فرهنگ واژگان

  • بدون تصویر

    برء

    معنای واژه برء: برائه: بیزارى جستن (برائه من اللّه ورسوله). (توبه 1)

  • بدون تصویر

    حدّ

    معنای واژه حدّ: مرز (تلک حدود اللّه فلا تقربوها). (بقره 187)

  • بدون تصویر

    ایتمار

    معنای واژه ایتمار: قبول امر و مشورت (انّ الملأ یأتمرون بک لیقتلوک). (قصص 20)

  • بدون تصویر

    اثم

    معنای واژه اثم: گناه. معنای واژه اثیم: بسیار گناهکار (والله لا یحبّ کلّ کفّار أثیم) (بقره 276)

  • بدون تصویر

    بارئ

    معنای واژه بارئ: آفریننده (هو الله الخالق البارئ). (حشر 24)

  • بدون تصویر

    حَرَض

    معنای واژه حَرَض: بیفایده، از کار افتاده، مشرف بر هلاکت و مرگ شدن (حتى َتکون حرضاً). (یوسف 85)

  • بدون تصویر

    برق

    معنای واژه برق: درخشش تولید شده از برخورد ابرهاست (فیه ظلمات ورعد وبرق) (بقره 19) معنای واژه ابریق: جمع آن اَباریق است: ظرف درخشنده دسته‏دار (بأکواب وأباریق). (واقعه 18)

  • بدون تصویر

    جَسّ

    معنای واژه جَسّ: جستجو کردن و پیبردن به امور پنهان (ولا تجسّسوا). (حجرات12)

  • بدون تصویر

    بُدْن

    معنای واژه بُدْن: جمع بدَنه شتران قربانى (والبدن جعلناها لکم من شعائر الله). (حج 36)

  • بدون تصویر

    احصار

    معنای واژه احصار: جلوگیرى کردن (فان أحصرتم فما استیسر من الهدی). (بقره 196)

  • بدون تصویر

    حَبّ

    معنای واژه حَبّ وحبّه: دانه (انّ الله فالق الحبّ والنوى). (انعام 95)

  • بدون تصویر

    اُوِّه

    معنای واژه اُوِّه: تضرع بسیار (ان ابراهیم لاوّاه حلیم). (توبه 114)

  • بدون تصویر

    بَتْر

    معنای واژه بَتْر: بریدن؛ در بریدن دُم به کار میرود. به کسانى که فرزند از آنان باقى نمیماند ابتر میگویند (انّ شانئک هو الأبتر). (کوثر 3)

  • بدون تصویر

    جَمّ

    معنای واژه جَمّ: بسیار (تحبون المال حبّاً جمّاً). (فجر 20)

دکمه بازگشت به بالا