مسافر مکه بهسرعت در حرکت بود، با قیافهای عجیب، لباسهایی خاکی و پارهپاره. دلش آشوب بود. خدا را شکر میکرد که همراه کسانی نیست که با آنها تا مدینه آمده بود.
سپاه بزرگ سفیانی اگر نابود نمیشد، حتماً حالا برای جنگ راهی مکه بود، نه برای بشارت. اصلاً چرا برای جنگ با موعود راهی شده بود؟ آنروز در ماه رجب، وقتی ندای آسمانی دلش را تکان داد، دیگر نمیخواست با سفیانی باشد. از
همان وقتیکه مثل همه این صدا از آسمان به گوشش رسید: «اَلا اَنَّ حُجَّةَ اللهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَیْتِ اللهِ وَ اتَّبعُوهُ، فَإَنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِیه؛ آگاه باشید که حجت خدا در خانه خدا ظهور کرده است! او را اطاعت کنید! بهراستی که حق با او و در اوست» پیش از این هم شنیده بود که نزدیک است کسی بیاید همهجا را از شر ستم و کشتار و جنگ، از شر فقر و آدم¬کشی پاک کند. اول همه مبهوت شدند. این ندای آسمانی داشت کار خودش را میکرد، اما وقتیکه صدای دیگر آمد و همه شنیدند که میگفت: آگاه باشید که حق با عثمان و شیعه اوست! خیلی خدا را شکر کردند. برادرش همان موقع پوزخندی زد، اما هنوز در دل آن مرد آشوب بود تا اینکه از پیرمردی شنید: «شیعه ها از محمد ابن جعفر(ع) حدیثی نقل میکنند که گویی اتفاق افتاده است. وی میفرماید:
در روز اول ندای آسمانی بلند میشود که بدانید، حق با علی و شیعه اوست! سپس ابلیس در آخر شب از زمین ندا میدهد: آگاه باشید که حق با عثمانی و شیعه اوست! در اینجاست که عدهای دچار شک و تردید میشوند.[12]
حالا دیگر دو دل نیست. نزدیک مکه شده است. میشنود که موعود کنار خانه کعبه است. به هیچکس چیزی نمیگوید؛ مثل گنجی که در مشت داشته باشد، حرف دلش خیلی میارزد.
فرشته میگفت: موعود تو را خواهد بخشید. حتماً میبخشد. خیلیها میگفتند: او مثل پسر ابوسفیان نیست. ما از اول هم درباره فرزندان و شیعه های علی(ع) اشتباه میکردیم. نزدیک کعبه میشود. موعود، بر دیوار کعبه تکیه داده. به چند محافظ میگوید خبری برای فرمانده شما دارم. میگویند به ما بگو، اما او نمیپذیرد. اصرار دارد که خبر را به خود موعود7 بگوید. منتظر میماند تا به فرمانده خبر بدهند. پس از چند دقیقه اجازه مییابد که حرف دلش را بگوید.
وقتی نزدیک کعبه میشود، دلش خالی میشود. حس میکند هیچکس را بهاندازه، مردی که به دیوار کعبه تکیه داده است و صورتش مهربان و نورانی است، دوست ندارد. موعود7 سرش را بلند میکند و به چهره عجیب مرد مینگرد. تبسمی بر لب دارد و اول خود او سخن گفتن آغاز میکند: «سلام علیکم. بنشین! حرفی با ما دارى؟» مرد به سلام موعود پاسخ میدهد و میگوید: بله، سرور من! بشارتی برای شما دارم. فرشته ای بهمن دستور داد نزد شما بیایم و هلاکت سپاه سفیانی را بشارت دهم.
موعود7 میگوید: ماجرای خودت را بگو! برادرت چه شد؟ آن مرد میگوید: من و برادرم در لشکر سفیانی بودیم، همهجا از دمشق تا بغداد را خراب کردیم و فقط تل خاکی باقی گذاشتیم. کوفه و مدینه را نیز ویران کردیم. منبر پیامبر را شکستیم و از مسجد جدتان رسول الله آماده حرکت شدیم. ما میخواستیم خانه خدا را خراب کنیم و مردم آن را بکشیم. اول به دنبال شما بودیم، اما شما را در مدینه نیافتیم. گفتند به اینجا آمدهاید. پس به سمت کعبه حرکت کردیم.
موعود هنوز تبسم بر لب دارد و مرد نمیداند با بغض گلویش چطور کنار بیاید. ادامه میدهد:
در راه به دشت وسیعی رسیدیم که استراحت کنیم، ناگهان صدایی آمد که: ای بیابان، ستمگران را نابودکن! زمین دهن گشود و همه سپاه را بلعید. بهخدا سوگند! فقط من و برادرم روی زمین باقی ماندیم. فرشته ای به صورت ما زد و صورت ما چنانکه می¬بینید برگشت. فرشته به برادرم گفت: وای بر تو! بهسوی سفیانی در دمشق برو و بگو خدا سپاهش را در راه مکه نابود کرد و به من گفت نزد شما بیایم و این بشارت را به شما بدهم. میخواهم نزد شما توبه کنم. فرشته گفت: توبه مرا میپذیرید. موعود که هنوز بر دیوار کعبه تکیه کرده بود و بر لب تبسم داشت، به
آن مرد که قیافه عجیبی داشت، گفت: نزدیک بیا!
مرد نزدیک شد. موعود بهطرف مرد خم شد و دست خود را روی صورتش کشید. صورت مرد دیگر عجیب نبود. دستهایش را در دستهای موعود گذاشت و گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلِهَ اِلّا اللهَ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ وَ اَنَّکُمْ وَ آبائَکُمْ الْمَعْصُومِینَ حُجَجُ اللهِ».
مرد از آن به بعد در سپاه موعود7 باقی ماند و کشتهشدگان سفیانی را بهچشم دید.
داستان دو برادر از سپاه سفیانى، به اختصار در حدیثی از امام صادق(ع) پیشبینی شده است.[13]
خروج سفیانی از نشانههای حتمی ظهور امام زمان(ع) است. وی از فرزندان ابوسفیان و معاویه است که در آخرالزمان پیروان بسیاری پیدا میکند و به اتفاق آنان به قتل عام مردم بهویژه شیعیان امام علی(ع) دست می¬زند.
محمدعلی کعبى
گالری تصاویر: مسجد جمکران / ولادت / سرداب غیبت
مولودی امام زمان (عجل الله فرجه الشریف)
مهدویت : مقالات / علائم ظهور / وظیفه منتظر
پیامک ولادت
——————-
پی نوشت ها:
[1]. انتظار موعود (فصل نامه تخصصی امام مهدی)، ش 51، ص143.
[2]. گفتوگو با دکتر حسین بلخارى، مجله موعود، ش 25 و 26، ص 30.
[3]. روزنامه القدس العربى، ش63، ص2.
[4]. بحارالانوار، ج52، ص354.
[5]. حرانى، تحف العقول، ص324.
[6]. فرازی از آخرین پیام نوروزی حضرت امام خمینى، 2/1/1368.
[7]. سخنان رهبرى، روزنامه رسالت، 16/10/1374.
[8]. «سخنرانی آیتالله العظمی وحید خراسانی در مرکز تخصصی مهدویت»، تابستان 1381، تقویم ویژه ظهور، 1387، ص 31.
.[9] «سخنان مقام معظم رهبرى به مناسبت نیمه شعبان 1426»، 29/6/1384.
[10]. آیتالله شهید دستغیب، مهدی موعود، صص 78 و 145.
.[11] به سوی ظهور، ویژه¬نامه پیوند فرهنگ مهدوی با فرهنگ جهاد و پایدارى، ص 123.
[12]. بحارالانوار، ج 2، ص 290.
[13]. نک، بحارالانوار، ج 53، ص 10.