قسمت بیست و نهم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى فَلَکَ اَسْئَلُ وَ اِلَیْکَ اَبْتَهِلُ وَ اَرْغَبُ وَ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِکْرَکَ وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَلا یَسْتَخِفُّ بِاَمْرِکَ.
معبود من! فقط از تو مسئلت مینمایم و تنها به سوىِ تو، ابتهال و زارى واشتیاق دارم، و از تو میخواهم که صلوات و درود بر محمد و آلش فرستى ومرا از آنانى قرار دهى که همواره به یادِ تواند، و هرگز با تو پیمانشکنى نکنندو از شکر و سپاست لحظهاى غفلت نمیورزند و هیچگاه فرمانت را سبکنمیشمرند.
دوام ذکر، وفاى به عهد، عدم غفلت از شکر پروردگار عالم و عدم سبک انگاشتن امرخداوند که در این فراز از مناجات ذکر گردید از موارد مورد بحث در این قسمت میباشد.
«وَ اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِکْرَکَ؛ تقاضاى توفیق در ذکر دائم»
آنچه در این عبارت از مناجات، از خداوند مسئلت شده است، توفیق در دوام ذکر استنه اصل ذکر. یعنى از خداوند تقاضا شده است ذکر او را گاهگاه قرار ندهد، بلکه هموارهبه یاد پروردگار باشد، که این امر، سختتر و مشکلتر از توفیق در اصل ذکر میباشد،زیرا بسیارى از آدمیان، اهل ذکر هستند ولى موفق به ذکر مدام نمیباشند و طبیعى استکه نتیجه و ثمره کامل در سایه ذکر دائم نصیب آدمی میگردد، نه ذکر پراکنده.
امام باقر علیهالسلام میفرماید:
ثَلاثٌ مِنْ اَشَدِّ ما عَمِلَ الْعِبادُ؛ اِنْصافُ الْمَرْئِ مِنْ نَفْسِهِ، وَ مُواساهُ الْاَخ، وَ ذِکْرُ اللّهِعَلى کُلِّ حالٍ، وَ هُوَ اَنْ یَذْکُرَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَهِ، یَهِمُّ بِها فَیَحُولُ ذِکْرُ اللّهِبَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَهِ، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْطائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ. (اعراف: 201)
سه چیز از شدیدترین و سختترین اعمالى است که بندگان انجام میدهند:انصاف داشتن، و رعایت مواسات و برابرى با یکدیگر، و سومی، همواره بهیاد خداوند بودن است. و مقصود از ذکر دائم این است که هرگاه آدمی درمعرض گناهى قرار میگیرد، نسبت به ترک آن اهتمام ورزد و به به یاد خداافتد و در نتیجه، این یاد خدا، بین او و معصیت جدایى افکند. و این همان قولخداوند عز و جل است که میفرماید:
آنها که اهل تقوایند، هنگامی که طواف کنندهاى از طایفه شیطان، براىوسوسه در ارتکاب گناه به آنها نزدیک گردد، متذکر شده و به یاد خداوند میافتند، و در نتیجه به برکت یاد خداوند، بینا شده و از گناه، اجتناب میورزند.
حکایت
شیخ ابوسعید ابوالخیر را گفتند: فلان کس بر روى آب، راه میرود! شیخ گفت:امرى سهل است که وزغ نیز، بر روى آب میبرود. شیخ را گفتند: فلان کس در هوامیپرد! شیخ گفت: عجیب نباشد که مگسى نیز در هوا بپرد.
او را گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهرى به شهرى میبرود! شیخ گفت:
شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میشود. این چنین چیزها را قیمتىنیست. مرد آن بُوَد که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بِخُسبد و با خلق، داد و ستدکند و با آنها درآمیزد، اما همواره به یاد خدا باشد و یک لحظه از او غافل نباشد.(204)
یک چشم زدن، غافل از آن ماه نباشید شاید که نگاهى کند آگاه نباشید
یکى از رموز موفقیت آدمی و رسیدن به مقصودِ مورد نظر، مداومت در انجاماعمال میباشد یعنى مهم نیست که عمل او ـ همانند ذکر ـ اندک باشد، بلکه آنچهاهمیت دارد آن است که همین اندک را ادامه دهد و از آن دست نکشد تا به مطلوبخویش برسد. در این زمینه، چند روایت را نقل میکنیم:
امام سجاد علیهالسلام میفرماید: «اِنّى لَاُحِبُّ اَنْ اُداوِمَ عَلَى الْعَمَلِ وَ اِنْ قَلَّ؛ من دوست دارم کهعمل را ادامه دهم اگر چه کم باشد».(205)
امام باقر علیهالسلام نیز میفرماید: «اَحَبُّ الْاَعْمالِ اِلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما داوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ؛دوستترین اعمال نزد خداى عزّوجلّ، عملى است که بنده، آن را ادامه دهد، اگرچه اندک باشد».(206)
روایتى هم در آثار ذکر زبانى:امام صادق علیهالسلام میفرماید:
در شگفتم از کسى که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناهنمیبرد؟ در شگفتم براى کسى که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر«حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل» پناه نمیبرد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداىعزّوجلّ به دنبال این ذکر فرمود: «پس ـ آن کسانى که به عزمِ جهاد خارجگشتند و ترساندن شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکرِ فوق تمسّک جستند ـ»(آل عمران: 174) همراه با نعمتى از جانب خداوند ـ عافیت ـ و چیزى زائد برآن ـ سود در تجارت ـ بازگشتند و هیچ گونه بدى به آنها نرسید.
و در شگفتم براى کسى که اندوهگین است، چگونه به ذکر «لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَسُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ»(207) پناه نمیبرد؛ زیرا به تحقیق شنیدم که خداىعزّوجلّ به دنبال ذکر فوق فرمود: «پس ما ـ یونس را در اثر تمسّک به ذکر، یادشده ـ از اندوه نجات دادیم و همین گونه مؤمنین را نجات میبخشیم». (انبیاء: 88)
و در شگفتم از کسى که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «اُفَوِّضُاَمْرى اِلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالعبادِ»(208) پناه نمیبرد. زیرا به تحقیق شنیدم کهخداوند عزّوجلّ به دنبال ذکر فوق فرمود: «پس خداوند ـ موسى را در اثر ذکریاد شده ـ از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (مؤمن: 45) و در شگفتم ازکسى که طالبِ دنیا و زیبایىهاى دنیاست، چگونه به ذکر «ماشاء اللّهُ لا قُوَّهَ اِلاّبِاللّهِ» پناه نمیبرد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزّ و جلّ بعد از ذکر یادشده ـ از زبان مردى که فاقد ـ نعمتهاى دنیوى بود، خطاب به مردى که ازآن نعمتها بهرهمند بود. ـ فرمود: «اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خودمیدانى، پس امید است خداوند، مرا بهتر از باغ تو بدهد». (کهف: 40)(209)
«… وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَک؛ اجتناب از عهدشکنى با خداوند»
خداوند میفرماید: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوُّ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونیهذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ. (یس: 60 و 61)
آیا با شما عهد نبستیم و از شما پیمان نگرفتیم که شیطان را بندگى نکنید که اودشمنِ آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید که این است راه راست.
و در آیه دیگر فرموده است: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا. (طه: 115)
ما، پیشتر، از آدم پیمان گرفتیم، ولى او فراموش کرد و ما در این باره او راصاحب عزم و اراده ندیدیم.
در دهانش تلخ آید شهد خُلد چون نود از وافیان در عهدِ خُلْد
اما مقصود از عهد نمودن خداوند با آدمی چیست؟
همین اندازه که در نهاد آدمی، وجدان و فطرتى خدایى تعبیه شده که آدمی رادعوت به خوبىها و پاکىها دعوت میکند و او را ملزم به انجام دستورات الهىمینماید و نیز همین قدر که خداوند، از طریق پیامبرانش، آدمیان را به راه سعادتدعوت میفرماید، و فطرت و وجدان سلیم آدمیان، به حقانیت دعوت آنها اقرار واذعان میکند، این همان، بستن عهد و پیمان با خداوند میباشد.
اما اگر خلاف دستورهاى الهى ـ که پیامبران و فطرت و وجدان، مجراىبازتاب این دستورها ـ عمل کنند، این همان عهدشکنى و زیر پا نهادن پیمانىاست که خداوند از راههاى یاد شده از آدمی گرفته است.
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم تقصیرهاى رفته به خدمت قضا کنیم
بىمغز بود سر که نهادیم پیش خلق دیگر فروتنى به در کبریا کنیم
دارالشفاى توبه، نبستست در هنوز تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم
چون برترین مقام ملک دون قدر ماست چندین به دست دیو زبونى چرا کنیم
سیم دغل خجالت و بدنامی آورد خیز اى حکیم تا طلبِ کیمیا کنیم
یارب تو دست گیر که آلا(210) و مغفرت در خورد تُست و در خور ما هرچه ما کنیم
سعدى
« وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِک؛ عدم غفلت از شکر خداوند»
هر که نداند سپاسِ نعمت امروز حیف خورد بر نصیب رحمتِ فردا
سعدى
شکرگزارى علاوه بر آنکه فضیلتى معنوى براى آدمی محسوب میشود وبیانگر میزان ادب او در پیشگاه پروردگار میباشد و باعث قُرب او به درگاه الهىمیشود، از نظرِ دنیوى نیز، به حال آدمی کاملاً سودمند و مفید بوده و افزایشىروزافزون نعمتها و دوام و بقاى آنها را سبب میشود.
نعمت آن راست زیاده که همه شکر بُوَد تو نهاى از درِ نعمت که همه کفرانى
انورى
امام صادق علیهالسلام میفرماید:
مَکتُوبٌ فِى التَّوْراه: اُشْکُرْ مَنْ اَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ اَنْعِمْ عَلى مَنْ شَکَرَکَ، فَاِنَّه لا زَوالَلِلنَّعْماءِ اِذا شَکَرْتَ وَ لا بَقاءَ لَها اِذا کَفَرْتَ، اَلشُّکْرُ زِیادَهٌ فِى النِّعَمِ وَ اَمانٌ مِنَ الْغِیَرِ.(211)
در تورات نوشته شده است: کسى که به تو نعمت داد، سپاسش گزار، و بهکسى که از تو سپاسگزارى کرد، نعمتش ده. زیرا با سپاسگزارى، نعمتها نابودنگردد، و با ناسپاسى پایدار نماند. سپاسگزارى و شکر، مایه افزایش نعمتاست و سبب ایمنى از دگرگونى.
و از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نیز نقل است که: «اِنَّ لِلنِّعَمِ اَوابِدَ کَاَوابِدِ الْوَحْشىِّ فَقَیِّدُوها بِاالشُّکْرِ؛به درستى که براى نعمتها، جانورانى هست همچون جانوران وحشى، پس نعمتها را باشکرگزارى در بند بکشید و حفظ نمایید».(212)
شکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَد شکرْباره کى سوى نقمت رود
شکر، جان نعمت و نعمت چو پوست زانکه شکر آرد تو را تا کوى دوست
نعمت آرد غفلت و شکر، اِنتباه(213) صید نعمت کن به دام شکر شاه
سپاسگزارى از مردم
شکر خداوند و سپاس از بندگان خداوند، همانند زنجیرهاى به هم تنیده و در همتابیدهاند که باهم ارتباطى تنگاتنگ دارند؛ یعنى این دو از یکدیگر جدا نمیباشند،تا آنجا که نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ النّاسَ لَمْ یَشْکُرِ اللّهَ؛ آنکه از مردم سپاسگزارىنمیکند، از خداوند نیز، سپاسگزارى نکرده است».(214)
همچنین آن حضرت فرمود:
روز قیامت بندهاى را به حضور خداى تعالى میآورند. امر میکند که او را بهدوزخ برید. بنده میگوید: پروردگارا! امر کردى که مرا به دوزخ برند ولى من اهلقرآن بودم و قرآن میخواندم. پروردگار میگوید: اى بنده من! من به تو نعمتدادم و تو شکر نعمت مرا به جا نیاوردى. گوید: پروردگارا! تو به من فلان و فلاننعمت وادى و من شکر آن را به جاى آوردم. و پیوسته نعمتهاى خدا وسپاسهاى خود را برمیشمارد. خداوند تعالى میگوید:
اى بنده من! راست میگویى، مگر ـ آنکه تو سپاس آن کسى را که من با دست اوبه تو نعمت دادم، به جاى نیاوردى. من به ذات خود سوگند خوردهام که شکربندهاى را که نعمتى به او دادهام نپذیرم، تا شکر آن کس را که نعمت به دست او بهوى رسیده است آورد.(215)
در قیامت بنده را گوید خدا هین چه کردى آنچه دادم من تو را
گوید اى رب شکر تو کردم به جان چون ز تو بود اصلِ آن روزى و نان
گویدش حق: نه نکردى شکر من چون نکردى شکر آن اِکْرامْ فنّ
بر کریمی کردهاى ظلم و ستم نه ز دست او رسیدت نعمتم؟
مولانا
« … وَ لا یَسْتَخِفُّ بِاَمْرِکَ؛ سبک نشمردن امر خدا»
حکیم سنایى غزنوى گوید:
جاى تأسف است که آنجا که طبیبى مسیحى، به خاطر بیمارى تو، از خوردنحلوا منعت میکند، با آنکه حلوا بر تو حلال است، اما به فرمان او گردنمینهى و از خوردن آن اجتناب میکنى، اما براى امر الهى حتى به اندازه گفتهیک طبیب مسیحى، ارج و منزلت قائل نمیشوى و با آنکه تو را از محرماتنهى میکند و آنها را بحالت مضر میداند، با آنکه حرام نیز میباشند، ازارتکاب آنها اجتناب نمیورزى. خلاصه آنکه از براى تن و جسمت، حتىحلال را که خوردن حلوا باشد، فرو میگذارى، اما از براى دینت، حاضرنمیباشى که حتى حرام را نیز وا گذارى.
تو را یزدان همی گوید که: در دنیا مخور باده! ترا ترسا(216) همی گوید که: در صفرا(217) مخور حلوا
ز بهر دین تو نگذارى حرام از حرمت یزدانز بهر تن تو بگذارى حلال از گفته ترسا
سنایى
پروردگارا! به ما توفیق ده که دائما به یاد تو بمانیم و مراقب عهد و پیمانى که باتو بستهایم باشیم، و هرگز از شکر تو غفلت نورزیم و نسبت به امرِ تو، بیش از هرچیزى اهتمام ورزیده و هرگز آن را سبک نشماریم.
——————————————-
پی نوشت ها:
204. اسرار التوحید، ص 25.
205. اصول کافى، ج 3، صص 129 و 130.
206. همان.
207. معبودى جز تو نیست، منزهى تو، بدرستى که من از ستمکاران بودم.
208. امرم را به خداوند واگذار میکنم، به درستى که خداوند به کاربندگان، بیناست.
209. امالى شیخ صدوق، ص 6 .
210. نعمتها.
211. اصولى کافى، ج 3، ص 149.
212. شرح کبیر اَنْقَرَوى بر مثنوى معنوى مولوى، ج 10، ص 13.
213. بیدارى.
214. علامه سیوطى، جامع الصغیر، ج 2، ص 167.
215. گولپینارلى، نثر و شرحِ مثنوى شریف، ج 3، ص 808 .
216. مسیحى.
217. صفرا حالتى که بر بدن عارض میشود و در آن صورت، خوردن حلوا مضر میباشد.