اصل اول عصمتبه معنی مصونیتبوده و در باب نبوت دارای مراتب زیر است: الف – عصمت در مقام دریافت، حفظ و ابلاغ وحی; ب – عصمت از معصیت و گناه; ج – عصمت از خطا و اشتباه در امور فردی و اجتماعی. عصمت پیامبران در مرحله نخست، مورد اتفاق همگان است، زیرا احتمال هر نوع لغزش و خطا در این مرحله، اطمینان و وثوق مردم را خدشهدار میسازد و دیگر پیامهای پیامبر مورد اعتماد و اطمینان نخواهد بود، در نتیجه هدف نبوت نقض میشود. گذشته از این، قرآن کریم یادآور میشود که خداوند پیامبر را تحت مراقبت کامل قرار داده است تا وحی الهی به صورت صحیح به بشر ابلاغ شود، چنانکه میفرماید:‹‹عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا× الا من ارتضی من رسول فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا× لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم واحاط بما لدیهم و احصی کل شیء عددا›› (جن/26-28): او آگاه از غیب است، و حقایق غیبی را بر کسی آشکار نمیسازد، مگر آن کس که مانند پیامبر مورد رضایت او است، پس برای مراقبت از وی، پیش رو و پشتسر او، نگهبانی میگمارد تا بداند ( محقق شود) که آنان پیامهای پروردگارشان را رساندهاند، و خدا به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و همه چیز را شمارش کرده است. در آیه یاد شده، دو نوع نگهبان برای صیانت از وحی وارد شده است: الف – فرشتگانی که پیامبر را از هر سو احاطه میکنند; ب – خداوند بزرگ که بر پیامبر و فرشتگان احاطه دارد. علت این مراقبت کامل نیز تحقق یافتن غرض نبوت یعنی رسیدن وحی خداوند به بشر است. اصل دومپیامبران الهی، در عمل به احکام شریعت، از هرگونه گناه و لغزش مصونیت دارند، و اصولا هدف از بعثت پیامبران در صورتی تحقق میپذیرد که آنان از چنین مصونیتی برخوردار باشند. زیرا اگر آنان به احکام الهی که خود ابلاغ میکنند دقیقا پایبند نباشند، اعتماد به صدق گفتار آنها از میان میرود و در نتیجه هدف نبوت تحقق نمییابد. محقق طوسی در عبارت کوتاه خود به این برهان چنین اشاره کرده است:«و یجب فی النبی العصمه لیحصل الوثوق فیحصل الغرض» (1) : عصمتبرای پیامبران لازم است تا وثوق به گفتار آنها حاصل شود، وغرض از نبوت تحقق یابد. عصمت پیامبران از گناه، در آیات گوناگون مورد تاکید قرآن کریم قرار گرفته است، که به برخی از آنها اشاره میکنیم: الف – قرآن پیامبران را هدایتشدگان و برگزیدگان از جانب خداوند میداند: ‹‹واجتبیناهم وهدیناهم الی صراط مستقیم›› (انعام/87). ب – یادآور میشود آن کس را که خدا هدایت میکند، هیچ کس قادر به گمراه ساختن وی نیست: ‹‹ومن یهد الله فما له من مضل›› (زمر/37). ج – معصیت را ضلالت میداند: ‹‹و لقداضل منکم جبلا کثیرا›› (یس/62). از مجموع این آیات استفاده میشود که پیامبران از هر نوع ضلالت و معصیت پیراستهاند. افزون بر این، آن برهان عقلی که قبلا بر ضرورت عصمت پیامبران اقامه کردیم، بر لزوم عصمت آنان قبل از بعثت نیز دلالت میکند. زیرا اگر انسانی پاسی از عمر خود را در گناه و گمراهی صرف کند و سپس پرچم هدایت را به دستبگیرد، چندان مورد اعتماد مردم قرار نمیگیرد، ولی کسی که از آغاز عمر از هرگونه آلودگی پیراسته بوده به خوبی قادر به جلب اعتماد مردم خواهد بود. علاوه غرضورزان و منکران رسالت میتوانند به سادگی روی گذشتههای تاریک وی انگشت نهاده و به ترور شخصیت و مخدوش ساختن پیام وی بپردازند. در چنین محیطی، تنها انسانی که در اثر یک عمر پاکی و درستی «محمد امین» لقب گرفته، میتواند با شخصیت تابناک خویش، آفتابوار حجاب تبلیغات سوء دشمن را کنار زند و با پایداری واستقامتشگرف خویش، تدریجا محیط تاریک جاهلیت را روشن سازد. گذشته از این، بدیهی است انسانی که از آغاز زندگی دارای مقام عصمت از گناه بوده است، از انسانی که فقط پس از بعثت دارای چنین مقامی شده است، برتر است و نقش هدایتی او نیز بیشتر خواهد بود، و مقتضای حکمت الهی این است که فعل احسن و اکمل را برگزیند. اصل سومپیامبران، علاوه بر عصمت از گناه، در موارد زیر نیز مصون از خطا بودهاند: الف – داوری در منازعات: پیامبران از جانب خدا ماموریت داشتهاند که بر طبق موازین قضا داوری کنند، یعنی از مدعی شاهد بطلبند، و اگر مدعی شاهدی نداشت، از منکر سوگند بخواهند، وهیچگاه با این میزان الهی مخالفت نکردهاند. ولی ممکن استشاهد عمدا یا سهوا بر خلاف واقع گواهی داده، ویا منکر به دروغ یا از روی اشتباه سوگند یاد کند و در نتیجه حکم پیامبر مطابق واقع نباشد، این نوع مخالفت ضرری به عصمت پیامبران نمیزند، زیرا او مامور استبر طبق میزان الهی قضاوت کند، و آنجا که داوری او بر خلاف واقع باشد، او از خطای حکم خود آگاه است، گرچه به خاطر مصالح اجتماعی مامور به عمل بر وفق آن نمیباشد. ب – تشخیص موضوعات احکام دینی مثلا فلان مایع شراب استیا نه. ج – مسائل اجتماعی و تشخیص مصالح ومفاسد امور. د – مسائل عادی زندگی. دلیل عصمت در موارد سه مورد اخیر، این است که در ذهن غالب افراد، خطا در اینگونه مسائل با خطا در احکام دینی ملازمه دارد. در نتیجه، ارتکاب خطا در این مسائل، اطمینان مردم را نسبتبه شخص پیامبر خدشهدار ساخته و نهایتا مایه خدشهدار شدن غرض بعثت میگردد. هرچند لزوم عصمت در دو صورت نخست، روشنتر از عصمت در صورت اخیر است. اصل چهارم یکی از مراتب عصمت آن است که در وجود پیامبران اموری نباشد که مایه دوری گزیدن مردم از آنان است. همگی میدانیم برخی از بیماریهای جسمی، یا برخی از خصلتهای روحی که حاکی از دنائت و پستی انسان است، مایه تنفر و انزجار مردم میکردد. طبعا پیامبران بایستی از اینگونه معایب جسمی و روانی منزه باشند، زیرا انزجار مردم از پیامبر و دوری گزیدن از او، با هدف بعثت – که ابلاغ رسالات الهی توسط پیامبر به آنان است – منافات دارد. نیز یادآور میشویم که حکم عقل در اینجا به معنی کشف یک واقعیت است، و اینکه، با توجه به حکمتخدا باید کسانی به پیامبری برگزیده شوند که پیراسته از چنین عیوبی باشند. (2) اصل پنجم حکم قاطع عقل و داوری صریح قرآن را درباره لزوم عصمت پیامبران دانستیم، ولی در این زمینه برخی از آیات – در بدونظر – حاکی از صدور گناه از آنان میباشد (مانند آیات وارده در باره حضرت آدم و غیر آن). در این موارد چه باید گفت؟ در پاسخ باید خاطر نشان ساخت: مسلما، به حکم اینکه هیچگونه تناقضی در قرآن راه ندارد، باید با توجه به قرائن موجود در خود آیات، به مراد واقعی آنها پی برد، و در این موارد ظهور بدوی هرگز نمیتواند ملاک قضاوت و داوری عجولانه قرار گیرد. خوشبختانه مفسران و متکلمان بزرگ شیعه، به تفسیر این آیات پرداخته، و حتی برخی از آنان در این باره کتابهای مستقلی تالیف کردهاند. از آنجا که بحث درباره تکتک این آیات از گنجایش این رساله بیرون است، علاقمندان میتوانند به کتب مزبور مراجعه کنند. (3) اصل ششم عامل و منشا عصمت را میتوان در دو چیز خلاصه کرد: الف – پیامبران (و اولیای خاص الهی) از حیث معرفت و شناختخداوند در پایه بسیار رفیعی قرار دارند که هیچگاه رضا و خشنودی حضرت حق را با چیزی عوض نمیکنند. به عبارت دیگر، درک آنان از عظمت الهی و جمال وجلال شگرف وی، مانع از آن میشود که به چیزی غیر از خدا توجه نمایند، و اندیشهای جز رضای خدا را در سر بپرورند. این مرتبه از معرفت همان است که امیر مؤمنان علیه السلام میفرماید: ما رایتشیئا الاو رایت الله قبله وبعده و معه: هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه پیش و پس و همراه با دیدن آن، خدا را دیدم. و امام صادق علیه السلام نیز میفرماید: «و لکنی اعبده حبا له وتلک عباده الکرام» (4) : من خدا را از روی دوستی با او پرستش میکنم، و چنین است عبادت بزرگواران. ب – آگاهی کامل پیامبران از نتایج درخشان طاعت وپیآمدهای سوء معصیت، سبب مصونیت آنان از نافرمانی خدا میباشد. البته عصمت گسترده و همهجانبه، مخصوص گروه خاصی از اولیای الهی است، ولی در عین حال برخی از مؤمنان پرهیزگار نیز، در بخش عظیمی از افعال خویش، از ارتکاب گناه مصون میباشند، مثلا یک فرد متقی هرگز به هیچ قیمتی دستبه خودکشی نمیزند، یا افراد بیگناه را نمیکشد. (5) بالاتر از این، حتی افراد عادی هم نسبتبه برخی از امور مصونیت دارند. فیالمثل هیچ فردی به هیچ قیمتحاضر نمیشود به سیم لختی که برق در آن جریان دارد، دستبزند. پیداست که مصونیت در اینگونه موارد، ناشی از علم قطعی شخص به آثار سوء عمل خویش است; حال اگر چنین علمی در مورد تبعات بسیار خطرناک گناهان نیز حاصل گردد، قویا مایه مصونیت فرد از گناه خواهد بود. اصل هفتم با توجه به منشا عصمت، یادآور میشویم که عصمتبا آزادی و اختیار معصوم منافات ندارد، بلکه فرد معصوم با وجود داشتن معرفت کامل نسبتبه خدا و آثار اطاعت و معصیت، میتواند گناهی را انجام دهد، هرچند از این قدرت هرگز استفاده نمیکند. درست مانند پدر مهربان نسبتبه فرزند خود که بر کشتن فرزندش قدرت دارد، ولی هرگز این کار را انجام نمیدهد. روشنتر از این، عدم صدور قبیح از خداوند است. خدای قادر مطلق میتواند افراد مطیع را وارد دوزخ ساخته و بالعکس اشخاص عاصی را وارد بهشت نماید،ولی عدل وحکمت وی مانع از آن است که چنین فعلی را انجام دهد. از این بیان روشن میشود که ترک گناه و انجام عبادت و طاعت، برای معصومین افتخار بزرگی است، زیرا آنان در عین توانایی بر گناه، هیچ گاه مرتکب آن نمیشوند. اصل هشتم ما، در عین اعتقاد به عصمت تمام پیامبران، عصمت را ملازم با نبوت نمیدانیم. چه، ممکن است فردی معصوم باشد اما پیامبر نباشد. قرآن کریم درباره حضرت مریم میفرماید:‹‹یا مریم ان الله اصطفاک وطهرک واصطفاک علی نساءالعالمین›› (آل عمران/42): ای مریم خداوند تورا از میان زنان برگزید، و از گناه پاک گردانید، و بر زنان جهان برتری داد. از اینکه قرآن در مورد مریم لفظ «اصطفاء» را به کار برده، روشن میشود که وی معصوم بوده است، زیرا در باره پیامبران نیز واژه «اصطفاء» به کار رفته است:‹‹ان الله اصطفی آدم و نوحا وآل ابراهیم وآل عمران علی العالمین›› (آل عمران/32). گذشته از این، در آیه مزبور از تطهیر مریم سخن به میان آمد، و مقصود پاکی وی از هر نوع پلیدی است، نه تبرئهاش از اتهام گناه در مورد فرزندش که یهود او را متهم ساخته بودند. زیرا تبرئه مریم ازاین گناه، در همان روزهای نخست تولد عیسی علیه السلام با تکلم وی (6) به اثبات رسید و دیگر نیازی به این بیان مجدد نیست. گذشته از این، آیه تطهیر مریم به حکم سیاق آیات مربوط به دورانی است که او ملازم محراب بوده وهنوز به عیسی باردار نشده بود، بنابر این اتهامی به میان نیامده بود تا تطهیر مربوط به آن اتهام باشد. پینوشتها: 1. کشف المراد، ص349، بحث نبوت. 2.داوری خرد در این مورد یک داوری قطعی است. بنابر این، برخی از روایاتی که درباره «ایوب» پیامبر علیه السلام وارد شده و حاکی از ابتلای او به بیماریهای تنفرآور میباشد، گذشته از اینکه با حکم قطعی عقل مخالفت دارد، با روایاتی نیز که از ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده است مخالف است. امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل میکند: حضرت ایوب، در طول بیماری خود، بوی بد یا صورت نازیبا پیدا نکرد و هرگز از بدن او چرک و خون و چیزی که مردم از آن تنفر دارند بیرون نیامد. سنتخدا درباره انبیا و اولیای گرامی خود، چنین است. دوری مردم از ایوب، به علت فقر مالی وضعف ظاهری او بود، ولی آنان از مقام و منزلت او در نزد خدا آگاه نبودند (خصال، ج1، ابواب هفتگانه، حدیث107- ص400) طبعا روایاتی که بر خلاف این مطلب دلالت دارند، پایه اساسی نداشته و قابل قبول نیستند. 3. تنزیه الانبیاء، سید مرتضی; عصمه الانبیاء، فخر الدین رازی; مفاهیم القرآن، جعفر سبحانی، ج5، بخش عصمت پیامبران. 4. بحار الانوار، 70/22. 5. امیر مؤمنان درباره این گروه میفرماید:« هم والجنه کمن قد رآها و هم فیها منعمون، وهم و النار کمن قد رآها و هم فیها معذبون»: آنان نسبتبه بهشتبسان کسی میباشند که آن را دیده و از نعمتهای آن برخوردار میباشند، و نسبتبه دوزخ همانند کسی میباشند که آن را دیده و گرفتار عذاب آن شدهاند. (نهج البلاغه، خطبه همام شماره193). 6. فاشارت الی…(طه/29). منشور عقاید امامیه صفحه 110 استاد جعفر سبحانی
جعفر سبحانی