طلیعه سخن
در اسلام هیچگونه مانعِ شرعی یا عقلی وجود ندارد که ما را به طور کلی از گفتگو با دیگران باز دارد. امروز چه ما بخواهیم یا نخواهیم، گفتگوی تمدنها در حال انجام شدن است. البته گفتگوی یک طرفه که مجریان آن، گفتگو را با حربههای گوناگون به دستور و امریه تبدیل کردهاند و طرف دیگر، چارهای جز پذیرفتن و اطاعت ندارد. برای مثال، دهها سال است که بحثهای نظری در مجامع بینالمللی در جریان است. حاصل آن نیز میثاقها و کنوانسیونهایی است که نوعا همه کشورها آن را پذیرفتهاند، بیآنکه در تکوین و تدوین چنین مجموعههای تعهدآوری، نقش اساسی داشته باشند.گفتگوهای کنونی از سنخ گفتگوهای آرمانی که طرفین از حقوق برابر در بیان عقاید خویش بهرهمند باشند، نیست. اینگونه گفتگوها به آنجا میانجامد که به گفته «نلسون کال»، جانشین «مک لوهان» در دانشگاه تورنتو: «سرانجام قدرت اینترنت به این معناست که باعث میشود جهان به طور کامل، مثل آمریکاییان فکر کند و بنویسد.»(1)گفتگو به ما امکان میدهد که در برابر موج شعارهای «جهانی شدن» یا ایجاد «دهکده جهانی» یا «نظم نوین جهانی»، تنها ناظر و بیننده نباشیم، بلکه با حفظ اصول کلی، نقش خود را ایفا کنیم. نگاهی به تاریخِ اسلام نشان میدهد که تمدن عظیم اسلامی، هیچگاه با انزواطلبی و گوشهگیری نمیتوانست پیام خود را به دیگران برساند. البته تمدنها دارای ابعاد گوناگون هستند؛ هم نمودهای عینی دارند و هم نمودهای معنوی. نمودهای عینی تمدنها راحتتر منتقل میشوند، ولی انتقال نمودهای معنوی پیچیدهتر است؛ زیرا از نظر ماهیت با یکدیگر متفاوتاند. پیشینه طرح گفتگو و برخورد تمدنها
پیشینه گفتگوی تمدنها، شاید به قدمت خود این تمدنها باشد.«توین بی» در سال 1947 میلادی به شکل بسیار صریحتر نظریه تقابل یا جنگ تمدنها را مطرح کرده بود. او در کتاب «تمدن در بوته آزمایش» در مقاله دهم با عنوان «اسلام، آینده و عرب» به طور مفصل به این موضوع پرداخته است، پس از گذشت نیم قرن، نظریه جنگ تمدنها با تحلیل دقیقتر و شناختی بیشتر و جزئیتر مطرح گشت.(2)در باره پیشینه طرح گفتگوی تمدنها باید گفت که تا کنون مراکز و سازمانهای گوناگونی برای برگزاری گفتگو بین ملتها، فرهنگها و ادیان، تلاش کردهاند. داریوش شایگان در سال 1356 خورشیدی با حمایت دربار شاه، مرکزی را به نام «مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها» بنا نهاد. وی در همان سال، کنفرانسی را با عنوان «آیا تسلط تفکر مغربی، ارکان گفتگو میان فرهنگها را میسر میسازد؟» در تهران برپاکرد.(3) وی در سال 1374 خورشیدی، کتاب «زیر آسمانهای جهان» را منتشر کرد که در یک فصل آن به «گفتگوی تمدنها» میپردازد. «رژه گارودی»، اندیشمند مسلمان فرانسوی نیز در اوان پیروزی انقلاب اسلامی ایران با انگشت گذاشتن بر روی بحران درونی تمدن غرب، مرکزی، را به نام «مرکز برخورد و گفتگوی تمدنها» در پاریس بنیان نهاد.(4) وی در کتاب «هشدار به زندگان»، به عنوان یکی از راه حلهای نجات غرب، پیشنهاد میکند که: «غربیان، تمدن و فرهنگ غرب را تنها تمدن و فرهنگ پیشرفته و نمونه تحول و تکامل بشری ندانند و با کشف و شناخت دقیق تمدنهای دیگری که فرهنگ آنها زاییده انقلاب صنعتی نیست، کمبودهای خود را دریابند و از دیگر تمدنها برای غنیتر ساختن و عمیقتر کردن فرهنگ خود استفاده کنند.»(5)یکی دیگر از اندیشمندان ایرانی که در زمینه گفتگوی تمدنها، نظریههای قابل تأملی دارد، دکتر جواد فلاطوری است. وی در سال 1365 خورشیدی، شعار «گفتگوی تمدنها و ادیان» را برای تبادل نظر بین تمدنها و فرهنگها مطرح ساخت که چندان مورد توجه قرار نگرفت.(6)باید دانست که نخستین همایش بزرگ جهانی درباره این موضوع، در سال 1990 م. در لیسبون و دومین همایش با عنوان «برای همبستگی علیه تعصب و در راه گفتگوی تمدنها» در سال 1995 م. در پایتخت گرجستان برگزار گردید.(7)نظریههای این اندیشمندان و حتی فعالیت مؤسسه «درگیری و گفتگوی تمدنها» نتوانست تأثیر خاصی در روابط بینالمللی ایجاد کند تا اینکه این موضوع از سوی رئیس جمهور فعلی ایران در سازمان ملل متحد مطرح شد و مورد استقبال همگان قرار گرفت. مفهوم گفتگوی تمدنها
«گفتگو» را میتوان معادل «Conversation» به معنای مکالمه رو در روی فرد با فرد یا جامعه با جامعه دانست. اگر گفتگو را معادل «Discaurse» بدانیم، به معنای سخنرانی و گفتگوی علمی در سطحی بالاتر از مکالمه است که به آن گفتمان میگویند. چنانچه گفتمان با واژه تمدن همراه شود، نشان از بالایی و والایی سطح گفتگو دارد.اگر گفتگو را به معنای ارتباط (Communication) بگیریم، ارتباط طبیعی تمدنها را در طول سالیان و قرنهای متمادی به ذهن متبادر میکند که یک جریان دائمی است. این مفهوم درست و انکارناپذیر است، اما با توجه به طرح گفتگوی تمدنها، مقصود را نمیرساند. البته نتیجه گفتگو میتواند زمینهساز ارتباط بین تمدنها باشد. «تمدن» از مدنیّت و شهرنشینی گرفته شده است. تمدن، حاصل و عصاره مظاهر فرهنگی یک قوم، قبیله و ملت است که نماد آن در قانونمندی آن جامعه تجلی مییابد. مظاهر فرهنگی جوامع با یکدیگر مرتبط میشوند، داد و ستد میکنند، تأثیر میگذارند و تأثیر میپذیرند.«فرهنگ» معانی وسیع و متعددی دارد. از نظر لغوی، به علم، فضل، دانش، عقل و ادب، فرهنگ میگویند و معادل آن «Culture» است. فرهنگ انسانی عبارت است از: آداب، رسوم، سنتها و رفتارهای انسانی که با مظاهر مادی آمیخته شده است و زبان، عقاید، باورها، ابزار، رمزها، مؤسسات، آثار هنری و مانند آن را دربر میگیرد.منظور از گفتگوی تمدنها بررسی نتیجه تأثیر و تأثر طبیعی فرهنگها در طول اعصار و قرون نیست، گفتگوی تمدنها، پدیده خاصی است که فرهیختگان و اندیشمندان دو یا چند جامعه و فرهنگ با هدف خاصی، قصد انشای آن را دارند. بنابراین، با مذاکره علمی و فرهنگی، از خود میگویند و از دیگران میشنوند. آنان با سعه صدر، از فضیلتها و کاستیها سخن میگویند و پاسخ منطقی، عرضه میکنند. ممکن است بحثها از اشتراکات ظاهری آغاز شود، ولی هر چه به اعتقادات دینی و فلسفی نزدیک میگردد، هم بحثانگیزتر است و هم چنانچه تفاهمهایی صورت گیرد، ماندگارتر و پایدارتر خواهد بود. رعایت اخلاق انسانی و اسلامی، پیش زمینه اثربخشی گفتمان است. در مقابل، بیتوجهی به شرائط زمان و مکان و شیوه و ابزار مناسب برای گفتگو نیز از عوامل بازدارنده است که گاه آثار نامطلوبی برجای میگذارد.رابطه فرهنگ و تمدن
به نظر مکایور (Mac Iver) فرهنگ معادل است با بیان حالات زندگی (ایدئولوژی، دین و ادبیات). تمدن نیز عبارت است از: تشکل جامعه و نظام و کنترل شرایط اجتماعی (تکنیکها و سازمانهای اجتماعی).(8)«کروبر» فرهنگ را به ارزشهای اجتماعی و تمدن را به واقعیتهای اجتماعی مربوط میداند.(9)علامه محمد تقی جعفری رحمهالله نیز تمدن و فرهنگ را چنین تعریف میکند: «تمدن عبارت است از تشکل همآهنگ انسانها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه افراد و گروههای جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی انسانها در همه ابعاد مثبت؛ [و] فرهنگ عبارت است از: شیوه انتخاب شده برای کیفیت زندگی که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیدههای روانی و رویدادهای نافذ در حیات یک جامعه به وجود میآید.»(10)این تعریفها در صددند که بین تمدن و فرهنگ، تمایز قائل شوند، ولی این تمایز تنها در تعریف است و در واقعیت جداسازی فرهنگ و تمدن از یکدیگر امکانپذیر نیست؛ زیرا انسان در جامعه زندگی میکند و تمدن نیز در بستر جامعه محقق میشود. از سوی دیگر، تمدن بدون مبنا و زمینه قبلی ایجاد نخواهد شد، بلکه همانا مبنای تمدن، فرهنگ است. برای مثال، معارف قرآن مجید، سنت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و سیره عملی پیشوایان اسلام، عناصر فرهنگ اسلامی را تشکیل میدهند و این عناصر مثل روح در کالبد تمدن اسلامی حلول کردهاند.(11)بنابراین، تمدن و فرهنگ در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند و فرهنگ زیربنای تمدن به شمار میرود. در تأثیر متقابل این دو باید دانست اگر پیشرفت تکنولوژی را از مصادیق تمدن بدانیم، خواهیم دید که با ورود این ابزار به دیگر کشورها، افزون بر بُعد مادی، خواه ناخواه در فرهنگ بومی این کشورها نیز اثر گذارده است.(12)در این صورت، تمدن و فرهنگ، مکمل یکدیگرند. به نظر میرسد که تمدن به معنای رفتارها و اعمالی باشد که به محصول مادی فعالیتهای اجتماعی باز میگردد، مثل: هواپیما، اتومبیل و تکنولوژی؛ در مقابل، فرهنگ به آفرینش محصولات اخلاقی و عقلانی در مسیر حیات معنوی نیاز دارد. آفرینشهای دینی، هنری و فلسفی در کیفیترین شکل ممکن، در آفرینشهای معنوی جلوهگر میشود.(13)اندیشمند دیگری، تمدن را مجموعهای میداند که حاصل فعالیتهای ذهنی آدمی است و ابعاد گوناگون زندگی جمعی را تدبیر و تسهیل میکند. در نگاه او، تمدن، سازنده شخصیت و هویت افراد یک ملت یا جامعه در مقطع تاریخی و منطقه جغرافیایی است. اساسا هر تمدنی بر پایه پیشینههای تاریخی ـ اجتماعی، پیشگمانههای معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی، جامعه شناختی خاص و مشتمل بر فرهنگ و آداب و رسوم و هنر و ادبیات و نظام اجتماعی مخصوص به آن، استوار است.(14)کوتاه سخن اینکه، فرهنگ روح تمدن است. فرهنگ را نمیتوانیم از اندیشه دینی و دین جدا کنیم. دین هم روح فرهنگ است. دین را هم نمیتوانیم از گوهر ایمان مذهبی جدا کنیم. روح دین، ایمان مذهبی است. مقوله فرهنگ و تمدن به عنوان میراث مشترک بشریت، در برگیرنده ابعاد اجتماعی، تاریخی و سیاسی ملتهای گوناگون است. این دو مقوله، ارزشها، هنجارها، روشهای فکری و اصول پذیرفته شده و نهادمندی را دربر میگیرد که نسلهای پیدرپی هر جامعه، بیشترین احترام و اهمیت را برای آنها قائلاند.جوامع گوناگون همواره تحت تأثیر فرآیندهای فرهنگی و تمدنی قرار داشتهاند. فرهنگ و تمدن نیز در طول تاریخ از کارکردهای اجتماعی و تاریخی ملتها تأثیر پذیرفته است. بنابراین، هرگونه تغییر و تحرک اجتماعی که دربر دارنده تبادل و تعامل فرهنگهاست، به وسیله فرآیند فرهنگی و تمدنی تحقق مییابد.هر تمدن در جریان شکوفایی خود، به تدریج نهادها و زیرساختهای اصلی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و علمی متناسب با خود را ایجاد میکند.پس فرهنگ و تمدن دو پدیده در هم تنیدهاند که به دلیل تحولات جدید و اختلاف در ضریب تحریک بین آنها، نوعی نابرابری نسبی در پویایی آنها پدید آمده و بین آنها فاصله افتاده است. بر این اساس، برای حل مسائل ناشی از تمدن جهانی، راهی جز بهرهگیری از ارزشهای سازنده فرهنگهای متفاوت نیست. در نتیجه، وقتی مسئله گفتگوی تمدنها مطرح میشود، خودشناسی و خودسازی فرهنگی و اجتماعی، نخستین گام در مسیر تحقق این گفتگو خواهد بود. کلیاتی از تمدن اسلام و غرب
تمدن اسلامی را میتوان حاصل و برآیند اجتماعی اندیشه، عقیده و رفتار جامعه اسلامی (دولت و ملت) تعریف کرد. یک جامعه آنگاه دارای تمدن اسلامی است که از در و دیوار آن نشانه اسلامیت نمودار باشد. در واقع، تمدن اسلامی یک کل ذو الاجزاء است که در یک روند پیوسته قرار دارد؛ به گونهای که هر جزء آن جزء دیگر را مورد حمایت قرار میدهد. عمق این پیوستگی در اندیشه و تمدن اسلامی آن گونه است که در همه اجزاء آن میتوان از اجزاء دیگر سراغ گرفت. برای نمونه، تمدن اسلام، «خدا» گراست و بدون استثناء خدا را در همه اجزاء این تمدن میتوان دید.تمدن اسلامی با عقلانیت آمیختگی دارد؛ زیرا در بنای مکتبی آن، «عقل» به عنوان یکی از منابع و مصادر چهارگانه هم ردیف کتاب، سنت، و اجماع به رسمیت شناخته شده است. دین و عقلمندی دو پدیده متناقض نیستند. عقل در تمدن اسلامی با گذشت زمان، رنگ کهنگی به خود نمیگیرد. پدیدههای اجتماعی دیگر به دلیل نداشتنِ صبغه الهی، «تاریخ مصرف» دارند، ولی دین، ایستایی و توقف ندارد. عقل سلیم و عقل الهی هیچ گاه به عقل حسابگر، مصلحتجو و عافیت طلب تبدیل نمیشود؛ زیرا اگر چنین شود، راهِ آن از دین جدا میگردد. عقل دینی در چیزهای دیگر حل نمیشود، بلکه خود حلال است. با توجه به مسائل پیش گفته، تمدن به معنای مدنیت و شهری شدن، همه مراتب اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی یک قوم یا یک ملت را دربر میگیرد و نمود عینی آن در رفتار و کردار آنان ظاهر میشود. بنابراین، تمدن غربی به معنای مجموعهای از فرهنگ، اقتصاد، روحیات و عملکرد غربیان، و تمدن اسلامی نیز برآیندی از روحیات و عملکرد مسلمانان است. بدین ترتیب، تمایز اساسی بین تمدن غرب و تمدن واقعی اسلام آنگاه مشخص میشود که قوم و ملتی به احکام اسلام عمل کند. اساس و ریشه صعود و نزول تمدن غرب و اسلام در تأمین کردن یا نکردن دو رشته نیازهای بشری است. انسان دو دسته نیاز دارد: نیاز مادی و نیاز معنوی. باید گفت: هر چند تمدن غرب دراقتصاد خلاصه نمیشود، ولی اقتصاد، موتور حرکت و پیشتاز این فرهنگ است. آنان اعتقاد دارند که با تسلط بر اقتصاد، تخصیص بهینه منابع، و حداکثر استفاده از طبیعت و رشد مادی، نیازهای معنوی و کیفی و روحی آنان نیز برآورده میشود. در مقابل، تمدن اسلامی که بر پایه اخلاق، دین، و قانون الهی نهاده شده، در پی تعادل بخشیدن به همه نیازهای انسان است. و انسان برای رفع نیازهای خود، با خود، خدا، انسانهای دیگر و طبیعت، رابطه برقرار میکند.عوامل درونی این تمدن انسانساز عبارتاند از:1. نفی غیر خدا و تأکید بر نقش خلیفه الهی انسان؛ 2. تکیه بر انسانسازی؛ 3. اصل قرار دادن آخرت و آباد کردن دنیا در مسیر آخرت؛ 4. تکیه بر دانش آموزی و آزادی اندیشه؛ 5. بهرهگیری از پیشرفتهای اقتصادی، نظامی، سیاسی و… .معجزه بزرگ پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله این بود که از قومی متعصب و تمدنی نازل، انسانهایی ساخت که در نیمههای قرن دوم هجری، حیاتی نوین در علم و فرهنگ پدید آوردند. این تمدن جدید در قرن چهارم به اوج خود رسید، اما به دلیل جایگزین شدن خلافت و سلطنت به جای ولایت و امامت، از مسیر واقعی خود خارج شد و از اوجگیری باز ماند. وضعیت در غرب، دگرگونه بود. تمدن غربی قرون وسطایی در پی جنگهای صلیبی و رویارویی با تمدن مقتدر اسلام، رو به ضعف گذارد و از درون آن، تمدنی جدید با ویژگی مخالفت و ضدیت با تمدن غربی و توجه بسیار به محور افقی طبیعت و رابطه با انسانها شکل گرفت.در تمدن غرب، توجه انسان به نیازهای مادی و جسمی معطوف میشود. علوم طبیعی نظیر فیزیک، شیمی، اقتصاد، مردمشناسی و جامعهشناسی، اهمیت مییابد و از ارزش فلسفه، الهیات، تهذیب نفس و اخلاق کاسته میشود. برای تمدن غرب، بهشت تنها منحصر به زمین است و در بهرهبرداری و بهرهکشی از آن، هرگونه بخواهد، میتواند اقدام کند تا به مصرف و رفاه بیشتر (بهشت) دست یابد. از این رو، با آسودگی به استثمار و بهرهکشی انسان و استعمار و غارت اموال و دارایی کشورهای جهان میپردازد. در این میان، با وقوع جنگهای جهانی اوّل و دوم، میلیونها انسان، جان خود را از دست میدهند. قتل و غارت، نابسامانی، استعمار و استثمار، جزئی از تمدن جدید غرب شده است. تمدن غربی با اصالت دادن به سرمایه، نیازهای معنوی و کیفی را فرعی پنداشته است. از این رو، سبب گسترش افسردگی، سرگردانی، طغیان، عصیان و احساس پوچی در نسل جوان و نگرانی و ناامیدی اندیشمندان و پژوهشگران شده است. شرائط لازم در گفتگوها
گفتگو همواره ثمربخش و اثرگذار نیست، بلکه شرائطی لازم است و باید تمهیداتی اندیشیده شود. حضرت موسی علیهالسلام هنگام رویارویی با فرعون، به خداوند عرض میکند: «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْلی اَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»(15) «پروردگارا! سینهام را فراخ گردان و کار را بر من آسان کن و گره از زبان من بگشا! تا سخن مرا بفهمند.» 1. یکی از شرایط مهم گفتگو، آمادگی است تا با بهرهگیری از لوازم درونی و بیرونی، نتیجه و هدف مناسب حاصل شود. به فرموده قرآن مجید:«اِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ»(16)؛ «همانا در این تذکری است برای آن کس که عقل دارد و گوش دل فرا میدهد، در حالی که حاضر میباشد.»گفتگو با کسانی که نمیشنوند، فایدهای ندارد. آنان که با شوق و انتظار به سخنان حق گوش فرا میدهند و خواهان حقیقت هستند، با کسانی که بدون اندیشه به سخنان دیگران گوش میدهند، تفاوت دارند. قرآن مجید میفرماید: «وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْانِ وَ الْغَوْا فیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ»؛(17) «کسانی که کافر شدند، گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و آن را کنار بگذارید. شاید شما پیروز شوید.»شناخت کامل مخاطب، تجزیه و تحلیل محیطی که گفتگو در آن صورت میگیرد و توجه به محدودیتها، از عوامل مهم برای تأثیرگذاری در گفتگو است. همچنین مسئله تقوا در گفتگو بسیار مهم و مؤثر است. گاهی انسان با خویشتن خویش سخن میگوید، میاندیشد، تدبر میکند و به نوعی به گفتگوی درونی میپردازد؛ زمانی نیز با خالق خود، طرح سخن میریزد و با او ارتباط خودمانی و دوستانه برقرار میکند.این دو، زمینه لازم را برای گفتگو با انسانهای دیگر فراهم میآورند.2. در نسبت بین دو تمدن، گزینههای زیر مفروض است: وجوه نسبت و مناسبات تمدنها تباین و عدم تماسترابط و تماستقابل و تنازعتمایل و تعامل تباعدتساقط یا تغلّبتداوم و تکامل تبدل و توالداز بین این گزینهها «تمایل و تعامل» پیش شرط لازم برای گفتگو به شمار میرود.3. پیش از آغاز هرگونه گفتگو باید ماهیت، هدف، موضوع و منطق گفتگوی تمدنی و فرهنگی، تبیین شود. پس از آن، اگر پرداختن به همه ابعاد و جنبههای موضوع ممکن نباشد، باید بر قلمرو خاصی اتفاق کنند تا زودتر به نتیجه مقتضی دست یابند. متأسفانه هنوز این مقوله، به طور دقیق، تعریف نشده است. 4. شناخت دقیق ویژگیهای مشترک، تفاوتها و قوت و ضعف فرهنگهای طرف گفتگو، بسیار اهمیت دارد. 5. حضور افراد شایسته به نمایندگی از پایگاه فکری و فرهنگی که بدان تعلق دارند، از پیش شرطهای محوری است. در سدههای اخیر، خودباختگی فرهیختگان ملل جهان در برابر تمدن رقیب، بزرگترین آفتی است که هستی تمدنهای کهن و اسلامی را تهدید میکند. ایمان به مواریث گرانسنگ تمدن اسلامی باید نخستین شرط برای صلاحیت نمایندگان تمدن اسلامی قلمداد شود.6. احراز صداقت طرفهای گفتگو مهم است. در این بین، حق پذیری به جای مصلحتپرستی و تطابق زبان قال و حال، از نقش ویژهای برخوردار است. 7. دوری گزیدن از سیاسی کردن مقوله گفتگو، در تسهیل گفتگوهای سازنده، بسیار اهمیت دارد. 8. حرکت بر پایه اصول و مبانی مورد اتفاق، مسئله دیگری است که باید بدان توجه کرد. اگر مبانی مورد اتفاق و فرضیههای مسلم وجود نداشته باشد، گفتگوها هرگز به نتیجه نخواهد رسید. 9. گفتگو باید اثری عملی یا فکری بر جای گذارد. گفتگو درباره فرضهای غیر واقعی معنی ندارد. بنابراین، برای دستیابی به یک گفتگوی سالم، گذر از نتیجه فکری به حالت عملی و از باور مشترک به همکاری، بسیار ضروری است. 10. دوری گزیدن از ترساندن و ایجاد فضای هراس آلود، پیش شرط اساسی گفتگو و رسیدن به حقیقت است. در غیر این صورت، گفتگو، فضای مطلوب خود را از دست میدهد و دیگر، استدلال منطقی و خردمندانه مفهومی نخواهد داشت. برای نمونه، در فضایی که مشرکان، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به سحر و جنون متهم میکردند، هیچگونه گفتگوی سالم و سازندهای امکانپذیر نبود. ——————————————————————————–1. رویارویی با جهان گرایان، آلن دولبوا، ترجمه محمد تقی قزلسفلی، فردا، شماره 124، ص 4.2. همچنین اندیشمندان دیگری به نام «الوین و هایدی تافلر» رویارویی تمدنها را مطرح ساختند. به نظر تافلرها، برخورد تمدنها در آینده، قطعی و حتمی است؛ اما نه آنگونه که هانتینگتون میگوید. آنها در گستره تاریخ بر واژه «اَبَر تمدن فراگیر» انگشت میگذارند. در این راستا: 1. اَبَر تمدن ده هزار ساله کشاورزی، نخستین موج را به راه انداخته است. 2. اَبَر تمدن صنعتی که دومین موج دگرگونی را در اروپای غربی و امریکای شمالی برپا کرده است، همچنان در دیگر نقاط جهان، دامن میگستراند.3. اَبَر تمدن دانش پایه، در شاخههای غربی ژاپنی ـ کنفسیوسی در حال سر برآوردن است. آنان در کتاب «جنگ و ضد جنگ» خود مدعی هستند که تمدن به عنوان یک شیوه زندگی، نظام ویژهای برای تولید ثروت دارد و ایجاد تمدن جدید، یعنی درست شدن موجی که همه چیز را دگرگون میکند. آنان میگویند: موج سوم با شتاب در حال گسترش است. این موج برای استیلا بر راههای تازهای قیام میکند که با آنها به آفریدن و بهرهبرداری از دانش می پردازد. تافلرها میگویند: نوعی درگیری عمیق و گسترده بین تمدن موج سوم که حاصل اطلاعات و ارتباطات است با تمدنهای موج دوم که حاصل تمدن صنعتی و موج اوّل که نتیجه انقلاب کشاورزی است، در پیش روی بشریت جدید قرار دارد (ر. ک: نشریه اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره 75 ـ 76).3. روشنفکران ایران و غرب، مهرزاد بروجردی، برگردان: جمشید شیرازی، فرزان، تهران، 1377 ش، ص 229.4. هشدار به زندگان، رژه گارودی، ص 62.5. همان، صص 297 ـ 299.6. مقاله «گفتگوی تمدنها را از کجا آغاز کنیم؟»، تقی رحمانی، روزنامه نشاط، 4/5/1378 ش. 7. تمدنها، درگیری یا گفتگو، مجدالدین معلمی، ص 37، به نقل از: ماهنامه دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ش 129. 8. زمینه فرهنگشناسی، محمود روح الامینی، نشر پیام نور، تهران، 1347، ص 43.9. همان. 10. تکاپوگر اندیشهها، ص 373.11. تأثیر فرهنگ اسلامی بر رشد و شکوفایی مغرب زمین، حسن رزمجو، کیهان فرهنگی، ش 136 ( مهر 76)، ص 43.12. گفتگوی تمدنها، موانع، محدودیتها و لوازم، مجموعه مقالات، بهروز مرامی جدیدی، ص 462.13. موتچر پولوس، رییس جامعه یونانی مطالعات فلسفه، به نقل از: قبسات، ش 14.14. علی اکبر رشاد، رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از: قبسات، ش 14.15. طه/25 ـ 28.16. ق/37.17. فصلت / 26.
سید حسین اسحاقی