آیا هر کشف و شهودی بیان گر حقیقت است؟
در برابر کشف و شهود واقعى، کشف و شهودهاى خیالى و پندارى نیز فراوان است. یعنی گاه بر اثر تلقین هاى مکرّر و انحراف فکر و ذهن از جاده صواب و گاه بر اثر القائات شیطان، صحنه هایى در نظر انسان مجسّم می شود که هرگز با واقعیّت تطبیق نمی کند. آثار مکتوب متصوفه آکنده از حوادثی است که به احتمال فراوان برخاسته از این القائات شیطانی است.
در برابر کشف و شهود واقعى که گاه بر اثر ایمانو یقین کامل، و گاه به خاطر ریاضّت هایى حاصل می شود، کشف و شهودهاى خیالى و پندارى نیز فراوان است که گاه بر اثر تلقین هاى مکرّر و انحراف فکر و ذهن از جاده صواب، و گاه بر اثر القائات شیطان، صحنه هایى در نظر انسان مجسّم می شود که هرگز با واقعیّت تطبیق نمی کند و چیزى بیش از مشتى خیال و اوهام نیست؛ و از این قبیل است کشف و شهودهایى که بسیارى از صوفیه ادعا می کنند.
مرید ساده لوح در آغاز کار بر اثر تبلیغات عدّه اى معتقد می شود که باید بوسیله خواب و رویا مرشد و راهنماى حقیقى را پیدا کرد و روز به روز این فکر براى او قوّت می گیرد. او همیشه منتظر است در عالم خواب جمال مرشد را زیارتکند. (غالباً اشخاصى را در نظرش براى این منصب برگزیده و اگر هم دقیقاً تعیین نکرده باشد حدود و مشخصات او را از جهاتى در نظر می گیرد).
گاه بر اثر ریاضّت هاى مشقّت بار و انحراف مزاج، تعادل طبیعى فکرى را از دست داده و قدرت تخیّل در او زیاد می شود، ناگهان یک شب در عالم خواب اشخاص را در حدود مقصودش می بیند و اگر هم کاملا بر آن منطبق نباشد با مقدارى توجیه و تفسیرآن را ترمیم کرده و به این وسیله شالوده ارادت او ریخته می شود. ممکن است نظیر این قضیه در عالم بیدارى نیز اتفاق بیفتد؛ زیرا چشم و گوش این سالک ساده ذهن، به راه دوخته شده و متوجّه عالم غیب است، همواره انتظار دارد درى از آن جهان بر او گشوده شود یا سروشى به گوش او رسد. پیوسته این معنا را به خود تلقین می کند و در عالم ذهن پرورش می دهد و شب و روز به آن می اندیشد، ناگاه در اثر فعالیّت قوه خیال صدایى به گوشش می خورد و یا صورتى در برابر او مجسّم می گردد و آن را گرفته و پایه اعتقاد خود قرار می دهد.
شنیدن مطالبى ذوقى و نشاط آور که گاه با اشعار جالب و آهنگ هاى مخدِّر نیز همراه است اثر تلقینات را چند برابر می کند.
آن گروه از صوفیه که طرفدار وجد و سماع اند(1) چنان در حالت وجد و سماع داغ می شوند و جوش خروش می یابند و از خود بى خود می شوند که قوه عاقله آنها کاملا از کار می افتد و میدان براى فعالیّت قوه وهمیه خالى می شود؛ و آنها را که دائماً در خیال کشف و مشاهده عوالم غیبى هستند در عالم هایى سیر می دهد که بستگى به قدرت تخیّل آنها دارد. دریاهاى نور و کوه طور، سماوات سبع و ارضین سبع را در برابر چشمان خود مجسّم می بینند و هر شکل و صورتى که قوه وهمیه آنان به آن تمایل داشته باشد در مقابل چشمانشان خودنمایى می کند.
آنها با دیدن این صحنه ها به شدّت فرحناک شده و به گمان این که شاهد مطلوب را در آغوش کشیده اند نعره می کشند و فریاد سر می دهند و همین امر موجب تشدید این حالت می گردد، و بالاخره در حالتى شبیه به اغما فرو می روند و وقتى از آن حالت آرامش می یابند آنچه را دیده بودند به عنوان مکاشفات خود براى دیگران بازگو می کنند!
آنها در حقیقت به گمان آب به دنبال سراب می روند؛ و بى آن که به جایى رسیده باشند در امورى که به کلّى عارى از حقیقت است گرفتار می شوند.
کوتاه سخن این که چنان نیست که هرکس ادّعاى کشف و شهود کند بتوان از او پذیرفت، و یا اگر صورتى در نظرش مجسّم شود و یا سروشى به گوش او رسد بتوان آن را الهى و واقعى دانست؛ چرا که مکاشفات شیطانى نیز بسیار است.
در حدیثى در احتجاج طبرسى از ابن عباسنقل شده است که امیرمومنان على(علیه السلام) از کنار حسن بصرى گذشت در حالى که مشغول وضوگرفتن بود – و در ریختن آب وضوسخت گیرى می کرد – امام(علیه السلام) فرمود: «اى حسن! وضورا پر آب بگیر».
حسن بصرى گفت: «اى امیرمومنان! تو دیروز – در میدان جنگ جمل- کسانى را کشتى که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله) می دادند و نمازهاى پنجگانه را به جا می آوردند و وضوى پر آب می گرفتند».
امام فرمود: «اگر چنین بود تو چرا دشمنان ما را یارى نکردى؟!».
حسن بصرى گفت: «به خداسوگند من تو را تصدیق می کنم، اى امیرمومنان! در اوّلین روز بیرون آمدم، غسلکردم و حنوط بر خود پاشیدم و سلاح در تن کردم و شک نداشتم که تخلّف از یارى عایشهکفر است! هنگامی که به محلى از «حُزَیْبَه» (نزدیکى بصره) رسیدم صداى منادى به گوشم خورد که اى حسن! کجا می روى؟ برگرد که قاتل و مقتول هر دو در دوزخ اند! من وحشت زده بازگشتم و در خانه نشستم. روز دیگر باز یقین کردم که تخلّف از یارى عایشهکفر است و دگر بار بر خود حنوط پاشیدم و سلاح در تن کردم و به سوى میدان حرکت نمودم تا به همان محل دیروز رسیدم؛ صداى منادى از پشت سرم شنیدم که اى حسن! به کجا می روى که قاتل و مقتول در دوزخ اند!».
على(علیه السلام) فرمود: «راست گفتى، امّا می دانى آن منادى چه کسى بود؟»
گفت: «نه،»
فرمود: «آن برادرت شیطان بود! و در واقع هم راست گفته چرا که قاتلین و مقتولین آن گروه ـ بلواگران جمل که بر ضد حکومت مسلمین و امام وقت على(علیه السلام) قیام کرده بودند ـ همه در دوزخ بودند».(2)
این گونه سروش هاى غیبى و مکاشفاتى شبیه آن، همان است که در قرآنمجید به عنوان وحى شیاطین به آن اشاره شده است. در سوره«انعام» می خوانیم: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِىّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الاِْنسِ وَالْجِنِّ یُوحِى بَعْضُهُمْ اِلَى بَعْض زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً»(3)؛ (این گونه در برابرهر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم؛ آنها بطور سرّى سخنان ظاهر فریب و بى اساس [براى اغفال مردم] به یکدیگر القا می کردند).
اینها در واقع یک نوع آزمون و امتحان است تا صفوف مومنان و غیر مومنان از هم جدا شود، و نیز در همین سورهمی خوانیم: «وَاِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ اِلَى اَوْلِیَائِهِمْ»(4)؛ (شیاطین مطالبى را به دوستان خود به طور سرى القاء می کنند).
به همین دلیل انسان وقتى به کتب صوفیه مراجعه می کند آنها را مملوّ از مکاشفاتى می بیند بسیار وحشتناک که آثار نادرستى از آنها نمایان است. در این جا فقط به چند نمونه مختصر اشاره می کنیم مبادا از اصلمطلب دور بمانیم؛ (ولى تو خود حدیثمفصّل بخوان از این مجمل).
1. در کتاب «صفوه الصفا» که در شرح حالات شیخ صفى الدین اردبیلى که به قلم یکى از مریدان او نوشته شده، چنین آمده است: یکى از مردان کار کرده به شیخ گفت: در عالم خواب دیدم سرآستین شیخ از عرش بود تا ثرى (خاک) شیخ گفت: این را به قدر حوصله تو، به تو نشان داده اند!
2. محى الدین عربى در کتاب «مُسامَرَه الاَبْرار» می گوید: رجبیون کسانى هستند که داراى یک نوع ریاضت اند و از آثار آن این است که در حالت مکاشفه رافضى ها (شیعه ها) را به صورت خوک می بینند!
3. شیخ عطار در کتاب «تَذْکِرهُ الاَوْلیا» در حالات بایزید بسطامی می نویسد: مدّتى خانه را طواف می کردم، چون به حق رسیدم خانه را دیدم که گرد من طواف می کرد!… حق تعالى مرا به جایى رسانید که خلائق را به جملگى در میان دو انگشت خود دیدم!(5)
4. در همان کتاب آمده است که بایزید گفت: حق تعالى مرا دو هزار مقام پیش خود حاضر کرد و در هر مقام مملکتى بر من عرضه داشت، من قبول نکردم!(6)
اینها ادّعاهایى است که از هیچ پیامبر مرسل و امام معصوم شنیده نشده – بلکه دعاو مناجات هاى آنان در پیشگاه خداو در کنار خانه او که دلیل بر نهایت خضوع و تواضعو تذلّل است – و نشان می دهد که این گونه مکاشفات هرگاه دروغتعمّدى نباشد حتماً اوهام و خیالات شیطانى است که بر اثر عوامل مختلف که در گذشته به گوشه اى از آن اشاره شد در ذهن بعضى نقش می بندد، و وسعت آن بستگى به میزان تخیّلات و بلند پروازى هاى صاحبان آنها دارد.(7)
پی نوشت: (1). منظور از «سماع» آهنگ هاى مختلف موسیقى یا نغمه خوانندگان است که در بعضى مجالس صوفیان رایج است و منظور از «وجد» حالت ذوق و شوقى است که براى صوفیان سماع پسند حاصل می شود و مقارن با حرکاتى شبیه رقص است.
(2). الإحتجاج على أهل اللجاج( للطبرسی)، ج1، طبرسى، احمد بن على، محقق/ مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، 1403 ق، ص171، (احتجاج أمیر المؤمنین ع بعد دخوله البصره بأیام على من قال من أصحابه إنه ما قسم الفیء فینا بالسویه و لا عدل فی الرعیه و غیر ذلک …).
(3). سوره انعام، آیه 112.
(4). سوره انعام، آیه 121.
(5). تذکره الاولیاء، عطار نیشابورى، فرید الدین، تصحیح: استعلامی، محمد، زوّار، تهران، 1346قمری، ص 102.
(6). همان ، ص 101.
(7). گرد آوری از کتاب: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ نهم، 1386 شمسی، ج 1، ص 281.