وقایع روز سیزدهم محرم
13 محرّم الحرام
١ـ اسرای اهل بیت(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد
٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید
٣ـ شهادت عبدالله بن عفیف
1ـ اسرای اهل بیت(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد
در روز سیزدهم محرم سال 61 هـ .ق. بعد از آنکه سرهای مقدس شهدای کربلا را به همراه اسرای اهل بیت(علیهم السلام) در شهر کوفه گرداندند، اهل بیت امام حسین(علیهم السلام) را وارد دارالاماره ابن زیاد کردند. آن ملعون دستور داد تا سر مقدس اباعبدالله الحسین(علیهم السلام) را پیش رویش قرار دهند؛ آن گاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد(علیهم السلام) در حالیکه با طناب بسته بودند، وارد مجلس او نمودند و در برابر آن ملعون ایستاده نگاه داشتند.
نقل شده است که حضرت زینب(سلام الله علیها) به صورت ناشناس و در حالی که لباسهای کهنهای دربر داشتند، وارد مجلس شدند و گوشهای از قصر در کنار زنان نشستند. ابن زیاد سؤال کرد: «این که بود در آنجا با گروهی از زنان نشست؟!» حضرت زینب(سلام الله علیها) پاسخ ندادند. ابن زیاد برای بار دوم و سوم سؤال خود را تکرار کرد. تا اینکه یکی از کنیزان گفت: «این بانو دختر فاطمه(سلام الله علیها)، دختر رسول خداست».
ابن زیاد روی به جانب حضرت زینب(سلام الله علیها) نمود و گفت: «خدای را سپاس که شما را رسوا کرد و کشت! و گفتههای شما نادرست از کار درآمد!»
حضرت زینب(سلام الله علیها) فرمودند: «خدای را سپاس که ما را به پیامبر خود، حضرت محمد(صلی الله علیه و اله) گرامی داشت و از پلیدیها پاک گردانید. فاسق، رسوا میشود و نابکار دروغ میگوید و چنین فردی، ما نیستیم بلکه دیگری است».
ابن زیاد ملعون گفت: «کار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه دیدی؟!»
حضرت زینب(سلام الله علیها) فرمود: «چیزی جز نیکی و زیبایی از جانب خداوند ندیدم. آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را بر ایشان مقدّر فرموده بود که به سوی جایگاه ابدی خویش شتافتند و در آن آرمیدند».
عبیدالله بن زیاد از پاسخهای کوبنده آن حضرت بسیار خشمگین شد و تصمیم به قتل ایشان گرفت ولی عمر بن حریث گفت: «او زن است و زن را بر سخنش ملامت نمی کنند».
هم چنین در برابر جوابهای کوبنده حضرت سجاد(علیه السلام) اراده قتل آن حضرت را نمود که با وساطت حضرت زینب(سلام الله علیها) از قصد پلیدش منصرف شد .
پس از برگزاری این مجلس شوم، عبیدالله دستور داد تا اهل بیت امام حسین (علیهم السلام) را در زندان کوفه نگه دارند و نیز قاصدان خبر قتل امام حسین(علیه السلام) را در همه جا منتشر کنند .
2ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید
در روز سیزدهم محرم سال 61 هـ .ق. عبیدالله به یزید نامهای نوشت و او را از شهادت امام حسین(علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت با خبر ساخت. چون نامه به دست یزید رسید و از مضمون آن آگاه شد، در جواب نوشت تا سر مقدّس امام حسین (علیه السلام) و سایر شهدا را به همراه اسیران به سمت شام بفرستد.
3ـ شهادت عبدالله بن عفیف
عبدالله بن عفیف ازدی یکی از اصحاب بزرگوار امیرمؤمنان (علیه السلام) بود که در جنگهای جمل و صفین در رکاب آن حضرت جنگید و دو چشم خویش را از دست داد و از آن پس مدام به عبادت مشغول بود. او در سیزدهم محرّم الحرام سال 61 هـ .ق. به دستور عبیدالله بن زیاد به شهادت رسید. جریان شهادت عبدالله بن عفیف چنین بود:
او در مسجد کوفه حاضر بود و سخنان عبیدالله بن زیاد را گوش میکرد. آن گاه که ابن زیاد گفت: «حمد خدایی را که حق و اهل حق و حقیقت را پیروز کرد و یزید و پیروانش را نصرت داد و کذّاب پسر کذّاب را بکشت!!»، او با تمام شجاعت و دلیری از جا برخاست و گفت: «ای پسر مرجانه! کذّاب تویی و پدرت و آنکس که تو و پدرت را بر این جایگاه و سِمَت قرار داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و اله) را از دم شمشیر میگذرانی و این چنین جسورانه بر منبر مؤمنان سخن میگویی؟!
عبیدالله بن زیاد که انتظار چنین پیشآمدی را نداشت با شدت عصبانیت فریاد زد: «او را نزد من بیاورید». مأموران از هر طرف هجوم آوردند تا او را بگیرند اما حمایت شدید افراد قبیله عبدالله بن عفیف آنان را ناکام گذاشت. شب هنگام مأموران پلید ابن زیاد به خانه او ریختند و آن بزرگوار را از خانه خارج کردند و با ضربات شمشیر به شهادت رساندند. آنگاه ابن زیاد ملعون دستور داد تا سر از بدنش جدا کرده، بدنش را در کوفه به دار آویزند.