فرهنگ واژگان
-
اِلف
معنای واژه اِلف: (به کسر اول) جمع شدن با میل و رغبت (فالّف بین قلوبکم). (آل عمران 103) معنای واژه ایلاف: ایجاد الفت (لإیلاف قریش). (قریش 1)
-
جَرح
معنای واژه جَرح: (بفتح اول) کسب گناه، کارى که با اعضاى بدن صورت میگیرد (ویعلم ما جرحتم بالنهار) (انعام 60) (ام حسب الّذین اجترحوا السیّئات). (جاثیه 21)
-
تَفَثْ
معنای واژه تَفَثْ: چرک (ثم لیقضوا تفثهم). (حج 29)
-
حرج
معنای واژه حرج: گناه (لیس على الاعمی حرج) (نور 61). معنای واژه حرج: تنگى (ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجاً ممّا قضیت). (نساء 65) * اصل حرج و حراج انباشته شدن و گرد آمدن چیزى است از این رو معناى…
-
حافّین
معنای واژه حافّین: طواف کنندگان، فراگیرندگان (وترى الملائکه حافّین من حول العرش). (زمر 75)
-
ثُبُور
معنای واژه ثُبُور: هلاکت (لا تدعوا الیوم ثبوراً واحداً). (فرقان 14)
-
مجذوذ
معنای واژه مجذوذ: قطع شده (عطاء غیر مجذوذ). (هود 108)
-
آناء
معنای واژه آناء: ساعتها (ءاناء اللیل). (آل عمران 113)
-
جَراد
معنای واژه جَراد: ملخ (فارسلنا علیهم الطوفان والجراد). (اعراف 133)
-
حَطَطْ
معنای واژه حَطَطْ: حطّ: فرود آمدن از بالا و فرود آوردن (وقولوا حطّه). (اعراف161) * این کلمهاى است که بنیاسرائیل مأمور شدند آن را بگویند یعنى خداوندا گناهان ما را بریز و مورد آمرزش قرار بده. حَطْم: پایمال کردن، شکستن…
-
جَأر
معنای واژه جَأر: درخواست زیاد، تضرّع، فریاد زدن (لا تجأروا الیوم). (مؤمنون 65)
-
ثمر
معنای واژه ثمر: میوه (کلّما رزقوا منها من ثمره رزقاً). (بقره 25)
-
إباء
معنای واژه إباء: شدت امتناع، خوددارى (ابى واستکبر). (بقره 34)
-
جرى
معنای واژه جرى: جاریه: کشتى (حملناکم فی الجاریه). (حاقه 11) جوارى: جمع جاریه است.