فرهنگ واژگان

  • بدون تصویر

    جَذْوَه

    معنای واژه جَذْوَه: شعله (او جذوه من النار). (قصص 29)

  • بدون تصویر

    جواد

    معنای واژه جواد: مرد بخشنده. معنای واژه جواد: اسبى است که با تمام نیرو و وجود خویش میدود، جمع آن جیاد است (بالعشیّ الصافنات الجیاد). (ص 31)

  • بدون تصویر

    بَتْل

    معنای واژه بَتْل: بریدن از غیر و اخلاص نیت در عبادت (وتبتّل الیه تبتیلا). (مزمل8)

  • بدون تصویر

    تحرّف

    معنای واژه تحرّف: کنار رفتن، به طرفى رفتن (الاّ متحرّفاً لقتال). (انفال 16)

  • بدون تصویر

    حاکم

    معنای واژه حاکم: (جمع آن حکّام) قاضى، داور (وتدلوا بها الى الحکّام). (بقره188)

  • بدون تصویر

    اَمَد

    معنای واژه اَمَد: مدت، زمان (فطال علیهم الامد). (حدید 16)

  • بدون تصویر

    ثَجّ

    معنای واژه ثَجّ: ریزش فراوان (ماء ثجّاجاً). (نبأ 14)

  • بدون تصویر

    اَسْر

    معنای واژه اَسْر: بستن کسى با زنجیر و طناب (وشددنا اسرهم). (انسان 28) * اسیر را از آن جهت اسیر نامند که مقیّد و محدود میشود. آیه شریفه در باره خلقت انسان است (شددنا اسرهم) یعنى: اعضاى پیکر او را…

  • بدون تصویر

    ألم

    معنای واژه ألم: درد شدید. معنای واژه ألیم: دردناک (للکافرین عذاب ألیم). (بقره 104)

  • بدون تصویر

    بُور

    معنای واژه بُور: کساد (یرجون تجاره لن تبور) (فاطر 29)

  • بدون تصویر

    ثقل

    معنای واژه ثقل: سنگینى. معنای واژه ثقیل: سنگین (فمن ثقلت موازینه). (اعراف 8) معنای واژه اثّاقلتم: اظهار سنگینى نفس (اثاقلتم الى الارض). (توبه38)

  • بدون تصویر

    ثَیِّب

    معنای واژه ثَیِّب: زن شوهر کرده (ثیبات وأبکاراً). (تحریم 5)

  • بدون تصویر

    برز

    معنای واژه برز: بُروز: آشکار شدن (ولمّا برزوا لجالوت) (بقره 250) (وبرّزت الجحیم للغاوین). (شعراء 91) معنای واژه براز: چیزى که به ذات خود روشن و آشکار است مثل بیابان (وترى الارض بارزه). (کهف 47)

  • بدون تصویر

    بَرْم

    معنای واژه بَرْم: إبرام: محکم کردن (ام ابرموا امراً فانّا مبرمون). (زخرف 79)

دکمه بازگشت به بالا