آیا روایات «کشف و شهود» را به عنوان منبع کسب معرفت تایید می کند؟
روایات دالّ بر اعتبار «کشف و شهود» در حدّ استفاضه است؛ مانند روایتی که دیده شدن نابودی کاخ های ایران و روم و یمن توسط پیامبر(ص) را روایت می کند، یا حدیثی که خبر دادن پیامبر(ص) در مدینه، از شهادت جعفر در جنگ موته را بیان می کند، یا حدیثی که خبردار شدن پیامبر(ص) توسط جبرئیل از مرگ نجاشی را بیان می کند، یا حدیثی که تمثّل دنیا به صورت زنی زیبا و فریبکار را برای حضرت علی(ع) بیان می کند، یا حدیثی از امام سجاد(ع) که از بینش ایشان به بنا شدن خانه ها و بازارها در جوار قبر امام حسین(ع) خبر می دهد.
روایاتى که دلالت بر وجود این منبع معرفت و اعتبار آن می کند کم نیست و به اصطلاح اهل حدیثدر حدّ استفاضه است. احادیث زیر نمونه هایى از آن است:
1. در تاریخ جنگ احزاب چنین آمده است که روزى در اثناى حفر خندق اطراف مدینه به عنوان یک وسیله دفاعى در مقابل تهاجم لشکر مشرکان، قطعه سنگ سخت و بزرگى پیدا شد که جنگجویان اسلامنه قدرت حرکت آن را داشتند، و نه هیچ کلنگى در آن اثر می کرد. مسلمانان به پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) خبردادند و آن حضرت شخصاً وارد خندق شد، کلنگ را بر مغز سنگ کوبید، قسمتى از آن متلاشى شد، و برقى از آن جست. پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) تکبیرپیروزى گفت؛ مسلمانان نیز همگى تکبیرگفتند.
بار دیگر ضربه شدید دیگرى بر سنگ فرود آورد؛ بخش دیگرى از آن متلاشى شد، و برقى جست. پیغمبر(صلى اللهعلیه وآله) تکبیرگفت و مسلمانان نیز تکبیرگفتند.
سوّمین بار همین کار تکرار شد و باقیمانده سنگ متلاشى گشت، و باز پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) و مسلمانان تکبیرگفتند.
سلمان می گوید: از آن حضرت دلیل این تکبیرها را پرسیدم، ایشان فرمود:
در میان برق اوّل سرزمین حیره و قصرهاى شاهان ایران را مشاهده کردم! و جبرئیل به من بشارت داد که امتم آنها را فتح می کنند، در برق دوّم قصرهاى سرخ رنگ شام و روم نمایان گشت، و جبرئیل به من بشارت داد که امتم آنها را نیز فتح می کنند، در برق سوّم قصرهاى صنعا و یمن را دیدم و باز جبرئیل به من خبرداد که امتم آنها را فتح خواهند کرد، بشارت باد بر شما اى مسلمانان!(1)
البتّه منافقان آن روز نتوانستند این حقایق را باور کنند، و از در سُخریه و استهزا درآمدند؛ و گفتند: راستى عجیب است، او از مدینه دارد قصرهاى شاهان ایران و روم و یمن را بشارت می دهد، در حالى که هم اکنون در چنگال مشتى عرب گرفتار است؛ چه سخن بى اساسى؟!
ولى حوادث آینده ثابت کرد که آنچه پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) در آن شهود خاص با چشم دید، عین واقعیّت بود.
ممکن است کسانى مشاهده و رویت را در این جا بر معناى مجازى آن حمل کنند؛ ولى دلیلى ندارد که ما مرتکب مجاز شویم در آن جا که حمل بر معناى حقیقى ممکن است.
2. در داستان جنگ مُوته – جنگى که میان مسلمانان و لشکر روم شرقى در شمال شبه جزیره در گرفت – چنین می خوانیم که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هنگامی که مسلمانان به فرماندهى جعفر بن ابیطالب براى جنگ با سپاه روم به موته رفته بودند روزى پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) در مسجد بود، ناگهان پستى ها و بلندى ها در برابر او مسطح گشت، چنانکه جعفر را [در میدان موته] مشاهده کرد که با کفار مشغول پیکار است! رسول خدا(صلى اللهعلیه وآله) فرمود: جعفر کشته شد!».(2)
در بعضى از روایات تفصیل بیشترى در این زمینه وارد شده است که پیغمبر(صلى اللهعلیه وآله) بعد از نمازصبح بر فراز منبر آمد، و صحنه جنگ موته را دقیقاً براى آنها ترسیم کرد، و از شهادت جعفر و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه به تفصیل سخن گفت، آن گونه که نشان می داد پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) صحنه پیکار را با چشم می دید؛ و جالب این که در تواریخ معروف آمده است که در ضمن این داستان می فرماید: این هر سه شهید بر تخت هایى از طلا به سوى جنت برده شدند، و من در تخت عبدالله بن رواحه مختصر کسر و کمبودى نسبت به تخت جعفر و زید دیدم. از آن سئوال کردم؛ گفتند: آن دو نفر با عزم راسخ گام برداشتند، ولى این یکى مختصر تردیدى به خود راه داد، و بعد روانه شد.(3)(تعبیر دیدم در این قسمت روایت نیز پر معنا است، و نمونه اى از شهود است).
3. در حدیثى در تفسیر آیه«وَاِنَّ مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُوْمِنُ بِاللهِ وَمَا اُنْزِلَ اِلَیْکُمْ وَمَا اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ» ، آمده است که شان نزول این آیهنجاشى سلطان حبشه است، هنگامی که از دنیا رفت خبرمرگ او را جبرئیل به رسول خدارسانید. پیغمبر(صلى اللهعلیه وآله) فرمود: بیرون آیید و بر یکى از برادرانتان که در سرزمین دیگرى از دنیا رفته است نمازبخوانید. یاران گفتند: او کیست؟ فرمود: نجاشى است.
سپس رسول خدا(صلى اللهعلیه وآله) به قبرستان بقیع آمد، و از مدینه، سرزمین حبشه در مقابل چشم اش نمایان گشت؛ تابوت نجاشى را دید و بر آن نمازخواند!(4)
4. در تاریخ زندگى مادر گرامی پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله)، آمنه(علیها السلام) چنین آمده است که در آن هنگام که پیامبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) را در رحم داشت، فرشته اى به او گفت: و تو آقاى این امت را در رحم دارى؛ هنگامی که متولّد شد، بگو: من او را به خداوند یگانه از شرّ هر حسودى پناه می دهم؛ سپس نام او را محمّد بگذار. این بانو در هنگام حمل مشاهده کرد نورى از او خارج شد و به وسیله آن نور قصرهاى بصرى را در سرزمین شام مشاهده کرد!(5)
این تعبیر نشان می دهد که حالت کشف و شهود براى غیر انبیاء و امامان نیز امکان پذیر است.
5. در حدیثى معروفى از امیرمومنان على(علیه السلام) آمده است که می فرماید: من روزى در یکى از باغات فدکبودم که به حضرت فاطمه(علیها السلام) منتقل شده بود؛ ناگهان زن بیگانه اى را دیدم که بى پروا وارد شد، در حالى که من بیلى در دست داشتم و مشغول کار بودم … گفت: اى فرزند ابوطالب! حاضرى با من ازدواجکنى و تو را از این بیل زدن بى نیاز کنم، و خزائن زمین را به تو نشان دهم، تا در تمام عمر خود و بعد از آن براى فرزندانت ثروت داشته باشى؟!
گفتم: تو کیستى که از خانواده ات خواستگاریت کنم؟!
گفت: من دنیا هستم!
به او گفتم: برگرد و همسرى غیر از من انتخاب کن. سپس این اشعار را خواندم. [مضمون اشعار این است که امام(علیه السلام) مردم را به شدت از فریب دنیا بر حذر می دارد، و آگاهى خود را از ناپایدار بودن زندگى این جهان بیان می کند، و به او می گوید برو دیگرى را فریب ده که من تو را به خوبى می شناسم].(6)
ممکن است بعضى این روایت را بر نوعى تشبیه و تمثیل و مجاز حمل کنند؛ ولى اگر بخواهیم ظاهر روایت را حفظ کنیم مفهوم اش این است که حقیقت دنیا در عالم مکاشفه به صورت زن زیباى فریبنده اى در مقابل امام(علیه السلام) ظاهر گشت و حضرت جواب رد به او داد.
شبیه همین معنا با تفاوت هایى درباره حضرت مسیح(علیه السلام) و تجسّم دنیا در برابر حضرت به صورت زن فریبکارى آمده است.(7)
6. در حالات امام سجادعلى بن الحسین(علیه السلام) – در آن هنگام که فتنه عبدالله بن زبیرحجاز را فرا گرفته بود و همه در فکر بودند که پایان کار به کجا می رسد – آمده است که امام(علیه السلام) فرمود: من از خانه بیرون آمده بودم، به نزدیک دیوارى رسیدم بر آن تکیه کردم [و در فکر بودم] ناگهان مردى را دیدم که دو جامه سپید در تن داشت و به من نگاه می کرد و گفت: اى على بن الحسین! چرا غمگین و محزونى؟ آیا غم دنیا می خورى که رزق خداوند براى خوبان و بدان آماده است؟
گفتم: نه، غم دنیا نمی خورم، همین گونه است که می گویى.
گفت: غم آخرترا می خورى که وعده خداوند حقّ است، سلطان قاهرى (یا قادرى) در آن داورى می کند؟
گفتم: نه، غم این را نیز نمی خورم و همان گونه است که تو می گویى.
گفت: پس از چه اندوهناکى؟
گفتم: از فتنه عبدالله بن زبیربیمناک هستم و اوضاعى که در میان مردم است.
او خندید و گفت: اى على بن الحسین! آیا هرگز کسى را دیده اى که خدارا بخواند و او جوابش ندهد؟ گفتم: نه.
گفت: هرگز کسى را دیده اى که توکّل بر خداکند و او مشکل اش را کفایت نکند؟ گفتم: نه.
گفت: هرگز کسى را دیده اى که از خداتقاضایى کند، و خداوند به او عطا نکند؟ گفتم: نه.
او این سخنان را گفت و از نظرم ناپدید گشت!(8)
7. در حدیثدیگرى از همان امام(علیه السلام) آمده است که فرمود: گویا می بینم قصرها و خانه هاى زیبا در اطراف قبر حسین(علیه السلام) بنا شده، و گویا می بینم که بازارها از هر طرف، اطراف قبر او را فرا گرفته است، شب ها و روزها نمی گذرد تا این که از مناطق مختلف روى زمین به سراغ آن می آیند و این هنگامی است که حکومت بنى مروان منقرض می شود.(9)
8. در حالات حربن یزیدریاحى در امالى صدوق چنین آمده است که می گوید: «لَمّا خَرَجْتُ مِنَ الْکُوْفَهِ نُوْدِیْتْ اَبْشِرْ یا حُرْ بِالْجَنَّهِ، فَقُلْتُ وَیْلٌ لِلْحُر یُبَشَّرُ بِالْجَنَّهِ وَ هُوَ یَسِیْرُ اِلى حَرْبِ ابْنِ بِنْتِ رَسَوْلِ اللهِ(صلى اللهعلیه وآله)» ؛ (هنگامی که از کوفه بیرون آمدم صدایى به گوشم خورد که حُر بشارت باد بر تو به بهشت! به خودم گفتم: واى بر حُر، چگونه بشارت به بهشتداده می شود با این که او به جنگ پسر دختر رسول خدا(صلى اللهعلیه وآله)می رود؟!).(10)
9. در حدیثمعروف دیگرى نیز درباره گفتگوى ام سلمههمسر پیامبر(صلى اللهعلیه وآله)با امام حسین(علیه السلام) آمده است که حضرت سرزمین کربلا و محل شهادت خود را به او نشان داد.(11)
10. در حالات علماى بزرگ و افراد با تقواو مومنان راستین نیز داستان هاى بسیارى در زمینه مکاشفات نقل شده است که ذکر آنها به طول می انجامد. ولى باید گفت آنها نیز در حدّى است که از شکل خبرواحد بیرون است و به اصطلاح به صورت خبرمستفیضدرآمده و می تواند مویّد خوبى در این بحث باشد.(12)
پی نوشت: (1). الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم ، دار صادر، بیروت، 1385قمری/1965 میلادی، ج 2، ص 179؛ همچنین در السیره النبویه، ابن هشام حمیرى، دار المعرفه، بیروت، بی تا، ج 2، ص 219، همین ماجرا با مختصر تفاوتى آمده است.
(2). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ: دوم، ج 21، ص 58، باب 24 (غزوه مؤته و ما جرى بعدها إلى غزوه ذات السلاسل) .
(3). الکامل فی التاریخ ، ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم ، دار صادر، بیروت، 1385قمری/1965 میلادی، ج 2، ص237.
(4). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ: دوم، ج 18، ص 411، باب 4 (الهجره إلى الحبشه و ذکر بعض أحوال جعفر ع و النجاشی رحمه الله).
(5). السیره النبویه، ابن هشام حمیرى، دار المعرفه، بیروت، بی تا، ج 1، ص157.
(6). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ: دوم، ج 70، ص 84، باب 122 (حب الدنیا و ذمها و بیان فنائها و غدرها بأهلها و ختل الدنیا بالدین)؛ کتاب المکاسب المحرمه و البیع و الخیارات( ط- القدیمه)، مرتضى بن محمد امین انصارى، محقق/ مصحح: محمد جواد رحمتى- سید احمد حسینى، منشورات دار الذخائر، قم، 1411 قمری، چاپ: اول، ج 1، ص 60، (تجسم الدنیا لعلی علیه السلام و رفضه لها …)، بحث ولایت جائر.
(7). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ: دوم، ج 70، ص 126، باب 122 (حب الدنیا و ذمها و بیان فنائها و غدرها بأهلها و ختل الدنیا بالدین).
(8). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 قمری، چاپ: چهارم، ج 2 ، ص63، باب( التفویض إلى الله و التوکل علیه).
(9). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ: دوم، ج 98، ص 114، باب 15 (الحائر و فضله و مقدار ما یؤخذ من التربه المبارکه و فضل کربلاء و الإقامه فیها).
(10). الأمالی، ابن بابویه، محمد بن على،کتابچى، تهران، 1376 شمسی، چاپ: ششم، ص154، (المجلس الثلاثون) .
(11). مدینه معاجز الأئمه الاثنی عشر و دلائل الحجج على البشر، سید هاشم بحرانى، مؤسسه المعارف الإسلامیه، قم، 1413 قمری، چاپ: اوّل، ج 3، ص 489، (الخامس و الأربعون أنه – علیه السلام – لما أراد الخروج إلى العراق بعثت إلیه أم سلمه، و ذکرت له التربه المودعه عندها من رسول الله – صلى الله علیه و آله -، و أراها الحسین – علیه السلام – کربلاء و مضجعه و مضجع أصحابه بها …).
(12). گرد آوری از کتاب: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386 شمسی، چاپ نهم، ج 1، ص 260.