اصل اول همه مسلمانان خدا را عادل میدانند، و عدل یکی از صفات جمال الهی است.و پایه این اعتقاد آن است که در قرآن، هرگونه ظلم از خدا نفی شده و او به عنوان «قائم به قسط» یاد گردیده است، چنانکه میفرماید:‹‹ان الله لا یظلم مثقال ذره›› (نساء/40): خدا به اندازه ذرهای ستم نمیکند.و نیز میفرماید: ‹‹ان الله لا یظلم الناس شیئا›› (یونس/44): خدا هرگز به مردم ستم نمیکند. نیز میفرماید: ‹ هد الله انه لا اله الا هو والملائکه و اولوا العلم قائما بالقسط›› (آل عمران/18):خدا، فرشتگان و صاحبان دانش گواهی میدهند که جز او خدایی نیست، و او قائم به قسط است. گذشته از آیات یاد شده، عقل نیز بروشنی بر عدل الهی داوری میکند. زیرا عدل، صفت کمال است و ظلم صفت نقص; و عقل بشر حکم میکند که خداوند همه کمالات را دارا بوده و از هرگونه عیب و نقصی در مقام ذات و فعل منزه است. اصولا ظلم و ستم، همواره معلول یکی از عوامل زیر است: 1. فاعل، زشتی ظلم را نمیداند(ناآگاهی); 2. فاعل زشتی ظلم را میداند ولی از انجام عدل ناتوان استیا به آن ظلم نیازمند است (عجز و نیاز); 3. فاعل زشتی ظلم را میداند و بر انجام عدل نیز تواناست، ولی چون شخصی حکیم نیست از انجام کارهای ناروا باکی ندارد (جهل و سفاهت). بدیهی است که هیچیک از عوامل مزبور در خداوند راه ندارد، و لذا افعال الهی، همگی عادلانه وحکیمانه است. استدلال فوق در حدیثی که از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم روایتشده آمده است (1) ، شیخ صدوق روایت میکند: فردی یهودی نزد پیامبر آمد و پرسشهایی را مطرح ساخت که از آن جمله راجع به عدل الهی بود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در وجه اینکه خداوند ظلم نمیکند فرمود: «لعلمه بقبحه واستغنائه عنه»: خداوند چون به زشتی ظلم آگاه است، و نیازی نیز به آن ندارد، لذا ظلم نمیکند (2) . متکلمان عدلیه هم در بحث عدل الهی به این استدلال تمسک نمودهاند (3) . با توجه به این آیات، مسلمانان بر عدل الهی اتفاق نظر دارند، ولی در تفسیر عدل خداوند اختلاف داشته و هرکدام یکی از دو نظریه زیر را برگزیدهاند: الف – عقل انسان حسن و قبح افعال را درک کرده، فعل حسن را نشانه کمال فاعل، و فعل قبیح را نشانه نقص او میداند. خداوند نیز از آنجا که بالذات واجد همه کمالات وجودی است، لذا فعل وی کامل و پسندیده است و ذات اقدسش از هرگونه فعل قبیح پیراسته خواهد بود. یادآوری این نکته لازم است که عقل هرگز درباره خدا حکمی صادر نمیکند و نمیگوید خدا «باید» عادل باشد، بلکه کار خرد در اینجا کشف واقعیت فعل خداوند است.یعنی با توجه به کمال مطلق ذات حق و پیراستگی وی از هرگونه نقص، کشف میکند که فعل او نیز در غایت کمال بوده و از نقص پیراسته است، و در نتیجه با بندگانش به عدل رفتار خواهد کرد. آیات قرآنی یاد شده نیز، در حقیقت مؤید و مؤکد چیزی است که انسان از طریق عقل درک میکند، و این همان مسئلهای است که در علم کلام اسلامی به آن «حسن و قبح عقلی» گفته میشود، و طرفداران این نظریه را «عدلیه» مینامند که در پیشاپیش آنان امامیه قرار دارند. ب – در برابر این نظریه، نظریه دیگری وجود دارد که مدعی است عقل و خرد انسان از ناختحسن و قبح افعال – حتی به صورت کلی – عاجز و ناتوان است، و یگانه راه شناختحسن و قبح افعال، وحی الهی است! آنچه که خدا به انجام آن، دستور دهد حسن است، و آنچه که از آن نهی کند قبیح. بر پایه این نظریه،چنانچه خدا فرمان دهد بیگناهی را به دوزخ بیفکنند یا گنهکاری را به بهشتبرند، عین حسن و عدل خواهد بود! این گروه میگویند اگر خدا را به عدل توصیف میکنیم صرفا از این جهت است که در کتاب آسمانی چنین صفتی وارد شده است. اصل دوماز آنجا که مسئله حسن و قبح عقلی پایه بسیاری از عقاید ما شیعیان است،ذیلا به صورت فشرده به دو دلیل از دلایل متعدد آن اشاره میکنیم: الف – هر انسانی، پیرو هر مسلک و مرامی باشد و در هر نقطه از نقاط جهان زندگی کند، زیبایی دادگری و زشتی ستم، و همچنین زیبایی عمل به پیمان و زشتی پیمان شکنی و حسن «پاسخ نیکی را به نیکی دادن» و قبح «در برابر نیکی بدی کردن» را درک میکند. مطالعه تاریخ بشر به این حقیقت گواهی میدهد، و تاکنون دیده نشده است که انسان عاقلی این مطلب را انکار نماید. ب – چنانچه فرض کنیم عقل از درک حسن و قبح افعال بکلی ناتوان است، و انسانها باید در شناختحسن و قبح همه افعال، به شرع مراجعه کنند،ناگزیر باید بپذیریم که حتی حسن و قبح شرعی نیز قابل اثبات نیست. زیرا اگر فرض کنیم شارع از حسن یک فعل و زشتی فعل دیگر خبر دهد، ما نمیتوانیم از این خبر، به حسن و قبح آنها پی ببریم، مادام که احتمال کذب در سخن او میدهیم. مگر اینکه قبلا زشتی کذب و منزه بودن شارع از این صفت زشت اثبات شده باشد، و آن هم جز از طریق عقل امکان پذیر نیست. (4) گذشته از این، از آیات قرآنی استفاده میشود که عقل بشر بر درک حسن و قبح پارهای افعال توانا است. ازینروی خدای متعال خرد و وجدان آنان را به داوری میخواند، چنانکه میفرماید: ‹‹افنجعل المسلمین کالمجرمین× ما لکم کیفتحکمون›› (قلم/36-37): آیا افراد مطیع را با مجرمان برابر مینهیم؟ شما را چه شده است، چگونه داوری میکنید؟! نیز میفرماید: ‹‹هلجزاء الاحسان الاالاحسان›› (الرحمن/60): آیا پاداش احسان چیزی جز احسان است؟ در اینجا سؤالی مطرح است که لازم استبه آن پاسخ گوییم. خدا در قرآن میفرماید:‹‹لا یسئل عما یفعل و هم یسالون›› (انبیاء/23):«خدا در مورد کاری که انجام میدهد مورد سؤال واقع نمیشود و این انسانها هستند که مورد بازخواست قرار میگیرند». اکنون سؤال میشود خداوند خود را برتر از آن میداند که از وی سؤال شود، بنابر این هر فعلی از او صادر شود مورد بازخواست قرار نمیگیرد، در حالیکه بنابر حسن وقبح عقلی اگر فرضا خدا فعل قبیحی را انجام دهد، مورد سؤال قرار میگیرد که چرا انجام داد؟ پاسخ: علت اینکه خدا مورد سؤال قرار نمیگیرد این است که او حکیم است و از فاعل حکیم هیچگاه فعل ناروا سر نمیزند، و پیوسته حکمت ملازم با حسن فعل است، بنابر این موضوعی برای سؤال باقی نمیماند. اصل سوم عدل الهی در تکوین و تشریع و جزا تجلیات گوناگونی دارد، که ذیلا به شرح هر یک میپردازیم. الف – عدل تکوینی: خداوند به هر موجودی آنچه را که شایستگی آن را دارد عطا میکند، و هرگز استعدادها را در مقام افاضه وایجاد نادیده نمیگیرد. قرآن میفرماید:‹‹ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی›› (طه/50) پروردگار ما کسی است که نیازهای وجودی هر چیزی را به او عطا کرده و او را هدایت میکند. ب – عدل تشریعی: خدا انسان را که شایستگی کسب کمالات معنوی را دارد، با فرستادن پیامبران و تشریع قوانین دینی هدایت میکند، و نیز انسان را به آنچه خارج از توان او است تکلیف نمیکند. چنانکه میفرماید: ‹‹ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون››(نحل/90): خدا به دادگری و نیکی و دستگیری از نزدیکان فرمان میدهد، و از فحشا وکار ناروا و ستم نهی میکند، شما را پند میدهد باشد که متذکر شوید. از آنجا که عدل و نیکی و دستگیری از بستگان، مایه کمال انسان، و آن سه فعل دیگر مایه سقوط اوست، سه فعل نخست را واجب ساخته و از سه فعل اخیر نهی کرده است. همچنین درباره اینکه تکلیف الهی فراتر از توان انسان نیست میفرماید:‹‹لا یکلف الله نفسا الاوسعها›› (مؤمنون/62): خدا هیچ انسانی را جز به مقدار توانش تکلیف نمیکند. ج – عدل جزایی: خدا هرگز به مؤمن و کافر، و نیکوکا ر و بدکار، از نظر پاداش و کیفر یکسان نمینگرد، بلکه هر انسانی را مطابق استحقاق و شایستگی او، پاداش و کیفر میدهد. بر همین اساس، تا تکالیف خود را از طریق پیامبران به انسانها ابلاغ نکند و به اصطلاح اتمام حجت ننماید، هرگز آنها را مؤاخذه نمیکند، چنانکه میفرماید: ‹‹وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا›› (اسراء/15): تا پیامبری را نفرستیم، هرگز عذاب نمیکنیم. و نیز میفرماید: ‹‹و نضع الموازین القسطلیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا›› (انبیاء/47): در روز رستاخیز ترازوهای عدل را برپا میداریم، پس به هیچ کس کمترین ستمی نمیشود. اصل چهارم خدا انسان را آفرید و برای آفرینش او هدفی است. هدف از آفرینش انسان نیز همان رسیدن به کمال مطلوب انسانی است که در سایه عبادت و بندگی خدا تحقق مییابد. هرگاه هدایت و پذیرش انسان به چنین هدف در گرو انجام مقدماتی از طرف خداوند باشد، خدا آن مقدمات را انجام میدهد و در غیر این صورت، آفرینش انسان فاقد هدف خواهد بود. از این روی پیامبران را برای هدایتبشر ارسال نموده، و بینات و معجزات خود را در اختیار آنان قرار داده است.همچنین برای ترغیب بندگان به اطاعت و تحذیر آنان از معصیت، در متن پیامهای خویش وعده و وعید قرار داده است. آنچه گفته شد خلاصهای از «قاعده لطف» در کلام «عدلیه» است که خود از فروع قاعده حسن و قبح به شمار رفته و مبنای بسیاری از مسائل اعتقادی است. پینوشتها: 1. توحید صدوق، باب الاطفال، ذیل حدیث13 (ص397- 398). 2. در دعای روز جمعه آمده است:«وانما یعجل من یخاف الفوت وانما یحتاج الی الظلم، الضعیف». 3. کشف المراد، ص305. 4. عبارت محقق طوسی در تجرید الاعتقاد ناظر به این برهان است، آنجا که گفته است: «ولانتفائهما مطلقا لو ثبتا شرعا»: اگر راه اثبات حسن و قبح منحصر در شرع باشد، حسن وقبح افعال به کلی منتفی میشود نه شرعا و نه عقلا ثابت نمیشود. منشور عقاید امامیه صفحه 77 استاد جعفر سبحانی
جعفر سبحانی