قسمت سوم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری
اِلهى اِنْ حَرَمْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى یَرْزُقُنى؟ وَ اِنْ خَذَلْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى یَنْصُرُنى؟ اِلهى اَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ.
معبود من! اگر تو محرومم کنى، کیست که روزیَم دهد؟ و اگر تو خوارم نمایى چه کسى یاریم خواهد کرد. معبود من! از غضب تو و فرود آمدن خشم تو به تو پناه میبرم.
نکاتى از این فراز:
1. خداوند، تنها روزى رسانِ بنده است.
2. عزّت به دست خداست.
3. بهترین پناه از غضب خدا، خود خداوند است.
اِلهى اِنْ حَرَمْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى یَرْزُقُنى؟؛ خداوند صاحب روزى
رزق به دو گونه است:
رزق مادى و رزق معنوى. رزق مادى همانند: آب، خاک، غذا، لباس، خانه،بهره داشتن از زیبایى ظاهر و همانند آنها و رزق معنوى همانند: علم، تقوى،عرفان، آبرو، عزت در میان اجتماع و همانند آنها.
در این فراز از مناجات نیز که در واقع جلوهاى از توحید ناب، متجلى شدهاست، تمامی رزقها، به حق تعالى منتسب شده و اینکه روزى تنها به دستاوست، تا آنجا که اگر او بنده را از روزى محروم سازد، هرگز کسى دیگرنمیتواند به او روزى برساند. در قرآنکریم اینگونه به این امر، اشاره شده است:
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُالْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْأَ فَلا تَتَّقُونَ. (یونس: 31)
بگو! چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى میدهد؟ چه کسى است که بهشما چشم و گوش عطا میکند؟ چه کسى، از مرده زنده و از زنده مرده برمیانگیزد؟ و چه کسى تدبیرِ امور را به عهده دارد؟ خواهند گفت: خداوند.پس بگو! چرا تقوى پیشه نمیکنید.
و در جاى دیگر نیز میفرماید: «إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتینُ؛ همانا روزى دهنده،تنها خداست که صاحب قدرت و اقتدار ابدى است.» (ذاریات: 58)
چنان پهن خوانِ کَرَم گسترَد که سیمرغ در قاف قسمت خورَد
مهیا کنِ روزىِ مار و مور اگر چند بى دست و پایند و زور
سعدى
و عارف شوریده همدان، باباطاهر نیز چنین سروده است:
کریمی که مکانش لامکان بى صفا بخش تمام گُلرخان بى
نگه دارنده روز و شبِ خَلق به هر جنبندهاى روزى رسان بى
گرچه مراد از رزق در آیات فوق، میتواند شامل مادى و معنوى باشد ـ کهفقط به دستِ خداوند است ـ اما مناسب است در غالب دو آیه دیگر، به دو نوع ازرزق معنوى نیز اشاره شود که آنها نیز، تنها در اختیار خداوند بزرگ بوده وپروردگار، آنها را نیز از ناحیه خود میداند.
در آیه اول، حقتعالى، نعمت و روزى معنوى بزرگ تزکیه نفس را، که نصیببندهاى میشود، از عنایات خود، در حق بنده دانسته و چنین میفرماید:
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْیَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. (نور: 21)
و اگر فضل و رحمت و عنایت خداوند، نصیبِ شما نمیشد، احدى از شما بهتزکیه نفس و آراسته شدن به تقوى موفق نمیشدید، ولى این خداست کههرکه را خواهد مُهذَّب میسازد، و خداوند شنوا و داناست.
ما بدان مقصد عالى نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
حافظ
و در آیه دیگر، رزقِ علمی را نیز که از روزىهاى معنوى است، اینگونه بهخود منتسب میداند: «عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛ خداوند، عالم نمود انسان را آنچه را کهنمیدانست» (علق: 5) و نیز در آیه دیگر خطاب به پیامبرش میفرماید «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْتَکُنْ تَعْلَمُ؛ و خداوند، آنچه را که نمیدانستى به تو تعلیم داد.» (نساء: 113)
غرض آنکه تمامی رزق و روزى ـ چه مادى و چه معنوى ـ به دست پروردگارو به اذن اوست، و اگر او کسى را از این رزق محروم سازد، روزى دهنده دیگرىوجود ندارد.
وَ اِنْ خَذَلْتَنى فَمَنْ ذَا الّذى یَنْصُرُنى؛ خداوند صاحب عزت
چون عزت از ناحیه خداست، اگر او دریغ فرماید، بنده به جُز از خداوند صاحبعزت از چه راهى میتواند، کسبِ عزت نماید.
عزیزى که هرکز درش رو بتافت به هر در که رفت هیچ عزّت نیافت
سعدى
و چون ذلت و خوارى نیز از سوى اوست، اگر او بندهاى را ذلیل نماید، چهکسى جز او میتواند، بنده را یارى رساند:
گر ز چشمِ همه خلق بیفتم سهل است تو مینداز که مخذول تو را ناصر نیست
حافظ
چاره ما ساز که بىچارهایم گر تو برانى به که روى آوریم
نظامی
حکایت
مورخان نوشتهاند: در تاریخِ خلفاى عباسى، اَلْقاهِرُ بِاللّه برادر الْمُقْتَدِر بِاللّهِ، تنها دوسال سلطنت کرد که خلافتش شامل سرزمینهاى ایران و عراق و حجاز و مصر وسوریه و غیره میشد.گروهى از اَتراک ریختند، او را کور کردند و از خلافت عزلش کرده و اموالش را همبردند. روزى در مسجد جامع بغداد، او را دیدند که به واسطه کورى عصایى به دستگرفته و در صف جماعت، میگردد و میگوید: رحم کنید بر کسى که دیروز بر شماحکومت میکرد و امروز به کمک شما نیازمند است(29). چه نیکو در قرآن آمده است:
قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُوءْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْتَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. (آلعمران: 26)
بگو! بار خدایا اى پادشاهِ مُلکِ هستى، تو هر که را که خواهى مُلک و سلطنتعطا میکنى و از هر که خواهى، سلطنت را میگیرى، و هر که را خواهىعزتدهى و هر که را خواهى خوار میکنى. تمامِ
خیر، تنها به دستِ توست. بهدرستى که تو بر هر چیزى توانایى.
مرو را رسد کبریا و منى که مُلکش قدیم است و ذاتش غنى
یکى را به سر بر نهد تاجِ بخت یکى را به خاک اندر آرد ز تخت
کلاه سعادت یکى بر سرش گلیمِ شقاوت یکى بر درش
گر آن است، منشور احسان اوست ور این است، توقیع فرمان اوست
سعدى
اِلهى اَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ؛ پناه بردن به خدا از غضب الهى
چنان به مهر همی پرورد که مروارید دگر به قهر چنان خورد کند که سُفال
سعدى
معناى غضب خداوند
غضب در انسانها، نوعى حالت نفسانى است که اثر آن معمولاً در صورت وچشمان آدمی پدیدار میگردد. در این حالت، خون، حالتى فورانى پیدا کرده و بهنقاط بالاى بدن میرود. در این زمان، خون در رگها، انتشار مییابد. بدین گونه،معمولاً متورم شدن رگها را نیز در پى دارد. در حال غضب رنگ چهره آدمی نیزغالبا سرخ و برافروخته میگردد.
البته نوع دیگرى از غضب وجود دارد که در برابرِ افراد قوى و قدرتمند رخ میدهد،که در این صورت چون غضب به همراه ترس و تشویش میباشد، خون از پوست بهسوى قلب جریان بیشترى مییابد و در نتیجه چهره، رنگ زرد به خود میگیرد.
به طور کلى غضب به معنایى که ذکر شد، یعنى تغییر حالت نفسانى، در ذاتاحدیت الهى محال است. چون در ذات او اساسا تغییر حالت غیر ممکن است،بلکه معناى غضب خداوند، همان عقاب و عذاب او میباشد؛ آن هم به سببگناهان خودِ آدمی، که البته چون خداوند، رحمت محض است، گاهى امکان داردکه انسان به دلیل انجام گناهان و غوطهور شدن در خطاها، سبب قطع نور رحمتالهى گردد. در اینجا، غضب همان خاموش شدن چراغ رحمت خداوند است کهآدمی به این ترتیب در ظلمت عقاب و بلا و عذاب گرفتار میشود.
اکنون براى اثبات این نکته که منظور از غضب الهى همان عقاب و عذاباوست به ذکر دو روایت، در ذیلِ یکى از آیات قرآنى اکتفا میکنیم. در قرآن کریماینگونه آمده است:
وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضبى وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبى فَقَدْ هَوىْ. (طه: 81)
در روى زمین طغیان نکنید تا خشمِ من بر شما فرود آید و هرکس موردِغضبِ من باشد سقوط خواهد کرد.
راوى میگوید: در محضر امام باقر علیهالسلام بودم که عَمْروبن عُبَیْد وارد شد. گفت: فدایت شوم،معنىِ غضب در آیه «و مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبى فَقَدْ هَوى» چیست؟ امام علیهالسلام فرمود: غضب، همان عقاب و عذاب خداست و ادامه داد: هرکس پندارد کهخداوند از حالى به حالى در میآید، او را همانند مخلوقاتش قرار داده وصفت آفریدهها را براى او آورده است. همانا خداوند را چیزى تحریکنمیکند تا او را تغییر دهد.(30)
همچنین از امام صادق علیهالسلام نیز روایتى در این باره رسیده است:
رضاى خداوند، همان ثواب او و غضب او، همان عقاب و عذاب اوست؛بدون آنکه چیزى در او نفوذ کند تا اینکه موجب هیجان او گشته و او را ازحالى به حالِ دیگر تغییر دهد.(31)
به هر حال، غضب خداوند براى همگان دردناک و غیر قابل تحمل است و همهاولیاى الهى، همواره از خدا، رهایى از غضبش را میخواستند، چنانچه حضرت سیّدالشّهداء امام حسین علیهالسلام در مناجات عرفه این گونه از خدا میخواهد:
اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سِواکَ.
معبود من! مبادا خشمِ تو بر من فرود آید، من تنها از آن میترسم و اگر خشمتو نباشد و از آن آسوده باشم، از خشم دیگران ترسى ندارم.
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار
سعدى
در جاى دیگر، از دعاى عرفه آن میوه دل رسول و آن نازنینِ یگانه دورانها،در مقام خوف از دوزخ که جلوه عینى غضب خداست، اینگونه مناجات میکند:
اَسْئَلُکَ اللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَ اِنْ مَنَعْتَنیها لَمْیَنْفَعْنى ما اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّار.
از تو مسئلت میکنم اى خدا آن حاجتم را که اگر (عطایم) کنى، دیگر از هر چهمحرومم کنى، زیان نخواهم دید، و اگر آن حاجتم را روا نسازى، دیگر هر چهعطایمکنى،نفعى بهحالم ندارد. و آن حاجتم ایناستکه از دوزخ، رهاییمبخشى.
یا دولتاه اگر به عنایت کنى نظر واخجلتاه اگر به عقوبت دهى جزا
سعدى
نکته آخر؛ پیشى گرفتن رحمت خداوند بر غضب او
در دعاى جوشن کبیر میخوانیم: «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه؛ اى آنکه رحمت او برغضبش مقدّم میباشد».
لطف تو سابق میشود، جذاب عاشق میشود بر قهر، سابق میشود، چون روشنایى بر ظُلم
در توضیح کوتاه این عبارت باید گفت که خداوند، رحمت محض است وهیچ چیز در دایره هستى خارج از پوشش رحمت او نمیباشد؛ حتى خشم وغضب او نیز از سرچشمه رحمت او میجوشد. از همین رو در دعا آمده است کهرحمت او بر غضبش مقدّم میباشد. توضیح بیشتر آنکه گاهى ذات احدیت، درعالَم هستى خود را به صفات قهریه جلالیه، که همان غضب باشد، ظاهر میسازد.این ظهور در عالَم دنیا به صورت حوادث، بلاها و غمها و بیمارىها و در جهانآخرت به شکل دوزخ آشکار میشود؛ اما چون همه این موارد، در واقع ریشه دررحمت خداوندى دارد، به همین سبب در نهانِ همه آنها خیر و رحمت نهفته است. ازجمله آنکه بلاها و حوادث و بیمارىها، از عوامل مهم بیدارى انسانها از خواب غفلتو متذکر ساختن آنها به عوالم بالا و سوق دادنِ آنها به سمت پروردگارشان میباشد.
از هر جهتى تو را بلا داد تا باز کشد به بىجهاتت
مولانا
و نیز:
از براى کششِ ما و سفر کردن ما پیک بر پیک همی آید از آن اصل وجود
هر غم و رنج که اندر تن و در دل آید میکشد گوش شما را به وثاق موعود
مولانا
تاج الدّین خوارزمی نیز در شرح فصوص الحکم چنین میگوید:
چون وجود غمها و محنتها و رنجها از غضب بُوَد و غضب نیز از رحمتالهى برمیخیزد، در نتیجه این غضب و بلا، رابطه وصول به کمالات و واسطهرفعت درجات و آمرزش گناهان، و تصفیه قلب میباشد.(32)
همچنین از مولانا چنین نقل است که:
میان بنده و حق، دو حجاب است: تندرستى و مال. آن کس که تندرست استمیگوید: خدا کو؟ من نمیدانم و نمیبینم. همین که رنجش پیدا میشود،آغاز میکند که: یا اَللّه یا اَللّه و به حق، همراه و همسخن میگردد.
پس دیدى که صحت، حجاب او بود و حق زیر آن درد، پنهان بود و چندانکه آدمی را مال و نَواست اسباب مرادات، مهیا میکند و شب و روز به آنمشغول است. همین که بینواییش رو نمود و نفس، ضعیف گشت بر گِرد حقگردد.(33)
از اینجاست که بزرگان، از بلاها و مصایب که داراى نشانى از غضبِ الهىمیباشند، با تبسم و خرسندى استقبال میکردند.
در بلا هم میچشم لذات او مات اویم ماتِ اویم ماتِ او
اى بدى که توکنى در خشم و جنگ با طَرَب تر از سِماع و بانگ چنگ
اى جفاى تو ز دولت خوبتر و انتقام تو ز جان محبوبتر
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدّ اى عجب من عاشقِ این هر دو ضِدّ
مولانا
و بالاخره به قول شکسپیر: بر تغییراتِ موسمی و تحمل سرما و یخبندان و بادهاىِ سوزدار زمستان، کهوقتى بر بدنم میوزد آن را فرسوده و مچاله میکند، لبخند میزنم وبه خودمیگویم: اینها همه مشاورینى هستند که حقیقت وجودم را به منمیشناسانند.(34)
دوزخ؛ نشانى از رحمت خداوند
گرچه دوزخ مظهر غضب الهى است، اما در اینجا نیز رحمت حق تعالى بر غضباو پیشى گرفته است و به جز تعداد اندکى از معاندین که براى همیشه در جهنماقامت دارند.(35) براى بقیه دوزخیان، نوعى رحمت محسوب میشود. توضیحآنکه، چنان که از اخبار و کلمات بزرگان استفاده میشود، دوزخ چیزى نیستمگر مکانى براى عطا کردن قابلیت به کسانى که این قابلیت را براى راهیابى بهبهشت از دست دادهاند. بارى کسانى که به واسطه لغزشها شایستگىبرخوردارى از بهشت را از کف دادهاند و به سبب گرفتارىهاى دنیوى و برزخى،هنوز آن صفاى لازم را به دست نیاوردهاند. رحمت الهى به صورت دوزخ آنها رادرمییابد، تا این عذابهاى دوزخى کاملاً آنها را پاکیزه و خالص ساخته و بهبهشت رهنمونشان سازد.
رحمت بر آنکه عَذْب شمارد عذاب دوست زحمت مَبَر عزیز و مدار از عذاب بحث
حافظ
بنابراین، رحمت پروردگار در دوزخ نیز از غضب او سبقت گرفته است وعذابهایش به انگیزه رحمت حق تعالى بر بندگانش است و میتواند، به نوعى موجبخرسندى نیز باشد، چنانچه دانته شاعر بزرگ و خداشناس قرن سیزدهم میلادى در اثرِمعروفش کمدى الهى این چنین میگوید: « … سپس آنهایى را خواهید دید که در میانآتش خرسندند، زیرا امید آن دارند که روزى پا به جرگه ارواح مسعود گذارند.»(36)
آتشى خوش بر فروزیم از کَرَم تا نماند جرم و زَلّت بیش و کم
آتشى کز شعلهاش کمتر شَرار می بسوزد جُرم و جبر و اختیار
شعله در بُنگاهِ انسانى زنیم خار را گُل زار روحانى کنیم
مولانا
و به تعبیر شیخِ اکبرِ عرفان، محیى الدّین عربى:
«همان گونه که پرتو خورشید با حرارتش، در میوهها اثر گذارده و آنها رامیپزد و از آن جهت که ما را منفعت میرساند، رحمت است، همین طور حرارتِآتش جهنم، پختنِ میوههاى بهشت را سبب میشود».(37)
از جامی نیز چنین نقل است که: «… پس، بازگشتِ همه به رحمت سابقه حقّ سبحانه وتعالى باشد. از مُجرِمِ عاصى، غرامت به عذاب و ملامت بستانند تا از چرکِ گناهان، او را پاکگردانند و به رحمتِ جنّت و نعمت باز رسانند.»(38)
این بخش از مطالب را به اشعارى نغز از حکیم آقا محمدرضا صهباى قمشهاىبه پایان میبریم:
آنِ خداى دان همه مقبول و ناقبول مِنْ رَحْمَهٍ بَدا وَ اِلى رَحْمَهٍ یَؤُول(39)
خلقان همه به فطرتِ توحید زادهانداین شرک، عارضى بُوَد و عارضى یَزول(40)
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلقاین است سرّ عشق که حیران کند عُقول
—————–
پی نوشت:
31.همان، ص 165.
32. تاج الدین حسین خوارزمی، شرح فصوص الحکم، ص 888 .
33. مولانا، فیه ما فیه، ص 495.
34. مجموعه آثار، ج 1، ص 635 .
35. چنانچه از ابن سینا نقل است: «هلاکتِ ابدى مالِ نوعى خاصِ از جهل و رذیلت اخلاقى است که ایندر تعداد انگشتشمارى از مردم، وجود دارد.» (به نقل از اسفار، ملاصدرا، ج 7، ص 109.
36. دانته، کمدى الهى، ج 1، ص 91.
37. یحیى الدّین عربى، فتوحات مکیّه، باب هشتاد و هفتم.
38. جامی، نَقْدُ النّصوص فى شرح نقش الفصوص، ص 189.
39. همه چیز را از رحمت آغاز کرد و به رحمت برمیگرداند.<40. از بین میرود