صعصعه فرزند صوحان فرزند حجر و کنیهاش «ابوطلحه» یا«ابوعمرو» بود و نسبتش با پانزده واسطه، به «عبدالقیس» ازبزرگان قبیله «ربیعه» میرسید و از همین جهتبه او «صعصعهبنصوحان عبدی» گفتهاند. اولین کسی که از این طایفه اسلام آورد، عمرو بود که به دستوریکی از روسای این قبیله به نام «منذربن عائذ» خدمتپیامبر(ص)رسید، تا از میزان علم آن حضرت آگاهی یابد. او پس ازشرفیابی به خدمت رسول خدا(ص)، مسلمان شد و در برگشت، ماجرا رابرای «منذر» بیان کرد. او نیز مسلمان شد و پس از چندی منذرخود به محضر پیامبر(ص)آمد. رسول خدا به او فرمود: «ای اشج!(نام دیگر منذر)دو صفت در توهست که خداوند آن دو رادوست دارد: حیا و حلم.» این طایفه عموما در کوفه زندگی میکردندصعصعه نیز اهل کوفه بود و در یکی از محلههای اطراف آن روزگارمیگذراند. خاندان مطالعه حالات چهار فرزند صوحان(زید، عبدالله، سیحان وصعصعه)فضایی آکنده از عشق علی(ع)در این خاندان را به تصویرمیکشد. تنها در جنگ جمل، سه برادر (صعصعه، زید، سیحان)حضورداشتند و سیحان پرچمداربود. وقتی او به شهادت رسید، زید پرچمرا به دست گرفت و چون شهید شد، صعصعه پرچم را برافراشته نگاهداشت. فصاحت و بلاغتخصوصیت دوم این خاندان بود. دانشمندان تاریخ،عنوان «خطبا» را از ویژگیهای این خانواده دانستهاند. ویژگیها 1- صحابی خاص علی(ع) امام صادق(ع)فرمود: «هیچ یک از همراهان علی(ع)حق آن حضرت را نشناخت، مگر صعصعهو یاران صعصعه. » 2- خطیب دانشمندان تاریخ و رجال، وی را به فصاحت و بلاغت و استادی درفن سخن ستودهاند و به او عنوان «خطیب» دادهاندعلی(ع)نیز در نهج البلاغه در مورد او میفرماید: «هذا الخطیب الشحشح…» «این خطیب ماهر و توانا…» ابن ابیالحدید میگوید: این عبارت را علی(ع)در مورد صعصعهبنصوحان فرموده است و همین افتخار برای او بس که علی(ع)او را بهمهارت در سخن و فصاحت در لسان بستاید. شعبی(از فقیهان و شاعران بزرگ قرن اول)میگوید: من فن خطابه وسخنرانی را از صعصعه بنصوحان آموختم. و جاحظ، دانشمند لغت ونحو(متوفای 255)میگوید: صعصعه از فصیحترین مردم بود. جالب آن که «عبدالملک بن مروان» که با علی(ع)و اصحابشخصومت داشته در باره صعصعه میگفت: «انه احضرالناس جوابا» ;او حاضر جوابترین مردم بود. قبل از آغاز نبرد نهروان، سفیر علی(ع)بود و برای سخن گفتن باکوردلان خوارج، حضرت او را به سوی ایشان فرستاد. 3- شاعر سرودن اشعار، یکی دیگر از ویژگیهای صعصعه به شمار میرود. نمونه آن، منظومهای است که در رثای مولایش علی(ع) سرود. ترجمهبخشی از آن بدین شرح است: برادرم! پس از تو با چه کسی انس گیرم و درد دلم را نزد کهبازگو نمایم؟ غمهای روزگار یکی پس از دیگری برگرده تو جمع شد و اینک بارفتن تو آن غمها منتشر شد. اگر مرگ اجازه سخن گفتن را بدهد، از مشکلاتی که نزد خود دارم،به تو شکوه میکنم. با چشمی پربار بر تو اشک میریزم، هرچند که اشک ریختن من سودیندارد. این اندوه برای من کافی است که خاک قبر تو را با دست تکانمیدهم. زمانی که زنده بودی، برای من موعظهها داشتی و اینک برایزندگان موعظههای بیشتر داری. چه قدر مشتاق هستم که لحظهای به سوی من بازگردی. آیا قبر خبر به زائران علی(ع)میدهد که نور چشم آنان را درآغوش کشیدهاست؟ ای مرگ! از من چه میخواهی؟ آنچه از آن میترسیدم، انجام شد. ای مرگ! اگر فدا قبول میکردی، جانم را قربان امیرالمومنینمیکردم. آری روزگار بافقدان یارم من را از خود طرد کرد; از این رواست که آن را مذمت میکنم و از آن شکایت دارم… 4- شجاعتمقاومت وی در برابر انحرافهای بعضی از مدعیان خلافت از جملهمعاویه، حضور در سه جنگ بزرگ(جمل، صفین و نهروان)که گاه سمتفرماندهی را بر عهده داشت، گویای شجاعت او است. 5- مورد اعتماد علی(ع)چاهها، قنوات و اموال زیادی برای محرومین وقف کرد. هنگامی که وقفنامه مینوشت، عدهای را شاهد میگرفت و صعصعهبنصوحان از جمله آن شاهدان بود. 6- آشنایی با معارف اهلبیت علیهم السلام روزی علی(ع)در مورد خروج دجال و اوصاف او سخنانی فرمود و درضمن آن بیان داشت: قاتل دجال همان است که عیسی(ع)پشتسرش نمازمیگذارد. یکی از حاضران به نام «نزال بن سبره» به صعصعه گفت: مقصود از این فرد کیست؟ صعصعه پاسخ داد: کسی که عیسی(ع)به اواقتدا میکند، دوازدهمین فرزند از عترت پیامبر(ص)است و نهمینفرزند از فرزندان حسین(ع)و او خورشیدی است که از مغرب اینجهان، از بین رکن و مقام، طلوع خواهد کرد و زمین را از وجودظالمان پاک و عدالت را آنچنان حاکم خواهد کرد که هیچ کس بردیگری ظلم نکند. 7- تبعید او در مقابل انحراف از سنت پیامبر(ص)و بیعدالتیها آرامنمیگرفت; از اینرو، حاکمانی که سخنانش را تاب نمیآوردند، راهیجز تبعید او نداشتند. صعصعه دوبار تبعید شد، زمانی توسط عثماناز کوفه به شام و زمانی دیگر به دستور معاویه از کوفه بهبحرین. علامه امینی ماجرای تبعید و محل آن را بدینگونه نوشته است: «پس از آنکه عثمان، ولیدبن عقبه را از فرمانداری کوفه عزلکرد و سعید بن عاص را برآن سرزمین حاکم قرار داد، به وی دستورداد تا با مردم کوفه مدارا کند. از این جهت، سعید با بزرگان وقاریان این شهر جلساتی ترتیب داد و حاضران در این مجالس افرادیهمچون; مالک اشتر، زید بن صوحان، صعصعهبن صوحان و… بودند;اما در یکی از این گفتگوها بر سر مسالهای اختلاف درگرفت و همهبه سعید اعتراض کردند. سعید بن عاص این ماجرا را به عثمانگزارش کرد و نوشت: با وجود مالک اشتر و دوستانش که اساتیدمعروف قرآن و مشتی ابله هستند، من در کوفه از عهده کوچکترینکاری برنمیآیم. عثمان در جواب دستورداد: آنان را به شام تبعیدکن! پس از استقرار آنها در شام، خبر به معاویه رسید که عدهای ازاهل دمشق با مالک اشتر و دوستانش مینشینند و به گفتگومیپردازند. معاویه نامهای به عثمان نوشت: که گروهی را نزد منفرستادهای که شهر خود را دچار آشوب کردهاند و اینک از آنمیترسم که مردم تحت اطاعت مرا به نافرمانی وادارند. عثماندستور داد، که آنان را به حمص(یکی از شهرهای نزدیک دمشق)تبعیدکند. پس از مدتی عثمان دستور داد آنان را به کوفه بازگرداند;اما مدتی نگذشت که عثمان برای مرتبه دوم آنان را به حمص تبعیدکرد.» 8- رهبری قوم در باره صعصعه نوشتهاند: «وکان سیدا من سادات قومه» ; اویکی از بزرگان قوم خود بود. با پیامبر(ص) در این که صحابی پیامبر(ص)به چه کسی گفته میشود، نظریههایگوناگونی وجود دارد. چنانچه صحابی آن حضرت را کسی بدانیم که ازایشان حدیث نقل کرده، یا در غزوات شرکت داشته است، صعصعه جزواصحاب نخواهد بود; زیرا وی در آن زمان خردسال بود. ابن عبدالبرو ابن اثیر(دو تاریخ نگار معروف)میگویند: او در زمانپیامبر(ص)مسلمان بود، ولی آن حضرت را ندید; زیرا در آن زمانخردسال بود. در کنار علی(ع) صعصعه به عنوان یاری صادق، همواره درکنار امیرمومنان(ع)حضورداشت. دیدگاه متقابل اصبغ بن نباته میگوید: صعصعه بنصوحان مریض شد. به همراهیعلی(ع)برای عیادت وی به منزلش رفتیم. او که در بستر بیماریافتاده بود، با دیدن حضرت بسیار خوشحال شد. علی(ع)به او محبتفراوان کرد; اما موقع خدا حافظی، فرمود: ای صعصعه! این دیدارتکلیف من بود; مبادا آن را موجب فخر و مباهات بر دیگران قراردهی! صعصعه پاسخ داد: نه، یا امیرالمومنین! بلکه آن را اجر وذخیره آخرت میدانم. علی(ع)فرمود: به خدا قسم من تو را کم هزینه(برای نظاماسلام)اما پرتلاش میبینم. صعصعه پاسخ داد: به خدا قسم شما در نظر من، بسیار آگاه بهخداوند هستی و او در نظر شما بزرگ است. شما نیز نزد پروردگارتجایگاهی بلند داری و اهل حکمت و نسبتبه مومنان، مهربان و رحیمهستی. امام علی بن موسی الرضا(ع) نیز در ملاقاتی که با احمدبن محمد بنابینصر بزنطی، داشتند، از صعصعه تجلیل زیادی کرد و به همینداستان اشاره فرمود. جنگهای پیاپی در جنگ جمل، بعد از آنکه زید و سیحان(دوبرادر صعصعه)به شهادترسیدند، صعصعه خود پرچم لشگر را به دست گرفت و در جنگ صفین،بعد از آنکه معاویه جلوی جریان آب را بست، علی(ع)صعصعه را برایگفتگو نزد معاویه فرستاد و فرمود: به او بگو: ما مسیر خود راطی میکنیم و دوست نداریم قبل از آنکه حجت را تمام کنیم، آغازگرجنگ باشیم; پس از اطراف آب کنار روید تا ببینیم سرنوشت ما وشما به کجا میانجامد، در غیر این صورت، جناح پیروز، آشامنده آبخواهد بود. صعصعه این پیام را رسانید. معاویه رو به همراهان خود کرد واز آنها نظر خواهی کرد. چند تن از یاران او همچون: ولید بنعقبه و عبدالله بن سعد(برادر رضاعی عثمان)گفتند: اینان عثمانرا تشنه کشتند، اکنون باید تشنه به قتل برسند. آنگاه بحثسختیبین معاویه و طرفدارانش از یک سو و صعصعه از سوی دیگر درگرفت. در جنگ نهروان نیز امیرمومنان(ع)صعصعه را برای گفتگو باخوارج فرستادآنها به صعصعه گفتند: اگر علی موضع ما را میداشت، آیا تو بااو همراه بودی؟ پاسخ داد: آری. گفتند: برگرد; زیرا تو بیدین و مقلد هستیصعصعه در پاسخ گفت: وای بر شما! آیا پیروی نکنم از کسی کهخدا دستور اطاعت از او را داده است؟! آیا رسول خدا(ص)وقتی جنگشدت میگرفت، علی(ع)را برای فرونشاندن آتش نبرد نمیفرستاد؟! کجامیروید و از چه کسی روی برمیگردانید؟! «عن القمرالباهر؟ والسراج الزاهر؟ و صراط الله المستقیم؟» از ماه درخشان و چراغروشن و راه مستقیم خداوند رو میگردانید؟! خدا شما را نابودکند. عقلهای شما فاسد شده است. آیا امیرمومنان و وصی رسولخدا(ص)را هدف گرفتهاید؟! هوای نفس، شما را در ضرر آشکاری فروبرده و شیطان، شما را از حق دور کرده است. در این موقع «عبدالله بن وهب راسبی» (یکی از خوارج)جوابداد: ای پسرصوحان! سخن بسیار گفتی و به مولای خود بگو: ما بهحکم خدا با وی نبرد خواهیم کرد. صعصعه پاسخ داد: گویا میبینم به زودی در خون خود غوطهورخواهی شد و مرغان هوا انتظار فرود آمدن برجسد تو را میکشند ودر این هنگام کسی به فریاد شما نخواهد رسید. راسبی گفت: بهمولایتبگو: ما دستبردار از او نیستیم; مگر آنکه اقرار به کفرخود نماید، یا از گناهش توبه کند که خداوند توبه پذیراست. وقتی صعصعه پاسخ و ماجرا را به علی(ع)گزارش کرد، حضرت فرمود: ای پسرصوحان! اخبار این گروه قبلا به من اطلاع داده شده است. نهدروغ میگویم و نه دروغ برای من نقل شده است. آنان روز سختی درپیش دارند. آنگاه سرمبارک و دستهایش را به آسمان بلند کرد و سهمرتبه فرمود: پروردگارا! شاهد باش… عیادت علی(ع) پس از ضربتشمشیر ابن ملجم که علی(ع)در بستر بیماری افتاد،صعصعه بن صوحان به عیادت حضرت آمد; اما به علت وخامتحالایشان، کسی اجازه ملاقات نداشت. از این جهت، صعصعه گفت: از طرفمن به امیرمومنان علی(ع)بگویید: رحمتخداوند برتوباد ایامیرمومنان! درحال حیات و بعد از آن، چرا که خدا در نزد توبزرگ و آگاهی تو نسبتبه او زیاد است. لحظهای بعد پاسخ حضرت رابرایش بازگفتند که: خدا تو را رحمت کند که کم هزینه و پرفایدههستی. تشییع علی(ع) صعصعه بن صوحان از جمله کسانی بود که در نیمههای شب، درتشییع پنهانی جنازه مطهر امیرمومنان علی(ع)شرکت کرد. وقتی حضرترا دفن کردند، نزدیک قبر آمد. یک دستبر قلب خود گذاشت و بادست دیگر مشتی از خاک قبر برداشت و بر سرش ریخت و گفت: «پدر و مادرم فدای تو یا امیرمومنان! گوارا باد برتو کهپاکیزه به دنیا آمدی. شکیباییات زیاد و جهادت بزرگ بود. تجارت سودمند انجام دادی و به پیشگاه خالق خود قدم گذاشتی وخداوند با بشارتهایش تو را گرامی داشت و در جوار پیامبر(ص)جایگرفتی و از جامهای بهشتی، از دست آن حضرت، سیراب شدی. از خدا میخواهم به ما توفیق دهد که راه تو را ادامه دهیم وبه ما دوست داشتن دوستانت و دشمن شمردن دشمنانت را عنایت کند وما را در زمره اولیای تو قرار دهد. به مقامی رسیدی که هیچ کس به آن نمیرسد; زیرا در راه خداجهاد و قیام کردی تا این که سنت پیامبر(ص)زنده شد و فتنههاخاموش گردید. بهترین درودهای من برتوباد که مومنان به وسیله تو پیروز شدندو نشانههای راه هدایتبه وسیله تو روشن بود. اول کسی که باایثار جان و مال ندای پیامبر(ص)را اجابت کرد،تو بودی. با ذوالفقارت در مواقع ترس از او حمایت کردی. خداوند دژهای ستمکاران و کافران و مشرکان را به وسیله تودرهم شکست. تو اهل گمراهی را نابود ساختی. گوارا باد بر تو کهعلم و یقین و جهادت از همگان بیشتر بود. به خدا قسم، زندگی تو کلید هرخوبی و بسته شدن همه بدیها بود;ولی امروز در شرها باز و راه خیرها بسته شد. اگر مردم سخنان تو را میپذیرفتند، نعمتهای خداوند از همه جابر آنان سرازیر میگردید، ولی آنان دنیا را بر آخرت ترجیحدادند.» بعد از این سخنان، صعصعه و همراهانش به شدت گریستند و بهامام حسن و امام حسین(علیهما السلام)و سایر فرزندان علی(ع)تسلیتگفتند. اندرز به حاکمان ابن عبدالبر(متوفای 463)میگوید: زمانی ابوموسی اشعری یکمیلیون درهم از بیت المال برای عمر فرستاد تا بین مسلمانانقسمت کند. او این مال را تقسیم کرد; ولی مقداری از آن زیادآمد. مسلمانان در مورد مصرف آن اختلاف کردند. عمر به میان مردمآمد و اعلام کرد: ای مردم! این مقدار از بیت المال را در چهموردی مصرف کنیم؟ صعصعه که در آن زمان جوانی نورس بود، ایستاد و گفت: مشورت بامردم در جایی است که حکمی از طرف قرآن وارد نشده باشد و اماآنچه قرآن بدان دستور داده، باید در همان مورد مصرف کرد. عمر گفت: راست گفتی. تو از من هستی و من از تو هستم و سپسمقدار اضافه را نیز بین مسلمانان تقسیم کرد. در روزگار عثمان نیز زمانی که وی بر منبر بود، صعصعه خطاب بهاو ابراز داشت: ای عثمان! خود منحرف شدی و امت تو نیز منحرفشدند. عدالت پیشه کن تا امت تو نیز به عدالت رفتار کنند. ماجرای دیگری از برخورد صعصعه با عثمان را شیخ طوسی این گونهنقل کرده است: صعصعه گفت: با چندتن از مردم مصر، نزد عثمانرفتیم. او گفت: مردی را پیش فرستید تا با من سخن گوید. مصریانمرا مقدم کردند. عثمان که از کمی سن من تعجب کرده بود، گفت: این؟! در جواب عثمان گفتم: اگر ملاک دانش، سن آدمی بود، نه توسهمی در آن داشتی و نه من; بلکه علم به فراگیری است.(آنچه ازقرآن میدانی)بازگوی. بسم الله الرحمن الرحیم. آنانی که وقتی قدرت در اختیارشانبگذاریم، نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر را زندهمیکنند و پایان امور به دستخداوند است. این آیه در مورد ما نازل شده استگفتم: پس امر به معروف و نهی از منکر کن. این سخنان را رهاکن و آنچه میدانی، بیان کن. بسم الله الرحمن الرحیم. کسانی که از خانههای خود بدون هیچگناهی اخراج شدند و تنها خداوند را پروردگار خود میدانستند. این آیه نیز در مورد ما نازل شده است. پس آنچه از خداوند گرفتهای، بین همه مسلمانان تقسیم کن. ای مردم! مطیع حاکمان خود و همراه جامعه باشید و به سخناناین مرد که از خدا بیاطلاع است، گوش ندهید. تو میخواهی روز قیامتبگوییم: خدایا! ما از بزرگان خوداطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند؟! خدا پروردگار ما وپدران و در کمین ظالمان است. عثمان در حالی که از پاسخهای من بسیار به خشم آمده بود،دستور برگشتن ما را صادر کرد و درها را به روی ما بست. ماهنامه کوثر شماره 36