فرهنگ واژگان
-
حصر
معنای واژه حصر: تنگ گرفتن (أو جاؤکم حصرت صدورهم أن یقاتلوکم). (نساء 90)
-
اَشِر
معنای واژه اَشِر: شدت سرخوشى و سرمستى، متکبر (بل هو کذّاب اشر). (قمر 25)
-
جبّار
معنای واژه جبّار: ستمگر (ولم یجعلنی جبّاراً شقیّاً). (مریم 32)
-
جَبى
معنای واژه جَبى جمع کردن (یجبى الیه ثمرات کلّ شیء). (قصص 57)
-
جَرْم
معنای واژه جَرْم: حمل، وادار کردن (وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا). (مائده 8)
-
جنَّ
معنای واژه جنَّ: پوشاندن (فلمّا جنّ علیه اللیل) (انعام 76). معنای واژه جنَّ: نام جنیان (شیاطین الانس و الجن) و جمع آن «جان» است (لایسئل عن ذنبه انس ولا جان). (الرحمن39)
-
اَمّ
معنای واژه اَمّ: قصد و هدف مستقیم که همان توجه به مقصود است (آمّین البیت الحرام). (مائده 2)
-
جزء
معنای واژه جزء: نصیب و بهره (لکل باب منهم جزء مقسوم). (حجر 44) * جزء الشىء چیزى است که تمام یک شىء با آن جزء و اجزاء با آن سنجیده میشود مثل اجزاى کشتى، اجزاى خانه (ثم اجعل على کل…
-
حَلّ
معنای واژه حَلّ: (به فتح اول) باز کردن گره (واحلل عقده من لسانی). (طه 27)
-
جَرم
معنای واژه جَرم: اصل آن کندن و چیدن میوه از درخت است و جُرم به طور استعاره براى ارتکاب زشتى و گناه به کار میرود (انّ المجرمین فی ضلال وسعر). (قمر47)
-
حَرْد
معنای واژه حَرْد: منع (وغدوا على حرد قادرین). (قلم 25) به معناى غضب و قصد نیز آمده است.
-
بَحْث
معنای واژه بَحْث: طلب نمودن، جستجو کردن، اکتشاف (فبعث الله غراباً یبحث فی الأرض). (مائده 31)
-
حِس
معنای واژه حِس: دریافت درک (فلمّا احسّ عیسى منهم الکفر). (آل عمران 52)
-
اِلّ
معنای واژه اِلّ: سوگند، خویشاوندى (لا یرقبون فی مؤمن الاًّ ولا ذمّه). (توبه 10)