) اشتباهی درباره موضع نوبختیان در این بحث رخ داده است . خبری در اوائل المقالات، شیخ مفید، ص 56 متضمن این است که آنان میاندیشیدند که در متن قرآن حذف واضافههای رخ داده است . اما این مسئله کاملا مورد تردید است، چرا که الف) همانگونه که پیشتر ذکر شد، شریف مرتضی به صراحت این نظر را رد میکند که نوبختیان چنین موضعی داشتهاند . ب) همچنین او در الطرابلسیات الاولی و الذخیره میگوید هیچکس در میان شیعه مدعی افزوده شدن به متن قرآن نشده است (طبرسی، همان، ج1، ص 30 .) همچنین این نظر را که درمیان شیعیان کسی به افزوده شدن به قرآن قائل نیست، شاگرد المرتضی، محمد بن حسن الطوسی در التبیان، ج1، ص3 بیان کرده است . ناممکن است چنین ادعایی شده باشد، اگر فقهای مشهوری چون نوبختیان از آن حمایت کرده باشند . و ج) قاضی عبدالجبار معتزلی در بخش امامت کتابش المغنی (ج20 بخش اول ص38) قاطعانه رد میکند که نوبختیان نظری دال بر امکان داشتن تغییراتی در متن قرآن ابراز کرده باشند، نظری که او پیشتر به هشام بن حکم و دیگران نسبت داده بود: «فمن کان یتمسک بالتوحید و العدل فهو برئ مما نسبناه الی من تقدم ذکره کابی الاحوص و النوبختیه و غیرهم» . همچنین لحن کلام مفید در اوائل المقالات نامشخص و مبهم است، زیرا گفته شده: «و هذا بخلاف ما سمعناه من (خوانده شود عن) بنی نوبخت» . این شایعه در هیچ کجای دیگر کتاب درباره گزارش نظرات بنونوبخت ذکر نشده است .
179) اسدالله التستری، کشف الیقین (تهران، 1317ه/1899م)، ص 205 به نقل از گفته شریف المرتضی در یکی از مجموعه پاسخهایش (جوابات المسائل .)
180) بنگرید به: شریف المرتضی، جوابات المسائل الطرابلسیات الاولی، منقول در طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص30 . به حامیان این نظر بین شیعیان گذشته اشاره شده است .
181) بنگرید به: جعفریان، همان، ص 66 .
182) این افراد عبارتاند از محمد صالح بن احمد مازندارنی (م 1086ه/1676م) در شرح اصول کافی (تهران، 82- 1388ه/63- 1968م)، ج11، ص 71- 72; نعمتالله بن عبدالله جزائری، (م 1112ه/1810م) در الانوار النعمانیه، تحقیق محمد علی قاضی طباطبائی (تبریز، 1382ه/1963م)، ج1، ص97، 277; ج2، ص357- 358; ابوالحسن بن محمد طاهر شریف عاملی (م 1138ه/25- 1726م) در ضیاء العلماء فی الامامه، منقول در حسین نوری، فصل الخطاب (تهران، 1298ه/1881م)، ص97; عبدالله بن محمد رضا حسینی شبر (م 1242ه/1826م) در مصابیح الانوار (بغداد و نجف، 1- 1952م)، ج2، ص295; احمد بن محمد مهدی نراقی (م 1245ه/1829م) در مناهج الاحکام، ص 153 بند اول، خط اول . همچنین از پدرش محمد مهدی بن ابیذر نراقی (م1209ه/1794م) این نظر را نقل کرده است (پیشین، ص 152 بند دوم، خط 3- 4 .) حسین بن محمدتقی نوری (م 1320 ه/1902م) مهمترین طرفدار این نظر بین شیعیان است و تکنگاریای درباره این موضوع به نام فصل الخطاب دارد . در همین کتاب، نوری این عقیده را به علی بن احمد حسینی مدنی مشهور به ابن معصوم و سیدعلیخان (م1120ه/1709م) به نقل از ریاض السالکین نسبت داده است، اما سیدعلیخان تنها نظریات مختلف و بعضی روایات سنی درباره این مسئله را نقل کرده است و هیچ موضع روشنی از خودش بیان نکرده است . رک: سیدعلیخان مدنی، ریاض السالکین (تهران، 1334 ه/1915م)، ص402 .
در مورد دیگر فقیه امامی یعنی ابوالقاسم کوفی (در مورد او بنگرید به: مدخل «ابوالقاسم کوفی» در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی نیز به کلبرگ در مقاله «نکاتی در مورد موضع امامیه درخصوص قرآن»)، وی را از جمله عالمان شیعی دانسته است که قائل به تحریف قرآناند . این مسئله ظاهرا صحیح نیست . ابوالقاسم کوفی بر مبنای فقهی از سوزاندن مصاحف خرده گرفته و به عنوان ایرادی بر عمل عثمان، که مورد ادعای اهل سنت است میگوید: دلیلی برای سوزاندن مصاحف نبوده است، مگر آنکه مدعی شویم که در آن قرآنها عبارتهای خاصی بوده است: «لانه لا یخلو من ان یکون فی تلک المصاحف ما هو فی هذا المصحف او کان فیها زیاده علیه فان کان فیها ما هو فی ایدی الناس فلا معنی لما فعله بها . . .» ، (ص53 .) لحن عبارت به خوبی جدلی بودن متن را نشان میدهد . مهمتر آنکه ابن شهر آشوب در اثر خود مناقب آل ابی طالب چند عبارت از کتاب مفقود شده ابو القاسم کوفی با نام الرد علی اهل التبدیل فیما وقع من اهل التالیف (بنگرید به: الذریعه، ج10، ص187- 188) نقل کرده است . یک عبارت این است: «فصل فی ذکره علیه السلام فی الکتب: ابوالقاسم الکوفی فی [کتابه ] الرد علی اهل التبدیل ان حساد علی (ع) شکوا فی مقال النبی (ص) فی فضائل علی (ع) فنزل فان کنت فی شک مما انزلنا الیک (یعنی فی علی) فاسال الذین یقرؤون الکتاب من قبلک (یعنی اهل الکتاب عما فی کتبهم من ذکر وصی محمد فانکم تجدون ذلک فی کتبهم مذکورا .) ثم قال: لقد جاءک الحق من ربک فلا تکونن من الممترین و لا تکونن من الذین کذبوا بآیات الله فتکون من الخاسرین (یونس، 94- 95) (یعنی بالآیات ههنا الاوصیاء المتقدمین و المتاخرین)» . مناقب آل ابی طالب، تحقیق د . یوسف البقاعی (بیروت، 1412ه/1991م)، ج2، ص 287 . رک: همان، ج 3، ص 132 و ج 4، ص 457- 458 (که دو نقل دیگر از این کتاب را آورده است .) عبارت «یعنی» ، به عنوان توضیحی در داخل آیات ذکر شده است، به هیچ وجه قرائتخاص آیه نیست، بلکه تفسیر آن است . عبارتهایی که بر قرائتخاص آیه دلالت دارد، در برخی موارد این گونه است: «نزل جبرئیل فی علی، هکذا نزلت، خلاف ما انزل الله، فیما حرف من الکتاب الله» و عبارتهایی از این قبیل . رک: مقاله زیر:
Bar-Asher, M. M, [Varint reading and aditions of the Imami-Sha to the Quran], Israel Orintal Studies, 13 (1993) pp. 39-47.
[مترجم]
183) خصوصا بنگرید به: حسین نوری، فصل الخطاب، ص325- 328، که در آنجا او در حمایت از نظری که پیش از این، ذکر شد، دوازدهدسته روایات را به ترتیب ذیل به عنوان برهانی بر صحت نظرش آورده است: 1 . روایات سنی که در آنها گفته شده، آنچه در مورد دینهای قبلی رخ داده است در مورد اسلام نیز رخ خواهد داد (ص35- 73) ; 2 . روایات سنی درباره جمعآوری قرآن (ص73- 82) ; 3 . روایات سنی درباره نسخالتلاوه (ص82- 97) ; 4 . روایات سنی درباره تفاوت ترتیب مصحف علی (ص97- 110) ; 5 . روایات سنی درباره تفاوتهای مصحف عبدالله بن مسعود و مصحف عثمانی (ص112- 121) ; 6 . روایات سنی درباره اندازه مصحف ابی بن کعب (ص121- 126) ; 7 . روایات سنی درباره سوزاندن مصاحف به دستور عثمان (ص126- 148) ; 8 . روایات سنی درباره حذف و نقصان بخشهایی از قرآن حاضر (148- 160) ; 9 . روایات شیعی دال بر ذکر نام علی و اهل بیت پیامبر در کتابهای آسمانی (ص160- 86) ; 10 . روایات سنی درباره تفاوت قرائت (ص 186- 211) ; و 12 . روایات شیعی درباره مدعای تصحیح برخی آیات خاص (ص227- 328 .) همچنین منقولات شیعی اندکی در برخی فصول اولیه ذکر شده است . آنگونه که در این خلاصه فصول روشن است، استدلال اساسا مبتنی بر منقولات سنیان در این مورد است (جعفریان، همان، ص 71- 67 . همچنین بنگرید به: محمد صالح المازندرانی، همان، ج11، ص72; ابن معصوم، ریاض السالکین، ص 402 .)
184) See, Kohlberg, Some notes, pp. 217-18.
185) جاحظ، حجج النبوه، در مجموعه رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام هارون (قاهره، 1384ه)، ج3، ص221- 281، ص 223 .
186) خیاط، الانتصار، ص 6، 41، 107، 159، 164 . باید توجه شود که عبارتهای رد القرآن یا مخالفه النص که در این کتاب در استدلالهای برضد برخی از دیدگاههای شیعیان ظاهر میگردد، هیچ ربطی به مسئله حذف و تبدیل متن قرآن ندارد، بلکه این عبارتها به تخطئه نظر شیعه در مقابل دیدگاه سنیان درباره برخی آیات چون آیات 40 و 100 از سوره توبه و آیه 18 از سوره فتح درباره عدالت صحابه پیامبر و مسائل مشابه است . مورد مشابه خبری از ابن عبدربه (العقد الفرید، ج2، ص410) است که «الرافضه حرفت القرآن» . این اشاره به راهی دارد که شیعیان در تفسیر برخی آیات قرآنی در حمایت از عقایدشان استفاده میکردند که در برخی موارد تفاسیر آیات خارج از متن بوده است، حداقل از نظرگاه سنیان . نقل شعبی در انتهای همان صفحه العقد الفرید، درباره «تاویل الرافضه فی القرآن» این مدعا را تایید میکند . همین مسئله باید درباره گفته حسن بن محمد بن حنفیه که «السبائیه حرفوا کتابالله» (بنگرید به: کتاب الارجاء، تحقیق ژوزف فان اس در مجله Arabica شماره 21، سال 1974، ص 20- 25، ص 24) در نظر گرفته شود . نظری که او به شیعیان نسبت داده که میگویند: «پیامبر نه اصل از قرآن را دریغ داشته است» ظاهرا ربطی به موضوع مقاله ما ندارد .
187) ابن طاووس، سعد السعود (نجف، 1950م)، ص144 منقول از تفسیر القرآن جبایی .
188) باقلانی، همان، ص310 .
189) باقلانی، همان، ص 258 به بعد .
190) باقلانی، همان، ص 603 .
191) عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، تحقیق عبدالکریم عثمان (بیروت، 1966م) ص 131 .
192) همو، المغنی، ج 20، بخش اول، ص 38 .
193) به عنوان مثال بنگرید به: حاکم الجشمی، رساله ابلیس الی اخوانه المناحیس، تحقیق حسین مدرسی (قم، 1985م) ص 135 .
194) به عنوان مثال بنگرید به: عبدالقاهر البغدادی، همان، ص 274 . همچنین زرکشی، همان، ج2، ص127 به نقل از الانتصار باقلانی .
195) ابنحزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل (ریاض، 1982م)، ج5، ص4 .
196) اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص41 .
197) موارد مهم عبارتاند از رشید رضا، السنه و الشیعه (قاهره، 1347ه/1928م)، ص43، 55، 65; محبالدین الخطیب، الخطوط العریضه (جده 1380ه/1961م) ص8- 14; قاسمی، الصراع بین الاسلام و الوثنیه (قاهره، 6- 1375ه)، ج1، ص374; احسان الهی ظهیر، الشیعه و السنه (ریاض، بیتا) ص 152- 177; همو، الشیعه و القرآن (لاهور، 1983م) سراسر کتاب; ابوالحسن الندوی، سورتان متضادتان، ص79- 80 .
198) See his Die Richtungen der Islamischen Koranaslegung, Leiden (1952) pp. 270-76.
199) بنگرید به: عبدالجلیل قزوینی، همان، ص 135 . این داستان تنها به نقل از سنیان در کتاب سلیم بن قیس، ص 108 نقل شده است . همچنین ابومنصور الطبرسی، الاحتجاج، ج1، ص222 و فضل بن شاذان در استدلالهایی بر ضد سنیان، آن را نقل کردهاند . الایضاح، ص 11- 212 . مؤلف محترم تذکر دادهاند که نخستین کسی که نقل این داستان را به شیعیان نسبت داده، قاضی عبدالجبار در شرح الاصول الخمسه است . زمخشری نیز مطلب خود را از قاضی عبدالجبار گرفته است . مفسران بعدی نیز از زمخشری این مطلب را نقل کردهاند . به عنوان مثال، رک: قرطبی، جامع الاحکام (قاهره، 1388ه)، ج14، ص113; نسفی، مدارک التنزیل (بیروت، 1996م)، ج3، ص 425 . [با این حال سرتاسر کتاب شرح الاصول الخمسه را جستوجو کردم، اما چنین مطلبی را نیافتم . مترجم] . حاکم جشمی (متوفای 494ق) در رساله ابلیس الی اخوانه المجبره ص 98 (چاپ بیروت) عقیده به تحریف قرآن و نقل داستان خوردن بخشی از قرآن توسط بز عایشه را به مجبره، نامی که او در اشاره به سنیان اهل حدیثبه کار میبرد، آورده است .
200) بنگرید به: زمخشری، همان، ج3، ص518 .
201) زمخشری، همان، ج3، ص 518; «و اما ما یحکی ان تلک الزیاده (آیه حذف شده) کانت فی صحیفه فی بیت عایشه رضی الله عنها، فاکلته الداجن من تالیفات الملاحده و الروافضه» . عبدالجلیل القزوینی، همان، ص 133 از مؤلف سنی بعض فضائح الروافض نقل کرده است که گفته: «و گویند (یعنی شیعیان) که بسی از قرآن را بز عایشه بخورد» .
202) زرقانی، مناهل العرفان، چاپ سوم (قاهره، بیتا)، ج1، ص280 [قبل از وی باقلانی (م 403ق) بر شیعه بهواسطه این قرائتخرده گرفته است . رک: باقلانی، نکت الانتصار، ص107 . مترجم] .
203) بنگرید به قبل، ص66، پینوشت6 . برای فزونتر بودن شمار آیات قرآنی در متن اصلی; درباره اندازه اصلی سوره احزاب، بنگرید به قبل، ص66، پینوشت 5 . [در هنگام نگارش این مقاله کتاب فضائل القرآن نوشته ابوعبید قاسم بن سلام (م224ه) هنوز به چاپ نرسیده بود . در این کتاب مطالبی وجود دارد که فرض مؤلف را تایید میکند . به عنوان مثال رک: همو، فضائل القرآن، تحقیق مروان العلیه، محسن الخرابه و وفاء تقیالدین، (بیروت، 1415ه/1995م) ابواب: تالیف القرآن و جمعه و مواضع حروفه و سوره (ص280- 288) ; باب الروایه من الحروف التی خولف بها الخط القرآنی (ص 289- 319) ; باب ما رفع من القرآن بعد نزوله و لم یثبت فی المصاحف (ص320- 327 .) چند قرن بعد، ابنحجر عسقلانی نیز کتابی در مورد فضائل قرآن نگاشت . جالب توجه این است که بر خلاف ابوعبید در قرن سوم، او بابی در کتاب خود دارد که دقیقا نشانه تحول فکری اهل سنت است . رک: ابنحجر، فضائل القرآن، تحقیق الدکتور السید الجمیلی، (بیجا، 1986م) باب من قال لم یترک النبی (ص) الا ما بین الدفتین، ص134- 136 . تذکر این نکته ضروری است که باقلانی به کتاب فضائل القرآن ابوعبید اشاره کرده و مطالب آن را ضعیف دانسته است . رک: باقلانی، نکت الانتصار لنقل القرآن، تحقیق محمد زغلول سلام (اسکندریه، 1376ه) ص101 به بعد . مترجم] . عبارتهای جدلی ابنشهر آشوب نیز جالب توجه است وی در مقام مجادله با اهل سنت مینویسد: «فذکر الغزالی ذلک فی الاحیاء الا انه اعتذر (یعنی در مقام دفاع از عثمان) له فقال: و قد حرق عثمان مصحفین، ثم قال: لکثره القرآءه فیها . فان کان زیاده علی ما فی ایدی الناس فقصد لذهابه لقد قصد الی ابطال بعض کتاب الله و تعطیل بعض الشریعه و . . .» مثالب النواصب، ص472 . در جای دیگر نیز مینویسد: «و انکرتم ان یکون بسم الله الرحمن الرحیم من القرآن الا التی فی سوره النمل و طعنتم فی ذلک علی ابی بکر و عمر و عثمان فیما وضعوه فی صدر کل سوره لما جمعوه علی زعمکم، فان قلتم انهم اثبتوا فیه ما لیس فیه لقد هلک من زاد فیه و ان کانت من القرآن لقد کتمتم آیه من کتاب الله و اعجب من هذا انکم تکتبونها فی المصاحف و لا تقراونها فی الصلوه و تقولون فیها آمین و لا تکتبونها فی المصاحف» (همان، ص 56 .) «و زعمتم انه (یعنی عثمان) جمع القرآن و قال الله تعالی ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قرآناه فاتبع قرآنه . علی ان لفظه القرآن یدل علی خطابه . . . و رویتم انه لم یحفظ القرآن احد من الخلفاء و کیف یجمع من لم یحفظ او یحفظ غیر مجموع» (همان، ص468 .) در جای دیگر مینویسد: «فان کان الامر علی ما رویتم لقد ذهب عامه القرآن و ارتفعت الثقه لوسمعت الیهود او الزنادقه هذه الاخبار لکان لهم الشبه التی تروون بها علی الاسلام و فی کتاب التحریش انه قیل للحسین بن علی علیهما السلام ان نعثلا زاد فی القرآن و نقص منه . . . فقال الحسین: انا مومن لا نقصت . .» (مثالب النواصب، ص 265 .) [مثالب النواصب، ابنشهرآشوب، نسخه خطی، تحریر به سال 845ق، نسخه زیراکس از کتابخانه ناصریه لکنهو، موجود در مرکز میراث اسلامی، قم . مترجم]
204) نهایه الاصول، ص483- 484 .
205) عبدالرحمن محمدی هیدجی، مطبعه علمیه، قم، 1363ش .
206) رجال نجاشی: ص418، رقم 1117، البته میافزاید: «وکتبه قریبه» .
207) بصائر، ص71، حدیث 4; کافی، ج1، ص276، حدیث1; ص414، حدیث8; ص416، حدیث22; ص421، حدیث45; تفسیر قمی ج2، ص197 (سوره احزاب)، ص301 (سوره محمد)، ص377 (سوره تحریم .)
208) رجال نجاشی، همانجا، فهرستشیخ طوسی، تصحیح سیدعبدالعزیز طباطبایی، قم، 1420، ص460، رقم 734 . در میان کتب معلی بن محمد کتابهای دیگری هم دیده میشود که بیارتباط با موضوع روایات فوق نیستند، ولی احتمال اخذ از این کتب بعید به نظر میرسد، مثلا کتاب الدلائل معمولا به ذکر معجزاتی که دلیل امامت ائمه است میپردازد و به آیات نازله در شان ائمه کاری ندارد .
209) به خصوص در بابهایی که آیات قرآنی را به ائمه معصومین – علیهمالسلام – تفسیر میکند، همچون «باب فی ان الائمه شهداء الله عزوجل» (ص190)، «باب ان الائمه هم الهداه» (ص191)، «باب ان الائمه هم العلامات التی ذکرها الله عزوجل فی کتابه» (ص206)، «باب ان اهل الذکر الذین امر الله الخلق بسؤالهم هم الائمه» (ص210)، «باب فی ان من اصطفاه الله من عباده واورثهم کتابه هم الائمه» (ص214)، «باب ان النعمه التی ذکرها الله عزوجل فی کتابه الائمه» (ص217 .)
210) رجال شیخ طوسی، ص363، رقم 5289 .
211) رجال نجاشی، ص365، رقم987 .
212) مجمع الرجال، ج5، ص219 .
213) رجالکشی، ص375، رقم 74 . ابنغضائری هم او را «کذاب غال» دانسته (مجمعالرجال، ج3، ص168)، نجاشی درباره وی میگوید: «غمز علیه وقیل: کان غالیا کذابا . وکذلک ابنه محمد لایعمل بما انفردابه من الروایه» (ص182، رقم482 .)
214) بصائر، ص71، حدیث4; کافی، ج1، ص416، حدیث23 .
215) کافی، ج1، ص422، حدیث 47; ج8، ص5، حدیث11; ص57، حدیث 18; تاویل الآیات، ص698 (سوره معارج .)
216) نام متهمان به غلو از اهل بصره که در کتب رجال یافتهایم:
– احمد بن محمد السیاری (مجمع الرجال، ج1، ص149 و نیز رجال نجاشی، ص8، رقم192; فهرست طوسی، ص57، رقم70 .)
– اسحاق بن محمد البصری (رجالکشی، ص18، رقم42; ص322، رقم584; ص326، رقم591; ص530، رقم1014 .)
– خلف بن محمد ماوردی (مجمع الرجال، ج2، ص272 .)
– عبدالله بن عبدالرحمن الاصم (مجمع الرجال، ج4، ص176، رجال نجاشی، ص217، رقم566 .)
– عبدالله بن القاسم البطل (رجالکشی، ص326، رقم591; رجال نجاشی، ص226، رقم594 .)
– محمد بن جمهور العمی (محمد بن الحسن بن جمهور العمی) (مجمع الرجال ج5، ص186، رجال طوسی، ص364، رقم 5404، و نیز رجال نجاشی، ص337، رقم 901; فهرست طوسی، ص412، رقم627 .)
– محمد بن الحسن بن شمون (رجالکشی، ص322، رقم 584; (مجمع الرجال، ج5، ص187; رجال طوسی، ص402; رقم 5905; رجال نجاشی، ص335، رقم899 .)
– محمد بن سلیمان بصری دیلمی (مجمع الرجال، ج5، ص219; رجال طوسی، ص343، رقم 5106 .)
– محمد بن صدقه (رجال طوسی، ص366، رقم5448 .)
– معلی بن راشد العمی (مجمع الرجال، ج6، ص112 .)
– یوسف بن السخت
غیر از اینان افراد دیگری از اهل بصره تضعیف شدهاند که تنها به نام آنان اکتفا میکنیم: حسن بن اسد طفاوی، صالح بن علی بن عطیه، عبدالله بن محمد بلوی، عبدالملک بن منذر عمی، عمر بن عبدالعزیز، عمرو بن جمیع، معلی بن محمد، ابوطالب ازدی .
گفتنی است قصد ما آن نبوده است که ضعف این گروه یا غلو گروه نخست را مسلم بینگاریم، بلکه تنها نسبت غلو و تضعیف به آنها را که در کتب رجال مطرح بوده استبیان کردهایم . منبع : مجله هفت آسمان(شماره11)
حسین مدرسی طباطبایی، محمد کاظم رحمتی