آیا تشویق انسان ها به مطالعه و تحقیق درباره «هدف از زندگی» و «فلسفه آفرینش» مختص دین «اسلام» است یا در ادیان گذشته نیز سابقه داشته است؟
هدف از زندگی و فلسفه آفرینش، پرسشی است که از گذشته دور در ذهن بشر وجود داشته و در این میان اسلام و سایر ادیان، انسان را تشویق و ترغیب به تحقیق و مطالعه می کنند. خداوند در قرآن می فرماید: «آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدیم، و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟». همچنین امام علی(ع) می فرمایند: « خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و در کجا زندگی می کند و به کجا خواهد رفت». از سویی در کتاب اوستا آمده: «ای آفریننده بزرگ! از راه خرد و الهام، راز پدید آمدن آفرینش را به من بیاموز». و… .
از دوران های قدیم، در هر جامعهای، افرادی با اشکال گوناگون از هدف زندگی و فلسفه آن سوال و پرس وجو می کردند. «افلاطون» گفته است: «کسی که نمی داند از کجا آمده و به کجا می رود و هدف اعلای زندگی که باید خود را برای وصول به آن به تکاپو بیندازد چیست، منکر خویشتن است».(1) همچنین از «سقراط» نقل شده که گفته است: «زندگی بررسی نشده ارزش زیستن ندارد».
در «اوستا» این گونه از فلسفه خلقت سخن به میان آمده است: «ای آفریننده بزرگ و دانا! از راه خرد و بینش و الهام، راز پدید آمدن آفرینش را از روز اول به من بیاموز تا حقیقت را به مردم جهان آشکار سازم».(2)
به همین جهت اسلامبه این موضوع پرداخته و در مباحث مختلف و با تعبیرات متفاوف به هدف اصلی خلقت اشاره کرده و مردم را برای توجه به آن تشویق می نماید: خداوند متعال در قرآنمی فرماید: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَاَنَّکُمْ اِلَینا لا تُرْجَعُونَ»(3)؛ (آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدیم، و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟).
حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «رَحِمَ اللّهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن اینَ وَ فی اینَ وَ الی اینَ»(4)؛ (خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و در کجا زندگی می کند و به کجا خواهد رفت).
مولوی مضمون این حدیثرا به شعر درآورده و می گوید:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم *** که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا *** یا چه بود است مراد وی از این ساختنم
ازکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود *** به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک *** چند روزی قفسی ساخته ام از بدنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم *** آن که آورد مرا باز برد در وطنم
شمس تبریزی نیز به مریدان خود چنین سفارش کرده است:
«در بند آن باش که من کی ام و چه جوهرم؟ به چه آمدم و به کجا می روم؟ و اصلمن از کجاست؟ و این ساعت در چه ام؟ و روی به چه دارم؟»(5)
مولوی در جای دیگر می گوید:
لحظه ای در خود نگر تا کیستی *** از کجایی وز چه جایی، چیستی؟(6)
پی نوشت:
(1). سیاست ارسطو، عنایت حمید، مترجم : عنایت حمید، سهامی کتاب های جبیبی، تهران، 1349 شمسی، چاپ دوم، ص 1.