مقالات

حیات طیبه در قرآن

مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ [1]
امروزه مطالعه و پژوهش در بخش معارف قرآنی از اهمیتی فراوان برخوردار است و آنچه که در این راستا بر اهمیت مطلب می افزاید آن است که معارف قرآن از خود قرآن بررسی شود؛ به دیگر سخن با کمک آیات قرآن، نظر خود قرآن درباره مطلبی خاص مورد کنکاش قرار گیرد و نوعی تفسیر قرآن به قرآن در مورد مطلبی خاص ارائه گردد، یعنی همان کاری که برخی مفسران از آغاز حیات اسلام به آن روی آورده اند [2] ولی اعمال و تبیین روش « تفسیر قرآن به قرآن » در عصر حاضر به صورتی نوین متداول گشته است [3] که نمونه کامل و بارز آن را می توان تفسیر المیزان علامه طباطبایی دانست.

آنچه در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است، بررسی قرآنیِ « حیات طیبه » می باشد؛ یعنی تبیین و آشکار نمودن معنای « حیات طیبه » با کمک گرفتن از خود قرآن کریم که در بیشتر موارد برای توضیح مقصود بیش از هر چیز از آیات قرآن استفاده شده است و البته در این راستا روایات ائمه اطهار علیهم السلام، لغت و ادبیات عرب، قراین عقلی، داده های علمی و هرچیزی که امکان کمک گرفتن از آن بوده است (به فراخور دانش و آگاهی خود)، نادیده گرفته نشده است.
باید این نکته را خاطر نشان کرد که نیازهای انسان دوگونه است: نیازهایی که در طول تاریخ هیچ نوع تغییری نداشته اند و دسته دیگر نیازهایی هستند که به تناسب مکان و زمانی که در آن قرار می گیرند، ایجاد می شوند و بی شک در محیط های گوناگون متفاوت است، برای پاسخگویی به نیازهای دسته اول آیات قرآن خود بهترین مبین هستند و نیاز به فعالیت خاص علمی برای پاسخ یابی به آنها نیست و از ظواهر قرآن می توان بسیاری از این نیازها را پاسخ داد. به عنوان نمونه حس فطری نیاز به پرستش که در طول تاریخ برای انسان مطرح بوده است؛ در قرآن بارها و بارها به آن اشاره شده است.
بررسی نیازهای متغیر و تطبیق محیط های گوناگون با آیات قرآن، در مرحله اول محتاج به تبیین و تشریح صحیح آیات قرآن و اعمال این مطالب بر زندگی روزمره، در مرحله بعدی است (البته با توجه به شرایط خاص این اعمال یا تطبیق که در جای خود باید بحث شود).
با توجه به آنچه ذکر شد، این نوشتار فقط پاسخ به نیازهای دسته اول را بر عهده دارد و راه را برای بررسی نیازهای دسته دوم باز کرده است؛ چراکه مساله را به صورت علمی مورد کنکاش قرار داده است و « تطبیق » را به مجال دیگری واگذار کرده است که خود نیازمند نوشتن مقاله و چه بسا کتبی دیگر است.
قرآن به منظور هدایت همگان تنزل یافته است، همه انسان هایی که در پهنه زمین و گستره زمان به سر می برند، از نور رهنمود آن برخوردار خواهند شد و در فهم معارف قرآن، نه فرهنگ خاصی معتبر است که بدون آن، نیل به اسرار قرآن میسور نباشد و نه تمدن مخصوصی مانع است که با وجود آن، بهره مندی از الطاف میسر نگردد، نه عربیت شرط راهیابی به حقایق قرآن است و نه عجمیت مانع رسیدن به ذخایر معرفتی آن، قرآن نذیر عالمین و هادی همه انسان هاست، از این رو زبان آن نیز آشنای فطرت همگان است. [4]
از آنجایی که انتقال مفاهیم بدون استفاده از الفاظ میسر نیست، لذا لازم است به طور مختصر به بررسی واژگانی که اهمیتی ویژه برای تحقیق دارند بپردازیم تا فرایند انتقال پیام ناکام نماند و منظور اصلی نویسنده به طور کامل به مخاطب منتقل گردد.
قرآن
قرآن کتابی است نازل شده به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم [5] که به آن فرقان [6] ، ذکر [7] ، تنزیل [8] و کتاب [9] نیز گفته می شود؛ مجموع کلمات و آیات نازل شده بر پیامبر اسلام است که پیش از هجرت و پس از آن در مناسبت های مختلف و پیشامدهای گوناگون به طور پراکنده نازل شده است، سپس گردآوری شده و به صورت مجموعه کتاب درآمده است [10] و این کلمات و عبارات از هر جهت اعجاز آمیز بوده و بیانی است که از طریق وحی نازل گردیده و در مصاحف و دفاتر گردآمده و به تواتر به ما رسیده و قرآن موجود همان کلام الهی است که مردم مأمور به قرائت و عمل به مضامین آن می باشند و هیچ گونه دستبرد و تحریف و زیادت و کاستی در آن راه نیافته است [11] . کتابی است که بیانی برای مردم و رهنمود و اندرزی برای پرهیزکاران [12] ، بینش بخش و رحمت برای قومی که یقین دارند [13] ، حقیقتی یقینی [14] که در حقانیت آن هیچ تردیدی نیست [15] و هیچ باطلی در آن راه ندارد [16] و به آیینی راهبری می کند که پایدارتر است [17] و اگر همه موجودات گرد هم آیند تا نظیرش را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد [18] و ما می خواهیم بدانیم مجموعه ای با این توصیفات در مورد « حیات طیبه » چه نظری دارد.
2 .حیات
حیات یکی از مخلوقات خداوند [19] که دارای دو معنی است: یکی « حیات » در برابر مرگ و دیگری « حیاء » نقطه مقابل وقاحت و بی شرمی ولی بعضی از محققان هر دو را به یک ریشه بازگردانده اند و گفته اند حیاء و استحیاء نیز نوعی طلب حیات و سلامت است در برابر وقاحت و بی شرمی که نوعی از دست دادن زندگی و سلامت محسوب می شود [20] . حیات در قرآن کریم در چندین معنی متفاوت به کار رفته است [21] :

زندگی نباتی گیاهان و حیوانات
أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا [22]
وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتًا [23]
وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ [24]
وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا [25]
وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مَاء فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا [26]

زندگی حیوانی
رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِـی الْمَوْتَى [27]
إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى [28]
إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِـی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِـی وَأُمِیتُ [29]
قَالَ أَنَّىَ یُحْیِـی هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا [3 0]

حیات فکری و عقلانی
أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ [31]
2-4- زندگی جاویدان در جهان دیگر
یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی [32]
وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ [33]

نجات از مرگ
وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا [34]

حیات واقعی که فقط در مورد ذات باریتعالی به کار می رود:
اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ [35]
وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ [36]
وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ [37]
هُوَ الْحَیُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ [38]

همانطور که در تقسیم بندی فوق مشاهده می شود حیات معنی گسترده ای دارد که از همه بالاتر در مورد خداوند به کار می رود؛ زیرا حیات حقیقی و ازلی و ابدی و ثابت و پایدار که هیچ گونه مرگ و حیاتی در آن نیست فقط حیات خداوند است. حیات در مورد خداوند با آنچه در مورد انسان و حیوان گفته می شود متفاوت است، حیات او حیات حقیقی است؛ زیرا عین ذات اوست، نه عارضی است و نه موقت. حیات در او به معنای علم و قدرت است؛ چراکه نشانه اصلی حیات این دو است. او نه تنها قائم به ذات خویش است که قیام موجودات دیگر و ربوبیت و تدبیر آنها در تمام امور به اوست، کوتاه سخن اینکه حیات او هیچ شباهتی به حیات سایر موجودات زنده ندارد، حیات او «ذاتی»، «ازلی»، «ابدی»، «تغییر ناپذیر» و «خالی از هرگونه نقص و محدودیت» است، حیات او بیانگر احاطه علمی او به هرچیز و توانایی او به هر کار است [39] .
تقسیم بندی دیگری نیز از حیات به اعتبار دنیا و آخرت صورت می گیرد [40] که قسم اول « حیات دنیوی » و قسم دوم « حیات اخروی » نام می گیرد و در برخی از آیات از این نوع تقسیم بندی استفاده شده است:

فَأَمَّا مَن طَغَى وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا [41]
أُولَـئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآَخِرَةِ [42]
وَفَرِحُواْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ [43]
إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا [44]
بررسی معنای حیات را با تذکر نکات زیر به پایان می بریم:
1. هدفِ خلقتِ «حیات» در آیات قرآن کریم، آزمایش انسان معرفی شده است: « الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا » [45] .
2. مسأله حیات و زندگی موجودات زنده اعم از گیاهی و حیوانی، از پیچیده ترین مسائلی است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روی اسرار آن بردارد و به مخفیگاه آن گام بگذارد که چگونه عناصر طبیعی و مواد آلی با یک جهش عظیم تبدیل به یک موجود زنده می شود. ممکن است یک روز بشر بتواند با استفاده از ترکیبات مختلف طبیعی در شرایط بسیار پیچیده ای موجود زنده ای به صورت مونتاژکردنِ اجزای یک ماشین که از پیش ساخته شده است، بسازد ولی نه عجز و ناتوانی امروز بشر و نه توانایی احتمالی او در آینده بر این کار، هیچیک نمی تواند از اهمیت موضوع حیات و حکایت نظام پیچیده آن از یک مبدأ عالم و قادر بکاهد [46] .
3. مسأله حیات به اندازه ای با اهمیت است که انبیای بزرگی چون حضرت موسی و ابراهیم علیهماالسلام در برابر فرعون و نمرود به آن استدلال کرده اند:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَآجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رِبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِـی وَیُمِیتُ [47]
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى [48]
در آیات فوق مورد اول مربوط به استدلال حضرت ابراهیم علیه السلام در برابر نمرود است و آیه دوم مربوط به حضرت موسی علیه السلام است که در این آیه اگرچه واژه «حیات» در آن به کار نرفته است ولی اشاره به آفرینش انواع رستنی ها از دل خاک به کمک باران دارد. آیه زیر را نیز در زمره این آیات می توان قرار داد که در آن به توحید استدلال شده و خطاب به مسلمانان است:
کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ [49]

3. طیبه
طیبه به معنی پاک، حلال و امثال آن است [50] و از آنجایی که در قرآن به همراه « حلال » آمده است ( یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً ) [51] ، آن را به پاکیزه تفسیر کرده اند و گفته اند: « طیب » به چیزهای پاکیزه گفته می شود که موافق طبع سالم انسانی است، نقطه مقابل خبیث که طبع آدمی از آن تنفر دارد [52] و نیز آورده اند که کلمه « طیب » در مقابل کلمه « خبیث » معنای ملایمت با نفس و طبع هرچیزی را می دهد، مثل «کلمه طیب» که به معنای آن سخنی است که گوش از شنیدنش خوش آید و «عطر طیب» که به معنای آن عطری است که شامه آدمی از بوی آن خوشش آید و «مکان طیب» یعنی آن محلی که با حال کسی که می خواهد در آن محل جا بگیرد سازگار باشد [53] .
در آیات زیر به تضاد و تقابل «خبیث» با «طیب» اشاره شده است:
قُل لاَّ یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ [54]
لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ [5 5]
وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ [56]
در قرآن کریم «الطیب» و «الطیبة» برای توصیف موارد زیر به کار رفته اند:
1. مسکن ؛ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ [57]
2. خاک؛ فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ [58]
3. خوردنی ها ؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی الأَرْضِ حَلاَلاً طَیِّباً [59] .
4. شهر؛ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ [60] (به شهر مدینه النبی نیز در برخی از روایات اطلاق « طیبه » شده است [61] ).
5. باد؛ هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ [62]
6. غنیمت؛ فَکُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَیِّبًا [63]
7. سخن و کلام؛ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ [64]
8. درخت وشجره؛ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء [65]
9. ذریه و فرزندان ؛ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَّدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً [66]
10. زنان و مردان؛ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ [67]
11. تحیت پروردگار؛ فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً [68]
12. حیات و زندگی؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً [69]
هر یک از این موارد با معنای لغوی «طیب» سازگار است.

4. حیات طیبه
در بررسی واژه حیات متوجه شدیم که حیات هم در مورد دنیا اطلاق می شود و هم در مورد آخرت ( الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ [70] و …) و واژه طیب نیز هم در موارد دنیوی به کار رفته است ( فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَیَمَّمُواْ صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِکُمْ [71] و…) و هم در موارد مربوط به آخرت ( وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ [72] و…) پس در اطلاق جداگانه واژه های «طیب» و «حیات» هیچ نوع محدودیتی نسبت به مسائل دنیوی و اخروی وجود ندارد.
اگر بار دیگر به آیه 97 سوره نحل نظری بیفکنیم متوجه خواهیم شد که شرایط رسیدن به حیات طیبه دو چیز است:
1. انجام عمل صالح
2. با ایمان بودن
لذا در اینجا به بررسی سایر مواردی می پردازیم که در قرآن کریم ایمان و عمل صالح توامان ذکر شده اند تا طبق وعده ای که داده ایم از قرآن، مفاهیم مورد نظر را استخراج کنیم.
به مومنانی که عمل صالح انجام دهند وعده های زیر داده شده است:

1. بهشت
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ [73]
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ [74]

2. اجر و پاداش
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى [75]
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ [76]

3. استجابت دعا
وَیَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ [77]

4. مغفرت پروردگار
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ [78]

5. پوشاندن سیئات
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ [79]
وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ [80]

6. داخل شدن در جمع صالحان
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ [81]

7. هدایت پروردگار
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ [82]

8. درجات والا
وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى [83]

9. حرکت از ظلمت به سمت نور
رَّسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ لِّیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ [84]

10. رحمت پروردگار
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ [85]

11. عاقبت نیکو
الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ [86]

12. جانشین روی زمین
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا [87]

13. قرار دادن محبت در دلها
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا [88]
ذکر این نکته نیز لازم است که در قرآن در برخی موارد به توصیف افراد مؤمن پرداخته که اعمال صالح انجام می دهند، در جایی آنها « اصحاب بهشت » معرفی شده اند ( وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَـئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ ) [89] وگاهی از جمله « رستگاران » ( فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ ) [90] و در جایی دیگر « بهترین آفریدگان » ( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ) [91] معرفی شده اند.
آیه( مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً ) [92] از لحاظ مفهوم با آیه 24 سوره انفال مشابهت هایی دارد که در یافتن مفهوم حیات طیبه کمک خواهد کرد، آیه مزبور چنین است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ »
آیه فوق با صراحت می گوید که دعوت اسلام، دعوت به سوی حیات و زندگی است؛ حیات معنوی، حیات مادی، حیات فرهنگی، حیات اقتصادی، حیات سیاسی به معنای واقعی، حیات اخلاقی و اجتماعی و بالا خره حیات و زندگی در تمام زمینه ها. این تعبیر کوتاهترین و جامعترین، تعبیری است که درباره اسلام و آیین حق آمده، اگر کسی بپرسد اسلام هدفش چیست؟ و چه چیز می تواند به ما بدهد؟ در یک جمله کوتاه می گوییم هدفش حیات در تمام زمینه هاست و این را به ما می بخشد [93] ؛ جالب اینجاست که در قرآن میان دعوت به سوی پروردگار و عمل صالح رابطه برقرار شده است آنجا که می فرماید: « وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ » [94] .
مفسران در باره معانی حیات طیبه نظرات مختلفی ارائه کرده اند:

1- قناعت
ـ جاء فی تفسیر قوله تعالی: « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً » قال نعطیه القناعة [95] .

2- سعادت
ـ … قال الاخرون: الحیاة الطیبة السعادة [96] .

3- رزق حلال
ـ عن ابن عباس فی قوله «[ مَنْ ] عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً » قال الرزق الطیب [97] .

4- بهشت
ـ و ثالثها: انها الجنة، عن قتادة ، ومجاهد ، وابن زید . قال الحسن : لا یطیب لأحد حیاة إلا فی الجنة . وقال ابن زید : ألا ترى … ( یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی [98] ) [99] .

5- رزق روزانه
ـ رابعها: إنها رزق یوم بیوم [100]

6- حیات طیب در قبر
ـ خامسها : إنها حیاة طیبة فی القبر [101]

7- توفیق به اطاعت پروردگار
ـ الثالث – توفیقه إلى الطاعات فإنها تؤدیه إلى رضوان الله [102]

9- شیرینی اطاعت پروردگار
ـ وقال أبو بکر الوراق : هی حلاوة الطاعة [103]

10- شناخت پروردگار
ـ قال جعفر الصادق [علیه السلام] : هی المعرفة بالله [104]

11- استغناء از خلق و نیاز به پروردگار
ـ قیل : الاستغناء عن الخلق والافتقار إلى الحق [105] .
آنها که آیه فوق را تنها به « جهاد » یا « ایمان » یا « قرآن » یا « بهشت » تفسیر کرده اند و این امور را به عنوان تنها عامل حیات در آیه فوق معرفی کرده اند؛ در حقیقت مفهوم آیه را محدود ساخته اند؛ زیرا مفهوم آیه همه اینها را در بر می گیرد و بالاتر از آنها هر فکر، هر برنامه و هر دستوری که شکلی از اشکال حیات انسانی را بیافریند، در آیه فوق مندرج است [106] .
با توجه به نتایجی که از انجام عمل صالح نصیب مومنان می شود، می توان نتیجه گرفت که حیات طیبه می تواند هریک از موارد زیر باشد (اگر چه نظر قطعی نمی توان در این زمینه داد): بهشت، پاداش، استجابت دعا، مغفرت پروردگار، پوشاندن سیئات، داخل شدن در جمع صالحان، هدایت، درجات والا، حرکت از ظلمت به نور، رحمت پروردگار، عدم خوف، عاقبت نیکو، جانشینی در روی زمین و قرار دادن محبت در دلها.
پس مفهوم حیات طیبه آنچنان وسیع و گسترده است که همه اینها و غیر اینها را در برمی گیرد. زندگی پاکیزه از هر نظر، پاکیزه از آلودگی ها، ظلم ها و خیانت ها، عداوت ها و دشمنی ها، اسارت ها و ذلت ها و انواع نگرانی ها و هرگونه چیزی که آب زلال زندگی را در کام انسان ناگوار می سازد [107] .
ایمان که یک نوع درک ودید باطنی است، یک نوع علم و آگاهی توام با عقیده قلبی و جنبش و حرکت است، یک نوع باور است که در اعماق جان انسان نفوذ می کند و سرچشمه فعالیت های سازنده می شود، [108] اگر توأم با عمل صالح شود «حیات طیبه» را به بار می نشاند. یعنی تحقق جامعه ای ترین با آرامش، امنیت، رفاه، صلح، محبت، دوستی، تعادل و مفاهیم سازنده انسانی خواهد بود و از نابسامانی ها و درد و رنج هایی که بر اثر استکبار و ظلم و طغیان و هواپرستی و انحصار طلبی به وجود می آید و آسمان زندگی را تیره و تار می سازد در امان است [109] .
در اینجا سوالی مطرح می شود و آن این است که زندگانی معصومین علیهم السلام سرشار از ایمان و عمل صالح بوده است، با این حال آن بزرگواران در زندگی دنیوی تحت شدیدترین شکنجه ها بوده اند، این مساله با مفهوم حیات طیبه چگونه سازگار است؟
این سوال بیان می کند که نظر افرادی که با توجه به ادامه آیه که در آن سخن از جزای احسن الهی به میان آمده است ( وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ [110] ) استفاده کرده اند که حیات طیبه مربوط به دنیاست و جزای احسن مربوط به آخرت [111] ، درست نخواهد بود و یا حداقل کافی نخواهد بود؛ پس حیات طیبه می تواند هم حیات اخروی باشد و هم حیات دنیوی و ظهور و بروز مرتبه ای از آن برای مومنی که عمل صالح انجام می دهدواقعیتی است غیر قابل انکار، و این تفسیری است که علامه طباطبایی در تفسیر «حیات» آورده است، وی در این زمینه می نویسد: «حیات» به معنای جان انداختن در چیز و افاضه حیات به آن است، پس این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی مومنی که عمل صالح کند به حیات جدیدی غیر از آن حیاتی که به دیگران نیز داده، زنده می کند و مقصود این نیست که حیاتش تغییر می کند؛ مثلا حیات خبیث او را مبدل به حیات طیبی می کند که اصل حیات حیات عمومی باشد و صفتش را تغییر دهد؛ زیرا اگر مقصود این بود کافی بود بفرماید: «ما حیات او را طیب می کنیم»، ولی اینطور نفرمود؛ بلکه فرمود: «ما او را به حیاتی طیب زنده می سازیم» [112] .
علامه در جای دیگر نوشته است: [حیات طیبه] حیاتی است واقعی و جدید که خداوند آن را به کسانی که سزاوارند افاضه می فرماید و این حیات جدید و اختصاصی جدای از زندگی سابق که همه در آن مشترکند نیست؛ در عین اینکه غیر آن است، همان است، تنها اختلاف به مراتب است نه به عدد، پس کسی که دارای آنچنان زندگی است دو جور زندگی ندارد؛ بلکه زندگی اش قوی تر و روشن تر و واجد آثار بیشتر است [113] .
بررسی معنای لغوی «حیات» و «طیبه» و موارد کاربرد آن در قرآن که قبلا به آنها اشاره شد به ما در این مرحله کمک نموده و ما را به نتایج زیر رهنمون خواهد کرد:
1. منظور از « حیات » در « حیات طیبه » زندگی نباتی و حیوانی و نجات از مرگ، به طور قطع نیست.
2. « حیات » می تواند حیات فکری و عقلانی یا زندگی جاویدان در سرای دیگر باشد ولی محدود به این نوع از حیات نیست. در برخی از روایات به این نوع از زندگی اشاره شده است، به عنوان نمونه از جمله مستحبات روز عرفه خواندن دعای زیر است که در آن اشاره به حیات طیبه در جهان آخرت شده است : اللهم اجعلنی ممن رضیت عمله و اطلت عمره و احییته بعد الموت حیاه طیبه [114] . (هرچند آنچه در این روایت ذکر شده است با معنای سوم حیات نیز مطابقت دارد که در مورد سوم آن معنا را مورد کنکاش قرار می دهیم).
3. مرتبه والایی از حیات می تواند مورد نظر باشد و آن حیات واقعی است که فقط در مورد ذات باریتعالی به کار می رود « اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ [115] ». اگر این معنا در مورد انسان تحقق یابد « محو شدن کامل در ذات باریتعالی » را معنا می دهد، این حیات کاملی است که بعد از آن خسران و نابودی معنا ندارد و کسی که به آن برسد، گذر زمان و مکان در وی تاثیر نخواهد کرد و اینجاست که می توان گفت ائمه اطهار علیهم السلام به این حیات طیبه رسیده اند و محو در ذات باریتعالی شده اند به طوری که گذشت سال ها بلکه قرن ها از زنده بودن نام و یاد آنها نخواهد کاست. آیا زنده بودن نام و یاد امام حسین علیه السلام را جز این تفسیر می کنید؟ آیا زنده بودن نام و یاد ائمه اطهار علیهم السلام و آنهایی که صادقانه در راه خدا به شهادت رسیدند و آیا اینکه بعد از گذشت چهارده قرن هنوز نام بلال حبشی، صهیب رومی، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، اویس قرنی، مالک اشتر، ابوالفضل العباس، زینب کبری و … بر تارک تاریخ می درخشند جز با محو شدن در ذات باریتعالی معنا می یابد؟
آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که این تفسیر را تأیید می کند:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ [116] .
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ [117] .
این آیات در واقع مصداقی از عمل صالح را که جهاد در راه خداند است برشمرده و می گوید مومنانِ شهید شده در راه خداوند به یک زندگانی در نزد خداوند واصل شده اند.
با در نظرگرفتن این معنی برای حیات طیبه، برخی از مصادیق آن که در برخی از روایات به آنها اشاره شده است هرکدام مراتب پایین تر این حیات الهی است و یا هریک بطنی از بطون قرآن را ارائه می دهد که در برخی از روایات بطون معانیِ قرآن تا هفتاد بطن شمرده شده اند [118] .
نتیجه اینکه منظور از « حیات طیبه » در قرآن « محو شدن در ذات باریتعالی » است که به هر فرد مومن به تناسب ایمان و عمل صالحی که انجام می دهد مرتبه ای از آن اعطا می شود و مفهوم آیه شریفه « مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ » چنین است:
هر فرد باایمانی – اعم از مرد یا زن – که عمل صالحی انجام دهد، خداوند او را به حیات طیبی زنده می کند و او را محو در ذات خود می نماید و علاوه بر این، بهترین پاداش ها را به خاطر اعمالشان به آنها عطا می فرماید.
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد و الحمدلله رب العالمین
________________________________________
[1] – نحل:97.
[2] – ر.ک. رجبی، محمود، روش شناسی تفسیر قرآن ، صص263- 267.
[3] – عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی و روشهای تفسیر قرآن ، ص361.
[4] – جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن ، ص 353.
[5] – کتاب انزلناه الیک؛ ابراهیم:1. و اوحی الی هذا القرآن؛ انعام:19.
[6] – تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده؛ فرقان:1
[7] – انا نحن نزلنا الذکر؛حجر:9. و انزلنا الیک الذکر؛ نحل:44.
[8] – و انه لتنزیل رب العالمین؛ شعراء:192
[9] – و اذکر فی الکتاب…؛ مریم:16،41،54،56.
[10] – معرفت، محمدهادی، تاریخ قرآن ، ص31.
[11] – حجتی، محمدباقر، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم ، ص27.
[12] – هذا بیان للناس و هدی و موعظه للمتقین؛ آل عمران:138.
[13] -هذا بصائر للناس و هدی و رحمه لقوم یوقنون؛جاثیه:20.
[14] – و انه لحق الیقین؛ حاقه:51.
[15] – ذلک الکتاب لا ریب فیه؛ بقره:2.
[16] – لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه؛ فصلت:42
[17] – ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم؛ اسراء:9.
[18] – لئن اجتمعت الانس و الجن أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا؛ اسراء:88.
[19] – الذی خلق الموت و الحیاه؛ ملک:2.
[20] – مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، پیام قرآن ، ج4، ص200.
[21] – همو، تفسیر نمونه ، ج7، ص127 و128 و راغب اصفهانی, حسین بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن ، ص 268 و 269.
[22] – حدید: 17.
[23] – ق: 11.
[24] – انبیاء: 30.
[25] – روم: 19
[26] – روم: 24.
[27] – بقره: 260.
[28] – فصلت: 39.
[29] – بقره: 258
[30] – بقره: 259
[31] – انعام: 122.
[32] – فجر: 24.
[33] – عنکبوت: 64.
[34] – مائده: 32.
[35] – بقره: 255- آل عمران:2.
[36] – طه: 111
[37] – فرقان:58.
[38] – غافر:65.
[39] – مکارم شیرازی، ناصر و همکاران ، پیام قرآن ، ج4، ص202.
[40] – راغب اصفهانی, حسین بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن ، ص299.
[41] – نازعات: 38 و37.
[42] – بقره:86.
[43] – رعد:26.
[44] – یونس:7.
[45] – ملک:2.
[46] – مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه ، ج5، ص356، و نیز ج18،ص372، و ج1، ص160.
[47] – بقره:258.
[48] – طه:.53
[49] – بقره:28.
[50] – راغب اصفهانی, حسین بن محمد (قرن4ق)، مفردات الفاظ القرآن ، ص527. و طبرسی، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البیان ، ج1، ص503.
[51] – بقره: 168.
[52] – مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه ، ج1، ص569.
[53] – طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان ، ج1، ص 631.
[54] – مائده:100.
[55] – انفال:37.
[56] – نساء:2.
[57] – توبه: 72 و صف:12.
[58] – نساء: 43 و مائده:6.
[59] – بقره:168.
[60] – سبأ:15.
[61] – انصاری, مرتضی بن محمدامین (1214-1281ق)؛ الرسائل ، ج4، ص60.
[62] – یونس: 22.
[63] – انفال: 69.
[64] – فاطر: 10.
[65] – ابراهیم:24.
[66] – آل عمران:38.
[67] – نور:26.
[68] – نور:61.
[69] – نحل:97.
[70] – ابراهیم:3.
[71] – نساء:43.
[72] – توبه:72.
[73] – عنکبوت: 58.
[74] – لقمان: 8.
[75] – کهف: 88.
[76] – بقره: 62.
[77] – شوری: 26.
[78] – سبا: 4
[79] – عنکبوت: 7.
[80] – تغابن: 9.
[81] – عنکبوت: 9.
[82] – یونس: 9.
[83] – طه: 75.
[84] – طلاق:11.
[85] – جاثیه: 30.
[86] – رعد: 29.
[87] – نور: 55.
[88] – مریم: 96.
[89] – بقره: 82.
[90] – قصص: 67.
[91] – بینه: 7.
[92] – نحل: 97.
[93] – مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه ، ج7، ص127.
[94] – فصلت:33.
[95] – دیلمی، حسن بن محمد (قرن8ق)، ارشاد القلوب ، ج1، ص118 و ر.ک. طوسی,محمد بن حسن (385-460ق) ، الامالی ، ص275؛ قمی, علی بن ابراهیم (قرن3ق)؛ تفسیر القمی ، ج1، ص389 ؛ نهج البلاغه ، حکمت 229 ؛ مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی (1037-1111ق)، بحارالانوار ، ج68، ص145؛ ابن ابی الحدید, عبد الحمید بن هبة الله (586-655ق)، شرح نهج البلاغه ، ج3، ص159 و ج11، ص198 وج19، ص55 و نیز فیض کاشانی, محمد بن شاه مرتضی (1006-1091ق)، تفسیر الأصفی ، ج1، ص662؛ ورام, مسعود بن ابی فراس بن حمدان (م605ق)، نزهة النواظر ، ج2، ص170؛ قرطبی، محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحکام القرآن ، ج10، ص 174؛ طبری، محمد بن جریر (224؟-310ق)، جامع البیان ، ج14، ص224، همچنین ر.ک. طبرسی، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البیان ، ج6، ص227.
[96] – طبری، محمد بن جریر(224؟-310ق)، جامع البیان ، ج14، ص 224 و ر.ک. قرطبی محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحکام القرآن ، ج10، ص174.
[97] – سفیان بن سعید(م161ق)، تفسیر سفیان الثوری ، ص166 و ر.ک. طبری، محمد بن جریر(224؟-310ق)، جامع البیان ، ج14، ص224؛ قرطبی محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحکام القرآن ،ج10، ص174؛ طبرسی، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البیان ، ج6، ص227.
[98] – فجر:24
[99] – طبرسی، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البیان ، ج6، ص227 و ر.ک. قرطبی محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحکام القرآن ،ج10، ص174؛ طبری، محمد بن جریر(224؟-310ق)، جامع البیان ، ج14، ص224.
[100] – طبرسی، فضل بن حسن (468؟-548ق)، مجمع البیان ، ج6، ص227
[101] – پیشین.
[102] – قرطبی محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحکام القرآن ،ج10، ص174.
[103] – پیشین .
[104] – قرطبی محمد بن احمد(م671ق)، الجامع لاحکام القرآن ، ج10، ص174
[105] – پیشین .
[106] – مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه ، ج7، ص128.
[107] – پیشین ، ج11،ص394.
[108] – پیشین ، ج 18، ص232.
[109] – مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه ، ج 11، ص390-389.
[110] – نحل:97.
[111]- مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه ، ج11،ص394.
[112] – طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان ، ج12، ص491.
[113]- پیشین، ص493.
[114] – طوسی,محمد بن حسن (385-460ق)، تهذیب الاحکام ، ج5، ص183.
[115] – بقره:255 و آل عمران:2.
[116] – بقره:154.
[117] – آل عمران:169.
[118] – ر.ک. جوادی آملی، عبدالله، قرآن در قرآن ، ص373.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا