فرهنگ واژگان

  • بدون تصویر

    تبع

    معنای واژه تبع؛ تَبیع: ناصر و کمک، کار، تابع (ثم لا تجدوا لکم علینا به تبیعاً). (اسراء69)

  • بدون تصویر

    تیه

    معنای واژه تیه: بیابان بدون نشانه که محل سرگردانى است (یتیهون فی الأرض). (مائده 26)

  • بدون تصویر

    بَهْم

    معنای واژه بَهْم: بهیمه: چهارپایان دریایى و صحرایى (احلّت لکم بهیمه الانعام). (مائده 1)

  • بدون تصویر

    حَسْم

    معنای واژه حَسْم: از بین بردن، شر پیوسته (ثمانیه أیام حسوماً). (حاقّه 7)

  • بدون تصویر

    بکر

    معنای واژه بکر: آغاز روز از طلوع فجر تا ظهر (وسبّح بالعشی والابکار) (آل عمران 41) معنای واژه بکر: دوشیزه (فجعلناهنّ ابکاراً). (واقعه 36)

  • بدون تصویر

    جَوْس

    معنای واژه جَوْس: جستجوى شدید (فجاسوا خلال الدیار). (اسراء 5)

  • بدون تصویر

    اُفُول

    معنای واژه اُفُول: غروب کردن (لا أحب الافلین). (انعام 76)

  • بدون تصویر

    ثمن

    معنای واژه ثمن: قیمت، نرخ (ولا تشتروا بایاتی ثمناً قلیلا). (بقره 41)

  • بدون تصویر

    جَمَل

    معنای واژه جَمَل: شتر نر؛ طناب کشتى (حتى یلج الجمل فی سم الخیاط). (اعراف 40)

  • بدون تصویر

    جهز

    معنای واژه جهز: تجهیز: آماده کردن (یوسف 70)

  • بدون تصویر

    حرق

    معنای واژه حرق: سوختن، آتش گرفتن (فیه نار فاحترقت). (بقره 266)

  • بدون تصویر

    جیب

    معنای واژه جیب: گریبان (ولیضربن بخمرهنّ على جیوبهن). (نور 31)

  • بدون تصویر

    اِناء

    معنای واژه اِناء: ظرف (بآنیه من فضه). (انسان 15)

  • بدون تصویر

    جَثَّ

    معنای واژه جَثَّ: برکندن، قطع کردن. معنای واژه شجره مجتثه: درخت و گیاهى است که ریشه در زمین ندارد (اجتثّت من فوق الأرض). (ابراهیم 26)

دکمه بازگشت به بالا