راه دست یافتن به «کشف و شهود» از دید روایات اسلامی چیست؟
تعبیراتى در روایات وارد شده که روشن می سازد هر قدر ایمان انسان بالا رود و حجاب هایى که بر اثر گناهان، اطراف دل را می گیرد کنار زده شود، حقایق بیشترى از جهان هستى براى انسان مکشوف می گردد، تا آن جا که می تواند ابراهیم وار بر ملکوت آسمان ها و زمین نظر کند. از جمله در روایتی، دل های آدمیان، مشروط به عدم تأثیرپذیری از شیطان، شایسته نظر افکندن به ملکوت دانسته شده است؛ یا در روایتی علم حقیقی، نوری دانسته شده که خداوند در قلب برخی بندگانش می افکند و به واسطه آن، بنده می توان غیب را ببیند.
تعبیراتى در روایات وارد شده که روشن می سازد هر قدر ایمانو یقین انسان بالا رود، و حجاب هایى که بر اثر گناهان و روحیات و صفات زشت، اطراف دل را می گیرد کنار زده شود، حقایق بیشترى از جهان هستى براى انسان مکشوف می گردد، تا آن جا که می تواند ابراهیم وار بر ملکوت آسمان ها و زمین نظر کند.
قلب و روح آدمی همچون آینه اى است که گاه بر اثر غبار معصیت و زنگار اخلاقسوء، هیچ حقیقتى را منعکس نمی کند؛ ولى هنگامی که با آب توبه این گرد و غبار شسته شد، و زنگارها به وسیله تهذیب نفس زدوده گشت و دل صیقل یافت، حقیقت در آن پرتو افکن می شود، و صاحب آن محرم اسرار الهى می گردد، و پیام هایى را که گوش نامحرمان از شنیدن آن محروم است می شنود.
احادیث زیر می تواند گواهى بر این معنا باشد:
1. در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) می خوانیم: «لَوْلا اَنَّ الشَّیاطِیْنَ یَحُومُونَ اِلى قُلُوبِ بَنِى آدَمَ لَنَظَرُوا اِلى الْمَلَکُوتِ»(1)؛ (اگر شیاطین دل هاى فرزندان آدم را احاطه نکنند می توانند به جهان ملکوت نظر افکنند).
2. در خبردیگرى از آن حضرت(صلى اللهعلیه وآله) آمده است: «لَیْسَ الْعِلْمُ بِکَثْرَهِ التَّعَلّمُ، وَانَّما الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فى قَلْبِ مَنْ یُحِبُّ، فَیَنْفَتِحُ لَهُ، وَیُشاهِدُ الْغَیْبَ، وَ یَنْشَرِحُ صَدْرُهُ فَیَتَحَمَّلُ الْبَلا، قِیل یا رَسُوْلَ اللهِ وَ هَلْ لِذلِکَ مِنْ عَلامه؟ قالَ(صلى اللهعلیه وآله) اَلتَّجافِىُ عَنْ دارِ الْغُرُورِ، وَالاِنابَهُ اِلَى دارِ الْخُلُودِ، وَالاِْسْتِعْدادُ لِلِمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ»(2)؛ (علم [حقیقى] به کثرت تعلم نیست؛ بلکه نورى است که خداوند در قلب کسانى که دوست دارد می افکند، و به دنبال آن درهاى قلب گشوده می شود، و غیب را می بیند، سینه او گشاده می گردد، و در برابر بلا و آزمون الهى مقاوم می شود، کسى گفت: اى رسول خدا! این نشانه اى دارد؟ فرمود: نشانه اش بى اعتنایى به دنیا، و توجّه به آخرت، و آمادگى براى مردن [با اعمال صالح] قبل از نزول آن است).
3. در نهج البلاغهدر توصیف کسانى که حجت خدابر مردم در زمین اند چنین آمده است:
«هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیْقَهِ الْبَصِیْرَهِ وَباشَرُوا رُوْحَ الْیَقِیْنِ، وَاسْتَلانُوا ما اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَاَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْیا بِاَبْدان اَرُواحُها مُعَلَّقهٌ بِالْمَحَلِّ الاَعْلى، اُولئکَ خُلَفاءُ اللهِ فِى اَرْضِهِ وَالدُّعاهُ الى دِینِهِ»(3)؛ (علم و دانش با حقیقت بینایى به آنها روى آورده، و روح یقین را لمس کرده اند، و آنچه را دنیا پرستان هوسباز مشکل می شمرند بر آنها آسان است، آنها به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند انس گرفته اند، و در دنیا با بدن هایى زندگى می کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوند دارد، آنها خلفاى الهى در زمین اند و دعوت کنندگان به سوى دین خدا).
4. در حدیثدیگرى در نهج البلاغهدر داستان معروف ذعلب یمانى، آن مرد سخنور و هوشیار از یاران على(علیه السلام) آمده است که روزى از آن حضرت این سئوال عجیب را کرد:«هَلْ رَاَیْتَ رَبَّکَ یا اَمِیْرَ الْمُوْمِنْیِنَ»؛ (آیا هرگز پروردگارت را دیده اى؟ یا امیرمومنان!).
امام فرمود: «اَفَاَعْبُدُ مالا اَرَى»؛ (آیا پرستش کنم چیزى را که نمی بینم؟).
عرض کرد: «وَکَیْفَ تَراهُ»؛ (چگونه او را می بینى؟!).
امام فرمود: «لا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَهِ الْعَیانِ، وَلکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاِیْمانِ»؛ (چشم هاى ظاهر با مشاهده حسّى او را درک نمی کنند، و لکن دل ها با حقایق ایماناو را درک می کنند و می بینند).
سپس افزود: «قَرِیْبٌ مِنَ الاَشْیاءِ غَیْرَ مُلابِس، بَعِیْدٌ مِنْها غَیْرَ مُبایِن»(4)؛ (به همه چیز نزدیک است امّا نه آن گونه که به آنها چسبیده باشد، و از همه چیز دور است امّا نه آن چنان که از آنها بیگانه باشد).
روشن است منظور امام(علیه السلام) پى بردن به وجود پاک خداوند از روى دلایل عقلى نیست، چرا که این مقام براى همه خداپرستان حاصل است. حتى آن پیر زن با استدلال معروف اش که از چرخ نخ ریسى براى اثبات وجود خدااز چرخ عظیم آسمان ها نیز همین راه را پیمود.
پس منظور، درک و دیدى است مافوق آن و شهودى است از درون، آن چنان روشن که گویى با چشم او را می بیند.
5. در حدیثمعروف دیگرى از امام امیرمومنان(علیه السلام) آمده است که فرمود: «لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ لَمَا ازْدَدْتُ یَقِیْنا»(5)؛ (اگر پرده ها کنار رود ایمانمن افزوده نخواهد شد!).
یعنى همه حقایق را هم اکنون از پشت پرده غیب با شهود درونى می بینم، و چشم بصیرتم پرده ها را می شکافد و به پشت پرده هاى غیب نفوذ می کند.
6. امام على بن الحسین(علیه السلام) می فرماید: «اَلا انَّ لِلْعَبْدِ اَرَبَع اَعْیُن: عَیْنانِ یُبْصِرُ بهما اَمْرَ دِیْنِهِ وَ دُنْیاهُ، وَ عَیْنانِ یُبْصِرُ بِهِما اَمْرَ آخِرَتِهِ، فَاذا اَرادَ اللهُ بِعَبْد خَیْراً فَتَحَ لَهُ الْعَیْنَیْنِ اللَّتَیْنِ فِى قَلْبِهِ، فَاَبْصَرَ بِهِما الْغَیْبَ وَ اَمْرَ آخِرَتِهِ»(6)؛ (بدانید براى هر بنده اى چهار چشم است: دو چشم که با آن کار دین و دنیا را می نگرد، و دو چشم که با آن کار آخرتش را می بیند، هنگامی که خداوند بخواهد به بنده اى نیکى کند دو چشم درون قلب او را می گشاید تا با آن غیب و امر آخرترا ببیند).
شبیه همین معنا در روایت دیگرى درباره شیعیان حقیقى وارد شده است.(7)
7. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) با یکى از یارانش به نام حارثه روبه رو شد؛ فرمود: «حالت چطور است اى حارثه!».
عرض کرد: «یا رَسُولَ اللهِ مُوْمِنٌ حَقّا»؛ (اى رسول خدامن به راستى مومنم!).
فرمود: «لِکُلِّ شَىْء حَقِیْقَهٌ وَ ما حَقِیْقَهُ قَوْلِک؟»؛ (هر چیزى واقعیت و نشانه اى دارد، واقعیت و نشانه این سخن تو چیست؟).
عرض کرد: «نشانه اش این است که من نسبت به دنیا بى اعتنا هستم، شب بیدار می مانم [و عبادت می کنم] و در گرماى سخت تشنه ام [و روزهمی گیرم] گویى می بینم عرش پروردگارم براى حساب آماده است و گویى اهل بهشترا می بینم که در بهشتبا یکدیگر ملاقات می کنند و گویى صدا و ناله فریاد اهل دوزخ را در دوزخ می شنوم».
رسول خدا(صلى اللهعلیه وآله) فرمود: «عَبْدٌ نَوَّرَ اللهُ قَلْبَه، اَبْصَرْتَ فَاثْبُتْ»؛ (این بنده اى است که خداوند قلب اش را نورانى ساخته، حقیقت را دیده اى [پس در این راه] ثابت قدم باش!).
عرض کرد: «یا رَسُوْلَ اللهِ اُدْعُ اللهَ لْىِ اَنْ یَرْزُقَنِىَ الشَّهادَهَ مَعَکَ»؛ (اى رسول خدااز خدابراى من بخواه که در طریق یارى تو شهید شوم).
فرمود: «اللَّهُمَ ارْزُقْ حارِثَهَ الشَّهادَهَ»؛ (خداوندا شهادت را روزى حارثه کن).
سپس چند روزى بیشتر نگذشت که پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) گروهى را به یکى از جنگ ها فرستاد که حارثه در میان آنها بود، و پیکار کرد و 9 یا 8 نفر از دشمنان را کشت و سپس شهید شد!(8)
8. در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) در کتب اهل سنّت آمده است: «لَوْلا تَکْثِیْرٌ فى کَلامِکُمْ وَ تَمْرِیْجٌ فِى قُلُوبِکُمْ لَراَیْتُمْ ما اَرَى وَلَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَع»(9)؛ (اگر زیاده روى در سخنان شما و آزادى دل هایتان در برابر فساد نبود، آنچه را من می بینم مشاهده می کردید، و آنچه را من می شنوم شما هم می شنیدید).
این احادیث، و روایات دیگرى از این قبیل، رابطه مکاشفات روحانى را با ایمانو یقین روشن می سازد، و نشان می دهد با تکامل معنوى انسان، امکان دارد این درک و دید براى او حاصل شود؛ درک و دیدى که اطلاع زیادى از آن نداریم و تنها همین اندازه می دانیم که هست.(10)
پی نوشت: (1). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ: دوم، ص 59، باب 44 (القلب و صلاحه و فساده و معنى السمع و البصر و النطق و الحیاه الحقیقیات).
(2). تفسیر الصراط المستقیم، بروجردى سید حسین، تحقیق: غلامرضا مولانا بروجردی، موسسه انصاریان، قم، 1416 قمری، چاپ: اول، ص 426، (فی أقسام الوحی …) .
(3). نهج البلاغه، شریف الرضى، محمد بن حسین، محقق/ مصحح: صبحی صالح، هجرت، قم، 1414 قمری، چاپ: اول، ص 497، کلمات قصار [143] 147.
(4). همان، ص 258، 179 (و من کلام له ع و قد سأله ذعلب الیمانی فقال هل رأیت ربک یا أمیر المؤمنین فقال ع أ فأعبد ما لا أرى فقال و کیف تراه فقال …) .
(5). در کتاب معراج نامه ابن سینا، بنا به نقل على بن فضل الله جیلانى، ضمن بحثى این حدیث آمده است، آن جا که می گوید: لاجرم چون با دیده بصیرت، عقل مدرک اسرار گشت همه حقایق را دریافت و دیدن حکم دارد، و براى این بود که گفت: «ولو کشف الغطاء ما ازادت یقیناً». (شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، محقق/ مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، قم، 1404 قمری، چاپ: اول، ج 7، ص 253، 113 و من خطبه له ع).
(6). الخصال، ابن بابویه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اکبر، جامعه مدرسین، قم، 1362 شمسی، چاپ: اول، ج1،ص240، (للعبد أربع أعین …) .
(7). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق/ مصحح جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 قمری، چاپ: دوم، ص 53، باب 44 (القلب و صلاحه و فساده و معنى السمع و البصر و النطق و الحیاه الحقیقیات).
(8). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 قمری، چاپ: چهارم، ج 2 ، ص 54، (باب حقیقه الإیمان و الیقین …) .
(9). المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417 قمری، چاپ: پنجم، ج 5، ص271، (کلام فی طریق التفکر الذی یهدی إلیه القرآن و هو بحث مختلط) .
(10). گرد آوری از کتاب: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386 شمسی، چاپ نهم، ج 1، ص 265.