در کتاب فقیه آمده است که امام حسن علیه السّلام روز عید عده اى را دید که می خندیدند و بازى می کردند، رو به همراهان خود نموده و فرمود:
«خداى عز و جل ماه رمضان را آفرید تا میدان مسابقه اى براى خلقش باشد که در آن با طاعت و رضایت او با یکدیگر مسابقه بدهند. عده اى سبقت گرفته و سعادتمند شدند و عده اى عقب افتاده و نا امید شدند.
شگفتا از کسى که در این روز می خندد و بازى می کند. روزى که نیکوکاران در آن پاداش یافته و کوتاهى کنندگان زیان می بینند. بخدا سوگند اگر پرده ها فرو افتد، نیکوکار می اندیشد که چرا بیشتر عمل نیک انجام ندادم و بدکار می گوید چرا بد می کردم و از شانه کردن مو و صاف کردن لباس خود باز می مانند».
اعمال روز عید فطر
توسل
[1 -] از کارهاى مهم، توسل به حامی و نگهبان آن روز و شفیع قرار دادن او در اول آن و مبالغه در آن باندازه بزرگى این روز است. بزرگى این روز نیز باندازه بزرگى تمام اوقات و حالات او در ماه رمضان می باشد. زیرا این روز وقت آشکار شدن ثمره، اعطاى جوایز و فهم قبول یا رد شدن، رضا یا خشم، نزدیکى یا دورى و خوشبختى یا بدبختى است. بدین جهت بنده سعادتمند باید در این مقام بخوبى ادب را رعایت نموده و آثار بد تمام گناهان خود را در روزها و شبهاى این ماه از بین برده و کرامتهاى الهى و الطاف خداوندى را که در طول ماه ضایع کرده، اصلاح کند. و خلاصه می توان با رعایت کامل ادب در یک ساعت تمام کوتاهی هاى خود در اعمال مهم ماه رمضان را جبران و گناهان را تبدیل به نیکیها نموده و به درجات بلندى برسد.
غسل
[2 -] غسل نیز تأکید شده است و سزاوار است در رودخانه غسل کند و اگر ممکن نباشد در سایه و پشت دیوار این کارها را انجام بدهد، تا کسى او را نبیند. غسل خود را با «بسم اللّه» شروع کرده و بعد از انجام آن بگوید: «اللّهم اجعله کفّاره لذنوبی، و طهّر دینی، و اذهب عنّی الدّرن، خدایا این را کفاره گناهانم قرار ده، دینم را پاک گردان و پلیدیها را در من از بین ببر.» آنگاه نماز صبح را آنگونه که شایسته است بجا آورده و سپس خدا را شکر نموده و دعایى را که از شیخ بزرگ محمد العمرى – قدس سره العزیز – نقل شده بخواند.
دعاى ندبه
[3 -] اندوه بخاطر غیبت امام زمان و دعا براى فرج او و خواندن دعاى ندبه. آنگاه مؤمنى که صاحب الزمان علیه السّلام را امام خود می داند – کسى که حجت خدا، امام زمان، ناموس دنیا، سلطان امتها، عدل کامل خدا، خورشید تاریکیها و ماه کامل، گشایش نزدیک خدا، نشانه بزرگ خدا، خلیفه بزرگ خدا، امام، پسر امام، پسر ائمه، پسر پیامبر، پسر پیامبران – جان تمامی جهانیان فداى او باد – کسى که خداوند بوسیله او به وعده هایش جامه عمل می پوشاند وعده هایى از قبیل: گسترش عدل، از بین بردن ظلم، گستراندن فضل و غلبه قدرت او بر تمام قدرتها و دین او بر تمام ادیان و به هنگام غیبت امام خود، غصب حاکمیت او از طرف دشمنان، سختى شیعیان در سلطنت کفار و بدکاران و قتل، از بین بردن آبرو، غصب اموال، بد حالى و ذلت آنان را می بیند، باید خوشحالى او به غمی سنگین، خنده او به گریه و عید او به عزا تبدیل شده و دعاى ندبه بخواند و مانند مادر بچه مرده گریه کند و براى فرج او دعا کند.
آداب نماز عید فطر
[4 – نماز عید] قبل از خروج از منزل بنیت انجام دستور خداوند، با یک یا چند دانه خرما افطار نموده، و دعایى را که در این مورد رسیده است بخواند. زیرا در این دعا نیز امامش – درود و سلام خدا بر او و پدران و فرزندانش – ذکر شده و باید در مضمون دعا تأمل کند. زیرا دعا بروشنى می گوید که رفتن به سوى نماز، رفتن به طرف خداوند است.
بنابراین باید نشانه دیدار با خدا را داشته باشد. اگر بتواند باید باندازه بزرگى خدا و شناخت منت او، در اجازه دیدارش بلکه دعوت به این کرامت، آنگونه که شایسته است ادب این مقام را رعایت کند. ولى خیلى بعید است این مخلوق ضعیف بتواند آنگونه که شایسته این مجلس است تواضع و احترام و شکرگزارى نماید. بنابراین باید همراه با اعتراف به ناتوانى باندازه اى که می تواند سپاسگزار و متواضع باشد.
و اگر نتواند، نباید حضور در این مجلس براى او سبکتر از حضور در مجلس سلطان زمانش باشد. زیرا از سلطان غفلت نمی کند، بخصوص هنگام سخن گفتن با او. اگر سلطان بداند که دل رعیتش جاى دیگر است او را از مجلس خود طرد، از حضور او جلوگیرى و او را از عطایاى خود محروم می نماید. بخصوص که بداند این غیر، دشمن سلطان است، که در این حالت بشدت بر او خشم می گیرد. و اگر از یاد و احترام به خدا غفلت کردى باید بدانى که علت این همه غفلت از پروردگار چیزى جز دوستى دنیا نمی باشد، دنیایى که دشمن خدا و دوستانش می باشد.
بپرهیز از این که این مجلس را کوچک شمارى. زیرا اهل آن، فرشتگان مقرب، پیامبران و رسولان، شهدا و صدیقین و بندگان صالح خدا هستند. شرمسار باش که حاضرین مجلس در بهترین حالات باشند – همگى پاک، مقدس، آراسته، بر سر ایشان تاج کرامت مراقبت خداى جلیل بوده، بر بدنهاشان لباسهاى توجه به خدا، بر دلهاشان جامه اشتغال به خدا و بر بدنهاشان لباس بازداشتن از نافرمانى خدا، بر دستهایشان انگشتر نگشودن دست به نافرمانى خدا و بر پاهایشان کفش منع از رفتن در حرامهاى خدا – و سر تو برهنه از عمامه مراقبت و قلب تو آلوده به دوستى دشمن خداوند، بدنت برهنه از لباس نگهداشتن از مخالفت با خدا و بر دستت انگشتر ستم بر بندگان خدا بوده و پایت برهنه از رفتن به سوى طاعت خدا باشد.
اگر پرده از جلو دیدگانت برداشته شده و ببینى بدنت آلوده به نجاست هاى گناهان و باطن تو گرفتار انواع بیماریهایى است که تو را از چشم دیگران می اندازد چه حالى خواهى داشت؟ آیا با این شکل و قیافه بر سر سفره پاکان، و بزرگانى که هیچ عیبى ندارند حاضر خواهى شد اگر زیبایى باطنى آنان را ببینى از همنشینى آنان پرهیز خواهى کرد، چه رسد به این که سر سفره آنان بنشینى. و حتى اگر هزار چوب هم به تو بزنند راضى نمی شوى با این همه پلیدى که در تو هست، خود را به آنان نشان بدهى. برادرم حال بد و وزر و وبال خود را بنگر و خود را مضطر به این مطلب بنما تا خداوند بدیهایت را پوشانده و بدیهایت را به خوبى تبدیل نماید. آنگاه در کرم حضرت اله را بکوب و صدا بزن:
«اى کریمترین کریمان اى اجابت کننده دعاى مضطرها به پستى و ذلتى که نسبت به خودم روا داشتم رحم کن. تو از من به خودم مهربانترى بخصوص در مثل چنین روزى که مرا دعوت به دیدار خود نموده اى. من میهمان تو هستم پس راضى نشو که آبرویم پیش میهمانهایت بریزد. کارم را اصلاح کرده و از لباسهایى که به میهمانانت می دهى به من نیز عنایت فرما تا بتوانم زشتىها و نقایص خود را پوشانده خود را بیارایم و آبرویم را حفظ کنم.
اگر انسان با اضطرار واقعى روى به درگاه پروردگارش آورد محال است او را اجابت نکند. او کسى است که در قرآن خود فرموده است:
(امَّن یُجیبُ المضطر اذا دعاه و یکشف السوء)[1]، اى کسى که هنگامی که مضطر او را بخواند، او را اجابت نموده و گرفتاریش را برطرف می نماید بنا بر این بنده باید اضطرار را در خود بوجود بیاورد. اغلب مردم روحیات بدى در خود بوجود آورده و از صفات خوب غافل هستند. بهمین جهت نیز از خود خجالت نمی کشند تا بخاطر حیا و پوشاندن زشتیها و رسواییهاى خود مضطر شوند. و اگر در این مورد عملى هم انجام بدهند، ناشى از چیزهایى است که بطور اتفاقى شنیده و مسموعات آنها خجالت و شرمی در آنها بوجود نمی آورد، چه رسد به این که آنچنان خجالت بکشند که به اضطرار برسند.
و خلاصه اگر شرمی که به اضطرار برسد بوجود آمد، اجابت نیز بدنبال آن آمده و گرفتارى بر طرف می گردد. علامت اضطرار نیز این است که در هنگام عید قلب او شکسته، و از رد شدن بترسد، امیدوار عفو و فضل او بوده و امیدوارى به کرم پروردگارش را بیشتر نماید، بانتظار رحمت و عنایت خداوند باشد آنگونه که بندگان صالح او هستند، و ترس خود را با ملاحظه این که امروز روز جایزه دادن و بدست آوردن فضیلت است از بین ببرد. در عین حال با گوشه چشم به عظمت خدا و بزرگى جنایت خود نگریسته و مانند کوتاهى کنندگانى که به دامن عفو فراوان او پناه آورده اند، رفتار می کند، و تمام سعى و تلاش او براى استغفار و جلب رحمت و دیدن آثار قبولى است. و به نگهبانان و حامیان خود که از معصومین علیهم السّلام می باشد، پناهنده شده تا او را شفاعت نمایند. و خداوند را به حق و آبروى آنان نزد خدا قسم می دهد که او را با عفو خود اکرام نموده، از فضل مخصوص خود محروم نکند، صورت کریم خود را از او برنگردانده، بخاطر آنان او را قبول نماید و آنگونه که با حزب و دوستان خود رفتار می کند با او نیز معامله کند. از بوجود آمدن این حالات معلوم می گردد که فیض قدسى شامل حال او شده است که باید خدا را بخاطر نجات و رهایى از خطر هلاک ثنا گفته، و از این به بعد با یارى گرفتن از پروردگار خود را از غفلت و انجام کارهایى که باعث هلاکت دائمی است دور بدارد.
آنچه درباره اضطرار به پوشش پروردگار گفتیم، فقط در کسى بوجود می آید که با چشم دل نجاست گناهان را بر اعضاى بدنش و پلیدى عیوب دل بر روح و جانش را ببیند. آن هم نه مجازا بلکه واقعا این مطلب را درک کند و بفهمد که این نجاستها و پلیدیها نجستر و کثیفتر از چیزهاى کثیف این عالم و بدبوتر از مردارهاى بو گرفته دنیاست.
اگر کسى خود را در پیشگاه سرور رسولان و ائمه طاهرین و فرشتگان مقرب و سایر پیامبران و رسولان فرض نماید چه حالى خواهد داشت؟ فکر می کنم اگر انسان یک دهم این رسوایى را داشت، آرزو می کرد زمین او را فرو برد تا از این رسوایى رهایى یابد. مریم راستگو هنگام فرض رسوایى بین مردم، با این که نزد خداى عز و جل و فرشتگان پاک بود، گفت: «کاش قبل از این مرده و کاملا فراموش شده بودم.» بهر صورت تمامی ما به پوشش زیباى خدا محتاج بوده و اگر این پوشش از ما برداشته شود، رسوا خواهیم شد.
یکى از پوششهاى زیباى او، همین شکل انسانى است که اگر از ما سلب شده و مردم شکل واقعى ما را ببینند رسوا می شویم. زیرا شکل روح متناسب با اخلاق و صفات است. مثلا کسى که صفت غضب بر او غالب باشد، روح او بشکل سگ خواهد بود. مگر این که خلق خود را با داروى حلم معالجه نموده، خشم تبدیل به شجاعت شده و شکل سگ به شکل انسانى شجاع تغییر یابد. و همینطور سایر اخلاق و صفات.
بهمین جهت گذشتگان هر روز با آینه و غیره سیماى خود را بررسى می کردند تا مطمئن شوند که تغییر نکرده و مسخ نشده و پوشش خدا همچنان باقى است. و این شکلهاى حقیقى گاهى اوقات به بعضى از اولیا نشان داده می شود و مردم را باین شکلها می بینند. از امام سجاد علیه السّلام روایت شده است که پرده را از جلو دیدگان شخصى برداشته و شکل واقعى حاجیها را به او نشان داد و او در میان جمعیت فقط دو نفر را به شکل انسان دید.
هنگام برپایى نماز عید بصورت جماعت، مصیبت غیبت او را بیاد آور و بیاد داشته باش که امامت نماز عید از حقوق مخصوص امام زمان (عج) و برپایى آن از کارهاى معروف اوست.
«چون در روز عید خود را آشکار کند، دیده همگان بر زیبائیش خیره گردد. ارواح آنان بسوى زیبائیش سرازیر شوند و مردمک چشمانشان از فرط زیباییش هوس گلزار نمایند. عید من آن روزى است که با دیدگان شاد که زیباییش را تحسین می کند، آن زیبایى را ببینم.» آیا این مصیبت نیست که بجاى نماز با امام علیه السّلام با دیگران نماز بگزاریم اگر بجاى دیگران امام زمان علیه السّلام خطبه هاى نماز عید را می خواند چه حالى داشتیم و اگر او در میان ما بود روزگار ما چقدر با امروز فرق داشت آنگاه به آنچه در روایات درباره او آمده بنگر از قبیل: برکتها و نورهاى زمان حضور او، گسترش عدل، برچیده شدن بساط ظلم و سرکشى، عزت اسلام، احترام قرآن، رواج ایمان، کامل شدن عقلها، تزکیه دلها، اصلاح اخلاق و از بین رفتن تفرقه و نفاق.
مناجات با امام زمان
آنگاه با صداى بلند او را مورد خطاب قرار داده و با زبان شوق به حضرت قدس او عرضه بدار: «اى پسر احمد آیا به سوى تو راهى هست تا ملاقات شوى. چه وقت روزها را با تو سپرى کرده و بهره مند می گردیم. چه زمانى وارد آبشخورهاى فراوان و سیراب کننده ات شده و سیراب می گردیم؟ تشنگى زیاد ما طول کشید. چه هنگام از آب گوارایت استفاده خواهیم کرد؟ مولایم سرورم چه وقت ما را دیده و ما نیز تو را می بینیم در حالى که پرچم پیروزى را برافراشته اى؟ مولایم چه زمانى یکدیگر را دیده و چشمان ما از دیدار تو روشن می گردد و با راهنمایى تو هدایت می شویم؟ و آنگاه ما را از حقایق امورمان آگاه کرده، گره ام به دست تو باز شده، نادانیها از بین رفته و کمالات کامل می شود.
آقا و مولایم امید و آرزویم کاش سرنوشت خود را می دانستم، آیا با نور جمالت دیدگانم روشن خواهد شد آیا از وصال گوارایت سیراب خواهم شد یا با این اندوه ها روانه قبرم شده و با غصه ها و اندوه فراوان از این دنیا می روم» آقایم طولانى شدن جدایى شما مرا کشته و امید وصال شما و آنچه درباره نشانه هاى ظهورتان فرمودید، زنده ام می کند. چرا چنین نباشد که اگر این وعده هاى در روایات و انتظار ظهور شما و آثار آن نبود از بین رفته بودیم. درود و سلام خدا بر کسى که ما را با این وعده ها و انتظار ظهور شما زنده کرده و ما را از آن آگاه نمود. زیرا این مطلب، امروز باعث زندگى بندگان مشتاق به شما و به وصال شماست و زبان حال همه ما می گوید:
«مرا وعده دادند. مرا وعده دادند. و اعلام رأى دادگاه آیین عشق را به تأخیر انداختند، در حالى که آیین عشق آیین من است. دل را با یاد محبوب شاد گردان و گوشهایم را با وعده اش نوازش کن» آقایم اگر نمی دانستیم که گشایش بعد از سختى است، این سختیها بر دل و جان ما بیش از آن بود که بتوانیم آن را تحمل کنیم، ولى باین جهت که اینها علامت گشایش است تحمل آن براى ما آسان است و بدین جهت که باین وسیله به شما می رسیم این سختیها محبوب ماست.
آقایم مدت سپرى شده و به آخر رسید. منتظر امر شما هستیم. با یاد شما زندگى کرده، و آثار ظهور شما را جستجو می کنیم. آقایم کار سخت شده و ظلم و ستم فراوان، و فساد بى سابقه اى سراسر گیتى را فرا گرفته است. هواى نفس نیز ضمیمه آن شده و آتش هواهاى نفسانى شعله ور گردیده و گیتى را سوزانده است، بوسیله آن شهرها خراب، آبادانى نابود و انسانها و حیوانات از بین رفته اند.
آقایم بلاها زیاد، مطالب پوشیده بر ملا گردیده و فقط به شما شکایت می کنم. آقایم جدایى و هجران تو از تمام این سختى ها سخت تر است زیرا بلا بهمراه تو، نعمت و اذیت در مقابل دیدگان تو راحت است. آقایم «و از من انتقام بگیر، اگر این انتقام مرا به تو نزدیک مینماید. فدایت گردم در آن شتاب کن.
و با هر وسیله اى که می خواهى مرا در عشقم به خودت آزمایش کن.
و من آنچه رضاى تو در آن است را انتخاب خواهم کرد.
و در هر حال، تو به من از خودم سزاوارترى. زیرا اگر تو نباشى، من هم نخواهم بود.» آقایم «تو قدرت نابودى قبیله را دارى، در راه عشق تو هر موجود زنده اى از نابودى لذت می برد.
برده تو هرگز تقاضاى آزادى نخواهد کرد. اگر تو او را رها کنى او تو را رها نمی کند.
آن زیبایى که با جلال بزرگ خود آن را پوشانیده اى، هر نوع شکنجه اى را در اینجا گوارا می داند.» مولایم آرزویم «دلم آب شده به او رخصت بده تا باقیمانده خود را در آرزوى تو بگذراند. دستور بده خواب در چشمانم گذر کند. زیرا من مطیع این دستور هستم. شاید در عالم رؤیا وجود گرانقدر تو را ببینم و به من وحى شود.» حبیب من «و هرگاه باقیمانده جان من با آرزو زنده نمانده و فناى من مقتضى بقاى تو باشد.
و اگر شیوه عشق از سنت چشم بر هم نهادن حمایت کند و از دیدارت محروم گردد.
سیاهى چشمی براى من باقى بگذار، شاید پیش از مرگم بوسیله آن، کسى را که تو را دیده است ببینم.» آه «چیزى را که تو می خواهى کجا در من هست، هرگز. و بلکه پلک چشمان من فاقد پرده اى از خاک پاى تو است.» مولایم «اگر مژده دهنده اى با مهربانى از سوى تو آید و هستى من هم در مشتم قرار داشته باشد، آن را به تو تقدیم نموده و خواهم گفت: آن را بگیر.» سرور و مولایم اى امام من «بشکستگى من، بذلت من، بخضوع من، بفقر و نیاز خودم و به بى نیازى تو. مرا به زیر دست خائنى واگذار مکن. چون من یکى از ضعیفان تو هستم.» آقایم آنگاه که درباره رسیدن و وصل شدن به شما و لذت دیدار شما می اندیشم و در مورد احوال کسانى که آنها را به پناه خود نزدیک نموده، به آنان احسان کرده، مشرف به دیدار جمالت نموده، با تعلیم خود آنان را بزرگداشته، با نوشانیدن جامه اى توحید بر آنان منت گذاشته و شرافت آمدن در محفل اهل توحید را به آنان کرامت نمودى تأمل می کنم، نزدیک است قلبم از حسرت شکافته شده و از غیرت، دو تکه شود.
آه آه «واى بر قلب کسى که مثل قلب من باشد».
«اى پوست بدن من پاکیزگى مرا سعادتمند نمی کند. و اى کبد من بدون دیدار باید پاره پاره شوى.» آقایم خواهان شما، با سایر مشتاقین فرق دارد. زیرا زیبایى تو قابل مقایسه با زیبایى سایر معشوقها نبوده و بزرگى تو مانند دیگر بزرگیها نمی باشد. باین جهت که شما محبوبى هستى که علت ایجاد خواهان و دوستدار خود بوده و او در هر حال و براى هر کارى به شما احتیاج دارد، ولى دیگران چنین نیستند. بلکه در عالم محسوسات زیبایى وجود ندارد مگر این که مظهر گوشه اى از زیبایى شما، و بزرگیى نیست مگر ناشى از یکى از آثار بزرگى شماست.
زیرا زیبایى شما مظهر زیبایى خداوند زیبا و زیبایى دیگران از مظاهر زیبایى شماست. و نیز بزرگى شما مظهر بزرگى [خداوند] بزرگ و بزرگى دیگران برگرفته از بزرگى شماست. شما منبع همه بزرگیها و زیباییها هستید. منظور از زیباترین زیباییها، و بزرگترین بزرگها، در دعاى سحر، شما می باشید. و شمایید نورانى ترین و درخشنده ترین نور خدا.
و نیز جدایى و دورى شما مانند جدایى محبوب هاى دیگر نیست.
زیرا اگر محبوبهاى دیگر دوستدار را ترک کنند، می گویند: محبوب او را ترک کرده، و بخاطر ترک کردن محبوب سرزنش متوجه دوستدار نمی گردد. ولى اگر شما کسى را ترک کنید، مردم او را سرزنش نموده و خود نیز خودش را سرزنش می کند. و هیچگونه تسلاى خاطرى نیز ندارد. زیرا نمی توان گفت شما بیوفا بوده یا به دوستدار خود علاقمند نیستى. همه دوستدارانت اعتقاد دارند که دوستى و وفاى تو بیش از دوستى و وفاى آنان است. بنابراین اگر آنان را ترک کنى معلوم می شود، آنان کوتاهى نموده اند. و کم محبتى آنان نشاندهنده نادانى آنان است.
بهمین جهت کسى که او را ترک نمایى ورشکسته ترین افراد است مگر این که خود را تسلى داده و بگوید: در آینده به شما رسیده و هجران شما پاداشى براى او در پى دارد. ولى چه پاداشى بزرگتر از دیدار شماست مولایم همه فداى تو. جانم فداى مجد ریشه دارى که همتایى ندارد. جانم فداى شرافتى که لنگه اى ندارد. تا کى برایت سرگردان بوده و تا کى و چگونه و با چه زبانى درباره ات بگویم؟ براى من سخت است که ببینم دیگران در مقابل تو و در مملکت تو تصرف، و بر پیروان و حتى بر خویشانت حکومت کرده و آنها به تو پناه آورده و از تو کمک می خواهند ولى جوابى نمی شنوند. پناه بر خدا از این مصیبتهاى دردناک و سختیهاى زیاد «انا للّه و انا إلیه راجعون» از مصیبت نبودن تو و طولانى بودن غیبتت در حالى که شیعیانت مانند گله گوسفندى شده اند که چوپان آن نبوده و گرگها از هر طرف به آن حمله کرده اند گروهى را خورده و گروهى را براى ذخیره می کشند.
سرورم این مصیبتهاى ما بود ولى ناراحتیهاى شما بخاطر این مطالب براى ما سخت تر بوده و دل ما را بیشتر بدرد می آورد تا مصیبتهایى که به خودمان وارد می آید. زیرا از رأفت شما به شیعیانتان و غیرت و رقت قلب شما آگاهى داریم. مگر جد شما امیر المؤمنین علیه السّلام نبود که از ربودن خلخال زن ذمی توسط لشکر معاویه شکایت کرده و می فرمود: «اگر مسلمانى از این مطلب بمیرد او را قابل سرزنش نمی دانم.» پس شما چه حالى دارید زمانى که بدانید با زنهاى مسلمان چه می کنند خداوند ملتت را یارى کند، مولایم به خداوند و به سرور مردم محمد مصطفى و به على مرتضى و به سرور بانوان و به پدران پاکت، امامان هدایت و شیران درنده نبرد و به حمزه، سرور شهیدان و به «طیّار در میان فرشتگان مقرّب»، از این پیشآمدهاى ناگوار و اوضاع بد شکایت می کنیم.
بندگان گرفتارت را یارى کن اى یاور یارى خواهان. سرورشان را به آنان بنمایان اى مهربانترین مهربانان. و با آن ستم ستمکاران، حاکمیت کفار و حیله هاى مخالفین را از آنان دور کن. و با فرج ولى خود، در فرج آنان تعجیل نما و بعد از پر شدن زمین از ظلم و جور آن را پر از قسط و عدل گردان.
دیدگان مؤمنین را با جمال ولىّ دین روشن نموده و بهره آنان را با ظهور جلالش در میان جهانیان بیشتر گردان. عدل فراوان و حکومت بزرگ و عالى خود را آشکار نما و با آن حق را بر پا و باطل از بین ببر.
اولیایت را با آن حاکم و دشمنانت را خوار فرما. با آن از ستمکاران و دشمنان برگزیدگانت انتقام بگیر. و در انجام وعده هایت در مورد یارى مؤمنین و عاقبت پرهیزکاران تعجیل فرما. اى راستگوترین راستگویان و تواناترین توانمندان» و خلاصه اگر سالک در این دریا فرو رفته، نسبت به این امر اهتمام ورزیده و از این فجایع دلتنگ شود، بطور طبیعى حال او تغییر کرده، خوشحالى او به اندوه و عید او به عزا تبدیل می گردد. و با حسرت و شکستگى در مصلى حضور می یابد. خداوند متعال نیز نزد دلهاى شکسته است. و اگر حسرتهاى سابق را که بخاطر فهمیدن نقایص باطنى و تیرگیهاى روحى می باشد به آن ضمیمه نموده و در حالى که مشغول خواندن دعاهاى وارده، در راه می باشد، از منزل خود به سوى مصلى حرکت نماید، در چنین شرایطى تمامی اسباب پناه بردن به در فضل، کرم و جود مالک نفسها، ارواح و وجود براى او بوجود می آید.
بنیت قرار گرفتن در سایه عنایت خدا، در فضاى بدون سقف نماز خوانده و بنیت فروتنى براى رب الارباب، انتقال از گناه به طاعت، از تکبر به تواضع و از دیدن خود به مقام فناء، بر خاک بنشیند، تا روح توجه در نماز کامل شود. زیرا توجه و رو به قبله کردن یعنى بریدن کامل از همه و توجه کامل به سرپرست همه اشیاء و مالک و خالق آنها.
و منظور از ایستادن روى دو پا این است که در حال ترس و امیدوارى، و شوق و ترس است.
در نماز عید، تکبیر اهمیت زیادى دارد. بهمین جهت باید براى بدست آوردن روح تکبیر تلاش نمود. در کتاب «مصباح الشریعه» بنقل از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمودند: بنده اى که تکبیر بگوید ولى قلبا از حقیقت آن روگردان باشد، خداوند به او می گوید: با من نیرنگ میک نى. به عزت و جلالم قسم تو را از شیرینى ذکرم محروم نموده و نمی گذارم به من نزدیک شده و از مناجاتم لذت ببرى.
مطلب مهمی که انسان باید آن را رعایت کند، این است که بداند در رابطه با این نماز از او چه می خواهند، و چگونه باید مراقب خداوند بوده و چه حالى باید داشته باشد. باین جهت که تکلیف به نماز گرچه در همه جا از باب عنایت، لطف و احضار بندگان به مقام حضور است ولى در بعضى از آنها جهت ترس بیشتر بوده و بعضى دیگر فقط جهت ایجاد رغبت است. مثلا نماز آیات از روى لطف و عنایت، ولى در مقام ترس از خشم و نازل شدن بلا واجب شده تا از شمول بلا امنیتى حاصل و بلا بوسیله نماز دفع شود. نماز عید نیز فقط براى گرفتن جایزه و کامل کردن نقصها و اعطاى بخشش هاست.
خلاصه تشریع عید و نماز آن بمنظور اظهار رأفت و رحمت، گستراندن جود و کرم و بخشش به رعیت است. اجازه عمومی در این مقام اقتضا می کند که بساط قهر و غضب برچیده و بیرقهاى الطاف پروردگار افراشته شود. و خوف و ترس با این امر سازگارى ندارد، گرچه بنده مرتکب گناهان جهانیان شده باشد.
خوش گمانى به خداوند در این روز
در این منزل از منازل سالک جا دارد به خداوند خوش گمان بوده و به بخششهاى بزرگ و عطایاى عالى او امیدوار باشد. باندازه خوش گمانى به خداوند، لطیف نمودن درخواست عطوفت و رعایت آداب اطمینان به وعده هاى خدا، جوایز نیز بیشتر شده، ابرهاى جود باریده و مبارکى این روز آشکار می گردد.
بنده اى در این روز نترسیده و انتظار خشم خداوند را ندارد مگر کسى که به او بدگمان بوده و امید به فضل او را در خود تقویت نکرده باشد و احتمال بدهد الطاف خدا شامل حال او نشود. و ممکن است کسى بخاطر بدگمانى در چنین اوقاتى، از لطف و رحمت الهى محروم شود.
بنابراین بحکم عقل و ادب و ایمان لازم است که امید بنده به ندیده گرفتن گناهان، عفو آن، بخشش نعمتهاى خدا و رسیدن به آرزوها و اهداف، قویتر از ترس از مجازات و ذلت و خوارى باشد، و گرچه از بندگان صالح خدا نباشد خود را در میان آنان وارد کند، با صورتهاى آبرومند دوستان خداوند به او روى آورد، گرچه روى او از ستم گناهان سیاه شده باشد. خداى متعال به این مسائل توجه نمی نماید، زیرا فراگیر نمودن احسان در چنین اوقاتى با حکمت او مخالف نیست.
بنابراین هیچ مانعى در راه شمول بخشش و گسترش جود و فضل خداوند نمی باشد. نمازگزار بعد از توجه به این امور و تأثیر گرفتن از آن با حیا و امید زیاد در مصلّى حاضر شده و با شرمسارى با گوشه چشم نگریسته و با امیدوارى چشم می دوزد، و با آداب و شرایط آن نماز می خواند، فرادى یا با جماعت، هر کدام که مناسب با حال اوست همراه با رعایت اخلاص. البته اگر بتواند با جماعت بخواند بهتر است. در صورت فرادى خواندن، میتواند دو رکعت بخواند یا چهار رکعت که در دو رکعت اول «سبح اسم»[2] و «و الشمس»[3] و در دو رکعت دوم «و الضحى»[4] و«قل هو اللّه احد»[5] خوانده و در رکعت اول هفت تکبیر می گوید:
تکبیره الاحرام، و پنج تکبیر بعد از قرائت که بعد از هر کدام از آنها دعاى معروف: «اللهم اهل الکبریاء…» را می خواند آنگاه تکبیر دیگرى گفته و به رکوع می رود. اگر بخواهد می تواند بجاى این دعا، دعاى دیگرى بخواند. و هنگامی که از نماز فارغ شد تکبیر مذکور را گفته و تسبیح حضرت زهرا علیها السّلام را می گوید. و آنگاه دعایى را که براى بعد از نماز روایت شده است می خواند که دعاى بسیار جامعى است. آنگاه با ذکر و دعاى زیاد باید از روز عید مواظبت نماید. زیرا شیاطینى که در شهر رمضان زندانى و در زنجیر بودند و نمی توانستند او را بفریبند، امروز رها شده اند. و شاید با دعا و تضرع به خداوند متعال در جهت حفظ او از شر آنان بتواند از آنان رهایى یابد.
آنگاه دعاى ندبه را با حضور قلب می خواند، دعایى که آداب معامله با خداى متعال، پیامبران و اولیاى او و رفتار پیروان با امام خود را بطور کاملى می آموزد.
به پایان بردن این روز
[5 – به پایان بردن روز عید با توسل به نگهبان روز.] روز خود را با توسل و واگذارى به نگهبان این روز که از معصومین علیهم السّلام می باشد و شفاعت خواستن از او به پایان برساند همانگونه که در سایر روزهاى شریف نیز چنین می کرد. و نباید در این جهت کوتاهى کند که این از کارهاى مهم است.
[1]) سوره النمل، آیه 62
[2]) سوره الاعلی
[3]) سوره الشمس
[4]) سوره الضحی
[5]) سوره التوحید(الاخلاص)