اسرار عبادت احرار

عبادت عاشقانه و اسرار عبادت احرار :
عبادت عاشقانه یعنی همان تعبیر و بیان عرشی حضرت امام صادق علیه السلام که فرمودند : بندگان سه گروهند: گروهى خدا را از روى ترس عبادت می کنند، که این عبادت بردگان است. گروهى خداى متعال را براى دریافت پاداش می پرستند، این نیز عبادت اجیران است. گروهى هم خداى متعال را از روى عشق و محبت عبادت می کنند( عبادت عاشقانه )، این «عبادت آزادگان» است و بهترین عبادت است. [بحارالانوار، ج 67، ص 255]

قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اِنَّ الْعِبادَ ثَلاثَهٌ: قَوْمٌ عَبَدُوا اللّه عَزَّوَجَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبادَهُ الْعَبیدِ، وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللّه تَبارکَ وَ تَعالى طَلَبَ الثَّوابِ، فَتِلکَ عِبادَهُ الأُجَراءِ، وَقَوْمٌ عَبَدُوااللّه عَزَّوَجَلَّ حُبّاً لَهُ، فَتِلْکَ عِبادَهُ الأحْرارِ، وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبادَهِ.

عبادت عاشقانه

کار هر کس نشانی از همت او و آثار هر فرد بیانگر دارایی اوست وقتی صحبت می کنیم، سخنان مان نماینده عالم درون ما بوده و نشان می دهد که درون ما چه جمع است و آبشخور جان ما کجاست؟

آدمی مخفی است در زیر زبان // این زبان پرده است بر درگاه جان [1]

کلماتی که از زبان خارج می شود ترازوی سنجش ماست، می توانیم خودمان را با گفتارهایمان بشناسیم.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) وقتی با خدای متعال حرف می زند می گوید: «مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِکَ بَلْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُکَ»[2] ( عبادت عاشقانه )

معبودا من تو را به جهت ترس از آتش و یا طمع بهشت عبادت نمی کنم بلکه چون تو را سزاوار پرستش و عبادت یافتم عبادتت می کنم.

عبادت علی عبادت تاجرانه نیست که داد و ستد کند و برای رسیدن به بهشت و نعمت هایش تو را بپرستد علی میل به خود تو دارد؛ علی هوای تو دارد وعاشق توست.

و چه قدر زشت و قبیح است که انسان تاجرانه خدا را عبادت کند!

انسان کمی بالا می آید می بیند، عبادت هایی که برای دست یافتن به ثواب و نعمت های بهشتی انجام داده است چه قدر ناپسند بوده!

کسی تجارت می کند که سرمایه ای از خود داشته باشد اما در حقیقت ما چیزی نداریم، این خیالات و توهمات ناشی از ضعف معرفت آدمی است که در عالم خود را مالک می پندارد.

ما چه داریم که بخواهیم با خدا رابطه تاجرانه داشته باشیم؟! آن که در مسیر تجارت با خدا گام برمی دارد خیال می کند عمر، قدرت، مال و دارایی از آن اوست اما حقیقت اینست که «لاحول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم» همه از آن خداست.

در دعای عرفه ابا عبد الله الحسین(علیه السلام) با خدا چنین نجوا می کند: «فَبِأَیِّ شَیْ ءٍ أَسْتَقْبِلُکَ یا مَوْلایَ، أَ بِسَمْعِی أَمْ بِبَصَرِی، أَمْ بِلِسانِی أَمْ بِیَدِی أَمْ بِرِجْلِی؟ أَ لَیْسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِنْدِی، وَ بِکُلِّها عَصَیْتُکَ یا مَوْلایَ، فَلَکَ الْحُجَّهُ وَ السَّبِیلُ عَلَیَّ»[3]

همه به محضر خدا می رویم، قیامت برای همه بر پا خواهد شد و همه در محضر ذات احدیت حاضر می شوند که فرمود: ﴿یا أَیُّهَا اَلْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ﴾[4] ای انسان! یقیناً تو با کوشش و تلاشی سخت به سوی پروردگارت در حرکتی، پس او را دیدار می کنی.

همه را با رنج و زحمت و نهایتا با قهر و غلبه به محضر خداوند متعال می برند، اما سخن در اینست که با چه حالی و چگونه به محضر خدای متعال وارد شویم؟

در این فراز از دعای عرفه سیدالشهداء(علیه السلام) می فرماید: خدایا وقتی خواستم به محضرت بیایم چه بیاورم؟ کدام یک از اعضا و جوارح ام را به استقبال تو آورم و هدیه درگاهت کنم؟ آیا دست، پا، زبان و گوشم کافی است؟ در حالی که آنها نیز از توست و نعمت توست و دارایی من ناداری است؛ اما چه بد که آنچه را که تو داده ای در مسیر نافرمانی و عصیان به کار گرفته ام!

در واقع غایت بیان امام(علیه السلام) این است که بگوید: خدایا نه تنها همه نعمت ها مال توست و ما چیزی نداریم، بلکه در آن چه که تو داده ای تصرف غاصبانه کرده ایم.

یک نگاه بد یا سخن زشت، تصرف غاصبانه در ملک خداست.

وقتی نکته را فهمیدی در خواهی یافت که ما چیزی نداریم که بتوانیم در ارتباط با خدای متعال رابطه تاجرانه داشته باشیم، چیزی بدهیم و چیزی بستانیم. ما که هستیم که بخواهیم طرف معامله باشیم؟!

«الهی مَنْ کَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِیَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ دَعَاوِیهِ دَعَاوِی »[5]

الهی کسی که حقیقت هایش ادعا است پس چگونه ادعاهایش ادعا نباشد؟! اصلا هستی ما هستی نیست ما هیچیم!

ما عدم هاییم هستی ها نما // تو وجود مطلقی فانی نما

عده ای تاجرانه خدا را عبادت می کنند به جهت بهشت و نعیم آن و رهایی از آتش دوزخ می پرستند و خدای متعال نیز از سر لطف و رحمت خویش وعده ثواب و نعمت داده است، اما اگر به بطن واقع وارد شویم و با بینشی ژرف در آن نظر کنیم می فهمیم که این کار عبادت نیست بلکه معصیت است. لذا در حالت برخی اهل معرفت نقل شده است که از عبادتهای خود بلکه از استغفارهای خود نیز استغفار می کردند. معلوم است که ایشان بالا رفته و از مقامی بالاتر به اعمال پیشین خود نگاه کرده اند، در این حال است که می گویند:

ز هر چه غیر یار استغفرالله // ز بود مستعار استغفرالله [6]

انسان باید به خود بازگردد و معرفتی حقیقی به خود پیدا کند. معرفت حقیقی به خود یعنی برسی به نقطه فقر وجودی خود و ببینی و بیابی که تو عین فقر هستی!

نوع بشر چون در مورد دارایی های خود احساس مالکیت می کنند و انانیت سراسر وجودشان را در برگرفته است، مُلک خدا را به او تسلیم نکرده و حقوق الهی را ادا نمی کنند، باید به خود آمده و بفهمیم که ملک؛ ملک اوست و خود ما نیز از آن او و ملک اوییم

روزی منزل آیت الله پهلوانی طلبه ای وارد شد و با صدای بلند گفت: آقا آقا، فهمیدم، چه فهمیدی؟
فهمیدم که غاصب هستم! مشاهده کردم که همه عالم از آن خداست و علم، حیات، قدرت و وجود همه از اوست و غیر او در عالم ناداری بیش نیست و همه از افعال و صفات تا ذات محو اویند و فقط اوست که خدایی می کند بیش از این گمان می کردم همه اینها از من و مال من است اما اینک فهمیدم که یک عمر غاصبانه زندگی کردم!

این از آثار تجلیات حضرت دوست است که سالک را بی خود و سرمست می کند.

وقتی چنین حالی پیدا کردی و دانستی که ذره ذره عالم از مس و آهن تا آدم همه ملک حضرت حق اند آن موقع از طمع بهشت و ترس از جهنم گذر می کنی و شاکرانه سر سجود در محضر ذات ربوبی به خاک می نهی و در مقام توجه به جمال و زیبایی و ثنای حق مستقر خواهی شد و عبادت آدم عبادت عاشقانه و شاکرانه می شود آن موقع دیگر از عبادت خسته نمی شوی

چنانکه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «عبادت من شاکرانه است» [که عبادت شاکرانه نیز همان عبادت عاشقانه است.]

«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یُصَلِّی حَتَّى یَتَوَرَّمَ قَدَمَاهُ وَ یَقُولُ أَ فَلَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً»[7] رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بقدری نماز می خواند که پاهاى مبارکش متورم می شد، و می گفت: «آیا من بنده سپاسگزار نباشم؟!»

این بیان حضرت نشان از توجه به جمال و زیبایی های لایتناهی حق تعالی است.

وقت رکوع مستی ما را زیاده کن // در سجده ساز ذروه اعلی مقام ما
وقت قنوت ذره ای از ما به ما ممان // خود گوی و خود شنو ز لب ما پیام ما [8]

اگر از خود خالی شدی از خدا پر خواهی شد آن موقع وجودت می شود شجره طورسینا که از او ندا برخواست ﴿إِنَّنِی أَنَا اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا﴾[9] همانا! من خدایم که جز من معبودی نیست.

گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه // ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو

تمام عالم مست حق است، آن رعدی که حرکت می کند و آن ابری که می بارد آن باغی که شکوفه می دهد، همه از کوه و دشت و صحرا از قطره تا دریا مست اویند که
«یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»[10]

تسبیح حکایت از توجه به حقیقت مطلق در تمام عوالم وجود است. هیچ ذره ای در هیچ لحظه ای از این توجه خالی نیست.

ساربانا اشـتـران بین سـر بـه سـر قـطـار مست // میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست
باغبانا رعـد مطـرب ابـر سـاقـی گـشـت و شـد // باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست [11]

[إن شاءالله که خداوند سبحان عبادت عاشقانه و درک اسرار آن را روزی همه ما گرداند.]

تهیه و تنظیم: گروه تحقیقی پژوهشی فروغ توحید با اندکی تغییر و تصرف – راز عبادت عاشقان 1 و 2 (یا عبادت عاشقانه )
———————————
پی نوشت:
[1]. مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش٢١.
[2]. بحار الأنوار، ج 67، ص 197.
[3]. البلد الأمین و الدرع الحصین، ص 255.
[4]. انشقاق، 6.
[5]. إقبال الأعمال، ج 1، ص 348.
[6]. دیوان اشعار فیض کاشانی، غزل 844.
[7]. مصباح الشریعه، ص 170.
[8]. دیوان اشعار فیض کاشانی، غزل 38.
[9]. طه، 14.
[10]. جمعه، 1.
[11]. دیوان شمس، غزل 39.

خروج از نسخه موبایل