فرهنگ واژگان
-
جبر
معنای واژه جبر: اصلاح شىء (هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ) (حشر 23)
-
ثقلان
معنای واژه ثقلان: جنّ و انس (سنفرغ لکم أیّها الثّقلان). (الرحمن 31)
-
ثَنى
معنای واژه ثَنى: عطف، برگرداندن (یثنون صدورهم). (هود 5)
-
حصد
معنای واژه حصد: درو کردن (واتوا حقه یوم حصاده). (انعام 141)
-
جلباب
معنای واژه جلباب: روسرى زن که سر و صورت او را میپوشاند (یدنین علیهن من جلابیبهنّ). (احزاب 59)
-
جَذّ
معنای واژه جَذّ: شکستن، پراکنده کردن، به ریزهها و خردههاى طلاى شکسته جذاذ گفته میشود (فجعلهم جذاذاً). (انبیاء 58)
-
اَسَنْ
معنای واژه اَسَنْ: تغییر یافتن (انهار من ماء غیر ءاسن). (محمد 15)
-
برک
معنای واژه برک: برکت: فایده ثابت، فزونى خیر (لفتحنا علیهم برکات من السّماء). (اعراف 96)
-
حسن
معنای واژه حسن: احسان: بخشش و انعام بر غیر، مفهوم احسان از انعام و بخشیدن وسیعتر و عمومیتر است و بالاتر از عدل است (انّ الله یأمر بالعدل والاحسان). (نحل 90)
-
جِبْت
معنای واژه جِبْت: بت، چیز بیفایده و هر معبود باطل (یؤمنون بالجبت والطاغوت). (نساء 51)
-
حُلُم
معنای واژه حُلُم: (جمع آن احلام) چیزى است که انسان در خواب میبیند (اضغاث احلام). (یوسف 44)
-
بَرَص
معنای واژه بَرَص: بیمارى پیسى (وابرء الأکمه والأبرص). (آل عمران 49)
-
جَبْن
معنای واژه جَبْن: جبین دو طرف پیشانى است، وسط پیشانى را جبهه و دو طرف آن را جبینان گویند (فلمّا اسلما وتلّه للجبین). (صافات 103)
-
حِلّ
معنای واژه حِلّ: (به کسر اول) حلال، مقابل حرام (هذا حلال وهذا حرام). (نحل116)