قسمت ششم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسى فِى النَّظَر(54) لَها فَلَها الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها.الهى لَم یَزَلْ بِرُّکَ علىَّ ایّامَ حَیاتى فلا تَقْطَع برَّکَ عنّى فى مَماتى، الهى کیفَ آیِسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لى بعدَ مَماتى و اَنْتَ لم تُوَلِّنى الاّ الجمیلَ فى حیاتى.
معبود من بر نفس خویش ستم کردم در اینکه براى تکاملش، امروز و فردانمودم، پس واى به حالش اگر او را نیامرزى.معبود من، خیر گسترده ات، همواره در ایام حیاتم بر من جریان دارد، این خیرگسترده ات را بعد از موتِ من، از من دریغ مدار! معبود من! چگونه از احسانت و پس از مرگم ناامید گردم و حال آنکه در زمانِ حیاتم جز به نیکى رفتارنکرده اى.
نکاتى از این فراز
1. ارتکاب معاصى، ظلم به خود؛
2. ـ براى تکامل نفس ـ امروز و فردا نگفتن؛
3. واى از آمرزیده نشدن ما از جانب خدا؛
4. تقاضاى استمرار نیکى خداوند، تا بعد از مرگ.
«اِلهى قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسى؛ گناه، ظلم به خویش است»
چنانچه از آیات و اخبار استفاده میشود، گناه و خطا، قبل از آنکه، آسیبى بهدیگران رساند، دامنگیر خود شخص خواهد شد. و در واقع، آدمی با انجاممعاصى، به خود ستم کرده است و بنیان سعادت خود را متزلزل ساخته است. دراین رابطه، مناسب است به چند شاهد مثال اشاره شود. قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وِ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ.(اعراف: 23)
آن دو گفتند: پروردگارا! «به واسطه ارتکاب گناه، به خویشتن ستم کردیم، واگر ما را نیامرزى و به ما رحم نکنى، البته از زیانکاران خواهیم بود.
وَ عَلَى الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُواأَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ. (نحل: 118)
براى کسانى که یهودى شدهاند، آنچه را از پیش براى تو نقل کردیم، حرامکردهایم. ما در حق آنها ستم روا نداشتیم، بلکه آنها خود به خویشتن ستممیکردند.
در فتاد اندر چهى کو کنده بود زانکه ظلمی بر سرش آینده بود
اینکه تو از ظلم چاهى میکَنى از براى خویش دامی میتنى
مولانا
در اخبار نیز از نافرمانىها، به عنوان ظلم در حق خویش یاد شده است،همانگونه که از حضرت على علیهالسلام نقل است که:
«ظَلَمَ نَفْسَهُ مَنْ عَصَى اللّهَ وَ اَطاعَ الشَّیْطانَ؛ آنکه خدا را نافرمانى نماید و از شیطان اطاعتکند، در حق خویش، ستم نموده است.»(55)و(56)
و باز از آن حضرت است که: «مَنْ اَهْمَلَ الْعَمَلَ بِطاعَهِ اللّهِ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ هرکه طاعت خدا را فروگذارد، بهخود ستم کرده است.»(57)
و در حکایت است که: «مردى به ابوذر نوشت: اى اباذر مرا بهرهاى از تازههاى دانش بخش، ابوذر بهاو نوشت: در حق کسى که دوستش دارى، بدى مکن. مرد به او گفت: مگر کسى بهکسى که دوستش دارد، بدى میکند؟ ابوذر گفت: آرى. تو خودت را بیش از همهدوست دارى و اگر خدا را نافرمانى کنى، به خودت بدى کردهاى».(58)
همچنین در حکایتى دیگر آمده است که:
درویشى در راه میرفت و میگفت:
هر چه کنى به خود کنى گر همه نیک و بد کنى
پیرزنى این گفته را شنید و گفت: من به این درویش ثابت میکنم که این حرف،درست نیست. پیرزن، نانى پخت و در آن زهر ریخت. هنگامی که درویش به خانهآمد، نان را به او داد. درویش نان را گرفت و روانه شد.
نزدیک خانه پیرزن، پسرى به درویش رسید و گفت: من از راه دور آمدهام،گرسنهام.
درویش، نان را به پسر داد. پسر تا لقمهاى از نان را خورد، فریاد زد: سوختم.
مردم از خانهها بیرون ریختند و پیرزن هم بر اثر سر و صداى آنها، داخلجماعت شد و دید، کسى که نان را خورده، پسر اوست که پس از مدتها از سفرآمده بود. پیرزن با مشاهده این صحنه، بىاختیار با خویش گفت:
هر چه کنى به خود کنى گر همه نیک و بد کنى(59)
از دست دادن فرصت: ظلم به خویشتن
امام علیهالسلام در فرازى که ذکر شد در مقام اهتمام به فرصتها به خدایش عرض میکند: «منبا امروز و فردا کردن و از دست دادن فرصتها، در حق خویش ظلم نمودم».
از این عبارت معلوم میشود که ضایع نمودن فرصتها نیز، نوعى ستم در حقخویشتن است. در توضیح باید گفت:
آنها که به جایى رسیدهاند و به آرزوهایشان دست یافتند، از سلسله قوانینىپیروى کردند که در راه ماندگان و ناکامان در آرزوها، آن قوانین را زیر پا گذاشتند.از جمله آن قوانین، در یافتن فرصتها و استفاده کامل از آنها میباشد.
در قاموس انسانهاى بزرگ و موفق، چیزى به نام «هنوز فرصت هست»، و واژهنامأنوسى به نام «امروز و فردا کردن» وجود ندارد. آنها با تمام وجود دریافتند که:
قدر وقت ار نشناسد دل و کارى نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
حافظ
انسانهاى ناموفق و ملت ناکام کسانى هستند که فرصتها را یکى پس ازدیگرى از کف داده و در نتیجه یا دوباره، روى فرصت را ندیدند و یا توانى براىاستفاده از فرصتها برایشان نمانده است.
بارى:
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
حافظ
عزیز الدّین نَسَفى در کتاب اَلْاِنسان الْکامل چنین میگوید:
حیات را به غنیمت دار، و صحت را به غنیمت دار، و فراغت و یاران موافق ودوستان مشفق را به غنیمت دار، که هر یک نعمتى عظیمند، و مردم از ایننعمتها غافلند و هر که نعمت را نشناسد، از آن نعمت برخوردارى نیابد. واین نعمتها هیچ بقا و ثَبات ندارند، اگر درنیابى خواهند گذشت. و چونبگذرد، هر چند پشیمان شوى، سود ندارد. امروز که دارى، به غنیمت دار، وهر کار که امروز میتوانى کردن، به فردا مینداز، که معلوم نیست که فردا چون باشد.(60)
سهلانگارى و ضایع نمودن فرصتها یکى پس از دیگرى تا آنجا میتواندخطرناک باشد که در نهایت، آدمی را از رهیابى به بهشت ابدى محروم سازد.ملاّمهدى نراقى در کتاب جامعالسّعادات چنین میگوید:
«قَدْ وَرَدَ اَنّ اَکْثَرَ اَهْلِ النّارِ صِیاحُهُمْ مِنْ سَوْفَ، یَقُولُون واحُزْناه مِنْ سَوْفَ؛ روایت شدهاست که ناله بیشتر اهل جهنم از فردا گفتن و به تأخیر انداختن فرصتها است وصداى واحزناه از آنها به خاطر این سهلانگارىها بلند است».(61)
صوفى اِبنُ الوقت(62) باشد اى رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق
مولانا
در این قسمت مناسب است که چند روایت نیز درباره غنیمت شمردنفرصت ذکر کنیم: پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله میفرماید:«مَنْ فُتِحَ لَهُ بابُ خَیْرٍ فَلْیَنْتَهِزْهُ، فَاِنَّهُ لا یَدْرى مَتى یُغْلَقُ عَنْهُ؛ کسى که درِ نیکى و خیرى بر اوگشوده شود، باید آن را غنیمت شمارد، زیرا نمیداند که چه وقت بر روى او بسته خواهد شد».(63)
چو بر روى زمین باشى توانایى غنیمت دان که دوران، ناتوانىها بسى زیر زمین دارد
حافظ
امام على علیهالسلام فرمود: ماضِى یَوْمِکَ فائِتٌ وَ آتیهِ مُتَّهَمٌ، وَ وَقْتُکَ مُغْتَنَمٌ فَبادِرْ فیهِ فُرْصَهَ الْاِمْکانِ! وَاِیّاکَ اَنْ تَثِقَ بِالزَّمانِ.(64)
دیروزت از دست رفته، و فردایت مشکوک است، و امروزت غنیمت. پسامروزت را دریاب و در بهرهبردارى از فرصت ممکن شتاب کن، و از اطمینانکردن به روزگار بپرهیز.
سعدیا! دى رفت و فردا همچنان موجود نیست در میانِ این و آن فرصت شمار امروز را
سعدى
این بخش را با ذکر اشعارى نغز از شاعر شیرین سخن، پروین اعتصامی به پایان میبریم:
جوانى چنین گفت روزى به پیرى که چون است با پیریَت زندگانى
بگفت: اندرین نامه حرفى است مبهم که معنیش جز وقت پیرى ندانى
تو، بِه کز توانایى خویش گویى چه میپرسى از دوره ناتوانى
جوانى نکو دار، کاین مرغ زیبا نماند در این خانه استخوانى
متاعى که من رایگان دادم از کف تو گر میتوانى، مده رایگانى
هر آن سر گرانى که من کردم اول جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانى
چو سرمایهام سوخت، از کار ماندم که بازى است، بىمایه بازارگانى
از آن بُرد گنج مرا، دزد گیتى که در خواب بودم گه پاسبانى
واى بر نَفْسِمان اگر خداوند او را نبخشد
گرچه ظلم بر نفس و از دست دادن فرصتها، خسارتى بزرگ است، ولى کدامخسارت و بیچارگى است که اگر مشمول عفو و غفران اِلهى شود، جبران نشود. بهقول شیخ محمود شبسترى:
گدایى گردد از یک جذبه، شاهى به یک لحظه دهد کوهى به کاهى
به هر حال امام علیهالسلام در فراز مذکور از دعا به طور ضمنى غفران الهى را، موجبجبران گناهان و ستم بر خویشتن میداند؛ و این خود، بشارتى بزرگ است کهآدمی تا خدایى دارد در سایه رحمت و کرم او میتواند، تمام شکستگىهاىحاصل از معاصى را جبران و ترمیم نماید. چنانچه در مناجات یازدهم ازمناجاتهاى خَمْسَهَ عشر میخوانیم:
اِلهى کَسْرى لاْ یَجْبُرُهُ اِلاّ لُطْفُکَ وَ حَنانُکَ وَ فَقْرى لا یُغْنیهِ اِلاّ عَطْفُکَ وَاِحْسانُکَ وَ رَوْعَتى لا یُمَکّنُها اِلاّ اَمانُکَ وَ ذِلَّتى لا یُعِزُّها اِلاّ سُلْطانُکَ.
معبود من!شکستگى مرا چیزى جز لطف و عطایت تدارکنمیکند و فقر وبىنواییم را به جز عطوفت و احسانت، بدل به بىنیازى نمیکند و ترس واضطرابم را جز امان تو ایمنى نمیبخشد و ذلت و خواریم را غیر از سلطنتت،بدل به عزت نمیکند.
شکسته چنان گشتهام بلکه خُرد که آبادیم را همه باد بُرد
تویى کز شکستم رهایى دهى وگر بشکنى مومیایى دهى
نظامی
دل از نظرِ تو جاودانى گردد غم با لطف تو شادمانى گردد
گر باد به دوزخ برد از کوى تو خاک آتش همه آب زندگانى گردد
ابوسعید ابوالخیر
ولى اگر در این ظلم بر نفس، نسیم غفران الهى بر چهره گنهکار نوزد، به تعبیرامام علیهالسلام ، «واى بر او»
خیالت میکنم مو گاهگاهى مصیبت بىاگر مو را نخواهى
باباطاهر
براى چنین بندهاى، در چنین حالى، هیچ پناهگاهى نخواهد بود:
یا رب قبول کن به بزرگى و فضل خویش کان را که رد کنى نبود هیچ مُلْتجا
حاصل سخن آنکه:
یا دولتاه اگر به عنایت کنى نظر واخجلتاه اگر به عقوبت دهد جزا
«اِلهى لَمْ یَزَل بِرُّکَ عَلَىَّ؛ در عالَم دیگر نیز ما را دریاب»
از آنجا که خداوند، «دائم الفضل» است، و همواره فیض او به طرف بندگانشجارى و سارى میباشد، و از آنجا که در عالَم دنیا، جز نیکى و خوبى از او مشاهدهنشده است، چگونه میشود که ناگهان، در جهان دیگر، بارش رحمت او کاهش یابد ومهر خویش را از بندگانش دریغ بدارد؟! و به تعبیر امام علیهالسلام در این فراز از مناجات:
چگونه میشود که از رفتار نیک تو در جهان دیگر، مأیوس شوم، در حالى کهتو در این جهان، جز به زیبایى و خوبى با من معامله نکردى؟!
بارى، آنکه کریم است، همواره کریم است و آنکه بزرگوار است، هموارهبزرگوار خواهد ماند. از این سخن که بگذریم، خداوند، اصل رحمت و عمده آنرا براى جهان دیگر ذخیره نموده است، بر این اساس پیامبر گرامیاسلاممیفرماید:
اِنَّ لِلّه مِائَهَ رَحْمَهٍ اَنْزَلَ مِنْها رَحْمَهً واحِدَهً بَیْنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ وَ الطَّیْرِ وَالْبَهائِمِ وَالْهَوامِّ فَبِها یَتَعاطَفُونَ وَ بِها یَتَراحَمُونَ، وَ اَخَّرَ تِسْعا وَ تِسْعینَ رَحْمَهً یَرْحَمُ بِهاعِبادَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ.
خداوند، از صد قسمت رحمتش، فقط یک قسمت را در دنیا به جن و انس،پرندگان، حیوانات و حشرات عطا کرده است، تا بین خود با محبت و مهربانىزندگى کنند و نود و نه قسمت دیگر را در آخرت به بندگان خویش اختصاصخواهد داد.(65)
چو ما را به دنیا تو کردى عزیز به عُقبى همین چشم داریم نیز
سعدى
————————————
پی نوشت:
55. غرر الحکم و درر الکلم، ج 4، ص 276.
56. آگوستین نیز در کتاب اعترافات خود، ص 107 میگوید: «اگرچه آدمیان، در انجام گناه، علیه خدامیشورند، ولى در واقع جانهاى خود را میآزارند و در این بدخواهى علیه خود قیام میکنند.»
57. همان، ج 5، ص 316.
58. میزان الحکمه، ج 7، ص 3389.
59. با معارف اسلامی آشنا شویم، ج 41، ص 148.
60. عزیز الدّین نَسَفى، الانسان الکامل، صص 322 و 323.
61. ملاّمهدى نراقى، جامع السّعادات، ج 3، ص 33.
62. ابن الوقت کنایه از وقت شناس بودن است.
63. بحارالانوار، ج 77، ص 165.
64. غرر الحکم و دررالکلم، ج 6 ، ص 140.
65. بدیع الزّمان فروزانفر، احادیث و قصص مثنوى، ص 516.