ای اهل حرم میر علمدار نیامد سقای حسین سید سالار نیامد
ای اهل حرم دست علمدار جدا شد
این دسته گلی بود که تقدیم خدا شد
افسوس که سقّا به حرم آب ندارد
افسوس که اصغر ز عطش تاب ندارد
سوزد جگر دسته گل باغ مدینه
این زمزمه آید ز لب خشک سکینه
گرید ز عطش طوطی بستان رسالت
از دیده عباس چکد اشک خجالت
بر دین سقّا ز جنان فاطمه آید
این ناله زهرا ست که از علقمه آید
ای اهل حرم چشم خود از آب بپوشید
دیگر عوض آب روان اشک بنوشید