آیا مولوی روز عاشورا را روز شادی می داند؟
مولوی و روز عاشورا
برخی به مطالبی از مثنوی ایراد میگیرند مثلا مولوی در مثنوی گفته روز عاشورا روز شادی است در حالی که با روش اهل بیت علیهمالسلام نمیسازد. نظر شما چیست؟
ـ بله. این موارد باید به صورت علمی، دقیق و موردی، مورد بحث و بررسی واقع شود تا ببینیم آیا واقعا همین نظری که ابتدا از عبارت به ذهن افراد اشکال کننده میرسد مراد مولوی هم بوده است یا خیر؟
بنابراین خوب است ابتدا همین ابیات (که درباره کربلا است) را با هم مرور کنیم.
مولوی در اوایل دفتر ششم مثنوی میگوید:
روز عاشورا همه اهل حلب/ باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعی عظیم/ ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بکا/ شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان / کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعرههاشان میرود در ویل و وشت / پر همیگردد همه صحرا و دشت
یک غریبی شاعری از ره رسید / روز عاشورا و آن افغان شنید
شهر را بگذاشت و آن سوی رای کرد / قصد جست و جوی آن هیهای کرد
پرس پرسان میشد اندر افتقاد / چیست این غم بر که این ماتم فتاد
این رئیس زفت باشد که بمرد / این چنین مجمع نباشد کار خرد
نام او و القاب او شرحم دهید / که غریبم من شما اهل دهید
چیست نام و پیشه و اوصاف او / تا بگویم مرثیه ز الطاف او
مرثیه سازم که مرد شاعرم / تا ازینجا برگ و لالنگی برم
آن یکی گفتش که هی دیوانهای / تو نهای شیعه عدو خانهای
روز عاشورا نمیدانی که هست / ماتم جانی که از قرنی بهست
پیش مؤمن کی بود این غصه خوار / قدر عشق گوش عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن پاک روح / شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
گفت آری لیک کو دور یزید / کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
چشم کوران آن خسارت را بدید / گوش کران آن حکایت را شنید
خفته بودستید تا اکنون شما / که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان / زانک بد مرگیست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست / جامه چه درانیم و چون خاییم دست
چونک ایشان خسرو دین بودهاند / وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند / کنده و زنجیر را انداختند
روز ملکست و گش و شاهنشهی / گر تو یک ذره ازیشان آگهی
ور نهای آگه برو بر خود گری / زانک در انکار نقل و محشری
من قبل از پرداختن به بیان مراد مولوی در این ابیات لازم میدانم از افرادی که آن اشکال را بر مولوی وارد میکنند بپرسم: شما عبارت زیبای حضرت زینب کبری علیهاالسلام را که فرمود: «ما رایت الا جمیلا» چیزی جز زیبایی ندیدم، چگونه معنا میکنید؟ امام حسین علیهالسلام با یاران با وفایش به بدترین وضع، شهید شدهاند، خانوادهاش اسیر شدهاند، ایشان میفرماید همهاش زیباست.
یا این مطلب را که شهدای کربلا برای شهادت و وصال حق از هم سبقت میگرفتند و بعضی از یاران امام حسین علیهالسلام، شب عاشورا، مزاح میکردند و شاد بودند و چون علت را پرسیدند در پاسخ گفتند فردا به وصال میرسیم، اینها را چگونه تفسیر میکنید؟
حادثه عاشورا را باید از دو زاویه دید
اگر این سوالها را از من بپرسند، میگویم:
حادثه عاشورا را از دو زاویه باید دید به نحوی که با هم تعارض نداشته باشند. زاویه نخست این است که ببینیم اسلام زنده و بنی امیه مفتضح شد، خون امام حسین علیهالسلام و یارانش درخت اسلام ناب را تا قیامت آبیاری کرد و رشد داد و ببینیم امام حسین علیهالسلام و یارانش به وصال حق رسیده و از زندان دنیا نجات یافتند همه اینها چیزهایی است که از زاویه اول آنها را در حادثه عاشورا و کربلا میتوان دید که همه جمالیاند و همه مایه خوشحالی و سرور و ابتهاج است.
زاویه دوم این است که ببینیم امام معصوم، با چنان وضعی به شهادت رسید و آن همه مصیبت و سختی بر اهل بیت علیهمالسلام وارد شد. حال اگر از این زاویه به قضیه نگاه کنیم، قضیه و حادثه بسیار فجیع و بسیار دردآور و بسیار ناراحت کننده است و شایسته است انسان خون گریه کند.
وجههها و جهتها و زاویه دیدها را نباید به هم ریخت و با هم خلط کرد و اشتباه گرفت.
حال با این توضیح مقدماتی عرض می کنم: مولوی از زبان آن شاعر تازهوارد نا آشنا میگوید: شما که در عزای امام حسین علیهالسلام گریه میکنید آیا میدانید آنهایی که شهید شدند در چه جایگاهی هستند؟ یا خبر ندارید؟
اگر خبر دارید، از این جهت باید خوشحال و مسرور باشید که آنها به آن مقامات رسیدهاند و به تعبیر خودشان به وصال حق رسیدهاند و دیگران را از اسلام اموی، نجات دادهاند و دین خاتم را با خونشان زنده نگه داشتند. آیا این خوشحالی ندارد؟
البته ناراحتی و گریه و عزاداری هم به اعتبار مصیبتهایی که بر اسلام و امام حسین و خاندان و یارانش وارد شده سر جای خود محفوظ است منتها مولوی در مقام بیان این جهت نیست.
اگر هم نمیدانید که شهدای کربلا چه کردند و به کجا رسیدند، شما به حال خودتان گریه کنید بهتر است.
مثلا در مجلس ختمی، واعظ و روحانی صحبت میکند. خانواده میت هم گریه میکنند. واعظ میگوید شما عزادار هستید، ناراحتید، گریانید اما آیا واقعا از متن قضایا خبر دارید؟ از حکمت مرگ خبر دارید؟ از ثواب و عقاب الهی خبر دارید؟ از اینکه این مومن، آزاد شد، از زندان تن و دنیا راحت شد خبر دارید؟ اگر خبر دارید گریه شما به خاطر تسکین درد، پیوند روحی و عاطفی خوب است ولی بدانید که از یک جهت هم شاد باشید که او به وصال محبوبش رسیده است.
اگر هم خبر ندارید پس به حال خودتان گریه کنید بهتر از این است که به حال کسی گریه کنید که به وصال محبوبش رسیده است.
توصیه میکنم همیشه کلمات و عبارات متشابه را به محکمات ارجاع دهید. این یک اصل است. از متشابهات سوء استفاده نکنید. قرآن که در فصاحت و بلاغت، معجزه یگانه است آیات متشابه دارد چه برسد به کلام و کتابی که معجزه نیست.
هر کسی در زندگی خود، محکماتی دارد، متشابهاتی دارد. متشابهات، انسان را گمراه میکند نباید آنها را اصل و اساس قرار داد. متشابهات باید به وسیله محکمات تفسیر شوند.
مولوی در جای دیگر درباره شهدای کربلا میگوید:
کجایید ای شهیدان خدایی / بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق / پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی / بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده / کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته / بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده / کجایید ای نوای بینوایی
ما در تفسیر متون و نسبت دادن مراد نویسنده و انگیزه و هدف نویسنده، در پیشگاه خداوند، مسئولیم و باید پاسخگو باشیم. اگر پاسخ قطعی و حتمی و خدا پسند نداریم حرف نزنیم بهتر است.