درآمدتاریخ به معنی حوادث و تحولات گذشته بشر، یکی از کهنترین موضوعات مورد توجهو علاقه بشر بوده است. تمایل بشر به دانستن احوال گذشتگان بر اساس هر انگیزهای کهتوجیه شود ـ کسب تجربه و عبرت، حس کنجکاوی و یا هر امر دیگر ـ امری بدیهی وبینیاز از استدلال است. اما دست یافتن به این هدف، یعنی شناخت احوال گذشتگان،در وهله نخست نیازمند داشتن منابع کافی و موثق است؛ این در حالی است کهجمعآوری منابع و شناخت صحیح و سقیم آنها کار آسانی نیست. افزون بر این، ایجادنظم و انسجام طبیعی ـ از حیث زمان و مکان و تقدم و تأخر ـ میان موضوعات پراکندهبرگرفته از منابع مختلف و تحلیل دادههای منابع و ایجاد نظم منطقی میان وقایع گوناگونو کشف علل حوادث و بررسی پیامدهای آنها، سعی و تلاشی وافر و ذوق و استعدادیدر خور را میطلبد. اینجا است که پیدایش یک رشته از علوم انسانی، یعنی علم تاریخرقم میخورد و مجموعه اقدامات مورد اشاره، وظیفه و رسالت مورخ را ترسیم میکند. با توجه به تذکار فوق، خاطر نشان میشود آنچه در گفتار حاضر پیش رو داریم، بهبخش نخست کار مورّخ، یعنی شناخت منابع مربوط میشود. در توضیح مسأله اینپژوهش و ابعاد آن یادآور میشود که، یکی از منابع تاریخی و ادبی گران سنگ زبانفارسی کتاب «تجارب السلف» میباشد که به سال 714 ق توسط هندوشاه صاحبی نخجوانیتألیف گردیده است. در رابطه با هندوشاه و تألیف وی، موضوعات عدیدهای قابل طرحو بررسی است که از جمله میتوان به مواردی چون: شخصیت و آثار مؤلف، ارزش ادبیو ارزش تاریخی تجارب السلف، نگاه هندوشاه به فلسفه تاریخ و منابع مؤلف اشاره کرد.در مورد اغلب این مسایل تاکنون کوششهایی ارزشمند صورت گرفته است. در رابطه باتجارب السلف، مرحوم عباس اقبال از پیشگامان این تلاشگران محسوب میشود.همچنانکه «تعلیقات و حواشی بر تجارب السلف» نوشته مرحوم استاد حسن قاضیطباطبایی عمدهترین کاری است که تاکنون درباره تجارب السلف انجام گرفته است. درعین حال به نظر میرسد که پژوهش درباره «هندوشاه و تجارب السلف» در ابعاد مورداشاره هنوز به پایان نرسیده و راه ناپیموده بسیاری پیش روی ما است صفحات آیندهصحت این مدعا را اثبات خواهد کرد. اینک، پس از این توضیحات اجمالی، به بررسی زندگی و شخصیت هندوشاه ومهمترین و مشهورترین اثر او، «تجارب السلف» میپردازیم.1. نام و نسب، القاب، موطن و مولد نام و نسب مؤلف تجارب السلف، بر اساس آنچه خود وی در مقدمه کتابش اظهار نمودهو آنچه برخی صاحبان تراجم و بعضی پژوهشگران آوردهاند، عبارت است از، فخرالدینابوالفضل، هندوشاه ابن سنجر بن عبداللَّه صاحبی کیرانی.2راجع به لقب «صاحبِی» هندوشاه، جداگانه و در ارتباط با مشاغل وی سخن خواهیمگفت. اما لقب «کیرانِی» وی نمایانگر موطن او و خاندانش میباشد؛ بدین ترتیب که«کیران» شهری بوده است از توابع نخجوان، میان تبریز و بیلقان3 و این لقب، صفتیاست در انتساب به این شهر. به نظر استاد دکتر نوایی اسم این شهر باید «گیران» – با گاف – باشد؛ ولی چون روشو سلیقه استنساخ کننده و یا خود هندوشاه این نبوده که میان کاف و گاف در کتابتتفکیک نماید، تصور شده که نام این شهر «کیران» ـ با کاف ـ است. با وجود متینن بودنتحلیل استاد، به نظر میرسد این توجیه با متن «معجم البلدان» جور نمیآید؛ چرا که متنمعجم البلدان عربی است و قاعدتاً اگر اسم این شهر «گیران» ـ با گاف ـ بود، بایستیتعریب میشد و به صورت «جیران» نوشته میشد؛ در حالی که چنین نیست و در اینمنبع عربی نیز «کیران» ـ با کاف ـ ضبط شده است. مرحوم داعی الاسلام نیز که اسم و نسب هندوشاه را به طور کامل و به عربی آورده،این لقب هندوشاه را «قیرانی» ضبط کرده است: «هندوشاه بن سنجر بن عبداللَّهالصاحبی القیرانی»،4 که مؤید مطلب فوق است؛ چرا که در لغت عرب، معمولاً کاف راقاف و گاف را جیم تعریب میکنند، چنانکه کاشان پس از تعریب میشود قاشان و گرگانمیشود جرجان. طبعاً نظر داعی الاسلام نیز این بوده که این لقب هندوشاه با کاف استنه گاف. در مورد دوران حیات هندوشاه، صاحبان تراجم و پژوهشگران، تاریخ تولد وی رامسکوت گذاشتهاند. برخی محققان از روی پارهای قرائن به طور ضمنی تاریخ تولد ویرا حدود 645 ق تخمین زده است.5 در مورد تاریخ وفات وی نیز منابع، اطلاع دقیقی بهدست نمیدهند؛ با این وجود، تاریخ تقریبی درگذشت وی مشخص گردیده، به طوریکه برخی، تاریخ وفات وی را گاه «حدود 730 ق»6 و گاه دقیقاً در سال 730 ق گزارشکرده7 و برخی او را در 730 ق در قید حیات دانستهاند.82. تحصیلات بنا به گفته خود هندوشاه، وی از دانشآموختگان مدرسه «مستنصریه» بغداد بوده که بهرغم انقراض حاکمیت خلفای عباسی بر بغداد، این مدرسه همچنان رونق علمی خود راحفظ کرده بوده و در آن کلیه دانشهای متداول آن روزگار تدریس میشده است.9 ازگفتار هندوشاه در مورد اساتید مدرسه مستنصریه که برخی از ایشان را به عنوان استادخود یاد نموده و نیز از ارتباطی که با مورخان معروف زمان خود داشته10، همچنین ازتألیفات وی در رابطه با موضوعاتی چون: فن کتابت، فرهنگ لغت فارسی به ترکی،دستور زبان فارسی، تاریخ11 و ترجمه سلیس و روان متن عربی «منیه الفضلا» و دیگرمنابع عربی به فارسی، چنین برمیآید که عمده تحصیلات وی در زمینه ادبیات فارسی وعربی و تاریخ بوده و او در این زمینهها استاد بوده است. ابن الفوطی، دانشمند معاصر هندوشاه که در سال 679 ق در مدرسه نظامیه بغداد باوی ملاقات کرده، مقام علمی هندوشاه را فراتر از این توصیف نموده، چنین نوشتهاست: «فخرالدین، ابوالفضل، هندوشاه ابن سنجر صاحبی، حکیم و منجّم و ادیب و اززمره افاضل علما است… وی به آموختن علم نجوم و ریاضی و انواع حکمت و فنون ادبهمت گماشت…».12 بنابراین، هندوشاه در حکمت ـ که متبادر از آن فلسفه است ـ و علمریاضی و نجوم نیز خبره بوده است. نیاز به توضیح نیست که گزارش ابن الفوطی با توجهبه معاصر بودنش با هندوشاه، ارزش بالایی دارد. به هر حال، تحصیلات و مهارتهای هندوشاه نقش مستقیمی در اشتغالات ومشاغل وی داشته است. 3. اشتغالات بر اساس قراین، خاندان هندوشاه، دست کم از زمان پدر هندوشاه، با دستگاههایحکومتی مرتبط بوده و اعضای این خانواده متناسب با ذوق و استعدادشان شغلحکومتی داشتهاند.13 در خصوص هندوشاه، قراین و شواهد گویای آن است که عمدهدوران نشاط و کار و تلاش وی در ارتباط با کارهای حکومتی و آن هم اغلب در سمت«منشیگری» سپری شده است. او در همین رابطه در دستگاه افراد مختلف حضور یافته وگاه به مناسبت این حضور، کتابی نیز تألیف و پیشکش نموده است. در اینجا حضور اودر دستگاههای مختلف حکومتی را بررسی میکنیم:الف) حضور در دستگاه خاندان جوینی از منابع چنین بر میآید که نخستین دوره اشتغالات هندوشاه در دستگاههای حکومتی،ورود وی به دستگاه خاندان جوینی بوده که در دربار ایلخانان مغول سِمَت وزارت وصاحب دیوانی داشتند.14 ابن الفوطی، معاصر هندوشاه مینویسد: «… هندوشاه ازکسانی است که در خدمت صاحب سعید تربیت شد و مؤدب به آداب او گردید ومشغول به کار شد و به تحصیل پرداخت و کتابت کرد و محاسبه نمود…».15 یادآوریمیشود که عنوان «صاحب سعید» هم بر عطا ملک جوینی و هم بر برادرش، شمسالدین اطلاق گردیده است؛16 لیکن در اینجا ظاهراً منظور ابن الفوطی عطا ملک جوینیاست که در بُعد علمی نیز ممتاز بوده است. عبارت دیگر در متن فوق که قدری نیاز بهتوضیح واژه «تحصیل» است. این واژه هم به معنی «تحصیل علم» و هم به معنی «تحصیلمال و یا هر شیء دیگر» آمده است، لیکن در اینجا با توجه به قرینه مقام، ظاهراً به معنی«تحصیل مالیات» است. مؤید دیگر این امر، لقب «صاحبی» هندوشاه میباشد. هندوشاه در عصری میزیستهکه القاب اشخاص، به ویژه القاب دارای معانی سیاسی ـ اجتماعی، نشانگر موقعیتاجتماعی و وضعیت شغلی صاحبان آن القاب بوده است؛ چنانکه خواجه شمسالدینمحمد جوینی که رئیس دیوان اموال حکومت ایلخانان بود و نیز برادرش عطا ملک کهرئیس دیوان بغداد بود، ملقب به «صاحب دیوان» بودند17 و یا برادر هندوشاه که حکومتکاشان را داشته به لقب «امیر» و «سیف الدوله» ملقب بوده است.18 از این رو، همانگونه کهمرحوم اقبال استظهار نموده،19 عنوان «صاحبی» ظاهراً اشاره به ارتباط کاری هندوشاهبا خواجه شمسالدین محمد جوینی، صاحب دیوان اموال هولاکو و اباقا ـ مقتول به سال682 ق ـ و یا ارتباط کاری وی با عطا ملک جوینی – متوفی به سال 681 ه¨ق، عهده دارمنصب دیوانی بغداد و عراق عرب از طرف دو ایلخان مزبور، میباشد.20قرینه دیگر در رابطه با خدمتگزاری هندوشاه به خاندان جوینی این است که، وی درسال 674 ه¨ ق. به نیابت از برادرش، سیف الدوله امیر محمود، بر کاشان حکومتمیکرده است. و این در حالی بود که در این زمان، اغلب نواحی جبال ـ عراق عجم ـ و ازجمله اصفهان و کاشان، تحت حاکمیت خواجه بهاءالدین محمد، پسر خواجهشمسالدین جوینی بوده است.21قراین حاکی از آن است که هندوشاه در قبال خدمتگزاری به خاندان جوینی، متقابلاًمشمول عنایات این خاندان بوده و در دستگاه ایشان حضوری رضایتمندانه داشتهاست؛ از جمله این قراین این است که هندوشاه، از خاندان جوینی با القاب فخیمه تجلیلنموده است؛ برای نمونه، از جمله از خواجه شمسالدین با عنوان «صاحب سعید» و«الصاحب الشهید» و از عطا ملک با عنوان «صاحب دیوان» و «صاحب سعید» یاد کردهاست.22ب) حضور در دستگاه اتابکان سلغری . آلزنگی (؟)از اظهارات هندوشاه در مقدمه تجارب السلف، چنین بر میآید که وی، به جز حضور دردستگاه خاندان جوینی، دست کم در دستگاه دو امیر و حاکم دیگر نیز وارد شده است.یکی از این دو مورد، حضور در دستگاه «زنگی شاه بن حسن بن احمد دامغانی» است. در اینزمینه، او به مناسبت بیان نحوه تألیف «تجارب السلف» و ذکر منابع خود مینویسد:… اکثر آن را از کتاب «منیه الفضلاء فی تواریخ الخلفاء و الوزراء» از مصنفات…محمدبن علی العلوی الطقطقی رحمه اللَّه تعالی که جهت دار الکتب مخدوم ومربی این ضعیف، صاحب اعظم، خدیو معظم، مالک ممالک اسلام،23 زبدهاللیالی و الایام، أعقل الملوک و أفضلهم، اکمل الولاه و أعدلهم… جلال الحق والدنیا و الدین، زنگی شاه بن الصاحب السعید، بدر الحق و الدین حسن بن احمدالدامغانی، أعزّ اللَّه أنصاره و ضاعف أقداره24 و خلّد جلاله و مدّ علیالمسلمین25 ظلاله ساخته است… نقل کرده شد.26از دعاهایی که هندوشاه در حق زنگی شاه نموده، چنین پیدا است که وی در اینتاریخ ـ سنه 714 ق، سال نگارش تجارب السلف ـ27 در قید حیات و در اوج اقتدار بودهاست. همچنین از عبارات هندوشاه میتوان برداشت نمود که پدر شخص ممدوح شغلصاحب دیوانی داشته و شخص ممدوح، امیر و والی شهر و ولایتی بوده و از شغلوزارت و صاحب دیوانی نیز ظاهراً بهرهای داشته، ولی ذکر القابی که گویای ملوکیت وسلطنت وی میباشد، ظاهراً از روی مبالغه بوده است؛ چنانکه ابن طقطقی نیز والی شهرموصل را با اوصافی چون «الملک المعظم، أفضل الملوک و اعظمهم و اکرم الحکام»ستوده است.28به هر حال، هندوشاه این شخصیت صاحب قدرت و دولت را «مخدوم و مربی»خویش معرفی میکند که بیانگر حضور هندوشاه در دستگاه وی میباشد. لحنهندوشاه اخباری است و ظاهراً به دورهای از اشتغال خود اشاره میکند که پیش از زماننگارش تجارب السلف که تصمیم عزیمت به دستگاه اتابکان لُر بزرگ را داشته، بودهاست. طبعاً، این دوره شغلی هندوشاه دوره دوم اشتغالات وی، یعنی پس از دورانخدمت وی در دستگاه خاندان جوینی و پیش از دوره حضور در دستگاه اتابکان لُر بودهاست. شخصیت زنگی شاه در پرده ابهامدر مورد شخصیت سیاسی زنگی شاه بن حسن بن احمد دامغانی و عصر وی، عبارتهندوشاه گویا است، اما اینکه او متعلق به کدام دستگاه و سلسله حکومتی بوده و بر کدامسرزمین و ایالت حاکمیت داشته، از عبارت هندوشاه چیزی به دست نمیآید.عزاوی در مقام توصیف «منیه الفضلا» نوشته ابن طقطقی، مینویسد: «ابن طقطقیاین کتاب خود را به صاحب اعظم، جلال الدین، زنگی شاه بن حسن بن احمد دامغانی،یکی از ملوک دولت سلغزی از آل زنگی تقدیم کرد.»29 بدین ترتیب، عزاوی، زنگی شاه را یکیاز ملوک دولت سلغری از آل زنگی دانسته است. کاربرد رایج و مشهور عنوان «سلغری» در مورد اتابکان فارس است. لیکن، این دولتتوسط هولاکو در سال 663 ق منقرض گردید.30 طبعاً ابن طقطقی که متولد سال 660 قاست،31 با دولت سلغریان ارتباط کاری نداشته است. به علاوه اساساً در میان سلاطینسلغری شخصی به نام زنگی شاه بن حسن دامغانی وجود ندارد. افزون بر این، چنینشخصی در دیگر منابع که مظانّ معرفی وی میباشد، از قبیل: دائره المعارف الاسلامیه،الوافی بالوفیات «صفدی»، الاعلام «زرکلی» فرهنگ دهخدا و فرهنگ معین ـ بخش اعلامـ نیز قابل شناسایی نیست. در رابطه با نام «زنگی» گفتنی است که در میان اتابکان سلغری فارس، دومین اتابک ازاین سلسله «زنگی بن مودود» است که از 558 تا 570 ه¨ ق. بر فارس حکومت کرده استو32 غیر از او شخص دیگری بدین نام در میان اتابکان سلغری فارس وجود ندارد.و اما عنوان «آل زنگی»؛ این اسم بر اتابکان حاکم بر شام و جزیره و از جمله موصل،اطلاق میشود. آنان بدین مناسبت که مؤسس این سلسله «زنگی بن سنقر» بوده، بدیننام شهرت یافتهاند.33 از سوی دیگر، با توجه به اینکه «آل زنگی» از عموزادگانسلغریان فارس بودهاند و حتی در مورد حاکمیت بر فارس نیز نسبت به زنگی بن مودود ـدومین اتابک سلغری فارس ـ مدعی بودهاند و34 ظاهراً «سلغر» از اجداد مشترک اتابکانشام و جزیره و اتابکان فارس بوده است، شاید بتوان اتابکان آل زنگی حاکم بر شام وجزیره را نیز با عنوان «سلغری» توصیف نمود تا بدین گونه زمینه دیگری برای جستجویهویت «زنگی شاه دامغانی سلغری آل زنگی» فراهم گردد.لیکن این تلاش نیز ناکام میماند؛ چرا که در میان «سلغریان (؟) آل زنگی» حاکم برشام و جزیره نیز فردی به نام زنگی شاه و معاصر هندوشاه و ابن طقطقی وجود ندارد. ازطرفی، اساساً حاکمیت آل زنگی در طولانیترین شاخه این خاندان، در سنه 648 قپایان یافته است.35 طبعاً، هندوشاه و ابنطقطقی معاصر آل زنگی نبودهاند تا با دستگاهایشان مرتبط گردند.بدین ترتیب، شخصیت «زنگی شاه بن حسن بن احمد دامغانی» در پرده ابهام باقی میماند.ج) حضور در دستگاه اتابکان لُر بزرگچنانکه قبلاً اشاره شد، مورد دیگر از موارد حضور هندوشاه در دستگاه اُمرا را نیز خودوی بیان نموده است. او در مقام بیان انگیزه نگارش «تجاب السلف» بدین نکته اذعانمیکند که چون تصمیم گرفته وطن مألوف خود، نخجوان را ترک گفته، وارد دستگاه نصرهالدین، احمد بن یوسف شاه، از اتابکان لُر بزرگ ـ36 از 695 یا 696 تا 730 یا 733 ق ـ گردد، درصدد بر آمده تا هدیهای معنوی درخور شأن این امیر به وی تقدیم کند. از این رو«تجارب السلف» را به نام این اتابک نگاشته و تقدیم نموده است.37بر این اساس، ورود هندوشاه به دستگاه اتابکان لر بزرگ، هم زمان با نگارش تجاربالسلف بوده است. درباره زمان تألیف تجارب السلف، هندوشاه در اثنای کتاب بهمناسبتی، به طور ضمنی تاریخ تألیف آن را بیان نموده است. عبارت مربوط به تاریخنگارش کتاب در نسخه هرات ـ مربوط به سال 846 ق که مهمترین نسخه خطی تجاربالسلف میباشد و دیگر نسخ خطی موجود و از جمله نسخی که مرحوم اقبال بداندسترسی داشته، توسط افراد مختلف و طی دو، سه قرن اخیر از روی نسخه هراتاستنساخ شده، قدری مغلوط است ـ از این قرار است: «سنه اربع و عشر و سبعمائه».38مشکله به خاطر وجود «و» بین «اربع» و «عشر» است؛ اگر منظور از این عبارت، سنه714 باشد، وجود «و»، اضافی و بر خلاف دستور زبان عربی است، و اگر مقصود 724باشد، حرف «و» لازم است، ولی در این صورت باید «عشرین» باشد، نه «عشر». لذا، بنابه هر یک از دو فرض، عبارت مغلوط است. لیکن، همان گونه که آقای روضاتی ترجیحداده39 و بر خلاف نحوه تصحیح و ضبط مرحوم اقبال،40 به نظر میرسد چنان چه «و» رازاید و از اضافات نسخهبرداران فرض کنیم و رقم «714» منظور باشد، آسانتر است ازفرض دیگر که لازمه آن اسقاط «ین» پس از «عشر» میباشد.بنابراین، هندوشاه از تاریخ 714 ق وارد دستگاه اتابکان لر بزرگ گردیده است.از طول مدت اقامت هندوشاه در این دستگاه اطلاعی در دست نیست. احمد بنیوسف شاه دست کم تا سنه 730 ق که مقارن وفات هندوشاه است، بر سر کار بوده وپس از وی نیز حکومت اتابکان مزبور تا سنه 827 ه¨ ادامه یافته است.41 طبعاً بعیدمینماید که هندوشاه پس از حضور در دستگاه اتابکان لر، این دستگاه و احمد بنیوسف شاه را ترک گفته باشد.در مجموع، به نظر میرسد که عمده کار و تخصص هندوشاه، متناسب با تحصیلاتوی، منصب «منشی گری» بوده42 و چنانکه پیش از این در ضمن عبارتی از ابن فوطیملاحظه گردید، او رشد و تعالی و شهرت خود در این منصب را مرهون خاندان جوینیبوده است. همچنانکه در سال 674 ق نیز در منطقه کاشان که جزو نواحی تحت فرمانبهاء الدین محمد بن خواجه شمسالدین جوینی بوده، عنوان نایب الحکومه داشتهاست. ظاهراً او در پی فوت عطا ملک جوینی به سال 681 ق و قتل خواجه شمس الدینجوینی به همراه تنی چند از فرزندانش توسط ارغون شاه به سال 682 ق43 و زوال اقتدارخاندان جوینی، چند گاهی به خدمت دستگاه زنگی شاه بن حسن بن احمد دامغانی درآمده که از طول این دوره اطلاعی در دست نیست. از توضیحی که هندوشاه در رابطه بانگارش تجارب السلف میدهد، پیدا است که او به هر دلیل، مدتی از اشتغالاتحکومتی منعزل و در وطن مألوف خود، نخجوان، اقامت داشته44 تا اینکه در سال 714ق به دستگاه اتابکان لر بزرگ پیوسته است. احتمالاً، هندوشاه برخی از تألیفات خودمانند «صحاح العجم» را در همان دوران فراغت از کارهای حکومتی و اقامت در نخجوانبه رشته تحریر در آورده است. 4. آثارچنانکه پیش از این اشاره شد، عمده تحصیلات هندوشاه که بعضاً نقش مستقیمی دراشتغال وی در دستگاههای حکومتی داشته، عبارت بوده است از: ادبیات فارسی وعربی، فن کتابت، تاریخ؛ همچنانکه با توجه به زادگاهش، زبان ترکی نیز زبان مادری ویبوده است. در نتیجه، آثار و تألیفات هندوشاه نیز در همین زمینهها است.هندوشاه، علاوه بر نگارش «تجارب السلف» که جلوهای از استادی وی در ادبیاتفارسی و عربی و فن کتابت و تاریخ نگاری است، دست کم دو اثر ارزشمند دیگر نیزتألیف نموده است: نخست، کتابی تحت عنوان «موارد الادب» که محقق مصری، عمررضاکحاله از آن نام برده،45 که ظاهراً در فن کتابت و دستور زبان است؛46 مورد دوم، فرهنگلغت دو زبانهای است به صورت فارسی به ترکی، تحت عنوان «صحاح العجم» یا «تحفهالعشاق»47 که توضیح بیشتر درباره آن را ذیل عنوان بعدی خواهیم آورد.صاحبان تراجم و پژوهشگران، غیر از سه مورد فوق اثر دیگری برای هندوشاه ذکرنکردهاند؛ لیکن، از اینکه فرزند هندوشاه، محمد شمس منشی در «صحاح الفرس» درموارد متعدد برای تبیین معنی لغات فارسی، به اشعار پدرش که با عنوان «پدرم گفت» آنها رامشخص نموده، استشهاد کرده است،48 چنین بر میآید که هندوشاه دارای «دیوان اشعار» نیزبوده که به صورت مستقل به ما نرسیده و تنها در ضمن «صحاح الفرس» ابیاتی از آن بهمناسبت آمده است. ظاهراً شمس منشی نسخهای از این دیوان را در اختیار داشته است.گفتار این فوطی نیز مدعای فوق را تأیید میکند. او در ذیل ترجمه هندوشاهمینویسد: «… من او را در سال 679 در مدرسه نظامیه [بغداد] دیدم، ولی مطلبی از ویننوشتم و روایت نکردم. وی دارای شعر فارسی نیکو میباشد. همچنین شنیدم که او بهعربی نیز شعر سروده است، ولی شعر عربی وی به دست من نرسیده است.»49 از لحنابن فوطی به خوبی استفاده میشود که او مجموعهای مکتوب از اشعار فارسی هندوشاهرا در اختیار داشته و دست کم آن را مشاهده کرده است.پندار نارواچنانکه ملاحظه گردید، یکی از آثار هندوشاه، فرهنگ لغتی است به نام «صحاح العجم»یا «تحفه العشاق». همچنین فرزند هندوشاه به نام محمد، معروف به «شمس منشی» درباب فرهنگ لغت، تألیفی دارد به نام «صحاح الفرس». لیکن، همان گونه که دکترغلامحسین بیگدلی در پیشگفتار خود بر «صحاح العجم» یادآور شده، برخی پژوهندگانکه ظاهراً به مسموعات اکتفا کرده و اصل این دو فرهنگ لغت را ملاحظه نکردهاند، درشناسایی و معرفی این دو اثر، یکی از پدر و دیگری از پسر، دچار خلط و اشتباه شدهاند.در این رابطه، برخی مانند داعی الاسلام ـ مؤلف فرهنگ نظام ـ صحاح العجم وصحاح الفرس را یکی دانسته و از آن تحت عنوان «صحاح الفرس» یاد کرده و آن را تألیفمحمد بن هندوشاه شمرده است.50 برخی دیگر مانند مرحوم عباس اقبال، محمد علیتربیت و عقیقی بخشایشی، «صحاح العجم» را عنوان نموده و آن را تألیف محمد بنهندوشاه ـ شمس منشی ـ قلمداد کردهاند.51همان گونه که آقای دکتر بیگدلی یادآوری نموده، واقع قضیه این است که هر یک ازپدر و پسر فرهنگ لغتی مستقل و با محتوا و اهداف جداگانه تألیف کردهاند؛ چنانکهصحاح العجم نوشته هندوشاه، برای ترک زبانان مشتاق زبان فارسی نگاشته شده و دوزبانه و «فارسی به ترکی» است و لذا هندوشاه نام دیگر این فرهنگ را «تحفه الشعاق»قرار داده، در صورتی که صحاح الفرس، نوشته فرزند هندوشاه، برای فارسی زبانانتألیف گردیده و «فارسی به فارسی» است.52تفاوت دیگر دو فرهنگ مزبور این است که، صحاح العجم، افزون بر اشتمال بر یکدوره دستور زبان فارسی به زبان ترکی و تکرار آن توسط مؤلف به زبان عربی همراه باتوضیحاتی به زبان ترکی، نسبت به «صحاح الفرس» نوشته محمد بن هندوشاه، ازحجمی به مراتب بیشتر برخوردار است؛ بدین ترتیب که صحاح الفرس دارای 2300واژه53 و صحاح العجم مشتمل بر دو جلد و دارای 16000 واژه است.54 به علاوه،صحاح العجم، افزون بر واژههای فارسی دری، شمار قابل توجهی از واژههای فارسیپهلوی را نیز آورده و به ترکی ترجمه کرده است.در اینجا لازم است اشتباه دیگری را که از اشتباه فوق حاصل گردیده نیز یادآورشویم و آن اینکه، برخی پژوهشگران با تصور یگانگی «صحاح العجم» و «صحاحالفرس» از یکسو و تصور تألیف صحاح العجم توسط پسر هندوشاه ـ محمد شمسمنشی ـ از سوی دیگر، تألیف صحاح العجم را در حدود 740 ق و به نام خواجه غیاثالدین محمد رشیدی، وزیر ایلخان مغول، ابوسعید بهادرخان (716 ـ 736 ق)55دانستهاند.56 این در حالی است که، نه در مقدمه «صحاح العجم» و نه در مؤخره آن و نهدر تراجم، سخنی از تاریخ تألیف «صحاح العجم» و یا نگارش آن به نام امیر یا وزیرینیامده است؛ بلکه هندوشاه انگیزه خود از تألیف فرهنگ گرانقدر صحاح العجم راچنین ابراز میدارد: «… چون دیدم اکثر کتب معتبره از مصنفات بزرگان به لغت فارسینگاشته شده و اکثر طالبان این فرهنگ لغتها غیرفارسی زبانان هستند، این مجموعه را[که فارسی به ترکی است] بر وجهی که فهم آن بر جوینده آسان باشد، فراهم کردم.»57مؤلف همچنین در صفحه پایانی صحاح العجم که دکتر بیگدلی آن صفحه را بهصورت زیراکس از نسخه خطی، به آغاز کتاب آورده، نوشته است: «تمت الصحاحالعجیه ـ بحسن التوفیق و التیسر ـ التی لابد منها لکل طالب الفارسی من الصغیر و الکبیر.»بنابراین، تصور تألیف صحاح العجم به سال 740 ق و به نام خواجه غیاثالدین وزیرنیز ناصواب است، به خصوص که بنا به گفته کاتب چلبی، هندوشاه در 730 ق درگذشتهاست.58 ضمن اینکه تعیین تاریخ 740 به عنوان سال تألیف صحاح الفرس توسط محمدشمس منشی نیز صحیح نیست؛ چرا که بر اساس مقدمه مفصل مؤلف، صحاح الفرسدر زمان وزارت خواجه غیاثالدین محمد رشیدی و به نام وی تألیف گردیده،59 و ایندر حالی است که این وزیر در سال 736 ق به قتل رسیده است.60با توجه به توضیحاتی که گذشت، هندوشاه از ناحیه تألیف «صحاح العجم» به هیچدستگاه حکومتی وارد نشده وصله و انعامی دریافت ننموده و موارد اشتغال وی دردستگاههای حکومتی همان سه مورد است که در محل خود گذشت.5. ارزش ادبی و تاریخی و سبک ادبی و تاریخی «تجارب السلف» مقتضی است از این پس، پیرامون مشهورترین اثر هندوشاه، یعنی تجارب السلف، سخنرا قدری بسط داده، ابعادی از این تألیف را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.الف) ارزش و سبک ادبینثر سلیس و جذاب تجارب السلف به گونهای است که پس از گذشت 700 سال از تاریخنگارش آن، همچنان هر خواننده صاحب ذوقی را مجذوب و شیفته خود میسازد.عبارات و جملات منسجم و دلکش این اثر، دانههای شفاف مروارید را ماند که بر صفحهذهن خواننده عبور میکند و طبع هر صاحب قریحهای را به وجد میآورد و البته از ادیبو دانشمندی چون هندوشاه جز این انتظار نمیرود. اثبات این مدعا را به مطالعه خود اینمتن حواله میدهیم، که هر کس بدان دست یازد تصدیق این گفته نماید.مزید بر این، داوری تنی چند از اندیشمندان صاحب ذوق در رابطه با شخصیت ادبیهندوشاه و اثر وی، تجارب السلف، شاهد صدق مدعای فوق است. ابن الفوطی که خوداز ادبای بزرگ عصر خویش و معاصر هندوشاه است و از نزدیک با شخصیت و آثار ویآشنا بوده، شخصیت علمی و ادبی او را مورد تجلیل قرار داده، مینویسد: «فخرالدینابوالفضل، هندو بن سنجر صاحبی، حکیم منجم ادیب، از زمره افاضل علما و از جملهکسانی است که در خدمت صاحب سعید پرورش یافته و به آداب وی مؤدب گشته… اوبه آموختن علم نجوم و ریاضی و انواع حکمت و فنون ادب همت گماشت… او دارایاشعار فارسی نیکویی است. شنیدم که او به عربی نیز شعر سروده است ولی به دستمن نرسیده است.»61مرحوم عباس اقبال که عمر خود را صرف مطالعه و احیای متون تاریخ و ادب فارسینموده، در رابطه با ارزش ادبی تجارب السلف مینویسد:یکی از کتب بسیار معتبر… تجارب السلف است… که هم از جهت جلالت مقامآن در انشاء فارسی و هم از جهت دلکشی موضوع که تاریخ خلفا و وزرا وسلاطین معاصر ایشان میباشد، در میان کتب نثریه فارسی کمتر نظیر دارد.مخصوصاً، چون هندوشاه، نگارنده آن منشی با ذوق و زبردستی بوده، کتابخود را در قالب عباراتی سلیس و فصیح و سهل الفهم ریخته و در آوردن حکایاتجذّاب و داستانهای دلپذیر بنهایت درجه مهارت و خوش سلیقگی بخرج دادهاست، به طوریکه خواننده همینکه به قرائت قسمتی از آن شروع کرد، چنانمسخر و مفتون قلم نویسنده سحّار آن میشود که باختیار نمیتواند رشته مطالعهرا قطع کند و چنان در قرائت این نگارش ممتع مفرح از خود بیخود میشود کهگذشته از آنکه از صرف وقت غافل میگردد، پس از اتمام مطالعه، بر کوتاهیکتاب و نادر بودن امثال آن در زبان فارسی تأسف میخورد و این هنر مخصوصانشاء کسانی است که با داشتن ملکه فصاحت و ذوق سلیم که نعمتی خدادادیاست، سرمایه وافری نیز از معلومات علمی و ادبی بکسب و تعلّم و تحقیق ومطالعه فراهم آورده و آئینه ذوق و قریحه خود را بدین وسیله جلا و صیقلی تمامبخشیدهاند.62عبارت فوق را با همه تفصیل آن نقل کردیم؛ چرا که همگان به استادی مرحوم اقبالاذعان دارند و طبعاً، سخن او میتواند معیاری مورد قبول همگان باشد.سیدمحمد علی روضاتی که نسخ تجارب السلف را مورد مطالعه و تحقیق قرار داده،نثر و انشای تجارب السلف را «پارسی شیوا و منشیانه، مختصر و مفید… بیسابقه وبینظیر،… اثری با همه صلاحیت و اهمیت خاص از نظر تاریخی و ادبی» معرفی میکند.63آقای عقیقی بخشایشی از هندوشاه به عنوان «نویسنده خوش قلم و منشی باذوق وزبر دست آذربایجان» که «کتاب خود ـ تجارب السلف ـ را در قالب عباراتی سلیس وفصیح تألیف نموده» یاد میکند.64محمدعلی تربیت نیز هندوشاه را «از ادبا و منشیان معروف قرن هشتم هجری»معرفی نموده است.65دکتر بیگدلی، هندوشاه را «یکی از دانشمندان، مورخان، نویسندگان و مترجمانجامع الاطراف و توانای عصر خود» دانسته است.66استاد حسن قاضی طباطبایی که حواشی و تعلیقات ارزشمندی بر کتاب تجاربالسلف دارد، مینویسد: «این کتاب ـ تجارب السلف ـ نظر به اختصاری که دارد… و ازهمه مهمتر، به مناسبت اینکه با انشائی روان و صحیح به رشته تحریر در آمده است، ازآغاز انتشار خود توجه و عنایت ادبا… را به سوی خود جلب کرده و بالاخره… مقامارجمند چشمگیری را در میان کتب تاریخ و متون ادب فارسی به دست آورده است.»67دکتر ذبیح اللَّه صفا مینویسد: «هندوشاه… از منشیان معروف و از مؤلفان قرن هفتم وهشتم است. اثر معروف او کتاب تجارب السلف… انشاء این کتاب مقرون به سلاست وروانی و سهولت است و آثار تکلف در آن مشهود نیست.»68محمدتقی بهار، ادیب و شاعر و سیاستمدار عصر مشروطه مینویسد: «در اواخر قرنهفتم و اوایل قرن هشتم، چند نویسنده و مورخ پاکیزهنویس مانند خواجه رشید الدین…و هندوشاه نخجوانی مؤلف تجارب السلف… که اگر چه بنا به عادت آن عصر نثر فارسیرا از تصنعات و تکلفات به سادگی و سهولت سوق دادند، لیکن باز آن را از حلیه ادب ولطف بیرون نبرده و به سنت ادبای بزرگوار رفتار کردند.»69ب) ارزش و سبک تاریخیپیش از پرداختن به اصل موضوع، از باب مقدمه یادآوری میشود که، در رابطه با بعدادبی یک اثر، مسأله «ارزش ادبی» با مسأله «سبک ادبی» در طول یکدیگر قرار میگیرند؛بدین معنی که، وقتی از «سبک ادبی» یک اثر بحث میکنیم، در حقیقت از «ارزش ادبی»آن نیز سخن گفتهایم؛ لیکن، «ارزش تاریخی» یک اثر با «سبک تاریخی» آن، این ویژگی راندارند؛ چرا که، وقتی از «ارزش تاریخی» سخن میگوییم، عمده توجه ما به اعتبار وارزش گزارشهای موجود در یک منبع و به عبارت دیگر، انطباق گزارشهای آن باواقعیتهای رخ داده در خارج است؛ در صورتی که وقتی از «سبک تاریخی» یک اثرسخن میگوییم، منظور شیوه نقل مطالب است که آیا به صورت «تاریخ نقلی» و بهعبارتی «وقایع نگاری» است و یا به صورت «تحلیلی» و کشف علل حوادث تاریخی؛70و این در حالی است که یک منبع، به هر یک از دو سبک مزبور تألیف شده باشد، از نظر«اعتبار و ارزش تاریخی» ممکن است مورد قبول (معتبر) و یا اینکه مردود (غیرمعتبر)شناخته شود. بنابراین، بحث «ارزش تاریخی» یک منبع از بحث «سبک تاریخی» آن جدااست. اینک، پس از این مقدمه به اصل بحث میپردازیم:کتاب «تجارب السلف» تاریخ اسلام تا پایان خلفای عباسی، یعنی تا سال 656 ق رامورد بررسی قرار داده است، دورهای که حتی پایان آن، قریب 60 سال پیش از تاریختألیف تجارب السلف میباشد. طبعاً، هندوشاه معاصر هیچ مقطعی از دوران مورد بحثخود نیست. این در حالی است که در رابطه با موضوعات مطرح شده در تجارب السلف،به ویژه در رابطه با حوادث قرن اول تا ربع اول قرن هفتم هجری، آثار متعددی توسطعالمان و مورخان بزرگی چون: ابن اسحاق، ابن هشام، واقدی، یعقوبی، بلاذری، طبری،مسعودی، ابن اثیر، ابن ابی الحدید و نظایر ایشان تألیف گردیده و هندوشاه مطالب خودرا از منابع پیشین برداشت نموده است. لذا، تجارب السلف در رابطه با هیچیک ازموضوعات مطرح در آن، یک منبع دست اول محسوب نمیشود؛ مخصوصاً که، به گفتهخود هندوشاه، در نگارش این کتاب، وی عمدتاً به یکی از منابع فراهم آمده در زمانخودش، یعنی «منیه الفضلا»، تألیف ابن طقطقی، متکی بوده است.71با این وجود، معاصر نبودن یک مؤلف با موضوعات مورد بحث خود و اتکای وی بهمنابع پیشین، با معتبر بودن تألیف وی منافاتی ندارد. بلکه، چنانچه یک مؤلف در نقلگزارشهای پیشینیان امانت را رعایت کرده، بدون پیشداوری و غرضورزی به سراغمنابع برود، بیآنکه گزارشها را به صورت یک سویه و دست چین شده نقل و توجیهکند، چنین نوشتهای نیز خود منبعی معتبر شمرده خواهد شد. مگر نه این است که، یکگزارش، چه با پنج واسطه و چه با ده واسطه به دست ما برسد، آنگاه که همه روایان وگزارشگران موثق باشند، آن گزارش و خبر، حتی در مسایل فقهی و احکام شرعی که ازحساسیت خاصی برخوردار است، گزارشی معتبر و قابل استناد تلقی میشود؟به علاوه، بسیاری از منابع تاریخی ما که به طور عموم جزو منابع معتبر شمردهمیشوند، دست کم در رابطه با بخش اعظم مطالب آنها، اینگونهاند؛ یعنی مؤلف تنها دررابطه با بخش محدودی از موضوعات کتاب خود معاصر بوده است. از سوی دیگر، هر چند معاصر نبودن مؤلف با حوادث مورد بحث خویش، درمقایسه با منابع معاصر آن حوادث، یک نقطه ضعف محسوب میشود؛ لیکن اینموضوع حسنی هم دارد و آن اینکه، در اینگونه منابع شائبه کمتری نسبت به وابستگیمؤلف به جریانها و شخصیتهای ذی نفع در حوادث و موضوعات مورد بحث ونگارش یک سویه حوادث تاریخی، پیش میآید.پس از این توضیحات، خاطرنشان میشود که، نگاهی گذرا به مطالب و گزارشهایمطرح شده در تجارب السلف و مقایسه آن با منابع معتبر پیش از آن، گویای امانتداریو حفظ بیطرفی از سوی هندوشاه میباشد، به گونهای که میتوان گفت هندوشاهعصاره منابع گذشته را با عباراتی موجز و شیوا به کتاب خود منتقل نموده است.در رابطه با مدعای فوق، افزون بر آنچه ذیل عنوان «تعصب مذهبی یا اعتدال» خواهدآمد و آنچه به طور ضمنی در ذیل عنوان «ارزش ادبی» گذشت، ارزیابی برخیپژوهشگران در این خصوص نیز مؤید آن است. آقای طباطبایی که اشراف قابل توجهینسبت به منابع تاریخ اسلام دارد، مینویسد: «تجارب السلف… یکی از منابع عمده ومآخذ معتبر در موارد تحقیقات تاریخی به شمار میرود… اینجانب در صحت اینادعاها که به عرض خوانندگان گرامی میرسد، هرگز نه شک و تردید را به خود راهمیدهد و نه راه گزافه و اغراق میرود، بلکه قولی است که جملگی بر آنند.»72دکتر توفیق سبحانی نیز مینویسد: «کتاب نفیس تجارب السلف… در نوع خود ازمآخذ متقن و معتمد شمرده میشود و در عین اختصار، مطالب سودمند و مستندی ازتاریخ اسلام را در بردارد و علاوه بر ارزش تاریخی، مزایای ادبی فراوانی را نیز شاملاست.»73عباس عزاوی نیز که اشراف خاصی نسبت به منابع تاریخی دارد، با وجود اینکهراجع به «الفخری» انتقاداتی دارد، درباره تجارب السلف به عنوان ترجمه «منیه الفضلا»مینویسد: «در میان مطالب و مباحث آن هیچ مطلب مورد اشکالی وجود ندارد و مطالبآن تفاوتی با دیگر منابع ندارد، جز اینکه مؤلف، مطالب را گردآوری و تلخیص کرده و بازبانی ادبی بیان نموده است…. مباحث و مطالب این اثر، لُبّ و مغز مطلب و گزیده وعصاره آنها است و هیچ نکتهای که بشود آن را نقد کرد، در آن یافت نمیشود.»74بنابراین، گرچه تجارب السلف از نظر ثبت وقایع تاریخی، منبع دست اول به شمارنمیرود، ولی از آنجا که در نقل گزارشهای تاریخی رعایت امانت و بیطرفی را نمودهمنبعی معتبر و ارزشمند به شمار میرود. وجود مواردی معدود از اشتباهات تاریخی ورجالی در این منبع75 ـ که به گفته مرحوم اقبال، شاید غالب آنها ناشی از نادرستینسخههای مورد استناد هندوشاه از منابع پیشین و یا بیسوادی نسخهبرداران از رویکتاب «تجارب السلف» بوده است، به طوری که «نمیتوان آنها را جازماً به نگارنده فاضلآن نسبت داد»76 ـ موضوعی است که کم و بیش به هر منبعی ممکن است راه یابد و اینموضوع به اعتبار کلی یک منبع خدشه وارد نمیکند.و اما از بعد سبک تاریخی و به تعبیر رساتر، سبک تاریخنگاری، تجارب السلف ازاهمیت و امتیاز ویژهای برخوردار است؛ لیکن، از آنجا که تجارب السلف از این نظروامدار «ابن طقطقی» است، در اینجا نیازی به بسط سخن نیست. در این فرصت، اجمالاًیادآوری میشود که، در رابطه با سبک تاریخ نگاری، ویژگی ممتاز تجارب السلف به تبعاز «منیه الفضلا» نوشته ابن طقطقی، تحلیل و ریشهیابی و به عبارت دیگر، علتیابیحوادث است، که این موضوع در منابع تاریخ اسلام و ایران پدیدهای کمیاب به شمارمیرود. این ویژگی ارزش فوق العادهای به دو اثر مزبور بخشیده؛ چرا که سبک تاریخنگاری در این دو منبع به سبک تاریخ نگاری علمی و تحلیلی دوران معاصر، بسیارنزدیک است و این موضوع شگفتی صاحبنظران را برانگیخته است. 6. تعصب مذهبی یا اعتدالبدون تردید، یکی از لغزشگاههای بزرگ مورخ، افتادن در دام تعصب است و آن عبارتاست از، پیشداوری پژوهشگر تاریخ براساس عقاید و ارزشها و تمایلات مذهبی،ملی، قبیلهای و خانوادگی خود در رابطه با یک شخص، حادثه و یا جریان فکری و غیره،به گونهای که این پیشداوری، محقق را از تحقیق بیطرفانه و قضاوت بر اساس مجموعهاسناد باز دارد و او را به جستجوی یک طرفه در جهت گردآوری اسناد مؤید دیدگاهعقیدتی یا ملی و قومی خویش و توجیه ناصواب اسناد مخالف سوق دهد. به طورخلاصه، میتوان گفت که، تعصب عبارت است از «ارزش داوری».77با توجه به تذکار فوق، سؤالی که در این مجال به ذهن تبادر میکند این است که، آیاهندوشاه در تجارب السلف مورخی متعصب است یا معتدل؟در پاسخ به سؤال فوق، برخی پژوهشگران، هندوشاه را به تعصب بارز مذهبی واعمال عقاید خاص مذهبیاش در تاریخ خود، متهم نموده و همین امر را مانع جدی طبعو نشر کتاب وی طی قرن سیزدهم هجری، به رغم رونق صنعت چاپ در ایران طی ایندوره، دانسته است.78واقع امر این است که، چنانچه این اثر را با منابعی چون تألیفات یعقوبی، طبری،مسعودی، ابن اثیر و ابن طقطقی مقایسه کنیم، تفاوت خاصی با آنها ندارد و حتی گاه بیشاز آنها حقایق را بیان کرده است. طبعاً، از فردی چون هندوشاه به عنوان یک سنّیمذهب، نمیتوان انتظار داشت که دیدگاههای تاریخی مورد قبول مورخان بزرگ اهلسنّت را نپذیرد. حتی اگر مورخانی چون طبری و ابن اثیر را متعصب بدانیم، این و صفدر مورد مورخان سنّی مذهب نسلهای بعدی که پا جای پای امثال طبری و ابناثیرنهادهاند، صادق نیست؛ چرا که مورخان بعدی خواه ناخواه و بیآنکه قصد و غرضی درکارشان باشد، منابعشان همان تألیفات امثال طبری و ابنأثیر خواهد بود و در چنینشرایطی، همانگونه که دکتر زرین کوب اظهار داشته، «تاریخ همین اندازه که خودآگاهانهاز تبعیض، از تعصب و از کتمان حقیقت دور باشد، جنبه عینی دارد، هر چند جنبه عینیآن مطلق نیست، [بلکه] نسبی است.»79اینکه هندوشاه به عموم صحابه احترام میگذارد، ویژگی خاص وی نیست، بلکههمه منابع فوق الذکر و از جمله مورخان شیعه مذهبی چون یعقوبی، مسعودی و ابنطقطقی نیز به عموم صحابه احترام میگذارند و برای ایشان خشنودی خدا را طلبمیکنند. از طرف دیگر، همانگونه که امثال طبری و ابن اثیر و یعقوبی و مسعودیموضوعاتی چون: نزاع و اختلاف صحابه بر سر خلافت و جانشینی پیامبر 9، و یا رفتارو سیاست قابل انتقاد خلیفه سوم و نقش مثبت و ارزشمند و کریمانه امام علی(علیه السلام) وحسنین3 در جهت حمایت از عثمان و نجات جان وی را مطرح کردهاند، درتجاربالسلف نیز این موضوعات با عباراتی شفاف ورسا مطرح گردیده است؛80 درحالی که یک سنّی متعصب طرح موضوعاتی از این دست را خوش نمیدارد و از ذکر آنصرفنظر میکند.جالب این است که، با وجود اینکه ابن طقطقی شیعی، جریان سقیفه و کشمکش میانصحابه بر سر خلافت را مطرح نکرده81 و از سوی دیگر، خلفای را شدید بن را به طورعموم مورد ستایش و تمجید قرار داده و حتی عثمان را نیز استثنا نکرده،82 هندوشاه بهطور نسبتاً مفصلی جریان نزاع صحابه در سقیفه و تمایل انصار به امام علی(علیه السلام) و ادلهایشان را مطرح نموده است.83 هندوشاه همچنین قضیه «کلاب حوأب» و تصمیم عایشهبرای بازگشت به مدینه به خاطر یادآوری هشدار پیامبر 9 و نیز قضیه هشدار امامعلی(علیه السلام) به زبیر در رابطه با حدیث پیامبر 9 که خطاب به زبیر فرمود: «با علی مقاتلهکنی و تو ظالم باشی» و انصراف زبیر از جنگ با علی(علیه السلام) در خلال جنگ جمل را ذکرنموده،84 همچنانکه ابن طقطقی نیز این دو قضیه را نقل کرده است.85افزون بر این، هندوشاه از شخصیتهای شیعه نیز بسیار با احترام یاد میکند؛ چنانکهاو از خواجه نصیرالدین طوسی با عبارت «حجهالحق، خواجه نصیرالدین طوسی قدساللَّه روحه العزیز»86 و از ابن طقطقی با عبارت «مرتضی سعید، ملک المحققین، صفیالحق و الملّه و الدین، محمد بن علی العلوی الطقطقی رحمه اللَّه تعالی»87 یاد کردهاست.هندوشاه همچنین از امام حسین(علیه السلام) به عنوان «خلیفه پنجم امیرالمؤمنین حسن بنعلی…» یاد نموده،88 و این در حالی است که ابن طقطقی آن حضرت 7 را به عنوانخلیفه پنجم مطرح نکرده و تنها به هنگام بررسی دولت بنی امیه، به طور گذرا مسألهبیعت مردم را با آن حضرت 7 پس از شهادت امام علی(علیه السلام) و اینکه آن حضرت پس ازچند ماه به خاطر مصالحی با معاویه صلح نمود، عنوان نموده است.89نیز هندوشاه از واقعه عاشورا تحت عنوان «شهادت امام حسین 7» یاد کرده و درذیل آن با عباراتی دردمندانه مینویسد: «در شرح این قصّه بسط سخن نمیتوان کرد، چهدر اسلام واقعه صعبتر از این نیفتاده است… مجمل قصّه آن است که چون یزید تخت راملوّث کرد،…»90هندوشاه دولت بنی امیه را به شدت مورد انتقاد قرار داده، از آنان به عنوان «ملوکبنی امیه» یاد میکند91 و حاضر نمیشود هیچیک از سلاطین اموی را خلیفه یاامیرالمؤمنین بنامد.92 او همچنین، خلفای بنی امیه، حتی آن تعداد از ایشان نظیر معاویهدوم و عمربن عبدالعزیز را که خود آنان را افرادی نیک سیرت و دیندار میداند93 نیزدعا نمیکند و برای هیچیک از ایشان خشنودی خداوند را طلب نمیکند، بلکه با لعنتفرستادن بر لعن کنندگان امام علی(علیه السلام) ـ «لعن اللَّهُ لاعن علی» ـ94 به طور ضمنی، معاویهو دیگر خلفای اموی پیرو معاویه پیش از عمربن عبدالعزیز را لعن میکند. و این در حالیاست که ابن طقطقی معاویه را «امیرالمؤمنین» مینامد و خشنودی خداوند را برای اوطلب میکند.95مطلب آخر اینکه، همین موضوع که هندوشاه برای نگارش کتاب خود، نوشته یکمورخ شیعه را منبع اصلی خود قرار میدهد و متعهد میشود که هر آنچه را در آن هستبیاورد، هر چند مطالبی نیز بر آن بیفزاید،96 میتواند دلیل قابل قبولی بر بیطرفی واعتدال هندوشاه باشد.بنابراین، هندوشاه را نمیتوان به عنوان مورخی متعصب معرفی نمود، و عدم طبع ونشر «تجارب السلف» طی قرن سیزدهم هجری نیز دلایلی غیر از مسأله تعصب هندوشاهدارد. چنانکه میدانیم، بسیاری از متون فارسی و عربی دوره اسلامی را نخستین بارغربیها و مستشرقان چاپ کردهاند. طبعاً، اینکه غربیها تا همین اواخر از وجود کتاب«تجارب السلف» بیاطلاع بودهاند و هیچ نسخهای از آن در کتابخانههای مغرب زمیننبوده است،97 میتواند یکی از ادله فراهم نشدن زمینه طبع و نشر این اثر باشد.همچنین، عدم احساس نیاز جامعه عمدتاً شیعه ایران که معمولاً به منابع شیعی اکتفامیکند، به چنین اثری که برخی مطالب و دیدگاههای آن مورد قبول شیعیان نیست،میتواند دلیل دیگر تأخیر در چاپ و نشر تجارب السلف باشد.7. نگاه هندوشاه به فلسفه تاریخالف) پیشینه بحث فلسفه تاریخبحث درباره فلسفه تاریخ، چه در بعد نظری ـ فلسفه نظری تاریخ ـ و چه در بعد انتقادی ـفلسفه انتقادی تاریخ . فلسفه علم تاریخ ـ98 در سیر تحول اندیشه بشری قدمت زیادیدارد. شاید نخستین اندیشمندانی که در این رابطه اظهار نظر نمودهاند، متکلمان آیینیهود بودهاند.99 میتوان گفت که تقریباً همزمان، در آیین زرتشت نیز به این مقولهپرداخته شده است.100 همچنانکه کلیسا نیز طی دورههای مختلف حیات خود، به اینمقوله اهتمام ورزیده است.101دیدگاههای ابراز شده از سوی اهل کتاب در این زمینه، ناظر به تفسیر حرکت کلیتاریخ، یعنی از مقوله فلسفه نظری تاریخ است. البته، آنان این مباحث را نوعاً در قالبعلوم دینی و قاعدتاً در طی مباحث کلامی بیان میکردند؛ چرا که در توجیه عدل وحکمت الهی در ارتباط با سیر تحولات جهان و سرنوشت جامعه بشری از اهمیتخاصی برخوردار بوده است.در حکمت یونان نیز این موضوع ـ چه در بعد فلسفه نظری تاریخ و چه در رابطه بافلسفه انتقادی تاریخ ـ مورد توجه بوده است.102ب) مایههای فلسفه تاریخ در سنّت اسلامیدر سنّت اسلامی نیز مایهها و مقولات فلسفه تاریخ، چه در بعد نظری و چه در بعدانتقادی، در قالبها و أشکال متعدد و تحت عناوین مختلف، در قرآن کریم و روایاتمعصومان: و کتب کلامی و کتب مربوط به علم اصول مطرح گردیده است؛103 عناوینو مقولاتی از قبیل: قضا و قدر، جبر و اختیار، مشیت الهی و سرنوشت ایدهآل جهان باظهور آخرین منجی بشریت، حضرت مهدی(علیه السلام) و نزول حضرت عیسی7 ـ که مورداتفاق شیعه و سنّی است ـ104 و حاکمیت مستضعفان بر زمین و پر شدن زمین از قسط وعدل – که جملگی در قالب فلسفه نظری تاریخ میگنجد – و نیز مقولاتی چون: انواعخبر و گزارش و شروط «راوی» و ضوابط تعادل و تراجیح أخبار، یا به تعبیری، جرح وتعدیل روایات، و فواید تاریخ و نظایر آن، که از مقولات فلسفه انتقادی تاریخ است.طبعاً، موضوعات یاد شده که هر یک به نحوی با مقولهای از مقولات فلسفه تاریخارتباط پیدا میکند، زمینه توجه و تنبّه اندیشمندان مسلمان و تألیف آثاری تخصصی درزمینه فلسفه علم تاریخ ـ فلسفه انتقادی تاریخ ـ و فلسفه نظری تاریخ توسط ایشانگردیده، که در ذیل عنوان بعدی بیشتر بدان خواهیم پرداخت.ج) مورخان مسلمان و فلسفه تاریخباید اذعان نمود که به رغم وجود مایههای اولیه هر دو شاخه فلسفه تاریخ ـ فلسفه نظریو فلسفه انتقادی تاریخ ـ در منابع اسلامی، به ویژه در قرآن کریم، آنچه در مجموعه منابعتاریخی و حتی منابع تاریخنگری ـ فلسفه تاریخ ـ دوره اسلامی به چشم میخورد، جز درمورد ابنخلدون105، از محدوده فلسفه انتقادی تاریخ فراتر نمیرود.به نظر میرسد که دلیل نپرداختن مورخان مسلمان به فلسفه نظری تاریخ، محتوا و باراعتقادی این شاخه از فلسفه تاریخ بوده است. این ویژگی، از سویی موجب گردیده تامقولات مربوط به فلسفه نظری تاریخ در علم کلام مطرح گردد و طبعاً، مورخان وتاریخنگران نیازی به طرح آن در آثار خود نمیدیدهاند، و از سوی دیگر، صبغه اعتقادیاین بعد از فلسفه تاریخ، به خصوص با وجود صراحت سنّت اسلامی ـ آیات و روایات ـدر زمینه موضع اسلام در قبال این مسأله، زمینه نظریهپردازی و چند و چون کردنپیرامون آن را از میان برده و یا بسیار محدود کرده است.با این وجود، چنان چه بتوان نقل این روایت را از سوی طبری و ابناثیر، مبنی براینکه «اولین مخلوق خداوند قلم بود و آن گاه خداوند به قلم فرمود: بنویس! و قلم همهحوادث گذشته و حال و آینده را تا أبد نوشت»106 به معنی طرح دیدگاه این دو مورخ درمورد عامل حرکت تاریخ به حساب آورد، میتوان گفت که مورخان مسلمان پیش ازابنخلدون نیز اجمالاً به فلسفه نظری تاریخ هم پرداختهاند. لیکن، چنین برداشتی ازگزارش دو مورخ مزبور، چندان روا به نظر نمیرسد و رواتر آن است که بگوییم، از آن جاکه تصنیف این دو مورخ در قالب تاریخ عمومی بوده، آنان در مقام بیان اولین حادثهای کهدر رابطه با انسان رخ داده، این روایت را نقل کردهاند. به هر حال، پرداختن به فلسفه انتقادی تاریخ نیز خود گام بلندی در تاریخ نگاری دورهاسلامی محسوب میگردد که همه مورخان مسلمان بدان راه نیافتهاند و آنانکه به اینمرحله قدم نهادهاند نیز از سطح یکسانی برخوردار نیستند.ظاهراً، ابوعلی مسکویه رازی (320 -421 ق.) پیشگام مورخان مسلمان در پرداختنبه فلسفه انتقادی تاریخ است. مسکویه، با اینکه آغازگر این راه و در ابتدای آن بوده، باروشنبینی و خودآگاهی قابل تحسینی به این مقوله پرداخته و زوایایی که وی بدان اشارهنموده، همه آنچه را که دیگران طی چند قرن بدان راه یافتند، در بردارد؛ با این تفاوت که،آنچه را که مسکویه به اجمال و اشاره برگزار کرده، برخی از اخلاف وی، مانندابنخلدون در مقدمه «العبر»107 شمسالدین سخاوی در «الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ اهلالتاریخ»، محییالدین کافیجی در «المختصر فی علم التاریخ» و آملی در «نفایس الفنون»به شکل مبسوطتری مطرح نمودهاند.108طرح و بررسی دیدگاههای تاریخنگارانِ تاریخنگر مسلمان از حوصله این مقال خارجاست و در این باره به همین اشاره اکتفا میکنیم.د) هندوشاه و فلسفه تاریخهندوشاه نیز همچون نوع تاریخنگاران و تاریخنگران (فیلسوفان تاریخ) مسلمان، بهبرخی از مقولات فلسفه انتقادی تاریخ پرداخته است. ویژگی هندوشاه این است که اویکی از سه مورخ مسلمان و از نظر توالی زمانی، دومین مورخی است که با گزیدنعنوانی گویا برای تألیف خویش ـ تجارب السلف ـ و هم با بر شمردن فواید علم تاریخ درمقدمه کتابش، حال و هوای فلسفه تاریخ را در اثر خود به شکلی بارز برجسته ساختهاست.هندوشاه برای علم تاریخ پنج فایده بر میشمارد که عبارتند از: 1. کسب تجربه ازسرگذشت دیگران بدون نیاز به پرداخت هزینه؛ چرا که گذشتگان هزینه آن راپرداختهاند؛ 2. کسب ملکه صبر و بردباری در برابر مشکلات و ناملایمات از طریقآگاهی بر زیر و بمهای زندگی مردمان به ویژه با ملاحظه اینکه، چه بسیار بزرگان وتوانگرانی که به خواری و ضعف مبتلا گردیدهاند؛ 3. حفظ روحیه نشاط و امید به آیندهبهتر و دور نمودن یأس از خود از طریق مطالعه حکایاتی که گویای فراهم شدن گشایش ووسعت در پی شدت و محنت است؛ 4. فراهم شدن اسباب تفرج و تفریح و بسط روحیاز طریق مطالعه حوادث عجیب و نادر؛ 5. فارغ شدن از غمها و غصههای ناشی ازناکامیها در زندگی از طریق اشتغال ذهن به حوادث گذشتگان.109چنانکه قبلاً نیز اشاره شد، فلسفه انتقادی تاریخ موضوعات و ابعاد مختلفی را درارتباط با علم تاریخ مورد بررسی قرار میدهد؛ در این میان، بیتردید مهمترین آنها که بافلسفه وجودی این علم در ارتباط است و قرآن کریم نیز بر روی این کارکرد مطالعاتتاریخی تکیه دارد، مسأله سودمندی تاریخ است. لذا در منابع تاریخی مسلمانان، عمدتاًبه همین موضوع پرداخته شده و گاه تصریح شده است که طرح این مسأله جهت پاسخ بهکسانی است که علم تاریخ را کمارزش میشمارند و از آن روی میگردانند.110 البته،مسأله سودمندی تاریخ، به ویژه فایده نخست آن که در عبارت هندوشاه گذشت، خودمبتنی بر مسأله دیگر فلسفه انتقادی تاریخ، یعنی تکرارپذیری حوادث و تجارب تاریخیاست،111 چنانکه برخی مورخان مسلمان نیز به صراحت این مسأله را بیان نمودهاند.112موضوعات دیگری نیز در ارتباط با فلسفه انتقادی تاریخ در منابع اسلامی مطرحگردیده است که این مقال را مجال آن نیست.1138. منابع هندوشاه در تألیف تجارب السلف یادآوری میشود که این بحث را مرحوم اقبال و به نوعی دکتر توفیق سبحانی نیز مطرحنمودهاند؛ لیکن نظر به اهمیت آن در ارتباط با این نوشتار ما نیز به طرح آن میپردازیم.چنانکه در بحث «ارزش تاریخی تجارب السلف» یادآور شدیم، نظر به دوره حیاتهندوشاه (حدود 650 تا 730 ق) و از طرفی، با توجه به دوران تاریخی مورد بررسیهندوشاه در تجارب السلف که با انقراض خلافت عباسی به سال 656 ق پایان مییابد،به ناچار هندوشاه در تألیف این اثر متکی به آثار پیشین بوده است. اینکه هندوشاه از چهمنابعی استفاده نموده، خوشبختانه پاسخ این سؤال را تا حدودی خود هندوشاه میدهد.وی در مقدمه کتابش مینویسد: «این کتاب را که موسومست بتجارب السلف در علمتواریخ، جمع کرده آمد و اکثر آن از کتاب منیه الفضلاء فی تواریخ الخلفاء و الوزراء ازمصنفات مرتضی سعید ملک المحققین صفی الحق و الملّه و الدین محمد بن علیالعلوی الطقطقی رحمه اللَّه تعالی… نقل کرده شد.»114مؤلف در ادامه عبارت فوق به نحوه و میزان نقل مطالب از «منیه الفضلا» پرداخته،مینویسد: «بشرط آنکه هر چه در آن کتاب [ـ منیه الفضلا ـ ]موجودست، درین نسخه[ ـتجارب السف ـ ]هم موجود باشد، مع الزواید الملتقطه من غیره [با اصافاتی که از دیگرمنابع جمعآوری شده است].»115 بنابراین، تجارب السلف اقتباسی است از «منیهالفضلا».گفتنی است که «منیه الفضلا» تاکنون به دست نیامده و احتمالاً، نسخه منحصر بهفردی از این اثر موجود بوده که در دسترس هندوشاه قرار داشته و پس از او از میان رفتهاست؛ لیکن کتاب دیگری از مؤلف «منیه الفضلا» به نام «الفخری فی الاداب السلطانیهوالدول اسلامیه» در دست است که با مقایسه آن با مندرجات «تجارب السلف» به عنوانترجمهای اقتباسی از «منیه الفضلا» میتوان اطمینان یافت که، به جز بخش نخست، ایناثر (الفخری) معادل «منیه الفضلا» است؛ لذا برخی پژوهشگران، به طور احتمال،منیهالفضلا را تحریری دیگر از کتاب الفخری با اندکی تصرف به زیاده و نقصان توسطخود مؤلف دانستهاند.116 به هر حال، قرابت و مشابهت میان الفخری و تجارب السلف بهحدی است که این موضوع زمینه و انگیزه مقابله متن تجارب السلف با الفخری را فراهمنموده است.در مورد اینکه دیگر منابع هندوشاه در تجارب السلف چه بوده، پاسخ این سؤال رانیز میتوان با مراجعه به سراسر متن تجارب السلف، تا حدزیادی به دست آورد؛ چرا کههندوشاه، گرچه معتهد نشده است که هر جا مطلبی بر متن «منیه الفضلا» میافزاید، منبعآن را ذکر کند، با این وجود، معمولاً در مواردی که مطلبی از غیر منیه الفضلا آورده منبعآن را نیز ذکر کرده است.در این زمینه، پیش از همه مرحوم اقبال با مراجعه به متن تجارب السلف و البته نه بهصورت استقصای کامل، مواردی از دیگر منابع مورد استفاده هندوشاه را برشمردهاست.117 پس از مرحوم اقبال، دکتر توفیق سبحانی در چاپ سومی که از تجارب السلفبه عمل آمده، تحت عنوان «فهرست اسامی کتب و رسالات» این کار را تکمیل نمودهاست. وی در این ارتباط، اسامی 35 منبع را فهرست کرده است.118چنان چه بخواهیم به طور تقریب، حجم، مطالب افزوده شده توسط هندوشاه بر متناصلی، یعنی منیهالفضلا را به دست آوریم، میتوان بخش دوم «الفخری» را با «تجاربالسلف» مقایسه کرد. در این رابطه باید یادآور شویم که، این بخش از الفخری که از نظرموضوع تقریباً موازی «تجارب السلف» است،119 مشتمل بر 268 صفحه و هر صفحه باگنجایش 24 سطر و هر سطر، صرفنظر از حروف عطف، معمولا مشتمل بر 13 کلمهاملایی120 به زبان عربی است.اما تجارب السلف، در نسخه خطی هرات، مشتمل بر 323 صفحه121 و هر صفحهمشتمل بر 27 سطر و هر سطر، صرفنظر از حروف عطف، مشتمل بر حدود 13 کلمهاست. گفتنی است که در بسیاری موارد، یک کلمه املایی عربی با بیش از یک کلمه املاییفارسی برابری میکند. از سوی دیگر، صفحات تجاربالسلف پرتر است، به این معنیکه، در اکثر قریب به اتفاق صفحات آن، همه 27 سطر آن پر و مکتوب است، در حالی کهدر متن الفخری معدودی از صفحات پیدا میشود که همه سطرهای آن پر و مکتوبباشد.9. وضعیت تصحیح و تعلیقه و چاپ و نشربا توجه به انحصار نسخ خطی تجاربالسلف به ایران، قهراً چاپ و نشر این کتاب نیزمنحصر به ایران است. از سوی دیگر، طبع و نشر این منبع در ایران نیز پیشینه زیادیندارد؛ چرا که، به گفته مرحوم اقبال، این کتاب «در میان فضلای سابق ایران… اشتهارینداشته و تا آنجا که نگارنده تفحص کردم، کس به آن کتاب و مؤلف آن در هیچ جا ظاهراًاشارهای نکرده است. فقط… اول بار حضرت علامه مفضال، آقای قزوینی ـ دام افضاله [متوفای 1368 ق ]این کتاب را با مختصر اشارهای در مقدمه جلد اول جهانگشا به عامهاهل فضل معرفی کردهاند.»122 البته حاجی خلیفه ـ متوفای 1068 ق ـ در کشف الظنون،تجارب السلف و مؤلف آن را معرفی نموده است؛123 لیکن، یا مرحوم اقبال بر این مورداطلاع نیافته و یا اینکه آن معرفی به دلیل بعد زمانی نمیتواند دلیل بر وجود منبع مزبوردر زمان مرحوم اقبال باشد.متاسفانه، کارهایی که در زمینه چاپ و نشر تجارب السلف صورت گرفته نیزوضعیت مطلوبی ندارد. نخستین چاپ این منبع توسط مرحوم اقبال و به سال 1313 ش.با مقدمهای در چهارده صفحه انجام گرفته است؛ لیکن این چاپ، به رغم انجام پارهایاصلاحات در رابطه با متن کتاب توسط مرحوم اقبال، دارای دو اشکال عمده است؛نخست اینکه مرحوم اقبال تنها به سه مورد از نسخههای خطی غیر اصیل، یعنی نسخمربوط به اواخر قرن سیزدهم ـ مربوط به سالهای: 1277، 1280 و 1298 ق ـ دسترسیداشته که به اقرار خود وی «این سه نسخه بسیار مغلوط و سقیم است و اتفاقاً مثل ایناست که هر سه از روی یک نسخه استنساخ شده باشند…».124 بر این اساس، ایشان بهتنها نسخه اصلی، یعنی نسخه سال 846 ق.، معروف به نسخه هرات، دسترسی نداشتهاست.دوم اینکه، مرحوم اقبال به اعتراف خودش، به علت ضیق مجال، فرصت آن را نیافتهتا میان تجارب السلف و الفخری ـ به عنوان مهمترین منبع هندوشاه در نگارش تجاربالسلف ـ مقابله کاملی صورت دهد و موارد اختلاف آن دو را متعرض شود.125 با اینوجود، سعی و تلاش مرحوم اقبال قابل تقدیر و ستودنی است. وی در حد وسع خودجهت تصحیح متن کوشیده و طی مقدمهای مشتمل بر چهارده صفحه به معرفی این منبعو بیان اهمیت تاریخی و ادبی و برخی از دیگر ویژگیهای آن پرداخته و غبار غربت وگمنامی را از چهره این کتاب و مؤلف آن زدوده و سنگ بنای پژوهش و تحقیق بیشترپیرامون این منبع و مؤلف آن را نهاده است.دومین چاپ «تجارب السلف» توسط کتابخانه طهوری و به سال 1344 ش صورتگرفته که بیکم و کاست همان چاپ مرحوم اقبال است، که البته با کسب اجازه از ورثهمرحوم اقبال، این چاپ انجام گرفته است.چاپ سوم این منبع نیز توسط کتابخانه طهوری و به سال 1357 صورت گرفته که دراین چاپ نیز در رابطه با متن تجارب السلف هیچگونه تغییر و تصحیحی انجام نشده وتنها توسط دکتر توفیق سبحانی، مجموعهای از فهرستها ـ «فهرست آیات»، «احادیث وامثال و عبارات»، «فهرست اشعار عربی»، «فهرست مصراعهای عربی»، «فهرست ابیاتو مصراعهای فارسی»، «فهرست اسامی اشخاص و قبایل»، «فهرست اعلام جغرافیایی»،«فهرست اسامی کتب و رسالات» و سرانجام «فرهنگ پارهای از لغات» مشتمل بر لغاتمشکل متن و ترجمه آنها ـ تهیه گردیده و به کتاب ضمیمه شده است. چهارمین و تا آنجا که بنده جستجو کردم، آخرین چاپ تجارب السلف، در اصفهان،به سال 1361 ش توسط نشر نفایس مخطوطات اصفهان، به اهتمام سید حسن روضاتیو با مقدمه سید محمد علی روضاتی ـ در دوازده صفحه ـ انجام شده است. حسن اینچاپ این است که مربوط به نسخه مادر، یعنی نسخه هرات یا نسخه صارم الدولهمیباشد. لیکن در رابطه با تصحیح و مقابله آن با «الفخری» و دیگر منابع، هیچگونهاقدامی صورت نگرفته، بلکه همان نسخه خطی به صورت افست چاپ شده است. اقدام دیگری که در این چاپ صورت گرفته این است که، آقای سیدمحمدعلیروضاتی در جهت معرفی هندوشاه و فرزندش ـ محمد شمس منشی ـ و ابنطقطقی،مؤلف «منیه الفضلا»، مجموعهای از مقالات محققان و متن برخی کتب تراجم را بیکم وکاست و طی شصت صفحه زیرا کس گرفته، به همراه فهرستی از نام و مشخصاتصاحبان نوشتههای مزبور، در پی متن تجارب السلف آورده است.مهمترین کاری که در رابطه با تجارب السلف در قالب «حواشی و تعلیقات» صورتگرفته، کاری است که توسط مرحوم حسن قاضی طباطبایی تحت عنوان «تعلیقات وحواشی بر تجارب السلف» به انجام رسیده و به سال 1351 ش. توسط انتشاراتدانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز چاپ شده است. حجم تعلیقات و حواشی، به جزمقدمه و فهرستهای آخر آن، 354 صفحه است که با متن تجارب السلف چاپ مرحوماقبال که مشتمل بر 360 صفحه است، تقریباً برابر است.آقای قاضی، همانطور که خود در مقدمه «تعلیقات و حواشی…» اظهار داشته، درمقام مقابله متن تجارب السلف با «تواریخ مهم» بر آمده تا «موارد اشتباه مؤلف… [وموارد] صحیح از سقیم پیدا گردد.»126 در این راستا، وی «6 سال مدام متحمل زحمت»گشته و به بیش از صد و پنجاه منبع تاریخی، ادبی، معاجم و تراجم از قدیم و جدیدمراجعه نموده،127 که قطعاً هندوشاه به بسیاری از آنها هرگز مراجعه نکرده است.آنچه از تعلیقات و حواشی آقای قاضی برمیآید این است که، وی در این اقدام خودسه هدف را تعقیب نموده است:نخست، ذکر پارهای توضیحات اضافی و فشرده در رابطه با موارد قابل توجهی ازحوادث مهم تاریخی مندرج در متن تجارب السلف. دوم، مستندسازی موارد فوق با منابع دیگر با ذکر شماره جلد و صفحه به منظورپیگیری تفصیل مطلب در منابع مزبور، از سوی خوانندگان.سوم، اشاره به برخی اشتباهات تاریخی که هندوشاه مرتکب شده و یا توسطنسخهبرداران به تجاربالسلف راه یافته و یا اینکه مغلوط بودن نسخ منابعی که موردهندوشاه استفاده کرده، زمینه ورود آن اغلاط به تجاربالسلف گردیده است.نکتهای که در تعلیقات و حواشی آقای قاضی رخ مینماید، این است که وی در صددمقابله «تجارب السلف» با «الفخری» که تقریباً معادل «منیه الفضلا» ـ عمدهترین منبعهندوشاه ـ است، بر نیامده و تنها به طور پراکنده و شاید بتوان گفت به ندرت، از تاریخ«الفخری» هم یاد نموده و آن در خصوص مواردی است که مطلبی در الفخری بوده کهمؤلف تجارب السلف از آوردن آن غفلت ورزیده و یا اینکه اساساً در «منیه الفضلا» ـ برخلاف الفخری ـ وجود نداشته و آقای قاضی مناسب دیده که آن مطلب را بیاورد.اینکه چرا مرحوم قاضی بسیار کم از «الفخری» یاد کرده، به نظر میرسد دلیل این امراین نکته بوده که، یکی از اهداف آقای قاضی چنانکه گذشت، آوردن توضیحات اضافیو نیز راهنمایی خوانندگان تجارب السلف جهت پیگیری تفصیل مطالب در دیگر منابعبوده، و از آنجا که کتاب «الفخری» خود مختصرتر از تجارب السلف میباشد، کمترزمینه برای مطرح کردن الفخری پیش آمده است.همانگونه که از توضیحات فوق بر میآید و آقای قاضی نیز خود بدین نکته توجهداشته، حال و هوا و محتوای «تعلیقات و حواشی» میطلبد که متن «تجارب السلف» دربالای صفحه قرار گیرد و این حواشی و تعلیقات در ذیل صفحه آورده شود. آقای قاضیتصریح میکند که در صدد بوده تا حواشی و تعلیقات را همراه متن یک جا منتشر سازد؛ولی از آنجا که تنها نسخه «تجارب السلف» که در دسترس وی بوده، همان چاپ مرحوماقبال بوده که اشتباهات زیادی بدان راه یافته، از این کار منصرف گردیده، تنها خودحواشی و تعلیقات را مستقلاً به دست چاپ سپرده است.128در خاتمه یادآور میشود که، براساس آنچه گذشت، جای مقابله «تجارب السلف» با«الفخری» همچنان خالی است و میطلبد که مقابلهای کامل میان اصل ـ الفخری ـ و فرع ـتجارب السلف ـ صورت گیرد. کتابنامه1. قرآن کریم2. نهجالبلاغه3. آئینه وند، صادق؛ علم تاریخ در اسلام؛ چ اول؛ [بیجا]: وزارت ارشاد اسلامی،1360. 4. آزاد ارمکی، تقی؛ جامعهشناسی ابن خلدون؛ [بیجا]: تبیان، 1376.5. ابن اثیر، عز الدین علی بن محمد شیبانی؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت: دار صادر،1385 ق . 1965 م. 6. ابن خلدون، عبدالرحمن؛ مقدمه ابن خلدون؛ چ اول؛ بیروت: دارالکتب العلمیه،1413 ق . 1993 م7. ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا؛ الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول اسلامیه؛ چاول؛ الاسلامیه؟ قم: شریف رضوی، 1414 ق . 1372 ش.8. ابن الفُوَطی، کمال الدین عبدالرزاق؛ الحوادث الجامعه و التجارت النافعه فی المائدهالسابعه؛ بیروت: دارالفکر الحدیث، 1407 ق . 1987 م.9. اقبال، عباس؛ تاریخ مغول؛ چ ششم؛ تهران: امیر کبیر، 1365. 10. بهار، محمد تقی؛ سبکشناسی؛ چ هشتم؛ تهران: امیرکبیر، 1357. 11. بیات، عزیز اللَّه؛ شناسایی منابع و مآخذ تاریخ ایران؛ چ اول؛ تهران: امیر کبیر، 1377. 12. تربیت، محمد علی؛ دانشمندان آذربایجان؛ به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد،تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، [بیتا].13. تربیت، محمد علی؛ دانشمندان آذربایجان؛ چ اول؛ تهران: مطبعه مجلس، 1314.14. چلپی، مصطفی بن عبداللَّه القسطنی الملاّ کاتب؛ کشف الظنون عن اسامی الکتب والفنون؛ بیروت: دارالفکر، 1402ق . 1982 م. 15. حسنی، علی اکبر؛ تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام؛ چ اول؛ تهران: دفتر نشر فرهنگاسلامی، 1373. 16. حموی، یاقوت، معجم البلدان؛ بیروت: دارصار، 1979 م.17. خیری، سید محمود؛ اسلام در چهارده قرن؛ چ سوم، تهران: نوید، 1362. 18. دائره المعارف الاسلامیه (برگردان از روی متن انگلیسی و فرانسوی)؛ مترجمان:احمد السنتناوی، ابراهیم زکی خورشید، عبدالحسین یونسی؛ [بیجا]: دارالفکر، 1933م. 19. دائره المعارف بزرگ اسلامی؛ به اهتمام سید کاظم موسوی بجنوردی؛ چ دوم؛ تهران:مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1370. 20. دائره المعارف فارسی؛ به سرپرستی غلامحسین مصاحب؛ چ اول؛ تهران: شرکتسهامی کتابهای جیبی، 1365. 21. داعی الاسلام، سید محمد علی لاریجانی؛ فرهنگ نظّام؛ چ دوم؛ [بیجا]: دانش،1364. 22. دورانت، ویلیام جیمز؛ لذات فلسفه؛ ترجمه عباس زریاب؛ چ یازدهم؛ تهران: علمیو فرهنگی، 1377. 23. ردهد، برایان؛ از افلاطون تا ناتو؛ ترجمه مرتضی کافی و اکبر افسری؛ چ سوم؛تهران: آگه، 1377. 24. روزنتال، فرانتس؛ تاریخ تاریخ نگاری در اسلام؛ ترجمه اسداللَّه آزاد؛ چ دوم؛ مشهد:آستان قدس رضوی، 1366.25. زرین کوب، عبدالحسین؛ تاریخ در ترازو؛ چ دوم؛ تهران: امیر کبیر، 1362. 26. سیوطی، جلال الدین؛ الشمارخ فی علم التاریخ؛ تحقیق محمد بن ابراهیم شیبانی؛کویت: الدار السلفیه، 1399ق.27. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل؛ چ اول؛ بیروت: مؤسسهناصر الثقافد،1981 م. 28. صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجر بن عبداللَّه؛ تجارب السلف؛ به اهتمام عباساقبال؛ چ دوم؛ تهران: کتابخانه طهوری، 1344. 29. صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجر بن عبداللَّه؛ تجارب السلف؛ با مقدمه وملحقات سید محمد علی روضاتی و به اهتمام سید حسن روضاتی؛ اصفهان: نفایسمخطوطات اصفهان، (چاپ عکسی)، 1402 ق . 1361ش. 30. صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجر بن عبداللَّه؛ تجارب السلف؛ به اهتمام توفیقسبحانی؛ چ سوم؛ تهران: کتابخانه طهوری، 1357. 31. صاحبی نخجوانی، هندوشاه بن سنجر بن عبداللَّه؛ تجارب السلف؛ به اهتمامغلامحسین بیگدلی؛ تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1361. 32. صفا، ذبیح اللَّه؛ تاریخ ادبیات ایران؛ تلخیص محمد ترابی؛ چ دهم؛ تهران: بدیهه،1374. 33. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک؛ چ پنجم؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی،1409 ق. 1989 م.34. عزاوی، محامی عباس؛ التعریف بالمؤرخین فی عهد مغول و الترکمان؛ بغداد: شرکهالتجاره و الطباعه، 1351. 35. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم؛ مفاخر آذربایجان؛ چ اول تبریز: نشر آذربایجان،1375. 36. قاضی طباطبایی، حسن؛ تعلیقات و حواشی بر تجارب السلف؛ تبریز: دانشکده ادبیاتو علوم انسانی، 1351. 37. کار، ای. اچ. تاریخ چیست؟ ترجمه حسن کامشاد؛ [بیجا] خوارزمی، 2536 .1356 ش. 38. کحّاله، عمر رضا؛ معجم المؤمنین؛ چ اول؛ بیروت: مؤسسه الرساله، 1414 ق .1993 م.39ـ مسکویه رازی، ابوعلی؛ تجارب الامم؛ چ اول؛ به تحقیق ابوالقاسم امامی؛ تهران:سروش، 1366. 40. مطهری، مرتضی؛ جامعه و تاریخ؛ قم: صدرا، [بیتا]. 41. معین، محمد؛ فرهنگ فارسی (متوسط)؛ چ پنجم؛ تهران: امیرکبیر، 1362.42. مقدسی، محمد بن طاهر؛ البدأ و التاریخ؛ قاهره: مکتبه الثّقافه الاسلامیه، [بیتا].43. المنجد فی الاعلام؛ [مؤلف مشخصی ندارد]؛ چ بیست و یکم؛ بیروت: دارالمشرق،1973 م. 44. نخجوانی، محمد بن هندوشاه؛ صحاح الفرس؛ به اهتمام عبدالعلی طاعتی؛ چ دوم؛تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2535 . 1355 ش.45. والش، دبلیو. اچ مقدمهای بر فلسفه تاریخ؛ ترجمه ضیاالدین علایی طباطبایی؛ چ اول؛تهران: امیر کبیر، 1363. ——————————————————————————–1. دانشجوی دوره دکترای تاریخ. 2. ابن الفوطی، عبدالرزاق، مجمع الاداب فی معجم الالقاب، تحقیق دکتر مصطفی جواد، ج 3، ص 437، ش2521؛ هندوشاه، صحاح العجم، به اهتمام دکتر غلامحسین بیگدلی، ص 5؛ هندوشاه، تجارب السلف، تصحیحو اهتمام عباس اقبال، ص 1. 3. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 497؛ تجارب السلف، همان، ص 16. 4. داعیالاسلام [لاریجانی] سیدمحمدعلی، فرهنگ نظّام، ج 5، ص 6 و نیز ر.ک: صحاح العجم، همان، ص 6. 5. تجارب السلف، همان، مقدمه، ص ه¨. 6. کاتب چلبی (حاجی خلیفه) مصطفی، کشف الظنون عن اسامی الکتب الفنون، ج 1 ص 344. 7. همان، ج 2، ص 1074. و نیز ر.ک: صحاج العجم، همان، ص 5. 8. کحّاله عمو رضا، معجم المؤلفین، ج 13، ص 155. 9. تجارب السلف، همان ص 347؛ بیات عزیزالله، شناسایی منابع و مآخذ تاریخ ایران، ص 228. 10. تجارب السلف، همان ص 200، 325، 347. 11. کحّاله، همان، ج 13، ص 155؛ حاجی خلیفه، همان، ج 1، ص 344، ج 2، ص 1074. 12. ابن الفوطی، همان، ج 3، ص 437، 438. 13. بر روی صفحه اول نسخه اصلی «تجارب السلف» بعمنی نسخه هرات که به تاریخ 846 ه¨ ق استنتاخ شده باخطی همانند خط متن و پیش از عنوان کتاب، در مقام معرفی مؤلف چنین آمده است: «تصنیف المولی الاعظمالنحریر… هندوشاه ابن المرحوم الامیر السعید، بدرالدین سنجر…». شاهد سخن توصیف پدر هندوشاه به وصف«امیر» است. (ر.ک: تجارب السلف، به اهتمام سید حسن روضاتی و با مقدمه و ملحقات محمد علی روضاتی،نشر نفایس مخطوطات اصفهان.) گفتنی است که این عبارت که احتمالاً بر روی نسخه پیش از نسخه هرات نیزوجود داشته، در نسخه چاپ، مرحوم اقبال نیامده است. 14. مصاحب، غلامحسین، دائره المعارف، ج 2، بخش دوم، ص 3298. 15. ابن الفوطی، همان ج 3، ص 437، 438. 16. تجارب السلف، به اهتمام عباس اقبال، ص 346. 17. همان، ص د، ه¨ و ص 346. 18. همان، ص 1، ج 30. 19. همان، ص د. 20. بیات، همان، ص 149؛ تجارب السلف؛ همان، ص د، ه¨ ؛ جوینی، المنجد فی الاعلام. 21. تجارب السلف، همان، ص ه¨ و 301. 22. همان، ص 16، 346. 23. در نسخه منتشره از سوی «نشر نفایس مخطوطات اصفهان» ـ ص 4 ـ ، «ملک اسلام» آمده است. 24. در نسخه نفایس مخطوطات اصفهان ـ ص 4 ـ ، «اقتداره» آمده است. 25. در نسخه نفایس مخطوطات اصفهان، «المخلصین» آمده است. 26. تجارب السلف، به اهتمام عباس اقبال، ص 3. 27. همان، به اهتمام سیدحسن روضاتی و مقدمه سیدمحمدعلی روضاتی، ص 15 (مقدمه روضاتی)، ص 267(متن). 28. ابن الطقطقی، محمدبن علی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص 8. 29. عزاوی، عباس، التعریف بالمورخین، ج 1، ص 133. 30. اقبال، عباس، تاریخ مغول، ص 379، 391 و 392. 31. هوار، «ابن طقطقی»، دائره المعارف الاسلامیه، ج 1، ص 217. 32. اقبال، همان، ص 399، 400؛ فرهنگ فارسی، محمدمعین، بخش اعلام، ج 5، «سلغریان». 33. ک. و. تسترشتین، «زنگی»، دائرهالمعارف الاسلامیه، ج 10، ص 439ـ437؛ معین، همان، «زنگی». 34. ت. و. هیگ، «سلغریه»»، دائره المعارف الاسلامیه، ج 12، ص 101. 35. سجادی، صادق، «آل زنگی»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، ص 7، زیر نظر کاظم موسوی بجنودی؛معین، محمد، همان، ج 5، «زنگی». 36. «لر کوچک» ناحیه خرمآباد و بروجرد را شامل میشد و «لُر بزرگ» مشتمل بر کهکیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری بود. (معین، محمد، همان، ج 6، «لُر».) 37. تجارب السلف، به اهتمام عباس اقبال، ص 1ـ3. 38. تجارب السلف، به اهتمام سیدحسن روضاتی، ص 267. 39. همان، ص 15 (مقدمه). 40. مرحوم اقبال «سنه اربع و عشرین و سبعمائه» ضبط کرده است. (همان، به اهتمام اقبال، ص 301). 41. معین، محمد، همان، ج 6، «لُر». 42. بیات، همان، ص 228؛ تربیت، محمدعلی، دانشمندان آذربایجان، ص 399؛ عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم،مفاخر آذربایجان، ج 3، ص 1581؛ تجارب السلف، به اهتمام اقبال، ص الف؛ صفا، ذبیح اللَّه، تاریخ ادبیاتایران، ج2، ص 236. 43. المنجد، اعلام، جوینی؛ بیات، همان، ص 149؛ خیری، سیدمحمود، اسلام در چهارده قرن، ص 191. 44. تجارب السلف، به اهتمام اقبال، ص 2. 45. کحاله، همان، ج 13، ص 155. 46. تا آنجا که بنده جستجو کردم، ظاهراً در ایران نسخهای از این کتاب وجود ندارد. احتمالاً، کحاله درکتابخانههای مصر به نسخهای از آن دست یافته است. 47. حاجی خلیفه، همان، ج 2، ص 1074؛ صحاح العجم یا تخفه العشاق، به اهتمام غلامحسین بیگدلی، ص13؛ تجارب السلف، به اهتمام سیدحسن روضاتی، ص 15 (مقدمه محقق). 48. هندوشاه، صحاح العجم، همان، ص 8 (پیشگفتار محقق)؛ محمد بن هندوشاه نخجوانی، صحاح الفرس، بهاهتمام دکتر عبدالعلی طاعتی، ص 20، 21، 22، 23، 25، 26، 27، 28 و… (چنانکه ملاحظه میشود در اکثرصفحات این فرهنگ و گاه چند مورد در یک صفحه، به شعر هندوشاه استشهاد شده است.) 49. ابن الفوطی، همان، ج 3، ص 438. 50. داعی الاسلام، همان، ج 5، ص 6. و نیز ر.ک: هندوشاه، صحاح العجم، همان، ص 6 (پیشگفتار محقق). 51. تجارب السلف، به اهتمام اقبال، ص ی (مقدمه)؛ تربیت، همان، ص 572؛ عقیقی بخشایشی، همان، ج 3،ص 1582. 52. هندوشاه، صحاح العجم، همان، ص 11 (پیشگفتار محقق). 53. محمدبن هندوشاه، همان، ص 14 (دیباچه مؤلف). 54. هندوشاه، همان، ص 11، 12 (پیشگفتار محقق). 55ـ اقبال، همان، ص 325 و 335 و 336.. 56. تجارب السلف، همان، ص ی (مقدمه اقبال)؛ تربیت، همان، ص 572. 57. صحاح العجم، همان، صفحه «اول» از دیباچه مؤلف. 58. حاجی خلیفه، همان، ج 1، ص 344، ج 2، ص 1074. 59. صحاح الفرس، همان، ص 1ـ3. 60. اقبال، همان، ص 350. 61. ابن الفوطی، همان، ج 3، ص 437ـ438. 62. تجارب السلف، همان، ص الف. 63. همان، به اهتمام سیدحسن روضاتی، ص 5، 6 (مقدمه محقق). 64. عقیقی بخشایشی، همان، ج 3، ص 1581. 65. تربیت، همان، ص 571. 66. صحاح العجم، همان، ص 5. 67. تعلیقات و حواشی بر تجارب السلف، ص هفت و هشت. 68. صفا، همان، ج 2، ص 236. 69. بهار، محمدتقی، سبکشناسی، ج 3، ص 179. 70ـ ر.ک: مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، ص 58 ـ 60؛ حسنی، علی اکبر، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ص1ـ32. 71. تجارب السلف، به اهتمام اقبال، ص 3. 72. همان، ص هفت و هشت. 73. تجارب السلف، به اهتمام سبحانی، ص 369. 74. عزاوی، همان، ج 1، ص 132 ـ 133. 75. قاضی طباطبایی، همان، ص هشت و نه. 76. تجارب السلف، به اهتمام اقبال، ص یا، یب. 77. زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو، ص 112، 123، 128. 78. تجارب السلف، به اهتمام روضاتی، ص 5 (مقدمه محقق). 79. زرین کوب، همان، ص 123. 80. تجارب السلف، به اهتمام اقبال، ص 8، 9، 33، 34. 81. ابن طقطقی، همان، ص 72. 82. همان، ص 73. 83. تجارب السلف، همان، ص 8، 9. 84. همان، ص 4ـ43. 85. ابن طقطقی، همان، ص 86 ـ 87. 86. هندوشاه، همان، ص 11. 87. همان، ص 3. 88. همان، ص 52. 89. ابن طقطقی، همان، ص 103. 90. هندوشاه، همان، ص 67. 91. همان، ص 57. 92. همان، ص 58ـ85. 93. همان، ص 71، 79. 94. همان، ص 79. 95. ابن طقطقی، همان، ص 103، 104. 96. هندوشاه، همان، ص 3. 97. قاضی طباطبایی، همان، ص نه. 98. جهت توضیح بیشتر رجوع کنید به: والش، دبلیو. اچ، مقدمهای بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاءالدین علامهطباطبایی، ص 16ـ 30. 99. همان، ص 133؛ زرین کوب، همان، ص 198. 100. زرین کوب، همان، ص 199. 101. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص 240، 241؛ زرین کوب، همان، ص 199، 200؛ والش،همان، ص 133؛ کلمن جانت «آوگوستینوس قدیس»: از افلاطون تا ناتو، به اهتمام برایان ردهد، ترجمه مرتضیکاخی و اکبر افسری، ص 84 ـ 82. 102. زرین کوب، همان، ص 199؛ کار، ای.اچ. تاریخ چیست؟، ترجمه دکتر حسن کامشاد، ص 93. 103. ر.ک: قرآن کریم، ذیل ماده «عبر»؛ سوره مبارکه قدر؛ سوره مبارکه دخان: 4، 5؛ نهجالبلاغه، خطبههای: 106،161، 182، 183، 192؛ نامههای: 28، 31، 49؛ قصار 78؛ شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، ص9، 21، 28، 36. 104. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدأ و التاریخ، ج 1، ص 13. 105. در مورد ابن خلدون نیز اختلاف است که آیا وی در رابطه با آنچه در مقدمه «العبر»، معروف به مقدمه ابنخلدون، آورده، یک جامعهشناس است یا یک فیلسوف تاریخ و یا هم جامعهشناس است و هم فیلسوف تاریخ.(ر.ک: آزاد ارمکی، تقی، جامعهشناسی ابن خلدون، ص 42، 56، 75، 91ـ92، 208). 106. طبری، محمدبن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 21، 22؛ شیبانی (ابن اثیر)، عز الدین، علی بنمحمد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 16. 107. گرچه ابن خلدون در زمینه فلسفه نظری تاریخ ـ از دید کسانی که وی را فیلسوف تاریخ دانستهاند ـ به مرحلهنظریهپردازی رسیده، ولی ابو علی مسکویه به این مرتبه نرسیده و هم از این رو، وی را به عنوان مورخی که بهفلسفه نظری تاریخ پرداخته، نمیشناسیم. با این وجود، عبارات مسکویه از اشاراتی در زمینه فلسفه نظری تاریخنیز خالی نیست. (ر.ک: مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، به تحقیق دکتر ابوالقاسم امامی، ج 1، ص 30 ـمقدمه مصحح و ص 1 ـ متن مؤلف ـ). 108. ر.ک: روزنتال، فرانتس، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، ترجمه دکتر اسداللَّه آزاد، ص 52، 53. 109. تجارب السلف، به اهتمام اقبال، ص 2، 3. 110. ابن اثیر، همان، ج 1، ص 6. 111. کار، همان، ص 92، 93، 95. 112. مسکویه، همان، ج 1، ص 1، 2؛ ابن اثیر، همان، ج 1، ص 7؛ جلال الدین سیوطی، الشماریخ فی علم التاریخ،ص 10. 113. جهت مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع شود به: آئینهوند، صادق، علم تاریخ در اسلام، ص 33 ـ 37؛عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه، ص 4، 8، 29، 27؛ روزنتال، همان، ص 54 ـ 55، 74، 76؛ زرین کوب، همان، ص68 ـ 71؛ ابن اثیر، همان، ج 1، ص 2 و ص 6ـ8؛ مسکویه، همان، ص 2. 114. هندوشاه، همان، ص 3. 115. هندوشاه، همان، ص 3. 116. همان، ص ج (مقدمه اقبال)؛ همان، به اهتمام روضاتی، ص 7 (مقدمه سیدمحمدعلی روضاتی). 117. هندوشاه، همان، به اهتمام اقبال، ص ی، یا. 118. همان، به اهتمام سبحانی، ص 445 ـ 446. 119. جز در مورد خلاصهای از زندگانی پیامبر(صلی الله علیه) مشتمل بر 6 صفحه که در آغاز تجارب السلف آمده است؛ولی بنا به تصریح هندوشاه، این بخش از مطالب در منیه الفضلا نبوده و او خود بر آن افزوده است. (ر.ک:تجارب السلف، همان، ص 4). 120. منظور از «کلمه املایی» مجموعه هجاهایی است که متصل به هم نوشته میشود، هر چند از نظر صرفی ونحوی، چه بسا مرکب از دو یا سه کلمه باشد؛ مانند «أعطنی» که مشتمل بر یک فعل امر ـ أعط ـ یک نون وقایه ـ نـ و یک یای متکلّم ـ ی ـ میباشد. 121. نسخه چاپ مرحوم اقبال مشتمل بر 360 صفحه قطع وزیری است و هر صفحه مشتمل بر 23 سطر میباشد. 122. همان، به اهتمام اقبال، ص یج. 123. حاجی خلیفه، همان، ج 1، ص 344. 124. هندوشاه، همان، ص ید. 125. همان، ص ی. 126. قاضی طباطبایی، همان، ص نه. 127. همان، ص 373، 374. 128. همان، ص هشت و نه.
محمد دشتی