مقالات

راههای شناخت پیامبران در چهار اصل

اصل اول فطرت بشر ایجاب می‏کند که هیچ ادعایی را بدون دلیل نپذیرد، و هرکس مدعایی را بدون دلیل بپذیرد بر خلاف فطرت انسانی خویش عمل کرده است. ادعای نبوت عظیم‏ترین ادعایی است که بشر می‏تواند داشته باشد، و طبعا برای اثبات چنین مدعای بزرگی بایستی دلیل قاطع و استواری ارائه کند. این دلیل می‏تواند یکی از سه امر زیر باشد: الف – پیامبر پیشین، که نبوت او با دلایل قطعی ثابت‏شده است، بر نبوت پیامبر بعدی تصریح کند. چنانکه حضرت مسیحعلیه السلام بر نبوت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم تصریح کرد و آمدن او را بشارت داد. (1) ب – قراین و شواهد گوناگون بر صدق ادعای او گواهی دهد. این دلایل را می‏توان در سیره زندگی، محتوای دعوت، شخصیتهایی که به او گرویده‏اند، و نیز روش دعوت او به دست آورد. امروزه در محاکم جهان برای شناسایی حق از باطل و مجرم از بی‏گناه همین راه را می‏پیمایند، و در صدر اسلام نیز با استفاده از همین روش به راستگویی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پی می‏بردند. (2) ج – آوردن معجزه. یعنی همراه با دعوی نبوت، کاری خارق العاده انجام دهد، و دیگران را به تحدی دعوت نماید، و آن کار خارق العاده با ادعای او هماهنگ باشد. دو راه نخست عمومیت ندارد، در حالیکه راه سوم همگانی بوده و در طول تاریخ نبوت، بشر برای شناخت پیامبران از این راه استفاده کرده، و پیامبران نیز برای اثبات دعوی خود از آن بهره گرفته‏اند.
اصل دوم میان معجزه و صدق دعوی نبوت، رابطه‏ای منطقی برقرار است. زیرا اگر آورنده معجزه در ادعای خود راستگو باشد، طبعا مطلب ثابت می‏شود; و اگر فرض کنیم در ادعای خود دروغگوست‏باشد بر خداوند حکیم، که به هدایت‏بندگان خود علاقمند می‏باشد، شایسته نیست که چنین قدرتی را در اختیار او قرار دهد. چون مردم با مشاهده این قدرت خارق العاده به او ایمان می‏آورند و به سخنان او عمل می‏کنند. در نتیجه هرگاه او در ادعای خود دروغگو باشد، آنان را گمراه می‏کند، و این امر با عدل و حکمت الهی منافات دارد. این مسئله یکی از متفرعات قاعده حسن و قبح عقلی است که قبلا درباره آن بحث‏شد.
اصل سوم انجام کار خارق العاده که همراه و هماهنگ با دعوی نبوت باشد، «معجزه‏» نام دارد، ولی اگر کار خارق العاده از بنده صالح خدا سر بزند که مدعی نبوت نباشد، «کرامت‏» نامیده می‏شود. گواه این امر که بندگان صالح خدا (از غیر پیامبران) نیز می‏توانند مبدء کارهای خارق العاده شوند، یکی نزول مائده آسمانی برای حضرت مریم، و دیگری انتقال تخت ملکه سبا در یک لحظه از یمن به فلسطین توسط فردی برجسته از یاران حضرت سلیمان (آصف بن برخیا) می‏باشد که قرآن از هر دوی آنها خبر داده است. درباره مریم می‏فرماید: ‹‹کلما دخل علیها زکریا المحراب وجدعندها رزقا…›› (آل عمران/37): هر وقت که زکریا وارد محراب او می‏شد پیش او خوردنی می‏یافت می‏گفت ای مریم اینها برای تو از کجاست ؟! مریم می‏گفت از جانب خدا. در باره ماجرای تخت‏بلقیس نیز می‏فرماید: ‹‹و قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک›› (نمل/40):آن کس که نزد او دانشی از کتاب بود، گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو می‏آورم.
اصل چهارم تفاوت معجزه با دیگر امور خارق العاده در امور زیر خلاصه می‏شود: الف – آموزش ناپذیری: آورنده معجزه بدون سابقه هر نوع آموزش دست‏به اعجاز می‏زند، در حالیکه انجام یافتن امور خارق العاده دیگر، نتیجه یک رشته آموزشها و تمرینهاست. موسی بن عمرانعلیه السلام پس از سپری کردن دوران جوانی راهی مصر شد. در نیمه راه به نبوت و رسالت مبعوث گردید و خطاب آمد که ای موسی عصا را بیفکن.چون افکند ناگهان به صورت اژدها درآمد،به‏گونه‏ای که خود موسی وحشت کرد. نیز به موسی خطاب شد که دست‏خود را از بغل بیرون آر، چون برآورد، نوری از آن درخشش نمود که چشم را خیره می‏ساخت. (3) ولی درباره ساحران عصر سلیمان یادآور می‏شود: ‹‹یعلمون الناس السحر…فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء وزوجه›› (بقره/102): شیاطین سحر را به مردم می‏آموختند… و مردم نیز از آن دو ملک، مطالبی می‏آموختند که به واسطه آن میان زن و شوهر جدایی می‏انداختند. ب – معارضه ناپذیری: معجزه، از آنجا که از قدرت نامتناهی الهی سرچشمه می‏گیرد، معارضه ناپذیر است، در حالیکه جادو و سحر و نظایر آن از قبیل کار مرتاضان چون از قدرت محدود بشر سرچشمه می‏گیرد قابل معارضه و اتیان بمثل است. ج – عدم محدودیت: معجزات پیامبران محدود به یک نوع یا دو نوع نبوده،و به قدری مختلف و متنوع است که نمی‏توان در میان آنها قدر مشترکی یافت. مثلا انداختن عصا و تبدیل شدن آن به اژدها کجا، و دست از گریبان بیرون آوردن و درخشش آن کجا؟! نیز این دو معجزه کجا و جاری شدن چشمه‏های آب توسط زدن عصا به سنگ کجا؟! (4) همچنین این سه معجزه کجا و زدن عصا به دریا و شکافتن آب دریا کجا؟! (5) درباره حضرت عیسی نیز می‏خوانیم از گل،پرنده‏ای می‏ساخت، سپس در آن می‏دمید و به اذن خدا حیات می‏یافت. افزون بر این عمل، با کشیدن دست‏بر روی نابینایان و بیماران مبتلا به پیسی، آنها را شفا می‏بخشید. همچنین مردگان را زنده می‏کرد و از اندوخته‏های داخل خانه‏ها خبر می‏داد. (6) د – اصولا آورندگان معجزه یا کرامت‏با کسان دیگری چون ساحران که دست‏به کارهای خارق العاده می‏زنند،هم از نظر هدف، و هم از حیث روحیات متمایزند. گروه نخست اهداف والایی را تعقیب می‏کنند، در حالیکه گروه دوم اهداف دنیوی دارند; و طبعا روحیات آنها نیز با هم متفاوت است. پی‏نوشت‏ها: 1. سوره صف/6. 2. پوینده این راه قیصر، پادشاه روم بود، تاریخ طبری‏3/240، حوادث سال ششم هجرت. 3. قصص/32-31. 4. بقره/60. 5. شعراء /63. 6. آل عمران /42. منشور عقاید امامیه صفحه 103 استاد جعفر سبحانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا