فرهنگ واژگان

  • بدون تصویر

    بغل

    معنای واژه بغل: استر، قاطر، حیوانى که از آمیزش اسب و الاغ متولد میشود (والخیل والبغال والحمیر). (نحل 8)

  • بدون تصویر

    حَسْب

    معنای واژه حَسْب و حِسبان (حسِب یحسِب): گمان (یحسبون انهم مهتدون). (اعراف 30)

  • بدون تصویر

    جَنب

    معنای واژه جَنب: پهلو (فتکوى بها جباههم وجنوبهم). (توبه 35)

  • بدون تصویر

    جِلْد

    معنای واژه جِلْد: (به کسر اول) پوست (وقالوا لجلودهم لم شهدتم علینا). (فصلت 21)

  • بدون تصویر

    حاصب

    معنای واژه حاصب: طوفانى که همراه با سنگریزه باشد (فمنهم من ارسلنا علیه حاصباً). (عنکبوت 40)

  • بدون تصویر

    تابوت

    معنای واژه تابوت: صندوق (ان اقذفیه فی التّابوت). (طه39)

  • بدون تصویر

    حَجْز

    معنای واژه حَجْز: مانع و فاصله بین دو چیز (وجعل بین البحرین حاجزاً). (نمل61)

  • بدون تصویر

    بُطْؤ

    معنای واژه بُطْؤ: تأخیر انداختن (وانّ منکم لمن لیبطّئنّ). (نساء 72)

  • بدون تصویر

    اَیْک

    معنای واژه اَیْک: جنگل، بیشه، نیزار (کذّب اصحاب الأیکه). (شعراء 176) * منظور از اصحاب ایکه در آیه شریفه، قوم حضرت شعیب (علیه السلام) بودند که در جنگل ساکن بودند. بعضى گفته‏اند ایکه اسم شهرى است.

  • بدون تصویر

    جدر

    معنای واژه جدر: شایسته (الأعراب أشدّ کفراً ونفاقاً وأجدر ألاّ یعلموا). (توبه 97)

  • بدون تصویر

    اِنْى

    معنای واژه اِنْى: نزدیک شدن (الم یأن للّذین ءامنوا). (حدید 16)

  • بدون تصویر

    تلاوت

    معنای واژه تلاوت: خواندن کلمه پس از کلمه دیگر (تلک آیات الله نتلوها علیک بالحقّ). (بقره 252)

  • بدون تصویر

    جَرّ

    معنای واژه جَرّ: کشیدن (واخذ برأس اخیه یجرّه الیه). (اعراف 150)

  • بدون تصویر

    حسد

    معنای واژه حسد: آرزوى زوال نعمت از دارنده نعمت است (من شرّ حاسد اذا حسد). (فلق 5)

دکمه بازگشت به بالا