قسمت سیام شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى وَ اِلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفا وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خائفا مُراقِبا یا ذَالْجَلالِ وَ الْاِکْرامِ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ وَ سَلَّم تَسْلیما کَثیرا.
معبود من! مرا به نور عزت خود که از هر چیز مسرتانگیزتر است ملحق فرما،تا به تو عارف گردم و از غیر تو روى گردان شوم و فقط از تو ترسان و مراقبباشم. اى صاحبِ جلال و اکرام و درود و سلام فراوان خدا بر رسولمحمد صلىاللهعلیهوآله و آلِ طاهرینش باشد.
گوهر معرفت خداوند و گسستن از غیر او و خائف بودن از حضرتش، از امورىاست که در این فراز دلنشین از مناجات، از پروردگار جهان مسئلت شده است.
«اِلهى وَ اَلْحِقْنى… فَاَکُونَ لَکَ عارِفا؛ گوهر معرفتِ بارى تعالى»
در این عبارت، ابتدا از خداوند درخواست اتصال به نور عزت و بارگاهکبریایىاش، شده است و سپس به سه محصول پربار این وصل و الحاق اشارهرفته است. که اولین آنها، عارف شدن به مقام پروردگار عالم است.
گوهر معرفتآموز که با خود ببرى که نصیبِ دگران است نِصاب زر و سیم
حافظ
نکته قابل توجهى که باید در مقام توضیح این عبارت ذکر نمود این است که عرفا،معرفت را به دو قسم تقسیم نمودهاند: معرفت استدلالى و معرفت شهودى. معرفتاستدلالى آن است که آدمی از طریق آثار و آیات و نشانههایى که در جهان خلقت مشاهدهمیکند، خداوند و اسماء و صفات او را بشناسد و نسبت به مقام حضرتش عارف گردد.
این بیانِ سید الشهداء علیهالسلام در دعاى عرفه که میگوید: «اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثارِ وتَنَقُلاتِ الْاَطوارِ اَنَّ مُرادَکَ اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى کُلِّ شَىْءٍ؛ خدایا دانستم که مرادِ تو از این همه آثارِمختلف و از گوناگون شدنِ تحولات جهان این است که خود را در هر چیز نسبت به منبشناسانى و من نسبت به تو معرفت پیدا کنم» ناظر به معرفت استدلال میباشد.
آن حضرت همچنین در جاى دیگرى در آن مناجات میفرماید:
اِلهى اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَى الْآثارِ، فَارْجِعْنى اِلَیْکَ بِکَسْوَهِ الْاَنوارِ وَ هِدایَهِالْاِسْتبْصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَیْکَ مِنْها، کَما دَخَلْتُ اِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ السّرِّ عَنِ النَّظَراِلَیْها وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الْاِعْتِمادِ عَلَیْها.
خدایا! تو امر نمودى که براىِ شناخت تو به آثار و نشانهها مراجعه شود ولىمرا به تجلیات انوار و به راهنمایى مشاهده و بینایى قلب ارجاع ده، تا بىتوجهبه آثار (معرفت استدلالى) به شهود حضرتت (معرفت شهودى) نائل گردم، کهچون به این مقام و شهود دست یابم، سرّ درونم توجه به آثار نکرده و همتمبلندتر از نظر به آثار و تکیه بر آنها باشد.
اما معرفت شهودى آن است که از راه تصفیه باطن و تزکیه نفس و تطهیر روححاصل میشود، که در اثر آن، آدمی اسما و صفات الهى را با قلب خویش شهود مینمایدو نسبت به آنها عارف میگردد، که البته اندکى از انسانها از این نوع از معرفت، بهرهمندخواهند بود، زیرا شرایط رسیدن به آن، بسى دشوارتر از معرفت استدلالى میباشد.
و این نوع عرفان و شناخت نسبت به بارى تعالى بهترین نوع از انواعشناختها میباشد.
سیدالشهداء علیهالسلام در دعاى عرفه در مقام دلتنگى نسبت به معرفت استدلالى وپایین بودن رتبه آن در مقایسه با معرفت شهودى و نیز در مقام اهتمام فوق العادهنسبت به معرفت شهودى، چنین میگوید:
اِلهى تَرَدُّدى فِى الْآثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنى اِلَیْکَ.
معبود من! آنگاه که میخواهم از طریق آثار، تو را بشناسم، سبب میشود کهراه شهودت از من دور میگردد، پس مرا عنایتى فرما که به شهود جمالتدست یابم و نسبت به تو، معرفتى شهودى پیدا نمایم.
و اگر بخواهیم برترى معرفت شهودى را بر معرفت استدلالى اثبات نماییم،تنها با ذکر یک مثال میتوانیم این مهم را ثابت کنیم و آن اینکه:
اگر موجودى در پشت دیوارى باشد و ما ندانیم آن چیست، از دو راه میتوانفهمید که آن، کدامیک از انواع موجودات میباشد. یکى آنکه کسى، علایم ونشانههاى آن را دقیقا براى ما توصیف نماید که ما با شنیدن اوصافش، پى خواهیمبرد که آن موجود چیست. این نوع دانستن و شناختن، همان، معرفت استدلالى است.
راه دیگر آن است که خود را به پشت دیوار رسانده و آن را مشاهده کنیم. دراین صورت به معرفت شهودى دست یافتیم، که تفاوتِ این دو معرفت در اینمثال، کاملاً واضح بوده و نیازى به توضیح ندارد.
حاصل سخن آنکه، آنچه از فراز مورد بحث از مناجات درباره درخواستمعرفت نسبت به خداوند، استفاده میشود مربوط به بهترین نوع معرفت، یعنىمعرفت شهودى میباشد. زیرا این عبارت به این صورت عنوان شده است که:«خدایا مرا به نور عزت ملحق نما، تا نسبت به تو عارف گردم». و آنکه به دیدارجمال خداوند میرسد و با عرفان، آن را شهود مینماید، در واقع به معرفتِشهودى دست یافته است که مقصود همه انبیا و اولیا و عرفا بوده است. و آنکه به چنینمعرفتى دست یافت، از آن پس به هر چه که نظر میکند، اول، خداوند را خواهد دید:
دلى کز معرفت، نور صفا دید زِ هَر چیزى که دید اول، خدا دید
شبسترى
« وَ عَنْ سِواکَ منْحَرِفا؛وصول به مقام عز خداوندى با گسستن از غیر خدا»
با تو پیوستم و از غیر تو دل بُبریدم آشناى تو ندارد، سر بیگانه و خویش
خویش
کسى که به شهود پروردگارش نائل گردد، دیگر غیرى را مشاهده نخواهدکرد؛ در نتیجه در لوح دلش، نقشى جز نقش یار مشاهده نخواهد نمود.
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
حافظ
سالار شهیدان در دعاى عرفه چنین میفرماید: «اَنْتَ الَّذى اَزَلْتَ الْاَغْیارَ عَنْ قُلُوبِاَحِبّائِکَ حَتّى لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلى غَیْرِکَ؛ تو اى خداى بزرگ، کسى هستى کهاغیار را از دل دوستانت محو کردى تا غیر تو را دوست نداشته و جز درگاهت بهجایى پناه نبرند».
روى بنماى و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
روز مرگم نفسى وعده دیدار بده وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
حافظ
« وَ مِنکَ خائفا مُراقبا ؛فیض خوف از خداوند»
آنکه با چشم قلبش، خداوند را در کسوت اسما و صفاتش دیدار نماید، فیوضاتىنصیبش میشود که فیض خائف بودن از خداوند و عدم خوف از غیر او از آنجمله است. در توضیح این سخن باید گفت که نه میتوان تمامی ترسها رامذموم و ناپسند تلقى کرد و نه آنکه همه آنها را ممدوح شمرد.
بلکه باید دید که این ترس به چه چیزى تعلق میگیرد. برخى از ترسهامخرب و ویرانگر بوده و آثار نامطلوبى بر جسم و روح و روان آدمی به جاىمیگذارند، همانند ترس از تاریکى شب، ترس از وقوع حادثهاى که هیچ دلیلى برتحقق حتمی آن وجود ندارد، ترس از دشمن و مانند آنها که همه این ترسها، ازانواع ترسهاى مذموم بوده و در زندگى انسان، آثار سویى به بار خواهند آورد.
ولى خوفها و ترسهایى نیز وجود دارد که ممدوح بوده و داراى منشأعقلانى میباشد و اساسا به وسیله این گونه ترسها، آدمی به انواع خیرات وبرکات و آرامش، راه پیدا خواهد نمود.
آنکه در ارتکاب لغزشى، بر آبروى خویش میترسد، همین خوفِ از دستدادن آبرو او را وادار به ترک لغزش مینماید و در نتیجه براى وى ثمره مطلوبى بهدنبال خواهد داشت.
پس، آنکه از مردود شدن خویش در امتحانات در هراس است، چنین خوف وهراسى سبب وادار ساختن او به فعالیت و تکاپوى بیش از پیش گشته و در نتیجه،همین خوف، قبولى در امتحانات را برایش به ارمغان خواهد آورد.
پس، آنکه از خداوندِ خویش خائف است و مراقب امر و نهى اوست، همینخوف قلبىاش درهاى قُرب و رحمت و امن و آسایش خداوندى را به روى اوخواهد گشود و او را به انواع برکات رهنمون خواهد شد.
در این زمینه، به چند روایت اشاره کرده و بدین ترتیب و به فضلِ بىکران الهى، دامنهشرح مناجات پر فیض شعبانیه را نیز جمع مینماییم: على علیهالسلام میفرماید:
اِنَّ اللّهَ اِذا جَمَع النّاسَ نادى فیهِمْ مُنادٍ: اَیُّها النّاسُ، اِنَّ اَقْرَبَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ اللّهِاَشَدُّکُمْ مِنْهُ خَوْفا.(218)
آنگاه که خداوند، مردم را در روز قیامت گرد آورد، آواز دهندهاى در میانِآنان ندا دهد که: اى مردم! امروز نزدیکترین شما به خداوند کسى است کهدر دنیا، بیش از همه، خداترس بوده است.
و باز فرمود:
خَفِ اللّهَ خَوْفَ مَنْ شَغَلَ بِالْفِکْرِ قَلْبَهُ فَاِنَّ الْخَوْفَ مَظِنَّهُ الْاَمْنِ وَ سِجْنُ النَّفْسِ عَنالْمعاصى.(219)
از خداوند، همانند کسى که دل خویش را با اندیشهاى درباره خدا، مشغولداشته است خائف باش، زیرا چنین خوفى جایگاهى امن براى تو و سبببازداشتن نفس از گناهان میباشد.
در نهایت آنکه آن حضرت میفرماید: «اِذَا اصْطَفَى اللّهُ عَبْدا جَلْبَبَهُ خَشْیَتَهُ؛ آنگاه کهخداوند، بخواهد بندهاى را برگزیند، لباس خوف و خشیت خویش را بر اندامش میپوشاند».(220)
* * *
اى خداى عزیز شکستناپذیر و اى قادر متعال و اى سرچشمه تمام دانایىهاو زیبایىها و قدرتها! :
رهى پیشم آور که فرجام کار تو خشنود باشى و ما رستگار
نظامی
وَ آخِرُ دَعْوانا اَنِ الحمدُ لِلّه رَبِّ الْعالَمینَ.
———————————-
پی نوشت ها:
218. بحارالانوار، ج 78، ص 41.
219. غرر الحکم و دررالکلم، ج 3، ص 445.
220. همان، ص 142.