چرا در قرآن بحث های تاریخی فراوانی ذکر شده است
به یقین قرآنمجید، یک کتاب تاریخى نیست؛ اما به دلایل مختلفى بحث هاى تاریخى فراوانى دارد؛ چرا که مسائل تربیتى مخصوصاً در سطح اجتماع، نمی تواند از مباحث مربوط به تاریخ گذشتگان جدا باشد؛ زیرا تاریخ بزرگترین آزمایشگاه زندگى است، و محک بسیار خوبى براى روشن ساختن ارزش هاى مکاتب اجتماعى و اقتصادى و سیاسى و جداسازى حقایق از اوهام به شمار می رود.
هنرنمایى بزرگ تاریخ این است که مسائل فکرى و عقلانى را در لباس محسوس نشان می دهد و کمک بزرگى به فهم صحیح ارزش هاى انسانى می کند، عاقبت ظلم و ستمگرى و خودکامگى به کجا می کشد؟ و نتیجه اختلاف و پراکندگى کدام است؟ و اینکه پایان تعصب و لجاجت و تک روى و بى اعتنایى به واقعیت ها چگونه رقم می خورد؟ همه از جمله مسائلى است که به وسیله تاریخ به دست می آید.
به همین دلیل می توان گفت تاریخ همان آب حیات است که می تواند به انسان عمر طولانى دهد؛ زیرا مطالعه تاریخ پیشینیان محصول هزاران سال تجربیات انسان هاى گذشته را در اختیار نسل امروز و فردا می گذارد. قرآنمجید در یک جمله کوتاه به این حقیقت مهم اشاره می کند و می فرماید: «لَقَدْ کَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِاُوْلِى الاَْلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَى وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَىْء وَهُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْم یُوْمِنُونَ»؛ (به راستى در سرگذشت آنها عبرتى براى صاحبان اندیشه بود. اینها داستان دروغین نبود؛ بلکه [وحى آسمانى است، و] با کتب آسمانى پیشین هماهنگ است؛ و در آن است شرح هر چیزى [که مایه سعادت انسان است]؛ و هدایت و رحمتى است براى گروهى که ایمانمی آورند).(1)
جالب این که قرآناین سخن را بعد از داستان پر ماجرا و بسیار عبرت انگیز حضرت یوسف(علیه السلام)، که در ابعاد مختلف مسائل تربیتى قابل استفاده و نتیجه گیرى است بیان می کند.
قرآن در جاى دیگر، داستان ها و سرگذشت هاى پیشینیان را سبب بیدارى اندیشه ها بر می شمرد و می گوید: «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»؛ (این داستانها را [براى آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند [و بیدار شوند]).(2)
در جاى دیگر بیان سرگذشت پیامبران پیشین را مایه ثبات قلب و تقویت اراده پیامبر اسلام(صلى اللهعلیه وآله) و بیدارى و آگاهى مومنان شمرده و می فرماید: «وَکُلاّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُوَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُوْمِنِینَ»؛ (ما از سرگذشت هاى همه پیامبران براى تو شرح می دهیم، تا بوسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ [و اراده ات قوى گردد] و در این [اخبار و سرگذشت ها،] براى تو حقّ آمده و براى مومنان موعظه و تذکّرى است).(3)
و درباره داستان حضرت نوح(علیه السلام) می گوید: «وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَهً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر»؛ (ما این ماجرا را به عنوان نشانه اى در میان امت ها باقى گذاردیم؛ آیا کسى هست که پند گیرد؟)(4)
و بالاخره درباره آثارى که از پیشینیان باقى مانده است در یک تعبیر زنده و زیبا چنین می گوید: «اَفَلَمْ یَسِیرُوا فِى الاَْرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا اَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَاِنَّهَا لاَ تَعْمَى الاَْبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ»؛ (آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دل هایى داشته باشند که [حقیقت را] با آن درک کنند؛ یا گوش هایى که با آن [نداى حق را] بشنوند؟! زیرا [بسیار می شود که] چشم هاى ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دل هایى که در سینه ها است کور می شود).(5)
به این ترتیب نه تنها تفصیل تاریخ، بلکه آثار تاریخى خاموش بازمانده از پیشینیان نیز، چشم دل را بینا و گوش جان را شنوا می سازد.(6)
پی نوشت: (1). سوره یوسف، آیه 111.
(2). سوره اعراف، آیه 176.
(3). سوره هود، آیه 120.
(4). سوره قمر; آیه 15.
(5). سوره حج، آیه 46.
(6). گردآوری از کتاب: پیام قرآن، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه. ش، ج 8، ص 191.