علامه طباطبایی: آیا اسلام امروز هم قابل اجراست؟
عدهاى میگویند: آیا راستى میتوان باور کرد که اسلام میتواند جهان بشریت را با در نظر گرفتن وضع حاضر و ترقیات و پیشرفتهاى حیرتانگیز آن اداره کند و نیازهاى موجود را پاسخ دهد؟ و آیا وقت آن نرسیده که بشرى که به نیروى دانش در اعماق آسمانها میرود و به تسخیر ستارگان میپردازد، دیگر اینگونه افکار کهنۀ مذهبى را دور انداخته، روش نو و تازهاى براى زندگى پرافتخار خود انتخاب کند و نیروى فکر و ارادۀ خود را در توسعۀ پیروزىهاى شایان خود تمرکز دهد؟
آیا تمام مسایل در قلمرو تحول است
لازم است اول نکتهاى را تذکر دهیم و آن اینکه: درست است ما طبعا تازه را بیشتر از کهنه دوست میداریم و نوى هرچیز را به کهنۀ آن ترجیح میدهیم، ولى درهرحال این موضوع کلیت ندارد و این رویه را در همهجا نمیتوان اجرا و اعمال نمود.
مثلا نمیتوان گفت: (۴=٢*٢) که هزارها هزار سال در میان بشر مورد استفاده قرار گرفته بود، دیگر کهنه شده و باید دور انداخت. نمیتوان گفت: زندگى اجتماعى که تاکنون در میان بشر دایر بود، دیگر کهنه شده و باید طرح تازهاى ریخت و پس از این زندگى انفرادى آغاز کرد. نمیتوان گفت: پیروى قوانین مدنى که به مقدار زیادى آزادى فردى را پایمال میکند، دیگر کهنه شده و مردم را به ستوه آورده است. در چنین دورهاى که بشر به تسخیر فضا پرداخته و سفینههاى فضایى در مدارات ستارگان، مشغول بررسى اوضاع میباشند، باید راه تازهاى باز کرد و از قید قانون و قانونگذار و مجریان قوانین نجات یافت.
نیازى به توضیح ندارد که این سخنان چهاندازه بىپایه و مسخره است. اساسا مسئلۀ کهنه و تازه در موردى میتواند مطرح شود که قلمرو تحول باشد و آمادگى براى تبدل و تغییر داشته باشد و درنتیجه روزى نغز و شاداب و روزى در اثر برخورد با عوامل ناملایم، فرسوده و پژمرده گردد.
بنابراین در بحثهایى که به منظور واقعشناسى منعقد میگردد و ارتباط با اقتضائات طبیعى دارد و چگونگى آفرینش و قوانین واقعى جهان را بررسى میکند (که یکى از آنها همین مسئلۀ مورد بحث ما است: آیا اسلام میتواند جهان بشریت را با در نظر گرفتن وضع حاضر اداره کند؟) نباید دست به اینگونه افکار شاعرانه زد و داستان کهنه و تازه به میان آورد.
هر سخن جایى و هر نکته مقامی دارد
اما اینکه آیا اسلام میتوان جهان بشریت را با وضع حاضر اداره کند؟ این سؤال نیز به نوبۀ خود خالى از غرابت نیست و با توجه به معنى حقیقى اسلام که دعوت قرآنى بر آن استوار میباشد بسیار شگفتآور است، زیرا «اسلام» یعنى راهى که دستگاه آفرینش انسان و جهان براى انسان نشان میدهد. «اسلام» یعنى آیین و مقرراتى که با طبیعت ویژۀ بشرى تطبیق میپذیرد و به حسب سازش کاملى که با فطرت و طبیعت انسانى دارد نیازمندىهاى واقعى، نه خواستههاى پندارى و دلخواههاى عاطفى و احساساتى انسان را تأمین و رفع مینماید.
بدیهى است که طبیعت و فطرت انسانى تا انسان انسان است همان است که هست و همان خواهد بود و انسان در هر مکان و زمانى و با هر وضعى زندگى کند طبیعت و فطرت انسانى خود را دارد و طبیعت و فطرت راهى در پیش پاى وى گذاشته، خواه آن را بپیماید، یا از آن راه سرباز زند.
بنابراین معنى سؤال نامبرده در حقیقت این است که اگر انسان از راهى که طبیعت و فطرت به وى نشان میدهد برود، آیا خوشبختى طبیعى خود را مییابد و به آرزوهاى طبیعت خود میرسد؟ یا مثلا اگر درختى مسیر طبیعى خود را که با ابزار مناسب آن نیز مجهز است سیر کند، به سرمنزل مطلوب طبیعت خود میرسد؟ روشن است که اینگونه سؤالها از بدیهیات بوده و تردید در مقابل بداهت است.
اسلام یعنى راه فطرت و طبیعت که همیشه راه حقیقى انسان است، و با تغییر وضع، تغییر نمیپذیرد و خواستهاى طبیعت و فطرت-نه خواستهاى عاطفى و احساسى و نه خواستهاى خرافى-خواستهاى واقعى او و سرمنزل فطرت و طبیعت، سرمنزل و مقر سعادت و خوشبختى اوست.
خداى متعال در قرآن مجید میفرماید:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اَللّٰهِ اَلَّتِی فَطَرَ اَلنّٰاسَ عَلَیْهٰا لاٰ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اَللّٰهِ ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ» ؛ روم، آیه ٣٠.
با استوارى و در حال اعتدال با دین مواجه شو، یعنى با همان آفرینش ویژۀ خدایى که مردم را براساس آن آفریده و در آفرینش خدا تغییر و تبدیل نیست-ثابت است-آن است دینى که زندگى مردم را میتواند اداره کند.
توضیح مختصر این مطلب:
چنانکه براى ما مشهود و محسوس است، انواع گوناگونى که در جهان آفرینش وجود دارند، هرکدام زندگى و بقاى مخصوص داشته و در زندگى خود خط مشى خاص و راه ویژهاى دارند و در خط زندگى سرمنزلى مشخص را تعقیب میکنند و سعادت و خوشبختىشان این است که بىاینکه در مسیر زندگى به مانع و معارضى تباهکننده برخورد کنند، به سرمنزل خود برسند و به عبارت دیگر راه زندگى و بقا را مناسب ابزارى که در ساختمان وجود خود به آن مجهزند، بدون مزاحم پیموده، به سرانجام برسانند.
دانۀ گندم در مسیر نباتى خود، راه ویژهاى دارد و در داخل ساختمان خود تشکیلات و تجهیزات مخصوصى که در اوضاع و شرایط خاصهاى به کار افتاده، مواد عنصرى را که با نسبت و مقدارهاى معینى در رشد و نشو و نماى بوتۀ گندم لازم است جذب کرده، به مصرف میرسانند و از راه مخصوصى بوتۀ گندم را به سرمنزل مقصود رهبرى میکنند.
بوتۀ گندم روش خاصى را که در مسیر نشو و نماى خود در محیط عوامل درونى و بیرونى خود اتخاذ کرده، هرگز تغییر نمیدهد، مثلا هرگز نمیشود پس از پیمودن مقدارى از مسیر نشو و نما یکباره به خط زندگى درخت سیب منتقل شده، شاخ و تنه دربیاورد و برگ و شکوفه باز کند، یا به مسیر زندگى گنجشک افتاده، منقار و بال درآورده، پرواز کند. این قاعده و قانون در همۀ انواع آفرینش جارى میباشد و انسان نیز از این کلیت مستثنى نیست.
انسان هم در زندگى خود مسیرى طبیعى و فطرى و سرمنزل مقصودى که کمال و سعادت و خوشبختى وى باشد دارد و ساختمان وى با تجهیزاتى مجهز است که مسیر فطرى و طبیعى وى را مشخص میدارد و به سوى منافع واقعىاش هدایت میکند.
خداى متعال در وصف این هدایت عمومی که در همۀ انواع آفرینش جارى است میفرماید:
«اَلَّذِی أَعْطىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ» طه، آیه ۵٠.
به هرچیز آفرینش مخصوص آن را داد، پس از آن به سوى منافعش راهنمایى و هدایت کرد.
و در وصف هدایت خصوصى که در انسان جارى است میفرماید:
«وَ نَفْسٍ وَ مٰا سَوّٰاهٰا فَأَلْهَمَهٰا فُجُورَهٰا وَ تَقْوٰاهٰا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا وَ قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا.» شمس، آیات ٧-١٠.
سوگند به نفس و کسى که آن را درست کرد، پس ناپرهیزى و پرهیزکارى آن را به وى فهمانید، رستگار شد کسى که خود را رشد و پرورش نیک داد و نومید شد کسى که آن را از رشد خوب بازداشت.
تفاوت قوانین اسلامی با قوانین بشرى
از بیان گذشته روشن میشود که مسیر زندگى واقعى انسان که سعادت و خوشبختى حقیقى او را دربردارد، راهى است که طبیعت و فطرت به سوى آن هدایت میکند و براساس مصالح و منافع واقعى که مطابق اقتضاى آفرینش انسان و جهان میباشد، پایهگذارى شده، خواه با خواستهاى عواطف و احساسات تطبیق پذیرد و خواه نپذیرد، زیرا عواطف و احساسات درخواستهاى خود باید از راهنمایى طبیعت و فطرت پیروى کند و محکوم آن باشد، نه طبیعت و فطرت از خواستهاى بىبندوبارانه، عواطف و احساسات و جامعۀ بشرى زندگى خود را براساس واقع بینى بنا کند؛ نه بر پایۀ لرزان خرافهپرستى و ایدهآلهاى فریبندۀ عواطف و احساسات.
و همین است فرق ما بین قوانین اسلامی و قوانین مدنى دیگر، زیرا قوانین اجتماعى معمولى پیرو خواست اکثریت افراد جامعه (نصف+١) میباشد، ولى قوانین اسلامی بر وفق هدایت طبیعت و فطرت است که نشاندهندۀ ارادۀ خداى متعال میباشد و از همینجاست که قرآن کریم حکم و تشریع را انحصارى ساحت کبریاى خداوندى میداند. چنانکه میفرماید:
«إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ اللّه یوسف، آیه ۴٠. وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.» مائده، آیه ۵٠.
حکم مخصوص خداست و کیست که در حکم بهتر از خدا باشد براى اهل یقین.
و همچنین آنچه در جامعههاى معمولى حکمفرماست خواست اکثریت افراد یا خواست یک فرد دیکتاتور مقتدر میباشد، خواه با حق و حقیقت وفق دهد و مصلحت واقعى جامعه را تأمین کند و خواه نه، ولى در جامعۀ حقیقى اسلامی، حکومت از آن حق و حقیقت است و خواست افراد باید از آن تبعیت و پیروى نماید.
و از اینجا پاسخ شبهه و اشکال دیگرى نیز روشن میشود و آن این است که:
اسلام موافق طبع ناسالم جامعۀ بشرى نیست و جامعههاى بشرى که امروز از آزادى لگامگسیخته برخوردار و از هرگونه کامرانى بهرهمندند، هرگز حاضر نمیشوند زیر بار این همه محدودیتها که در اسلام است بروند.
البته اگر بشر را با وضع حاضر که انحطاط اخلاقى در همۀ شئون زندگىاش رخنه کرده و با هرگونه بىبندوبارى و بیدادگرى آلوده گشته و هرلحظه به فنا و زوال تهدید میشود، فرض کنیم، آنگاه اسلام را با آن بسنجیم، هیچگونه مطابقت و موافقتى میان اسلام روشن و بشر سرتاپا تیره نخواهیم یافت و توقع نیز نباید داشت که با حفظ وضع حاضر، جریان اسلام یعنى صورتى از پارهاى از احکام اسلام سعادت کامل بشر را تأمین نماید و این توقع عینا مانند این است که از یک محیط استبداد و دیکتاتورى که از رژیم دموکراسى تنها اسم آن را دارد، نتایج و فواید دموکراسى واقعى را توقع داشته باشیم، یا مانند بیمارى که در بهبودى خود به مجرد نوشته شدن نسخه و فطرت خدادادى مردم را در نظر گرفته با اسلام که همان دین فطرت و طبیعت است بسنجیم، کمال موافقت و سازش را خواهد داشت و چگونه متصور است که فطرت و طبیعت با راهى که خود تشخیص داده، به سوى آن هدایت میکند و جز آن راهى نمیشناسد سازش نکند؟
مبارزه با انحراف
البته بواسطۀ انحراف و کجبینى که در اثر بىبندوبارى افراد امروزه گریبانگیر فطرت و طبیعت شده تا اندازهاى رابطۀ شناسایى میان طبیعت و فطرت و میان راه و روشى که خود نشان داده بریده شده، ولى در چنین وضع نامساعدى روش عقلانى این است که با وضع نامساعد مبارزه شود تا زمینه مهیا گردد، نه اینکه گرداگرد طبیعت و فطرت منحرف خط بطلان بکشند و بهکلى از سعادت و خوشبختى انسانى نومید شده چشم پوشند.
به شهادت تاریخ نیز هر روش و رژیم تازهاى نخستین بار در استقرار خود مواجه با مقاومت سخت روش قدیم و وضع سابق گردیده و پس از کشمکشهاى بسیار که غالبا خونین نیز بوده، توانسته است براى خود در جامعه جاى باز کند و تدریجا نام رقیب سابق خود را از یاد مردم ببرد.
رژیم دموکراسى که به عقیدۀ علاقهمندان خود موافقترین روشهاست، با خواستهاى مردم با استقرار خود قیام خونین فرانسه و حوادث خونین دیگرى را در سایر کشورهاى پیشرفته و پس از آن استقرار یافت و همچنین رژیم کمونیستى که پیش طرفدارانش سنتز حرکتهاى مترقى بشر و عالىترین هدیه تاریخ است، در پیدایش نخستین آن در روسیۀ شوروى و پس از آن در آسیا و اروپا و امریکا و دهها میلیون بشر را به خون خود غلطاند، تا استقرار یافت.
روى هم رفته مقاومت و نارضایتى ابتدایى جامعهاى دلیل ناهموارى یا تباهى و بىپایگى روشى نمیشود. پس اسلام درهرحال زنده است و قابلیت عرضه شدن به هر جامعهاى را دارد.
منبع: معنویت تشیع بع ضمیمه جند مقاله دیگر, علامه سید محمد حسین طباطبایی